تعبير نبش قبر در خواب
اشتباه من و سلحشور در مورد تاریخ و زمان حضرت یوسف
چند روزی است که بحث های زیادی پیرامون داستان حضرت یوسف و همزمانی آن با آمون و آتون در گرفته است که من نیز از این حیرانی بی بهره نبودم. به ناچار به سراغ منابع تاریخی و مذهبی رفتم تا پاسخی برای این سوالات بیابم. حال احساس میکنم بتوانم جوابی درخور به این سوالات بدهم. برای شروع از تاریخ خالص شروع کنیم. جدول زیر سلسله های تاریخی حاکم بر مصر را به تصویر می کشد: Dynasties Dates BCE (approx.) Period Some Royal names associated with Period 4500-3150 Predynastic 1 & 2 3150-2700 Thinite Period Narmer-Menes, Aha, Djer, Hetepsekhemwy, Peribsen 3 - 6 2700-2200 Old Kingdom Djoser, Snofru, Khufu (Cheops), Khafre (Chephren), Menkauhor, Teti, Pepy. 7 - 11 2200-2040 First Intermediate Neferkare, Mentuhotpe, Inyotef 11 & 12 2040-1674 Middle Kingdom Ammenemes, Sesostris, Dedumesiu 13 - 17 1674-1553 Second Intermediate Salitis, Yaqub-Har, Kamose, Seqenenre, Apophis 18 - 20 1552-1069 New Kingdom Ahmose, Amenhotep (Amenophis), Tuthmose (Thuthmosis), Hatshepsut, Akhenaten (Amenhotep IV), Tutankhamen, Horemheb, Seti (Sethos), Ramesses, Merenptah 21 - 23 1069-747 Third Intermediate Smendes, Shoshenq, Osorkon, Takelot 24 - 26 747-525 Late Period Piankhy, Taharqa, Psammetichus 27 525-404 First Persian Period Cambyses, Darius, Xerxes, Artaxerxes 28 - 30 404-343 Dynasties 28 - 30 Amyrtaeus, Nepherites, Nectanebo 343-332 Second Persian Period Artaxerxes, Arses, Darius, Khababash 332-395 CE Greco-Roman Alexander the Great, Ptolemy, Cleopatra, Augusts, Tiberius, Nero, Domitian. اما در مورد حضرت یوسف و تاریخ واقعی حضور او ابتدا سراغ منابع یهودی رفتم. در منابع یهودی چندین نظریه برای تاریخ واقعی این رخداد وجود دارد. عده ای از محققان بر این باورند که یوسف همان ایمهوتپ ( Imhotep ) است. ایمحوتپ یا ایمهوتپ معمار، پزشک و ایزد انسان مصری است که معاصر با پادشاهی زوسر از سلسله سوم می زیسته و معمار قدیمی ترین اهرام پلکانی است. ظاهراً او برای اولین بار از ستون های سنگی برای معماری استفاده کرده است. این ایزد انسان در سالهای بعدی به دلیل علاقه وافری که مصریان به او داشتند وار اساطیر مصر شده و چونان یک خدای باستانی پرستیده می شد. اما چرا او را معدل یوسف می دانند : به سه دلیل. اول اینکه او پزشک بود و طبق روایت تورات یوسف دستی در طبابت مردم داشته است. دوم اینکه طبق اسناد مصری ایمهوتپ دارای قدرت تعبیر خواب بوده است و سوم اینکه هر دو نفر قبری در مصر ندارند. اما این نظر یه کمی دور از ذهن است. چون سلسله سوم یعنی حدوداً 2600 تا 2700 سال پیش از میلاد که با روایات تورات از حضرت موسی و تعداد نسل ها از حضرت یوسف تا حضرت موسی خوانایی ندارد. یک نظریه هم آمن هوتپ یا آمنحوتپ (amenhotep) را برابر با یوسف می داند که در پستهای قبلی به آن پرداخته ایم . نظریه سومی هم هست که طرفدارانی چون جان آلدر نویسنده کتاب باستانشناسی کتاب مقدس و ویل دورانت نویسنده تاریخ تمدن دارد. و آن این است که حضرت یوسف در زمان سلسله هیکسوس ها (Hyksos) در دوره ...
شهید حسن هداوند میرزایی...
زندگینامه :شهید حسن هداوند میرزایی در تاریخ ۹/8/۱۳۳۷ در روستای قشلاق کریم آباد در یک خانواده انقلابی و مذهبی از توابع ورامین دیده به جهان گشود.دوران دبستان را در مدرسه کریم آباد و دوران راهنمایی را در روستای جلیل آباد بسر برد پس از آن به سفارش یکی از بستگان وارد دبیرستان نظام شد و بعد از این مرحله در سال ۱۳۵۵ وارد دانشکده افسری شدسال ۱۳۵۶ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر و یک پسر است.در پیروزی انقلاب نقش چشمگیری داشت و از دستورات مافوق خود سرپیچی و از تیراندازی به سوی هموطنان خود و مردم بی گناه خودداری نمود.در سال ۱۳۵۷ منزل ایشان که در نظام آباد تهران واقع بود،توسط نیروی ساواک رژیم شاهنشاهی مورد غارت قرار گرفت ولی چیزی از منزل ایشان یافت نکردند چرا که ایشان از یاران جان برکف امام خمینی (ره) بودند و اعلامیه و نوارهای زیادی در اختیار داشتند.پس از گذشت این دوران در سال ۱۳۵۹ از دانشگاه افسری فارغ التحصیل شد و با شروع جنگ تحمیلی بلافاصله به جبهه اعزام شد.در سال ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی میمک فرماندهی عملیات و در سال ۱۳۶۱ در عملیّات بیت المقدس فرماندهی گروهان را به عهده داشت.در تاریخ ۲/۳ /۱۳۶۱ یک روز مانده به آزادی خرمشهر عملیّات ایشان لو رفت و توسط عراقی ها در همان روز به اسارت درآمد.ایشان در یکی از زندان های عراق بنام صلاح الدین تکریت در بند اسارت بود،در دوران اسارت از خود گذشتگی ها و رشادت های زیادی از خود نشان داد و شکنجه های زیادی را متحمّل شد زیرا ایشان از طریق نامه با رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) از طریق آدرس یکی از دوستان در تهران مکاتبه داشت و از رهنمون های آن بزرگوار در اسارت بهره می برد.تنها وسیله ارتباطی ایشان با خانواده در آن زمان فقط نامه بود که هر شش ماه یک بار توسط صلیب سرخ فرستاده می شد.او در نامه هایش از احوال خود و دیگر اسرا می نوشت.او که کشاورزی را از پدر یاد گرفته بود و مهارت های زیادی در این زمینه داشت آنجا هم به کشاورزی می پرداخت و خیار و گوجه به عمل می آورد.با وجود اینکه در زندان اتو در اختیار نداشتند امّا همیشه لباسهایش تمیز و اتو کرده بود،لباسهای خود را هنگاهی که هنوز نم داشت در زیر تخت خود قرار می داد و تا صبح خشک می شد.در این دوران یک بار از طریق صلیب سرخ به زیارت حضرت امام حسین (ع)،حضرت علی (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) مشرف شدند.او که فردی شجاع و نترس بود از عراقی ها مایحتاج دوستان خود را تأمین می کرد،یک بار به خاطر نفت در زمستان چون هیچ وسیله گرمایشی نداشتند با عراقی ها درگیری پیدا کرد امّا از آنجایی که او از نیروهای کماندو ارتش بود و فردی سخت کوش وچالاک بود توانست بر عراقی ها ...
تاريخ پيامبران به همراه تصاوير استثنائي
خلاصه تاريخ پيامبران به همراه تصاوير استثنائي (به ترتیب زمانی) ... منبع اصلي اين قسمت تاريخ طبري و تاريخ ابن اثير بوده و در مواردي كه در باب رويدادها و مشخصات پيامبران اختلاف نظر وجود دارد عمدتا استناد به كتاب تاريخ طبري شده است . شجره نامه منتسب به انییاء الهی آدم ، حوا ، هابیل : 7-6 هزار سال قبل ، آرامگاه به ترتیب در نجف عراق، جده عربستان ،منطقه مقازه الدم (مرز سوریه و لبنان) گفته شده قبر آدم در مکه بوده که در جریان طوفان نوح ،توسط حصرت نوح به نجف انتقال داده شده است. وقايع مهم : اخراج از بهشت به دليل خوردن ميوه ممنوعه به تحريك شيطان براي رسيدن به عمر جاودان ، قتل هابيل 30 ساله توسط قابيل 25 ساله تصوير از راست : قبر هابيل ،حوا قبل تخريب توسط وهابيون نوح : 1642 سال پس از هبوط آدم ، طول عمر حدود 1050 سال ، همسر: عموره و رابعه ، فرزندان : كنعان (گرفتار طوفان نوح شد) سام حام بافث ، وقايع مهم : سوار شدن 80 نفر بر كشتي نجات و نزول غذاب و طوفان بر ساير مردم بت پرست ، آرامگاه : در اسلام محل دفن نجف ذكر شده ولي در بعضي منابع نخجوان يا نهاوند همدان قيد شده صالح : 2973 سال پس از هبوط ،طول عمر 85 سال ، از نسل سام بن نوح وقایع مهم : زندگي مردم در خانه هاي سنگي و محكم ، عذاب الهي بر قوم ثمود ( منطقه حجر در شمال غربي حجاز به طرف شام )، قتل ناقه معجزه نبي، آرامگاه : قبرستان دارالسلام نجف كنار قبر هود نبي بقاياي قوم ثمود هود : 2648 سال پس از هبوط آدم ، هفتمين نسل نوح ، پدر : عبدالله، مادر : بكيه وقایع مهم :نزول عذاب براي قوم عاد، آرامگاه: قبرستان دارالسلام درنجف عراق كنار قبر صالح نبي
مدفن سر حسین بن علی کجاست؟
یکی از دوستان برای تحقیق دانشگاهیش درباره محل دفن سر حسین بن علی پرسید که البته سوال سختی است زیرا به نظر من به دلایلی به یک راز می ماند تا یک مسئله؟ اما درباره دفن سر امام حسین اخبار مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها را که می دانم نقل می کنم: برخی علمای شیعه به استناد به روایاتی که در کتاب کافی و تهذیب آمده بر این عقیده اند که سر امام در جوار مزار پدرش مدفون است اما چون علی بن ابی طالب در 40 هجری وصیت کرده بود کسی از محل دفنش مطلع نگردد و مسلمین حدود 80 سال پس از واقعه کربلا از مدفنش مطلع شدند از این رو چنین قولی را بعید می دانند.... قاضی طباطبایی در کتاب اول اربعین با این قول مشهور مخالفت می کند که می گویند سر امام از بالای در سرای یزید ربوده شد و به وسیله شیعیان در عسقلان دفن شد و در 548 هجری سر ازعسقلان خارج و در به قاهره حمل و دفن شد... بدر تقی زاده انصاری در کتاب از مدینه تا مدینه معتقد است مقام راس الحسین در دمشق مدفن سر امام حسین است زیرا معتقد است خطابه های زینب کبری و زین العابدین نزد یزید سبب شد یزید روش مسالمت آمیز پیش گیرد اسرا را با احترام به مدینه بفرستد و سر شهدا را در دمشق دفن کند زیرا چاره دیگری نداشته است و اصلا روایات دیگر بعید به نظر می رسند. در کرامات الحسینیه به نقل از بحا رالانوارج 45صفحه 394 امده است که متو کل دشمن قسم خورده شیعیان(حدود150 سال بعد از یزید) ابراهیم دیزج را که یک یهودی بود را به عنوان ما موریت وتبدیل و تخریب قبر امام حسین به کربلا اعزام کرد به همراه اونامه ای هم به قاضی جعفر بن محمد بن عمارنوشت که در این پیام کتبی به او خبر دا د که ابراهیم دیزج را برای نبش قبر حسین فرستاده ام وقتی نامه ی مرا خواندی مراقبت کن که ایا دیزج دستورمرا اجرا کرد یا نه .دیزج میگوید جعفربن محمدبن عمارمراازمضمون نامه مطلع کرد وسپس من طبق دستور ا و برای انجام ماموریت رفتم وچنان کردم وقتی برگشتم پرسید چه کردی؟ گفتم انچه دستوردادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم ونیافتم . گفت مگر عمیق نکندی ؟ گفتم چرا ولی درعین حال درقبرچیزی نیافتم. آن قاضی صورتجلسه را به متوکل گزارش داد واضافه کرد که به ابراهیم دیزج دستور دادم که آن محل را به آ ب ببندد وبا گاو زمینش را شخم بزند.(لازم به ذکر می دانم ظاهرا سنت پلید نبش قبر و تخریب قبر از اعراب رسیده و گمان می کنم سنت پلیدتر سر بر نیزه کردن و گرداندن و بر جایی آویختن سر را معاویه بن ابوسفیان باب کرده باشد) ابراهیم دیزج مجددا قضیه را برای شخصی بنام ابوعلی عماری که از او واقعیت جریان را پرسید چنین تعریف کرد : من با غلامان مخصوص خودم به سراغ قبر رفتم قبر را کندم به حصیری برخوردم ...
کرامات شهدا (قسمت سیزدهم)
نان آور خانه بعد از شهادت همسرم «شهيد محمدعلي پلنگيكتولي» هر سال، فاميل دور هم جمع ميشديم و مراسمي ميگرفتيم. در يكي از اين سالها كه گوشت سهميهبندي شده بود، و به سختي پيدا ميشد، به هر دري كه زدم، و هرجا كه سفارش كردم، گوشت پيدا نكردم، به ذهنم رسيد كه عدسپلو بدون گوشت درست كنم، يا براي مدتي مراسم را عقب بيندازم. از طرفي هم از اينكه نميتوانستم مراسم سادهاي بگيرم، خيلي ناراحت بودم. شب با ناراحتي خوابيدم، همسرم را در خواب ديدم كه آمد و گفت: «زهرا اصلاً نگران نباش، همه را دعوت كن و مراسمت را بگير، فردا همه چيز درست ميشود». صبح كه شد اول وقت، يكي در زد. در را باز كردم، يك نفر غريبه بود. يك ران بزرگ گوشت به من داد و گفت: «اين را بگير و مراسمت را برگزار كن». من ميخواستم قيمت گوشت بپرسم كه او خداحافظي كرد و رفت. منبع :كتاب كرامات شهدا - صفحه: 109 راوي : زهرااشرفي نذرصلوات رسم بود كه بچهها براي سلامتي و صحت خودشان و ساير مجروهان و بيماران در جبهه، نذر صلوات ميكردند و صبحها دسته جمعي آيةالكرسي ميخواندند، همچنين آيهي (امن يجيب...) را.يكي ديگر از اين قبيل نذرها، نذر عزيمت به مشهد مقدس بود، براي رفع مشكلات و شفاي عاجل دوستان و عزيزان گرفتار و دردمند. منبع :كتاب فرهنگ جبهه (آداب ورسوم) - صفحه: 232 نشان شهادت براي شناسايي به منطقهي چنانه رفته بوديم. شرايط بسيار سختي بود. نه غذا به اندازهي كافي داشتيم و نه آب. طلبهاي با ما بود كه سختي بر او بسيار فشار ميآورد و او از اين موضوع ناراحت بود و ميگفت: «من بايد خودم را بسازم.» يك روز او را بسيار سرحال ديدم، پرسيدم: «چه شده؟ اينطور سرحال شدي!» پاسخ داد: «ديشب وقتي استتار كرده بوديم، در خواب، صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم و آقايي را كه صورتش ميدرخشيد.» به احترام ايشان ايستادم و سؤال كردم «آقا عاقبت ما چه ميشود؟» فرمودند: «پيروزي با شماست ولي اگر پيروزي واقعي را ميخواهيد، براي فرج من دعا كنيد.» باز پرسيدم: «آقا من شهيد ميشوم؟» فرمودند: «اگر بخواهي، بله. تو در همين مسير شهيد ميشوي، به اين نشاني كه از سينه به بالا چيزي از بدنت باقي نميماند. به برونسي بگو پيكرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.» اين طلبه وصيتنامهاش را نوشت ...
تحقیقی درباره حضرت رقیه (ع)
غوغا در خرابه شام در تاريخ آمده است كه حضرت زينب (و يا امّ كلثوم) اجازه خواست تا براى حسين(ع) سوگوارى كنند. يزيد هم موافقت كرد و دستور داد كه اهل بيت(ع) را به دار الحجارۀ ببرند تا در آنجا به سوگوارى بپردازند. اهل بيت(ع) در آن مكان، هفت روز عزادارى كردند و هر روز، گروه زيادى از زنان شام، گرد آنان جمع مىشدند و عزادارى داشتند. اين سوگوارى به قدرى شديد بود كه اطرافيان يزيد از جمله مروان پيشنهاد دادند كه اهلبيت(ع) را به مدينه برگردانند وگرنه حكومت يزيد به خطر خواهد افتاد.[39] اين ماجرا، بنابر قاعده، قبل از رحلت رقيّه بوده است؛ چون ورود اهلبيت(ع) به شام، اوّل صفر سال 61 ق و رحلت اين شاهزاده خانم، پنجم و يا بعد از آن بوده است. به هر حال، مرگ رقيه در خرابه شام غوغا برپا كرد و به قدرى زنان، بهويژه عمّهها گريه كردند كه قابل انعكاس و تصور نيست؛ بهويژه در آن زمانى كه فردى را آوردند تا بدن نازنين نازدانه حسين را غسل دهد. برخى نقل كردهاند كه زن غسّاله، دست از غسل كشيد و پرسيد: «سرپرست اين اسيران كيست؟» حضرت زينب(س) فرمود: «چه مىخواهي؟» غساله گفت: «بيمارى اين دخترك چه بوده است كه بدنش كبود شده است؟» حضرت زينب(س) در پاسخ فرمود: «اى زن! او بيمار نبود، اين كبوديها آثار تازيانه و ضربههاى دشمنان است.»[40] كرامتى از رقيّه مرقد شريف اين نازدانه در خرابه شام، خاطرات تلخ و شيرين فراوانى از خود در سينه تاريخ ثبت كرده است. جا دارد انسان در مقابل ضريح اين نازدانه عرض كند: از جمله قضاياى خرابه شام، داستان ذيل است كه خود كرامتى براى اين نازدانه حسين است: حاج ميرزا هاشم خراسانى مىنويسد: عالم بزرگوار، شيخ محمّد على شامى، از جمله علما و محصلان نجف بود. او به حقير فرمود: «جدّ مادرى بدون واسطه من، جناب آقا سيد ابراهيم دمشقى كه نسبش منتهى مىشود به سيّد مرتضى علم الهدى و سن شريفش بيش از 90 سال بوده، بسيار شريف و محترم بودند. وى، سه دختر داشت و اولاد ذكور نداشت. شبى دختر بزرگ ايشان، جناب رقيّه بنت الحسين(ع) را در خواب مىبيند كه مىفرمايد: «به پدرت بگو به والى بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده و بدن من در اذيت است. بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.» دختر، جريان را به پدر مىگويد، و سيد از ترس اهل تسنن، به خواب ترتيب اثر نمىدهد. شب دوم، دختر وسطى سيّد باز همين خواب را مىبيند و به پدر مىگويد؛ ولى او همچنان ترتيب اثرى نمىدهد. شب سوّم، دختر كوچكتر سيد همين خواب را مىبيند و به پدر مىگويد؛ باز ترتيب اثر نمىدهد. شب چهارم، خود سيّد، آن مخدّره را در خواب مىبيند كه به طريق عتاب مىفرمايد: «چرا والى را ...
بررسي قصهٔ " يوسف(ع)"
يوسف سرشار يوسف(ع)/قرآن کريم نوع مکتب داستان: مراجعه شود به "مطلب دوم" از همين نوشته عنصر غالب: درونمايه زمان وقوع قصه: بيش از 2500 سال قبل زمان جاري در قصه: شايد حدود سي سال مکان وقوع قصه: کنعان و مصر باستان شخصيت اصلي: حضرت يوسف(ع) شخصيتهاي فرعي: حضرت يعقوب(ع)٬ برادران يوسف(ع)٬ زن عزيز مصر٬ پادشاه٬ همزنداني يوسف(ع) زاويهٔ ديد : داناي کل مطلق گره اصلي يا مسئلهٔ اصلي قصه : مراجعه شود به "مطلب چهارم" از همين نوشته خلاصهٔ قصهٔ يوسف(ع) يوسف در خواب ميبيند که يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده ميکنند. خوابش را براي پدر تعريف ميکنند و پدر او برحذر ميدارد از اينکه خوابش را براي برادرانش تعريف کند و خواب او را چنين تأويل ميکند که خداوند تو را برميگزيند و به تو علم تأويل خواب ميآموزد و بدينسان نعمت خويش را بر تو و ما تمام ميگرداند. برادران يوسف با هم خلوت ميکنند و به اين دليل که يوسف و برادرش نزد پدرشان عزيزترند٬ بعد از بحث و گفتگو تصميم ميگيرند او را به چاه اندازند. از پدر خويش به اصرار درخواست مينمايند که اجازه دهد يوسف با آنها به همراه گله به صحرا بيايد. پدر بعد از اصرار آنها به رغم بيميلياش٬ رضايت ميدهد. برادران٬ او را به چاه مياندازند و خداوند به يوسف(ع) وحي مينمايد که تو قطعا آنها را از کاري که ميکنند خبر خواهي داد. شب هنگام٬ برادران با چشم گريان و لباسي که به خون دروغين آغشته بود٬ نزد پدر ميآيند و ادعا ميکنند که يوسف را گرگ دريده است و ما از او غافل بوديم. پدر(در حالي که گويي از ماجرا خبر دارد) تنها ميگويد: نفس شما کاري را در نظرتان بياراسته است. آبآور کارواني که از کنار چاه عبور ميکرده٬ براي آب آوردن به سرچاه ميرود و يوسف را از چاه بيرون ميآورد و با خوشحالي نزد کاروانيان ميبرد. اهل کاروان او را مانند کالايي٬ پنهان ميکنند و در شهر به بهايي اندک ميفروشند. شخصي از اهالي مصر او را ميخرد و از زنش ميخواهد که از او به خوبي نگهداري کند تا شايد او را به فرزندي بپذيرند و يا او به آنها سودي رساند. يوسف به سن جواني ميرسد و خداوند به او حکمت و دانش عطا ميفرمايد. آن زن که يوسف در خانهٔ او بود٬ از يوسف کامجويي ميکند و يوسف درخواست او را رد کرده و او را با جملهاي موعظه ميکند. هر دو به سمت در ميدوند و زن لباس يوسف را از پشت ميگيرد و لباس پاره ميشود. آندو شوهر زن را پشت در مييابند و زن به يوسف تهمت کامجويي ميزند و يوسف انکار ميکند. شخصي از اقوام زن ميگويد اگر لباس او از جلو دريده شده باشد٬ حق با زن است و اگر از پشت پاره شده باشد٬ حق با يوسف است. وقتي ديدند که ...
اهميت ماشين عروس
اهميت ماشين عروسيكي از مشكلاتي كه بسياري از دامادها هنگام برگزاري مراسم عروسي با آن مواجه هستند، توجه داشتن به اصل «فاميلكش» بودن كليه مراحل است. يعني داماد بايد كل فاميل و خاندان را از همان لحظه ورود، له كند تا مورد حمايت خانواده عروس قرار گيرد و سالها از خدمات ارزنده آنها بهرهمند شود. البته هيچ تضميني وجود ندارد كه اين حمايت تا چه مدت دوام داشته باشد، اما در هر حال بايد آن را جدي گرفت. در ايران از آنجا كه كيفيت شام و نرمي جوجهها و قطر كباب و ميزان خنكي نوشابهها و رنگ كت پدر داماد هم در نظر بسياري از اعضاي خاندان عروس جلب توجه ميكند، ميتوان به اهميت اتومبيل عروس نيز پي برد. پس اگر داماد هستيد، بايد در انتخاب صحيح آن دقت لازم را مبذول داريد. ماشين عروس های چند منظوره؛ از رساندن عروس و داماد تا در آوردن چشم و چال فامیل!بعضي عروسخانمها دوست ندارند در روياييترين شب زندگيشان سوار اتومبيل مردم شوند و به خودروي شخصي خود داماد بسنده ميكنند. گاهي اوقات نيز اتومبيل بستگان دور و نزديك به ياري دامادهايي ميرسد كه يا خودشان خودرو ندارند، يا امكانات موجود برايشان كافي نيست. انتخاب خودروي عروس در كشورهاي ديگر هم به همين صورت است، اما با اين تفاوت كه قرار نيست داماد چشم ديگران را از كاسه در بياورد. عروس و داماد با يكديگر رايزني ميكنند و به اين نتيجه ميرسند كه با اتومبيل خودشان، دوستشان و يا در نهايت يك ليموزين در مراسم حاضر شوند. تب براي ماشين شاسي درازليموزين كه در ايران بيشتر با نام «ماشين شش در» شناخته ميشود، گزينه مناسبي براي اتومبيل عروس نيست. طراحي زشت اين خودروها كه در اصل تقليد از خارجيها بوده، همين تعبير را در ذهن مهمانهاي مراسم ازدواجتان تداعي خواهد كرد: «نيگا كن! رفته ليموزين اجاره كرده، اونوقت عروسياش را توي پاركينگ خونه عمويش گرفته! واي.. واي...! خارجي! باكلاس!... هپي وِددينگ!». هرچند يك دستگاه ليموزين شاسي بلند لوكس واقعي نيز در ايران وجود دارد كه ميتواند دهان تمسخركنندگان را ببند، اما اجاره آن براي 10 ساعت با راننده، يك ميليون و 200 هزار تومان را از جيبتان خارج ميكند و به ازاي هر ساعت اضافهكاري، بايد مبلغ 120 هزار تومان در جيب راننده بگذاريد. همچنين با توجه به دشواري رانندگي با ليموزين، هرگز نميتوانيد آن را بدون راننده كرايه كنيد. در سال 1376، مرکز تحقیقات ایران خودرو موظف شد برای تردد سران کشورهای اسلامی در تهران، نخستين سري ليموزين داخلي را توليد كند. كارشناسان اين شركت، خودروي پژو 405 را انتخاب كردند و نقشه آن را در اتوكد ...
مدفن سر امام حسین کجاست؟ و دو مطلب دیگر
1)یکی از دوستان برای تحقیق دانشگاهیش از من درباره مدفن سر امام حسین پرسید که البته سوال سختی است زیرا به نظر من به دلایلی به یک راز می ماند تا یک مسئله؟ اما درباره دفن سر امام حسین اخبار مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها را که می دانم نقل می کنم: برخی علمای شیعه به استناد به روایاتی که در کتاب کافی و تهذیب آمده بر این عقیده اند که سر امام در جوار مزار پدرش مدفون است اما چون علی بن ابی طالب در 40 هجری وصیت کرده بود کسی از محل دفنش مطلع نگردد و مسلمین حدود 80 سال پس از واقعه کربلا از مدفنش مطلع شدند از این رو چنین قولی را بعید می دانند.... قاضی طباطبایی در کتاب اول اربعین با این قول مشهور مخالفت می کند که می گویند سر امام از بالای در سرای یزید ربوده شد و به وسیله شیعیان در عسقلان دفن شد و در 548 هجری سر ازعسقلان خارج و در به قاهره حمل و دفن شد... بدر تقی زاده انصاری در کتاب از مدینه تا مدینه معتقد است مقام راس الحسین در دمشق مدفن سر امام حسین است زیرا معتقد است خطابه های زینب کبری و زین العابدین نزد یزید سبب شد یزید روش مسالمت آمیز پیش گیرد اسرا را با احترام به مدینه بفرستد و سر شهدا را در دمشق دفن کند زیرا چاره دیگری نداشته است و اصلا روایات دیگر بعید به نظر می رسند. در کرامات الحسینیه به نقل از بحا رالانوارج 45صفحه 394 امده است که متو کل دشمن قسم خورده شیعیان(حدود150 سال بعد از یزید) ابراهیم دیزج را که یک یهودی بود را به عنوان ما موریت وتبدیل و تخریب قبر امام حسین به کربلا اعزام کرد به همراه اونامه ای هم به قاضی جعفر بن محمد بن عمارنوشت که در این پیام کتبی به او خبر دا د که ابراهیم دیزج را برای نبش قبر حسین فرستاده ام وقتی نامه ی مرا خواندی مراقبت کن که ایا دیزج دستورمرا اجرا کرد یا نه .دیزج میگوید جعفربن محمدبن عمارمراازمضمون نامه مطلع کرد وسپس من طبق دستور ا و برای انجام ماموریت رفتم وچنان کردم وقتی برگشتم پرسید چه کردی؟ گفتم انچه دستوردادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم ونیافتم . گفت مگر عمیق نکندی ؟ گفتم چرا ولی درعین حال درقبرچیزی نیافتم. آن قاضی صورتجلسه را به متوکل گزارش داد واضافه کرد که به ابراهیم دیزج دستور دادم که آن محل را به آ ب ببندد وبا گاو زمینش را شخم بزند.(لازم به ذکر می دانم ظاهرا سنت پلید نبش قبر و تخریب قبر از اعراب رسیده و گمان می کنم سنت پلیدتر سر بر نیزه کردن و گرداندن و بر جایی آویختن سر را معاویه بن ابوسفیان باب کرده باشد) ابراهیم دیزج مجددا قضیه را برای شخصی بنام ابوعلی عماری که از او واقعیت جریان را پرسید چنین تعریف کرد : من با غلامان مخصوص خودم به سراغ قبر رفتم قبر را کندم به حصیری برخوردم ...