بازتاب سازگاري زنان مسن ايراني در آمریکا

 

 

 

 

                                     بازتاب سازگاري زنان مسن ايراني

                                              در ايالات متحده

 

 

                                                         نويسندگان

 

                    جاسمين طهماسب مك كناتا ، پل استالر ، فرشته عبوديت

 

          گروه روان شناسي دانشگاه وست چستر ،وست چستر ، ايالات متحده

 

 

                                            مترجم

 

                                      طيب چهري

 

                       كارشناس ارشد فلسفه تعليم و تر بيت

 

                              

                                     دانشگاه تربيت مدرس

 

 

                                             تابستان 1383

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چكيده –

     سالمندي خصيصه اي مهم است كه اغلب مورد چشم پوشي قرارمي گيرد .اين خصيصه سازگاري نسبت به يك بستر فرهنگي جديد را تحت تاثير قرار مي دهد.اين مقاله بر روشهايي تاكيد مي كند كه در آن زنان سالمند ايراني- كه جواني يا ميانسالي خود را در ايران گذرانده اند- خود را با زندگي در ايالات متحده سازگار مي كنند.نتايج مبتني بر مصاحبه هاي مفصل با نوزده زن ايراني بالاي 65سال است(فاصله سني از 65 تا85 سال بود.)اگر چه اكثريت زناني كه مورد مصاحبه قرارگرفتند، احساس مثبتي نسبت به خود بيان كرده و از تغيير و تحول در زندگيشان احساس رضايت مي كردند اما تفاوتهاي قابل توجهي مشاهده شد.اين تفاوتها در درجه اول بر روشهايي تاكيد مي كرد كه در آن زنان مذكور تلاش مي كردند با محيط جديد فرهنگي كه در آن زندگي مي كردند وفق داده يا برآن شرايط غلبه كنند.تجزيه و تحليل ها منجر به شناسايي سه استراتژي عمومي در سازگاري مهاجران شده است.اين استراتژي ها بصورت منصرف ، منزوي و سازگار(همجنس شونده) طبقه بندي مي شوند.

1.مقدمه

     مهاجرت تاثير به سزايي بر زندگي افراد به جاي مي گذارد.اين امر باعث مي شود تا مردم در روابط، نقشه ها و اهدافشان و همچنين دلايل رضايت از زندگي به يك ارزيابي دوباره دست يابند.مهاجرت- موقت يا دائمي- فرايندي است كه در آن جدايي از وطن وجود دارد.اگر چه مهاجران وطن را ترك مي كنند،خاطرات وطن تاثيرات عمده اي را بر احساس آنها از خودشان و كيفيت زندگيشان دارد.

    سالمندي خصيصه اي مهم و اغلب مورد اغماض است كه سازگاري نسبت به يك رهنگ جديد را تحت تاثير قرار مي دهد.فرايند همزمان سازگاري با فرهنگ ميزبان در حالي كه براي حفظ حس اصيل هويت فرهنگي تلاش مي شود فرايندي پر استرس و مشكل در هر سن مي باشد.

    با در نظر گرفتن تغيير و تحولات و كمتر شدم معاشرت ها در اثر بالا رفتن سن،سازگاري با مهاجرت در ادامه بزرگسالي ممكن است حتي مشكل تر هم باشد.(سيرل و وارد،1990ميلادي).تحقيقات بسيار كمي در باره فرايند سازگاري مهاجران مسن صورت گرفته است. اين مطالعه بر روشهايي تاكيد مي كند كه در آن زنان مسن ايراتي- كه جواني يا ميانسالي خود را در ايران گذرانده اند- در ادامه بزرگسالي خود در ايالات متحده سازگار شده اند.ايرانيان مسن تري كه به ايالات متحده مهاجرت كرده اند با يك سري انتظارات فرهنگي روبرو شده اند كه بسيار متفاوت است با آنچه كه در گذشته داشته اند.فشار فرهنگ پذيري از تعدادي عوامل مرتبط شامل فاصله فرهنگي بين فرهنگ جديد و فرهنگ وطن انتقال مي يابد.اين عوامل عبارتند از:

دليل مهاجرت،حمايت هاي قابل دسترس در فرهنگ جديد،به علاوه شرايط اقتصادي كه قبل و بعد از مهاجرت با آن روبرو بوده اند.(بري و كيم 1988- ويليام و بري 1991).مهاجران ساالخورده بويژه زنان مسن همچنين ممكن است مجبور باشند با اثرات متقابل جهت گيري سني و جنسي مبارزه كنند و در مورد ايرانيان احتمالاّ تبعيض هاي فرهنگي هم بدان اضافه مي شود.ينگ و ليسي(1994) بين تبعيض و فشارهاي روزافزون فرهنگ پذيري رابطه اي را مشخص كرده اند.براي مهاجران ايراني در ايالات متحده ، مشكلات فرهنگ پذيري ممكن است بوسيله اين حقيقت كه تصورات مثبت كمي از ايرانيان در فرهنگ آمريكايي وجود دارد تشديد شود.به خاطر وجود روابط [تيره]بين ايران و ايالات متحده، بسياري از آمريكاييها نگرش منفي و كليشه اي در باره ايرانيان دارند.

       سرازير شدن ايرانيان به سوي ايالات متحده در دو مرحله اتفاق افتاد.مرحله اول از سال 1950 تا اواخر 1970 ميلادي بود كه عمدتاّ شامل دانشجويان و تعداد كمي از مهاجران مي شد.مرحله دوم از اواخر سال 1970،زمان انقلاب[اسلامي]ايران تا عصر حاضر اتفاق افتاد.گروه اخير عمدتاّ شامل آوارگان و تبعيديها بودند.سرشماري سال 1990 بيانگر اين مطلب است كه تعداد ايرانيان مقيم آمريكا تقريباّ بين 216000 تا 235000 نفر مي باشد.اكثريت كساني كه جلاي وطن كرده اند داراي سطح بالاي درآمد، تحصيلات و مهارتهاي حرفه اي مي باشند.(نفيسي، 1993).

     از تمام جمعيت ايراني ساكن در ايالات متحده ، تنها 2/6 درصد بيكار بوده اند. بيش از 56درصد اين جمعيت داراي مدرك ليسانس بوده كه به اين ترتيب به نظر مي رسد كه سطح تحصيلات ايرانيان بيشتر از ديگر مهاجراني است كه به تازگي  وارد آمريكا شده اند.در سال 1996 متوسط درآمد هر خانواده 55501 دلار آمريكا گزارش شده كه از ميانگين ملي هم بالاتر است.اشتغال و مهارت زباني موضوعات مهمي هستند كه سازگاري نسبت به فرهنگ جديد را تحت تاثير قرار مي دهند. علي رغم سطح بالاي درآمد و تحصيلات ايرانيان سرشماريهاي اخير حاكي از آن است كه 31 درصد از موارد كمبود مهارت در زبان انگليسي مشاهده شده است. در حقيقت 4/16 در صد آنها در خانواده هاي مجزاي زباني زندگي مي كرده اند.(اداره سرشماري ايالات متحده،1990).

     اغلب مهاجران ايراني ساكن در ايالات متحده در مناطق شهري مانند نيويورك ، آتلانتا ، واشينگتن و لس آنجلس زندگي مي كنند.در اين شهرها ايرانيان به منابعي دسترسي دارند كه توسط جوامعي با ساختار نه چندان مستحكم برايشان فراهم مي شود.اين جوامع در مهاجران احساس تعلق ايجاد مي كنند. و ممكن است به عنوان حفاظي در برابر استرس تغيير مكان فرهنگي باشند.(اينگلهارت 1990، مافي سولي 1996، ارتنر 1997).

    اجزاء اصلي  جوامع ايراني در ايالات متحده شامل سازمانهاي رسمي فرهنگي است كه هماهنگ كننده رويدادهاي تعطيلي، حمايت كننده هاي جشنواره هاي فيلم و انتشار خبر نامه و ديگر منابع غير رسمي مانند كتابفروشي ها ، مغازه ها و رستورانها مي باشد.علي رغم اينكه آثار مكتوب فراوان و مفصلي در باره جوامع مهاجر نوظهور در ايالات متحده وجود دارد(فانر2000، ماهلر1995، مارگوليس 1994)، اما نويسندگان كمي ملاحظات تحليلي خود را بر سازگاري روان شناسانه مهاجران بزرگسال مخصوصاّ زنان مسن متمركز كرده اند.مهاجران سالخورده ممكن است مقادير مهمي از استرس تغيير و تحول را تجربه كنند كه مي تواند رضايت از زندگي ، سلامتي و طبيعت روابط اجتماعي آنان را تحت تاثير قرار دهد.(بارو 1992،ريف و اسكس1992).

     همچنين زنان مسن ايراني تغييرات سياسي و اجتماعي دراماتيكي در زندگي دارند.آنها در تا ريخ معاصر ايران  تغييرات سريع و راديكالي يك كشور سنتي را در جهت تشكيل يك دولت مدرن به سبك غربي تجربه كرده اند اما حالا مي بينند كه كشور به سوي يك جامعه اسلامي سنتي تر باز گشته است.همچنين  تحولات اجتماعي موجب تغييرات شگرفي در نقش مورد انتظار زنان داشته است كه در عوض موضوعات هويتي جديدي را براي زنان مسن ايراني ايجاد كرده است.

     زنان مسن  به نحوي خاص اجتماعي مي شوند تا نقشهاي سنتي زن و مادر را در يك خانواده خاورميانه اي داراي ارتباطات تنگاتنگ و پيوسته ايفاء كنند.در طي ساليان قبل از انقلاب ايران بسياري از زنان تشويق مي شدند تا از فضاي بومي بيرون آمده و در نقشهايي از قبيل دانشجويان، كارمندان دولتي،معلمان ، پزشكان ، دانشمندان و هنرمندان ظاهر شوند.

    بعد از انقلاب تعداد قابل توجهي از اين زنان به دلايل شخصي و حرفه اي ايران را ترك كردند.براي كساني كه كشور را ترك كرده اند،اختلافات فرهنگي موضوعات هويتي بيشتري را مطرح مي كند.به خاطر تغييرات زياد صورت گرفته در كوتاه مدت ،زنان ايراني در صورت امكان به انجام چه نوع تغييرات سازگارانه تمايل داشته و يا قادر به انجام آن بودند؟اين موضوع كشف نشده موضوع اصلي اين مطالعه مي باشد.طبق نظر گرگن[1](1991)شخص اين ظرفيت را دارد تا با تغييرات اجتماعي و خواستهاي فرهنگي خود را سازگار نمايد.خاطرات و تجربيات زندگي گذشته كه با تجمع دوباره دگرگونيهاي تاريخي و فرهنگي مهم در آميخته است ، مي تواند هم باعث تسهيل سازگاري نسبت به موقعيت جديد شود و هم مانع آن باشد.ويت بورن[2] (1987) يك مدل ذهني پيشنهاد مي كندكه هويت بزرگسالان را با فرايندهايي كه شامل سازگاري با تغيير و تحولات زندگي است،مرتبط مي كند.اين مدل بر حوادث و موضوعات مناسب و قابل انتظار مبتني است.براي زنان سالخورده ايراني،تجربيات زندگي و انتظارات قبلي ، به تغييرات و بازسازي هاي دوباره مهمي نياز خواهد بود تا اينكه هويت بعدي زندگي در يك بستر فرهنگي جديد و متفاوت شكل بگيرد.همچنين ويت بورن (1987)بر هويت زنان در ميان سالگي و كهن سالي تاكيد مي كند.او معتقد است كه تصورات گذشته و توصيفات جاري كه از تعامل بين عناصر شخصيتي و بسترهاي فرهنگي بوجود مي آيد، ساختاري مادام العمر را تشكيل مي دهند. اين ساختار از يك سناريو تشكيل شده است كه آرزوهاي آينده ما را شكل مي دهد.و همچنين يك داستان زندگي يا اتوبيوگرافي است كه روايت كننده تاريخ شخصي ما مي باشد.داستان زندگي بر پايه خاطرات تجربيات گذشته زندگي است كه بطور مداوم ساخته شده و بازسازي مي شوند تا احساس منطقي از خود باقي بماند.مردم در تلاش براي انكار حوادثي هستند كه با داستان زندگيشان و تجربيات يكپارچه در تناقض است كه تقويت كننده ساختار مادام العمر شخص مي باشد.يك ساختار مادام العمر اهداف و نقشه هاي زندگي را شكل مي بخشد  و بر روش درك تجربيات تاكيد مي كند.براي فهم پيچيدگي تجربيات زنان مهاجر مسن ، درك روشهايي كه در آن زنان بطور موفق يا ناموفق خاطرات گذشته و تجربيات زندگي حال حاضر را تركيب مي كنند اهميت دارد.(بارو،1992؛ريف و اسكس، 1992). برداشت و تلقي مناسب از خود به ميزان تفاوت بين آرزوها  و تجربيات بستگي دارد.براي زنان مسن تر ايراني كه در سالهاي پاياني عمر به ايالات متحده مهاجرت كرده اند،تفاوت قابل ملاحظه اي بين آرزوهاي گذشته آنها براي اواخر بزرگسالي  و تجربيات زندگي واقعي آنان وجود دارد.اين تفاوت رضايت از زندگي ، با رزش بودن، رضايت بخشي و لذت بخشي زندگي  را تحت تاثير قرار مي دهد.(بارو، 1992؛كوپر،اوكامورا و كوركا، 1992؛امانتر و دينر،1985 ؛ كراوس،1990؛ميروسكي و راس ،1989؛ رودين،1986؛ريف و اسكس ، 1992).

      مطالعات قبلي نشان مي دهد كه بزرگسالان مسن تر به بينشي قابل ملاحظه دست مي يابند كه مي توانند با مرور زندگي خويش رضايت از زندگي را در خود بالا ببرند.(باتلر،1963)فرايند مرور يا يادآوري مي تواند وسيله اي براي كمك به سازماندهي ، برقرار كردن و سرو سامان دادن به منابع درك مفاهيم در زندگي هميشه متغير آنها باشد.در حقيقت مرور زندگي مي تواندبه عنوان ابزاري مهم در پايه ريزي و حفظ احساس كمال و ثبات در محيط فرهنگي و اجتماعي متغير باشد.(هاويگورست و گلاسر،1972؛مك كنتانا و مك كنتانا،1989).

      فرايند مرور مي تواند از مفهوم فعلي گسترده از زمان فراتر رفته، باعث توسعه فلسفه زندگي ،حفظ فرهنگ، افزايش خودشناسي شده و به شخص كمك مي كند تا از عهده فشارهاي زندگي برآيد. به علاوه فرايند مرور مي تواند باعث حفظ احساس خويشتن از طريق حافظه جمعي و فردي شود.مطالعات اخير بر روي حافظه آن را به عنوان تجربه اي فرهنگي و جمعي در نظر مي گيرد.(كانرتون،1989؛ حالب واچس،1992)همچنين مي توان آن را پديده اي مجسم يافته فردي در نظر گرفت(جونز،1987؛ استالر،1995).روايت ها و سناريوهاي زندگي هميشه در حال تغيير است.لحن عاطفي روايت ها ،اهداف و انگيزه ها را در سراسر بزرگسالي تحت تاثير قرار مي دهد(هيترتون و نيكولاس،1994؛برونر،1987).به عنوان مثال وقتي ما در باره زندگي خود صحبت مي كنيم ،نقش يك روايتگر را بازي ميكنيم.سناريوها در تعامل واقعيتهاي فعلي اجتماع و حافظه تجربيات گذشته شكل گرفته و تعبير مي شوند.مرور گذشته، يكي كردن تجربيات فعلي و گذشته زندگي،و حتي شكل دادن به تصورات گذشته به احساس رضايت بيشتر از زندگي ودرك منطقي تر از خود مي شود.

      تحقيقات متمركز بر تاثيرات روانشناسانه مهاجرت به الگوهاي سازگاري در فرهنگ جديد اشاره مي كند(بري،1980؛اشل و روزنتال- سوكولو،2000).به هر حال تحقيقات كمي در باره فرايند سازگاري مهاجران مسن تر بخصوص زنان مهاجر سالخورده صورت گرفته است(كوپر و ديگران، 1992؛دينر،1984).اين مطالعه به تجربيات زنان سالخورده ايراني مي پردازد.ما تلاش مي كنيم تا عواملي كه استراتژي چالش و سازگاري زنان ايراني كه در اواخر عمر به ايالات متحده مهاجرت كرده اند را تعيين كنيم.به خاطر درك سناريوهاي زندگي روزمره آنها ، ما در تلاش براي درك راههايي هستيم كه در آن خاطره حوادث گذشته و تجربيات آينده داستان زندگي آنها را تحت تاثير قرار مي دهد. بنابراين فرايند مصاحبه مي تواند به عنوان ابزاري براي مرور تجربيات گذشته در بستر حوادث فعلي زندگي باشد.

2.متدولوژي(روش شناسي)

   اين مطالعه شامل مصاحبه با 19 زن ايراني بالاتر از 65سال مي باشد(محدوده سني بين 65 تا 85 ميباشد كه ميانگين آن 71سال مي شود).بين سالهاي 1997تا1998 مصاحبه با شركت كنندگان را در مناطق شهري واشينگتن و فيلادلفيا انجام داديم.در اين مراكز شهري شماري از ايرانيان براي مدت بيست سال و بيشتر اقامت گزيده اند.اگرچه تراكم جمعيتي ايرانيان در لس آنجلس،آتلانتا و نيويورك بيشتر است اما در دو منطقه شهري يادشده مراكز مالي و مؤسسات فرهنگي ايرانيان نظم بيشتري دارد.

     ما عمدتاّ مصاحبه ها را در منزل شركت كنندگان و به زبان فارسي كه زبان رسمي ايرانيان است برگزار كرديم.براي انجام مصاحبه يك سري سؤال غير رسمي باز(بدون نياز به جوابي معين)طرح شده بود.سؤالات گسترده بود و هدفش استخراج هر چه بيشتر اطلاعات در باره خاطرات گذشته آنها، احساس آنها در باره تجربيات زندگي فعلي،اهداف و طرحهاي آينده،استراتژي كنار آمدن با مشكلات، منابع حمايتي و رضايت از زندگي بود.شركت كنندگان كنترل قابل ملاحظه اي بر جريان مصاحبه داشتند.

        مصاحبه ها كه هر كدام در حدود 2ساعت طول مي كشيد روي نوار ضبط مي شد.سپس توسط دو تن از نويسندگان كه به هر دو زبان فارسي و انگليسي تسلط داشتند(به انگليسي)ترجمه مي شد.كد گزاري شامل لحن صداي روايت كننده ،محدود كردن احساسات منفي و مثبت،تجزيه و تحليل منابع رضايت،تاثير خاطرات گذشته و تعيين الگوهاي سازگاري با پديده هاي فرهنگي جديد كه در نتيجه مهاجرت بوجود آمده بود.دو تن از محققان مصاحبه ها را كدگزاري مي كردند،شخص ديگري به عنوان همكار پژوهشي به آنها كمك مي كرد و اين رويه به همين ترتيب ادامه مي يافت.

      شركت كنندگان بين 5 تا 18 سال در ايالات متحده زندگي مي كردند.سه تن از زنان مدارك دانشگاهي داشتند؛مابقي دبيرستان را به پايان رسانيده بودند.همگي ازدواج كرده بودند اگر چه در زمان مصاحبه يكي از آنها طلاق گرفته و نه نفر ديگر بيوه شده بودند.شش تن از زنان به تنهايي در آپارتمان زندگي مي كردند و هفت نفر ديگر نيز با شوهرانشان به سر مي بردند.ما بقي با پسر يا دخترشان زندگي مي كردند.همه آنها بچه داشتند و اغلب آنها داراي نوه بودند.همه شركت كنندگان از طبقات متوسط يا بالاتر از متوسط برخاسته بودند.

 3.نتايج

       با ارائه شماري از شركت كنندگان در اين مطالعه بطور انتخابي و غير تصادفي،تعميم تجربيات اين زنان محدود خواهد بود.با تحليل متغيرهاي آمار جمعيتي مانند سن،مدت اقامت در ايالات متحده، سهولت استفاده از زبان و سلامتي به نتايج خاصي در باره رضايت از زندگي و سازگاري با مهاجرت  منجر نمي شود.به هر حال تحليل مصاحبه ها ما را به سوي سه استراتژي كلي سازگاري شركت كنندگاني سوق مي دهد كه در ظاهر به سازگاري رسيده اند.ما اين سه استراتژي را به عنوان منصرف، منزوي و سازگار طبقه بندي مي كنيم.عوامل شخصيتي مانند خوش بيني و آمادگي براي پذيرش تجربيات در مقايسه با عوامل جمعيت شناسي بيشتر تجربيات زندگي شركت كنندگان را تحت تاثير قرار مي دهد.

        چهار تن از زنان مورد مصاحبه را مي توان در گروه "منصرف "قرار داد.زنان منصرف كساني بودند كه از شرايط فعلي خود احساس رضايت نداشتند و غرق در احساس فقدان فرهنگي بودند.و قادر نبوده يا توانايي نداشتند تا در فعاليتهاي اجتماعي وارد شوند.اين زنان اغلب در خانه مي مانند وتنها با اقوام نزديك خود رابطه دارند.روايت زندگي آنها حاكي از عواطف منفي و احساس پشيماني مي باشد. آنها در زندگي روزمره خود احساس فقدان و همچنين احساس آشفتگي و تنهايي مي كنند.

       فاطمه،زني76ساله كه با دخترش زندگي مي كند،نمونه اي از تنهايي عاطفي اين زنان منصرف مي باشد.فاطمه،كه معمولاّ روسري به سر داشته و يك دامن بلند مي پوشد كه نشانه التزام او به سنتهاي اسلامي است،بعد از انقلاب اسلامي به ايالات متحده آمده است.همسر او در سال 1970 فوت شده است.به جاي ازدواج توجه اش را صرف دو فرزندش كرده است.پس از اينكه پسر بزرگش ساكن ايالات متحده شد،ترتيبي داد تا مادر و برادر كوچكش هم به آمريكا مهاجرت كنند.سپس يك خانه بزرگ در حومه شهر خريد يعني همان جايي كه او با مادرش زندگي مي كند.برادر كوچكش دانشجوي دانشگاه است.با موفقيت فرزندانش در آمريكا ،فاطمه نگراني مالي ندارد.او همچنين از سلامتي خوبي برخوردار است.با اين همه او زندگيش را دوست ندارد.او هيچ تلاشي براي يادگيري زبان انگليسي انجام نمي دهد و به ندرت خانه اش در حومه را ترك مي كند.

      فاطمه مي گويد: هر روز غمگين هستم.من روشنايي صبحگاهي بر روي كوهستان وهمراهي با ديگر زنان را از دست داده ام.به نظر مي رسد همه در اينجا هميشه تنها هستند.فقط براي كارهاي روزمره اجتماعي از خانه بيرون مي رويم.من هرگز به چنين كشور عجيبي عادت نخواهم كرد.اما چه كار مي توانم انجام دهم؟اكنون فرزندانم در اينجا هستند.شوهرم هميشه مي خواست به اينجا بيايد.حالا خانواده ام اينجا هستند پس من هم مجبورم اينجا باشم اگر چه اين كار خوشحالم نمي كند.

       صحبتهاي فاطمه نشان دهنده احساس پشيماني وفقدان مي باشد.احساس مشتركي كه در مصاحبه با چهار زن گروه منصرف مشاهده شد.در تمام اين موارد اين خانمها با اختيار خود مهاجرت نكرده اند بلكه مهاجرت آنها دلايل شخصي يا سياسي داشته است.هم اكنون آنها ذهنشان را بر گذشته متمركز كرده اند، افكاري مانندجنبه هاي مثبت زندگي گذشته،ماجراهاي اول زندگي و از دست دادن خانواده و دوستان.در حقيقت يادآوري خاطرات گذشته،بيانگر احساس ناراحتي و اشتياق زياد آنها مي باشد. اين زنان نارضايتي خود از شرايط فعلي را بيان كرده و براي آينده اهداف و نقشه هاي كمي دارند.طبق نظر محققان،سازگاري مثبت با يك محيط فرهنگي جديد،مي تواند بر اساس تمايل براي كسب مهارتها ،رفتارها و هنجارهاي مناسب با انتظارات فرهنگي و اجتماعي جديد درك شود(بري،كيم،مايند و ماك ،1987).زنان منصرف هيچ علاقه اي به آشنا شدن با محيط فرهنگي جديدي كه در آن زندگي مي كنند ندارند.

       مطالعات نشان مي دهد كه تمايل براي تعامل با يك فرهنگ جديد به افزايش ميزان رضايت از زندگي منجر مي شود(كريشنان و بري،1992).هر چهار زن گروه منصرف با فرزندانشان زندگي مي كردند و از فرزندانشان انتظار داشتند تا نيازهاي شخصي و ماليشان را برآورده سازند.آنها به ندرت از خانه خارج مي شدند و تمايلي براي تعامل با دنياي خارج نداشتند.اگر ضرورت ايجاب مي كرد تا از خانه خارج شوند ،احساس اضطراب به آنها دست مي داد.احساس اضطراب به هنگام خروج از خانه باعث تقويت تمايل براي جداساختن خود از جامعه مي شود.

       شيما،زني 71ساله،يكي از اين زنان منصرف است.او و شوهرش پس از انقلاب اسلامي به آمريكا آمدند تا به پسرشان بپيوندند.زندگي اودر ايران از لحاظ اجتماعي و فرهنگي رضايت بخش بود.او ازدواج كرده بود و يك پسر داشت و از زندگي در يكي خانواده بزرگ و داراي روابط نزديك لذت مي برد.در ايران او كنترل زيادي بر اطرافيانش داشت.ا ز طرف ديگر،در ايالات متحده،او احساس عجز و درماندگي مي كرد.او مانند 31% از مهاجران ايراني كه در سرشماري 1990 مورد بررسي قرار گرفتند ،نمي توانست انگليسي را خوب صحبت كندكه احساس شايستگي و متعاقباّ احساس رضايت از زندگي در آنها را تحت تاثير قرار مي داد(اداره سرشماري ايالات متحده،1990).

       شيما مي گويد:از روزهايي كه مجبورم خريد بروم يا سفارشي را انجام دهم مي ترسم.اگر همه چيز آرام پيش برود قابل تحمل است اما معمولاّاين اتفاق نمي افتد.اگر ترافيك باشد يا مغازه ها آن چيزي را كه ما مي خواهيم نداشته ياشند.هنگامي كه مغازه هاي آمريكايي چيزهايي را كه ما دوست داريم ندارند و داروسازها سؤالاتي دارند كه نمي توانم پاسخ دهم،احساس نااميدي و در ماندگي به من دست مي دهد.بعضي روزها بدون اينكه كاري را انجام دهم به خانه بر مي گردم.از پسرم مي خواهم تا هنگامي كه از سر كار برمي گردد كارها را انجام دهد.در اين روزها بيشتر غمگين هستم.به خاطر مي آورم كه در گذشته [در ايران]چگونه پس از حل و فصل مشكلات روزانه به بهترين نحو به خانه باز   مي گشتم.

         حفظ احساسات مثبت در باره زندگي بر پايه توانايي براي تلفيق تجربيات گذشته در شرايط فعلي است.زناني كه به استراتژي "انصراف"خو گرفته اند در كسب اين تعادل موفق نبوده اند.زندگي آنها ريشه در خاطرات يك زندگي ايده ال دارد.

          استراتژي سازگاري هفت تن از زناني كه مورد مصاحبه قرار گرفتند در طبقه "منزوي"قرار دارد. بين كساني كه استراتژي "انصراف"يا "انزوا"را برگزيده بودند تفاوتهاي به ظاهر جزيي اما متمايزي وجود داشت.زنان" منصرف" احساس ناراحتي و فقدان فرهنگي داشتند كه باعث مي شد از تعاملات اجتماعي با افراد غير فاميل اجتناب كنند.اين افراد غير فاميل حتي ايرانيان مهاجر را نيز در بر مي گرفت. اگر چه زنان طبقه"منزوي" هم احساس نوعي فقدان مي كردند اما لحن عاطفي آنها بيشتر مثبت بود.بر خلاف زنان"منصرف"آنها به طور فعال در جستجوي راههايي براي مقابله با احساس بيگانگي بودند و از منابع تهيه شده توسط انجمنهاي ايرانيان مهاجر استفاده مي كردند.آنها در فعاليتهاي فرهنگي ايرانيان شركت مي كردند،در رستورانهاي ايراني رفت و آمد مي كردند،در كنسرتهاي موسيقي ايراني حضور مي يافتند و به دنبال پيدا كردن كتابفروشيها و مغازه هاي خوار وبارفروشي ايراني بودند.به هر حال هنوز هم آنها از جامعه آمريكا جدا بودند.علي رغم جدايي از فرهنگ غالب،اين زنان احساسات مثبت بيشتري نسبت به زنان "منصرف" از خود نشان دادند.آنها از يادآوري گذشته ها لذت مي بردند.به جاي احساس تاسف زنان"منصرف"آنها از مباحثات گذشته به عنوان منبعي براي تسكين و آرامش استفاده مي كردند.

        با تركيب رضايت از گذشته و فعاليتهاي فعلي،آنها به طور موفقيت آميزي احساس رضايت از زندگي را حفظ و توسعه دادند.طبق نظر ويت بورن و پاورز[3] (1994)هدايت از خارج همراه با ايجاد يك خانواده فعال مي تواند به احساس رضايت از زندگي منجر شود.مهاجرت نمي تواند به طور عمده شيوه زندگي زنان "منزوي" را تغيير دهد.اگر چه چهار تن از اين زنان در آپارتمان هايي كه در نزديكي خانواده هايشان قرار داشت زندگي مي كردند اما با فرزندان و نوه هايشان در طول روز در ارتباط بودند كارهاي هرروزه آنها در ايالات متحده شباهت زيادي به فعاليتهاي روزمره آنها در ايران داشت.اهداف و برنامه هايشان در رابطه با خانواده و موضوعات خانگي مانند آشپزي و دوخت و دوز بود.آنها مجلات و كتابهاي ايراني مي خواندند،تا حد امكان برنامه هاي ويديويي و تلويزيوني ايران را تماشا مي كردند و با دوستان و خانواده هاي ايراني در ارتباط بودند.تفاوت كليدي بين اين هفت زن و چهار زن "منصرف" در تقابل ديدگاه عاطفي آنها نسبت به تجربيات حال حاضر زندگيشان بود.

        ليلي،زن 66ساله مهاجر ايراني،در طبقه منزوي جاي مي گيرد.او به عنوان يك زن جوان ازدواج كرده و صاحب يك دختر شده بود.وي از زندگي در كنار خانواده بزرگ و گسترده خود لذت برده است.خانواده اي كه شامل چهار خواهر،سه برادر،عمه ها و عموها و دوازده پسرعمو بود.با اين همه او در ازدواج چندان خوشبخت نبود.او سرانجام طلاق گرفت و دوباره ازدواج كرد.هم اكنون او در يك آپارتمان با شوهر دومش زندگي مي كند.او در سلامتي كامل به سر مي برد و هيچ گونه نگراني مالي عمده ندارد.از لحاظ اجتماعي،او يك مدرسه غير رسمي ايراني را اداره مي كند.جايي كه فرزندان مهاجران ايراني مي توانند زبان فارسي،يعني زبان رسمي ايران،را ياد بگيرند.اگرچه او مزد زحمات خود را گرفته است اما در عوض ايران را از دست داده و احساس خلاء فرهنگي مي كند.او با گذراندن تمام اوقاتش با اعضاي خانواده و دوستان ايراني،با فرهنگ غالب آمريكايي تماس و برخوردي نداشته است.

       ميترا،مهاجر 81 ساله ايراني،هم خود را از جامعه آمريكا كنار كشيده است.او مي گويد:من اينجا در اين كشور زندگي مي كنم.از بودن در اينجا خوشحالم چون محيطي آرام است.ما در اينجا به سادگي زندگي خود را مي گذرانيم.زندگي من بسيار شبيه به آن چيزي است كه در خانه ام[ايران]بود. من از بودن با خانواده ام لذت مي برم،دوستانم را مي بينم ،آشپزي مي كنم،به مطالعه مي پردازم و اينها چيزهايي است كه هميشه از آنها لذت مي برم.من صداها و طعم هاي كشورم را از دست داده ام.در باره اين فرهنگ چيز زيادي نمي دانم اما نمي خواهم تا بيشتر بدانم.من پير هستم و مي خواهم تا باقيمانده عمر خود را در آرامش سپري كنم.همسرم بيمار است،او در اينجا از مراقبت هاي پزشكي خوبي برخوردار است كه از امكانات خانه[ايران]بهتر است.اكنون خانواده ام در اينجاست.آنچه كه براي من مهم است همين مي باشد.حضور و حمايت خانواده از اين زنان منزوي در برابر دستاوردهاي منفي مهاجرت به آنها كمك مي كند(آنتونوچي و آكي ياما،1987).با انزوايي كه آنها دارند ،مهاجرت نتوانسته است كه نحوه زندگي آنها را بكلي تغيير دهد.بنابر اين آنها تلاش كمي براي يادگيري زبان انگليسي انجام مي دهند.آنها در شرايطي كه به توانايي هاي فرهنگي نياز هست،براي اجازه دادن به فرزندانشان براي ايفاي نقش واسطه اي مشكل چنداني ندارند.اين نوع تمايل در خاورميانه متداول است. زنان خاورميانه اي بويژه زنان مسن تر بيشتر زندگي خود را صرفاّ در فضاي خصوصي خانه به سر مي برند.براي اين نسل از زنان ايراني مهاجر گروه "منزوي"انتخاب اين نوع زندگي غير معمول نيست. تجربيات آنها در آمريكا تصويري از شيوه زندگي است كه ممكن است در ايران مي داشتند.آنها از فعاليت هاي خانگي و روابط فاميلي رضايت قابل توجهي داشتند.

        به علاوه در فضاي خانه،اين زنان "منزوي"خود رابه عنوان اعضاي مؤثر خانواده هايشان احساس مي كنند.آنها اعتقاد دارند كه نصيحت هايشان با ارزش بوده و مورد تقدير قرار مي گيرد.براي زنان مسن تر ايراني،عموماّ قدرت و نفوذ آنها در نظام خانواده با بالا رفتن سن افزايش مي يابد.زنان مسن معمولاّ داراي احترام فراواني هستند.آنها آزادي بيشتري از زنان جوانتر دارند.در حقيقت اغلب زنان منتظر آينده  هستند تا به زني مسن در نظام خانواده مبدل شوند.با ديدن خود در چنين نقش مؤثر خانوادگي،زنان"منزوي"احساس غرور و رضايت فراواني مي كنند.به خاطر تعلقي كه آنها در يك فرهنگ بيگانه نسبت به خانواده دارند،احساس رضايت آنها تغييري نمي كند.اين احساس رضايت منطبق با يافته هاي روان شناسي اجتماعي است كه شبكه اي از حمايت هاي اجتماعي را تشكيل مي دهد و اثري واسطه اي بر كمبودها و اضطراب دارد(پلمن،1992؛اولمر و رينج،1991).

       سخنان بهشيد نشان دهنده اين موضوع فرهنگي است.بهشيد كه در آستانه 70سالگي قرار دارد، بيوه است.او اظهار مي دارد كه 40 سال پيش با خوشحالي تمام با پسر عمويش ازدواج كرد.مادر و عمه اش اين ازدواج را ترتيب دادند.او مي گويد:

وقتي كه جوان بودم اجازه نداشتم تا هر كاري كه مي خواهم انجام دهم.فعاليت هايم محدودبود.آرزوهايم چندان مورد توجه قرار نمي گرفت. منتظر بودم سنم بيشتر شود.در خانواده ما زنان سالمند ميتوانند هر چيزي را كه مي خواهند بگويند و انجام دهند.همه به آنها احترام گذاشته و به سخنانشان گوش مي دهند.دوست دارم تا يك زن سالمند در خانواده باشم.حتي اگر در كشور خودم نباشم،خانواده ام درك مي كنند كه چگونه رفتار كنند.حتي نوه هايم،كه آمريكايي هستند،به من احترام گذاشته و به حرفهايم گوش مي دهند.

        وقتي كه يك فرهنگ تازه به عنوان فرهنگ بيگانه و دور از فرهنگ شخص مطرح مي شود،نقش و موقعيت شخص در خانواده و اجتماع مي تواند تهديد شود و مشكلات سازگاري و احساس بيگانگي افزايش يابد(سيرل و وارد،1990).زنان گروه "منزوي"هيچ علاقه اي به همگوني با فرهنگ آمريكايي ندارند.آنها مرتباّ از گذشته حرف مي زدند،خود را با وسايل خانه سرگرم مي كردند و اين احساس را داشتند تا به نحوي زندگي كنند تا براي آنها آشنا بوده و بسيار شبيه به آن چيزي باشد كه زنان مسن در خانه[ايران]داشتند.

      از 19 زني كه مورد مصاحبه قرار گرفتند 8 تن احساس تمايل كردند كه با فرهنگ رايج آمريكايي بيشتر آشنا شوند.بعضي محققان(اويي و نوتوويجوجو،1993)اظهار مي كنند كه افرادي كه به طور فعال درگير يك فرهنگ جديد مي شونددر سازگاري با آن موفقيت بيشتري دارند.هيچ تفاوت مهم بهداشتي،سني و جمعيت شناختي بين اين زنان كه گروه"همجنس شونده"هستند و ديگر 11 زن مورد مصاحبه يافت نمي شود.

      اين زنان،سازگاري با كشور جديد را به عنوان هدفي جالب و تحريك كننده مي بينند.اگرچه آنها به انتخاب خود خانه و زندگي خويش را ترك نكرده انداما مهاجرت را به عنوان فرصتي براي يك زندگي جديد مي دانند.آنها دوست دارند تا به دنبال علايقي باشند كه در ايران برايشان قابل دسترس نبود.اگر چه عموماّ خاطرات آنها از زندگي در ايران مثبت است اما آنها به دنبال گسترش فرصتهايي هستند كه مهاجرت به ايالات متحده برايشان فراهم آورده است.برخي زنان از اسقلال اجتماعي نو يافته قدرداني مي كردند.

      علاقه و آشنايي با زبان ميزبان معيار مهمي در فرهنگ پذيري است(كراوس و گولدن هار،1992). بنابراين افزايش توانايي زباني به عنوان يك هدف مهم و باعث رضايت زنان گروه"سازگار" خواهد شد. افسانه،زني 70 ساله،معرف ديدگاه زنان سازگار است.اودر ايران با يك مرد ثروتمند ازدواج كرد.

      در اوايل 1970،آنها فرزندانشان را براي تحصيلات دانشگاهي به ايالات متحده فرستادند.آنها در شهرك اطراف دانشگاه خانه اي خريدند.بنابر اين دخترهايشان با ادامه تحصيلات زندگي راحتي پيدا مي كردند.پس از انقلاب،آنها ايران را ترك كردند تا به فرزندانشان بپيوندند.آنها پول و خانه خود را در پشت سر خويش رها كرده و به ايالات متحده آمدندتا با دخترهايشان زندگي كنند.دخترها به عنوان مهاجران ساكن آمريكا هم علاقه داشته و هم مي توانستند از آنها حمايت كنند.پس ا زاندك مدتي، شوهر افسانه به خاطر سرطان در گذشت.وي علي رغم اندوه و غصه هايش خودش را با يادگيري دروس انگليسي و آموزش فارسي در يك دانشگاه محلي سرگرم مي كند.

       ترانه يكي ديگر از زناني است كه پاسخهايش نشان مي دهد كه ديدگاهي سازگارانه دارد.او در اوايل 80سالگي است و فقط 6سال در ايالات متحده بوده است.مانند بسياري از زنان،او به ايالات متحده آمد تا با فرزندانش كه در اينجا اقامت گزيده اند باشد.علي رغم در آمد محدود،علاقه اي كه به مستقل بودن دارد باعث شده تا او يك آپارتمان كوچك نزديك پسر و دخترش كرايه كند.همچنين از نوه 10ساله اش خواسته است تا به او انگليسي بياموزد.با وجود اينكه رانندگي نمي داند،هر وقت كه لازم باشد،براي خريد كردن و قدم زدن در اطراف از خانه بيرون مي رود.در زمان مصاحبه،او در يادگيري انگليسي تا حدي پيشرفت كرده بود.اخيراّ هنگامي كه حمام آپارتمانش خراب شده بود،به طبقه بالا رفته و فرياد زده بود:"آب،خيلي بزرگ،همه جا !"نيازي به گفتن نيست كه خيلي زود به كمكش رفتند.او خوشحال است كه بدون كمك خواستن از فرزندانش مي تواند از عهده كارهايش برآيد.

     مشاغل جديد و فرصتهاي حرفه اي يكي ديگر از انتخابهاي چالش برانگيز براي پنج تن از اين زنان مي باشد.آنها مي خواهند از فرصتهاي قابل دسترس در ايالات متحده نهايت استفاده را ببرند.يكي از زنان كه در اواخر پنجاه سالگي به اينجا آمده است،به عنوان يك فروشنده ايراني موفق در امر فروش مواد غذايي فعاليت خود را در خارج از خانه شروع كرده است.ثريا،يكي ديگر از زناني كه در اواخر 60سالگي است،بهترين مثال براي زنان مسن ايراني است كه تمايل داشتندخود را با فرهنگ آمريكايي سازگار كنند.در ايران او با محوريت شوهر،خانه و خانواده يك زندگي سنتي را مي گذراند.آنچه كه او را از ديگر زنان در تهران متمايز مي كرد در ك او از مد بود.او در ايالات متحده با استفاده از اين مهارت توانست تا كاري نيمه وقت در يك بوتيك بدست آورد.كار نيمه وقتش رضايت و لذت قابل توجهي براي او در پي داشته است.جداي از بحث مشاغل حرفه اي پيشرفته،اين مصاحبه شوندگان گروه "سازگار"فعالانه درگير زندگي اعضاي خانواده بودند.شش تن از اين زنان ازدواج كرده بودند.اهميت دلبستگي و ارتباط در هويت زنان و احساس شادماني به خوبي اثبات شده است(ميلر،1976).بعضي گفته اند كه مهاجرت باعث نزديكي بيشتر با تصورات و رابطه راحت تر با فرزندانشان شده است.روي هم رفته اين زنان به ميزان قابل توجهي از زندگي خود راضي بودندو به ندرت احساس پشيماني مي كردند. علي رغم لذتي كه از بحث در باره تجربيات گذشته مي برند،كمبودهاي موجود تجربه شده را به مهاجرت نسبت نمي دهند.اين زنان همگوني و سازگاري را نوعي رقابت مي دانند.؛آنها در تلاشند تا روايت گذشته زندگي خود را به گونه اي شكل دهند تا مطابق با  انتظارات فرهنگي جديد باشد.آنها همچنين تمايل دارندتا اهداف جديد و مناسب را براي خودشان انتخاب كنند.

        عامل كليدي كه كيفيت زندگي همه اين زنان را تحت تاثير قرار مي دهد ارتباط آنها با خانواده هايشان بود.در واقع ارتباط با همسران،فرزندان،نوه ها و دوستان قديمي منبع اصلي احساس رضايت بود.مطالعات متعدد نشان مي دهد كه بخصوص حمايت اجتماعي مي تواند در برابر دستاوردهاي منفي موقعيت هاي اضطراب آور زندگي از مردم  حمايت كند.اين حمايت ميزان رضايت از زندگي را افزايش مي دهد.با برآوردن نيازهاي ابزاري همانند نيازهاي عاطفي،حمايت اجتماعي مانند يك سپر و حائل در طول تحولات زندگي  عمل مي كند(آنتونوچي و آكي ياما،1987).در فرهنگ هاي غير غربي مانند ايران،خانواده،گروه يا اجتماع اغلب وظايف عمده اي به عنوان يك عضو نمونه براي خود متصور هستند(هوفتسد،1980؛ماتسوموتو،1989).ديگر عواماي كه ميزان رضايت را تحت تاثير قرار مي دهند عبارتند ازكارهاو مهارتها ي گذشته و فعلي و شركت در فعاليت هاي روزمره.احساس انجام موفقيت آميز كاري،علي رغم سختي هايي كه دارد،براي بقاي سالمندي و احساس رضايت مفيد مي باشد.

 

 

4.بحث

     سازگاري با تغييرات عمده زندگي و حفظ احساس رضايت از زندگي چالشي پيچيده در هر زمان مي باشد.در اواخر سالمندي كه شخص با احتمال كمبودهاي متعدد روبروست،اين چالش مشكلتر نيز خواهد شد(بالتس و كارستن سن،1996؛دينر،دينر و دينر،1995؛كراوس،1987؛مك كناتا،مك كناتا، دينر و درميگني،1995؛مك كناتا،مك كناتا و درميگني،1994).اين چالش بويژه براي مهاجران سالخورده كه نياز دارند با تقاضاهاي فرهنگي جديد سازگار شوند انتقاد آميز به نظر مي رسد.همان طور كه يافته هاي اين تحقيق نشان مي دهد،راههاي متعددي براي سازگاري با محيط فرهنگي جديد وجود دارد.اگر چه زنان مهاجر سالخورده ايراني با ديگر زنان مسن نقاط اشتراكي دارند اما جابجايي فرهنگي آنها،بحث و مذاكرات مجدد در باره زندگي آنها در آمريكا را پيچيده مي كند.بر اساس اطلاعات تعدادي از عوامل بين رابطه اي سازگاري با محيط فرهنگي جديد را تحت تاثير قرار مي دهد.اينها شامل نقطه نظراتي در باره مهاجرت،طبيعت حمايت هاي عاطفي و اجتماعي،حضور فعالانه در فعاليتهاي روزمره،احساس رقابت و لحن عاطفي خاطرات گذشته مي باشد.19 زن مورد مصاحبه در اين مطالعه شيوه زندگي و سابقه خانوادگي مشابهي داشتند و به دلايل  مختلف از قبيل سياسي،خانوادگي و بهداشتي به ايالات متحده آمده اند.به نظر مي رسد برخي ويژگي هاي فردي از قبيل خوشبيني، رقابت طلبي و لحن عاطفي عوامل بحراني هستند كه استراتژي هاي سازگاري مختلف اين زنان را تشكيل مي دهد.

       اگر چه نتايج اين مطالعه بر پايه نمونه كوچكي از زنان مسن است اما تفاوتهاي مهمي در شيوه هاي انتخابي آنها براي سازگاري با محيط زندگي جديد خويش مشاهده شده است.زناني كه ميزان حداقلي از استراتژي "سازگاري" را انتخاب كرده بودندبه عنوان گروه"منصرف"ناميده مي شوند.تفاوتهاي عمده بين زنان"منصرف" و زنان"منزوي"برخاسته از عوامل ذهني مانند تقابل عواطف،احساس رضايت از زندگي و شركت در فعاليتهاي جداگانه فرهنگي مي باشد.از طرف ديگر،زنان گروه"سازگار" مشتاقانه تلاش مي كردند تا با فرهنگ غالب محيط جديد ارتباط پيدا كنند.همانطور كه تحقيق قبلي و مصاحبه با چند تن از زنان نشان مي دهد،زنان مهاجر مسن به خاطر تجربه اضطراب روان شناسانه ممكن است در خطر باشند(مقدم،ديتو و تايلر،1990).ارزشهاي عاطفي مربوط به خاطرات تجربيات گذشته و انتظارات عامل عمده در تاثير گذاري بر استراتژي هاي سازگاري،درك پديده هاي زندگي فعلي و طرح اهداف و برنامه هاي آينده مي باشد.همان طور كه ذكر شد،مرور تجربيات گذشته مي تواند به پيوند گذشته و حال منجر شود.همچنين مي تواند به ارزيابي مثبت تري از تجربيات زندگي خويش منجر شود.

      امروزه تجربيات زنان سالمند در جامعه معاصر بيش از هر زماني در گذشته متفاوت به نظر مي رسد. (ليپرت،1997).با اينحال،حجم محدودي از تحقيقات است كه كيفيت زندگي زنان مسن را مورد بررسي قرار مي دهد.در بسياري از موارد،هنوز اين زنان اقليتي نا محسوس را در فرهنگ آمريكا تشكيل مي دهند.با تغيير محيط فرهنگي و اجتماعي و افزايش جمعيت زنان مسن،مطالعات مهاجرت از ملاحظه هاي جامع بيشتري در باره تجربيات زنان مهاجر سالمند برخوردار مي گردد.

      نتايج اين مطالعه بر پايه يك نمونه كوچك غير تصادفي است.يافته ها نشان مي دهد كه لازم است تا به عواملي كه بر سازگاري و رضايت از زندگي زنان مهاجر مسن تاثير مي گذارند توجه بيشتري شود.مطالعات آينده بايد شامل بررسي هاي كيفي و كمي عوامل اجتماعي و فرهنگي باشد كه بر سلامت زنان سالخورده تاثير مي گذارد.مطالعات مخصوصاّ  بايد بر ويژگي هاي فردي مانندخوشبيني،

حس رقابت طلبي متمركز باشدكه استراتژي هاي عاطفي و تغييرات زندگي را تحت تاثير قرار مي دهد.  

      

      

 

 



1. Gergen

2.whitbourne

1. powers


مطالب مشابه :


تبريز سفر مسافرت مكانهاي د يدني

واقع در منطقه جنوب غرب تبريز ميباشد كه در سالهاي اخير رستورانهاي بزرگ و شهرك صنعتي




برگزاري مراسم قرعه كشي اولین سالگرد فروشگاه بزرگ جواهر

شركت شهرك هاي صنعتي فتاخحي عضو شوراي شهر اروميه ، نماينده دادستاني ، مدير فروشگاه و




کاش یک زن نبودم 4

نگاه ميكردم شلوغي ،فرياد ، آلودگي صداي فرياد رانند هاي تاكسي رستورانهاي بزرگ شهرك غرب




رمان کاش یک زن نبودم 4

نگاه ميكردم شلوغي ،فرياد ، آلودگي صداي فرياد رانند هاي تاكسي رستورانهاي بزرگ شهرك غرب




سفر به سرزمين تزارها

بعد از صرف شام و ميوه و اداي نماز جماعت در نمازخانه شهرك و تقلب رستورانهاي وطني




از آبادان تا تالاب شادگان با دوچرخه

ما قصد داشتيم كه صبحانه را در رستورانهاي ميان راهي صرف كنيم ولي شمس العماره و شهرك




بازتاب سازگاري زنان مسن ايراني در آمریکا

مي كردند.آنها در فعاليتهاي فرهنگي ايرانيان شركت مي كردند،در رستورانهاي شهرك اطراف




برچسب :