تیپ 45 تکاوری

  • تشکیل تیپ های تکاوری : (نیروهای واکنش سریع)

    تشکیل تیپ های تکاوری :   (نیروهای واکنش سریع)

    تشکیل تیپ های تکاوری :   (نیروهای واکنش سریع) بعد از پیروزی غرور آفرین و دوراز ذهن  تکاوران کوهستانی در منطقه غرب و همانند آن در اقصی نقاط کشورمان ،فرماندهان و مسئولین جنگ  بوضوح آشکار شد ، که با توجه به کارآمدی نیروهای تکاور در سخترین شرایط آب و هوائی و سرزمینی و بخصوص شکستن خط های مستحکم دشمن در تمام عملیات توسط نیروهای تکاور در طول جنگ تحمیلی ،  و گسترش مرزهای کشورمان ، ایجاب می کرد که سریعاً تیپ های جدید تکاوری مختص هر منطقه مانند غرب کشور ، شمال غرب ، جنوب ، و تیپی هم بعنوان نیروی ویژه  تشکیل داده شود ، و بعد جنگ نیز در همان مناطق مرزی استقرار یابند تا بار دیگر شاهد غافلگیر شدن نیروهایمان را نباشیم . در بحبوحه جنگ 8 ساله کارهای مقدماتی تشکیل تیپ های 65-45-25-35 تکاور کوهستانی توسط نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران آغاز شد و برای سازماندهی و آموزش آنها گروهان هائی از لشگر 58 تکاور -23نوهد-55 هوابرد از  بدنه یگان اصلی جدا و در ترکیب واحدهای جدید ،با جذب نیرو، آموزش های بسیار پیچیده و سخت منطبق بر استاندارد های موجود نظامی و تجهیزبه بهترین سلاح های جنگی ، تیپ های بسیار ورزیده کنونی را که موجب غرور و عزت کشورمات هست را بوجود آوردند.  بعداز اتمام جنگ تحمیلی  نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ویگان های ویژه نیروی انتظامی به تبعیت از ارتش و با پی بردن به اهمیت فوق العاده اینگونه نیروهای اثر گذارکه در طول جنگ کارآرائی بسیار خوبی در مقایسه با سایر نیروها داشتند اقدام به آموزش نیروهای تکاور و سازماندهی یگان های تکاوری نموده است.امروزه عکس العمل سریع به حملات دشمن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است ، به طوریکه کشورهای قدرتمند ، هزینه های فراوانی جهت ، تربیت نیروهای کماندویی ، تجهیز وآماده سازی آنها می نمایند.کشورهای معدودی در دنیا وجود دارند که دارای چنین نیروهای عملیاتی باشند. البته شمار کشورهایی که یگانهایی را با عنوان یگانهای کماندویی و واکنش سریع در اختیار دارند زیاد است ، اما منظور اصلی ما واحدهای آزمون داده و دارای تراز بالا در زمینه رزم سریع عملیاتی درصحنه نبرد می باشند.نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به طور قطع امروز به مراتب آماده تر از مهرماه سال ۵۹ است، زمانی که تنها با ۲ لشکردر غرب و جنوب در برابر ۱۲ لشکر عراق دفاع کرد. نیروی زمینی ارتش ج اا درحال حاضر با بهره گیری از ده ها لشکر باسابقه از قوی ترین واحدهای کماندویی و نیروی مخصوص بهره مند است که بعضی از این واحدها حداقل ۴ دهه دارای تجربه هستند. پرسنل یگان های تکاور به لحاظ پیچیدگی عملیاتی از دسته های مختلف رزمی جمع آوری شده ...



  • نمایش فیلم شهید آبشناسان در سی‌وچهارمین دوره فیلم فجر

    نمایش فیلم شهید آبشناسان در سی‌وچهارمین دوره فیلم فجر

            به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دفاع مقدس، سرگرد جوشقانی در مراسم تجلیل از دست اندرکاران نمایش "شبی در کهکشان‌ها" با بیان اینکه در چند سال اخیر حرکت‌های خوب فرهنگی صورت گرفته است، تصریح کرد: یکی از این برنامه‌هایی که بسیار مورد توجه قرار گرفت، نمایش "شبی در کهکشان‌ها" بود. این پایان راه نبوده و نیست و کار دیگری که ارتش جمهوری اسلامی در فضای سایبری انجام داد، بازی رایانه‌ای "مبارزه در خلیج عدن" بود. مدیر امور فرهنگی ارتش خاطر نشان کرد: همچنین اولین بازی بین المللی با نام " نیروی ویژه" که مربوط به تیپ 65 هوابرد است نیز در دستور کار قرار دارد. همچنین سرگرد جوشقانی از حضور ارتش جمهوری اسلامی ایران در فیلم فجر سال آتی خبر داد و گفت: فیلم شهید آبشناسان به عنوان اولین فیلم سینمایی در حوزه تکاوری و مربوط به شهدای لشکر 23 در جشنواره بین المللی فیلم فجر نمایش داده خواهد شد.

  • مقایسه نیروی زمینی ارتش پاکستان و هند بخش اول

    نیروی زمینی ارتش پاکستان و هند بخش اول - نیروی هوای سرزمین پارس"> نیروی هوای ارتش - مقایسه نیروی زمینی ارتش پاکستان و هند بخش اول نیروی هوای ارتش نیروی هوای سرزمین پارس مقایسه نیروی زمینی ارتش پاکستان و هند بخش اول نیروی زمینی ارتش پاکستان ( به زبان اردو : پاک فوج ) پرچم پاکستان نشان ارتش پاکستان ژنرال اشفق پرویز کیانی فرمانده کل ارتش پاکستان ژنرال اشفق پرویز کیانی ، ژنرال 58 ساله پاکستانی ، که در پاکستان از شهرت و محبوبیت بالایی برخوردار است ، می باشد . معاونت او در ستاد مشترک ارتش پاکستان ، ژنرال خالد شامین وین می باشد . ارتش پاکستان یک ارتش با روحیه رزمی بالا است و برای نبردهای کلاسیک و نبردهای چریکی و نامتقارن نسبتا آموزش دیده است . علی رغم اینکه ادعا شده است در ارتش پاکستان روحیه افراطی گری دینی وجود ندارد ، اما بایستی توجه کرد که این کشور امروزه تا حدود زیادی به سمت وهابیت و سلفی گری کشیده شده است و تا حدودی در رده های میانی ارتش افراطی گری های دینی به چشم می خورد ، اما سطوح بالای ارتش پاکستان از گزند این افراطی گری ها مصون مانده است . از بین سه نیروی کلاسیک ارتش پاکستان ، در حال حاضر نیروی زمینی این کشور قویترین نیروی نظامی این کشور به شمار می رود ( به نسبت ) نیروی دریایی این کشور نیز دارای توان نسبتا خوبی است ، ضعف اصلی ارتش پاکستان در نیروی هوایی این کشور است که اکثر جنگنده های نیروی هوایی پاکستان PAF قدیمی می باشند . بزرگترین خطری که امروزه پاکستان را تهدید می کند ، نیروی هوایی هند است که به سرعت در حال مدرنیزه شدن است ، برای مقابله این خطر بزرگ نیز پاکستان در نظر دارد تا چند سال آینده نیروی هوایی خود را با چند اسکادران از جنگنده های مدرن چینی تجهیز کند ، اما در حال حاضر برای مقابله با این خطر روزافزون سپاه بسیار بزرگ و گسترده AADC به فرماندهی سرتیپ ظفر خان را تشکیل داده است که این سپاه پدآفند هوایی وظیفه مقابله با نیروی هوایی هند را بر عهده خواهد داشت . نیروی زمینی ارتش پاکستان از 11 سپاه اصلی تشکیل شده است . تراکم قدرت ، فرماندهی ، طبقه بندی و اختیارات در ارتش پاکستان تا حدود زیادی با کشورهای دیگر متفاوت است . ظرفیت انسانی فعال در نیروی زمینی معادل 600000 نفر آماده و 500000 نفر در حالت رزرو است . مقر اصلی فرماندهی کل نیروهای زمینی ارتش پاکستان در شهر راولپندی واقع در ده کیلومتری شهر اسلام آباد است . ساختمان مرکزی ستاد فرماندهی زمینی ارتش پاکستان در حومه شهر قرار دارد و در کنار این ساختمان نیز ستاد مرکزی بسیار بزرگ و گسترده سپاه 11 زرهی راولپندی قرار دارد . در ادامه ...

  • مهمان مردم خونگرم اهواز (ملاشیه)ومصاحبه با علی بداوی بازیکن فوتبال تیم ملی نه چندان دور

    مهمان مردم خونگرم اهواز (ملاشیه) رسما حرکتم درشهریور90، رکابزنی بدور نوار مرزی ایران در شلمچه تمام شده بود.بصورت غیر رسمی قرار بود با تفریح تا میانه رکاب بزنم.چون عید مسیر میانه را با دوستان با نیم نگاهی به رکوردگینس در حرکتی بیاد ماندنی با دوچرخه رنگ آمیزی کرده وپیموده بودیم.هرچند از جاده خرمشهر به اهواز می ترسیدم.چون تا نزدیک اهواز نه از آبادی و نه از مغازه ای خبری بود.با مکافات تمام و ترس و دلهره شب خودم را با دوچرخه به اهوازرساندم.با مجاهد بدوی در سفر قبلیم در نمایشگاه، 15 کیلومتری اهواز به خرمشهرعید 90 آشنا شده بودم.در این مدت باهم در تماس بودیم.قرار بود حتما در این سفرمهمان آنها باشم. برنامه ام این بود در اهواز به احترام دوستان همسفر عیدم در پارکی که خوابیده بودیم شام را صرف کنم و به خانواده آقا مجاهد زیاد زحمت ندهم.در پایین شرکت کارخانه سازی اهواز چندین سگ یکدفعه به من حمله ور شدند.یک چرخش 180 درجه دادم.و از دستشان میلیمتری فرار کردم. تا قید تجدید خاطره را بزنم .به نگهبانی این شرکت پناه آوردم.انصافا خیلی محبت کردند.هرچه گفتند. شام نخوردم.اما چایی زیاد خوردم.به مجاهد زنگ زدم.بعد از ساعاتی جوانی  با پرایدی آمد.عکسی که از مجاهد در نمایشگاه داشتم.با دشداشه (لباس محلی هموطنان عرب)عربی بود.و خیلی مسن او را در نظرم تداعی کرده بودم.از او پرسیدم.عمو کجاست اوهم گفت در خانه منتظر توست.بعدا فهمیدم.این عزیز نخواسته بود.من کم بیاورم.چون خودش با لباس فارسی همان مجاهد بود. با قهوه عربی با رسوم خاصی پذیرایی کردند.پسر عمویش مهمانشان بود.گفت :می دانی این دوست ما کیست.گفتم چهره اش آشنا به نظر می رسد.اما نمی شناسم. بعدا اورا معرفی کرد.جوانی که من خیلی به مظلومیت او در در گیری با رحمان رضایی در بازی تیم ملی فوتبال ایران با عمان، حق می دادم.فرصت را مغتنم شمردم تا با او مصاحبه ای بکنم و بدون کم و کاستی آنرا با گوشی ضبط کرده و بنویسم. خرمشهر،اهواز فاصله 120 کیلومتر روستای ملاشیه 113 کیلومتری خرمشهر ،7کیلومتری اهواز بعد ازبازی تیم ملی فوتبال ایران با عمان ودرگیری رحمان رضایی با علی بدوای بحث زیادی بود.بعنوان فوتبال دوست ،خبر های رحمان رضایی را داشتم.اما از علی بدوای خبری نداشتم. آقای بداوی خودتان را معرفی کنید؟ من علی بداوی هستم.بازیکن فولاد خوزستان، مدتی به آبادان رفتم.از آبادن به لیک برتر آمدیم.مدتی بود مصدوم بودم.بخاطر همین گم شدم.یکسال و نیم است فوتبال بازی نمی کنم.یک هفته است تمرین می کنم.اگر خدا لطف داشت مجددا به بازی بر می گردم. آقای بداوی متاهل هستید؟ بله متاهل هستم یک بچه سه ساله بنام حسین دارم. جایی دیگری مشغولید.یا ...

  • از دست‌‌فروشی با شهید رجایی تا زندگی با ۹۰ ترکش +عکس

     از دست‌‌فروشی با شهید رجایی تا زندگی با ۹۰ ترکش +عکس

    وقتی از همدان آمدم تهران به اتفاق برادرم رفتیم سراغ دست فروشی در بازار. شهید رجایی هم با ما دستفروشی می‌کرد. بیشتر روسری می‌فروخت. سال ۱۳۴۵ با او آشنا شدم. همان سالها می‌گفت: «می‌خواهم بروم نیروی هوایی ارتش برای استخدام.» به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران؛  هنوز ۱۴ سالش تمام نشده بود که به تهران آمد و سراغ دستفروشی رفت. بعد از چند سال دستفروشی در بازار تهران به دلیل علاقه به چتر بازی به گارد جاویدان پیوست. با آغاز مبارزات مردمی، علیرغم منع فعالیت گاردی ها، به دلیل پخش اعلامیه های امام و فعالیت علیه شاه به همراه ۱۶ نفر دیگر دستگیر و زندانی شد.   با شروع غائله کردستان همراه با گردان ۲ گارد به سردشت رفت و پس از آن در پل کرخه دلاورانه جنگید. سرانجام در حین عملیات بیت المقدس در نزدیکی های ایستگاه حسینی بر اثر برخورد با تله انفجاری، ۱۷۳ ترکش به جان خرید و حالا پس از گذشت سالها از پایان جنگ با چشمی بی سو و پاهایی خسته و دردمند در شهرک امیر کبیر تهران روزگار می گذراند. بی بهانه به دیدار جانباز حسن ناصری رفتیم و مشتاقانه به حرفهایش گوش سپردیم تا شاید کمی از بار سنگین دردهایش سبک شود و دل دریائی اش آرام بگیرد.دستفروشی در کنار شهید رجاییسال ۱۳۴۲ از همدان آمدم تهران. به اتفاق برادرم رفتیم سراغ دست فروشی در بازار. شهید رجایی هم با ما دستفروشی می کرد. بیشتر روسری می فروخت. سال ۱۳۴۵ با محمد علی رجایی آشنا شدم. همان سالها می گفت: «می خواهم بروم نیروی هوایی ارتش برای استخدام.» من هم عاشق چتر بازی بودم. سال ۱۳۴۶ به خاطر ورزیدگی، بلندی قد و نداشتن سو سابقه (در کل اقوام) به استخدام گارد شاهنشاهی درآمدم. از بین ۱۵۰۰ نفر متقاضی، فقط ۱۵۳ نفر را پذیرفتند و لباس دادند. یک سال تمام آموزش دیدم. طی این مدت، دوره های تکاوری،‌جودو، چتر بازی ودوره های دیگر را با موفقیت گذراندم. از تعداد ۱۵۳ نفر، تنها ۶۳ نفر توانستیم این دوره را به پایان برسانیم. واقعاً دوره های سختی بود.مبارزه در کاخ!تظاهرات مردمی که اوج گرفت (سال ۵۶)، ما گاردی ها از شرکت در اجتماعات به ویژه اجتماعات سیاسی در بیرون از پادگان ممنوع بودیم. اجازه شرکت در سخنرانی ها و تظاهرات را نداشتیم. اما من مخفیانه اعلامیه های امام خمینی (ره) را به داخل کاخ می بردم و به سربازها می دادم و دست آخر اعلامیه ها را جمع می کردم و می بردم پیش بالادستی ها و می گفتم که اینها را پیدا کرده­ ام. انقلاب که پیروز شد، آن اوایل هنوز تکلیف گارد جاویدان مشخص نبود. دو ماه بعد از انقلاب تلویزیون اعلام کردکه گاردی ها به لویزان مراجعه کنند. در ستاد ارتش بودیم که شخصی از طرف بیت امام آمد. اسامی هفتاد نفر ...

  • زندگینامه من 2

    زندگینامه من 2                                                                                                                      آن زمان چابهار شهر خیلی کوچکی بود.حتی یک خیابان درست وحسابی نداشت.مادر منازل سازمانی هیئت سه نفره اسکان داشتیم.ودر یک مدرسه تقریبا خوب درس می خواندیم.در دوره دبیرستان یک دبیر ادبیات و یک دبیر شیمی داشتیم.دبیرادبیات احساس مرا در انشا نوشتن ودبیر فیزیک هم توانی مرا در شیمی خیلی خوب حس کرده بودند.در کشاکش تجربی وادبیات مانده بودم.برادرم دوست داشت.تجربی بخوانم.حتی عهد بسته بودهر طور شده کمکم خواهد کرد که دکتر شوم.در حالیکه نمی دانست تقدیر می بایست با من همراه می شد.یکدفعه گرایش عجیبی به ادبیات بیدا کردم.دور از چشم او بعد از سه ماه تغییر رشته دادم.برادرم خیلی ناراحت شد.گویی ضربه سختی بر او بود.چرا که آرزوهای بزرگی داشت.که این آرزو را بالاخره در فرزندان خود دست یافتنی کرد.آنقدر به ادبیات علاقه داشتم.بلافاصله در حین تدریس دبیرمان من تا آخر درس را از حفظ یاد می گرفتم. بلاخره دیبلم را در سال 69 گرفتم.در تمام تابستانهای گرم چابهار کار میکردم.کارگری راننده غلتک   کمک راننده بلدوزر کمک نقشه بردارو....برادرم مخالف کار کردن من بود.اما من دوست داشتم بدین طریق محبت های اورا جبران کنم.تازه برای آینده هم بخته تر می شدم.در سال 70 عازم خدمت سربازی شدم.دوران سربازی هفت ماه ونیم با آموزش شروع شد.همه اش قدم آهسته  بشین بر با  بدو دور میل برچم سینه خیز و.... دوران سختی بود.مقدماتی در هوای سرد چهلدختر شاهرود وتخصصی و کد صدویازده در شهر شاهرود سمنان تمام کردیم. درحین آموزشی برای امتحان کنکور خیلی مطالعه داشتم.در مرحله اول رتبه خوبی را کسب کردم.برای مرحله دوم مرخصی ندادند.تازه با اعتراضی که کردم .به جای امتحان بازداشتگاه بودم. برای اذیت شفارشی با آب سرد مهمان نوازی کردند.در تقسیم تیپ چهل سراب رانتخاب کردیم. اما در امریه محل خدمت را تیپ 25 تکاوری زده بودند. هر چه اعتراض کردیم کسی گوش نکرد.به پسوه رسیدیم.شدیم تکاور که اصلا دوره اش را ندیده بودم.از صبح تا شب درگیر کارهای روزمره بودیم.با اعتراض جند نفر وپیگیری بعد ازشش ماه تازه متوجه شده بودند که چی شده است مارا مجددابه تیپ چهل سراب دادند.تا به میانه نزدیک تر شویم.فرم پر کردیم تا به ما حقوق سربازی را بدهند.اما بعد از آموزشی یک ریال هم ندادند. تا آخر خدمت هم یک ریال ندادند.در این بین بیشتر انرزی من صرف حمایت از بعضی سربازان ضعیف بود. که حاصل آن تنبیه بازداشت محرومیت ها بود. کد مربیگری که شبیه معلمی بود.مرا بر آن داشت تا به معلمی علاقه پیدا کنم.در ...

  • نمایشگاه عکس های سفرم در میانه

                                                      بسمه تعالی                                                                                                  شماره:۱۴                                                                                                تاریخ :۳/۲/۹۰      اداره ارشاد اسلامی میانه                 سلام علیکم:                                   احتراما اینجانب حسین قره داغی با توجه به انجام نه حرکت ورزشی در یاد و نام شهدادر کمتر از یک سال،تقاضای نمایش عکس و فیلم ره توشه این سفرها رااز تاریخ 7/3/90 لغایت 16/3/90 دارم.لذا خواهشمند است .نسبت به تشکیل نمایشگاه و انعکاس ارزش و قداست شهدا همکاری لازم را مبذول فرمایید.                                                                              با تشکر                                                                      حسین قره داغی   رونوشت: اداره آموزش وپرورش کندوان اداره کل آموزش وپرورش استان بخشداری محترم بخش کندوان فرمانداری محترم میانه دفتر امام جمعه محترم میانه بنیاد شهید میانه حوزه مقاومت شهید باکری کندوان فرماندهی محترم سپاه میانه    عناوین حرکتها حرکت اول: سفر با دوچرخه به حرم مطهر امام (ره) و شرکت در مراسم سالگرد در خردادماه سال 89 حرکت دوم: شنای سد کزرج بصورت رفت و برگشت طول و عرض به یاد شهدای هواپیمای مسافربری درخلیج فارس تیرماه 89 حرکت سوم: شنای سد آونلیق به یاد شهدای روستای آونلیق در تیرماه 89 حرکت چهارم: سفر با دوچرخه از گلزار شهدای میانه تا گلزار شهدای تبریز و حضور در مزار شهدای روستاها و شهرهای مسیر راه در شهریور ماه 89 حرکت پنجم: شنای سد آیدوغموش به یاد شهدای غواص میانه در مهرماه 89 واولین رکورد دار شنای سدهای میانه حرکت ششم: دو استقامتی از حرم تا حرم از گلزار شهدای روستای کندوان تا گلزار شهدای گمنام میانه در یاد و نام شهدا در آذرماه 89 حرکت هفتم: دو سرعتی از گلزار شهدای میانه تا گلزار شهدای روستای آچاچی در آذرماه 89 حرکت هشتم: دو استقامتی از گلزار شهدای ترکمانچای تا گلزار شهدای میانه در یاد ونام شهدای زینبیه و ثارالله در بهمن ماه 89 حرکت نهم: رنگ آمیزی با دوچرخه از میانه تا شلمچه در یاد و نام شهدای هشت سال دفاع مقدس و لشکر عاشورا آذربایجان در اسفند ماه 89 و فروردین 90

  • گریه بر مادر

    گریه بر مادر صبح زود از میانه به طرف مدرسه در حرکت بودیم.کمی پایین تر از دوراهی طرناب ساعت هفت صبح مورخه 11/9/89 خانمی کنار جاده در پیچ خطرناکی با التماس دست بلند کرد.گویی سرما بد جوری اذیتش کرده بود.خواهر زاده ام کنارمن بود.وبه عنوان همکار از راه دور به بچه های راهنمایی ودبیرستان سنقر آباد درس می داد.درصندلی عقب خانم ملکی و خانم علیزاده کارمندان بهداشت روستای ملک نشسته بودند.با کسب اجازه در تردید نگه داشتن ماشین از همراهان چند متر دور تر ایستادم.مش نه نه آمدوبا هزاران دعا سوار ماشین شد.می گفت از روستای طرناک از عیادت مادر مریض و پیرش می آید.می گفت در خواب دیده مادرش مریض است. با شک به روستای طرناب رفته بود.از قضا خوابش حقیقت داشته است .اگر جوان می بود.مسیر طرناب وسنقر آباد را از مسیر کوهها می پیمود.اما با گذر عمر در پیری حس حرکت ندارد.سرما بدجوری اذیتش کرده بود.جای خطرناکی هم بود.خواهر زاده ام یک شکلات به سفارش من به او داد.این موقع صبح گرگها محل جولانشان در همین محدوده است.در جواب می گفت دست خداست.اگر بخواهد دهان گرگها را می بندد.هم صحبتی خوبی بود.گفتم مسیرم روستای ملک است.اگر دوست داری باهم یک چرخی بزنیم وبعد به روستای سنقر آباد برویم.فکر دیگری کرد.برگشت وگفت پسرم از ما گذشته است.ما دیگر پیر شده ایم.گفتم ببخشید منظورم این است اگر دوست داری اول خانم ها را به روستای ملک  برسانیم وبه اتفاق خواهر زاده ام به سنقر آباد بر می گردیم.منظورم را که متوجه شد.خوشحال شد.با دعا گفت پسرم من حال رفتن از دو راهی به روستا را ندارم. در راه از دوره پیری می گفت.جالب بود.از شوهرش خیلی تعریف می کرد.می گفت او همه چیزم است.اورا بیشتر از همه دوست دارم.بچه ها همه بزرگ شده اند ترک ما کرده اند.می بینم در تمام گرفتاریها وسختیها تنها شوهرم با من است.دعا می کنم اگر مرگم فرا رسیددوست دارم زودتر از بایرام بمیرم و.... رسید به جایی که من از آن ناله داشتم.نه نه من چه گناهی کردم.پدرومادرم خیلی زود ترک ما کرده اند.اگر می بودند.از جان برایشان مایه می گذاشتم.اما افسوس خداوند این لطف را از ما گرفت.همیشه در حسرت مادر وپدر سربه زیر در گذر زمان هستم.دلداری خوبی کرد. پسرم خداوند تورا دوست داشته است با این وسیله خواسته است.رنجش گناه بر گردنت نماند.وبا افتخار در صحرای محشر کنار پدر ومادرت قرار بگیری.نان فطیر داشتیم برای صبحانه خریده بودم.آن را به نه نه دادم تا بعد از سرمای سخت که امروز تحمل کرده بود. در خانه صبحانه ای جانانه با سوغات شهری بخورد.

  • با ارزان ترین دوچرخه دورنوار مرزی ایران را بعنوان اولین و آخرین ایرانی رکاب زدم

    با ارزان ترین دوچرخه دورنوار مرزی ایران را بعنوان اولین و آخرین ایرانی رکاب زدم

    بعضی از دوستان در مسیر دوچرخه ام را برانداز می کردند.همه توصیه می کردند.این دوچرخه مناسب این سفر نیست.اما من دفاع می کردم و برای دفاعم اراده را تنها عامل موفقیت می دانستم.دوچرخه ام ویوا بود.و بارش با وسایل همراه اصلا استاندارد نبود.در مسابقه با توریست های آلمانی در نزدیکی های بجنورد من ده پدال می زدم به اندازه 4 پدال آنها نمی شد.چرا که مقایسه دوچرخه ها از زمین تا آسمان فرق می کرد.آنها روزانه از من 20 کیلومتر جلو می زدند.اما با اراده ام در خلوت شب از آنها 50 کیلومتر جلو می افتادم.در این مسیر چند 100 کیلومتری من تنها در پیشوازشان به انتظار می نشستم.در دلداری شان توصیه می کردند.شبانه رکاب نزنم.اما نمی دانستند در این راه جانم را مایه گذاشته ام.البته بنابه اعترافشان تجهیزاتم برای سفر شب کامل بود.وچراغهای خطر و نورافکن ووسایل دفاعی در مواجهه با حیوانات اهلی و وحشی بخصوص سگ داشتم.با تمام این تفاسیر عهد بسته بودم.با همین دوچرخه ارزان قیمت کار نشدنی را انجام دهم.که به لطف خدا موفق به این کار شدم. طی مسیر با این دوچرخه خسته کننده بود.هر 700 کیلومتری می بایست ساچمه های غیر استانداردش را بدلیل بار زیاد و اصطکاک تعویض می کردم.وبرای پنجری دوچرخه هم در هوای گرم ظهر آماده می شدم.که این کار هر چند روزی عادی بود.چون لاستیک و تیوبش هم غیر استاندار بود. قرار بود.نزدیکترین مسیر به مرزها انتخاب شود.تا این حرکت اولین و آخرین حرکت یک ایرانی باشد.که کمتر کسی جرائت شکستن آن را داشته باشد.انتخاب مسیر میرجاوه و لادیز و خاش همراه با دور 160 درجه  به دورکوه معروف تفتان استان سیستان و بلوچستان یک عمل جسورانه بود.که در هوای گرم تابستان 90 شاید برای کمتر کسی فرصت گذر از آن را بدهد.یا مسیر سراوان و زابلی و سرباز که در نوع خودش با شرایط سخت نزدیکی مغازه ها و روستاهادر هوای گرم،می تواند هر اراده محکمی را  به تزلزل بکشاند.می توانستم از مسیر نهبندان وارد زاهدان شوم.اما همت خدایی در دیدار مردم زابل و مزار قتلگاه منطقه تاسوکی توسط گروه اشرار عبدالمالک ریگی ،اضافه کردن مسیر 300 کیلومتری همراه با بادهای سوزان 120 روزه سیستان یک حلاوت خاصی داشت. بله ، من با ویوا یک دوچرخه ارزان قیمت در فصل گرم تابستان 90 در سفری طاقت فرسا با انتخاب حدااقل نزدیکی به نوار مرزی ایران در همتی بزرگ این عشق تحرک را در سایه لطف خداو باور دینی ام طی نمودم.تا شاید سالها در فراموشی.یک روزی ایران زمین شاهد تولد انسانهای پر جسورتر دیگر باشد.و این حرکت را تجدید نماید.