تخت و کمد ارژن
اولین خریدهای سیسمونی
دیروز چهاردهم دی ماه ۱۳۹۰ جدی جدی رفتیم برای خرید سیسمونی آقا ایلیا البته اولین خرید رو اردیبهشت توی مکه و مدینه براش کردیم ولی خوب اون موقعه هنوز آقا ایلیا وجود خارجی نداشت تا حالا هم منتظر بودیم جنسیت این فرشته کوچولو معلوم بشه دیروزبابا علیرضا اومد اداره دنبال من و رفتیم یافت آباد شنیده بودم بازار خلیج فارس یه طبقه کامل سیسمونی و تخت و کمد داره بد هم نبود مخصوصا فروشگاه مادرلند تنوع زیادی داشت منتهی ما چیز چشم گیری پیدا نکردیم البته یه مدل رو زیر نظر داریم اما فکر کنم کلا وسواس زیادی داریم به خرج می دهیم قرار شد بریم نی نی سالن و یاسمین و ارژن رو هم ببینیم منتهی بعید می دونم چیزی پیدا کنیم اون چیزی که من و بابا علیرضا دنبالش هستیم نیست در جهان هست البته در نهایت خیلی هم دست خالی بر نگشتیم استیکر مزرعه حیوانات شاد رو خریدیم خیلی وقت بود چشم من و ایلیا دنبالش بود خدایی خیلی شاد و قشنگ هست
واژه های زبان فارسی در زبان عربی
واژههای پارسی در زبان تازی «الف» ابریق:آبریز(آفتابه و ظرفی که از آن آب یا شراب ریزند). ابریسم:ابریشم(ابریشم و پارچهء ابریشمین) ابستاق:اوستاک(اوستا کتاب مذهبی زردشتیان است که شامل 5 بخش باشد:یشتها،و یسپرد،و ندیدا دو خردهاوستا و یسنا(که شامل گاتهاست). ابازیر:ابزار-بوی افزار-ادویه که در دیگ و غذای پختنی ریزند و بدان دیگر افزار نیز گویند. ابرقوه:ابر کوه(بالای کوه و نام محلی است در اصفهان) ابلق:أبلک(هر چیز دو رنگ را گویند عموما و سیاه و سفید را خصوصا) أترج:ترنگ(ترنج،نوعی از مرکبات که از پرتقال بزرگتر است) أترنج:ترنگ(نام میوهای از مرکبات که از پرتقال درشتتر است) آجر:آگور(خشت پخته) اخترش:خراش(از خراش برداشتن باب افتعال ساختهاند یعنی خراش برداشت) آذریون:آذرگون(نام گلی است سرخرنگ و نام نوعی از لاله یا شقایق سرخ نیز میباشد) آذری:آذربیاجانی(منسوب به- آذربایجان) آذربایجان:آذربایجان-آذر- آبادگان-آتورپاتیکان(نام استانهای سوم و چهارم ایران) ارجوان:ارگوان(ارغوان نام درختی است که گلهای سرخ دهد.) ارندج:ارنده(پوستیکه موهای آن رندیده شده و پیراسته گردیده است)دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 91 (صفحه 366) ارزن:ارژن و أرجن نام درختی است بیابانی که چوب سختی دارد، دشت ارژن و ارزورم وارزنة الروم بمناسبت داشتن این نوع درخت بدین نام معروف گردیده است). از درخت:آزاد درخت(شاید درخت سرو باشد که بآزادگی مشهور است) آس:یاس(نام گلی است برنگهای مختلف که بوی خوشی دارد) اساطین:جمع اسطون:استون(ستون و پایه هر چیز) اسرب:اسرب:(سرب یکی از فلزات خاکستریرنگ و نرم است) اسفیداج،اسفیداب:(سفیداب است که زنان بر روی مالند) استاذ:استاد(آموزگار و آموزاننده باشد و همچنین دانندهء صنعتی از امور کلیه و جزئیه را استاد گویند) استبرق:استره(پارچه پشمین زبر) اساورة:جمع اسوار(سواران و سوارکاران) اسفنط:اسپنت(اسفند نام نوعی شراب است) استار:چهار(عدد 4) اشنان:اشنان(گیاهی است که بدان رخت شویند و بعد از طعام خوردن نیز بدان دست شویند. اصفهان:اسپهان(نام شهری که مرکز استان دهم ایران است) افریز:افریژ(نردهء اطراف هر چیز را گویند) افستا:اوستاک(اوستا کتاب دینی زرتشتیان است) افیون:اپیون(تریاک یا شیره گیاه خشخاش) اقلید:اکلید(کلید یا در بازکن) انبار:انبار(جای انباشتن و ریختن کالا و دانهها) انبج:انبه(نام میوهایست که بیشتر از آن ترشی میسازند) انموذج:نموده(از نمودن و نشاندادن که به معنی نمونه بکار میرود و جمع آن در عربی نماذج میآید) انجر:لنگر(نام وزنه و آهن گران و سنگینی است که پس از توقف کشتی در بندرگاه از آن بیاویزند دانشکده ادبیات و علوم انسانی ...
فرارسیدن سال 90 مبارک
آرژنگ/ آرژنگ نوعي درختچه خودرو «چنگلي» با ميوهاي مانند آلبالو، ريز و شيرين است. رنگ چوبِ آن مايل به قرمز است و بسيار محكم و ارزان است. آزگار / پشتِ سر هم، مدت زمان طولاني پيدرپي آژند / ملات كه در كار ساختمان به كار ميرود. آشمورمه /نمد يا جنسي شبيه آن در زير پالان يا زين اسب و بر روي قاطر مياندازند. آلرگ (ALARG) /گل پر هم ميگويند. اسپي/ رنگ سپيد مانند سپيدار – اسبي گلك ارنگه بزرگ، گل سفيد. آيسپج / حشرهاي كه بيماري تيفوس را انتقال ميده. اكنون اين بيماري مانند گذشته شايع نيست. آسپي سنگ/ «سنگ سپيد»، نام محلي در جاده چالوس، نزديك سرودار است. آلنگ و آرنگ/ دژ يا سنگر و پلنگ آونگ / آويزان كردن انگور و مانند آن با نخ به سقف انباري يا پستو كه نور آنجا كم باشد و كسي به آنجا رفت و آمد نكند. آيزنه /باجناق ايسپي/ سپيد، ايسپيچ / شپش، عامل انتقال بيماري تيفوس، يكي از دولتمردان حكومت رضاشاه كه مقام وزارت دربار را داشت و به سردار خراسان معروف بود، در زندان قصر تهران، به علت اين بيماري در گذشت. جالب اين كه، زندان قصر، به دستور وي ساخته شده بود. نامش تيمورتاژ بود. اندون تومان/ در اين مدت كوتاه، مشخص كردنِ زمان تا حالا. اُوگَژ /گوسفند نر يا قوچ دو ساله ارنگ/ سننگر، دژ، محل حكومت، مركز حكومت اِيسه / حالا، اكنون اِيسپول / پناهگاه كوهستاني، غار اَجارِه / زردك، هويج ايراني آجش / تب و لرز، سرماخوردگي اَرَكْ /سنگ آسياب سنگي كوچك دستي كه با آن غلات، گندم و غيره را بلغور ميكردند (دستار هم ميگويند) ايشكلك/ براي بار چهار پا استفاده ميشد. هم بستن بار روي چهارپايان. اَرْژَن / نام درختي است كه چوب آن مرغوب است و بسيار محكم. بِچيْ/ چيدن (حالت پرسشي)، چيدي؟ بچم /آن را چيدم بيو / بيا (فعل امري) بَرشينْ / نشستن (فعل امري) بِشو رفتن /(فعل امري)، برو بِشيم / برويم (فعل جمع) بَفتا/ افتاد بِشوردم / شستم بكورچين/ با دندانتان بجويد هنگام خوردن بَهَشْت/ گذاشتن، اجازه دادن و ياچيزي زمين گذاردن بَهَلْ/ گذاشتن، قرار دادن چيزي، اجازه خواستن (فعل امري) بسان / براي چه، چرا؟ بيامن/ آمدند (فعل جمع) بياوردي/ آيا آن را آوردي؟ بوچين / بوكن (فعل امر بوييدن) بِيورِيج / فرار كن بيوريت/ فرار كرد بَنگَن / بيانداز، ميوه را با سنگ از بالا به پايين بيانداز، انداختن. بَنُگِستَم / انداختم (مثلاً گردو را انداختم) بِكُوتان/ بكوب، كوبيدن بفتا / افتاد بَهْرام / دشمن شكن، ضد زورگويي، نام ستاره مريخ، دشمنكش، پيروزمند، فرشته رزم و پيروزي پاتوس پا / پاي برهنه، پاي بدون كفش پالَنگِه / نوعي سبد كه از تركه بيد بافته ميشد. براي ريختن ميوه در آن. پايَست / ايستادن، از جا بلند شدن (فعل امري)، ...