بحر طویل میلاد امام زمان

  • بحر طویل مسلم ع - امام زمان عج

    سلام ای آنکه خاطرم را مست می سازد همان مستی که جام الستی را که بگرفتی به دستی و فکندی قطره ای از آن به سر تا پای هستی تا شود ثابت ، تویی سرچشمه مستی و هم هستی ، دوباره خلوتی بر پا شده تا نای جانم کوک سازد ساز شعرم را و ای موسی اشعار من مثل همیشه تکنوازی و من غرق نیازی مثل هر روزم ، تو ای لب امشبی را  از میان برخیز نمی خواهم که پای هیچ کس اندر میان باشد ، و ای دلبر که دیدارت تمام آرزوی چشم ناقابل و جان دادن به راهت همت این جان لب حاصل ، کرامت کن از این گرداب دستم را بگیر و یاریم بنمای تا ساحل و با هم همسفر گردیم سوی قبله دل و بی پرده و بی حائل دوباره یک سفر باهم ، همان جایی که پای هردومان گیر است دلم یک کربلای با تو می خواهد زیارت نامه و یک روضه آب از زبان تو ، و فرق بین ما این است که تو هر روز آنجایی و من از حصرت دیدار لبریزم و تو فرزند آن شاهی و من عبد سیه رویی که بهر دیدن ارباب هر شب اشک می ریزم تویی که کربلا همزاد نام توست و این تفسیر افکار من است انگار در این امروز چون دیروز ها دنیا شبیه کوفه می ماند و مظلومیتت انگار تکراری است بر تاریخ ، دلم می خواهد هر روزی که مهیایی سفر گشتی قرار ما کنار مسلیمه ، همان مسلم شهید شهر بی دردی و مسلم معنی دردی ، اسیر دست نامردی پر از دردی که از بهر فراغ یار نه که از بهر دیدارش صدای غربتش بر گوش می آید هنوز از تربت پاکش که می گوید به زیر لب تو ای باد صبا برسان پیامم را به مولایم ، بگو آن نامه ها و پیک ها بیش از سرابی نیست بگوئ با مسلمت سرگشته پس کوچه های شهر نامردی است و تنها هم دمم دیوارها و قفل های درب هایند در این شهری که لبریز است از نیرنگ زهر برزن صدایی می رسد بر گوش و می سازد فروغ هستی اش را بیشتر خاموش ، صدای کوفتن بر آهن داغی است در بازار و هر کس در پی چیزی ، پی زنجیر یا شمشیر یا نیزه گروهی نعل تازه بهر اسب کینه می سازند و در رویایشان بر پیکر صد پاره ارباب می تازند و هر کس نقشه ای می پروراند در خیال خویش بهر غنیمت گوشواره ، گاهواره ، ، پیرهن پاره ، به روی عزت و آزادگی پا می گذارد و جایی حرمله با جام زهری در کف و تیر سه شعبه در کف دیگر به فکر حنجر اصغر و یا شش ماهه ای بی سر ، در این شهر پر از نیرنگ یتیمان نمک نشناس گوئی یادشان رفته حیدر کیست و حیدر شیر خیبر همان بحر سراسر ، اینک تویی فرزند آن یکتا پسر که هل من ناصرت پاسخ ندارد در دل این شهر اگر چاهی برای درک غربت نیست در کوفه و من تنها در این کوچه پر از بی چارگی با خویشتن در گیرم امشب و از شرمت یقین می میرم امشب و می ترسم من از فردا نه از دارالعماره یا که از ابن زیاد و دار قتل خویش که ترس و وحشتم از نقشه های شوم این نامردمان عاری از احساس برای ...



  • بحر طویل ولادت امام حسن عسگری ع

    ز روز ازلم مست می کوثریم من_اسیر رخ چون ماه مه دلبریم من_کنم شکر خدا حیدریم من _منور ز مدال و رتبه ی نوکریم من _به بازار ولای مرتضی مشتریم من_مداماً پی امر علی و در پی فرمانبریم من_ به هر سو پی ایجاد ولاپروریم من_ و مبهوت مرام آیت داوریم من _ولی فخر من این است گدا و سائل سامریم من_بدانند همه عالم که مجنون و اسیر حسن عسگریم من رخش روی قمر بود_ لبش کان شکر بود_ که خال علویش به خدا سنگ حجر بود_ ز هر غیب خبر بود _به هر عیب ستر بود_ به امت به خدا یازدهم یار و پدر بود_ نه خالق نه بشر بود_ که او چیز دگر بود _به حق گوش و رخ و دست و بصر بود_ به مجموعه آیات خدا اوج هنر بود_ به نخل نبوی بر و ثمر بود_ که او رهبر اصحاب نظر بود_ ز هر چه مدح گویم خوبتر بود_ به دستش همه جا پرچم پیکار و ظفر بود  حسن وقت کلامش_ حسن رحمت عامش_ حسن جرعه جامش_حسن صوم صیامش _حسن ارج و مقامش_حسن ذکر مدامش _حسن به احتشامش_ حسن رمز دوامش_حسن عمر تمامش_ حسن حُسن ختامش_ حسن خوی و مرامش_ حسن وقت قیامش_ حسن به راه رفتن و به گامش_ حسن به هر سلامش حسن به باب و مامش_ حسن علی الدوامش_ حسن در حسن است و شمارم من کدامش کشد ماه خجالت اگر رخ بنماید ز پشت آن نقابش _ملک پای رکابش _فلک منتظر امر و خطابش _مگو بوده به زندان همه ی عالم و آدم به زندان عقابش_ کند خضر نبی خواهش یک جرعه شرابش_ خدا گفته ثنایش_ به آیات کتابش _چه گویم ز محبش_ چه گویم ز ثوابش _دل بی خبر از او اگر رود به جنت، همه باغ به چشمش چنان دشت و سرابش_ دل معتمد و مُهتَد ومُعتَز همه در التهابش_ می ارزد به دو عالم همان صحن خرابش_ تپشهای دلم می زند از سینه برایش_ به قربان وفایش_ به قربان صفایش _به قربان صدایش_ به قربان حیایش _همه زیر لوایش_ همه ملتمسِ ذکرِ دعایش_ شفا ز خاک پایش_ دوا دست عطایش_ سخاوت در قفایش_ کرامت سجده برده از برایش_ چه گویم ز مرام و کرم بی انتهایش_ بود روح الامین ریزه خور خوان و سرایش_ بود آرزویم خادمی صحن وسرایش_ حریم با صفایش_ ضریح سامرایش امام شیعیان است_ نه؛ حجت به جهان است_امام لا مکان است_ امام بی کسان است_ امام مهربان است_ امام همه عالم، به هر جا و مکان است_ امام حضرت صاحب زمان است گر از جرم ولایش بروم من به سر دار _کشندم به دو صدبار_ که عشقش کنم انکار_ چنان میثم تمار _زنم جار _ به آه دل محزون و شرربار _ برایش کنم اقرار _که این ماه بود دلبر و سالار _بود یازدهم میر و علمدار_ بود دین خدا را به خدا یار و سپهدار_ امید دل زهرا و قرار سینه احمد مختار _دهم آینه بر حیدر کرار _جوان دوم عترت اطهار _ بر این دایره ملک بود نقطه پرگار _ بود صاحب اسرار_ به هر خیر سزاوار _وجودش به خدا مطلع الانوار _ به هر نطق گهربار _کشد پرده ای از پرده اسرار _بود چشمه ...

  • بحرطویل ولادت امام حسن مجتبی (ع) ازحاج غلامرضاسازگار

    رمضان سفرهٔ مهمانی مخصوص خداوند ودود است، مه رحمت و جود است، مه ذکر و صلاة است و رکوع است و سجود است و سلام است و درود است، تعالی الله از این فیض که در نیمه این ماه دل افروز خداوند تعالی، شده در دامن زهرا مه تابان محمد متجلا، که دمیده است فروغش به دل اهل تولا، سر دست علی و فاطمه و شانهٔ مولا، مه هر انجمن است این، ولیّ ذوالمنن است این، به نبی جان و تن است این، به علی یاسمن است این، حسن است این، حسن است این، که در این ماه خدا ماه خدا بوسه زند بر سر و رویش، همه محو گل رخسار نکویش، همه دلدادهٔ خوی اش همه آواهٔ کویش، همه را دیده به سویش همه دیدند به رخسار خدا منظر او روی خدا را.  شب شور و شعفِ اهل تولا شده امشب، که عیان وجه خداوند تعالی شده امشب، همه عالم چو دل آل علی غرق تجلا شده امشب، که ز هم غنچه نو رسته زهرا و علی وا شده امشب، گهر بحر شرف فاطمه شد مادر و مولای دو عالم علی بابا شده امشب، پسری داده خدایش چه پسر نام حسن روی حسن موی حسن خلق حسن خوی حسن بلکه سزاوار بود تا که بخوانند حسن در حَسنش، لحظه به لحظه صلوات از طرف خلق و خدا یک سره بر جان و تنش، وحی الهی سخنش، بوسه گه ختم رسل لعل لبان و دهنش، باد فدا جان هزاران چو منش، بلکه دو صد انجمنش، کیست حسن مظهر حُسن ازلی، هستی زهرا و علی، جان جهان، حصن امان، فخر زمان، روح و روان، سرّ نهان، نور عیان، بلکه به هر عصر و زمان برده دل اهل ولا را.   مه و مهر و فلک و ارض و سما، حور و ملک، جن و بشر در شب میلاد حسن جشن گرفتند، که امشب شب بسیار عظیم است، همانا شب میلاد کریم ابن کریم است، رخش سوره نور است و قدش نخله طور است و سرا پاش زبور است و نگه دوخته بر طلعت زیبای محمد، نگه ختم رسل نیز به ماه رخ آن حجت سرمد، همه احمد، همه حیدر، همه زهرای مطهر، عجبا یوسف صدیق کجایی که کنارش بنشینی و ز گلزار رخش با نگه دم به دمت لاله بچینی، به لبش جای گل بوسه پیغمبر اسلام ببینی و شوی یک سره ماتش، بِستان فیض ز خلق حَسن و حُسن صفاتش، بفرست از سوی کنعان به قد و قامت و رخسار دل آرا صلواتش، عجبی نیست اگر ذات خداوند تبارک و تعالی به همه خلق دهد مژده آزادی از آتش که ببخشد همه را بر گل رویش نه، به یک تار ز مویش نه، به یک گردش چشمش گنه و جرم و خطا را.  عجبا ختم رسل خواجه لولاک، نهاده است جبین را به روی خاک و از این سجده طولانی اش افتاده به حیرت همه افلاک، گمانم که حسن باز سوار است به دوشش، به خدا ای همه امت اسلام ببینید حسن کیست که بعد از پدر و مادر و جدش به جلال و ادب و حلم نظیرش به جهان نیست، یکی مرد عرب آمده از شام، ز کف باخته آرام و به زشتی برد از آن گهر بحر شرف نام، به تندی و به دشنام، به پاسخ گل لبخند ...

  • بحر طویل میلاد امام حسین (ع)

    بحر طویل میلاد امام حسین (ع) را در اینجا ببینید

  • یا امام رضا این بحر طویل و روضه تقدیم به ساحت شما شاید ارام و قراری بگیرم و امیدوارم که.......بگذریم

                                                                                                                       ببین آمده ام بهر گدایی، ببین آمده ام تا بدهی بال رهاییببین آمده ام فطرس شهر تو شوم داخل ایوان طلایی، پرم سوخته تاکی نشوم کرببلایی...به خوبان مقیم حرمت فلسفی وشیخ بهایی... شما را به خدا حال مرا این رقمی کن،مرانیز کبوتر حرمی کن، وَ اشعار مرا محتشمی کنزمان می گذرد وای محَرم... بیا وکرمی کن کرم کن که مگر زنده بمانم،دوباره وسط دایره سینه زنان گریه کنان سینه زنان باز بخوانم... «که حق شور تو از روز ازل در سرم انداخت وَبر گردن من شال عزا مادرم انداخت» بیا اشک تفقد کنم آقای خراسان!بیا ضامن آهوی بیابان،بیا منتظرم منتظر لحظه بارانبیاچشمه بده چشمه ای از اشک خروشان. همان اشک که در جوهره اش نفحۀ سیب استهمان اشک که باگفته یتان همقدم ابن شبیب استهمان اشک که پلک خودتان زخمی آن اشک عجیب استهمان اشک که در روضه هفتاد ودو خورشید غریب است... همان اشک صباحا ً وَمَسا اشک زلالی که مبدل به دموع می شود آریهمان اشک که در« ناحیه» خواندند شماری، همان اشک که از کسرت آن مهدیتان رانبوَد لیل و نهاریهمان اشک که باشد اثر چوب تَر ولعل تََرَک خورده قاریهمان اشک که سر منشأ آن هست همین بیت، همین زمزمه محکم وکاری « بیا محرم زینب که شده وقت سواری َوبرَناقه من نیست جهازی وعِماری » مرابال بده تا که در اثنای خیالات، ازاین معرکۀ عصر مکافات،روم پای دل عمه سادات... روم درملأعام،وَسنگی برسد از لبۀ بام،همان لحظه که نیلوفر زخمی به نفس آمدو می گفتخدایاسربابام...همان بادیۀ شام،همانجاکه دوباره به زبان آمد وفرمود خودعمه سادات سرانجام «برادر بدنت کو لباس وکفنت کو به نی خانه گرفتی سرت هست تنت کو» خدایاچه قَدَر بغض نشسته وسط راه صدایم...سحر شد! پراز اشک بوَد باز ورق های دعایم...کجایم؟ نکند کرببلایم؟که چنین همسفر روضه ومقتل وَ در این حال و هوایمولی نه وسط صحن قدیمی حرم روبروی پنجره فولاد رضایم... خدایا چه قَدَر زود زمان می گذردمن که نفهمیدم وشب هم سپری شد،شفق رفت وَحالم سحری شدسرانجام میان دل ما هم خبری شد...ببین با پر زخمی خیالم به کجاها که نرفتم! سفرنامه ما هم سفری شد... دگر وقت تمام است وَباید بروم زود به خانهببخشید که از عشق نداریم نشانه...دو بیت از دو غزل حسن ختام شب رؤیایی این شاعر مهجور زمانه یکی اینکه ببخشید که من ساده نوشتم پر ایراد و بهانه «که هرکس به زبانی صفت وصف توگوید و بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه... »       

  • به طاها، به یاسین.../ گفتگو با شاعر

    نیمه شعبان سال 90 بود که حاج محمود کریمی یک قطعه جدید در مدح امام زمان(عج) خواند. شعری که برای اولین بار خوانده می شد به دلیل گیرایی و قوت شعر، توجه خیلی ها را به خودش جلب کرد. شاعر شعر که به « شعر امام زمان(عج)» معروف شد، مجتبی روشن روان بود؛ یکی از مداحان اهل بیت(ع) که تا به حال اشعار زیادی در مدح ائمه اطهار(ع) سروده و با محمود کریمی هم ارتباط شعری زیادی دارد. این شعر جدید در قالب بحر طویل سروده شده بود و روایت سریع و زنجیره وار آن که از ویژگی های این قالب است و زبان ساده و همه فهمش، یکی دیگر از دلایلی بود که این بحر طویل را سر زبان بچه هیأتی ها انداخت. بعد از پخش نسخه مداحی حاج محمود کریمی، یکی از افرادی که تحت تأثیر آن قرار گرفت، « علی فانی» بود. فانی از خواننده های جوانی است که دغدغه موسیقی مذهبی دارد و قطعه هایی در این زمینه از او روی اینترنت منتشر شده، سال 91 بود که علی فانی این شعر را به صورت یک قطعه موسیقیایی خوانده و در دسترس مخاطبان قرار داد. نسخه ای که فانی با نام« چشم امید» ارائه داد، شکل جوان پسندتری نسبت به مداحی کریمی داشت. تنظیم موسیقیای اش به روز بود و به همین خاطر آنقدر دست به دست گشت تا مسؤولان صدا وسیما را هم مجبور کرد آن را از رسانه ملی پخش کنند.پخش تلویزیونی این اثر هم با استقبال مردمی مواجه شد وباعث شد بیش از قبل مورد توجه قرار بگیرد. پخش قطعه علی فانی این روزها با نام«به طاها، به یاسین» بین علاقمندان معروف شده. این آهنگ یکی از قطعه های آلبوم«عرش فرشیان» این خواننده جوان است که اگر از وزارت ارشاد مجوز بگیرد، محرم امسال وارد بازار می شود. آلبومی که در آن قطعه های دیگری در قالب بحر طویل هم وجود دارد.« بحر طویل» چی هست؟خیلی از نوحه هایی که در مراسم عزاداری یا میلاد ائمه اطهار(ع) و تعزیه خوانی ها می شنویم، در دسته همین بحر طویل جای می گیرند. اما اصلاً بحر طویل چیست؟ بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون است با این ویژگی که بر خلاف بقیه قالب های شعر سنتی فارسی، مصراع های مساوی و بیت در آن وجود ندارد و به علاوه شعر بدون هیچ محدودیت طولی سروده شده و از یک یا چند قسمت به نام بند تشکیل می شود.اگر هم دلتان می خواهد کمی تخصصی تر در مورد این قالب بدانید، در هر بند یکی از دو رکن عروضی سالم« فاعلاتن» یا «فاعیلن» به هر تعداد که دلخواه شاعر است تکرار می شود. هر بند به بخش های هماهنگ که گاهی مسجع و هم قافیه هستند تقسیم می شود. معمولاً پایان بندها را قافیه و ردیفی که در پایان همه بندهای دیگر هم تکرار شده مشخص می کند. البته بحر طویل به جز قافیه پایانی می تواند در میانه مصراع ها هم قافیه داشته باشد.قالب«بحر طویل» از دوره ...

  • بحر طویل از زبان امام حسین (علیه السّلام)

    اگر از خنجر خون ریز لب تشنه ببرند سرم را، اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را، اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نو ثمرم را، اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را، اگر از چار طرف خصم زند بر جگرم تیر، اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر، اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم، اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم، اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم، به خدایی که مرا خواسته با پیکر صد چاک ببیند، به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند، به ستمگر نکنم کرنش و ذلّت نپذیرم، اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را،مظلوم حسین جانم منم و عهد اَلستم نه گسستم نه شکستم، به خدا غیر خدا را نپرستم، به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم، همه ی دار و ندارم، همه هفتاد و یارم به فدای ره جانان، منم و سرخی رویم منم و خون گلویم من و حنجر عطشان، منم و داغ جوانان منم و خاک بیابان، منم و سُّمّ ستوران من و رگ های بریده منم و قلب دریده، منم و طفل صغیرم منم و کودک شیرم، منم و دخت اسیرم منم و حیّ قدیرم، منم و زخم فراوان منم و آیه ی قرآن، منم و زخم زبان ها منم و تیغ سنان ها، همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را،مظلوم حسین جانمبه خدا و به رسول و به علی بن ابی طالب و زهرای بتول و حسن آن سید ابرار، به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زُهیرم، به طرّماح و به جون و وهب پاک سرشتم، به جلال و شرف عابس و عبّاس و به عثمان و به جعفر، به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبدالله و قاسم، به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش، به گل یاس مدینه به رقیه به سکینه، به دل سوخته ی زینب کبری و دو فرزند شهیدش، به لب تشنه ی اطفال صغیرم به تن خسته ی سجاد عزیزم، من از این قوم ستمگر نگریزم، من و ذلت من و تسلیم من و خواری و خفت، سر من بر سر نی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب، نبینم به خدا غیر خدا را،مظلوم حسین جانم برگرفته از مجموعه شعر « یک ماه خون گرفته،هفتاد و دو ستاره» اثر شاعر اهلبیت(ع)،غلامرضا سازگار .

  • بحر طویل در ولادت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

    بحر طویل در ولادت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

    بحر طویل در ولادت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)شب شوق و شب وجد و شب شور و شب پیدایش نور و شب تکرار تجلای رسولان الهی رسد از ارض و سما و ملک و حور و گواهی که شب هجر سر آمد سحر آمد سحر آمد خبر آمد خبر آمد که شد از آب تهی رود سماوه شده چون دامن تفتیده ی صحرای قیامت کف دریاچه ی ساوه خبری تازه به گوش و رسد از غیب سروش و شده آتشکده ی فارس خموش و عجبا اینکه فرو ریخته یکباره به هم کنگره ی کاخ مدائن نفس پادشهان حبس شده در دل و گشتند همه لال ز گفتار به امر احد خالق دادار دگر راه سماوات به شیطان شده مسدود بتان یکسره بر خاک فتادند و نگویند مگر ذکر خداوند و رسول دو سرا را.عرش و فرش و ملک و آدمی و کوه و در و دشت و یم و قطره مهر و مه و سیاره و منظومه ی شمسی و کرات و همه افلاک الی این کره ی خاک ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و بام و در و مرد و زن و پیر و جوان ابیض و اسود همه گویند درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و تعالی و همه عالم خلقت به خصال و به کمال به جلال و به جمال قد و بالای محمد که خداوند و ملایک همه گویند درودش همه خوانند ثنایش همه مشتاق لقایش همه عالم به فدایش همه مرهون عطایش که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش فلک و لوح و قلم را ملک و جن و بشر را همه ارض و سما را.چار ماه است که گردیده به تن آمنه را جامه ی ماتم به رخش هاله ای از غم غم عبدالله والا گهرش شوهر نیکو سیرش اشک روان از بصرش اشک نه خون جگرش خون نه که یاقوت ترش بود یکی غنچه از آن لالهی پرپر ثمرش داشت چو جانی به برش بلکه ز جان خوب ترش مونس شام و سحرش تا که شبی دید همان مادر دلباخته در خواب که در دست گرفته است گلی خرم و شاداب که برده است ز گل های دگر آب نظر کرد بر آن لاله ی فرخنده که برگشت یکی قرص قمر گشت به یک لحظه پسر گشت نکوتر ز پدر گشت چو بیدار شد از خواب، خوش و خرم و شاداب دلش شد ز شعف آب به یاد آمدش این نکته که نه ماه تمام است مه حسن ختام است رسیده مه میلاد گرامی پسرش بر رخ قرص قمرش خندد و بی پرده کند سیر تماشای خدا را.لحظه ها بود بر آن مادر فرخنده ی افراشته اقبال بسی بیشتر از سال شب و روز زدی طایر جانش ز شعف بال که کی جلوه کند از صدف آن گوهر اجلال که یک بار دگر نیمه شبی خواب ربودش همه شد نور وجودش ز عنایات خداوند ودودش عجبا دید که خورشید زپهلوش درخشید و فروغ ابدیت به جهان یکسره بخشید به ناگه در پاکش ز صدف داد ندا کای صدف گوهر یکتای خدا مادر انوار هدی خیز که هنگام فراقت به سر آمد شب تنهایی و اندوه و غمت را سحر آمد شب میلاد گل گلشن هستی به نجات بشر آمد چه مبارک سحری بود که ناگاه به هم درد فشردش شبی آرام در آن حجره ی خاموش نه یاری نه قراری تک و تنها ز دم احمدی خویش پراکنده ...

  • به طاها، به یاسین.../ گفتگو با شاعر + متن کامل شعر

    بعد از پخش نسخه مداحی حاج محمود کریمی، یکی از افرادی که تحت تأثیر آن قرار گرفت، « علی فانی» بود. فانی از خواننده های جوانی است که دغدغه موسیقی مذهبی دارد و ... نیمه شعبان سال 90 بود که حاج محمود کریمی یک قطعه جدید در مدح امام زمان(عج) خواند. شعری که برای اولین بار خوانده می شد به دلیل گیرایی و قوت شعر، توجه خیلی ها را به خودش جلب کرد. شاعر شعر که به « شعر امام زمان(عج)» معروف شد، مجتبی روشن روان بود؛ یکی از مداحان اهل بیت(ع) که تا به حال اشعار زیادی در مدح ائمه اطهار(ع) سروده و با محمود کریمی هم ارتباط شعری زیادی دارد. این شعر جدید در قالب بحر طویل سروده شده بود و روایت سریع و زنجیره وار آن که از ویژگی های این قالب است و زبان ساده و همه فهمش، یکی دیگر از دلایلی بود که این بحر طویل را سر زبان بچه هیأتی ها انداخت. بعد از پخش نسخه مداحی حاج محمود کریمی، یکی از افرادی که تحت تأثیر آن قرار گرفت، « علی فانی» بود. فانی از خواننده های جوانی است که دغدغه موسیقی مذهبی دارد و قطعه هایی در این زمینه از او روی اینترنت منتشر شده، سال 91 بود که علی فانی این شعر را به صورت یک قطعه موسیقیایی خوانده و در دسترس مخاطبان قرار داد. نسخه ای که فانی با نام« چشم امید» ارائه داد، شکل جوان پسندتری نسبت به مداحی کریمی داشت. تنظیم موسیقیای اش به روز بود و به همین خاطر آنقدر دست به دست گشت تا مسؤولان صدا وسیما را هم مجبور کرد آن را از رسانه ملی پخش کنند. پخش تلویزیونی این اثر هم با استقبال مردمی مواجه شد وباعث شد بیش از قبل مورد توجه قرار بگیرد. پخش قطعه علی فانی این روزها با نام«به طاها، به یاسین» بین علاقمندان معروف شده. این آهنگ یکی از قطعه های آلبوم«عرش فرشیان» این خواننده جوان است که اگر از وزارت ارشاد مجوز بگیرد، محرم امسال وارد بازار می شود. آلبومی که در آن قطعه های دیگری در قالب بحر طویل هم وجود دارد. « بحر طویل» چی هست؟ خیلی از نوحه هایی که در مراسم عزاداری یا میلاد ائمه اطهار(ع) و تعزیه خوانی ها می شنویم، در دسته همین بحر طویل جای می گیرند. اما اصلاً بحر طویل چیست؟ بحر طویل نوعی شعر یا نثر موزون است با این ویژگی که بر خلاف بقیه قالب های شعر سنتی فارسی، مصراع های مساوی و بیت در آن وجود ندارد و به علاوه شعر بدون هیچ محدودیت طولی سروده شده و از یک یا چند قسمت به نام بند تشکیل می شود. اگر هم دلتان می خواهد کمی تخصصی تر در مورد این قالب بدانید، در هر بند یکی از دو رکن عروضی سالم« فاعلاتن» یا «فاعیلن» به هر تعداد که دلخواه شاعر است تکرار می شود. هر بند به بخش های هماهنگ که گاهی مسجع و هم قافیه هستند تقسیم می شود. معمولاً پایان بندها را قافیه ...

  • گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)

        *** سرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماندیگانه بانوی پرچم به دوش عاشورابه نخل سبز ز ماتم تکیده می ماندمیان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلمبه آهویی که ز مردم رمیده می ماندشب است گوش یتیمان ز ضربت سیلیبه لاله های ز حنجر دریده می ماندرقیه طفل سه ساله که حوری حرم استبه آن که رنج نود ساله دیده می ماندامام صادق حق پشت ناقه ی عریانبه زیر یوغ چو ماه خمیده می ماندشوم فدای شهیدی که در کنار فراتبه آفتاب به خون آرمیده می ماندهلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟نگاه تو به دل داغ دیده می ماندحکایت احد و اشک چشم خونینشبه اختران ز گردون چکیده می ماند    این شعر بسیار زیبا از شاعر دلسوخته اهل بیت آقای احد ده بزرگی می باشد .   *** باز هم شعر دیگری از استاد احد ده بزرگی   گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنین های و هوی من حسین است از آن بر تربتش سایم جبین را که عز و آبروی من حسین است احد گوئی از آن باشد شعارم که پیر و نکته گوی من حسین است    ***   باز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم میزندباز هم خورشید رنگ خون گرفتبر زمین نقشی ز ماتم میزندباز جام دیده ها لبریز شد باز زخم سینه ها سر باز کرددر میان ناله و اندوه و اشکحنجرم فریادها آغاز کردمی نویسم شرح این غم نامه راداستان مشک و اشک و تیر رامی نویسم از سری کز عشق دوستکرد حیران تیغه شمشیر راگوئیا با آن همه بیگانگیآب هم با تشنگان بیگانه بوددر میان آن همه نامردمیاشک آب و دیده ها پیمانه بودتیغ ناپاکان برآمد از نیامخون پاکی دشت را سیراب کردخون خورشید است بر روی زمینکآسمان تشنه را سیراب کردمی شود خورشید را انکار کرد؟زیر سم اسبها در خاک کرد؟می شود آیا که نقش عشق رااز درون سینه هامان پاک کرد؟گر نشان عشق را گم کرده ایمدر میان آتش آن خیمه هاستگر به دنبال حقیقت میرویمحق همینجا حق به روی نیزه هاستگریه ها بر حال خود باید کنیماو که خندان رفت چون آزاد شدما سکوت مرگباری کرده ایم ....او برای قرنها فریاد شدبازهم در ماتم روی حسینباز هم در سوگ آن آلاله ایمیادتان باشد حیات عشق را وامدار خون سرخ لاله ایم     ***   تا شعلة هجران تو خاموش کنم بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنمبسيار بکوشيدم و، نتوانستم  يک لحظه غم تو را فراموش کنماي کاش، دمي دهد امانم اين اشک  تا نقش تو را به ديده منقوش کنمآخر چه شود، شبي به خوابم آئي  تا جام محبت تو را ...

  • بحر طویل حضرت ابوالفضل(ع)

     نفس از پردۀ احساس زنم بر دهن از باغ ادب، عطر گل یاس زنم تا که دم از منقبت حضرت عباس زنم؛ ساقی صهبای ولا، تشنه‌لب جام بلا، یکّه امیر سپه کرب‌و‌بلا، حیدر حیدر، قمر هاشمیان باب امامت یل افراشته قامت، قد و بالاش قیامت، صلوات پسر فاطمه بر ماه جمالش، به جلالش، به کمالش، به خصالش، همه دلباختۀ عهد الستش، اسدالله، یدالله، زده بوسه به دستش، شده تقدیم حسین‌بن‌علی، یوسف زهرا همه هستش، همهجان‌ها به فدایش، همه محتاج عطایش، چه بیارم به ثنایش؟ نتوان گفت به جز شیرخدا، منقبت آن پسر شیرخدا را.  پسر فاطمه‌ام، ام‌بنین کز شب میلاد، پدر بوسه به دستش زد و مادر به تولای حسین‌بن‌علی پرورشش داد و سپسدور سر یوسف زهراش بگرداند و به گوشش ز ره مهر و وفاخواند: که ای دسته‌گل یاس، پدر نام تو بگذاشته عباس، توشمع شهدا، خون خدا و پسر خون خدایی و تو سردار سر و دست‌جدایی و تو قربانی مصباح هدایی، تو علمدار شهکرب‌وبلایی تو مرا نور دو عینی تو پسر خواندۀ زهرا و فدایی حسینی به سر و دست و به چشم تو زنم بوسه که ایندست و سر و چشم، همه وقف حسین است تو عباس رشیدیّ و تو سردار شهیدیّ و تو خورشید امیدی، تو کنیبا سر و دست و تن و جان یاری فرزند رسول دوسرا را. الا ای پسر حیدر کرار، اباالفضل! تویی شیرحسین‌بن‌علی، رهبر احرار، ابالفضل! تویی قبلۀ دل‌های گرفتار، ابالفضل! تویی بر سپه کرب‌وبلا سید و سالار،ابالفضل! تو در روز جزا نیز امیری و علمدار، ابالفضل! تو صدپاره‌تنی از دم شمشیر شرربار، ابالفضل! تویی وارثشمشیر علی در صف پیکار، ابالفضل! تو در دامن گهواره شدی عاشق دلدار، ابالفضل! تو را حضرت زهرا شده درعلقمه زوار ابالفضل! تو شمع دل و جانی تو جگر‌تشنه‌ترین ساقی دل سوخته در آب روانی تو امیدجگر سوختۀ تشنه‌لبانی تو علمدار بزرگ ولی‌عصر، شه عصر و زمانی ببری پیش روی مهدی زهرا علم کرب‌وبلا را.تو در اوج عطش بودی و بر آب روان دست ندادی به شرار عطش دل گل لبخند گشادی سر و جان را به کف دستنهادی به حرم روی نهادی سپه از چارطرف ره به تو بستند و دل پاک تو خستند. به کف تیغ و به دستت علم و مشک،به دوشت ز حرم زمزمۀ تشنه‌لبان بود، به گوشت به فلک رفت خروشت که به یک حمله ز تیغت همه گشتند فراریهمه گفتند که احسنت چنین نیرو و این بازو و این صولت و این هیبت و این شوکت و این غیرت و این همت و ایثار،زهی میر و علمدار زهی فاتح پیکار که با حملۀ او ریخت به هم میمنه و میسرۀ لشکر کفار، به یک حمله برانگیخته تحسین علی، شیرخدا را.نفس از سوز عطش شعلۀ آتش شد و افتاد دو دستش ز بدن،جان عزیزش سپر مشک و به چشمش دو یم اشک،تنش بال درآورده ز پیکان به سوی خیمه شتابان و به چشمش دهنِ خشک علی‌اصغرِ شش‌ماهه ...