واقعا درد داره


                      سلام دیروز یه دختره حالش تو مترو بد شد گفت که باید یه امپول تزریق کنه تا خوب بشه من ایستگاه بعدی پیاده می  شدم صدای دردش رو شنیدم دیدم خانوما بلد نیستند امپولاشو بزنن بهش گفتم که ایستگاه اول پیاده شیم تاواسش امپولاشو بزنم رسیدیم ایستگاه هی م خواستم یک جای مناسب پیداکنم اما بالاخره یه نمازخونه پیداکردم به یه خانومه گفتم جریانو تا کسی داخل نشه و راحت باشه دیگه نای راه رفتن نداشت یه پتو اونجا بود پهنش  کردم گفت دراز بکشید امپولاشو داد ۳تاامپول بود که مخصوص افت فشار بودگفتم هر ۳ تاشو باید بزنم گفت بله لطفا اروم بزنید گفتم چشم بعد سه تاشو اماده کردم گذاشتم رو کیفم اولی رو اروم بایک فشار سوزنو وارد باسنش کردم یه اخ گفت بعد پنبه رودادم که نگه داره دومی رو خواستم اونور بزنم اما نمی دونم چی شد حواسم پرت شد زدم کنار اولی بیچاره باسنشو سفت کرد وگفت سوزنو بکشش نکشیدم وسریع امپولو زدم سر سومی اونور زدم اما خیلی سفت کرد گفتم یکم شل کن گفتم شل بعد سوزنو فرو کردم توباسنش تکون خورد بعدشم سوزنو کشیدم بلند شد تشکر کردانگاری خیلی درد می کرد گفتم بیش تر مواظب باشید خلاصه اونم رفت


مطالب مشابه :


ترس از آمپول.

خاطرات - ترس از آمپول. - - خیلی درد داشتم افشین کمکم کرد پاشدم ازدکترمعذرت خواست و تشکرکرد




طريقه امپول زدن به كودكان

خاطرات يك تكنسين بيهوشي® - طريقه امپول زدن به در مورد درد امپول هم راستش رو به بچه بگيد.




آمپول

خاطرات روزانه - آمپول - به نام عشق زيباترين خطاي خانومه خیلی محکم زد الان ب.ا.س.ن.م درد




*پرنسس نازي*

*خاطرات من و مستر آمپول* نگين بر عكس من اصلا از آمپول نميترسه درد هاي 92*سيما جون*




واقعا درد داره

خاطرات نیش امپول - واقعا درد داره - یه وبلاگ برای همه




تجربه اولین امپول

خاطرات تلخ اما شیرین - تجربه اولین امپول - خداییش آمپول درد نداره مردم الکی




برچسب :