|
|
|
|
|
|
|
|
رکسانا حميدي
در ميان آثار متعدد بابک احمدي که به فلسفه غرب مي پردازد و حتي آثاري که پيرامون سينماست و نگاه احمدي را در اين باب نشان مي دهد، تنها يک کتاب به چشم مي خورد با محوريت موضوع ادبيات در انديشه ايراني؛ کتابي که در ميان آثار ايشان و مباحث مدرنيته در کتاب هايشان، کمتر ديده شده است و البته به نوعي حائز اهميت بيشتري است زيرا بيانگر تحليل تفکر ايراني از منظر سليقه و انديشه ايشان است.
اين کتاب «چهار گزارش از تذکره الاوليا عطار» نام دارد که چنان که از نام کتاب برمي آيد رسالاتي است درباره مهم ترين شرح حال صوفيان و عارفان در زبان فارسي.
شايد اين عجيب باشد که با آن همه آثار مکتوب و سخنراني هاي فراوان، تنها يک اثر در مجموعه آثار اين مولف درباره تفکر ايراني يافت مي شود ولي عجيب تر به نظر نگارنده، انتخاب کتابي است از درياي متون عرفاني به نام «تذکره الاوليا»، زيرا اگر در پي شناخت مانيفست عرفان ايراني باشيم مي توان به آثار سنايي، مولوي و ديگران که به جد به آن پرداخته اند، رجوع کنيم و دايره انتخاب را گسترش دهيم و با نگاهي انتقادي، خوانشي ديگر از آن مباحث ارائه دهيم و نه انتخاب یک کتاب که حول محور زندگينامه عرفاست و البته خالي از سمت و سوي عرفان ايراني از بينش عطار هم نيست.
با اين حال مولف کتاب، دلايل خود را براي اين انتخاب برمي شمارد اما اين دلايل با توجه به يد طولايي که متون عرفاني در ايران دارد و ويژگي مشترک آنها، تنها خبر از ذوق و گرايش مولف دارد چرا که اگر بنا به ذکر مولف در پيشگفتار به آثار محبوب او نظري افکنده شود، (ص 2) سه اثر مي يابيم که مولف آنها را در زبان فارسي متفاوت با ديگر آثار مي داند و بيان اعجازآميز آنها را ستايش مي کند.
اين سه اثر،غزل هاي حافظ، غزل هاي ديوان شمس و تذکره الاوليا نام دارند. در واقع همين سه اثر بيانگر گرايش و التذاذ مولف از متون و انديشه عرفاني است و اين مقال تلاش دارد رويکرد مولف را در مواجه با متن و کتاب تذکره الاوليا بررسي کند؛ کتابي که اغلب بزرگان ادبيات و انديشه با شيفتگي به سراغ آن رفته اند و نزد عوام و خواص و طالبان عرفان، محبوب به شمار مي رود. اشاره مولف به متفاوت بودن سه اثر مذکور، مخاطب را از نقد انتخاب اين کتاب رویگردان نميسازد بلکه اين سوال را برمي انگيزد که بابک احمدي در پي پاسخ به کدام سوال و از کدام منظر امروزي با این کتاب مواجه شده ، چگونه و تا کجا موفق به جست وجوي رهيافتي نو در کشف کتاب گردیده و مولف فاصله نگاه انتقادي را تا تک صداي عارفان چگونه مي پيمايد؛ چيزي که خود اعتراف مي کند «همواره مجذوب اين تقابل بوده است.» (ص2)
کتاب «چهار گزارش...» چنان که مولف آن بيان مي دارد، پهنه پيکاري است بين دلبستگي به جهان عارفان و شگفتي هاي آن و انديشه و منطق زيستن در جغرافياي ذهني و زماني ديگري.
در واقع اين سخن انکارناشدني است که براي درک هر متن بايد در آن متن و تاريخ و فرهنگ زيست و سپس از آن کنده شد براي روايت آن به زبان روز و ارائه کشفي نو. از اين رو کتاب حاضر مي تواند خوانشي تازه و جدي از مهم ترين سرگذشت عارفان به شمار رود. کتابي که شايد به نوعي نقل کلام عاشقان و نقل زبان راوياني است که ديگربودگي را از زيستن در جهان برگزيده اند و جهان آنان جز طرد خيال قابل تصور نيست و شايد اين همان چيزي باشد که در دنياي امروز، نقش آن را فانتزي هاي تصويري برعهده گرفته اند، البته در قالب و بافتي ديگر. پس براي کشف زبان اثر، بايد قواعد بازي آن را پذيرفت چنان که براي درک هر فضايي، حقيقي يا مجازي، بايد چنين کرد و سپس با ابزار خرد و نگرش روز آن را حلاجي کرد زيرا خوانش يک اثر کلاسيک به معناي قرار دادن متن در چارچوبي است که در آن عصر و نزد آن مردمان براي شناخت و برقراري ارتباط به کار مي رود. مولف کتاب مي داند نزديک شدن به بحر متون عارفانه به هوشياري نياز دارد چرا که اگر غرق التذاذ باشي نقد را از دست مي دهي و البته از حسن يگانه شدن با متن نيز آگاه است، اينکه به عقيده مولف، هر متن برخوردار از جدلي است که بايد آن را کشف کرد و به تعريف او نوشته هاي خوب آنهايي هستند که در دلالت ها و حکم هايشان، رگه هاي ترديد يافت شود. (ص 4)از اين رو نگاه موشکافانه مولف را بايد دنبال کرد تا به مقصود او در گزارش ها نائل شد و اين چهار گزارش به موضوعاتي از اين دست مي پردازد.
-کشف نشانه هاي زندگي هر روزه مردم آن عصر
-کشف معناهايي از دلالت هاي متن
-کشف زبان متن و سبک بيان آن
- کشف معناهاي باطني متن
در هر گزارش شيوه مواجهه مولف با متن به گونه يي است که از سويي منتقد بينش عارفانه در رويارويي با زندگي مرسوم است و از سوي ديگر نشانه هايي را به ذهن متبادر مي سازد که خواننده را دچار توهم مي سازد. اين توهم برخاسته از پسند خاطري است که مولف در نقل مفصل مطالب بينش از رويکرد انتقاد پيشي مي گيرد و بيانگر التذاذ ذهن عرفان پسند ايراني است.
چنان که در جاي جاي کتاب چهار گزارش... مولف گاه به تشريح و توضيح موقعيت ها در متن اصلي نظر دارد و البته ايشان گاه به نگاه تطبيقي عرفان ايراني و اسلامي با عرفان مسيحي و بودايي هم مي پردازد؛ به وجوه شباهت يا افتراق آنها. اين امر را به کرات در گزارش دوم معناها مي توان يافت (به طور مثال در صص 82 ، 84 ، 87 و 91). البته مولف با وجود علقه و نزديکي با متن اصلي به ناسازه ها هم نظر دارد. مثل در گزارش دوم به نقد اصل مدارا و رواداري صوفيان پرداخته است (ص 103) اما در پي آن گويي به پاسخ نبود مدارا در تمام وجوه زندگي صوفيان چند نکته را متذکر مي شود مثلاً اينکه «تمام صوفيان همسان نبوده اند» يا صوفيان نيز «جدا بافته از صورت بندي دانايي زمانه خود نبوده اند» و در پايان نتيجه مي گيرد سخن صوفيان را بايد در همان فضاي کميابي هاي اقتصادي و جنگ هاي ايلي و براساس شکل سنتي شکل گرفته دانست.
گويي اين اشارات در پي مبرا ساختن صوفيان از نوع بينش و انديشه آنها است و اين همان دل سپردني است که مولف گاه و بيگاه نمي تواند آن را پنهان سازد که خود به بعضي جهات آفت به شمار مي رود. اشاره يي مي کنم به شيوه هاي مختلف در مواجهه با تذکره الاوليا که گاه از موضع ستايش است مثل نگاه استادان ادبيات به آن و گاه از موضع نقادانه است. مقاله «تذکره الاوليا و تجدد» اثر دکتر عباس ميلاني که مولف چهار گزارش... به مقاله او نيز اعتنا داشته است، پژوهشي است از موضع دوم يعني پژوهشي نقادانه. شايد در بعضي موارد بتوان شباهتي بين نوع کار و پژوهش بابک احمدي و دکتر عباس ميلاني جست به لحاظ توجه به تفکر مدرن و تجدد. اما دکتر ميلاني در مقاله خود در کتاب «تجدد و تجددستيزي در ايران» بيشتر به مباني ارائه شده در تذکره الاوليا توجه دارد. به لحاظ موافقت يا مخالفت آن با مصاديق تجدد و مولف مقاله با وجود ابراز علاقه به اثر، فاصله خود را با آن حفظ مي کند و در مقاله 16 صفحه يي خود به مسائلي چون؛ رد فرديت، رد اجتماعي گري، حضور تصوف در فرهنگ ايراني و مواردي از اين دست مي پردازد؛ جدا از مواردي که در کتاب چهار گزارش... نيز به آن اعتنا داشته و پرداخته است.
البته بابک احمدي در کتاب خود توجه ويژه يي به ديگر متون عرفاني و چه بسا متون ادبيات کلاسيک دارد و در هر چهار گزارش، ديگر آثار عطار و آثاري چون اسرار التوحيد، تاريخ بيهقي، فيه مافيه، کشف المحجوب و ديگر آثار را مورد نظر دارد. حتي مولف گهگاه با ابزار و نگرش فيلسوفان امروز و مقايسه با آثار هنرمندان سده اخير با تذکره الاوليا مواجه مي شود.
زبان هم موضوعي است که با جزيي نگري مورد توجه مولف بوده است. مولف با توجه به مشخصه هاي زباني کتاب، زبان ساده و روان آن را بررسي مي کند اگرچه گاه خود نثري آرکائيک مي يابد، به طور مثال؛ «اين سان زبان عطار از راهي تازه مي رود» (ص 137)، «حکايت شهادت حسين بن منصور حلاج- که حافظ را نيز دلداده خود کرده بود- هيچ جا چنان باشکوه و اندوهبار بيان نشده که در کتاب عطار» (ص 190) و مثال هايي اينچنين. از مواردي که در کتاب «چهار گزارش...» مورد نظر مولف بوده است گفتمان قدرتي است که در بيان صوفيان و مکالمات مريد و مرادي ديده مي شود. مولف در متون عارفانه و گفت وگوهاي صوفيان به مبحث قدرت که از لوازم جهان مادي است، اشاره مي کند. فقدان «منطق مکالمه» از ديد مولف يکي از مهم ترين نکاتي است که در هر بار خواندن تذکره الاوليا به نظر مي رسد، اينکه حتي در پرسش و پاسخ ها سوال مريدان ذکر نمي شود و اين امکان ارزيابي و نگاه نقادانه را از بين مي برد و چنين است که پيام ها به صورت حکمي بي چون و چرا توليد مي شود. مولف ريشه اين مناسبات اقتدارگرا را در قدرت زميني متعارف صوفيان بررسي مي کند «در وجود پايگاني خانقاهي که مراد را برتر از مريد مي داند» (ص 112) که اين خود خبر از تناقضاتي در باور و کردار صوفيان دارد با آنچه فرازميني معرفي مي کنند.
«زن ستيزي» نيز از مواردي است که مولف آن را در تذکره الاوليا نشان مي دهد (ص 106) و به تبع آن، نگرش صوفيان در رد زندگي خانوادگي و توصيه به بي مسووليتي را مي توان در جملات تذکره الاوليا يافت. البته مولف به دشمني و تحقير زنان تنها بسنده مي کند و به تحليل روحيه ضدخانواده و ضداجتماعي در بينش صوفيان نمي پردازد؛ امري که کمتر مورد توجه منتقدان عرفان و تصوف بوده است، البته اين نکته يي است که در مقاله مجمل و مستوفاي دکتر عباس ميلاني مورد نظر بوده است. بي توجهي به خانواده و به نوعي خودخواهي نه تنها در متوني همچون تذکره الاوليا به چشم مي خورد بلکه در کتابي که خود از امهات متون عرفاني است مثل «مرصادالعباد» به اوج اعلا مي رسد، در جايي که نجم دايه شبانه به همراه مريدان و همراهان در حالي که خانواده را در کام مغول ها رها کرده، از شهر و خانواده مي گريزد. يکي از مشکلاتي که در برخورد با کتاب «چهار گزارش از تذکره الاوليا عطار»، خواننده با آن مواجه مي شود پراکندگي مطالب و پنهان شدن نکاتي است که مولف بنا به کشف آن داشته است، به طوري که گاه موضع مولف در طرح و بررسي مضامين پنهان مي ماند و باعث سردرگمي خواننده مي شود. اين امر را از دو سو مي توان بررسيد؛ اول آنکه مولف با آوردن مثال ها و شواهد پي در پي و مفصل ذهن مخاطب را از تمرکز بر موضوع طرح شده دور مي سازد و از سوي ديگر، کتاب با وجود فصل بندي و طبقه بندي در چهار گزارش، ساختارمند نيست و هر گزارش، سوال روشني را پاسخگو نمي شود و طرح کلي مباحث را مدنظر دارد و اينها دلايلي است که خواننده به راحتي به دستاوردهاي مولف نائل نمي شود. شايد هم بتوان ريشه آن را در سخت نويس بودن مولف جست وجو کرد که دامنه اين امر در تمام آثار او گسترش يافته است، به همين لحاظ مولف به دليل عدم برقراري ارتباط سهل و روشن با مخاطب در متون دشوار خود، پيوسته مورد انتقاد بوده است.
کتاب چهار گزارش... با پيشگفتار و ديباچه آغاز مي شود و با پيوست ها و تاثير تذکره الاوليا و در پايان کتاب شناسي و سالشمار زندگي عطار به پايان مي رسد و چهار گزارشي که ذکر شد بدنه کتاب را تشکيل مي دهد. در واقع کتاب گذشته از ظرايفي چند، بيشتر به تاليفاتي شباهت دارد که به قلم اهل ادبيات نوشته مي شود، نويسنده به متون ادبيات کلاسيک پيوسته ارجاع مي دهد و نمونه هايي از ادبيات عرفاني را در جاي جاي کتاب نام مي برد. خصوصاً توجه به ديگر آثار عطار، زمينه هاي اجتماعي رشد او، پرداختن به معنا و محتواي تذکره الاوليا، توجه به زبان اثر و جايگاه راز در متون عرفاني و در پايان بررسي عطار از منظر نگاه شاعران کلاسيک و امروز بيشتر پرداختي از موضع ادبيات است با اثر (اين دريافتي است که نگارنده به دليل تحصيلات در رشته ادبيات فارسي آن را بيان مي کند). البته اين نقطه ضعفي بر اين اثر نيست اما انتظار مي رفت مولف چارچوبي با نگاه نقادانه براي طرح مباحث خود برمي گزيد. اما از آنجا که همدلي و الفت با متون عرفاني، شيوه مولف است چنان که خود متذکر مي شود، شايد ايجاد احساس نزديکي راهي چاره ناپذير باشد. به خصوص شروع کتاب در پيشگفتار، با نام آندري تارکوفسکي، از نگاه و ذوق مولف خبر مي دهد و همين امر، موجب نوشتن کتابي درباره سينماي تارکوفسکي مي شود و در فلسفه، اين گرايش به عرفان، متوجه انديشه هاي هايدگر مي شود. در واقع مولف در ابتداي کتاب «آدم هاي منطقي را که به نيروي عقل باور آورده اند» به باد انتقاد مي گيرد؛ آنان که خود را بي نياز از سپردن گوش به آواي هستي مي دانند. سوال خود را ايشان چنين مطرح مي کند؛ «آن پارسايان بي خويش شوريده چه مي گويند.» (ص 2) در واقع اين سوال و چنين لحني در ابتداي کتاب، خواننده را در حفظ فاصله مولف با متني عارفانه و تقابل منطق عرفان با خردباوري جديد از منظر مولف دچار ترديد مي سازد يا ابتداي کتاب و اشاراتي چند چنين ذهنيتي براي مخاطب ايجاد مي کند. |
|
مطالب مشابه :
وصیت اسکندر مقدونی ! ...
متون و جملات زیبا از بزرگان . وصیت اسکندر مقدونی ! الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های
مــــــنــــــــ مـیــــ آموزمـــــــ
برچسبها: متون ادبی کوتاه, متون متون جالب, متون زیبا ادبی, متون عارفانه, متن های
موضوعات پيشنهادي براي پايان نامه كارشناسي ارشد ادبيات فارسي
اندوه عارفانه ؛ اندوه نقد متون صوفیه از آغاز تا دوره ی
پیرامون کتاب چهار گزارش اثر بابک احمدی
مولف در متون عارفانه و گفت وگوهاي صوفيان به مبحث قدرت که از لوازم جهان مادي است، اشاره مي کند.
نفت خام ( آنالیز)
حمل و نقل بین المللی و ترکیبی ریل نیرو ( راه آهن ، دریائی ، جاده ای کالا و فورواردری)عارفانه
برچسب :
متون عارفانه