اسب گهواره ای
گرانترین اسباب بازی های دنیا
لامبورگینی آونتادور – 4 میلیون و 800 هزار دلاراین مدل مینیاتوری لامبورگینی تقریبا چند برابر قیمت لامبورگینی است . بدنه آن از پلاتین ، چراغها و چرخهای آن نیز از الماس و طلای سفید است. «رابرت گولپن» با صرف 500 ساعت آن را طراحی و ساخته است. این مدل برای اولین بار در نمایشگاه خودرو فرانکفورت به نمایش درآمد.توپ فوتبال «شیمانسکی» - 2 میلیون و 590 هزار دلارشیمانسکی یک طراح جواهرات در آفریقای جنوبی است . این شرکت در سال 2010 همزمان با بازیهای جام جهانی فوتبال توپی با روکش الماس سفید و سیاه را طراحی کرده . 2640 قطعه الماس سیاه ، 2620 قطعه الماس سفید و 3500 قطعه الماس آفریقایی روی این توپ قرار گرفته است.اسب گهواره ای طلایی شاهزاده هیساهیتو ، یک میلیون و 280 هزار دلاروقتی شاهزاده «هیسا هیتو» در ژاپن متولد شد ، گروه جواهر سازی «جنیزاتاناکا» اسب گهواره از طلا ساخت. اسب 75 سانتی متر طول ،38 سانتی متر پهنا و 45 سانتی متر ارتفاع دارد و. 30 کیلوگرم طلا در آن به کار رفته است.به نقل از افکار نیوز قبل از اینکه کنسول های بازی مانند Xbox یا PlayStation وارد بازار شوند وسیله های بازی پیست های مسابقه به همراه ماشین های مینیاتوری بودند که با برق کار می کردند اما انگار این بازی ها بار دیگر و با قدرت بیشتر وارد عرصه رقابت شده اند.دیوید بیتای که روزگاری در یک نمایشگاه ماشین کار می کرده بعد از بیکار شدن اقدام به تولید این پیست ها کرده و از این راه یک شغل جدید برای خود ایجاد کرده است..مدل آبراهام با دو متر عرض و ۹ متر طول
دختر انار
هیچ وقت تکراری شدن قصه "دختر انار" از جذابیتش نکاست و از کوچکترین فرصت بیکاری مامان استفاده می کردیم و با اصرار ازش می خواستیم دختر انار را برایمان تعریف کند. مامان هم با حوصله مینشست و تعریف میکرد. جالب اینکه در باور ساده و کودکانه ما تمام اتفاقات و ماجراهای قصه، امکان پذیر بود و قابل باور. *** روزی پسر پادشاه تنها برای شکار به صحرا میرود که انار درشتی را به شاخه درخت می بیند. انار را میچیند و پاره میکند که بخورد، می بیند دختری در انار نشسته که پلک نزنی و فقط سیر حسن و جمالش کنی. دختر انار می گوید: شما که باشید که در انار را باز کرده اید؟ حالا که در انار را باز کردی، کو لباست؟ کو خدم و حشمت؟! پسر پادشاه که در نگاه اول عاشق دختر می شود، می گوید: بمان روی شاخه درخت تا برایت لباس بیاورم... پسر پادشاه میرود لباس بیاورد و تو بشنو از دستهای غربتی که کنار جوی آب بار و بندیل خود را ریختهاند. دختر غربت میآید پای جوی آب تا ظرف بشوید. میبیند عکسی در آب افتاده که پلک نزنی و فقط سیر حسن و جمالش کنی. دختر غربت هی می گوید: چه قشنگم، چه زیبایم، چه دهانی، چه چشمی، چه ابرویی... نمیدانستم انقدر قشنگام. نگاهی به اطرافش میکند، میببیند کسی غیر خودش آن اطراف نیست. بالا را که نگاه می کند، دختر انار را به شاخه درخت میبیند. میگوید: بیا پایین! دختر انار می گوید: نه! نمیآیم. اربابم رفته برایم لباس بیاورد. دختر غربتی میگوید: اربابت کیست؟! می گوید: پسر پادشاه... دختر غربت می فهمد که پسر پادشاه عاشق این دختر شده...حسودیاش گُل میکند و دختر انار را میکُشد و خودش، جای او بر شاخ درخت مینشیند. پسر پادشاه که بر میگردد، میبیند دختر سیاهی با صورت نُک نُکی روی شاخ درخت نشسته است. میگوید: پس تو چرا این شکلی شدی؟ چرا سیاه شدی؟ دختر غربت میگوید: دیر آمدی آفتاب صورتم را سوزاند! میگوید: چرا نُک نُکی شدی؟ غربتی جواب میدهد: دیر آمدی کلاغها صورتم را نُک زدند. پسر پادشاه که دلش نمیآید حالا که در انار را باز کرده او را تنها بگذارد از روی درخت می آورش پایین و به قصر میبرد. از این طرف بشنو از دختر انار که خون ریخته شدهاش میشود کره اسبی از پی اسب پسر پادشاه روان میشود. کینه کره اسب همانجا به دل دختر غربتی مینشیند. اما پسر پادشاه که از این کره اسب خوشگل خوشش آمده، می برد تا بزرگش کند. دختر غربت به قصر میرود. پسر پادشاه میبیند که دختر اصلا در حضور او غذا نمیخورد و بیاشتهایی را بهانه میکند. با خودش میگوید چرا اینچنین میکند و نکند بعد از رفتن من غذا میخورد. یک روز ظهر که باز دختر غربتی اظهار بیاشتهایی ...
فقط شش ماه ...
با خودم فکر می کنم اصلا چرا بایدرباب ، با آب هم قافیه باشدگاه روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنندحرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبودهدف های روشنی داشتچشم عباس ، گلوی تو ، سینه حسین...تنها تو بودی که خوب فهمیدیاستخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشتشش ماه علی بودن را طاقت آوردیخون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کردحالا پدرت یک قدم سوی خیمه می رود ، بر می گرددمی رود ، بر می گرددمی رود...میرود پشت خیمه هابا غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای می سازدتادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکندرباب می رسد از راهبا نگاهبایک جملهء کوتاهآقا خودتان که سالمید انشاالله...اصغرم فدای سر...حمیدرضا برقعه ایبشنوید : اجرای این شعر توسط حاج مهدی سلحشور
گهواره گربه/ کورت ونه گات جونیور/ترجمه مهتاب کلانتری و منصوره وفایی/ نشر ثالث
کورت ونه گات را که می شناسید. تا به حال دو کتاب از او به نام های "سلاخ خانه شماره 5" و "مرد بی وطن" در همین وبلاگ معرفی شده اند. "گهواره گربه" اثر دیگری از این نویسسنده آلمانی-آمریکایی است. توضیح اینکه یک اثر پست مدرن دقیقا حول چه چیزی می گردد کمی سخت است. در این رمان نویستده برای نوشتن کتابی درباره بمب اتم و سازنده آن به تحقیق و پرس و جو از نزدیکان سازنده بمب "فیلیکس هویینکر" می پردازد. نکته جالب که در واقع می توان آن را ویژگی پست مدرنیستی کتاب دانست، حضور خود ونه گات و کتابش درون داستان است. به عنوان مثال یکی از شخصیت های داستان در اواخر آن از کورت می پرسد:" کتابت را تمام کردی؟" و منظور از "کتابت" همین "کهواره گربه" است. از ابتدای داستان، ونه گات اشاره می کند که باکونونیست است. باکونونیست ها کسانی هستند که پیرو یک دورگه به نام جانسون با تلفظ باکونون در جمهوری سن لورنزو هستند. در کتاب آخر ونه گات "مرد بی وطن" اشاراتی به کالیپسو های باکونون شده است ولی در همان کتاب اشاره شده که او اومانیست است. صحت تمام حرف های ونه گات در باره باکونونیسم و باکونون با این جمله در ابتدای کتاب زیر سوال می رود:"همه چیز در این کتاب واقعی نیست." شخصیت هایی نظیر نیوت، آنجلا و فرانک فرزندان دکتر هوینکر و حتی خود دکتر هویینکر ممکن است واقعی نباشتد. حیف که می دانم بمب اتم وجود داشته وگرنه به وجود آن هم شک می کردم.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> این رمان را از دست ندهید. تنها واژه ای که می توانم در باره این کتاب 360 صفحه ای بگویم "خوشخوان" است. از تعداد صفحات آن نترسید. زودتر از آنچه فکرش را بکنید تمام می شود. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در بین کتاب های ترجمه شده از ونه گات به فارسی، این کتاب اولین کتاب نوشته شده توسط ونه گات است. "گهواره گربه" در سال 1963 در آمریکا منتشر شده است یعنی قریب به 45 سال پیش! ترجمه کتاب خوب و روان است هر چند بعضی مواقع بیش از حد شرمگینانه است و از کلمات عجیبی برای جایگزینی برخی واژه ها استفاده شده است.ضمنا قیمت چاپ اول کتاب در سال 83، 2800 تومان است.