متن مداحی

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روضه قمر بنی هاشم علیه السلام شب تاسوعا(محرم94) سید مهدی میرداماد- قسمت اول

می شود هر روز اشكم در عزایت بیشتر 

سوختم از روضه ات، از های هایت بیشتر 

می روم دنبـالت امّا از حـرم های شما 

می رود تـا كربـلایـت، ردِّ پایت بیشتر

*اونایی كه دنبال امام زمانید،از شب اول محرم،امشب آدرس معلوم ِ، ردِّ پای حضرت رو تو حرم عموش عباس پیدا می كنیم،مطمئنیم شب جمعه زائر حرم كربلاست،مگه میشه امام زمان كربلا بره یه سری به عموش نزنه،آقاجان!*

می زنم بر سینه شاید كه شبیهِ تو شوم

*آخه دیدن سید بحرالعلوم روز تاسوعا عمامه برداشته، پای برهنه توی بین الحرمین هی به سر می زنه، گفتن:آقا شما سنی ازتون گذشته، مرجع تقلیدی،این همه شاگرد دورت ِ،مثل بقیه به سینه بزن، گفت: نه،شما ندید اون چیزی كه من دیدم، چی دیدی آقا؟ فرمود: خودم دیدم امام زمان عمامه از سرش برداشته هی به سر و سینه می زنه، هی میگه: * "علی العباس واویلا"

می زنم بر سینه شاید كه شبیهِ تو شوم

می نشیند بر كبودی، بوسه هایت بیشتر

از عبادت هم مهمتر این اطاعت كردن است

*عبادت بی اطاعت،عبادت بی ولایت فایده نداره،همینایی كه كربلا عباس رو كشتند، ادعا می كردند نماز می خونن، عبادت بی امام،عبادت بی ولایت، عبادت نیست،جانم فدای اون شهیدی كه توی زیارتش می گی،"السلام علیک أیها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله" ای جانم فدات آقاجان مطیع محض بودی*

از عبادت هم مهمتر این اطاعت كردن است

می دهم سر را ولی، دل را برایت بیشتر

امشب شب اون عمو جانی ِ كه،با همه ی وجودش كنار امامش ماند، مطیع محض بود،آقا جان،امشب شب ِ چی ِ؟چه اسامی،چه كلماتی دلت رو می بره؟

تا كه می اُفتی به یادِ مشك و دست و علقمه

باز می گیرد دلت، امّا صدایت بیشتر

روضه های قبل، شاید، اما حتماً امشب می رسی

می رسد از هر شبی، عطر عبایت بیشتر

*حالا میخوام دعوتت كنم،شب تاسوعا دعوت نامه ای بهتر از این یه جمله ندارم*

سقای دشت كربلا اباالفضل، اباالفضل

دستش شده از تن جدا اباالفضل، اباالفضل






روضه قمر بنی هاشم علیه السلام شب تاسوعا(محرم94) سید مهدی میرداماد- قسمت پایانی

*رسید كنار شریعه،الله اكبر،خیلی خدا باید كمك كنه به ما روضه ی این آقارو بخونیم،كار ما نیست،امام زمان فقط می تونه روضه بخوانه، رسید كنار شریعه،دست برد زیر آب، بعضی ها نوشتن،آب رو آورد بالا،خیلی از مقاتل نوشتن می خواست به مركبش آب بده،آب رو زد به صورت مركبش، مركبش سیراب شد، دست و آورد بالا "فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَین" بی انصافی ِ بعضی ها میگن می خواست آب بخوره، یهو یاد حسین افتاده،نه،آب رو آورد بالا،نمی خواست آب بخوره،من از قرینه ی این تو مقتل بهت ثابت می كنم، مگه میشه، مگه عباس رو نشناختی؟ میگه:آب رو آورد بالا،مقتل میگه: "فرمى الماء علی الماء" آب رو محكم زد رو آب، انگار می خواست به آب یه سیلی بزنه، می خواست به آب یه نهیب بزنه، فكر كردی می خوام آب بخورم؟عباس رو نشناختی، با این كار آبروی آب رو برد، ای آب فرات تو مهریه ی مادرحسینی*

آنكه رفت و برنگشت ساقی حرم نبود

آنكه رفت و بر نگشت آبروی آب بود

*سوار اسبش شد، مشك رو پر آب كرده، رفت به طرف خیمه ها، چهار هزار تیر انداز، بابا یك صدم این تیرها به عباس بخوره، چه بلایی سرش میآد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، كمین كردن، دستاشو قطع كردن، مشك رو داد تو بغلش،علامه ی مجلسی میگه:مشك و به دندان گرفت.*

از كار عشق این گره بسته وا نشد

باب الحوائج همه حاجت روا نشد

بستند راههای حرم را به روی او

می خواست تا حرم ببرد آب را نشد

*حسین.......*

*مشك تو بغلش ِ، همه ی حواسش به مشك ِ، خودش رو انداخت رو مشك،مثل مادری كه بچه اش رو بغل میكنه،نگه میداره،یه مرتبه نگاه كرد*

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند

یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

*تا مشك آبش رو زدند،مقتل میگه:" وَ وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیرا" نمیدونه جلو بره،مشكش آبی نداره،برگرده دست نداره، تو همین حال و اوضاع  یه نانجیبی كه اسمش رو نبرم، چنان با تیر به چشمش زد.از اینجا به بعد و می خوام از زبان خودش بگم،اگه طاقتش رو داری بسم الله،مرحوم خراسانی تو حرم عباس داشت،برای مرحوم علامه ی قزوینی روضه می خوند،میگن:همین رو گفت، كه تیر به چشم عباس زدن،میگن:مرحوم علامه ی قزوینی، از حال رفت ، بی هوش شد، منبر نیمه كاره موند، اومدن علامه رو به هوش آوردن، علامه ی قزوینی گفت:آشیخ محمد علی خراسانی این روضه ها سندش ضعیفِ، جایی نخون، من طاقتش رو ندارم میگی:تیر به چشم عباس زدن.رفت خونه، میگن:همون شب تو عالم رؤیا عباس اومد به خواب این مرجع، صدا زد علامه، مگه تو كربلا بودی كه میگی نخون؟ تو نبودی، تیر به چشمم زدن، هر كاری كردم،سرم رو تكون دادم،تیر از چشمم بیرون نیومد،سرم رو خم كردم،عمامه از سرم افتاد. كلاه خود از سر عباس افتاد، عمامه از سر عباس افتاد، تا سرش برهنه شد، چنان با عمود آهن......افتاد رو زمین، با صورت افتاد رو خاك،یه سئوال، من چند شب ِ، روضه ام رو با سئوال جلو بردم، من یه سئوال ازتون دارم،جوابشم ندادی،ندادی، سئوال من اینه میگن عباس با صورت خورد زمین،تیر تو صورتش چی شد؟ چه بلایی سر سرش اومد؟ حسین رسید،عبارت مقتل میگه:" فَفَلَقَ هامَتَه" سرش تا ابرو شكاف خورد، حسین كه رسید، روایت میگه: رسید كنار عباس، نشست رو زمین،شمشیرش رو گذاشت كنار، با دو دست سر عباس رو برداشت،گذاشت رو پاش "وَبَكى بُكاءً عالیا" هی گفت:آخ كمرم..... من می خوام یه جمله بگم،بعد هر چی خواستی داد بزن، می خوام بگم:عباس! تشنگی كشیدی، تیر خوردی،عمود خوردی،دست هات جدا شد، اما خدا رو شكر بدنت كنارعلقمه موند، بگم یا نه؟ خدا رو شكر بدنت زیر سم اسب ها نرفت،حسین بدنش زیر سم اسب ها.....*





مناجات و روضه_امام زمان (عج) _گریز حضرت زینب سلام الله علیها_حجت الاسلام میرزامحمدی

دلبرم یوسف زهراست خدا میداند2

یادش آرامش دلهاست خدا میداند

علت غیبت او هست گناه من وتو

خون جگر،از گنه ماست خدا میداند

بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند

از دمش زنده مسیحاست خدا میداند

همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند

پسر فاطمه تنهاست خدا میداند

*الان کجای عالم داره مناجات می کنه،کجا داره برامن و تو دعا می کنه،چرا هر کی آقا رو زیارت کرده،خیمه نشین زیارتش کرده؟چرا هر کی یوسف زهرا رو دیده تو بیابونا دیده؟مگه این آقا تو بین ما،تو شهر ما،توخونه های ماجا نداره؟از امیرالمومنین طلب کردن مهدی فاطمه رو برا ما معرفی کنید،حضرت با سه چهار جمله معرفی کرد،فرمود:"صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ان الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ" یعنی مهدی من غریبه،مهدی من تک و تنهاست،مهدی من از شهرها رانده شده*

***

آری اعمال من و توست حجاب من و تو

ورنه آن چهره هویداست خدا میداند

از همه بیشتر آنکس که بود منتظرش

مادرش حضرت زهراست خدا میداند

*حالا آماده ای گریه هات با گریه های امام زمانت عجین بشه،مگه نفرمود،یا جدا ،آگه نبودم کربلا یاریت کنم" اما صبح و شام برات گریه می کنم،نه تنها گریه می کنم،بلکه فرمود:"لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً" یعنی برات خون گریه میکنم،برا کدوم مصیبت امام زمان خون گریه می کنه؟*

آن مصیبت كه كند گریه برایش شب و روز

روضه زینب كبری است،خدا میداند

*انقده به روضه ی عمه جانش امام زمان،ارادت داره که به شیخ حسین سامرایی هم دستور داد،به شیعیان ما بگو،خدا رو به حق عمه جانم زینب قسم بدن،موانع فرج من برطرف بشه؛امشب دلاتونو کجا ببرم،کدوم گوشه ی روضه رو بخوانم؟ان شاالله چشمی نباشه که گریان نباشه،پیغمبر فرمود فاطمه جان،همه چشمها قیامت گریانه،غیر از اون چشمی که بر حسین تو گریه کنه،حالا آماده ای یا نه؟دلاتونو ببرم اون روضه ای که راوی میگه،زینب کاری کرد که دوست و دشمن به گریه افتادن،بی مقدمه میرم وارد روضه میشم*

وقتی رسید قافله در مجلس یزید

بالا گرفت قائله در مجلس یزید

زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای

با پای پر ز آبله در مجلس یزید

***

*یاصاحب الزمان،چه گذشت به عمه جان شما در این مجلس،الان این مسجد و جلسه به این وسعت خدام محترم جایگاه بانوان مجلله رو جدا کردن،اگه یه بانو اشتباهی وارد قسمت مردانه بشه،همه ی مردهای غیرتی بهش تذکر میدن،راه رو براش باز می کنن،مبادا اثباب مزاحمتی براش فراهم بشه،اما عمه ی امام زمان وارد مجلس نامحرم" اونم مجلسی که همه مشغول لهو و لعبن،همه مشغول می گساری اند،همه مشغول شادی اند،سرهای بریده رو بالا نیزه زدن،این زن و بچه ابی عبدالله رو در لباس اسیری*

 زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای

با پای پر ز آبله در مجلس یزید

*ابی عبدالله یه لحظه چشمانشو باز کرد،اشک سر بریده درآمد"دیدن سر بریده داره اشک میریزه*

اشک سر بریده درآمد که پا گذاشت

زینب میان سلسله در مجلس یزید

*ای حسین*

اماامشب میخوام اسم یه بانویی رو ببرم،که خیلی تو کربلا مضطر شد،تا به مقام اضطرار نرسی،نمی تونی با آقات درد دل کنی*

داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید

بالا نشسته حرمله در مجلس یزید

*این زن و بچه رو به سلسله و غل و زنجیر بسته بود،چجوری وارد شدن،بماند" همه دارن نظاره میکنن،این بانوی مجلله ای که تا کربلا چشم نامحرمی سایه شم ندیده بود،این دختر علی که یحیی مازنی میگه،بیست سال با علی همسایه بودم،یه بارم نشد قد و قامت دختر علی رو ببینم،حالا بین نامحرما گیر افتاده" یا صاحب الزمان"وقتی با خطبه خوانیش یزید رو رسوا کرد،دیدن یزید دستور داد،سر بریده ابی عبدالله رو از رو نیزه بیرون بیارن،بزارن تو تشت طلا،آخ بمیرم این تشت طلا رو زیر پای نحسش گذاشت،میز قمارشو رو تشت طلا قرار داد،اینجا زینب کاری کرده که دوست و دشمن به گریه افتادن،حریف خطبه ی زینب نشد،دیدن چوب دستیشو بالا میبره، انقده با چوب خیزران بر لب و دندان حسین،بچه ها دیدن چوب یزید که بالا میاد دو دست عمه هم بالا میاد،چوب که به تشت پایین میاد عمه چنان با سیلی به سر و صورت میزنه،ناله بزن یا حسین*

هرچه سفارش کرد مزن ظالم که او از ره رسیده

لبان غنچه اش زهرا مکیده

مردم از شما میپرسم،قاری قرآن محترم هست یا نه؟پیغمبر لب های قاری قرآن رو میبوسید،امیرالمومنین به قاری و معلم قرآن جایزه میداد،امامن یه قاری قرآن میشناسم،تا شروع کرد به قرآن خوندن،نه تنها احترامش نکردن،بلکه جلو زن و بچه انقده با چوب خیزران بر لب و دندانش زدن