بندر آفتاب کجاست
از بجنورد تا قشم /حاکمیت ایران کجاست؟
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> 28 اسفند بجنورد را با یک تور گردشگری به مقصد فردوس ترک کردیم . از بجنورد تا فردوس مسافت چندانی نیست به خصوص که از راه گرمه ، میامی باشد . شب به فردوس رسیدیم و تنی به آب گرم و معدنی این شهر سپردیم. چهارشنبه شب بود ولی به جز چند بارقه نور کم سو خبری از مراسم آیینی ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نبود. بیست و نهم و اول فرودین در کرمان بودیم و جمعه دوم فرودین در بندر عباس بودیم. بندر عباس شهر اجناس چینی، شهر قاچاق، شهری که نرخ کارگر به علت هوای گرم و شرجی اش گران است و قاچاق اجناس چینی ، راه آسانی برای کسب درآمد است. لباس زیر زنانه ، وسایل خانه ، پوشاک از جمله مهم ترین کالاهای قاچاق این شهر است که در بازار های ترک و "عوضی "ها و شهرداری به وفور دیده می شود.گویش ها بومی و جنوبی است. راننده تاکسی می گوید بوشهری ها بهترند و مهمان نوازولی بندر ها تعریفی ندارند. با خودم می گویم پس از لحاظ مردم شناسی جاگیری سایت انرژی هسته ای بد نیست. وقتی از زنی میانسال با پوششی سنتی بر صورتش میخواهم عکسی بگیرم با اکراه قبول می کند. جلوی بانک روبروی اسکله هم از مردی که چهره اش برایم خیلی عجیب بود با جواب منفی اش برای عکس گرفتن از چهره اش مواجه شدم. موهای ژولیده و چرب بلندی که با کشی از پشت گره خورده بود ، عینک آفتابی ، زنجیری دانه درشت در گردن، و بساط عجیب تر از قیافه اش گویی تاریخ متنوع و رنگانگ این بندر را بر چهره اش نشانده بود. مردی با چند چمدان مهندسی، مردی کلاه فروش در کنار ساحل و عکاسی که رنگ سفید دریای بی رنگ و رو را آبی تحویل می داد برایم جالب بودند و برای عکاسی سوژه های مطلوبی حس می شدند. بوی لجن آلود ساحل ، رنگ چرکین آب های ساحلی و فاضلاب های رها شده شهری به داخل دریا از دیگر مسائلی بود که بیشتر از این که جال باشد تاسف برانگیز بود. گویی به غیر از آزادی جوانان بیکار در قاچاق اجناس چینی و توسعه فرهنگ این کشور کمونیستی در کشور ، متجاوزان حریم های محیط زیست هم ، برای به گند کشیدن ساحل بندر آزاد بودند. راننده تاکسی که خود را آبادانی معرفی می کند از دو برابر شدن قیمت اجناس در ایام تعطیلات نوروزی خبر می داد. او می گفت نوروزبه خاطر تورم اجناس ایام بیچارگی ساکنان بندر است . بیچاره بی خبر بود که این اتفاق در همه جا اکثر اتفاق افتاده است. گویا وی تورم آخر اسفند و اول نوروز را در نظر نگرفته بود و تحمل موضوع برایش کمی رنج آور تر شده بود. هتل هرگز یکی دیگر نکات جالب این بندر بود. هتلی با عنوان هتل هرمز که از زمان شاه اسکلت هایش را گذاشته اند و چون درست نمی شود به هتل هرگز در میان مردم تغییر نام پیدا کرده ...
جیهون کجاست؟
وقتی از بندر عباس به طرف لار حرکت می کنی.... کیلومتر160 این جاده که نزدیکی های مرز فارس و هرمزگان هست ..... یه چاه تلمبه ای هست که به وسیله ی باد از چاه آب می کشه.....<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> و همینطور یه کاروانسرا و یه برکه آب اون جاست... اگه به دور دست ها و دامنه ی کوه شب نگاه کنی چند تا خونه می بینی .................ممکنه تصور کنی این خونه ها متروکه و خالی از سکنه است ..... اما اگه راهت رو کج کنی و به طرفشون بری می بینی که تو این خونه هایی که سقف درست و حسابی نداره و دیواری و حیاطی دورشون نیست آدم هایی بسیار ساده و بسیار تنگدست زندگی می کنن... آدم هایی که در آمد ناچیزشون از فروش ذغال و محصولات درختان کوهی حاصل می شه و خیلی روز ها درآمدشون کفاف نان شبشون هم نمی ده.... بعضی ها هم کارگر هستند و تو زمین های کشاورزی که در دور دست ها قرار داره کار می کنند.... پارسال تو این روستای دور افتاده معلم بودم..... معلم ابتدایی........... ............ یه مدرسه اونجا بود ( هنوزم هست) که 29 نفر دانش آموز داشت.....این روستا از محل زندگی من که رویدر است و امکانات بیشتری داره 65 کیلومتر فاصله داره....... ............................. هر روز صبح با موتور سیکلتم می رفتم روستا و غروب بر می گشتم خونه..... تو پست های پارسالی حسابی از مشکلاتی که خودم داشتم تو این راه صحبت کردم ..... اما گرفتاری های پارسالی من در مقابل مشکلات و سختی های مردم اونجا هیچ بود.... ............ بیشتر خانواده های اونجا فقط یه اتاق دارن..... یه اتاق که دیوار هاش دو متر بلندی داره و سقف اتاق هم از خار و خاشاک و شاخ و برگ درخت پوشیده شده .... نمی دونم موقع بارون چیکار می کنن؟... مطمئناً این سقف چکه می کنه.......... ............. .... از دانش آموزام بگم و بچه های روستا بچه هایی کم رو ...........کم حرف و با صورت هایی آفتاب سوخته و بسیار دوست داشتنی.......... .............خیلی هم مهربان و خنده رو...... ............. شب ها که می اومدم خونه خیلی دل گیر بودم... هم از گرفتاری های خودم و هم از وضعیت زندگی دانش آموزام.... از اینکه دانش آموزم کفش نداشت دلگیر بودم.......... .......... از این که لباس کهنه و پاره می پوشیدن ناراحت بودم.... .......از اینکه...... ..... حتی زیر پوشش کمیته امداد هم نبودن .....چون شرایطش رو نداشتن! .... چون پدر خانواده زنده بود! ... چون تو شناسنامه ی پدر خانواده سنش ۶۰ سال نمی شد چون پدر خانواده شناسنامه نداشت... ...........بگذریم.. برای اینکه یه تسکینی بشه برام ........و دلم رو خالی کنم شروع کردم به نوشتن وبلاگ آقا معلم..... ............ همین وبلاگی که می بینید... و.......نوشتم و نوشتم ..... همه ی پست ها هم طولانی... ....... فکر نمی کردم کسی مطالب منو بخونه .......یا اگه هم بخونه اصلا ...
برگی از خاطرات خدایار در قشم
نویسنده مدیر رمکانی نوشته ی زیل خاطراتی است از سفر خدایار به قشم مطالب برگرفته از وبلاگ خدایار می باشد نسیم ملایمی می وزید و من بر روی صخره ای نشسته بودم مرغان دریایی در آسمان پرواز میکردند انگار داشتند چیزی را به من نشان میدادند صدای امواج دریا من را به یاد روزی انداخت که همراه حنانه به دریای شمال رفته بودیم با خود گفتم خدایا اینجا دیگر کجاست همه چیز عالی بود و گرمی آفتاب را بر روی بدنم احساس میکردم هیچوقت اینقدر احساس خوشبختی نمیکردم که ناگهان صدایی شنیدم که به من گفت تو در جزیره هستی گفتم نام این جزیره چیست؟کجاست؟ گفت قشم قشم قشم ناگهان از خواب پریدم٬ خواب عجیبی بود به مسعود زنگ زدم گفتم تاحالا قشم رفتی گفت نه گفتم من باید برم قشم اگه با من میای تا یک ساعت دیگه آماده شو گفت باشه ٬ با هم رفتیم ترمینال و ۲ تا بلیط اصفهان بندر گرفتیم. در راه خوابم را برای مسعود بازگو کردم و گفتم که قشم جزیره ایست رویایی گفت تو که نرفتی گفتم کاریت نباشه من میدونم که هیج جا مثل قشم نمیشه ولی خدایار من شنیدم تابستونا خیلی گرمه مثل جهنمه نه بابا کی گفته اتفاقا تابستون می چسبه بخوابی زیر آفتاب و لم بدی روی شن های ساحل. بعد از چند ساعت رسیدیم بندر ٬ ساعت ۸ صبح بود رفتیم اسکله با اجازه ی خوانندگان محترم از اینجا به بعد من در خاطراتش دخالت میکنم آنرا خلاصه کرده و با تغیرات بسیار ریز بازگو می نمایم مسعول فروش بلیط گفت بلیت تندرو میخوای یا قایک گفتم هر کدوم ارزونتره از گرم داشتیم میمردیم شِدِّه گرما بود و عرق سو داده بودیم. تا به قایقا رسیدیم که از آه و نال کَفتیم سوار قایق شدیم. اما یک ساعت اَلّاف شدیم تا کایک پر بشه ٬ افتاو تیز بود و ما کلاه عینک آفتابی نداشتیم ٬ کله ام خیلی داغ شده بود و زهره ام نمیکرد به مسعود چیزی بگم چون رفتن به قشم فکر من بود و اگه من میگفتم گرمه مسعود به من میکشت یا فحش خاهر مادری میداد هرچند میدونم که توی دلش زی اِسپار به من میکرد. قایک کم کم داشت پر میشد اما هر چی به راننده میگفتیم حرکت کن میگفت هنوز تکمیل نووده گفتیم مگه میخوای چند نفر سوار کنی خب تو راه مسافر بزن ما مردیم توی این گرما گفت توی کشتی سوخته مسافر بزنم بله !!!بعد از کلی موعطلی بالاخره تکمیل شد و قایک را روشن کرد. یه پیرزنی که کنار من نشسته بود گفت: به سلامتی امام زمان صلوات ! ما هم صلوات دادیم دوباره گفت به سلامتی خودتون صلوات ما هم صلوات دادیم دوباره گفت به سلامتی آغا صلوات اما راننده که انگار موتور قایقش خراب بود و پُک پُک میکرد عصبانی شد و داد زد توی سر پیرزن بیچاره و گفت چُپ بزن که داخل دیریا به تو میکردم. من واقعا از اخلاق راننده ...
اندر حکایت هواشناسی سیریک
حسین سالاری در گفتگو با خبرنگار مهر در سیریک با ابراز گلایه از هواشناسی و بیان داشت: مردم شهرستان سیریک دوست دارند نام سیریک را در اخبار هواشناسی استان هرمزگان ببینند ولی با وجود پیگیریها و رایزنی های مستمر این امر محقق نشده است این گفتگوی اولین فرماندار سیریک در ( یکم آبانماه هشتادو نه)بود سرانجام پس از تغییر دو فرماندار شهرستان این امر محقق شد وهواشناسی سیریک افتتاح گردید سرانجام در 25 بهمن 1390 ایستگاه هواشناسی سیریک راه اندازی شد ایستگاهی که برای راه اندازی آن مبلغ 400 ميليون ريال هزينه بردست مسئولین سیریک گذاشت اما سوال اینجاست کجاست پس فعالیت این ایستگاه ........................ مسئولین
دل دیوونه
خدا کنه زنده باشه دوباره از روزگار نگیره باز گناره خدا کنه بیاد بیرون از خونش تا بشینه کفتر عشق رو شونش این دل دیوونه کجاست چه ساکت و چه بی صداست بسته شده زبونش رو به زوال جونش تو غصه هاش اسیره خدا کنه نمیره این دل دیوونه کجاست چه ساکت و بی صداست نه حال گریه داره نه میل خنده داره نه بی قراره یاره نه فکر روزگاره این دل دیوونه کجاست چه ساکت چه بی صداست اون وقتا سر زبون داشت سر زنده بود وجون داشت همه براش می مردن براش قسم می خوردن عشقهای اتشین داشت هزار تا همنشین داشت
ختنه دختر ها
ختنه دختر ها کمی دورتر از بند آزاد کیش و نه چندان دورتر از اسکلههای بندرعباس سابق«هرمزگان»، آنجا که به خشکی و خشونت طبیعت بلوچستان نزدیک میشوید، در روستاها و شهرهای کوچک همین مناطق، زنان به حکم سنت و آئین، از لذت جنسی محروم اند. نه فقط در شهرهای کوچک، که گاه در شهرهای بندری و بزرگتر. آنها را در کودکی ختنه میکنند. به خانه شوهر میروند، مادر هم میشوند،بیآنکه احساس یک زن و مادر ختنه نشده را داشته باشند. همانها، این سرنوشت را برای دختران خود نیز رقم میزنند و نسل دختران ختنه شده ایرانی را در دامان خود بزرگ میکنند. این رسم و آئین، با جمهوری اسلامی به این منطقه از ایران نیآمده، پیش از انقلاب هم بود، همچنان که نقاب زنان این پهنه در آن سالها نیز گهگاه سوژه مطبوعات وقت بود؛ اما همانگونه که ارتجاع تشییع دراین سالها گسترش یافته، ارتجاع تسنن نیز جای پای خود را درمیان اهل تسنن استوار کرده است. ختنه زنان در میان اهل تسنن، جنبه دینی هم به خود گرفته است. . ترانه بنی یعقوب در گزارشی که سایت کانون زنان منتشر ساخته، با نگاهی در ستیز با خشونت علیه زنان ایران مینویسد: بندر کنگ از شهرهای کوچک استان هرمزگان است و 5 کیلومتربا بندر لنگه فاصله دارد. دختران این شهر بندری 40 روز پس از تولد ختنه میشوند. زنانی که معترض باشند سنت شکن و سرکش خوانده میشوند. یک زن بومی میگفت: برخی دختران شهر دیرتر و دردناک تر، در سنین 4 یا 5 سالگی ختنه میشوند. آنها تمام مراحل ختنه خویش را با چشمان باز میبینند. لبههای «کلیتورس» دختران را با تیغی که مردان ریش خود را با آن میتراشند میبُرند. اهالی بندر کنگ سنی اند. عمل ختنه در بندر كنگ«تیغ سنت و فرهنگ» خوانده می شود.برخی از مردم بندر كنگ ختنه شدن مادران و مادربزرگ هایشان را دلیلی موجه برای این كار عنوان می كنند.ممانعت از ادامه تحصیل دختران توسط پسران خانواده، مرد سالاری شدید، جلوگیری از رفت و آمد آزاد زنان و دختران، تعدد زوجات و اهمیت ندادن به تصمیم های زنان در مرود مسائل مهم زندگی از دیگر مشكلات زنان بندر كنگ است. در بندر جاسک هم میگویند وضع دختران همین است.هر سال دو میلیون دختر در جهان ختنه میشوند. این عمل به دلیل انجام آن در خانهها و با وسائل آلوده جان دختران خردسال را تهدید میکند.خاطرات «واریس دیری» در کتاب«گل صحرا»، همان است که جنوب شرقی ایران تکرار میشود. او متولد افریقاست اما سرگذشت او همان است که در ایران مرور میشود.نماینده سازمان ملل برای مقابله با ختنه دختران:ختنه ام کردندو من هرگز فراموش نمی کنم6 هزار دختربچه هر روز ختنه میشوند«واریس دیری» شاید ...
خلف آباد کجاست ؟
وجه تسمیه : در گذشته نام این شهر " خلف آباد " بوده است . سید خلف مشعشعی – از دانشمندان حکومت مشعشعیان در خوزستان به شمار می رفت – این شهر را تأسیس کرد و نام آن را بدین جهت خلف آباد نامیدند . در زمان حکومت شیخ خزعل بر خوزستان ، این شهر را به یکی از همسرانش بنام فخر السلطنه ( بتول ) - دختر میرزا حسینقلی خان نظام السلطنه مافی - به عنوان مهریه بخشید و این خانم نیز این شهر را به طور کامل وقف کرد و درآمد حاصل از این وقف را به مداوای بیماران ، کمک به ایتام و تحصیل دانش آموزان بی بضاعت اختصاص داد . موقعیت جغرافیایی : رامشیر از شمال با اهواز ، از جنوب با امیدیه ، از شرق با رامهرمز و از غرب با بندر ماهشهر مجاورت دارد که در تاریخ 13 دی ماه 1384 از شهرستان رامهرمز منتزع و به شهرستان تبدیل گردید . رود خانه جراحی از کنار این شهرستان می گذرد مردم رامشیر عرب زبان و شغل اغلب آنها زراعت می باشد که مهمترین محصولات کشاورزی عبارتند از : گندم ، جو و صیفی جات که هندوانه از معروفیت قابل توجهی در سطح استان برخوردار است . اماکن دیدنی : امامزاده سید هاشم٬ امامزاده سید علوان ، مضیف میر عبداله٬ باغ مستوفی٬ سد انحرافی رامشیر و پارک ساحلی اماکن دیدنی شهرستان رامشیر به حساب می آیند . لینک خبر