بلوزدامن
جلیقه دامن بافتنی با دو میل
«« آموزش بافت دامن تمام فون »» بافت این دامن ار دور کمر شروع می شود.دور کمر آیدا جون رو سانت بگیرید.1- با نخ کاموای به ضخامت متوسط ؛ به اذای هر سانت ؛ دو دانه سر بیاندازید. 2 - 10 رج رکن ببافید.3 - بعد شروع به ساده بافی کنید و تا 3 رج ببافید .4 - در رج روی بافتنی به فاصلّ هر 7 دانه یه ژته بیاندازید.( به آموزش زته انداختن در تصویر متحرک پایین توجه کنید)5 - رج پشت بافت؛ همه به رو ببافید و ژته ها راتوری ببافید.6 - با این دو رج گذشته و بافت 4 رج دیگر بصورت ساده بافی ؛ جمعاً بعد ژته ها شش رج بافته اید .7 - حالا در این رج مجدد بای زته انداخت . سعی کنید ژتۀ این ردیف در مابین دو ژتۀ بالایی قرار بگیرد.8 - هر 6 رج این کار را تکرار کنید و به دلخواه به قد دامن اضافه کنید.در این دامن ؛ 6 ردیف ژته دار داریم که با نخ من 15 سانت شده و با حاشیۀ برگدار پایین دامن ؛ میشه 20 سانتی متر.9 - 5 سانت قبل از اتمام دامن دو رج پنسی ( رکن ) ببافید . 10 - بعد یک رج ساده بافی می بافیم . 11 - دو دانۀ اول میل را ببافید - یک ژته - دو دانۀ بعد را با هم بافته ( دوتا یکی کنید - ژته - دو تا یکی - ژته و.....تا آخر رج را ببافید .12 - در پشت مدل تمام ژته ها را توری ببافید تا بعد بتوانید از داخل این ژته ها نوار نقره ای نیم سانتی رد کنید .13 - حالا مجدداً دو رج رکن ببافید.آموزش بافت مدل حاشیه برگی کشید توجّه :( برگها دارای دو لبۀ خطی مشخص و یک رگبرگ مرکزی اند . )1 - یک دانه از رو ببافید برای درز و جای دوخت دامن . 2- ابتدای برگ باید دو تا یکی کنید( لبۀ خطی طرف راست برگ ) - یک ژته - یکدانه از زیر ( رگبرگ وسط ) - یک ژته - و انتهای برگ دوتا یکی کنید . ( لبۀ خطی طرف چپ برگ ) توجّه : اگر بخواهید یک لبۀ خطی زیبا و مشابه طرف راست داشته باشید باید اول جای این دو دانه را با هم عوض کنید =مثل پیچ ( دومی را از روی اولی بیاورید جلو و بعد دوتا یکی کنید.) 3 - ابتدا تا انتهای برگ دوم مثل مرحلۀ قبل تکرار شود ؛ تا انتهای رج .اگر شانس بیاورید و آخرین برگ هم یک برگ کامل در بیاید که چه بهتر و اگر آخرین برگتا ن نیمه ماند ؛ سعی کنید بصورت جبرانی ژته بیاندازید امّا دوتا یکی نکنید تا برگ کاملی بدست آید. آخرش هم یک دانه از رو ببافید ؛ و اگر ب یک دانه در اخر نداشتید؛ مثل سر انداختن اضافه کنید تا برای جای دوخت دا من هم جا داشته باشید. و پشت رج را ببافید.4 - این مدل را تا شش رج ببافید تا سه ردیف ژته در برگ ایجاد شود.5 - در این رج اول یک دانه از رو را ببافید - یک ژته ( فاصله اندار بین برگها) - دوتا یکی اول برگ - ژته - یک دانه زیر که رگبرگ مرکزی باشد ؛- یک ژته - و دو تا یکی آخر برگ . حالا یک ژته ( فاصله اندار ...
داستان جدید
دوم ابتدایی بودم تازه خونمون رو عوض کرده بودیم بابام به خاطرضرر زیادی که کرده بود مجبور شد حتی خونمون رو هم بفروشه و یه خونهء کوچیکتر بگیره روز اول بود که اومده بودیم تو اون محل اثاث کشی تموم شده بود ومنو بابام در خونه بودیم بابام کلید انداخت که درو باز کنه یهو یه دختر 6 ساله با یه بلوزدامن سفید تور دار عین مال عروسا از کنارمون رد شد من نمی دونم چرا وقتی اون رو دیدم یه جوری شدم نمی دونم چی بود ولی یه چیزی بود که تا اون موقع احساسش نکرده بودم فقط شنیدم بابام گفت ماشالله!!! این دخترِ کیه خدا نیگهش داره از اون روز به بعد همش یه موقعهایی میو مدم تو کوچه که ببینمش دیگه عادت کرده بودم هر روز ببینمش و اون حس هر بار که می دیدمش قوی تر می شد بعدها فهمیدم اون عشقی که می گن همینه من که با عوض کردن خونمون مخالف وخیلی ناراحت بودم حالا نه تنها ناراحت نبودم راضی وشاد هم بودم سالها می گذشت و من علاقم نسبت به اون بیشتر می شد جوری که تمام زندگیمو گرفته بود آرزوهام رو با بودن اون می ساختم اصلا آرزویی بجز اون نداشتم بارها تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم اما وقتی می دیدمش انگار لال می شدم هر چی تلاش می کردم نمی تونستم برم جلو گفتم تلفنی باهاش حرف بزنم اما تا صداش رو می شنیدم قلبم همجین به تپش می افتاد که می خواست قفسه سینمو بترکونه و زبونم هم بند میومد اصلا لال می شدم چه دعواهایی که به خاطرش با بچه های محل یا کسایی که دنبالش می افتادن نکردم اما حتی یکبار نتونستم حرفم رو بهش بگم یادمه یه روز نشسته بودم درس بخونم که دیدم در می زنن رفتم درو باز کردم دیدم پشت دره یهو انگار یه تانکر اب سرد رو سرم خالی کردن ... نمی دونم چی شد فقط در بسته بود من یه تیکه گوشت نذری تو دستم بود اون روز تا شب گیج بودم، یه گیجیه باحال درس مرس که اصلا، کتابو نیگا می کردم چهرش تو نظرم مجسم می شد همینطور ما بزرگ می شدیم ومن بی عرزه نمی تونستم حرفم رو بهش بگم حالا من 18 سالم بود و اون 15 سال دیگه واسه خودش خانومی شده بود تو محل خودش و خواهرش به نجابت معروف بودن و همچنین به زیبایی! من دست به هیچ کار زشتی نمی زدم حتی نیگای دخترای دیگه هم نمی کردم اون پیش من تبدیل به یه موجود مقدس شده بود می گفتم اگه این کارو بکنم دیگه لیاقت اون وجود پاک رو ندارم و اون دیگه منو نمی خواد یه روز که رفته بودم در مدرسشون تا از دور ببینمش دیدم یه پسره افتاده دنبالش اقا ما هم خونمون به جوش اومد رفتیم به پسره گیر دادیم پسره هم گفت برو بابا این چند ماهه با من دوسته ما همدیگرو می خوایم دیگه هم مزاحم ما نشو من که باور نمی کردم تا شب گیج بودم ...شب تا صبح خواب به چشمام نرفت و بالاخره تصمیم گرفتم فردا بهش ...
Charles Robinson painting نقاشی چارلز رابینسون دختربچه ای در مقام فرشته نگهبان عشق
Charles Robinson painting نقاشی چارلز رابینسون دختربچه ای مو سیاه موسیاه در مقام فرشته نگهبان عشق روی پله کاخ رویایی ایستاده و زیر پاهایش گلباران است و یک عصای نگهبانی با سر دایره ای و شامل شکل قلب دل و تیر و کمان کوپید کیوپید و بلوزدامن یکسره بلند صورتی بلوز دامن یک سره دراز ارغوانی و هوای ابری Charles Robinson painting نقاشی چارلز رابینسون فهرست نقاشیها قرون جدید اروپا و مخلوط با رنسانس داستان قصه افسانه بچه گانه بچگانه کودکانه هنر هنری artistic art artist arts artists هنرمند Charles Robinson painting نقاشی چارلز رابینسون فهرست ها index فهرستها indexe indexes آبرنگ آبرنگی واقعگرا طبیعتگرا رنسانس قرون جدید اروپا معاصر مدرن زن زنان کودکان دختر دختران دخترانه درخت گل طبیعت شکوه عظمت غرور فخر ناز ادا اصول قیافه داستانهای شب خواب رویا لالا لالایی برای اطفال فهرست نقاشی کوپید کیوپید فرشته کوچولوی عشق و عاشقی با تیر و کمان قلب دل دلبر دلبری فهرست نقاشی کوپید کیوپید فرشته کوچولوی عشق و عاشقی با تیر و کمان قلب دل دلبر دلبری هنر هنری artistic art artist arts artists هنرمند فهرست ها index فهرستها indexe indexes نمازخانه محراب مهراب کلیسا کنیسه دیر صومعه راهب راهبه راهبات راهبین راهبان راهبون رهبانیت زاهد زهد عابد عبد عبید نقاشی با موضوع کودکان در حال دعا کردن عبادت نماز مناجات نجوی نجوا مناجی رازونیاز راز و نیاز گفتگو با خدا پرستش ستایش نیایش
دوبی ،همچنان عروس فریبنده خاورمیانه
خاطرات سفر دبی (قسمت اول ) / تقدیم به دخترم "مهدیه " دوبی ،همچنان عروس فریبنده خاورمیانه از نوروزامسال ،حتی بهنگام سال تحویل احساس خوشی نسبت به سال جدیدی که می آید نداشتم .دردلم تداعی شده بود که سال خوبی درپیش رو ندارم .وگذشت زمان نشان داد احساسم بمن دروغ نگفته است ..مشکلاتم درمحل کار و فضای زندگی بمرور نشانه های افسردگی را دوباره دروجود من زنده ساخت وازسوی دیگر وقایع ناگوار بوجودآمده درفضای سیاسی واجتماعی کشورکه متاثر از انتخابات ریاست جمهوری اخیربود، همچنان که احساسات مردم وجوانان را جریحه دار ساخت حال مرا بدتر ساخت . بعضی از جفاکاری ها ازسوی برخی ادم نماها دردنیای واقعی وفضای مجازی برتشدید افسردگی های من افزود بصورتی که درشهریورماه این افسردگی داشت مرا به ورطه هولناکی می کشاند .نشانه های درونی به تدریج جلوه بیرونی یافت وهمسرم متوجه افسردگی من شد و برای اینکه ماجرای سه سال قبل تکرار نشود ومن بخاطر شدت افسردگی دربیمارستان بستری نشوم بمن پیشنهاد مسافرت خارج ازکشور را داد .وقتی گفتم هزینه اش بالاست گفت بهرحال پولی که صرف مسافرت شود بهتراز آن است که هزینه بیمارستان شود .اصرارهای او ادامه یافت ومصلحت اندیشی های مالی من مرا دچارتردید می ساخت تاکه ماه رمضان آمد وبعداز پایان ماه رمضان بلاخره متقاعد شدم یک مسافرت سه –چهاروزه برای من ضروری است .ابتدا میخواستم به آذربایجان سفرکنم ولی از آنجا که شناختی نسبت به آن سرزمین نداشتم تصمیم گرفتم دوباره به دبی سفرکنم . نیمه دوم مهرماه سال جاری مقدمات سفراماده شد و راهی فرودگاه بین المللی امام خمینی درتهران شدم .همیشه ازاین موضوع عصبانی بودم که مسئولین وقت چرا فرودگاه بین المللی تهران را درچهل کیلومتری تهران وبعداز عوارضی قم ساخته اند که مراجعت به انجا باتوجه به ترافیک تهران به اندازه مسافرت به یکی ازشهرهای اقماری تهران مانند کرج ودماوند وقت می برد .تازه خانه ما درمرکز تهران قرار داشت .وای به حال کسانی که ازشمالی ترین نقطه های تهران مانند سعادت اباد وپونک و داراباد وغیره میخواهند راهی این فرودگاه شوند . بهرحال برای اینکه ازپروازجانمانم مجبورشدم چهارساعت قبل از پرواز راه بیفتم .بعد از انجام امور فرودگاهی وارد گیت پرواز شدیم .ساعت پرواز 7شب بود ولی با چهل وپنج دقیقه تاخیر بلاخره هواپیما ساعت هفت وچهل وپنج دقیقه از فرودگاه برخاست . وقتی به آسمان اصفهان رسیدیم خلبان هواپیما به سرنشینان خوشامد گفت وضمن پوزش ازتاخیر چهل وپنج دقیقه ای اعلام کرد بعداز عبور ازشیراز ولامرد وجنوب جزیره کیش درفرودگاه دوبی فرودخواهیم آمد .ارتفاع هواپیما بازمین ازسطح ...
حجاب و بد حجابي از تهران تا بيروت
مساله حجاب در ايران هيچ گاه به حاشيه نرفته و هر ساله با آغاز فصل گرما به يکي از داغ ترين مباحث روز تبديل مي شود. اين روزها با فرارسيدن فصل تابستان و تشديد وضعيت پوشش نامناسب برخي از افراد در تهران و ساير شهرهاي بزرگ ايران، حالت مشابهي را نيز در لبنان شاهد هستيم که شايد به نوعي مقايسه مساله پوشش در ايران و لبنان ، نتايج مثمرثمري را به دنبال داشته باشد چراکه برخلاف تصوير نادرستي که از مساله حجاب در ايران بر اثر پخش برخي فيلم ها ايجاد شده، حجاب در لبنان هم امري جالب و هم مساله اي قابل تامل است.در لبنان آمار رسمي درخصوص نسبت ميان مسلمانان و مسيحيان وجود ندارد اما بر اساس آخرين برآوردها، 60 درصد از جمعيت لبنان مسلمانند که نوع پوشش مسلمانان و مسيحيت و حتي بين شيعيان و اهل سنت در نوع خود جالب توجه و داراي تفاوت هاي آشکاري است. البته بخشي از جمعيت لبنان را هم پيروان آيين دروز تشکيل مي دهند که اين افراد هرچند حجاب اسلامي مخصوص مسلمانان را ندارند اما بر اساس آيين خود ، لباس هايي گشاد با رنگ تيره مي پوشند و حجب و حياي خاصي دارند. ** پوشش مسيحيان مسيحيان لبنان را اکثرا مارونيي تشکيل مي دهند و در عين حال بخشي از آنان نيز ارتدوکس و تعدادي هم کاتوليک هستند. تمامي اين افراد قاعدتا قايل به حجاب به مفهوم اسلامي آن نيستند اما نکته جالب توجه آنکه به خاطر ريشه عربي و ساليان متمادي همزيستي با مسلمانان حتي برخي از مسيحيان سنتي لبنان داراي حجابي مشابه حجاب اسلامي هستند؛ اما بخش عمده مسيحيان اين کشور، در نوع پوشش خود به علت رفت و آمدهاي مکرربه غرب، تحت تاثير آنان هستند. بخش عمده پوشش زننده در لبنان را بايد متعلق به توريست هاي مختلفي دانست که تعدادشان هم معمولا در اين کشور بديل شرايط اقليمي و آب و هوايي لبنان و جاذبه هاي گردشگري کم نيست. در ايران هم اقليت هاي مذهبي ، به احترام قوانين و هنجارهاي اجتماعي مسلمانان و ايرانيان، معمولا از پوشش هاي مقبولي استفاده مي کنند و سعي دارند حتي المقدور در مجامع عمومي هم که شده اين هنجارها را رعايت کنند. ** پوشش مسلمانان شيعيان لبنان غالبا حجاب را رعايت مي کنند ولي بانوان سني مذهب همگي قائل به حجاب اسلامي نيستند و دربرخي از خانواده ها مي توان مشاهده کرد که مثلا مادر و دختري داراي حجاب اند ولي درهمان خانواده دختر ديگري حجاب اسلامي ندارد ولي برغم عدم پوشش موي سردر برخي از اين افراد، غالب اين افراد از پوشيدن لباس هاي زننده خودداري مي کنند. نکته جالب آنکه تعدادي از افراد اهل سنت بر اساس فتاوي اخير حجاب را تنها در زمان نماز خواندن واجب مي دانند. بانوان اهل سنت اکثرا روسري ...
رمان آراس ( قسمت 4 )
جلوی درخونشون پارک کردمو گفتم :تا چهار خودمون رو می رسونیم یدا دست به سینه روشو برگردوند و گفت:من پیاده نمی شم -خیلی خب کامیم با تومیادخونه، انگار به من یه خواب راحت نیومده یدا با دلخوری روشو برگردوند که کامی با مشت به بازوم زد و نگاهی به منو یدا کردوگفت :من رفتم تو........عصری دیر نکنیا....... -نه خودمو سر وقت می رسونم کامی پیاده شدو دستی تکون داد و رفت تو که گفتم: یدا خانم می خوام برم کلی کار دارم یدا با دلخوری لب ورچید و گفت: مگه تو اون خونه چی هست که منو نمی بری؟ به عقب برگشتمو گفتم: تو اون خونه هیچ دختری پا نمی زاره بابا چرا حالیت نیست تو رو امروز ببرم فردا باید از اون جا برم می فهمی؟ یدا- من هرچی دارمو ندارم به تو می گم چون بهت اعتماد دارم چون تو رو برادر خودم می دونم حتی نزدیک تر از کامی ولی تو دردتو از من مخفی می کنی نمی گی چی تو دلت می گذره که نگاهت انقدر دردمنده انقدر خاموش و بی صداست لبخند کم جونی زدمو گفتم: دردم درد بی خوابیه همین یدا نگاه عمیقی به چشمام کرد و گفت: بالاخره یه روز من طلسم این چشمای محکوم به سکوت رو می شکنم در و باز کرد و گفت: اون اپارتمان مال توئه پس نمی تونن بیرونت کنن پس دنبال یه بهونه بهتر بگرد من با این بهانه های بچگانه کوتاه نمیام اینو گفت و رفت تو که راه افتادم، یه راست رفتم خونه و رو مبلا ولو شدم انگار تمام توانم به تحلیل رفته بود حرفای یدا تمام مغزمو پر کرده بود ......یه نیشتر تازه به زخمی کهنه که این روزا چقدر زود سر باز می کنه و همه فکر و ذهنمو پر می کنه... پر از نفرت .. کینه ... تنفر .... تنفر از روزهایی که گذشت و تنها زخمی عمیق در قلبم به جا گذاشت ..... چشمام رو بستم که صدای یدا تو سرم پیچید.. درد.... چشمان محکوم به سکوت... بعداز ازدواج زن عمو و عمو رضا یدا مدتی به مادرش زندگی کرد ولی انگار ابشون با هم تو یه جوی نرفت وقتی برای اولین باردیدمش هنوز یادمه، منو کامی یه طرف اونم یه طرف از هر فرصتی استفاده می کردیم تا حرص همدیگه رو در بیاریم البته رفته رفته این شیطنتا جنبه شوخی به خودش گرفت ، با اومدن یدا کامی زیاد نموند و زود کارهاشو کرد و رفت اون ور اب ولی الان می تونم به راحتی تو نگاه کامی محبت برادرانه شو ببینم ..... نفسمو پر صدا بیرون دادم ....یدا از خیلی چیزا بی خبره .... درد این دل گفتنی نیست ..... من فراموش کردم و به کسی هم اجازه نمی دم تو خاطراتم سرک بکشه ، با یاد اوری خاطراتم سردرد شدیدی به سراغم اومد یه قرص خوردم و چشمام رو بستم و همون جا خوابیدم، نمی دونم چقدر گذشت که با صدای در از خواب پریدم برای لحظه ای گیج و منگ به اطرافم نگاه کردم که با صدای در از جام بلند شدم و درو باز کردم، دختر کوچولویی با یه بشقاب ...
وایسا دنیا من میخوام پیاده شم !
این عکس ازیکی ازوبلاگ هایی که به فساد در دبی می پردازد گرفته شده است خاطرات سفر دبی (آخرین قسمت ) وایسا دنیا من میخوام پیاده شم !
حجاب و بد حجابی از تهران تا بیروت
در لبنان آمار رسمی درخصوص نسبت میان مسلمانان و مسیحیان وجود ندارد اما بر اساس آخرین برآوردها، 60 درصد از جمعیت لبنان مسلمانند که نوع پوشش مسلمانان و مسیحیت و حتی بین شیعیان و اهل سنت در نوع خود جالب توجه و دارای تفاوت های آشکاری است.البته بخشی از جمعیت لبنان را هم پیروان آیین دروز تشکیل می دهند که این افراد هرچند حجاب اسلامی مخصوص مسلمانان را ندارند اما بر اساس آیین خود ، لباس هایی گشاد با رنگ تیره می پوشند و حجب و حیای خاصی دارند.** پوشش مسیحیانمسیحیان لبنان را اکثرا مارونیی تشکیل می دهند و در عین حال بخشی از آنان نیز ارتدوکس و تعدادی هم کاتولیک هستند.تمامی این افراد قاعدتا قایل به حجاب به مفهوم اسلامی آن نیستند اما نکته جالب توجه آنکه به خاطر ریشه عربی و سالیان متمادی همزیستی با مسلمانان حتی برخی از مسیحیان سنتی لبنان دارای حجابی مشابه حجاب اسلامی هستند؛ اما بخش عمده مسیحیان این کشور، در نوع پوشش خود به علت رفت و آمدهای مکرربه غرب، تحت تاثیر آنان هستند.بخش عمده پوشش زننده در لبنان را باید متعلق به توریست های مختلفی دانست که تعدادشان هم معمولا در این کشور بدیل شرایط اقلیمی و آب و هوایی لبنان و جاذبه های گردشگری کم نیست.در ایران هم اقلیت های مذهبی ، به احترام قوانین و هنجارهای اجتماعی مسلمانان و ایرانیان، معمولا از پوشش های مقبولی استفاده می کنند و سعی دارند حتی المقدور در مجامع عمومی هم که شده این هنجارها را رعایت کنند.** پوشش مسلمانانشیعیان لبنان غالبا حجاب را رعایت می کنند ولی بانوان سنی مذهب همگی قائل به حجاب اسلامی نیستند و دربرخی از خانواده ها می توان مشاهده کرد که مثلا مادر و دختری دارای حجاب اند ولی درهمان خانواده دختر دیگری حجاب اسلامی ندارد ولی برغم عدم پوشش موی سردر برخی از این افراد، غالب این افراد از پوشیدن لباس های زننده خودداری می کنند. نکته جالب آنکه تعدادی از افراد اهل سنت بر اساس فتاوی اخیر حجاب را تنها در زمان نماز خواندن واجب می دانند.بانوان اهل سنت اکثرا روسری سفید می پوشند و افراد مذهبی تر آنان مانتوهای بلند با عنوان لباس شرعی به تن می کنند .تیپ مدرن تر این افراد از بلوزهای بلند و شلوار استفاده می کنند اما جالب آنکه آرایش صورت در زنان ولو از قشر مدرن و تحصیل کرده حتی میان افراد با قید و بند کمتر مذهبی و یا مسیحیان ، در خارج از خانه به ندرت دیده می شود.در ایران وضع حجاب اهل سنت بیشتر تابع رسومات و هنجارهای محلی است تا مسائل دینی و مثلا زنان در کردستان یا آذربایجان غربی یا در سیستان، بیشتر از پوشش محلی استفاده می کنند و درعین رعایت مسائل شرعی ، پایبندی و تبعیت ...