نمایش

سالهای نخست آموزگاریم بود که تصمیم گرفتم نمایشی را برای مدرسه تدارک ببینم . ابتدا از گروهی علاقمند تست گرفتم به دنبال متنی آموزنده وبچه­فهم رفتم نقشها را بین اعضا تقسیم کردم مدتی متن­خوانی کردیم وبعد فکری برای دکور وگریم شد دوماه که گذشت نمایش آماده بود . روزی از روزهای پاییزی بخشنامه­ای آمد جشنواره نمایش . از اول سال منتظر آن بودم می­توانستم نمایش دیگر مدرسه­ها را ببینم و کارم را با آنها مقایسه کنم و چیزهای جدید بیاموزم برای دانش­آموزان مدرسه هم فرصتی مغتنم بود تا در فضایی بزرگتر وتماشاگرانی غریبه­تر به عرصه­ی هنر خود بپردازند .با خودم می­گفتم آیا امکان دارد در اولین سال بهترین بازیگر وکارگردان وصحنه­آرایی از مدرسه­ ما باشد . روز جشنواره از پشت کوههای مشرق طلوع کرد به مدیر مدرسه گفتم :<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

    قرار است امروز برای اجرای نمایش به جشنواره برویم .

.مدیر با دست راست گوش چپش را خاراند وگفت :

شما که کلاس دارید !! ساعت چند جشنواره شروع می­شود ؟

-         ساعت 9

-         - خب شما به کلاس برو ساعت هشت ونیم با آژانس بچه­ها را می­فرستم خودشان اجرا می­کنند !!!

-          به سراغ مربی تربیتی مدرسه رفتم و داستان را گفتم واز او خواستم 2 ساعت اول به جای من به کلاس برود پذیرفت .ساعت هشت ونیم آژانس آمد بچه­ها سوار شدند دیگر جا نبود مدیر گفت :

-         گفتم که بهتر است به کلاس بروی جا نیست !!!

-         ماشین حرکت کرد یاد وسیله­ی شخصی­ام افتادم .سوار دوچرخه شدم و تند تند رکاب می­زدم . بازیگران از توی ماشین به عقب و حرکت تند کارگردان نگاه می­کردند .نکند دیر برسم .قبل از ورود به سالن خودم را مرتب کردم وسینه­ام را صاف . وارد سالن شدم هیچ کس نبود .تنها یک نفر گوشه­ای . شاخهایی را که روی پیشانی­ام سبز شده بود مثل قورباغه فرو بردم و پرسیدم:

-          امروز جشنواره نیست ؟

-         گفت:  هست . بروید اجرا کنید .-

-         پرسیدم داوران وتماشاگران کجایند .

-          گفت تماشاگر نیست . امروز تک تک گروه­ها به سالن می­آیند نمایش را اجرا می­کنند و من فیلم می­گیرم بعد این فیلم را نشان داور می­دهیم !!!! کارگردان تئاتر بودم وارد مقوله­ی فیلم شدم به بچه­ها گفتم به دوربین نگاه نکنند وفیلبردار هم گفت هر جا اشتباه کردید بگویید کات کات و بعد برداشت دوم را انجام می­دهیم . فیلم تمام شد. به مدرسه آمدم پشت دستم را داغ کردم در مدرسه تئاتر کار نکنم .  هر چند گاه گاه ….

 


مطالب مشابه :


نمایش نامه کوتاه _ کمدی الاغ ها

نمایش نامه مدرسه کاتولیکی که به نظر من که چاره ای نداریم جز دزدی!آخه تو




بدرود آقای نمایشنامه نویس

وب سایت نمایش زیرا آدم های چخوف در موقعیت طنز قرار می » دانلود نمایش نامه ترانه ای




گروه آلادا

در کار اجرای نمایش هستم و در مدرسه اگر اجرای نمایش طنز شما در برنامه ای جدید طنز برای




مصاحبه با حسن غلامی طنز‌پرداز ـ مجری و بازیگر ـ نویسنده و کارگردان

* تو مدرسه نمایش و اولین کسی هستم که نمایش طنز را در کنگان و بنک به دیده‌ای




شعر طنز شروع مدرسه

شعر طنز. باز آمد دوباره مدرسه باز شروع شد درس رياضي و هندسه. باز آمد نمایشگر آی پی و




مطالب روز دنیا

برای این منظور صدها دختر مدرسه ای برای نگه آویز خوشه ای به نمایش می طنز 93/07/04




نمایش

سالهای نخست آموزگاریم بود که تصمیم گرفتم نمایشی را برای مدرسه ای آمد جشنواره نمایش طنز




برچسب :