جملات حکیمانه علامه طباطبایی
خاطره ای از علامه طباطبایی
اما بعد از چندى همسر فداكار دار فانى را وداع گفت . اين رخداد تاءثير عميقى در روح و روان علامه گذاشت ، زيرا مهر و محبت اين زن باوفا همچون شير و شكر با ايشان در آميخته بود و زندگانى خوشى كه بر اساس وفا و صفا بنيان نهاده شده بود، به هم ريخت . وقتى يكى از شاگردانش به خاطر اين فاجعه ى مؤ لمه پيام تسليتى براى استادش فرستاد، ايشان در پاسخ تسليتى كه براى وى فرستاده بود، با آن كه چندين بار حمد خدا را بجا آورده و جملات الحمدلله و لله الحمد تكرار كرده ، نوشته اند: «با رفتن او براى هميشه خط بطلانى به زندگانى خوش و آرامى كه داشتيم ، كشيده شد.» بارى اين بانوى فداكار در جوار بارگاه حضرت معصومه (س ) در قبرستان مرحوم آيت الله حائرى يزدى در قسمت الحاقى دست چپ در يكى از بقعه هاى خانوادگى دفن شدند و علامه طباطبايى تا سه چهار سال پس از فوتش هر روز سر قبرش مى رفتند و بعد از آن هم كه فرصت كمترى داشتند، به طور مرتب دو روز در هفته ، يعنى دوشنبه ها و پنج شنبه ها، بر سر مزارش حاضر مى شدند و امكان نداشت اين برنامه را ترك كنند، و مى گفتند: «بنده ى خدا مى بايستى حق شناس باشد؛ اگر آدام حق مردم را نتواند ادا كند، حق خدا را هم نمى تواند ادا نمايد.» يكى از شاگردان برجسته و محترمش ، آيت الله شيخ يحيى انصارى ، مى گفت : «وقتى همسر علامه مرحوم گرديد، ايشان پولى را به من داد تا به كسى بدهم كه تا يك سال هر شب جمعه براى آن مرحوم در حرم مطهر، زيارت حضرت فاطمه ى معصومه سلام الله عليها بخواند.»
به نقل از آیت الله مظاهری ؛آخرین توصیه علامه طباطبایی پیش از رحلت؛مراقبه ومحاسبه نفس ؛خودسازی
به گزارش رسا، حضرت آیت الله محمدحسین مظاهری، صبح امروز در پایان درس خارج فقه خود با توصیه به مراقبه و محاسبه نفس گفت: حضرت موسی بن جعفر(ع) فرموده اند «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ» انسان باید هرشب هنگام خواب محاسبه کند مانند کسی که میخواهد وارد قبر شود، به یاد مرگ بیفتد و اعمال خودش را محاسبه کند.مدرس خارج فقه حوزه علمیه با بیان خاطره ای از آخرین دیدار خود با علامه طباطبایی گفت: چند روز قبل از رحلت استاد علامه طباطبایی(ره) با تعدادی از فضلا به دیدار ایشان رفتیم. در جلسه حرفهای سیاسی پیش آمد، من دیدم این سخنان با طبع ایشان سازگار نیست. به ایشان گفتم نصیحتی به ما بکنید تا مرخص شویم. فرمودند: خداوند میفرماید: «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» به یاد من باشید تا دست عنایتم روی سر شما باشد.وی ادامه داد: چند روز بعد خبر دادند که علامه طباطبایی(ره) در بیمارستان و در حال احتضار هستند. من که میهمان داشتم، به همراه یکی از بزرگان، بدون درنگ به بیمارستان رفتیم و ایشان را که در حال کما بودند ملاقات کردیم. ما از اتاق خارج شدیم و دقایقی بعد علامه از دنیا رفتند.همسر ایشان که تا آخر در کنارشان بود، نقل کرد که علامه طباطبایی(ره) چشمهای خود را بازکردند و چندبار پشت سر هم گفتند توجّه، توجّه، توجّه و از دنیا رفتند.حضرت آیت الله مظاهری ادامه داد: علامه به جای «لا اله الا الله» فرمودند «توجه» و انصافاً ایشان تجسّم «لا اله الا الله » بودند و در آخرین لحظات عمر، همۀ ما را به توجه و هوشیاری فرا خواندند.این مرجع تقلید گفت: احتمال اینکه انسان هر عملی را در این دنیا انجام بدهد در قیامت میبیند، برای پرهیز از گناه کافی است، چه رسد به اطمینان و یقین آن که از آیات فراوان قرآن کریم و روایات حاصل میشود.وی افزود: قرآن کریم میفرماید «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ» هرچه در قیامت است، خود انسان آن را پدید آورده و فراهم کرده است. عقیده به این مطلب بین مردم وجود دارد، اما غفلت موجب شده است که گناه کنند و به قبر و قیامت و سفری که در پیش رو دارند، توجّهی نداشته باشند ازمجله اینترنتی عصر ایمان
حضرت علامه طباطبایی
بشارت 12:اين انقلاب متصل به ظهور امام زمان(عج) خواهد شد از پایگاه آیت الله ناصری: در آذربایجان غربی خدمت علما و ائمه جمعه بودم، یکی از علمای سلماس اومد پیش من و گفت:اول انقلاب علامه طباطبایی را در مرکز قم (میدان شهدا) دیدم که داشت به سمت منزل امام خمینی می رفت، به علامه گفتم: این انقلاب را چگونه می بینید؟حضرت علامه طباطبایی فرمود: این انقلاب متصل می شود به انقلاب جهانی امام زمان علیه السلام.روزهای اول انقلاب که امام به قم آمده بودند و چند روزی از آمدن ایشان نمیگذشت، ایشان(علامه طباطبایی) را در خواب دیدم ، در آنحال به ایشان در خواب گفتم که استنباط من این است که ظهور امام زمان نزدیک است؛ ایشان به شدت گریه کردند و سرشان را به علامت تایید مطلب من تکان دادند. (نقل قول از حجت الاسلام حاجتی امام جمعه موقت اهواز )
نکته های عارفانه از علامه حسن زاده املی
اخلاق عارف نکته های عارفانه علامه حسن زاده املی شيخ الرئيس در مقام عرفان مى گويد: عارف ، خوشرو، و خندان و متبسم است و از روى تواضع به كوچك تر، همان طور احترام مى كند كه به بزرگ تر، و از ديدن افراد گمنام ، همان قدر خوشحال مى شود كه از ديدن افراد نامدار؛ چگونه شاد نباشد و به وجد نيايد در حالى كه به حق و همه چيز به اين سبب كه خداوند را در آن مى بيند شادمان است ، و چگونه براى او همگان يكسان نباشند، در حالى كه همه نزد او اهل رحمت اند كه مشغول باطل اند. تا آن جا كه مى گويد: عارف ، شجاع است و چگونه شجاع نباشند در حالى كه او از مرگ هراسى ندارد، و بخشنده است و چگونه بخشنده نباشد در حالى كه از محبت باطل بركنار است ، و او حقد و كينه ها را فراموش مى كند و چگونه چنين نكند در حالى كه ذكرش مشغول به حق است . منبع:پند های حکیمانه سالک | 13:50 - یکشنبه چهاردهم شهریور 1389
نامه علامه طباطبایی در پاسخ به نامه جوان گناهکار ؛مراقبه ومحاسبه نفس
محضر مبارک نخبه الفلاسفه آیه الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءاللهسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله، ...چنین تشخیص می دهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی می کنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند. درخواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟یادآور می شوم نصیحت نمی خواهم و اِلّا دیگران ادعای نصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همان گونه که شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است).باز هم خاطرنشان می سازم که نویسنده با خود فکر می کند که شفاهاً موفق به پاسخ این سؤال نمی شود. وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم.1355/10/23پاسخ علامه طباطبائی به این نامه :بسم الله الرحمن الرحیمالسلام علیکمبرای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید، رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که می خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویّه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.محمد ...
تابلوی استمرار خاطره اثر سالوادور دالی نقاش سوررئالیست
روش زندگی
دو قطره آب كه به هم نزديك شوند، تشكيل يك قطره بزرگتر ميدهند... اما دوتكه سنگ هيچگاه با هم يكی نمی شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل تر، و در نتيجه امکان بزرگتر شدنمان نيز كاهش می یابد... آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ، به مراتب سر سخت تر، و در رسيدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است. سنگ، پشت اولين مانع جدی می ايستد. اما آب... راه خود را به سمت دريا می يابد. در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد. گاهی لازم است كوتاه بيايی... گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری... گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی.... ولی با آگاهی و شناخت وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
وحی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی
وحی شناسی در اندیشه علامه طباطبایی و امام خمینی مصطفی سلیمانی ** اشاره: موضوع وحی و امور وحیانی یک از موضوعاتی است که شاید به دلیل گستردگی معنایش در قرآن کریم، برای برخی مفهوم حقیقی و ماهیت واقعی خود را پیدا نکرده است. با اینکه بسیاری از عالمان دینی حقیقت وحی را فراتر از درک عقل دانسته و به عجز و ناتوانی عقل در این باب سخن گفته اند، اما برخی بر روشن شدن حقیقت آن اصرار دارند و با استفاده از هر ابزار معرفتی مثل قوّه تخیّل، توهّم و حس می خواهند معنای آن را روشن نمایند و با مقایسه کردن آن در مقابل پدیده های مادی، در مقام تبیین حقیقت آن برآیند؛ غافل از آنکه قیاس کردن امور مجرّد با پدیده های مادی، قیاسی مع الفارق است. نظریات مختلفی از سوی دانشمندان در مورد چیستی و ماهیت وحی مطرح شده است که ما در این نوشتار به دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی بسنده می کنیم. ** چیستی وحی: در اصطلاح دانشمندان اسلامی وحی به معنی القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است خواه باواسطه و خواه بیواسطه باشد. اعم از آنكه دیگران بشنوند یا نشنوند و خواه از طریق مكتوبی باشد كه پیامبران ببینند یا مطلبی باشد كه به قلبشان الهام شود و چه در خواب صورت گیرد و چه در بیداری.[محمدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، ص56] وحی شعور و درک ویژه ای در باطن پیامبران است، که درک آن جز برای آحادی از انسانها که مشمول عنایات الهی قرار گرفتهاند میسور نیست... وحی امری خارق العاده، از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است.[محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج2، ص159] پس یكی از سوالات اساسی كه ذهن هر انسان اندیشمندی را به خود متوجه ساخته است این است كه وحی چیست و از چه مقوله ای میباشد؛ مسلماً «وحی ماهیت فراطبیعی دارد كه درك حقیقت آن برای اكثر انسان ها مشكل بلکه محال میباشد؛ چرا كه تصور امری كه خود انسان آن را تجربه نكرده و فراتر از دایره عالم ماده است، مانند تصویر امری است كه خود انسان آن را ندیده و میكوشد از علایم و نشانه های مختلف آن را درك كند. انسان در این وادی تنها به گمانه زنی و حداكثر برخی به اجمال می توانند آن را تصور كنند.»[محمد حسن قدردان قراملكی، پاسخ به شبهات كلامی دفتر دوم: دین و نبوت، ص170] ** دو دیدگاه در حقیقتِ وحی: باید توجه داشت که انسان تنها موجودی است که با دارا بودن موهبت الهی به نام عقل و اراده تشریعی، سیر کمال را تا بی نهایت طی می کند و این را هر انسانی درک می کند که برای اهداف متعالی خلق شده و غایت خلقت او، نه تن پروری، بلکه روح فربهی است. بنابر گفتۀ مو.لوی: آدمی فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش[جلال ...
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت از سمک تا به سهایش کشش لیلا برد من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا به کجا بود مگر دست که بود که در این بزم بگردید و دل شیدا برد خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم با بر افروخته رویی که قرار از ما برد همه یاران به سر راه تو بودیم ولی خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد علامه طباطبایی