قاعده ارش و حکومت در فقه امامیه و اهل سنّت

3 اصطلاح فقها

اصطلاح فقهای شیعه و سنّی در این زمینه متفاوت است.

3.1 امامیه: اکثر فقهای شیعه این واژه را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که مقدار آن در شرع معیّن نشده است، دانسته اند. بنابراین هر جا در کلمات فقهای شیعه به خصوص از زمان محقق حلّی به بعد این واژه به کار رفته باشد، مراد از آن دیه جنایت غیرمعین شرعی است مگر این که قرینه خاصی در میان باشد.

لازم به ذکر است که مراد فقهای شیعه از جنایت مزبور، جنایتی است که باعث نقصان آدمی شود. توضیح این که: بیش تر جنایاتی که بر مادون نفس وارد می شود، باعث نقصان آدمی می شود. امّا برخی جنایات باعث نقصان آدمی نمی شود مثل این که کسی، انگشت زاید کسی را قطع کند؛ و یا با ایراد جنایت موهای صورت زنی را بکند و... ؛ در این گونه موارد حاکم می تواند جانی را به پرداخت مال به مجنی علیه محکوم کند. این مال را همان طور که در معنای سوم حکومت خواهیم دید ارش نمی گویند.

از آن چه گذشت می توان چنین نتیجه گرفت که ارش در اصطلاح فقهای شیعه دارای شرایط زیر است:

1 جنایتی صورت گرفته باشد؛

2 جنایت بر مادون نفس باشد؛

3 جنایت باعث نقصان شده باشد؛

4 دیه آن در شرع تعیین نشده باشد.

3.2 اهل سنّت:  فقهای سنّی واژه ارش را بیش تر به معنای دیه جنایت مادون نفس دانسته اند؛ (المجلس الاعلی، 1390: 84؛ زحیلی، 1418: 5702) اعم از آن که مقدار آن در شرع معیّن شده باشد و یا معیّن نشده باشد و از این رو ارش را به دو قسم، ارش مقدّر و ارش غیرمقدّر تقسیم نموده اند؛ (کاشانی، همان، 209؛ شیرازی، 1410: 920 921 و 926) و برای ارش غیرمقدر، گاه واژه حکومت را نیز به کار برده اند؛ مثلاً کاشانی می نویسد: «و امّا الذی یجب فیه ارش غیر مقدّر و هو المسمّی بالحکومة»؛ (کاشانی، همان). به عبارت دیگر، فقهای اهل سنّت در صورتی که بخواهند برای دیه جنایت غیرمعین، واژه ای را به کار ببرند، این واژه عبارت است از «حکومت» و یا «ارش غیرمقدّر» و هیچ گاه دیده نشده که واژه ارش را به طور مطلق و بدون هیچ قیدی به کار برده و از آن دیه جنایت غیرمعیّن را اراده نمایند.

ب. حکومت

در این جا نیز ابتدا معنای حکومت را در روایات پی می گیریم و سپس از مصطلح فقها بحث می کنیم.

1 روایات

واژه حکومت و مشتقّات آن در روایات در معانی متعددی به کار رفته است، امّا در آن چه به بحث ما مربوط می شود در چند معنی زیر می باشد.

1.1 حکم کردن و اعلام نظر دادن

در روایتی از امام صادق uدر مقام تعلیل این مطلب که چرا امیرالمؤمنینuدیه لب بالا را نصف دیه کامل و دیه لب پایین را دو سوّم دیه کامل قرار داده اند، آمده است:

«لانّها تمسک الماء و الطعام مع الاسنان، فلذلک فضلّها فی حکومته؛ چون لب پایین آب و غذا را نگه داشته و از خارج شدن آن جلوگیری می کند، لذا حضرت امیرuدر حکم کردنشان، دیه آن را بیش تر از دیه لب بالا قرار داده اند»؛ (حرّ عاملی، همان، 294).

در این روایت واژه «حکومته» در معنای مصدری خودش (حکم کردن) به کار رفته است، گرچه نتیجه حکم کردن، دیه معین است.

در صحیحه عبداللّه بن سنان نیز، واژه «یحکم» به معنای مصدری آن است؛ (حرّ عاملی، همان: 389).

1.2 مطلق دیه

در روایت مقطوعه ابان آمده است:

«الجائفة ما وقعت فی الجوف لیس لصاحبها قصاص الا الحکومة، و المنقلة تنقل منها العظام و لیس فیها قصاص الا الحکومة، و فی المأمومة ثلث الدیة لیس فیها قصاص الا الحکومة».

مقطوعه ابی حمزه هم مانند مقطوعه ابان است؛ (حرّ عاملی، همان: 180).

این دو روایت مقطوعه بوده و معلوم نیست از معصومuنقل شده باشد. امّا به هرحال بر استعمال عرب دلالت دارد. با توجه به این که دیه جائفه و مأمومه و منقّله در شرع مشخص شده است، مراد از حکومت در این دو روایت دیه معیّن و یا دست کم مطلق دیه می باشد.

2 اصطلاح فقها

حکومت در اصطلاح فقهای امامیه معنایی متفاوت از اصطلاح فقهای اهل سنت دارد.

2.1 امامیه

واژه حکومت در فقه امامیه در چند معنا به کار رفته است:

2.1.1 سنجیدن دیه غیرمعین

سنجیدن و تعیین نمودن میزان دیه جنایت در مواردی که دیه جنایت در شرع تعیین نشده است یکی از معانی حکومت در فقه امامیه است. در این معنا، گاه فقها واژه ارش را نیز به کار برده اند و گاه تصریح کرده اند که این دو واژه مترادف اند. مثلا علامه در قواعد می گوید:

«حکومت و ارش یکی است و معنایش این است که مجنی علیه فرض شود عبد است و قیمت او در دو حالتِ وجود جنایت و حالت سلامتی محاسبه شود و از دیه به نسبت تفاوت میان آن دو قیمت گرفته شود»؛ (حلی، یوسف بن مطهر، 1410: 618).

برخی دیگر از فقها نیز به این مطلب تصریح کرده اند؛ (حلی، جعفر بن حسن، 1410: 416 و 483).

2.1.2 میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی

گاه به خود میزان دیه جنایت غیرمعین شرعی که به وسیله حکم حاکم و... به دست می آید، واژه حکومت اطلاق شده است. تفاوت این معنا با معنای قبلی آن است که واژه حکومت در معنای قبلی به معنای مصدری و در این جا به معنای اسم مصدری است. شیخ طوسی در مبسوط چنین می گوید: «کلما کان الشین اکثر کانت الحکومة اکثر»؛ (طوسی، 1351: 123)، یعنی هر چه زشتی ناشی از جنایت بیش تر باشد، حکومت آن هم بیشتر است. روشن است که در این جا واژه حکومت به معنای میزان دیه ای است که برای جنایت پرداخت می شود.

2.1.3 حکم حاکم به فصل خصومت

معنای سوم حکومت حکم به فصل خصومت است و آن در مواردی است که جنایت باعث نقصان نشود. مرحوم امام خمینی در تحریر الوسیله چنین می گوید:

«ارش و حکومت که به معنای آن است فقط در مواردی است که اگر معیوب به صحیح سنجیده شود نقص در قیمت پیدا می شود. مقدار تفاوت ارش و حکومت است. امّا اگر در مواردی فرض شود که جنایت باعث نقص قیمت نشود و مقدار معین شرعی هم ندارد مثل این که انگشت اضافی کسی را قطع کند یا در اثر جنایت شامّه مجنی علیه از بین برود امّا در قیمت کردن بین مورد جنایت و غیر آن [معیوب و صحیح ] تفاوت قیمت نباشد، در این صورت به حکومت به معنای دیگری نیاز است و آن حکم کردن قاضی است به گونه ای که ریشه نزاع از بین برود حال یا به این که طرفین را به مصالحه وادار کند یا خودش بر حسب مصالح مقدار دیه جنایت را معین کند یا جانی را تعزیر کند»؛ (موسوی خمینی، بی تا: 593).

چون بحث ما درباره جنایاتی است که باعث نقصان شود مراد ما از حکومت در این قاعده معنای اول و دوم آن است.

2.2 اهل سنّت

فقهای سنّی واژه حکومت را به معنای دیه جنایت بر مادون نفس که در شرع معین نشده است و باعث تفاوت قیمت و نقصان آدمی می شود به کار برده اند؛ یعنی حکومت در اصطلاح ایشان با ارش در اصطلاح فقهای امامیه یکسان است.

ج. اجتهاد

در کلمات برخی فقهای اهل سنت به خصوص مالکیه، واژه اجتهاد بسیار به کار رفته و مراد از آن، همان حکومت و ارش است؛ مثلاً مالک در کتاب «المدونة الکبری» برای از بین بردن پلک ها، ریش، الیتین، آلتِ مقطوع الحشفه و... به اجتهاد قائل است؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 332، 338).

یوسف بن عبداللّه قرطبی از فقهای مالکی در کتاب «الکافی فی فقه اهل المدینة» می نویسد:

«در جنایت شجاج فقط اجتهاد و حکومت است و آن به این صورت است که مجنی علیه در حالی که عبد سالمی است قیمت گذاری می شود ....»؛ (قرطبی، 1419: 410).

ظاهراً علت این که مالک واژه اجتهاد را به کار برده این است که او تعیین مقدار حکومت را به نظر و اجتهاد حاکم می داند. استعمال واژه اجتهاد به معنای حکومت و ارش در کتاب های سایر فقها اعم از شیعه و سنّی، به ندرت دیده می شود؛ (برای نمونه ر.ک: عاملی، 1419: 467).

د. مقایسه ای میان ارش و مفاهیم مشابه

1 ارش و حکومت

در بحث ما، میان ارش و حکومت تفاوتی نیست و چه معنای مصدری یا اسم مصدری آن را در نظر بگیریم، در هر حال مراد یکی است. به عبارت دیگر، در مورد جنایت بر مادون نفس که باعث تفاوت و نقصان شده باشد و دیه آن در شرع تعیین نشده باشد، واژه ارش و یا حکومت را به کار می بریم. البته معتقد نیستیم که بین واژه ارش و حکومت در لغت و روایات تفاوتی وجود ندارد،2 بلکه در این مقاله این دو واژه به صورت مترادف به کار رفته است.

2 ارش و نسبت سنجی

باید دانست که در بحث ما ارش و حکومت با نسبت سنجی و مقدار دیه حاصل از آن تفاوت دارند. ابتدا مقصود خود از نسبت سنجی را با مثالی بیان می کنیم؛ می دانیم که دیه از بین بردن دو لب دیه کامل است، حال اگر کسی بخشی از دو لب را از بین ببرد، مثلا یک سوّم آن را، در این صورت باید یک سوّم دیه لب را پرداخت نماید. هم چنین به عقیده برخی دیه از بین بردن یک ابرو، نصف دیه کامل است. حال اگر کسی نصف یک ابرو را از بین ببرد باید نصف دیه مزبور را که در واقع یک ربع دیه کامل است بپردازد. دیه یک سوم لب و دیه نصف یک ابرو در شرع تعیین نشده است امّا با سنجیدن نسبت آن ها به کلّ عضو مورد نظر، دیه آنها به دست می آید. این کار را نسبت سنجی می گوییم.

نسبت سنجی زیر مجموعه و از مصادیق ارش و حکومت به شمار نمی رود و ادله ارش شامل آن نمی شود. توضیح بیش تر این که: برخی فقها ارش و نسبت سنجی را مرتبط با هم می دانند و به تعبیر بهتر، ارش و حکومت را شامل نسبت سنجی دانسته اند. از جمله این افراد، مرحوم آیت اللّه خویی است. ایشان پس از این که می گوید بریدن زبان لال موجب یک سوّم دیه و بریدن بخشی از آن به نسبت مساحت آن بخش به کلّ زبان است، در تعلیل این حکم می گوید:

«بلاخلاف ظاهر و یدل علیه ما تقدّم من انّ فی کلّ مورد لا مقدّر له شرعا ففیه الحکومة و مقتضی الحکومة ذلک»؛ (خویی، همان: 287).

هم چنین ایشان در تعلیل این حکم که «فی قطع بعض الحشفة الدیة بنسبة دیة المقطوع من الکمرة» می نویسد:

«من دون خلاف بین الاصحاب فی المسأله و یدل علیه... ما ذکرناه من الحکومة»؛ (خویی، همان: 311).

در مقابل، برخی فقها میان ارش و نسبت سنجی تفاوت قائل شده اند. از عبارت مرحوم امام در تحریرالوسیله این تفاوت به دست می آید:

«اگر سر دو پستان زن قطع شود برخی گفته اند دیه کامل لازم است امّا در این حکم اشکال است و احتمال می رود که برای آن حکومت و ارش لازم باشد و احتمال می رود که حکم آن نسبت سنجی باشد [یعنی نِسبت سر پستان با کل پستان سنجیده شود و به همین نسبت از دیه پستان پرداخت شود]» ؛ (موسوی خمینی، همان، 582).

همان گونه که مشاهده می شود، ایشان نسبت سنجی را امری غیر از حکومت و قسیم آن می داند. برخی فقها نیز به این تفاوت تصریح کرده اند. (فاضل لنکرانی، 1418: 141).

در کلام فقهای سنّی نیز میان حکومت و نسبت سنجی تفاوت گذاشته شده است و آن ها برای نسبت سنجی از واژه حکومت استفاده نکرده اند، بلکه حکومت را به همان معنای دقیق - دیه جنایت غیرمعین - به کار برده اند. مثلاً شیرازی در مهذّب در مورد جنایت بر عقل چنین می نویسد:

«در عقل دیه است... اگر عقل شخص در اثر جنایت ناقص شود، اگر مقدار نقصان مشخص باشد مثل این که شخص یک روز دیوانه است و روز دیگر عاقل، به همان مقدار دیه لازم است، زیرا در هر چیزی که دیه باشد در بعض آن بعض دیه لازم است، مثل انگشتان. اگر مقدار نقصان مشخص نباشد مثلاً به این صورت که اگر صیحه ای را بشنود عقلش زایل می شود و سپس دوباره برمی گردد، حکومت لازم است»؛ (شیرازی، همان، 931).

مشاهده می کنیم که ایشان برای جنایتی که قابل محاسبه نیست واژه حکومت را به کار برده است و برای جنایتی که قابل محاسبه است، هیچ گاه از این واژه استفاده نکرده است.

خلاصه این که: ارش و حکومت شامل نسبت سنجی نبوده و به همین دلیل مستندات فقهی ارش و احکام و شیوه محاسبه آن با نسبت سنجی یکسان نیست.

گفتار دوم: مستندات فقهی قاعده ارش

در این گفتار در پی ادله ای هستیم که فقها بر اساس آن گفته اند برای هر جنایتی که دیه معینی ندارد، ارش لازم است. این گفتار را در دو قسمت فقه امامیه (الف) و فقه اهل سنّت (ب) پی می گیریم.

الف. امامیه

در این مبحث، ابتدا مستندات قاعده ارش را تبیین نموده و سپس به تحلیل و بررسی آن ها می پردازیم.

1 مستندات

فقهای امامیه برای قاعده ارش به روایات، قاعده ضمان (اتلاف) و اجماع تمسک نموده اند، گرچه مسلّم بودن این قاعده، اکثر فقها را از بحث و بررسی تفصیلی پیرامون مستندات قاعده بی نیاز ساخته است

.

1.1 روایات

1.1.1 روایات قاعده لایبطل

برخی فقهای امامیه برای این قاعده به روایاتی که بر عدم بطلان خون و حق مسلمان دلالت می کند، استناد نموده اند. (نجفی، همان: 168؛ خویی، همان: 212، 267، 297، 298، 299). بر اساس این، قاعده ارش از مصادیق قاعده لایبطل دم امرء مسلم و لا یبطل حق امرء مسلم به شمار می رود. از جمله این روایات صحیحه ابی عبیده است:

«قال: سالت ابا جعفرuعن اعمی فقا عین صحیح، فقال انّ عمد الاعمی مثل الخطا، هذا فیه الدیة فی ماله، فان لم یکن له مال فالدیة علی الامام و لایبطل حق امرء مسلم....؛ ابی عبیده می گوید از امام باقرuدرباره حکم نابینایی که چشم انسان سالمی را درآورده است پرسیدم. حضرت فرمودند: جنایت عمدی کور مانند جنایت خطایی است و برای این جنایت دیه در مال جانی لازم می شود، اگر مالی ندارد بر امام دیه لازم است و حقّ مسلمان باطل نمی شود.» (حرّ عاملی، همان: 89).

کیفیت استناد به این روایت برای قاعده ارش چنین است که گرچه این روایت درباره جنایت بر چشم است که دیه معین دارد، امّا علتی که برای این حکم و در ذیل روایت آمده است (لایبطل حق امرء مسلم) اقتضا می کند حتی در موردی که دیه معیّن شرعی برای آن وجود ندارد، حق شخص باطل نشود و به او متناسب با جنایت صورت گرفته، دیه داده شود.

1.1.2 صحیحه ابوبصیر

در این صحیحه، ابوبصیر از امام صادق uنقل می کند که حضرت فرمودند: جامعه نزد ما است. سپس در پاسخ این سؤال ابوبصیر که جامعه چیست، فرمودند: کتابی است که در آن هر حلال و حرامی و هر چه که مردم نیازمند آنند حتی ارش الخدش وجود دارد. سپس امامu

از ابوبصیر اجازه گرفته و دست او را فشرده و فرمودند: حتی ارش این کار نیز در جامعه

تبیین گردیده است.

برخی فقها از جمله سید علی طباطبایی صاحب ریاض (طباطبایی، 1422: 327) و آیت اللّه خویی (خویی، همان: 212 و 267) به این حدیث استناد کرده اند، گرچه، کیفیت استناد به آن را برای قاعده ارش بیان نکرده اند. شاید بتوان چنین گفت که از این روایت استفاده می شود که هر جنایتی موجب ضمان است و دیه آن در شرع تعیین شده است، هر چند بخشی از دیات معین به دست ما رسیده است و بخش دیگر به دست ما نرسیده است، امّا آن بخش که به دست ما نرسیده است، هدر و باطل نمی شود و باید با ارش مقدار آن را تعیین نمود.3

1.1.3 صحیحه عبداللّه بن سنان

«عن ابی عبداللهuقال: دیة الید اذا قطعت خمسون من الابل، و ما کان جروحاً دون الاصطلام فیحکم به ذوا عدل منکم و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون؛ امام صادق uمی فرماید: دیه دست اگر قطع شود پنجاه شتر است و اگر جنایت به صورت جراحت و نه قطع کردن باشد، دو نفر عادل به آن حکم می کنند و هر کس به آن چه خدا نازل فرموده حکم نکند، کافر است.»؛ (حرّ عاملی، همان: 389)

صاحب ریاض (طباطبایی، همان: 326) و صاحب مبانی تکلمة المنهاج (خویی، همان، 267 و 212) به این حدیث استناد کرده اند، گرچه به نظر می رسد استناد آیت اللّه خویی به این حدیث بیش تر برای بیان شیوه تعیین و محاسبه ارش است (رجوع به دو نفر عادل) و نه اصل قاعده ارش. امّا به هر حال می توان از آن مسلّم بودن خود قاعده را به دست آورد. به عبارت دیگر، شاید بتوان چنین گفت که این حدیث در بخشی از جنایات که جراحات باشد و البته جراحاتی که دیه آن در شرع معین نشده است، مقرر می دارد که میزان ارش با حکم دو نفر عادل معین شود. در مورد سایر جنایات (غیر از جراحات) که دیه آن در شرع تعیین نشده است نیز می توان با الغای خصوصیت از این صحیحه، به آن استناد کرد.

1.1.4 روایات ارش

برای بیان مشروعیت ارش می توان از روایاتی که در آن ها واژه ارش به معنی دیه غیرمعیّن آمده است استفاده کرد. یکی از این روایات، مرسله جمیل است که قبلاً بیان شد. ظاهراً به جز این روایت، روایت دیگری وجود ندارد که به طور قطع و یقین بتوان گفت واژه ارش در آن به معنی دیه غیرمعین است.

به هر حال برخی فقها به این روایت و شاید روایات مشابه دیگر استناد کرده اند. مثلاً مرحوم سیدمحمدجواد عاملی می گوید:

«ظاهراً دلیل قاعده ارش اجماع است. علاوه بر این که آن طور که گفته شده است در بعضی روایات به آن اشاره شده است»؛ (عاملی، بی تا: 192).

1.2 قاعده ضمان به اتلاف

استدلال به قاعده ضمان به اتلاف در واقع در راستای استدلال به احادیث عدم بطلان خون و حق مسلمان است. مرحوم میرعبدالفتاح مراغی در تبیین مستند قاعده ارش می گوید:

«و الوجه ان قاعدةالضمان تقضی بالقیمة، خرج ماورد من الشرع النصّ علی اعتبار قدر معین و بقی الباقی تحت الدلیل فیقوم صحیحا و معیبا بالجنایة و یوخذ ما به التفاوت»؛ (مراغی، 1418: 627 و 628).

مراد ایشان آن است که از یک سو جبران هر جنایتی که بر کسی وارد شود و باعث از بین رفتن عضوی شود که قیمت (دیه) دارد، بر اساس قاعده ضمان، لازم است. و از سوی دیگر، مواردی که دیه آن ها در شرع تعیین شده است از این حکم خارج می شود و مواردی که دیه آن ها تعیین نشده است، مشمول قاعده ضمان به اتلاف باقی می ماند. در نتیجه باید مجنی علیه در دو وضعیت سلامت و عیب قیمت گذاری شود و مابه التفاوت گرفته شود.

1.3 اجماع

برخی فقها در کنار ادله یاد شده، از اجماع به عنوان دلیل مشروعیت این قاعده نام برده اند؛ (اردبیلی، 1416: 355 ) و حتی برخی آن را مهم ترین دلیل این قاعده، دانسته اند؛ (عاملی، بی تا، 192).

2 تحلیل و بررسی

بحث از مستندات قاعده ارش به طور مبسوط در کتاب های فقهی مطرح نشده است. آن چه بیشتر محل بحث فقها و به خصوص معاصرین بوده است، روش محاسبه و تعیین ارش است. به همین جهت به نظر می رسد مشروعیت قاعده ارش از مسلّمات فقه شیعه و بلکه اهل سنّت می باشد.

تنها کسی که در این زمینه تردید و تامّل دارد، مرحوم آیت اللّه خوانساری است. گرچه در بررسی کلمات ایشان آن چه در بادی امر به نظر می رسد آن است که ایشان اصل قاعده ارش را قبول ندارد،4 امّا با دقت نظر روشن می شود که ایشان یکی از شیوه های تعیین ارش را که بسیاری از فقها حتی تا زمان معاصر آن را پذیرفته اند، قبول ندارد. بسیاری از فقها برای تعیین ارش، روش قیمت گذاری مجنی علیه را با فرض عبد بودن و در دو حالت سلامتی و معیوبی و تفاوت نسبت این دو قیمت، برگزیده اند. مرحوم آیت اللّه خوانساری با این شیوه مخالف است. در نتیجه باید سخن ایشان را در گفتار سوم بررسی نمود.

با وجود این، به نظر می رسد که باید ادله بالا را بررسی نمود تا مفاد آن روشن شود.

توضیح این که: فقها با بیان قاعده کل ما لا تقدیر فیه ففیه الارش این موضوع را مسلّم دانسته اند که دیه برخی جنایت ها در شرع تعیین نشده است. در حالی که از روایت صحیحه ابی بصیر که مشابه آن روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد استفاده می شود که دیه همه جنایت ها در شرع تعیین شده است؛ (نجفی، همان، 168، خوانساری، همان: 277) بله دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است ولی «نرسیدن دیه معین شرعی» امری متفاوت از «تعیین نشدن دیه در شرع» می باشد. به ویژه آن که به گفته مرحوم آیت الله خوانساری، در موارد ارش احتمال عدم ارش داده می شود؛ به این معنا که اگر راوی خدمت معصومuمشرّف می شد و از دیه ذائقه و صوت و سایر مواردی که فقها برای آن ارش در نظر گرفته اند سؤال می کرد، احتمال بسیار قوی آن بود که معصومuدیه آن را بیان می کردند نه این که حکم آن را ارش قرار دهند.

نتیجه این که: دیه برخی جنایت ها که در شرع مشخص شده است به دست ما نرسیده است و چون حق مجنی علیه هدر نمی رود، باید آن را جبران کرد. میزان جبران را ارش می گویند اما معنای این حرف این نیست که ارش به دست آمده همان میزان معین شرعی باشد؛ بلکه ممکن است با آن مساوی، کمتر یا بیشتر باشد. بنابراین قاعده ارش همانند اصالةالاحتیاط و... از زمره ادله فقاهتی است و نه ادله اجتهادی. به عبارت دیگر دیه برخی جنایات به دست ما نرسیده است و ما در مقام نظر نمی دانیم دیه آن ها چقدر است، اما چون در مقام عمل نمی توانیم متوقف باشیم، ناگزیریم که با ارش، آن ها را جبران کنیم. این نکته ای مهم است و در سرنوشت بحث بعدی شیوه تعیین ارش اثر گذار می باشد. با این دیدگاه یکایک ادله ارش را بررسی می کنیم. روایات قاعده لایبطل و نیز قاعده ضمان دلالت بر آن دارند که حق مجنی علیه از بین نمی رود اما بر این مطلب که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده و یا تعیین شده اما به دست ما نرسیده، دلالتی ندارد. وضعیت صحیحه ابی بصیر روشن است. اما صحیحه عبدالله بن سنان مربوط به نسبت سنجی است و نه قاعده ارش؛ زیرا اولاً، بر بسیاری از موارد و مصادیق ارش، «جروحاً دون الاصطلام» صدق نمی کند، هم چون از بین رفتن صوت و نقصان صوت، از بین رفتن ذائقه و انزال و قدرت تولید مثل و لذت مقاربت، کندن دندان زاید، از بین بردن موها و روئیدن دوبارة آن ها و..

ثانیاً، این صحیحه از ابتدا از دیه قطع دست صحبت می کند و سپس از جراحاتی که غیر از قطع باشد. به طور طبیعی اولین نکته ای که در مورد جراحات به ذهن خطور می کند، جراحاتی است که بر دست وارد می شود. این جراحات ممکن است به صورت حارصه و دامیه و متلاحمه و سمحاق و...باشد که حکم شرعی آن ها سنجیدن نسبت حارصه سر به حارصه دست است.5

بله چون ممکن است در صدق نام جنایت مورد نظر اختلاف باشد چرا که مجنی علیه مثلاً ادعا می کند عمق جنایت زیاد است و لذا اسم آن سمحاق است، امّا جانی ادّعا می کند جنایت او دامیه و یا حداکثر متلاحمه است، دو نفر عادل باید وضعیت جنایت را روشن سازند.

بنابراین صحیحه ابن سنان به باب ارش ارتباط ندارد. وضعیت روایات ارش هم با آن چه که در ذیل معنای چهارم ارش (ارش در روایات) آورده شد، روشن است، نقد اجماع هم روشن می باشد زیرا اجماع مدرکی است و ارزش اثباتی ندارد.

ب. اهل سنّت

در فقه اهل سنّت بحث چندانی از مستند فقهی حکومت نشده است و شاید به خاطر بدیهی بودن آن است که ایشان خود را مستغنی از بحث درباره آن دیده اند. دلیل عمده ای که در لابلای کلمات ایشان دیده می شود این است که دیه برخی جنایات در شرع تعیین نشده است و نمی توان گفت جانی هیچ مسؤولیتی در قبال عمل خود ندارد، به همین جهت، یعنی به خاطر هدر نرفتن حق مسلمان، باید به ارش و حکومت قایل شد. به عبارت دیگر، عمده دلیل فقهای سنّی همان چیزی است که در فقه امامیه به عنوان «لایبطل حق امرء مسلم» از آن یاد می شود. برای نمونه، مرغینانی در الهدایة می گوید:

«در جنایت کم تر از موضحه حکومت لازم است، زیرا دیه معینی ندارد و هدر دادن آن ممکن نیست در نتیجه واجب است به حکم عادل مقدار آن را معیّن نمود»؛ (مرغینانی، 1419: 255).

کاشانی در بدایع الصنایع می گوید:

«والاصل ان ما لا قصاص فیه من الجنایات علی ما دون النفس و لیس له ارش مقدر ففیه الحکومة لانّ الاصل فی الجنایة الواردة علی محلّ معصوم اعتبارها بایجاب الجابر او الزاجر ما امکن»؛ (کاشانی، همان: 39).

هم چنین شیرازی در مهذّب می گوید: وقتی جنایت بر اصل جان و نفس آدمی ضمان آور است بر مقداری از آن نیز ضمان آور است؛ (شیرازی، همان: 947).

خلاصه این که: با مقایسه منابع قاعده مورد بحث در فقه شیعه و سنّی روشن می شود که مهم ترین دلیل این قاعده از نظر مسلمین عدم بطلان حق مسلمان و لزوم تدارک آن است.

گفتار سوم: شیوه محاسبه ارش و حکومت

در این گفتار، ابتدا شیوه محاسبه ارش را در فقه امامیه (الف) و سپس در فقه اهل سنّت (ب) بررسی می کنیم.

الف. امامیه

در این جا ابتدا به بیان شیوه های محاسبه و سپس ارزیابی آن ها می پردازیم.

1 شیوه های محاسبه ارش

در فقه امامیه چهار شیوه برای تعیین ارش بیان شده است:

11 عبد انگاری: بیش تر فقهای امامیه گفته اند برای تعیین ارش، بایستی مجنی علیه را در صورتی که حرّ باشد، عبد فرض نمود و صحیح و معیب او را قیمت گذاری کرده و هر نسبتی که میان تفاوت صحیح و معیب با صحیح به دست می آید، به همان نسبت از دیه نفس به عنوان ارش تعیین گردد؛ مثلا اگر مجنی علیه به فرض بنده بودن در صورت سلامت معادل 800 دینار ارزش داشته باشد و با وجود عیب 600 دینار، مقدار ارش ربع دیه کامل یعنی 25 شتر می باشد.

12 نظر حاکم پس از جلب نظر دو نفر عادل: مرحوم آیت اللّه خویی معتقد است تعیین ارش به وسیله حاکم پس از جلب نظر دو نفر عادل صورت می گیرد؛ (خویی، همان: 212 و 266).

13 صلح و تراضی: برخی فقها معتقدند تعیین ارش از طریق صلح و تراضی صورت می گیرد؛ (خوانساری، همان: 232).

14 نظر امام: گرچه شیخ طوسی در برخی موارد برای تعیین ارش، از شیوه اوّل نام برده است، (طوسی، 1410: 129) امّا در مورد کسی که موهای سرش به وسیلة آب داغ از بین رفته و دوباره روییده است، می گوید: «علیه ارشه حسب ما یراه الامام»؛ (طوسی، همان: 127).

2 ارزیابی شیوه های تعیین ارش

2.1 روش اوّل: شیوه اوّل دارای ایراداتی است؛ (آصف المحسنی، 1382: 299 298) از جمله آن ها عدم کارایی آن در زمان فعلی به علت برچیده شدن نظام برده داری است. علاوه لازمه این روش، عدم وجود ارش در بسیاری از موارد است، زیرا قیمت عبد به وسیله بسیاری از جراحات یا جنایت ها تفاوت نمی کند و در نتیجه برای آن ها ارشی نخواهد بود در حالی که روایات حتی در فشار دادن بدن نیز ارش می باشد؛ (شیرازی، 1409: 215 214). امّا مهم ترین اشکال این شیوه این است که مستند شرعی نداشته و هیچ آیه و روایت و اجماعی بر شرعی بودن آن دلالت ندارند. به قول مرحوم آیت اللّه خویی روایات و اجماع بر اصل مشروعیت ارش دلالت دارند و نه بر عبدفرض نمودن مجنی علیه؛ (خویی، همان: 267). شاید به همین جهت است که برخی فقها احتمال داده اند که این شیوه از فقه اهل سنّت به فقه شیعه سرایت کرده است؛ (موسوی اردبیلی، 1416: 318).

2.2 روش دوم: مرحوم آیت اللّه خویی که به شیوه دوم برای تعیین ارش معتقد است، برای مشروع بودن آن به صحیحه عبداللّه بن سنان که قبلاً به آن اشاره شد استناد می کند. طبق این صحیحه حاکم و قاضی در تعیین ارش از شهادت و نظر دو نفر عادل بهره می جوید؛

(خویی، همان: 267).

اما همان طور که قبلاً گفته شد، ظاهراً این روایت ربطی به قاعده ارش نداشته و مربوط به نسبت سنجی است.

ضمن این که بر اساس این روایت باید گفت شیوه دوم محاسبه ارش، تعیین ارش به وسیله دو نفر عادل است و دیگر نباید برای حاکم سهمی در تعیین ارش قایل شد.

2.3 روش سوّم: مرحوم آیت اللّه خوانساری از یک سو به نقد شیوه اوّل (عبدانگاری) و از سوی دیگر به تبیین شیوه سوم (صلح) می پردازد. شاید بتوان سخنان ایشان را چنین خلاصه کرد؛ (خوانساری، همان: 212، 216، 227، 232، 251، 269، 277).

الف. در مواردی که دیه معیّن نشده است، احتمال عدم ارش وجود دارد؛ زیرا اگر از امامuسؤال می شد که دیه این مورد چیست، حضرت uمقدار دیه را بیان می کردند و پاسخ ایشان، ارش یعنی تفاوت میان سالم (کامل) و معیوب (ناقص) نبود. مثلا از جمله موارد ارش، که فقها بیان کرده اند، بریدن آلت مقطوع الحشفه است. حال اگر به فرض کسی از امام uدیه این مورد را می پرسید احتمال قوی می دهیم که حضرت uدیه آن را به طور صریح بیان می کردند و نمی گفتند تفاوت کامل و ناقص، دیه آن است.

ب. دلیلی بر صحت شیوه اوّل وجود ندارد و ادله مطرح شده مثل صحیحه ابوبصیر و عبداللّه بن سنان و... بر شیوه خاصی دلالت ندارد.

ج. چون در این موارد دیه تعیین نشده است و قاعده ارش هم ثابت نیست، باید با صلح و تراضی دعوی را پایان داد. به عبارت دیگر، ادله صلح، لزوم آن را در مواردی که دیه معین نشده است، ایجاب می کند و در نتیجه باید با صلح، میان متخاصمین تراضی برقرار نمود. بدیهی است در شیوه اوّل رضایت طرفین نقشی ندارد، امّا طبق این شیوه باید با ایجاد صلح و تراضی بین آن ها، دعوی را خاتمه داد.

به نظر می رسد این شیوه نیز قابل تأمل باشد، زیرا امکان صلح در بسیاری موارد وجود ندارد گرچه ممکن است بگوییم متخاصمین به صلح اجبار می شوند و این شیوه، صلح قهری را هم تجویز می کند، اما صلح قهری در موارد استثنایی مطرح است و نه به عنوان یک شیوه عام و فراگیر؛ در حالی که موارد ارش متعدد و متنوّع است.

2.4 روش چهارم: شیخ طوسی در نهایه، مستند شیوه چهارم را بیان نکرده است. شاید نظر ایشان این باشد که چون حل و فصل دعوا بر عهده حاکم است، بنابراین اوست که باید میزان ارش را معین نماید. اما اشکالی که مطرح می شود این است که حاکم از چه طریق و با چه ابزاری این میزان را معین می نماید؛ عبدانگاری، رجوع به دو عادل، یا ...؟ در نتیجه هم چنان سؤال باقی است که شیوه تعیین ارش چگونه است.

پس از تبیین شیوه های چهارگانه و نقد آن ها، شاید بتوان با کمک گرفتن از آن چه در ذیل مستندات قاعده ارش بیان گردید، وضعیت بحث فعلی را روشن نمود. همان طور که ذکر شد قاعده ارش یک حکم ظاهری و از زمره ادله فقاهتی است؛ طبیعی است که وقتی اصل موضوع «تعیین نشدن دیه برخی جنایات در شرع» مشکوک است، «شیوه شرعی تعیین ارش» نیز مشکوک بوده و دلیلی خاص بر شیوه های مطرح شده وجود نداشته باشد. در این وضعیت می توان چنین گفت که دست فقیه در تعیین روش ارش باز است و اوست که می تواند شیوه صحیح را بنا بر مصالح مورد نظر، تعیین کند. اما شاید بهترین شیوه، رجوع به کارشناس باشد؛ زیرا بنای عقلا بر این است که در تشخیص موضوعات تخصصی به کارشناس مراجعه شود، شرع مقدس هم این بنا را رد نکرده است. بدیهی است بین رجوع به کارشناس و رجوع به دو مرد عادل، که در صحیحه ابن سنان بیان شده بود، رابطه تساوی برقرار نیست.

ب. اهل سنّت

در این جا نیز ابتدا به تبیین روش های تعیین ارش و سپس به ارزیابی آن ها توسط فقهای اهل سنّت پرداخته می شود.

1 شیوه های محاسبه ارش

در فقه اهل تسنن در مجموع سه روش برای تعیین ارش دیده می شود که شاید بتوان گفت بازگشت برخی از آن ها به یک امر است.

1.1 عبد انگاری: بیش تر فقهای سنّی برای تعیین حکومت از شیوه عبدانگاری مجنی علیه استفاده کرده اند.

از کلام فقهای حنفی چنین استفاده می شود که این روش را اولین بار طحاوی بیان کرده است. کاشانی در بدایع الصنایع می گوید:

«و امّا تفسیر حکومت در صورتی که جانی و مجنی علیه هر دو حرّ باشند، طحاوی رحمةاللّه گفته است که مجنی علیه با فرض این که عبد است و جنایتی بر او وارد نشده و عبد است و جنایت بر او وارد شده قیمت گذاری می شود و سپس نسبت میان دو قیمت سنجیده می شود و از دیه به همان نسبت گرفته می شود»؛ (کاشانی، همان: 213).

هم چنین شافعی در کتاب الام؛ (شافعی، 1419: 697) و ابن قدامه در سه کتاب المقنع، عمدةالفقه و الکافی فی فقه ابن حنبل به این شیوه اشاره کرده اند؛ (ابن قدامه، 1419: 1057 1030 و 1131).

1.2 مقایسه نمودن با نزدیک ترین جنایت دارای دیه معین: برخی فقهای حنفی روش دیگری را بیان کرده اند و آن این که: در مورد جنایتی که دیه معین ندارد، برای تعیین حکومت آن باید دید که جنایت مزبور به کدام جنایت که دیه معین دارد، نزدیک تر است و آن گاه مقدار حکومت را تعیین نمود. کاشانی می نویسد:

«سرخسی گفته است این جنایت به نزدیک ترین جنایاتی که دیه معین دارند سنجیده می شود در نتیجه دو نفر پزشک عادل بررسی می کنند و مقدار آن را به دست می آورند»؛ (کاشانی، همان: 213).

مرغینانی نیز در تبیین نظر کرخی در کتاب هدایه می گوید:

«آن چه دیه معین ندارد به آن چه دیه معین دارد برگردانده می شود»؛ (مرغینانی، 1419: 256).

1.3 اجتهاد و نظر حاکم: مالک عقیده دارد تعین ارش و حکومت به نظر حاکم بستگی دارد و او است که مقدار حکومت را تعیین می کند. البته او نمی گوید حاکم مقدار حکومت را با عبدانگاری یا قیاس به جنایات مقدّره و یا طریق دیگر تعیین می کند. سحنون در المدونةالکبری از ابن قاسم موارد زیادی را نقل می کند که مالک گفته است «فیه الاجتهاد»؛ (مالک، 1419: 324، 326، 328، 329، 338). وی در یک مورد اجتهاد را تفسیر می کند که شاید معنای اجتهاد در سایر موارد هم چنین باشد. ابن القاسم پس از بیان نظر مالک در مورد این که دیه کامل ظرف سه سال باید پرداخت شود و اگر مقدار دیه، ثلث و یا دو ثلث باشد به ترتیب در ظرف یک سال و دو سال پرداخت می شود، می گوید: «از مالک سؤال شد که اگر مقدار دیه، نصف دیه کامل باشد ظرف زمانی پرداخت آن چگونه است و مالک پاسخ داد: «اری ان یجتهد الامام فی ذلک». سحنون از ابن القاسم می پرسد: معنای اجتهاد امام چیست؟ و او چنین پاسخ داد:

«معنای اجتهاد این است که به نظر و صلاحدید حاکم واگذار می شود اگر صلاح دانست آن را در ظرف دو سال و یا اگر صلاح دانست در مدت یک سال و نیم قرار دهد، به همین نحو عمل می کند.»؛ (مالک، همان: 333).

حال گرچه تفسیر اجتهاد در این مورد درباره زمان پرداخت دیه است، امّا شاید حکم سایر موارد که واژه اجتهاد در آن ها آمده نیز همین باشد.

آن چه این احتمال را تقویت می کند این است که در موارد ارش و حکومت، گاه فقهای مالکی واژه «انما یجتهد له» را شبیه آن چه در بالا در مورد مدت پرداخت دیه گذشت، آورده اند؛ (همان: 328).

البته قرطبی از فقهای مالکی در کتاب الکافی فی فقه اهل المدینه به روش عبدانگاری معتقد است؛ (قرطبی، 1419: 496).

به هرحال همان طور که قبلاً بیان شد شاید بتوان روش سوم را به روش اول و دوم بازگرداند و چنین گفت که مراد مالک این است که تعیین حکومت به وسیله حاکم صورت می گیرد، حال شیوة این تعیین ممکن است عبدانگاری و ممکن است مقایسه جنایت مورد نظر با جنایت مقدّر باشد.

2 ارزیابی فقهای اهل سنّت از شیوه های تعیین ارش

در این قسمت به تبیین نظریات فقهای اهل سنّت دربارة شیوه های محاسبه ارش می پردازیم. تذکر این نکته لازم است که ارزیابی شیوه سوّم در کلام ایشان دیده نمی شود.

در زمینه شیوه اول یعنی عبد انگاری، دو نکته قابل تذکر است، یکی مشروعیت این شیوه و دیگر کارایی آن. امّا درباره مشروعیت این روش بحث چندانی در میان فقهای سنّی دیده نمی شود و قایلین به آن، شرعی بودنش را مسلّم گرفته اند. بلی، برخی فقها مثل شیرازی می گویند چون تنها راه شناختن مقدار نقصی که در اثر جنایت حاصل شده است، قیمت گذاری شخص مجنی علیه است، از این رو چاره ای جز عبدانگاری نیست؛ (شیرازی، همان: 947).

صاحب بدایع الصنایع وجه این کار را آن می داند که قیمت در عبد، مثل دیه در حرّ است و از این جهت این شیوه می تواند کمک زیادی به تشخیص مقدار دیه بنماید؛ (کاشانی، همان: 231) و عمرانی علت را آن می داند که چون حرّ در جنایاتی که دیه معین دارد برای عبد اصل و ملاک است، عبد نیز برای حرّ در جنایاتی که دیه معین ندارد، اصل می باشد؛ (عمرانی، 1423: 490).

امّا درباره کارآیی آن باید گفت علاوه بر آن که این شیوه در زمان حاضر به علت عدم وجود نظام بردگی قابل اجرا نیست؛ (زحیلی، 1418: 5768)، گاه باعث می شود که مقدار حکومت به اندازه و یا بیش از دیات مقدّر باشد در حالی که شدت جنایت کم تر از جنایتی است که دیه آن مقدّر است؛ مثلا در مورد جراحت موضحه نصف عشر دیه کامل یعنی پنج شتر لازم است. حال اگر جراحتی کم تر از این وارد شود اگر به شیوه اوّل عمل کنیم ممکن است برای این جراحت، بیش از پنج شتر لازم باشد. بنابراین باید به شیوه دوم عمل کرد، به این معنا که چون این جراحت کم تر از موضحه است، حکومت و ارش آن، در حدود دیه موضحه باید سنجیده شود؛ (سرخسی، 1412: 87).

فقهای حنفی که هر دو روش طحاوی و سرخسی را ذکر کرده اند، به نقل این دو شیوه بسنده کرده و نگفته اند آیا نقد سرخسی بر شیوه عبدانگاری وارد است یا خیر. علاوه بر این که روشن نیست کدام شیوه، شیوه پذیرفته شده است. بدرالدین عینی از فقهای حنفی پس از بیان روش سرخسی می نویسد:

«قال شیخ الاسلام هذا هوالاصح، و فی فتاوی قاضی خان: و علی قول الطحاوی الفتوی و به اخذ الحلوانی و به قالت الائمّة الثلاثة و اهل العلم و قال ابن المنذر: و هو قول کل من یحفظ عنه»؛

(بدرالدین العینی، 1420: 195).

برخی فقهای مذاهب دیگر که ظاهراً متوجه اشکال سرخسی بر شیوه طحاوی بوده اند، بدون این که تصریح به اصل اشکال کنند، به آن پاسخ داده اند؛ مثلاً شافعی معتقد است در چنین مواردی روشن می شود که کارشناسان به اشتباه قیمت گذاری کرده اند؛ (شافعی، همان: 697). و برخی دیگر که طرفدار شیوه اوّل اند می گویند در چنین مواردی حاکم با نظر خودش مقداری از حکومت تعیین شده را کاهش می دهد تا مشکل مرتفع گردد. مثلا نووی در منهاج الطالبین می گوید:

«اگر حکومت در مورد عضوی باشد که دیه معین دارد، نباید به اندازه دیه معین باشد. اگر به اندازه دیه معین باشد، قاضی مقداری را با اجتهاد و نظر خود، کم می کند»؛ (نووی، 1419: 1006).

دکتر وهبه زحیلی بر هر دو روش ایراد گرفته است؛ (زحیلی، همان: 5767 5768). وی در نقد شیوه طحاوی می گوید: اجرای این شیوه در حال حاضر به علت نبود برده، ممکن نیست و در نقد شیوه سرخسی به تبع برخی فقهای اهل سنّت، می گوید: اجرای این شیوه فقط در جراحت های سر و صورت ممکن است. شاید منظور او این باشد که همیشه نمی توان برای تعیین ارش یک جنایت، جنایتی را پیدا نمود که نزدیک به جنایت موردنظر بوده و دیه معین داشته باشد. او روش سوّمی را پیشنهاد می کند و آن این که در زمان حاضر، شاید بهترین راه برای تعیین ارش آن باشد که به ملاحظه مخارجی که مجنی علیه برای درمان به آن ها نیاز دارد، ارش تعیین شود؛ (زحیلی، همان، 5768). او دلیل مشروعیت این روش را بیان نکرده است.

گفتار چهارم: حدّ و اندازه ارش

چون ارش و حکومت دیه جنایتی هستند که در شرع مقدار آن تعیین نشده است، این سؤال مطرح می شود که آیإ ممکن است مقدار ارش به اندازه دیه کامل و یا بیش از آن باشد. آیا حدّی برای ارش وجود دارد؟ این که در کلمات فقها آمده است که ارش کم تر از دیه است، مراد از این دیه چیست؛ دیه نفس یا دیه عضو و کدام عضو؟ سؤال دیگر این که: در شیوه عبدانگاری که نسبت میان تفاوت دو قیمت معیب و سالم از دیه گرفته می شود، مراد از این دیه چیست؟

این گفتار طی دو مبحث به این سؤالات پاسخ خواهیم داد.

الف. فقه امامیه

در فقه امامیه شاید شهید ثانی اولین کسی باشد که به صراحت این بحث را مطرح کرده است. ایشان پس از این که می گوید: با روش عبدانگاری نسبت تفاوت قیمت حرّی که عبد فرض شده را در دو حالت سالم و معیوب به دست آورده و به همین نسبت از دیه گرفته می شود، مراد از این دیه، را دیه نفس می داند. مثلاً اگر جنایتی که بر دست وارد شده دیه معین ندارد و با شیوه بالا روشن شد که نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم، یک دهم است، یک دهم دیه نفس باید پرداخت شود و نه یک دهم دیه یک دست. وی در تعلیل این مطلب می گوید: این به آن جهت است که ما نفس را قیمت کردیم و گفتیم این حرّ اگر برده باشد، کلاّ چه ارزشی دارد و در حالتی که جنایت بر او وارد شده چه قیمتی دارد، پس باید از دیه نفس محاسبه کرد:

«والمراد بالدیة التی یرجع الیها فی النسبة دیةالنفس لانّا نقوم النفس اوّلا فنعتبر النقصان من دیتها و ذهب بعض الشافعیة الی انّ المعتبر دیة العضو الذی وردت الجنایة علیه، فلو نقص عشر القیمة بالجنایة علی الید فالواجب عشر دیة الید»؛ (عاملی، همان: 467).

ظاهراً دلیل شهید ثانی برای این که مراد از دیه در قاعده ارش و بر اساس شیوه عبدانگاری، دیه نفس است، صحیح نیست؛ زیرا درست است که عبد را قیمت می کنیم امّا دلیل آن این است که چاره دیگری نداریم. روشن است که عبد مثل برخی حیوانات و اشیاء نیست که جزء جزء آن دارای قیمت خاصی باشد؛ بنابراین ناچار هستیم که عبد را به طور کلی قیمت گذاری کنیم، امّا ظاهراً این دلیل ایجاب نمی کند که باید حتماً نسبت به دست آمده از دیه نفس پرداخت شود.

شهید ثانی در ادامه درباره نهایت میزان ارش می گوید :

«جنایت یا بر عضوی وارد شده که دیه معیّن دارد و یا بر عضوی وارد شده که دیه معین ندارد. در صورت اوّل اگر مقدار ارش از دیه معین آن عضو کمتر باشد مشکلی ندارد ولی اگر مساوی باشد یا بیش تر از آن باشد، مقتضای اطلاق کلام محقق درباره عبدانگاری آن است که این ارش ثابت است (گرچه به اندازه دیه آن عضو و یا بیش تر از آن است)، البته اگر بگوییم باید مقداری از ارش مزبور کاسته شود تا دیه جنایت بر عضو در حالی که باقی است، با دیه عضو در حالی که به طور کلی از بین رفته است مساوی نباشد، حرف خوبی است. امّا اگر جنایت بر عضوی وارد شود که دیه معین ندارد، در این صورت باید کم تر از دیه نفس باشد، همان طور که گفتیم»؛ (عاملی، همان: 467).

درباره کلام شهید باید گفت:

اولاً، چون ایشان مراد از دیه را دیه نفس دانسته است، این مشکل پیش می آید که ممکن است گاه ارش جنایت وارد بر عضوی به اندازه دیه اصل آن عضو و یا بیش تر از آن باشد. امّا اگر مراد از دیه، دیه عضو باشد و نسبت به دست آمده از دیه عضو حساب شود، چنین اشکالی پیش نمی آید.

ثانیاً، می توان گفت علت این که نباید ارش جنایت وارد بر عضوی که دیه معین دارد به اندازه دیه آن و یا بیش تر از آن باشد، ارتکاز عقلی است. بدیهی است عقل نمی پذیرد که دیه بریدن یک دست پانصد دینار باشد، امّا ارش جنایت کم تر از بریدن به اندازه پانصد دینار و یا بیش تر باشد.

ثالثاً، این گفته شهید که دیة جنایت بر عضوی که دیه معیّن ندارد، باید کم تر از دیه نفس باشد، ظاهراً بدون دلیل است و در همه جا صادق نیست.به خصوص این که دیه بسیاری از اعضا به اندازه دیه نفس است بنابراین منعی ندارد که ارش جنایت بر چنین عضوی به اندازه دیه نفس باشد. گرچه ارتکاز عقلی این است که وقتی جنایتی بر مادون نفس وارد شود، دیه آن باید کمتر از دیه نفس باشد، ولی به دلیل آن که شرع مقدس دیه برخی اعضا را مانند دیه نفس قرار داده است و نیز این که گاه جمع چند جنایت بر عضو، از دیه نفس بیش تر است، این ارتکاز مورد تردید است. بنابراین مقدار ارش می تواند به اندازة دیه کامل باشد.

ب. فقه اهل سنّت

بحث در فقه اهل سنّت را نیز در دو قسمت پی می گیریم؛ یکی این که بنابر شیوه قیمت گذاری مجنی علیه که باید نسبت تفاوت دو قیمت معیب و سالم را از دیه پرداخت نمود، مراد ازدیه چیست و دیگر این که میزان نهایی ارش چه مقدار می تواند باشد.

با این که بسیاری از فقها به طور صریح مراد خود از دیه را بیان نکرده اند امّا روشن است که مراد آن ها دیه نفس است؛ زیرا واژه دیه هر جا به طور مطلق به کار رود مراد دیه نفس است مگر این که قرینه ای در میان باشد. برخی از فقهای اهل سنّت نیز به این معنا تصریح کرده اند؛ (نووی، همان: 1006).

با وجود این، برخی از فقهای شافعی می گویند مراد از دیه، دیه عضوی است که بر آن جنایت موجب حکومت وارد شده است. البته محل اختلاف، عضوی است که دیه معیّن دارد. اگر بر چنین عضوی جنایتی رخ دهد که موجب حکومت است، برخی دیه عضو را ملاک می دانند و برخی دیه نفس را؛ امّا در مورد عضوی که دیه معیّن ندارد، ملاک دیه نفس است. حال کدامیک از این دو دیدگاه صحیح است؟

شیرازی در مهذب می گوید:

«اصحاب ما می گویند باید نقص جنایت را از دیه عضو مجنی علیه محاسبه کرد و نه از دیه نفس، زیرا اگر ملاک دیه نفس باشد ممکن است حکومت برای جنایت بر عضو، از دیه آن عضو فراتر رود»؛ (شیرازی، همان: 947).

امّا شیرازی این مطلب را قبول نمی کند و معتقد است: از آن جا که بر اساس شیوه عبدانگاری، شخص مجنی علیه قیمت گذاری شده است پس باید مقدار نقص را از دیه نفس حساب کرد. هم چنین اگر ملاک، دیه عضو باشد، این کار موجب می شود که فاصله میان دیه دو جنایت که نزدیک به هم هستند زیاد باشد، مثلا جنایت سمحاق کم تر از جنایت موضحه و قریب به آن است. سمحاق موجب حکومت است، حال اگر نقص قیمتی که در اثر این جنایت پیش آمده، یک دهم باشد و بگوییم یک دهم موضحه باید پرداخت شود، فاصله دیه سمحاق با دیه موضحه بسیار می شود و این صحیح نیست؛ از این رو دیه نفس باید مبنا قرار گیرد؛ (شیرازی. همان: 947 و عمرانی، همان: 490).

او به طور ضمنی در پاسخ این اشکال


مطالب مشابه :


محاسبه دیه سال 92

حقوق - محاسبه دیه سال 92 - - محاسبه دیه 92 - به دینار - محاسبه دیه




جدول محاسبه نرخ دیه سال ۱۳۹۲

جدول محاسبه نرخ دیه سال ۱۳۹۲ یک دینار کلياتي‏ راجع به دعاوي‏




محاسبه دیه در سال 1392

برای محاسبه دیه خود به ادامه مطلب بروید . يك دینار نحوه محاسبه دیه,




پــرونــده‌هــای مـخـتــومــه دیــات

دیه در لغت به دینار از اقلام شش‌گانه دیات و همچنین خارج نمودن حله از محدوده محاسبه (به




جدول محاسبه نرخ دیه سال ۱۳۹۲

جدول محاسبه نرخ دیه سال آیین نامه نحوه جذب، گزینش و دستورالعمل راجع به استرداد




معادل امروزی مهریه حضرت زهرا (س)

روایات متعدد در مورد نحوه محاسبه یعنی دیه معادل هزار دینار و به عبارت دیگر یک دینار




قاعده ارش و حکومت در فقه امامیه و اهل سنّت

یا جنایتی بر سر وارد شود و ارش آن به دیه کند، نحوه محاسبه ارش آن دیه اش 250 دینار




اسفتائات دیه ( آیت الله مکارم شیرازی)

اصلاح شکستگى، محکوم به پرداخت یک صد دینار مى گردد، و در صورت نحوه محاسبه دیه




دادخواست مطالبه ضرر و زیان در پرونده کیفری 2

محاسبه دیه به نحوه جذب، گزینش باشد و با توجه به اینکه اجناس به دینار کویت در




برچسب :