ارایشگاه مریم رهنما
آرایشگاه مریم رهنما
آرایشگاه مریم رهنماگفتم که دو تا عروسی دعوت بودم دو روز متوالی. فرصت خوبی بود که آرایش صورت مریم رهنما رو روی صورت خودم امتحان کنم. مدتها بود عکس های آرایش این خانم رو می دیدم و به نظرم خاص و زیبا بود. تعییراتی که تو صورت افراد میداد هر چند کمی حالت اگزجره داشت اما به امتحانش می ارزید. براتون چند تا عکس از نمونه کار این آرایشگاه میذارم معمولا در سه سبک عروسکی، انجل یا فرشته ای و کلاسیک کار می کنند. بیشتر از همه من فرم ابرو و مژه آرایش هاشو می پسندم. این بود که دو روز پشت سر هم وقت میک آپ و آرایش مو گرفتم. متاسفانه روز اول خانم مریم رهنما وقت آرایش نداشت و آرایش ویژه همکارانش رو انتخاب کردم که در آخر البته توسط خود خانم رهنما چک میشه. از نوشته های نو عروسهایی که عروس مریم شده بودند و تو سایت " نوعروس " خونده بودم می دونستم که کارشونو بسیار با حوصله و وقت گیر انجام میدن و معمولا مشتری دیر حاضر میشه. بهر حال من برای تجربه آماده بودم.آرایشگاه مریم رهنما تو پاسدارانه و زیاد برای من دور نبود. سر موقع اونجا حاضر بودم. باید بگم یکی از ویژگی های این آرایشگاه خوش اخلاقی و خوش برخوردی تک تک کارکنان این آرایشگاهه. فقط باید اون دختر خانمی که تلفن جواب میده و وقت ها رو هماهنک می کنه و پول می گیره رو مستثنا کنم.برای آرایش ویژه کارکنان فکر کنم 250 هزار تومان و برای آرایش ویژه مریم رهنما 350 هزار تومان و برای آرایش موی هر روز حدود 100 هزا ر تومان پرداخت کردم. می شد برای این عروسی ها خیلی ارزونتر برگزار کنم اما هدف من در اصل تست کردن این آرایش روی صورت خودم بود و چی بهتر از این مناسبتها؟اولین کاری که برام انجام دادن روشن تر کردن ابرو بود. من از ابروی خیلی روشن خوشم نمیاد به نظر خودم هم ابروهام به اندازه کافی روشن بود اما چون دیده بودم چقدر کار ابروهاشون قشنگ درمیاد چیزی نگفتم. الحق هم نتیجه همونطوری بود که باید.رمز اصلی آرایش مریم رهنما و اون چیزی که خاصش کرده سبک مژه مصنوعیشه. که واقعا حالت عروسک به آدم میده. من تا حالا مژه نکاشتم هر چند خیلی مد شده اما طرف کارهایی که در نهایت آسیب می رسونه مثل اکستنشن مو، کاشت مژه و کاشت ناخن نرفتم تا حالا. شنیدم این مژه مصنوعی هایی که مریم میذاره تا مدتها باقی می مونه من که بعد از عروسی دوم مجبور بودم برشون دارم حالا تعریف می کنم براتون. برای رفتن به این آرایشگاه باید صبر فراوان داشته باشید. خود مژه گذاشتنش برای خودش پروسه ایه. هی هم میگه :" بالا رو نگاه کن! پایینو نگاه کن! منو نگاه کن!" مژه ها رو بالای خط مژه ها نمی چسبونه. توی خط مژه ها می چسبونه. برای بعضی آرایشها ...
زندگی نامه شهره
در 15 سالگی وارد دنیای هنر شد و خوانندگی را پیشه خود کرد. ازاوّلین آهنگ او دختر مشرقی بود و همه متعجب از این آوازه خوان جدید ِفریبنده زیبا بودند و مدتی طول نکشید که آوازه شهرت و محبوبیت او به همه جا رسید با این آواز شهره به جلد مجله های موسیقی نقل مکان کرد و یک چهره برجسته و وسایل ارتباط جمعی دیگر شد در رادیو ، تلویزیون ، تفسیرها کمپانی های رقیب و سرسخت شروع به قرارداد بستن با او کردند و عکسهای او یک جلد اوّلیه برای مجلات هفتگی شد در ابتدا او یک خواننده عادی بود ولی وقتی جوایز متعدد را از منتقدین وابسته به موسیقی دریافت کرد به مقام استادی رسید . شهره یکه تاز شهر شد و هر روز محبوب تر از روز گذشته ، او به اوج رسید و محبوب مردم شد شهره معنی جدید موسیقی ایرانی را آورد . و به زودی بت جوانان ایرانی و موضوع بحث روز شد پوسترهای او با موی با شکوه و لباسهای زیبا همه جا بودند . او خودش بود و از دیگران تقلید نمی کرد برای اینکه او اعتقاد دارد یک هنرمند باید خودش باشد ، با گذشت روزها شهره در دل همگان جای گرفت و آهنگهایش یکی پس از دیگری فروش زیادی کرد و برای اوّلین بار راهی سینما شد و به همراه داریوش در فیلم فریاد زیر آب بازی کرد امّا دیگر زمان مهلت نداد و در سال 1978 به آمریکا آمد و در نیویورک ماندگار شد شهره پس از یک سال اقامت در نیویورک ازدواج کرد و ثمره ازدواجش یک دختر به نام طناز بود در سال 1984 به لس آنجلس آمد و اوّلین آهنگهایش را در خارج از کشور در آلبوم طلسم اجرا کرد مصاحبه با شهره صولتی :زمستون که رفته بودم لس آنجلس، با گروه فیلمبرداری رفتیم دیدن شهره. یکی از جالبترین اتفاقات ملاقات با خانم شهره... بود که تا بحال (در این ۱۷ سال خبرنگاری) نتونسته بودم مصاحبه ای انجام بدم. ولی با کلی ارتباطات و قول و قرارهای بهم خورده آخر سر در آرایشگاه آقای زارع که در لس آنجلس شهرت پیدا کرده (آرایشگر اولین کنسرتهای گوگوش بود) کنار یه پیانوی سفید با شهره ملاقات کردم. شهره از همه مشتری ها و آرایشگرهای اون سالن شلوغتر و شادتر بود و کافی بود که چشم بسته وارد آرایشگاه بشی، اولین چیزی که میشنیدی صدای گرفته و خنده های بلند شهره می بود! دار و دسته ما که با کلی تجهیزات، زوار در رفته به اون آدرس دور رسیده بودیم، با دیدن شهره و جو آرایشگاه و قهوه ترکی ای که بهمون دادن کلی روحیه گرفتیم و از این رو به اون رو شدیم و بمحض اینکه آرایش موی سر شهره تموم شد دوربینها به کار افتاد و سوالای ۱۰ سال گذشته مو ازشون پرسیدم . جالبه که اون شب شب والنتاین یا شب عشاق بود و شهره داشت به یک ملاقات میرفت ... نام و نام خانوادگی :(فاطمه ) شهره صولتی محل تولد/روز/ ...
همايش تقدير از زنان برتر وبلاگ نويس
ســـــــــلام وای که دیروز چقدر خوش گذشت خب من ذوق زدگیم رو کنترل می کنمو از اوله اولش میگم : دیروز کله ی صبح پاشدم رفتم آرایشگاه صافکاری مافکاری ولی اونقدرشلوغ بود که دیر رسیدم خونه و تازه ساعت 45 : 2 آژانس گرفتمو از انورم شونصد ساعت دور دانشگاه تهران چرخیدیم تا درب غربیش رو پیدا کردیم حالا رسیدیم دم در یه ساعت دربونه یقمو گرفته که چرا با شال اومدی ؟ اصلا انگار هر چی دربون تو این مملکته قسم خورده که گیر بده به من . منم که دیرم شده بودو عجله ام داشتم برگشتم گفتم : آقا دیرم شده ، اصلا نگفته بودن که چطوری بیایم و چطوری نیایم و د بدو طرف تالار فردوسی دانشکده ی ادبیات . داخل تالارتو اون شلوغ پلوغی رفتم خودمو به یکی از خانومای مسئول معرفی کردمو ایشونم گفتن : جاتون از قبل تو ردیف دوم مشخص شده و همین که سرجام نشستم یه خانوم دیگه ازمسئولین صدام زد که یه آقایی بیرون در کارتون دارن ٫ رفتمو آقای مداد رنگی رو دیدم ، یعنی بعضیا واقعا گلن ... واقعا واقعا گلن ... ایشون به خاطر بنده یه روز کامل دانشگاشون رو کنسل کرده بودن و منو کلی شرمنده ی خودشون کردن دیگه اونقدر اظهار لطف کردن که نزدیک بود همونجا در دم آب بشم برم تو زمین ... صد هزار تا مرسی ، خیلی خیلی ازتون ممنونم که اینقدر زحمت کشیدن بعدم دکتر حامد رو دیدم که هم به عنوان یکی از اعضای داوران و هم به عنوان مهمان ویژه دعوت شده بودن و بعد از سلام و حالمون چطوره و اینا اومدم سر جام که چشم های غمگین که دو تا اونورتر از من نشسته بود به قول خودش از روی شال قرمزم شناساییم کرد . آخی با اون لهجه ی نازش منو برد به شهر دانشجوییم ، ازهمونجا با شوهرش یه روزه اومده بودن تهران و کلی بوی ولایت دانشجوییمو می داد بعدشم عشقم اومد ... نمی تونم بگم چقدر دوسش دارمو چقدربرام عزیزه و چقدر خوشگله این دختر که اصلا دلم نمی خواست چشم ازش بردارم ... همیشه دلم می خواست ببینمش و بالاخره دیروز دیدم ویولت عزیزمو که یه ماه به تمام معناست دیگه نشسته بودم و جمعیتم داشت زیاد و زیادتر میشد که با دختر بغل دستیم باب آشنایی رو باز کردیمو دوست شدیم اساسی ، اسمش نگاره و نویسنده ی وبلاگ فانا . حالا قدرتی خدا دوتا حراف افتاده بودن بغل دست همدیگه و یه ریزمی حرفیدیم که فرزاد حسنی اومد صاف نشست جلومون و یه سری اتفاقات بامزه افتاد که این نگار بلا گرفته دیشب ور داشته همشو نوشته و هیج جای مانوری برا من نزاشته اگه خواستید برید تووبلاگش بخونید ببینید که دیروز ما چه فیلمی داشتیم بعد از اونم بهاره رهنما اومدو تقریبا جلومون نشست و مراسم ابتدایی با سخنرانی یه سری از مسئولین پرشین بلاگ شروع شدو بعد فرزاد حسنی ...
وقتی چراغ قرمز لبخند می زند
عنوانکتاب :آفرینبهآفتاب●نویسنده : غلامرضابکتاش●تصویرگر : سحرحقگو●ناشر : سورهمهر●نوبتچاپ : اول 1382 ●شمارگان : 5500 نسخه●تعدادصفحات : 32 صفحه ●بها : 500 تومان " آفرین به آفتاب "عنوان مجموعه شعری است با سیزده قطعه شعر از آقای غلامرضا بکتاش که برای گروه سنی ب منتشر شده است .این مجموعه که اولین مجموعه شعر آقای بکتاش است از سوی انتشارات سوره مهر وابسته به حوزه هنری در سال هشتاد و دو به چاپ رسیده است. خواننده در نگاه اول متوجه می شود که قطع کتاب و شعر های آن مناسب نوجوانان است و گروه سنی ب که در شناسنامه کتاب آمده احتمالا به اشتباه درج شده است اشعار این مجموعه را با هم بررسی می کنیم یکی از مشکلاتی که در اشعار این مجموعه به چشم می خورد این است که محور عمودی در بعضی شعر ها از لحاظ زبانی مختل است شعر بهار دوره گرد را با هم می خوانیم :مثل مردی دوره گرد و خوب / آمدی از کوچه ای بن بست / خانم رنگین کمان دیروز / در مسیرت طاق نصرت بست ... زمان در این بند زمان گذشه است . حالا بند سوم و چهارم آن را می خوانیم : با صدای گام های تو / باغ کفشی تازه می پوشد / مثل دختر بچه ها غنچه / دامنی اندازه می پوشد // مثل آب چشمه می شویی / خستگی های صدایت را / در میان باغ های گل / می فروشی خنده هایت را ... در این دو بند با زمان حال رو به رو هستیم و فعل های آن زمان حال را نشان می دهند . اما در بند پایانی باز شاعر فعل ها را به صورت زمان گذشته می آورد . این تغییر های زمانی بدون دلیل باعث اختلال در یکدستی زبان شعر شده است . توجه کنید : ساده و بی ادعا بودی / غنچه ها را ناز می کردی / هرکجا پای تو می افتاد / گلفروشی باز می کردی . ایجاد تناسب های ادبی و جناس ها در شعر خوب است و یک از ارکان زیبایی شعر به شمار می رود . اما زمانی این زیبایی نمایان می شود که در راستای محتوا و اندیشه شعر قرار گیرد . در شعر خاطرات بیات این گونه آمده است : همکلاسم بیات اول مهر / شکلات و نبات می آورد / دوستی ها چقدر شیرین بود / نان قندی بیات می آورد // زندگی مثل شعر شیرین بود / بوی شاخه نبات می آمد / داشت از خاطرات کهنه من / بوی نان بیات می آمد . به نظر می رسد که شاعر سعی دارد به زور این جناس را به خورد خواننده بدهد . جناس بین اسم "بیات" و "نان بیات" که در شعر خوب جا نیافتاده است . ارتباط محتوایی نان بیات با کل شعر هم ارتباطی قوی و محکم نیست و جایگاه ویژه ای در شعر ندارد . اگر این جایگاه ویژه برای "نان بیات" در شعر وجود می داشت ، این جناس زیبا تر به نظر می آمد . شبیه این تصویر سازی را در شعر "کنار کودکی ها" هم شاهد هستیم : به ماشین های کوکی ، صبح تا شب / چراغ قرمز لبخند می زد . چراغ قرمز و ماشین ، با هم تناسب دارند ، اما ...
نگاهی به گرایش دختران به رفتارهای پسرانه
صدای مردانه دختر، در فضای مه گرفته سالن پیچیده، روی یکی از تخت های چوبی در جمع چهار نفری از دعوا، مرافعه ای که صبح به راه انداخته، تعریف می کند و هرازگاهی هم پکی به قلیان می زند و مه بالای سرش را پررنگ تر می کند... صدای مردانه دختر، در فضای مه گرفته سالن پیچیده، روی یکی از تخت های چوبی در جمع چهار نفری از دعوا، مرافعه ای که صبح به راه انداخته، تعریف می کند و هرازگاهی هم پکی به قلیان می زند و مه بالای سرش را پررنگ تر می کند. آنقدر پررنگ که از نوشته های کاغذ بالای سرش چیزی پیدا نشود. روی کاغذ سفید، " کشیدن قلیان برای بانوان " را اکیدا ممنوع کرده اند. ظاهر و کلامش مشابه و هماهنگ اند و رویای پسر بودن را می توانی روی ابر بالای سرش ببینی. کم نیستند دخترانی این چنینی و کم نمی خوانیم داستان دخترکانی که با ظاهر پسرانه، در باندهای دزدی، کیف قاپی و ... به دام افتاده اند. ● اما دلیل این گرایش چیست؟ آزادی عمل پسران نسبت به دختران بیشتر است و با این روش دختران ناخودآگاه آزادی عملی را که آرزو دارند به دست می آورند.همیشه در خانواده های ما کنترل پسران کمتر از دختران است. دختری که تصویری مردانه از خود دارد، نمی تواند ، رفتارهای صحیح زنانه بروز دهد و در ازدواج و ایفای نقش مادری با مشکل روبرو می شود. پدر و مادر اینگونه دختران با رفتارهای آن ها مخالفت می کنند ، به خصوص در خانواده هایی که سنتی تر هستند. مخافت ها و برخوردها شدیدتر می شود و پس از مدتی از خانواده طرد می شوند.در نهایت ، افسردگی، خودکشی و افت عملکرد گریبان فرد را می گیرد. نیاز به همترازی ، تبلیغات نادرستی که زن و مرد را از هر نظر برابر جلوه می دهد بی آن که به تفاوت ها اشاره کند را از جمله عواملی می داند که دختران را به سمت پسرانه رفتار کردن برای به دست آوردن رابطه برابر ترغیب می کند. ● دخترم مثل مرد است کودک است، هنوز این را از معصومیت چهره اش حدس می زنم. در خنکی هوای پاییز، ژاکت گشادی پوشیده و دست بند چرم پهنی به دست دارد ،کلاه ویتنامی سبزش نیمه بالای صورتش را پوشانده است. اندام های دخترانه و قدکوتاهش به تردیدت می اندازد، اما صدای زنگ دارش مطمین ات می کند که همانی است که دنبالش بودی. یکی از همان ها که دلش می خواسته روزی که وارونه اولین گریه را سر داد، پرستار خبر پسر دار شدن را به پدر می داد. بالای پشتی نیمکت سیمانی پارک نشسته و پایش را ولو کرده روی نیمکت، نگاهش منتظر است.این انتظار فرصت خوبی است تا راضی اش کنی برای گپی کوتاه. از بچگی تمام دوستانم پسر بوده اند اصلا از بازی های دخترانه بدم می آمد مشغول بازی هفت سنگ و گل کوچک بودم که ناگهان بزرگ شدم و دوستانم نیز مردتر، ...
pejman jamshidi
اطلاعـــــیه... × نمایش بادی که تورا خشک کرد، مرا برد ×محل: آذر ماه: سالن حافظ / دی ماه: فرهنگسرای نیاوران[سالن خلیج فارس] دوره اجرا: ۱۷ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵ دى ۱۳۹۲ ساعت: ۱۸ بعداز ظهر مدت: ۷۰ دقیقه بهای بلیت: ۲۰,۰۰۰ تومان نویسنده و کارگردان: علی نرگس نژاد بازیگران: بهاره رهنما، پژمان جمشیدی آهنگساز: پریا قاسم خانی طراح صحنه و لباس: علی نرگس نژاد دستیار کارگردان و برنامه ریز: مریم جلالیان مدیر صحنه: رضا اکوانیان عکاس: مانی لطفی زادهنشانی: خیابان پاسداران، روبروی پارک نیاوران تلفن: ۲۲۲۸۷۰۸۱-۲ - ۲۲۲۹۹۷۳۰ - ۲۲۸۰۱۱۴۷ × شماره هماهنگی و رزرو: ۰۹۳۹۸۲۲۱۹۳۴× برای رزر بلیت از سایت تیوال اقدام کنید.× برای بیان نظرات خود پیرامون تئاتر به این صفحه مراجعه کنید.×بلیت این نمایش هرروز از ساعت ۱۶:۰۰ به صورت حضوری نیز قابل خریدداری از گیشه میباشد برچسبها: تئاتر پژمان جمشیدی, اخبار تئاتر پژمان جمشیدی, تئاتر بادی که تورا خشک کرد, مرا برد, نمایش بادی که تورا خشک کرد نوشته شده توسط HoORaM در یکشنبه هفدهم آذر 1392 | پست ثابت سلام! من مژگان هستم واین وبلاگ رو درست کردم تا درکنارهم بتونیم از پژمان جمشیدی عزیز حرف بزنیم ونظرات واحساساتمون رو باهم درمیون بذاریم... راستش من هیچ وقت فوتبالی نبودم ونیستم وعلاقم فقط درزمینه ی هنروسینماست و پژمان جمشیدی روهم پیشتر ازطریق ارتباط و رفت وآمدهایی که بااهالی هنرداشته شناختم وسریال پژمان روهم بخاطر پیمان قاسم خانی عزیز دیدم اما بازی غافلگیرکننده ی پژمان باعث شد که من بیشتردرموردایشون کنجکاو بشم وبلاخره ازچیزهایی که دیدم وشنیدم فهمیدم که ایشون شخصیت بی نظیری دارن والبته جسارت وانگیزه ی بازی توهمچین نقشی هم ثابت میکنه که چقدر ایشون آدم بزرگی هستن... من از سوابق و بازی های فوتبالی ایشون اطلاع چندانی ندارم ونمیدونم چقدربازیکن موفقی بودن اما چیزی که مطمئنم این هست که خیلی کارها ارزششون از توپ زدن تو یه زمین فوتبال بیشتره و به همین خاطر کسی مثل پژمان جمشیدی حتی اگه دوران طلایی بازیکنیش هم تموم شده باشه همیشه یک ستاره میمونه... روزهای خوبی رو براش آرزومیکنم واین وبلاگ روتقدیم میکنم به طرفدارانش... تا روزی که دوباره برگردم این وبو میدم دست دوستان عزیزم ومطمئنم مثل خودم باتمام عشقشون اینجارو اداره میکنن...با عشق به آقای شماره 11... منتظرم بمونید... ***چون ممکنه وبلاگ در روز چندین بار آپ بشه خواهشا برای دیدن همه ی مطالب از قسمت (آرشیو مطالب) یا فهرست موضوعی وب استفاده کنید... ***درنظرسنجی پایین وب هم خواهشا شرکت کنید... برچسبها: وبلاگ پژمان جمشیدی, وب سایت پژمان جمشیدی, وبلاگ اختصاصی ...
نقدی بر آفرین به آفتاب سروده ی غلامرضا بکتاش