تزيين خلعتي داماد
كادوي پا تختي + مادر زن سلام
روز جمعه خيلي بهم سخت گذشت طوريكه تلفني همش حال حامي رو هم ميگرفتم حتي يادمه يه بار بهش گفتم انتقام امروزو هر جور شده ازت ميگيرم..مي دونم تو چه شرايطي تنهات بذارم..اما بعدش پشيمون شدم...ديروز و امروز هتر بوده..انگار دارم عادت مي كنم به دوريش..تازه فرصت پيدا كردم به كاراي عقب موندم برسم يكساله لپ تاپم ويروسيه و مودمش هم سوخته نه ميبره درستش كنه همش امروز و فردامي كنه نه مي ذاره من خودم ببرم...حالا ديروز درستش كردم..فقط مونده قطع مودمش كه بايد ببرم يه جاي ديگه... ماشين هم كلي رسيدگي مي خواد زير پايي هاش پوسيده شده و پاره شده امروز بعد ازظهر ميرم ميخرم..نوبت دندونپزشكي هم زدم...يه قاب ترمه هم مامان داده روش سرمه دوزي و مرواريد دوزي كردن 3 سال پيش 180 هزارتومن مزدش شد..غير از پول ترمش....داديم يه خانوم هنرمند تو اصفهان كه خيلي هم معروفه برامون انجام داد آخه ما رسم داريم حتما قاب ترمه به عروس مي ديم..خلاصه ديشب با مامان رفتيم براش قاب انتخاب كرديم و داديم قابش كنن..امروز عصر هم بايد برم بگيرمش...احتمالا كادوي پاتختي مامان بابا به ما باشه نمي دونم شما رسمتون چيه؟ يعني خانواده دختر برا پاتختي چي ميذارن؟ بعد از ميليون ها هزينه كردن برا جهاز...؟ من كه به مامان مي گم همين بسه ...اخه مادر زن سلام هم هست ما رسم داريم داماد يه هديه و گل ميبره..اما مادر شوهرم لابلاي حرفاش كفته كه رسم دارن مادر زن يه هديه به داماد مي ده؟ رسم شما چطوريه؟ حالا مامان يه تابلو فرش دستباف نفيس گذاشته برا مادر زن سلام ...كار دسته هنرمنداي زنجانيه..من كه خيلي دوسش دارم...اما فكر ميكنم بي ادبيه كه داماد چيزي دستش نگيره صبح عروسي بياد خونمون؟ طي تماس تلفني ساعت 10/30 حامي خان سوار بر لنج عازم بر دبي بودند...تا روانه بازار پارچه شوند و ببينند براي سركار عليه مي توانند مقاديري پارچه گرانبها ابتياع نمايند..يا خير؟ و قرار است اينجانب جهت راهنمايي ساعت 11 با ايشان تماس بگيرم...پس فعلا باي.....چون عقربه ها ساعت 11 رو نشون مي دهتوجه : ما رسم خلعتي داشتيم و اونو تموم و كمال برگزار كرديم برا تمام خانواده حامي پارچه هاس سنگين گذاشتيم حتي برا بچه هاي برادراش اسباب بازي و برا خود حامي 14 تا سيني تزيين شده + چمدونش كه پره پر بود..بازم اينن مادر شوهر من ازين و اون تعريف ميكنه كه فلاني برا دامادش تو مادر زن سلام فلان چيزو گذاشته..خيلي پر روئه.خيلي.
مراسم خواستگاري و ازدواج
خواستگاري : خانواده داماد پس از آنكه دختري را در نظر گرفت درباره او و خانواده اش تحقيق مقدماتي را انجام مي دهد و بعد به وسيله واسطه اي كه معرف دختر بوده، با خانواده عروس قرار ملاقات مي گذارد. معمولا مادر و خواهران داماد و يكي از زنان جهان ديده و كدبانو خانواده داماد به خانه عروس مي روند تا دختر را از نزديك ببينند. در اين جلسه پس از انجام تعارفات و گپ زدن ، مادر دختر با صداي بلند دخترش را صدا مي زند تا چاي بياورد. دختر هم كه از قبل آمادگي براي پذيرايي و خودنمايي دارد ، با سيني شربت و چاي وارد مي شود و پس از تعارفات لازم مادر به دختر اجازه مي دهد كه بنشيند. مادر داماد حسابي او را برانداز مي كند .در صورتي كه دختر مورد پسند واقع شود باقي كارهاي مراسم صورت مي گيرد. خرج بري بله برون: پس از آنكه داماد دختر را پسند كرد پدر داماد پيش پدر عروس مي رود و قرار بله برون را با خانواده آن ها مي گذارد. در شب تعيين شده داماد و بزرگان فاميل وي به خانه عروس مي روند. در منزل عروس هم تعدادي از بستگان و بزرگان فاميل او جمع مي شوند. آقايان در يك اتاق و خانم ها در اتاق مجاور مي نشينندو پس از صرف چاي ،شربت و شيريني مهريه و روز عقد را تعيين مي كنند و تمام شرايط ازدواج را روي كاغذ آورده و در دو نسخه امضا مي كنند. مجلس عقد: مراسم عقد معمولا در روزهاي اعياد مذهبي انتخاب و در خانه عروس برگزار مي شود. يك روز قبل از مراسم ،خانواده داماد اسباب و لوازم مورد نياز برگزاري عقد را به خانه عروس مي برند و اتاق عقد را با كاغذهاي رنگي و گل تزئين مي كنند و مقدار زيادي ميوه، شيريني و نقل را براي پذيرايي از ميهمانان در اتاق مي چينند. اغلب سفره عقد را رو به قبله مي اندازند. سفره سفيدي پهن مي كنند و روي آن خنچه عقد را مي چينند كه عبارت است از خنچه هفت سين ،ايينه و شمعدان (آيينه را روي يك سوزني ترمه مي گذارند)يك جلد قران با جا قراني ترمه، جانماز ترمه يا مخمل ترمه، يك كاسه آب، يك شاخه نبات، منقل اسپند، مقداري عسل و روغن، نان سنگك كه روي آن مبارك باد نوشته شده ،ماست،سبزي،شيريني، (بيشتر كلوچه و نقل و نبات) و ميوه هاي گوناگون. در اتاق عروس زنان چند بخته(زناني كه چندبار شوهر كرده اند)و يا زن نازا را كمتر راه مي دهند. قبل از خواندن خطبه عقد دو تن از بستگان عروس پارچه بزرگ سفيدي را بالاي سر عروس مي گيرند و دو تن هم بر روي پارچه قند مي سايند و يكي از بستگان عروس با نخ و سوزن پارچه سفيد بالاي سر عروس را مي دوزد و مي پندارد بدين وسيله زبان مادر شوهر ،خواهر شوهر و يايه(جاري) را خواهند دوخت.به هنگام خواندن خطبه عقد يكي از بستگان عروس (ساق دوش او)قفلي را چفت مي ...
مراسم آييني مازندران : جشن تتی (شکوفه)
اولين مراسم آييني « جشن تــتي » مازندران ( تـتي يا تي تي = شكوفه ) با شعار « آري آري شاد بودن به همين آسانيست » در روز جمعه سي و يكم ارديبهشت 1389 و در پرديس سينمايي پارك ملت تهران برگزار شد. اين مراسم آييني در يك هواي لطيف بهاري و از ساعت پنج عصر روز جمعه سي و يكم ارديبهشت 1389 با نواختن سرنا ، لِـله وا و دِسركوتن استادان نوازنده مازندراني شروع شد و تا ساعت ده شب ادامه داشت و برنامه هاي گوناگون سنتي مازندراني اجرا شد . شنيدن نواهاي محلي و موسيقي مازندراني ، حس كهني را تا عمق وجود هر مازندراني مي دواند و خاطرات قومي و نوستالژي بومي را برايش زنده مي كند . در اين مراسم همه مردمي كه در جشن حضور داشتند با خوانندگان و نوازندگان هم صدايي مي كردند و گروه كر چند هزار نفري را شكل دادند . گروه كُر دختران نوجوان مازندران با لباس هاي محلي با اجراي جذاب خود شور و حال خاصي به مراسم دادند . آنان با گروه نوازندگان همراه شدند و قطعات موسيقايي سنتي مازندران را اجرا كرده و سپس نمايش سنتي محلي مازندراني « سماع » را اجرا كردند . لباس و روسري هاي رنگي و كلاه هاي تزييني آنان يادآور سنتي قديمي و زيبا بود كه اندگي قبل در مازندران جريان داشت و اكنون ديگر نمي توان آنها را ديد ، مگر در اينگونه مراسم . گوشه هايي از قطعات قديمي موسيقي مازندراني چون اميري ، كتولي ، هاي ربابه جان ، چپون كيجا و ... توسط برادران اسماعيل تبار ( خوانندگان و نوازندگان سرنا و دسركوتن ) ، آقاي رضا نژاد (خواننده ، نوازنده لـله وا و مجري برنامه ) ، رضا ديوسالار ( نوازنده دسركوتن ) ، محسن محمدزاده ( نوازنده لـله وا ) و گروه كُر دختران نوجوان مازندراني نواخته و خوانده شد . آقای رضانژاد مجری مراسم جشن تتی در حال اجرای برنامه آماده کردن مجمعه های تزیینی و خلعتی عروسی / جشن آييني تـتي كه با شكوفايي گلهاي بهاري همراه مي گردد نمادي از توجه به طبيعت زيباي بهاري است كه سمبل شادابي ، سر زندگي و شادي است . ساده ترين نمادهاي محلي يعني غذاها ، لباس ، موسيقي ، زبان و حضور مردم مازندراني به عنوان شاخصه هايي از زندگي بي آلايش گذشتگان ما ، محورهاي فرهنگي اين جشن بودند . مراسم سنتي عروس بَران ( يا عروس كِشان ) : اين مراسم با رفتن داماد به همراه جمعيت به در خانه عروس شروع شد و در جلوي خانه عروس ، داماد براي ابراز علاقه خود تعدادي انار و سيب را به دور دست ها پرتاب كرد و هر چه پرتابش دورتر برود دليلي بر عشق وي به همسر و زندگي اش خواهد بود . در پيشاپيش مراسم نوازندگان و ريش سفيدان و سپس در پشت سرشان عروس و داماد حركت كرده و پس از آنها دختران با سيني هدايا بر سر ...
جودی ابوت و لوک خوش شانس نامزد میشوند !
سهشنبه 1 تير ******روز بله بران ****** وقتي رسيدم نزديك خونه زنگ زدم بابا هم اومد پايين و با هم رفتيم خريد. بعد با مامان يه سري از كارهاي مهموني رو انجام داديم. من تا 12 شب بيدار بودم و بعد از خستگي غش كردم. چهارشنبه 1 تير ******روز بله بران ****** اما مامان تا ساعت 4 بيدار بود. ساعت 6 كه بيدار شدم مامان باز زودتر از من بيدار شده بود. ديدم از خستگي روي پا بند نيست و به زور فرستادمش بره بخوابه. ديگه كار كردن من از اينجا شروع شد تا ساعت 4:30 بدون توقف ادامه داشت. حتي بابا يكي دو بار اومد گفت اكه كاري هست بده به من. عين فرفره ميچرخيدم و تند تند كار ميكردم. مامان هم زياد كار كرده بود اما چون وسواس داره در عمل تعداد زيادي از كارها مونده بود. تازه غذا رو هم قرار بود من درست كنم. مامان هم خيلي كمك ميكرد اما چون ميديدم واقعا خسته است دو بار ديگه در طول روز فرستادمش بره بخوابه. منم 4:30 تا حدوداي 5 و ربع يه چرت زدم كه اگه نميزدم واقعااااااا نميتونستم رو پا بند بشم. انقدر كار داشتم كه تا آخرين لحظه حتي دوش نگرفته بودم و لباسم رو هم نپوشيده بودم. يه بار به لوك زنگ زدم كه نادر گوشياش رو جواب داد (خواهر لوك و خانوادهاش با ماشين خودشون اومده بودن، برادر بزرگترش و خانوادهاش هم با ماشين خودشون و عمه بزرگشون رو هم با خودشون آورده بودن، نادر و آني هم كه ماشينشون خراب شده بود با لوك و مامانش اومدن. همه از مبدأهاي مختلف و جدا از هم راه افتاده بودن) بعد از كلي سر به سر گذاشتن كه آره تو ميخواي ما رو به كشتن بدي !! گفت تازه اول اتوبان هستن. ولي بقيه از اونا جلوترن. رفتم دوش بگيرم كه ديدم كاسه دستشويي يه كم لكه داره و دوباره شروع كردم به سابيدن ! از حموم تازه اومده بودم بيرون كه نادر بهم زنگ زد و گفت شلوارت رو پات كن ! نسترن اينا (خواهرشون) نزديك خونهتون هستن. واي من هيچيييي آرايش نكرده بودم لباس هم نپوشيده بودم موهام هم كه هيچي. تند تند شروع كردم به لباس پوشيدن كه مامان بهم خبر داد ماشين نسترن اينا تو خيابون جلوي مجتمعمون پارك شده ! يه كمي بعدش هم ماشين نيما (برادر بزرگتر لوك كه با دوست من – نيما كه تو پستهاي براي تويي كه فراموشت نميكنم دربارهاش گفتم- همنامه) جلوي ماشين نسترن اينا پارك شد. معلوم بود كه منتظر لوك اينا هستن. چون اتوبان خيلي شلوغ بود اونها هم ديرتر از اوني كه فكر ميكرديم رسيدن. موهامو اصلا نتونستم درست كنم. فقط ساده و دم اسبي بستمشون. يه كرم زدم به صورتم و يه كم ريمل همين ! خلاصه كه عروس خوشگلي نشدم و به نظر خودم از موقعهاي معموليم هم زشتتر شدم ! اومدم سراغ غذاها كه يه كم بعد زنگ در رو زدن ! خب از اينجا به بعد قسمت هيجان ...