اشعار تولد

  • متن تبریک تولد(60متن کوتاه بسیار زیبا)

    بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک       زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم تولدت مبارک تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر تولدت مبارک . . . قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم .نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد. امروز روز توست… تولدت مبارک جای هیچکس را هیچکس دیگر نمیتواند پر کند ! مهربانم : تولدت مبارک عزیزم به اندازه تمام کسانی که نمیشناسم دوستت دارم و سبدی از گلهای یاس و پونه با یه آسمون ستاره تقدیم تو به خاطر تولد زیبایت. Happy Birthdey . عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . . تولد آسمانیت مبارک میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم 29 اردیبهشت سال ۱۳۶۳ یه فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومد که الان همه دنیای منه ، سالروز میلادت را تبریک میگویم . . . . عزیزم ، روز تولد تو ، روز تولد تمام شادی های عالم است و امروز سالروز شاد شدن من به خاطر وجود دوباره توست از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافتامروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم.تولدت مبارك تمام دقايق مانده از عمرم به همراه زيبا ترين بوسه های عاشقانههديه اي براي روز تولد تو لمس بودنت مبارک در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچکدر قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنمو با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم ای زیبا ترین ترانه ی هستی. بدان که شب میلادت. برایم ارمغان خوبی ها وزیبایی هاست. پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک. سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توستآمدي و آسمان و زمین را برايم بهشت كرديتنها ستاره ي آسمان دلم تولدت مبارك سالیان درازی است که در گلخانه دلم گل محبتی را که خودت کاشته‌ای آبیاری می‌کنم تولد مهربان ترین گل دنیا مبارک پلک جهان می پريددلش گواهی ميداداتفاقی می افتداتفاقی می افتدوفرشته ای از آسمان فرود آمدتولدت مبارك سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که. در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم تولدت مبارک امروز خورشید شادمانه‏ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت، قلبها به مناسبت آمدنت ...



  • تولد یک سالگی وبلاگ اشعار کامل شاعران

    تنم شد مرفه ز رنج عمل          که آنگه ز دشمن مرفه نبود با عرض سلام خدمت بازدیدکنندگان گرامی بعد از گذشت یک سال از عمر وبلاگ تا حدودی توانستیم گوشه ای از فرهنگ و ادب کشور عزیزمون رو به نمایش بگذاریم. خوشبختانه در این مدت وبلاگ آمار بازدید خوبی داشت و توانست میانگین روزی 1700 بازدید داشته باشد. امیدواریم که در روزهای پیش رو این کلبه ادبی را از قبل غنی تر کنیم. در حال حاضر شما می توانید به قسمت های زیر دسترسی داشته باشید : ادبیات     داستان     نقاشی     موضوعات گوناگون

  • تولد شگفت انگیز امام زمان

    من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنیزی را صدا کردم و گفت: «لباس مرا بیاور تا مراجعت بکنم.»امام حسن عسکری ع فرمود: «ای عمه! امشب را نزد ما بیتوته کن. زیرا این شب، شب نیمه شعبان است و بزودی در این شب مولودی که کریم است و حجت خداوند متعال بر خلق می باشد متولد می شود، او کسی است که خداوند بوسیله او زمین را بعد از مردنش، زنده می کند.پس بدرستی که خداوند عزوجل زود است که ترا به ولی خود و حجت خود برخلق که جانشین من است مسرور نماید.گفتم: ای آقای من! از چه کسی این فرزند متولد می شود؟حضرت فرمود: از نرجسپس من بخاطر این بشارت بسیار خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ع رفتم ولی در او اثر حملی را ندیدم، پس تعجب کردم و به امام حسن عسکری ع عرض کردم: من اثر حملی را در نرجس نمی بینم.حضرت تبسمی کرد و فرمود: «ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»عرض کردم:... «ای سید من! در چه وقتی از این شب، آن مولود، متولد می شود؟»حضرت فرمود: «در وقت طلوع فجر.»چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پیوسته مراقب نرجس بودم. چون نیمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، دیدم نرجس خاتون خوابیده و هیچ مورد خاصی وجود ندارد.سپس بیرون رفتم تا ببینم که فجر شده است یا نه، پس دیدم که فجر اولف طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهایی به خاطرم راه یافت. در همین هنگام امام حسن عسکری ع از آن جایی که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: «ای عمه! عجله نکن که اینک امر ولادت نزدیک شده است.»پس من نشستم و سوره های «الم سجده» و «یس» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بیدار شد. من سریع خود را به او رسانیدم و او را به سینه خود چسبانیدم و گفتم: نام خدای بر تو باد! احساس چیزی می نمایی؟»گفت: «بلی ای عمه!»در این حال، دیدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهی را بر او خواندم. امام حسن عسکری ع صدا زد که: «سوره قدر را بر او بخوان»از او پرسیدم: «چه حالی داری؟»نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه مولایم فرمود.پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکری ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نیز با من همراهی می کرد و آنچه که من می خواندم را می خواند و بر من سلام کرد و من ترسیدم. امام حسن عسکری ع صدا زد و فرمود: که: «ای عمه! از قدرت الهی تعجب نکن که حق تعالی کوچکهای ما را به حکمت، گویا می گرداند و در بزرگی، ما را در روی زمین، حجت خود می گرداند.»سخن ...

  • اشعار ولادت حضرت رقیه بنت الحسین(س)

       اشعار ولادت حضرت رقیه بنت الحسین(س) - مهدی نظری   عجب شبي ست كه يك ماه منظر آوردند براي هاشميان باز مادر آوردند   زبس حسين دلش تنگ روي مادر بود شبيه مادرش اينبار دختر آوردند   مثال عمه خود كافتخار حيدر بود به دختران جهان دختري سرآوردند   درست مثل زمان تولد زهرا سه آيه اي به بلنداي كوثرآوردند   براي اينكه بگيرند گاهوارش را هزار مريمُ آسيه از در آوردند   عجيب نيست كه عباس ماه هديه كند  شبي كه حضرت زهراي ديگر آوردند   براي اينكه غزلهاي حق شود كامل   سه بيت از صدُ چارده غزل درآوردند   اگرچه حضرت زهرا ز نسل احمد بود رقيه را ولي از نسل حيدر آوردند   از اين به بعد صفادر قبيله رايج شد رقيه آمد و باب همه حوائج شد        رسيد تاكه شفاعت كند جزا ما را رسيد تا ببرد تا كوير دريارا   نشست در بغل عمه زينبش گويا:  خديجه دربغلش داشت باز زهرا را      به يوسفي كه ته چاه بود وحي رسيد بگير دامن شيرين زبان آقا را   زبس كه آينه فاطمه ست اين دختر        رسيدبانفسش جان دهد مسيحارا   به خنده هاي قشنگش كه باغ رضوان است ربوده است دل عمه ها و بابا را   به پاي دل برو پشت در امام حسين       كه بشنوي همه دم نغمه هاي لالا را   براي اينكه به افلاك هم سري بزند مكان بازي خود كرده دوش سقارا   نگاه كن به خودت كشته مرده اش هستي ؟ شب ولادت بي بي ست زين جهت مستي   ستاره چون گل سر بود روي گيسويش  حسين فاطمه را مست گرده از بويش   ملائكه همه خيل سپاه او هستند      فرشته ها همه هستند خادم كويش        اگركه عشق علي جاري است در رگهاش نشان قدرت مولاست روي بازويش         زبان اوست كه دارد نشان تيغ علي جمال حضرت زهرا نشسته بر رويش   رقيه بود كه نامش يزيد را لرزاند هلال ماه محرم هلال ابرويش    دو گوشواره او هديه علي اكبر       و هديه هاي عمو بود هر النگويش    بدور ماه رخش جبرئيل مي گرديد و هركه خورد به چشمش خليل مي گرديد   ميان چشم ترش كوهي از حيا دارد   رقيه است جلالي به ناكجا دارد   اگر كه جمله ربند اوست يازهرا براي اينكه لبش عطر مرتضي دارد   ز روز اول ميلاد او مشخص بود   شبيه عمه ی خود ميل كربلا دارد          به خاطر گل روي حسين فاطمه است  نگاه مرحمتي هم اگر به ما دارد   گدايي در او پادشاهي دلهاست     گدائيش قد باغ جنان بهادارد   شبي كه برسرسجاده مي نشيند او   زخاك تادل افلاك رد پادارد    اگر كه خادم اويي بناز برنفست چراكه باغ جنان است قمري قفست   سرحسين سر ني گرفت جانش را  گرفت ضربه سيلي همه توانش را   كبوترانه رسيد و اسير بابا شد فراق روي پدر سوخت آشيانش را    چه شد كه از سرمركب به روي خاك افتاد گمان كنم كه پليدي بريد ...