تحقیق درباره مثنوی معنوی
مثنوی معنوی – مولوی
این دهــان بستی دهــانی باز شـــد کـو خـورندهی لــقمـه های راز شــد لــب فـروبــند از طـعـام و از شـراب ســـوی خوان آسـمــانی کن شــتاب گـر تــو این انبان ز نـان خــالی کـنی پـر زگـــوهــر هـای اجـلالی کـنی طــفل جـان از شـیر شــیطان باز کن بـعد از آنـــش بـا مـلک انــباز کن چند خوردی چرب و شیرین از طـعــام امـتحـان کــن چــند روزی با صیام چــند شــب ها خواب را گشتی اسیر یـک شبی بیدار شــو دولــت بـگیر مثنوی معنوی – مولوی
زندگینامه مولوی
شرح زندگی جلال الدین محمد در ششم ربیع الاول سال 604 هجری (قرن هفتم) در شهر بلخ دیده به جهان گشود، ایشان اجدادش همه اهل خراسان بودهاند. پدرش نیز محمد نام داشته سلطان العلماء خوانده میشد و به بهاءالدین ولدبن ولد مشهور، پدرش مردی سخنور بوده، مردم بلخ علاقه فراوانی بر او داشته که ظاهرا همان وابستگی مردم به بهاء ولد سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه گردیده است. که در نتیجه آن، مهاجرت بهاءالدین ولد به قونیه گردید. اما از بدشناسی در آنجا نیز تحت مخالت امام فخررازی که فردی بانفوذ در دربار خوارزمشاه بود قرار گرفت. القاب وی با لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است. مسافرتهای وی جلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامت گزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت. ازدواج وی جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود. سفر برای تحصیلات تکمیلی مولوی در عین حالی که مردم را تربیت مینمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهرهها را برده و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفادهها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه گردیده و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد میباشد. داستان آشنایی با شمس وی همچنانکه گفتیم یک لحظه از تربیت خود غافل نبوده، تاریخ اینچنین مینویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا میشود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او میپرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب ...
درباره زندگی رینولد آلین نیکلسون و شرحش از مثنوی مولانا
استاد:دکتر ایزدی تهیه کننده:مرضیه خاکی بختیاروند کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی پاییز92 درباره رینولدآلین نیکلسون وآثارش بخصوص شرح مثنوی رینولدآلین نیکلسون، مصحّح و مفسر بزرگ مثنوی مولانا درهجده اوت سال 1868میلادی در کیلی از ناحیه یورکشایر انگلستان متولد شد. پدرش پزشک و جراح بود، اما به پژوهش در تاریخ طبیعی روی آورد و در این رشته به استادی رسید و در دانشگاههای سنت آندریو و ابردین به تدریس پرداخت. از پدربزرگش نسخههایی خطی به زبان فارسی و عربی به جا مانده بود که وجود آنها در محیط خانوادگی او را در سنین جوانی به عالم اسلامشناسی و ادبیات فارسی کشاند او تحصیلات مقدماتی خود را در اسکاتلند آغاز و برای ادامه به کالج ترینتی در دانشگاه کمبریج رفت و در 24سالگی جایزه اول دانشگاه کمبریج در زبانهای هندی را از آن خود کرد. زبان عربی را در دانشگاه لیدن و استراسبورگ فراگرفت ولی آموزش زبان فارسی در دانشگاه استراسبورگ برای اوهمراه با آشنایی با مستشرق بزرگ یعنی ادواردبراون را بههمراه داشت که مصاحبت با او دریچههای معرفت و آشنایی با بزرگان شرق، بهویژه مولانا را برایش گشود. نیکلسون در سال1901 هنگامی که 33ساله بود جانشین ادوارد براون در دانشگاه کمبریج شد و کرسی زبان فارسی را در اختیار گرفت و عضو رسمی آکادمی زبان فارسی شد. در سال ۱۹۳۳م در سن شصت و پنج سالگى دوران بازنشستگى را آغاز کرد و عنوان «استاد افتخارى دانشگاه» به او داده شد. در سال ۱۹۴۰م به شهر چستر در شمال غربى انگلستان سفر کرد و چند سالى را در آنجا گذرانید و سرانجام، در سن هفتادوهفت سالگی در بیست و هفت اوت 1945میلادی در شهر چستر انگلستان در حالی که تقریبا نابینا شده بود چشم از جهان فروبست. نیکلسون در سال ۱۹۰۳م با یکی از بستگانش بهنام سیسیلیا وارتی ازدواج کرد. همسر پیانو مینواخت. آنها در کنار یکدیگر زندگی آرامی را سپری کردند و هرگز صاحب فرزندی نشدند. خانم نیکلسون نیز ده سال پس از درگذشت همسرش، بدرود زندگی گفت. . نیکلسون هرگز از اروپا خارج نشد و طبعاً نتوانست کشورهای شرقی مانند ایران، ترکیه، هندوستان و کشورهای عربی را که عاشق فرهنگ و ادبیاتشان بود، از نزدیک ببیند. پشتکار او ستودنی بود و بیوقفه کار میکرد. او سالهای طولانی از عمر گرانمایه خود را صرف تحقیق و تفحص در متون کهن عرفان اسلامی کرد. شخصیت انسانی وی در اثر ممارست با فرهنگ عرفانی شرق، بیشتر از پیش آرام و متواضع شد و همین امر باعث شد که وی بدون ادعا و بیدریافت کمک از دیگران در دریای فرهنگ اسلامی به غواصی بپردازد. نیکلسون، درجات علمی معتبر و برجستهای مانند دکترای ادبیات، ...
مولوی
زندگینامه آغاز زندگی مقبرهٔ مولانا جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ (ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. در طول سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آنجا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۲] همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندششاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سودسید برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطانالعلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین جان باخت. بود در خدمتش به هم نه سال تا که شد مثل او به قال و به حالطلوع شمس مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود شد و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف میکند: زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده جویم ...
نکاتی دربارهی داستان موسي و شبان مثنوی معنوی
داستان موسي و شبان از مثنوي معنوي اثر مولانا جلال الدین رومی يكي از زيباترين بخش هاي اين كتاب شريف است و تا بحال شارحان مثنوي از ابيات اين قصه مطالب فراواني برداشت كردهاند. در این مقاله به بعضی از نکاتی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است میپردازیم: 1- مولانا در دفتر دوم مثنوی بعد از این ابیات: اذکرالله شاه ما دستور داد اندر آتش دید ما را نور داد گفت ار چه پاکم از ذکر شما نیست لایق مر مرا تصویرها لیک هرگز مست تصویر و خیال در نیابد ذات ما را بی مثال ذکر جسمانه خیال ناقص است وصف شاهانه از آنها خالص است برای توضیح اینکه محدوده ادراک آدمی با عقل و خیال - که دو موهبت الهی است که خداوند در وجود آدمی به ودیعه نهاده تا با آن دو به شناخت نظام جهان هستی و آفریدگار آن برسیم - بسیار تنگ است و خداوند برتر از خیال و قیاس و وهم همه است داستان ملاقات موسی علیه السلام پیغمبر اولو العزم مبعوث بر بنی اسرائیل را با شبانی بی سواد و عامی اما (سوخته جان و روان) و از گروه (سرمستان) وادی عشق الهی را به زیبایی به تصویر می کشد: دید موسی یک شبانی را به راه کو همی گفت: ای خدا و ای اله! خيلي ها در اينكه آيا چنين داستاني اصولا صحت دارد يا خير ترديد كردهاند و اين قصه را ساخته و پرداخته صوفيهي متقدم بر مولانا مي دانند و معتقدند كه اين داستان سنديت ندارد و البته از نظر مولانا اگر داستان هايش مستند هم نباشد باكي نيست چرا كه بقول او اي برادر قصه چون پيمانه است معني اندر وي بسان دانه است و معتقد است كه مرد عاقل به ظرف و پيمانه نمي نگرد بلكه دانهي معني را از آن بر ميگيرد. 2- موسي در اين داستان نماد يك متكلم متعصب تنزيه گراست و شبان نماد يك فرد عامي تشبيه گراست.[1] براي توضيح بايد دانست كه فلاسفه معتقدند ما انسانها علاوه بر حواس ظاهري پنجگانه كه با آن عالم طبيعت را ادراك ميكنيم داراي دو قوه ديگر براي ادراك عوالم ماوراء الطبيعه هستيم. اين دو قوه عبارتند از عقل و خيال. عقل براي ادراك معاني مجرد عقلي (معقولات) لازم است و با قوه ي خيال هم كه كارش صورتگري است و به معاني مجرد عقلي، لباس شكل ميپوشاند به عالمي مادون عالم عقل كه در زبان فلسفه و دين از آن تعبير به ( مثال و ملکوت ) ميكنند راه ميبريم. عالم مثال که از او به عالم خیال هم تعبیر میکنند سرحد عالم ناسوت (طبیعت) و عالم جبروت (عقل) است و از این جهت به عالم برزخ هم از او یاد میکنند که خود به دو عالم مثال نازل و مثال صاعد - بر حسب حضور در قوس نزول یا در قوس صعود- تقسیم میشود. ...
تاملي بر كتاب «آسمانهای دگر» نردبانی پیش روی آسمان؛ پژوهش در مثنوی مولوی
دکتراحمد خاتمي در كتاب «آسمانهاي دگر» با تمرکز بر یکی از نابترین و در عین حال نادرترین آثارِ ادبی ما یعنی مثنوی معنوی، مجموعهای را طی پنج سال گرد هم میآورد که برای مثنویپژوهان حکم کیمیایی ارزنده و چراغی فراداشته شده در مسیر و نیز نردبانی برای اوج گرفتن در آسمان رفیع اشعار ناب و شاذ حضرت مولانا.دکتر احمد خاتمی(استاد ، عضو هیأت علمی و رییس دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی تهران)اخترانند از ورای اخترانکه احتراق و نحس نبود اندر آن سایران در «آسمانهای دگر»غیر این هفت آسمانِ مشتهر در تنگنای افزودن ثانیهای به دقایق مطالعه، در سرزمینی که پایههای ستبری از علم، ادب و عرفان؛ علوم ادبی آن را استوار داشتهاند، غفلت از قشر پژوهشگر که با مشقاتی ناپیدا، مشتاقانه با صرف نقدِ عمر و عصاره جان میکوشند تا گرهای ناگشوده از ظرايف و لطایف علمی و ادبیِ این پاره از هفت اقلیم را بازگشایند؛ خطایی است به غایت نابخشودنی و بیاندازه نامهربانانه، در دنیای تحقیق و پژوهش، آن که بیشتر خون دل خورده باشد بهتر و از عمق جان میداند لذّت دستیابیِ آسان به منابع و مآخذ و نیز رهایی از بیم از دست دادن و رفتن ثانیههای بیشماری که در مجالِ اندک ِ عمر ناحساب، در پیِ گردآوری ابزار و اسباب نخستینِ پژوهش، گاه به هدر میرود و این مهم در جامعه دانشگاهی ما با رنگ و طرحی روشن تر رخ مینماید. دکتر احمد خاتمی (استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی)، پژوهشگر نمونه و برتر سال 90 با تمرکز بر یکی از نابترین و در عین حال نادرترین آثارِ ادبی ما یعنی مثنوی معنوی، مجموعهای را طی پنج سال گرد هم میآورد که برای مثنویپژوهان حکم کیمیایی ارزنده و چراغی فراداشته شده در مسیر و نیز نردبانی برای اوج گرفتن در آسمان ِ رفیع اشعار ناب و شاذ حضرت مولانا.دکتر احمد خاتمی(پزوهشگر برتر سال 1390)همانگونه که در مقدمه کتاب مذکور نیز به درستی به آن اشاره شده است: «وسعت و کثرت منابع و مآخذ ادبی قدیم و جدید و تنگناهای زمانی اقتضا میکند تا محققان از همه امکانات در حوزههای تحقیقاتی بهره گيرند و قطعاً یکی از راههای دستیابی به مفاهیم، موضوعات و مقولات اصلی متون ادبی و آشنایی با افکار و اندیشههای صاحبان آثار، برنامهریزی برای تهیه و تدوین راهنماهای طبقهبندی شده و موضوعی ِ پژوهش بر اساس متون ادبی است.» در این پژوهش تلاش شده است تا در حد امکان، ابعاد گوناگون افکار و اندیشههای مولانا را در مثنوی بکاود و آرای او را که در سرتاسر این کتاب پراکنده است فراهم آرد و راه را بر پژوهندگان مثنوی هموار کند. مولف در این کتاب، علاوه ...
روش تحقیق قرآن(1)
هو پیامبر اکرم (ص) در دعایی عرض میکند : «الهم ارنا الاشیاء کما هی» ، (تفسیر فخر رازی ، ج6 ، ص26). در بعضی از منابع نیز اینگونه نقل شده است که : «الهم ارنا الحقایق کماهی» ، (عوالی الئالی، ج4، ص132) ای مــیـسّر کــرده مــا را در جـهــان سُـخـره و بــیـگـار مــا را وارهــان طعمه بنموده ، ما و آن بوده شست آنچنان بنما به ما آن را که هست مثنوی معنوی، دفتر دوم تحقیق، مقدمات و ملحقاتی دارد اول اینکه بدانیم چگونه تحقیق کنیم؟ از کجا آغاز و در چه مسیر و بستری ادامه دهیم و هدفمان رسیدن به کدام مقصد باشد؟ مبدا ،بستر و مقصد را بشناسیم . بدانیم چگونه مطالعه کنیم؟ در کدام موضوعات پژوهش داشته باشیم؟ چگونه و با کدام ابزار پژوهش علمی را میدانی کنیم؟ چه سوالهایی مطرح کنیم و ... از آسیبهای تحقیق نیز میتوان فقدان روش ، فقدان تاریخی نگری و غفلت از منابع اولیه و مرجع، بی توجهی به فضای نزول آیات ، بی اعتنایی به سیر تحوّل معنایی واژگان،انجام کارهای موازی و ... اشاره داشت. در ابتدا اشاره ای به جایگاه قرآن در عالم هستی و در ادامه زندگی یک مسلمان داشته باشیم. قرآن متن آخرین ارتباط وحیانی خداوند و انسان و عهد و پیمان خدا با بندگان میباشد. آنگونه که در احادیث نقل شده است : «عهدالله» میباشد. همراه با عترت بزرگترین نعمت خداوند به انسان میباشد. در سوره رحمن وقتی به نعمتهای خداوند اشاره میشود، میفرماید : «الرّحمن. علّم القرآن. خلق الانسان» ، (رحمن ،1-3) خداوند «رحمن» قرآن را تعلیم داد. تعلیم قرآن قبل از خلقت انسان مطرح میشود و تعلیم به «رحمن» که اسم خاص خداوند مانند «الله» میباشد نسبت داده شده است. قرآن تجلّی خداوند است ، حضرت علی (ع) که به تعبیر ابن ابی الحدید کاربستیترین آموزه ها را در ارتباط با نحوه تعامل مطلوب با قرآن دارد و در خطبه های متعددی مانند خطبه 110-147-157-158-169-176-183-198 و ... به قرآن و جایگاه والای آن اشاره فرموده، در خطبه 147 نهج البلاغه میفرماید : «فتجلّی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکونوُا راوه بما اراهم مِن قدرته و خوّفَهم من سطوته». خداوند در کتابش به بندگان و عالم هستی تجلّی کرده است. امام صادق (ع) نیز میفرماید : «انّ الله تجلّی لعباده فی کلامه او فی کتابه من غیر ان یکونوُا راوه». دیدن روی تو را دیده جان بین باد وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است ...
سنائی
حکیم سنائی در سال (۴۷۳ هجری قمری) در شهر غزنه (واقع در افغانستان امروزی) دیده بهجهان گشود، و در سال (۵۴۵ هجری قمری) در همان شهر چشم از جهان فروبست. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقةالحقیقه نام او را "ابوالمجدودبن آدم السنائی" نوشته است. این حاکی از آن است که نام های دیگری که بر روی او نهاده اند غلط می باشد. دردیوان سنایی ابیاتی به چشم می خورد که در آن سنایی خود را "حسن " خوانده است. در این بیت سنایی می گوید: حسن اندر حسن اندر حسنم تو حسن خلق و حسن بنده حسنبخاطر این بیت بعضی از محققان می گویند که نام او در اصل حسن بوده و وی بعد ها نام "مجدود" را برای خود انتخاب کرده است. در ابتدا سنایی طبق عادت آن زمان به دربار سلاطین روی آورد و به دستگاه غزنویان راه پیدا نمود. او در ابتدا به مداحی پرداخت تا اینکه یکباره شیدا شد و دست از جهان و جهانیان شست. سنایی جند سالی از دوران جوانی را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذراند. می گویند در زمانی که در بلخ بود به کعبه رفت. بعد از اینکه از مکه بازگشت مدتی در بلخ ماند. در سال 518 ه.ق به غزنین برگشت. یادگار پر ارزش سفرهایش مقداری از قصاید وی می باشد. بعد از بازگشت به غزنین می گویند که خانه ای نداشت و یکی از بزرگان غزنین بنام خواجه عمید احمدبن مسعود به او خانه ای بخشید و سنایی تا پایان عمر در غزنین در عزلت به سر برد. و در این ایام مثنوی حدیقةالحقیقه را نوشت.[۱] نصایح و اندرزهای حکیم سنایی دلاویز و پرتنوّع، شعرش روان و پرشور و خوش بیان، و خود او، در زمرهٔ پایهگذاران نخستین ادبیات منظوم عرفانی در زبان فارسی بهشمارآمده است (صفحهٔ ۴۲، حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ.) او در مثنوی، غزل و قصیده توانائی خود را بوضوح نشان داده است. سنائی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و پراکنده شد و این نیز از بزرگواری سنایی حکایت میکند زندگی نامه سنایی با نام کامل "حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی" در قرن پنجم در شهر غزنین به دنیا آمد. سنایی پس از آن که با ادب و هنر پارسی آشنا شد و فنون سخن و شعر را آموخت مانند بسیاری از هم عصران خود به دربار غزنویان رفت. غزنویان با پاداش های زیادی که به اهل علم و ادب می دادند توانسته بودند تعداد زیادی از دانشمندان و شاعران و ... را در دربار خود به خدمت بگیرند. روزگار سنایی در دربار غزنویان به خوشگذرانی می گذشت ولی یک تحول روحی باعث شد تا مسیر زندگی سنایی تغییر کند. ...