انجمن بانیان جوان
غم انگیزترین شعر غزل از تالارهاي گفتمان انجمن بانیان جوان
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنمابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنمنیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبمزلف افشان تو گردیده حصارم چه کنماز ازل ایل و تبارم همه عاشق بودندسخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنممن کزین فاصله غارت شده ی چشم تو امچون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنمیک به یک با مژه هایت دل من مشغول استمیله های قفسم را نشمارم چه کنم
تجربه قدم دوم(جواب سوالات)
1.آیا قبل از آشنایی باانجمن اعتقاد داشتیدکه فکرتان قدرتمند است وقادرید به کمک آن تمام مشکلات خود را حل کنید بله:ما قبل از آشنایی با برنامه بهبودی همیشه خودمان را عقل کل می دانستیم ودر اکثر موارد با شدت یافتن خود خواهی وخود محوری خود افکار ونظریاتمان وعقیده وهر آن چیز که که بفکر ظاهرا قدرتمند مان می آمد را به دیگران و اطرافیان تحمیل می کردیم .فکر کردن ما همیشه تحدت تاثیر بیماری ونواقص ما بود .ما باورود به قدم دوم به نداشتن سلامتی عقل روبه رو می شویم واین فکر بیمار گونه به ما می گوید نداشتن عقل در مورد ما گذافه گویست.قدم دوم ما را با اصل روشن بینی رودر رو میکندکه نگاهی واقع بینانه به زندگی اعتیادگونه خود بیندازیم ،آن وقت به خوبی متوجه می شویم که ما همه چیز بوده ایم بجز یک فرد عاقل .برداشت معتادگونه ما از زندگی هیچ ربطی به حقیقت آن نداشت ودنیای اطرافمان رامملو از خشونت وتجاوزمی دیدیم وبه خودمان می گفتیم که دنیا باید حول محور ما بچرخد.ما همیشه تکرار اشتباه می کردیم ودچار روشهای قدیمی خود بودیم وانتظار داشتیم که نتیجه کارمان متفاوت باشدوبدتر از آن که با همه بهم ریختگیها وآشفتگیهای زندگیمان مواد مخدر هم مصرف می کردیم اصلا متوجه نبودیم که هر بار چه بلاهایی بر سرمان نازل می شود اکثر ما تحدت تاثیر فکر بظاهر قدرتمند خود بودیم ،جرینات زندگی ما شاهدبر این بود که ما کنترل مصرف وحتی زندگی از دستمان خارج شده بود،در اوآخر تماس ما با دیگران تقریبا قطع شده بود وظاهراحرکات زندگی را تقلید می کردیم تمامی این آشفته گی ها وفاجعه ها سر چشمه ازفکر بیمارگونه ما بود ما همیشه درافراط و تفریط غوطه ور بودیم ونه تنها مشکلاتی از ما حل نمی شد بلکه لاینحل می ماند حال از خود میپرسیم که آیافکر من قدرتمند است یا خیر جواب با ماست.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 2.آیا اعتقاد مذهبی دارید یا خیر؟ توضیح دهید این سوال به ما می گوید که اگر اعتقاد مذهبی داشتیم یا رابطه درستی با خداوند داشتیم پس چرا اعتیاد وچرا معتاد شدیم این قایده اعتقادات به ما کار ندادویکی از دلایل آن این بود که ما تصور درستی از خداوند نداشتیم وهر چه بود ازدیگران به ما القا شده بودما بجای ا ین که به خداوند اعتماد کنیم از خداوند می ترسیدیم پس نمی توانستیم به کسی که از او می ترسیدیم اعتماد کنیم.ما همیشه به د نبال هر راهی بودیم بجز راه مذهب ورابطه داشتن با خداوند وهمه این موارد بر می گردد به کودکی ما وریشه در گذشته ما داردکه انشا الله در سوالهای بعدی در این مورد بیشتر صحبت می کنیم تا بتوانیم خداوند را همان طور که هست درک کنیم مثل ...
یواشکی
یواشکی هایمـآن را خیلی دوست دارم...جایی که فقط منم و " تــــو " وخدایی که شاهدِ عشقمـآن است
عشق
عشق آدم را به جاهای ناشناخته می برد مثلا به ایستگاه های متروک به خلوت زنگ زده ی واگن ها به شهری که فقط آن را در خواب دیده... وقتی عاشق شدی ادامه ی این شعر راتو خواهی نوشت...
پیام بهبودی
فردا و ديروز با هم دست به يكي كردند. ديروز با خاطراتش مرا فريب داد و فردا با وعده هايش مرا خواب كرد.وقتي كه چشم گشودم امروز گذشته بود.عشق را زیر باران باید جست....زیر باران باید بازی کرد...زیر باران باید چیز نوشت... حرف زد.... نیلوفر کاشت..... زندگی اب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است...........
سخنی از بزرگ مرد ایران کوروش کبیر
برگرفته از کتاب: منم کورش پادشاه هخامنشی
با من بمان
با من بمان ای روشنی بخش شبهای تارم.......... بامن بمان ای هستی بخش زندگیم.........با من بمان و مروارید اشک را از گونه های تبدارم پاک کن........با من بمان تا تمام قصه های عشقم را در شبهای دراز یلدا با تو بگویم.......با من بمان تا به تو نشان دهم چقدر نیازمند تو هستم......با من بمان تا به تو بگویم در نبودت چه اشکها که نریخته ام.........با من بمان تا عاشقانه احساسم و عشق پاکم را به تو نشان دهم.....با من بمان تا هستی برایمان سرود جاودانه بودن سر دهد...با من بمان تا من شریک دلتنگیها و غربت چشمهایت شوم.....با من بمان تا عشقم را با نگاه در آسمان چشمان تو بکارم و به تو هدیه دهم.......با من بمان تا ستاره........... تا امید.............. تا ماه ...........با من بمان تا هر دو بروی بال خیال پرواز به روی ابرها برویم ..........با من بمان تا سبد سبد گلهای سرخ و یاس و رازقی را به دستان تو نثار کنم...با من بمان تا نشان دهیم عشق ناب و خالص را با فاصله کاری نیست.......... " با من بمان من با تو می مانم تا ابدیت"
ققنوس پرنده ایی بانمادو مظهر......
بنام ایزد دوستدر اغلب فرهنگها، ققنوس مظهر جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده است و گاهی هم از آن بعنوان نماد تحول و تغییر درونی یاد میشود.آورده اند ققنوس پرندهایست افسانهای که بسیار زیباست، تنها زندگی میکند و جفتی ندارد و از ویژگی های بارزش آن است که روی منقارش منفذهای فراوانی وجود دارد و از هر منفذی نغمه و آوازی تولید میشود؛ هزار سال عمر میکند و چون زمان مرگش فرا میرسد هیزم بسیار جمع میکند و بر بالای آن مینشیند و نغمههای سوزناکی میخواند، پرندگان دورتا دورش حلقه زده و در سوگ از دست دادنش گریه و شیون میکنند؛ در آن هنگام که نغمههای حزنانگیزش به پایان میرسد بر روی پشتهی هیزم میایستد و آنقدر بال میزند تا از اصطکاک بالهایش با هوا، گرما و سپس آتش بوجود میآید و آتش، هیزم و ققنوس را در بر میگیرد و میسوزاند، در پگاه بعد با وزیدن نسیم صبحگاهی، خاکسترهای بهجای مانده از ققنوس کنار میرود و تخمی پدیدار میشود که با مراقبت دیگر پرندگان، ققنوس دیگری از آن بهوجود میآید.در اغلب فرهنگها، ققنوس مظهر جاودانگی و عمر دگربار تلقی شده است و گاهی هم از آن بعنوان نماد تحول و تغییر درونی یاد میشود.از دوست عزیزم مجتبی دشتی هم تشکر می کنماینبار اگر اومدم دنبال تایید وخودنمایی نیستم فقط و فقط برای تکرار اموخته هام اومدمفقط کامنتهایی که تحلیلی در مورد پستم باشد رو تایید می کنم و نظرات خصوصی رو هم به هیچ عنوان هم نگاه هم نخواهم کرددست تموم مخاطبینم رو می فشارم همین وبس