تحقیق در مورد مثنوی

  • نگاهی کوتاه به اشعار مولوی

      چون موضوع این نوشتار تحقیق در مورد شعر است، پیش از ورود به اصل بحث بیان مقدّمه ای ضروری به نظر می رسد. شعر از انواع هنر است که دو دیدگاه کلّی در مورد آن وجود دارد و ما باید برای روشن شدن زمینه بررسی، ابتدا دیدگاه خود را مشخص کنیم .     1. هنر برای هنر : از این منظر آنچه مورد توجّه است خود هنر است، بدون آنکه هدفی برای هنر در نظر گرفته شود. به شعر و به طور کلی هنر پرداخته می شود چون زیباست، بدون در نظر داشتن هر گونه بار علمی، فرهنگی یا تربیتی. بنابراین شعر فقط برای مشاعره، پرکردن اوقات فراغت یا تکمیل لذّت نشستن کنارنهری روان یا پری چهری خوش زبان، مطلوب دانسته می شود. سؤال از این منظر این است که، آیا محدود کردن شعر و هنر به این دید بسته، جفا به اندیشه و زحمات هنرمندان و شعرا نیست؟ آیا این پاس داشتن هنر و فرهنگ است، یا فروبردن آن در کنج لاابالی گری؟ 2. ابزار دانستن هنر : این نظریّه هنر را در کنار سایر ابزار، در خدمت آرمان و هدفی می داند و از آن برای رساندن خود ویا جامعه به هدف مطلوب خود استفاده می کند، چه این اهداف سیاسی باشند یا ایدیولوژیک یا دینی.   در جوامعی مثل جامعه ما که وسیله انتقال فرهنگ از دیرباز غالبا شنیداری بوده است، ارباب تفکر و صاحبان اندیشه های مختلف، نظرات خود را در قالب شعر در جامعه رواج می داده اند که بسیاری وجود شعر به صورت ضرب المثل در میان توده مردم، گواه این مدّعاست. ( ر.ک. امثال و حکم دهخدا )  علوم روز به زبان شعر مطرح می گردید، مثل اشعار فلسفی و منطقی مرحوم حاج ملّا هادی سبزواری و اشعار فراوان در مورد ادبیّات عرب مثل الفیّه ابن مالک و سروده های بسیار زیادی که به صورت هنرمندانه ای حکمت های موجود در کتاب خدا را بیان می کند و به صورتی عامه پسند، فرهنگ دینی را در میان مردم منتشر می سازد، تا برسد به انتقال فرهنگ حماسی بومی و مذهبی، مثل کاری که فردوسی انجام داد و آرام آرام منتهی به فراگیر شدن شعر حماسی و مذهبی در بیان واقعه شورانگیز کربلا گردید. پس هنر شعری یکی از عوامل مهم فرهنگ ساز در جامعه است.  بدون تردید " دین " دیگر عنصر فرهنگ ساز در جامعه است و با در نظر گرفتن سابقه تاریخی آن، این دو  ( هنر و دین )  شروع به تعامل با یکدیگر کردند که نتیجه آن شکل گرفتن "شعر دینی"  است. شعر دینی شعری است که می خواهد مفاهیم دینی را در قالبی زیبا و هنرمندانه به جامعه عرضه کند. واکنون ما وارث کوشش آن هنرمندان هستیم . شعری که برای تحقیق انتخاب کرده ایم از اشعار مولوی است و ابتدا با توجّه به مقدّمه چند سؤال طرح می کنیم. آنچه مولوی سروده چه نسبتی با معارف ناب دینی دارد؟ آیا می توان ادّعا کرد که تمام سروده های او منطبق ...



  • مولانا جلال الدين محمد بلخي

    مولانا جلال الدين محمد بلخي<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> مولانا جلال الدين محمد بلخي ؛ رومي؛ فرزند بهاالدين الولد سطان العلماء در ششم ربيع الاول سال ۶۰۴ در شهر بلخ متولد شد.هنوز بحد رشد نرسيده بود كه پدر او به علت رنجشي كه از سلطان محمد خوارزمشاه پيدا كرده بود شهر و ديار خود راترك كرد و با خاندان خود به عزم حج و زيارت كعبه از بلخ مهاجرت نمود. در نيشابور به زيارت » عطار « عارف مشهور قرن هفتم شتافت . » جلال الدين « را ستايش كرد . وكتاب اسرار نامه ئ خود را به او هديه داد. پدرش از خراسان عزم بغداد كرد واز آنجا پس از سه روز اقامت در مدرسه مستنصريه عازم مكه شد. وپس از بر آوردن مناسك حج قصد شام كرد و مدتها در آن شهر ماند و در پايان عمر به شهر قونيه رفت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به ارشاد خلق ميپرداخت. جلال الدين محمد پس از وي در حالي كه بيش از24 سال از عمرش نمي گذشت بر مسند پدر نشست و به ارشاد خلق پرداخت . در اين هنگام برهان الدين محقق ترمذي كه از تربيت يافتگان پدرش بود, به علت هجوم تاتار به خراسان و ويراني آن سرزمين به قونيه آمد و مولانا او را چون مراد و پيري راه دان برگزيد و پس از فوت اين دانا مدت 5 سال در مدرسه پر خود به تدريس فقه و ساير علوم دين مشغول شد . تا آنكه در سال 642 هجري به شمس تبريزي برخورد .شمس و افادات معنوي او در مولانا سخت اثر كرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردي زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضيح اصول و فروع دين مبين مشغول بود . ولي پس از آشنايي با اين مرد كامل ترك مجالس وعظ وسخنراني را ترك گفت ودر جمله صوفيان صافي واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعري پرداخت واين همه آثار بديع از خود به يادگار گذاشت . شمس بيش از سه سال در قونيه نماند وبه عللي كه به تفضيل در شرح احوال مولانا بايد ديد . شبي در سال 645 ترك قونيه گفت وناپديد شد . مولانا در فراغ او روز گار ي بس ناروا گذراند وچون از وي نا اميد شد دل به وپس از او به حسام الدين چلپي سپرد و به در خواست او به سرودن اشعار مثنوي معنوي مشغول شد.  اشعار اين كتاب را به حسام الدين عرضه ميكرد, تا اينكه سر انجام در اوايل سال 672 هجري به ديدار يار شتافت. مولانا در زماني مي زيست كه دوران اوج ترقي و درخشش تصوف در ايران بود. در طي سه قرن پيش از روزگار زندگي او, درباره اقسام علوم ادبي , فلسفي , ديني و غيره به همت دانشمندان و شاعران و نويسندگان نام آور ايراني مطالعات عميق انجام گرفته وآثار گرانبهايي پديد آمده بود. شعر فارسي در دوره هاي پيش از مولانا با طلوع امثال رودكي , عنصري , ناصر خسرو , مسعود سعد , خيام ,انوري ,نظامي ,خاقاني راه درازي سپرده ودر قرن هفتم هجري كه زمان زندگاني ...

  • مقاله " شيوه بيان مولوي در مثنوي "

    مقدّمه شاعران نامدار زبان و ادب فارسی را از نظر توجّه به لفظ و مضمون می‌توان به سه دسته‌ی کلّی تقسیم کرد. نخست، شاعرانی که لفظ و آرایه‌های ادبی و زیبایی‌های ظاهری شعر خویش را مقدّم بر مضمون و محتوای آن قرار داده‌اند و کوشیده‌اند تا از همه‌ی ذوق و آگاهی خود در استفاده از صنایع لفظی و معنوی و آرایه‌های گوناگون بهره گیرند و اثری بدیع و زیبا و گوشنواز و ماندنی بیافرینند و بدان ببالند و بر دیگران فخر بفروشند و کمتر همتا و نظیری برای خود ببینند. دوم، شاعرانی که از وزن و قافیه و گاه آرایه‌ها و صنایع و سایر شگردهای هنری و ادبی به عنوان ابزاری برای بیان اندیشه‌ها و دیدگاه‌های خاصّ خود بهره گرفته‌اند و مضمون و محتوا را مقدّم بر لفظ و ظاهر و زیبایی‌های ادبی قرار داده‌اند و حتّی گاه به قافیه‌اندیشی و مضمون‌پردازی و باریک‌اندیشی‌های شاعرانه نیز کم توجّهی کرده‌اند و بدان‌ها تاخته‌اند و شاعران دربند ظاهر و لفظ را نکوهش کرده‌اند. اینان شعر را وسیله، و اندیشه و محتوا و مضمون را هدف کار خود قرار داده‌اند. سوم، شاعرانی که به هر دو جنبه‌ی لفظ و محتوا اهمیّت داده، کوشیده‌اند تا در عین خلق یک اثر زیبا و ادبی و جاودانه، به محتوا و مضمون شعر خود نیز توجّه خاص داشته باشند و یکی را فدای دیگری نکنند. معمولاً شاعران موفّق و نامدار و مردم‌پسند ادب فارسی از این دسته به شمار می‌روند. شاعرانی مثل فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ از این‌گونه و شاعرانی مانند سنایی و عطّار و مولوی و شبستری و بعضی دیگر از صوفیان و عارفان شاعرمسلک از دسته‌ی دوم، و شاعرانی همچون خاقانی و فرّخی و منوچهری و مسعود سعد و بعضی دیگر از شاعران قصیده‌پرداز ستایشگر، از نوع اوّل محسوب می‌شوند. این سخن بدان معنی نیست که شاعرانی مانند خاقانی ـ که خود از نامداران شعر فارسی است‌ـ یکسره محتوا را رها کرده، به لفظ پرداخته‌اند و از سرودن اشعار خویش هدف خاصّی بجز آفرینش یک اثر ادبی نداشته‌اند، بلکه ـ صرف‌نظر از جزئیّات و بعضی از اشعار آن بزرگان ـ می‌توان آن‌ها را در ردیف شاعرانی دانست که بیش از توجّه به محتوا و مضمون، به ظاهر و لفظ و زیبایی‌های هنری اثر خود پرداخته‌اند. از سوی دیگر، شاعران دسته‌ی دوم نیز به کلّی خود را بی‌نیاز از وزن و قافیه و باریک‌اندیشی و خیال‌پردازی و تصویرسازی ندانسته و جانب ظاهر را فرونگذاشته‌اند؛ امّا هدف آنان از سرودن شعر، جاودانه کردن اندیشه‌ها و نظریّات خود و گاه تعلیم مفاهیم دینی و اخلاقی و عرفانی و فلسفی و حکمی بوده است. روشن است که سخن منظوم‌ـ به خصوص اگر از دل برخیزد و از ضمیر صافی بجوشدـ زود بر دل‌ها نیز می‌نشیند ...

  • تحقیق در مورد حافظ

    خواجه شمس الدین محمد بهاء الدین حافظ شیرازی   شمس الدین (حافظ خواجه حافظ شیرازی) ملقب به لسان الغیب در سده هشتم هجری متولد شده است .ولادت حافظ در اول قرن های هشتم هجری و حدود سال 727 برابر با قرن چهاردهم میلادی در شیراز اتفاق افتاد . ویکی از سخنوران نامی جهان است.بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. خواجه شمس الدین حافظ شیرازی ، یکی از بزرگترین شاعران نغزه گوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعر خود (حافظ) تخلص نموده است . در غالب ماخذ ها نام پدرش را بهاءالدین نوشته اند و ممکن است بهاءالدین –علی الرسم _لقب او بوده باشد. محمد گلندام نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او ، نام و عنوان او را چنین آورده است : مولانا الاعظم ، المرحوم الشهید ، مفخرالعماء ، استاد نحاریر الادباء ، شمس المه والدین ، محمد حافظ شیرازی او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران بس از خود شناخته می شود. در قرن هجدهم ونوزدهم اشعار او به زبان های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر ساله در تاریخ 20 مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می شود. غزل شناسنامه شعر فارسی است که با نام شمس الدین حافظ شیرازی گره خورده است . غزلیات حافظ عارفانه – عاشقانه است . غزل وی ترکیبی از رندی ،اسطوره سازی ، صنعت گری ، خردورزی ، طنز و طربناکی ، مضامین ومعانی نو ، تاویل پذیری و ایهام است ، چنانکه امروزه هر ایرانی شعر او را می شناسد و با آن مانوس است.    آرامگاه حافظ در اسکناس و سکه های ایرانی: اسکناس های هزار ریالی ایران از سال 1341 هجری شمسی تا سال 1358 با نمایی از آرامگاه حافظ چاپ و نشر می شد. سکه های پنج ریالی برنز ایران از سال 1371 هجری شمسی تا سال 1378 به نقشی از آرامگاه حافظ آراسته شد. دیوان حافظ که مشتمل بر حدود 500 غزل ، چند قصیده دو مثنوی ، چندین قطعه و تعدادی رباعی است. وفات حافظ سال 792هجری اتفاق افتاد. آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقه حافظیه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گل های جان پرور ، در آمیخته با شور اشعار خواجه ، واقع شده است .    

  • سنائی

    سنائی

    حکیم سنائی در سال (۴۷۳ هجری قمری) در شهر غزنه (واقع در افغانستان امروزی) دیده به‌جهان گشود، و در سال (۵۴۵ هجری قمری) در همان شهر چشم از جهان فروبست. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقة‌الحقیقه نام او را "ابوالمجدودبن آدم السنائی" نوشته است. این حاکی از آن است که نام های دیگری که بر روی او نهاده اند غلط می باشد. دردیوان سنایی ابیاتی به چشم می خورد که در آن سنایی خود را "حسن " خوانده است. در این بیت سنایی می گوید: حسن اندر حسن اندر حسنم تو حسن خلق و حسن بنده حسنبخاطر این بیت بعضی از محققان می گویند که نام او در اصل حسن بوده و وی بعد ها نام "مجدود" را برای خود انتخاب کرده است. در ابتدا سنایی طبق عادت آن زمان به دربار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه پیدا نمود. او در ابتدا به مداحی پرداخت تا اینکه یکباره شیدا شد و دست از جهان و جهانیان شست. سنایی جند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند. در سال 518 ه.ق به غزنین برگشت. یادگار پر ارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی می باشد. بعد از بازگشت به غزنین می گویند که خانه ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانه ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی حدیقة‌الحقیقه را نوشت.[۱] نصایح و اندرز‌های حکیم سنایی دلاویز و پر‌تنوّع، شعرش روان و پر‌شور و خوش بیان، و خود او، در زمرهٔ پایه‌گذاران نخستین ادبیات منظوم عرفانی در زبان فارسی به‌شمار‌آمده است (صفحهٔ ۴۲، حافظ‌نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ.) او در مثنوی، غزل و قصیده توانائی خود را بوضوح نشان داده است. سنائی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت می‌کند زندگی نامه سنایی با نام کامل "حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی" در قرن پنجم در شهر غزنین به دنیا آمد. سنایی پس از آن که با ادب و هنر پارسی آشنا شد و فنون سخن و شعر را آموخت مانند بسیاری از هم عصران خود به دربار غزنویان رفت. غزنویان با پاداش های زیادی که به اهل علم و ادب می دادند توانسته بودند تعداد زیادی از دانشمندان و شاعران و ... را در دربار خود به خدمت بگیرند. روزگار سنایی در دربار غزنویان به خوشگذرانی می گذشت ولی یک تحول روحی باعث شد تا مسیر زندگی سنایی تغییر کند. ...

  • پوریای ولی

    پوریای ولی محمود پوریای ولی یکی از پهلوانان به نام ایرانی است که در مردانگی و ورزشهای زورخانه‌ای و پهلوانی ید بالایی داشته است. در برخی کتاب های خطی قدیم بجای «پوریا» ، «پیریار« ، »پوربای» ، «بوکیار» و «بهوکیار» نوشته اند. همچنین کلمهٔ ولی نیز برای تأیید بزرگی مقام اوست ، کلمه ای که به آخر نام پیشوایان تصوّف و عرفان اضافه می کردند. مقبرهٔ او در شهر خیوه ، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان می باشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی - تاریخی است و در فاصلهٔ قرن های هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام «پهلوان محمود» پسر پوستین دوزی که علاوه بر پهلوانی ، شاعری توانا (تخلّص قتالی) و جوان مردی مردم دار نیز بود ، ساخته شده است. علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی مانده است ، برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز از آنِ اوست. این مثنوی در سال ۷۰۳ سروده شده است. سال دقیق ولادت او و مدّت عمرش معلوم نیست ، امّا در کتاب های مختلف وفات او را سال ۷۲۲ه.ق ذکر کرده اند. ولی با توجّه به اینکه زمان سرودن کنزالحقایق را ۷۰۳ هجری ذکر کرده اند و بنا به اظهار خودش: چه خفتی عمر بر پنجاه آمد کنون بیدار شو گرگاه آمد                                   می توان گفت که سال تولد او باید ۶۵۳ هجری بوده باشد. شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانی هایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن خصایل نیکوی اخلاقیِ معلّم ، مرشد ، صوفی و مرد خدا می شناسند. حرم او از پر رونق ترین مکان ها در منطقه است که هر روز مردم کثیری از اطراف و اکناف فرارود و بویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا می روند. لازم به ذکر است که در «ایشان قلعه» امیران و صاحب منصبان زیادی مدفون اند امّا امروزه از هیچ یک از آنها نامی برده نمی شود و تنها نام پهلوان محمود پوریای ولی و حرم اوست که همچنان زنده است. در مورد وجود مقبره پهلوان نامی ایران پوریای ولی در شهر خوی ، بر اساس تحقیق و  نوشته هایی استاد علی صدرایی(نویسنده ومحقق)می باشد.  ایشان در این زمینه دو سند مهم به شرح زیر آورده اند . ۱-در یک طومار قدیمی در عهد صفویه و در حدود ۴۰۰ سال قبل به روی پوست آهو نوشته شده است صراحتاً آمده است که پهلوان نامی ایران از شهرستان خوی بود ، متن کامل و تصویر طومار در کتاب <ورزش باستانی ایران > نوشته دکتر پرویز ورجاوید آمده است . ۲- در کتاب خطی <مرآت الشرق > که شرح حال ۶۸۰ دانشمند شیعه قرنهای ۱۳و ۱۴ هجری قمری ذکر شده ، زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان <پیر ولی > خوی قید شده ،در این کتاب به سنگ قبر پوریای ولی هم اشاره شده ...

  • زندگی نامه عطار نیشابوری

    زندگی نامه عطار نیشابوری عطار از شعرا و نویسندگان قرن ششم هجری قمری است. نام اصلی او "فرید الدین ابوحامد" بوده است و اطلاع دقیقی از سال تولد او در دست نیست و تاریخ ولادتش را از سال 513 هجری قمری تا 537 هجری قمری دانسته اند. عطار در روستای "کدکن" که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست. پدر عطار به شغل عطاری (دارو فروشی) مشغول بوده و "فریدالدین" هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد. عطار علاوه بر دارو فروشی به کار طبابت هم مشغول بود و خود در این مورد می گوید: به داروخانه پانصد شخص بودند ----- که در هر روز نبضم می نمودند آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شد و به عرفان روی آورده است. در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست ولی معروف ترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد . درویش به او گفت : ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت : همانگونه که تو از دنیا می روی . درویش گفت :تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت : بله ، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت. عطار چون این را دید شدیدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد. در مورد مرگ عطار نیز روایت های مختلفی وجود دارد و بعضی می گویند که او در حمله مغولان به شهر نیشابور به دست یک سرباز مغول کشته شد و زمان مرگ او احتمالاً بین سالهای 627 یا 632 هجری قمری بوده است. آرامگاه عطار در نزدیکی شهر نیشابور واقع شده است.   ویژگی های آثار عطار شاعری است که شیفته عرفان و تصوف است. کلام عطار ساده گیر است. او با سوز و گداز سخن می گوید و اگر چه در فن شاعری به پای استادانی چون سنایی نمی رسد ولی سادگی گفتار او وقتی با دل سوختگی همراه می شود بسیار تأثیرگذار است. عطار در مثنوی "منطق الطیر" با بیان رموز عرفان، سالک این راه را قدم به قدم تا مقصود می برد. عطار در سرودن غزل های عرفانی نیز بسیار توانا است و اندیشه ژرف او به بهترین شکل در این اشعار نمود ...

  • مولوی

    مولوی

    زندگی‌نامه آغاز زندگی مقبرهٔ مولانا جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ (ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. در طول سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۲] همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندششاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سودسید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت. بود در خدمتش به هم نه سال تا که شد مثل او به قال و به حالطلوع شمس مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود شد و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند: زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده جویم ...