آقاي سحر خيز
اسامي تعداي از مسئولان وزارت آموزش وپرورش وتلفن تماس
اسامي تعداي از مسئولان وزارت آموزش وپرورش تلفن تماس 822811 - 021 عنوان مسئوليت نام مسئول مركز آموزش نيروي انساني ، آمار و فناوري جناب آقاي اسداله اسدي گرمارودي معاونت توسعه مديريت و پشتيباني - اداره كل تعاون و پشتيباني - دفتر برنامه و بودجه -اداره كل امور اداري و تشكيلات - اداره كل امور مالي و ذيحسابي جناب آقاي وحيد كيارشي جناب آقاي نامدار عبدالهيان جناب آقاي يوسف نوري جناب آقاي جعفر بابايي جناب آقاي علي كريمي معاونت حقوقي و امور مجلس - دفتر امور مجلس - دفتر رسيدگي به تخلفات اداري - دفتر حقوقي ، املاك و حمايت قضايي جناب آقاي احمد حيدري جناب آقاي بهروز گودرزي ( سرپرست دفتر ) جناب آقاي فتاح ختار جناب آقاي فريدون واسعي مركز اطلاع رساني و روابط عمومي جناب آقاي علي فرهادي اداره كل ارزيابي عملكرد و پاسخگوئي به شكايات جناب آقاي قاسم مستقيم دفتر امور بانوان سركار خانم مهري سويزي معاونت پرورشي و تربيت بدني - اداره كل امور تربيتي - دفتر مشاوره تربيتي - قائم مقام وزير در امور تربيت بدني - اداره كل تربيت بدني - دفتر سلامت جناب آقاي علي اصغر يزداني جناب آقاي محمد تقي فخريان جناب آقاي محمد علي اميري جناب آقاي كيومرث هاشمي جناب آقاي منوچهر بهمني جناب آقاي حسن ضياء الديني سازمان مدارس غير دولتي و توسعه مشاركتهاي مردمي - دفتر پشتيباني و توسعه مدارس غير دولتي - دفتر توسعه مشاركتهاي مردمي و امور شوراها - امور شاهد و ايثارگران جناب آقاي علي باقر زاده جناب آقاي ابوطالب حافظي جناب آقاي مصطفي عطاران سركار خانم مريم خليلوند دفتر وزارتي جناب آقاي سيد جمال صبح خيز معاونت متوسطه - دفتر آموزش متوسطه - دفتر آموزش راهنمايي - دفتر آموزشهاي فني و حرفه ايي جناب آقاي ابراهيم سحر خيز جناب آقاي عبدالامير عرفي جناب آقاي محمد شريف زاده معاونت ابتدايي -دفتر آموزش پيش دبستاني -دفتر آموزش دبستاني - دفتر امور مناطق كمتر توسعه يافته عشايري سركار خانم فاطمه قربان جناب آقاي داريوش خاكي جناب آقاي عليرضا رحيمي جناب آقاي عليرضا رحيمي ( سرپرست )
نگرانی روزنامهها از ادامه سقوط قیمت نفت
روزنامههای اول هفته دو روز پس از اجلاس اوپک و تثبیت سقف تولید اوپک، ضمن درج خبر کاهش بیشتر قیمت نفت به آینده این مساله و چرایی تصمیم اوپک پرداختهاند. سخنان سحرخیز در باره رابطه اصلاحطلبان با امام خمینی (ره) و پاسخ به آن به این اعتراف رسیده است که بعد از انتخابات 88 برخی از اصلاحطلبان از چارچوب نظام خارج شدهاند. اخبار مربوط به مذاکرات هستهای نیز همچنان در روزنامهها جریان دارد. روزنامهها نگران ادامه سقوط قیمت نفت دنیای اقتصاد با اشاره به این که سد 70 دلاری قیمت طلای سیاه شکسته شده در ابتدای مطلبی با عنوان «سقوط نفت با سیگنال اوپک» نوشته: روز گذشته در شرایطی قیمت نفت با شکستن مهمترین کف قیمتی خود در هفتههای اخیر (رقم 70 دلار) به رقم 68 دلار در هر بشکه رسید که نشست 166 اوپک بر پاشنه تصمیم کشورهای عربستان، کویت و امارات چرخید و سقف تولید اوپک ثابت ماند؛ اتفاقی که پیش از این نیز «دنیای اقتصاد» پیشبینی کرده بود. به این ترتیب قیمت نفت آمریکا با افت 5 دلاری پس از پایان نشست اخیر به رقم 68 دلار رسید. نفت برنت نیز در قیمت 72 دلار تثبیت شد. کارشناسان معتقدند عربستان و البته کشورهای همپیمان آن با دو نگرانی در رابطه با کاهش سقف تولید نفت روبهرو هستند؛ نخست اینکه تصمیم کشورهای غیرعضو اوپک از منظر کاهش سطح تولید همپای اعضای اوپک مبهم است، همانطور که مسوولان نفتی این کشورها با ابراز تردید در رابطه با اقدام بعدی کشورهای غیرعضو به خصوص روسیه، کاهش سقف تولید اوپک را واگذاری بازار به این کشورها تلقی کردهاند. مساله دوم ضرورت عقبنشینی تولید نفت شیل کشورهایی از جمله آمریکا با پایین آمدن سطح قیمتها است که بهزعم برخی کشورها همچون عربستان زیان کوتاهمدت کشورهای عضو اوپک بهتر از چرخش بازارها به سمت نفت شیل در بلندمدت خواهد بود. این دو استدلال یکصد شصت و ششمین نشست اوپک را با تثبیت سقف تولید به پایان رساند. اعتماد نیز در ابتدای گزارشی با عنوان «اوپك، بهاي نفت را پايين نگه داشت» نوشته: «ميزان توليد ثابت مي ماند»: سرد، خشك و رسمي. شايد تنها خبري كه مي توانست آتش نزول قيمت نفت در بازارهاي جهاني را برافروخته تر كند همين تصميم بود. اعضاي اوپك در نشستي كه تمام نگاه ها را به خود جلب كرده بود، تصميم خود مبني بر «تثبيت توليد نفت» را تكرار كردند تا بازار جهاني و تحليلگران نفتي را با شرايطي غير قابل تحليل و بهت آور مواجه كنند. گويا اعضاي اوپك در عهد و پيماني پنهاني قول داده اند تا در فراز و فرودهاي تصميم گيري خود تنها به فكر دوربرگردان ها باشند و با بازگشت به خانه اول تصميم جديدي را اتخاذ نكنند. البته پيش از اين ...
عكس هاي زيبا از جنگل جنگسرا
اين عكس هاي زيبا را آقاي ناصر سحر خيز در حال عبور از جنگل هاي جنگسرا با دوچرخه به جواهرده گرفته است.براي اطلاع بيشتر از وضعيت جي ژي اس اين منطقه به آدرس http://www.irangpstracks.com مراجعه فرماييد. با تشکر از سحر خیز عزیز
قصه عشق-قسمت34
نگاهاش ، روز اول كمي اذيتم ميكرد . اما با نزديك شدن به شب ، كم كم اين حالت از بين رفت. سحر با بچه ها قاطي شده بود و داشت خوش ميگذروند. بيشتر از همه داريوش دور و پرش ميچرخيد و باهاش سر بسر ميذاشت. انگار خود سحر هم بدش نمي اومد با اون نزديك تر بشه. سپيده و ليلا هم كه ابتدا از حضور اون احساس خوشايندي نداشتن رفته رفته حساسيت خودشون رو از دست داده بودن. سحر البته در تمام طول سفر سعي ميكرد كه در هر شرايط مقابل من قرار بگيره تا بدون هيچ مانعي بتونه من رو ببينه........ اما به گونه اي اين كار رو ميكرد كه زياد تو چشم نميخورد. كار هرروز بچه ها شده بود صبح ها شنا تو دريا بعد از ظهر ها گردش توي جنگل و غروبها جمع شدن كنار ساحل و زدن و رقصيدن و خوردن بلال هايي كه همونجا روي آتيش خودمون درست ميكرديم........... و يا باقلا پخته هايي كه مش قربون و گلنسا مي پختن و مي آوردن لب ساحل . بچه ها حسابي خوش بودن و از اين سفر دسته جمعي لذت مي بردن . بالاخره مسافرت بدون هيچ حادثه ويژه اي به پايان رسيد و همگي به تهران برگشتيم ........ ظاهرا نظر نازنين درست بود با زياد شدن رفت و آمد هاي سحر و ما نگاه هاي اون عادي و عادي تر ميشد . اون كاملا با داريوش گرم گرفته بود و تقريبا دائم با هم بودن. روزها يكي بعد از ديگري ميگذشت و روز اعلام نتايج امتحانات نهايي نزديك تر ميشد . بالاخره روز موعود فرا رسيد . شب خونه دايي اينا بوديم . من صبح زود بلند شدم و بعد از اصلاح و استحمام نازنين رو صدا كردم........نازنين از جاش بلند شد و گفت: به به سحر خيز شدي ..........كجا ايشالله ؟...... گفتم : جايي كار دارم و بعد هم بايد يه سر برم دبيرستان.......امروز نتايج رو اعلام ميكنن . گفت : تنها تنها ؟............ گفتم : نه عزيزم ، واسه همين صدات كردم . بلند شد و امد طرفم ، بغلم كرد و گفت : راستش من امروز با سپیده و ليلا و سحر قرار دارم .ميخوايم با هم بريم خريد....... البته اگه همسر عزيزم اجازه بده......... گفتم : خواهش ميكنم عزيز دلم اجازه من هم دست شماست........اما فكر ميكردم شايد دوست داشته باشي با من بياي . نازنين جواب داد : ميدوني خيلي دوست دارم ، اما چون با بچه ها قرار گذاشتم نميتونم كاري بكنم. گفتم : باشه هر جور كه صلاح ميدوني عمل كن. من رو بوسيد و گفت : من از نتيجه مطمئن هستم . بنابر اين اصلا عجله اي ندارم . بعد بلند شد و با هم به طبقه پايين رفتيم كنار من نشست صبحانه مختصري خوردم و آماده حركت شدم . پرسيد اگه نظرم عوض شد چه ساعتي ميري مدرسه كه منم از بچه ها خواهش كنم منو بيارن اونجا ....... گفتم : حدودساعت يازده تا يازده و نيم. گفت : باشه ..... ببينم چي ميشه....... خداحافظي كردم و از خونه خارج شدم....... چند تا كار بود كه بايد انجام ميدادم از جمله ...
چهارمين برنامه ويتامين 3
با اجازه ي خداسيد علي ضياء : قرار نبود زنگيمون مصنوعي بشه!قرار نبود لبخندامون مصنوعي بشه!قرار نبودش كه اگه بارون بياد سريع چتر بگيريم روي سرمون؛مثه يه كلوخي كه شايد با آب وار بره...!قرارمون اين نبود!قرارمون اين نبود يه زندگي مصنوعي داشته باشيم!رفاقتامون مصنوعي باشه!دوست داشتنامون مصنوعي باشه!دندونامون مصنوعي!! قرار نبود باشهيعني اصلاً همچين قراري نداشتيم.امروز يه قول به هم بديم :هر كاري انجام مي ديم، هر اتفاقي مصنوعي نباشه!!!اگه از يه اتفاقي خوشت نمياد الكي نخند!برا دل خوش كنك اين و اون نخند!مصنوعي يه كاري رو انجام نده!گل مصنوعي اگه خونتون داريد امروزه بذار كناردو تا شاخه نرگس خوشگل بخر اشكاليم نداره !سر چارراها ميفروشن ارزونتر از مغازه هاخيليم ارزونتر از مغازه ها !!نخواستي ، بازار گل.اتفاقات مصنوعي رو امروز از زندگيمون دور كنيم.به توكل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحيماميدوارم حالتون حسابي خوب باشه.امروز با سرعت 40 تا اومدم اتوبان صدر! دليلم داره :گفتم : اصلاً چه معني داره اولين كسي كه وارد استوديو مي شه مجري باشه؟مجري خوب اونه كه لب به لب آنتن برسه!!500 بار بهش زنگ بزنن بگن كجايي ؟تازه من با سرعت 40 تا اومدم 40 دقيقه زود رسيدميعني به نظر م با يد تعديل بشه اين اتفاق.اميدوارم توي آلودگي هوا حالتون حسابي خوب باشه.يه سلام مي كنم به عزيزاني كه به سختي از خواب بيدار مي شن!مثه خود من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ديروز همه ي فك و فاميل ما به صورت پكيج به من زنگ زدنگفتند : آقا، سحر خيز ترين آدم فاميل ما تويي!!!!!و تازه هيچ كدوم باورشون نمي شد من برنامه ي صبح دارم!!اينم تازه از رفيقاشون شنيده بودن و گفتند : ما كه باور نكرديم!!!تو را تا حالا 12 صبح زودتر نديديم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ما با آقاي زاهدي صبح زود قرار مي خوايم بزاريم 11 ميذاريم!!!!!حالا چه جوري شده من اين ساعت بيدار مي شم ؟؟خودمم خبر ندارم!!!يه سلام ويژه مي خوام بكنم به همه ي كساني كه اين چند روز نتونستندبرناممونا ببينن و امروز به جهت آلودگي هوا تو خونن.بچه هايي كه مدرسه مي رن، دانشجوين و همه ي دوستان ماخيلي ممنونم كه اين ساعت صبح بيدار مي شن و دارن برنامه ي ما را مي بينن.مهمان بخش اول : حجت الاسلام و المسليمين برمايي / موضوع بحث سبك زندگي دينيحاج آقا برمايي : من سلامي مي گم به همه ي دوستاني كه امروزمدرسشون تعطيله و امروز يه جورايي ذوق مرگن و به خاطر آلودگي هواي تهران ما يه جورايي دق مرگ شديم!!!!!!!!!!درپايان گفتگو سيد علي ضياء: زندگي يه دوربين مخفيه كه همش دارناز ما فيلم مي گيرن، حواسمون به رفتارمون باشه، عالم همه محضر خداست.بخش آشپزي :صبحانه ي امروز : خاگينه ي ماست!مهمانان بخش دوم :دو ...
جلال محمدیان - خواننده اي توانا از كرمانشاه
مردان خدا پرده ي پندار دريدند يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند هر دست كه دادند از آن دست گرفتند هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند يك طايفه را بهر مكافات سرشتند يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند يك فرقه به عشرت درِ كاشانه گشادند يك زمره به حسرت سرِ انگشت گزيدند جمعي به در پير خرابات خرابند قومي به بَرِ شيخ مناجات مريدند يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند فرياد كه در رهگذر آدم خاكي بس دانه فشاندند و بسي دام تنيدند همت طلب از باطن پيران سحر خيز زيرا كه يكي را ز دو عالم طلبيدند زنهار مزن دست به دامان گروهي كز حق ببريدند و به باطل گرويدند چون خلق در آيند به بازارِ حقيقت ترسم نفروشند متاعي كه خريدند كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است كين جامه به اندازه ي هر كس نبريدند مرغان نظر باز سبك سير« فروغي» از دامگه خاك بر افلاك پريدند شعر: فروغي بسطامي سيد جلال محمديان به سال 1327 در کرمانشاه ديده به جهان باز كرد . در سال 1351 فعاليت رسمي و هنري خود را در فرهنگ و هنر استان باختران ( كرمانشاه ) شروع كرد و در سال 1355 به تهران آمد و براي اين كه بهتر بتواند گوشه ها و رديف هاي موسيقي اصيل ايران را فرا گيرد به عنوان شاگرد نزد محمد رضا شجريان مي رود . مدت سه سال ضمن كسب علم موسيقي از محضر محمد رضا شجريان ، همزمان در خدمت آقاي اصغر بهاري با ساز رديف هاي آوازي فرا مي گيرد ، سپس به مدت سه سال ديگر در كلاس شجريان كه در راديو تدريس مي كرد حضور پيدا مي كند و چون هيچوقت دست از فراگيري و يادگرفتن نمي كشيد به طور خصوصي به منزل مرحوم استاد محمود كريمي جهت تكميل نمودن دانش موسيقي خود مي رود و بسيار از اين كلاس استفاده مي برد . در سال 1358 همكاري خود را با مركز حفظ و اشاعه موسيقي سنتي ايران ، آغاز و آهنگهای زیبایی خواند به نام(( هواي وطن )) با اركستر شمس ، (( قصر شيرين )) با اركستر اين مركز (( مردان خدا )) با اركستر تنبور شمس ، (( مظهر انوار )) با اركستر راديو ايران. دوستان عزیز تصنیف زیبا و خاطره انگیز "مردان خدا" با اجرای زیبای جلال محمدیان را برایتان آماده کرده ام که امیدوارم مورد پسند شما قرار بگیرد.مردان خدا-جلال محمدیانمنبع http://neshane-eshgh.blogfa.com
ساعت درس آمادگی دفاعی در سال تحصیلی جدید 92-91
جناب آقاي نوريرئيس محترم مركز آمار ،فناوري اطلاعات و ارتباطات سلام عليكم به پيوست نامه شماره 32306/120 مورخ 11/8/90 دبيركل شوراي عالي آموزش و پرورش در خصوص ساعت هفتگي درس آمادگي دفاعي پايه دوم متوسطه حضورتان ايفاد مي گردد. خواهشمند است دستور فرمائيد تغييرات لازم در سامانه بكفا اعمال گردد. ابراهيم سحر خيز معاون آموزش متوسطه
كرامات
كرامات همانگونه كه در دفتر اول آورديم، «اولاد پيامبر دعايشان مستجاب است»، و چنين اولادي كه در دين خود كوشا، و بمانند جدّشان اهل شب زنده داري و قرآن باشند چگونه خداوند در رحمتش را به رويشان نگشايد، و بعد از وفاتشان، حرم آنها را مأمن شفاي مريضان و حاجت حاجت مندان قرار ندهد . آري! اين سيد جليل القدر، هم شامل حديث نبوي ميشود و هم اهل شب زنده داري، قرآن، و كسب علوم نبوي بود، و چهره اش نشان از بزرگي و بزرگواري وي مي داد؛ آنچه در اين بخش مي آيد گلچيني از عنايات و كرامات اين سيد بزرگوار مي باشد كه ما به عنوان تبرك در اين بخش مي آوريم. 1ـ خواهر كوچك آقا سيد مرتضي نقل مي كند: در يك شب زمستاني خواب ديدم: وقت نماز صبح شده، بيرون آمدم تا براي نماز صبح وضو بگيرم، ديدم از مشرق نوري به مانند چشمي نمايان شده، بسوي من خيره است،گفتم: اي نور! تو كيستي و چرا به من نظاره مي كني؟ گفت: من برادرت سيد مرتضي هستم و از نظرم غائب گشت! 2ـ خانمي از روستاي بالا زرندين از توابع شهرستان نكاء به نام «خاله آسيه» نقل مي كند: از روستايمان هيئت چهل نفره اي از بانوان براي سفر به سوريه داشتيم، به جز من همه عازم براي سفر بودند و تا وقت سفر فقط 3 روز بيشتر باقي نمانده بود، دلم براي زيارت پرپر مي زد ولي چه مي كردم، شايد مصلحت نبود بروم، بيتاب بودم تا اينكه شبي بخواب ديدم سيدي جليل القدر با شالي سبز بر كمر بسته به خوابم آمد و گفت: بايد عازم سوريه گردي؟ تمام مداركت آماده است، فردا برو به شهرستان بهشهر، در ادارهي گذرنامه مدارك خودت را بده تا عازم سفر گردي. من متعجّب شدم، گفتم: شما كيستيد كه به من چنين خبري را مي دهيد؟ فرمود: من سيد مرتضي ولاشدي هستم و از نظرم غائب شد. صبح براي كاري عازم بهشهرشدم، به نزديكيهاي روستاي شهيد آباد رسيديم يك لحظه در ميني بوس خواب بر من عارض شد و سيد را دوباره به خواب ديدم، به من فرمود: كارت شناسائي شوهرت درون كيف است ببر فتوكپي از آن بگير، برو اداره، رئيس اداره منتظرت است، تمام كارهائي كه فرموده بود را انجام دادم، وقتي به اداره رفتم ديدم رئيس شروع كرد با تندي با من سخن گفتن «تو كجا بودي، چرا دير كردي و...» و براي سوريه نام نويسي كردم، وقتي به منزل برگشتم ماجرا را براي شوهرم نقل كردم. با همكاري شوهرم بعد از برگشتن از سوريه به حرم سيد رفتیم و براي تقدير و تشكّر با مشورت پدر سيد (يعني آقا سيد تقي) مخارج سفيد كاري حرم را عهدهدار شدم، و با همکاری خواهرزادهام جناب آقاي گل علي رسولي كه سفيد كار قابلي بود حرم آقا سيد مرتضي را سفيد كاري كرديم. 3ـ سفيد كار حرم آقا سيد مرتضي (جناب آقاي گل علي رسولي) نقل مي كند: از روز شنبه سفيد كاري حرم ...