چشم اندازی نوین به دنیای «جبران خلیل جبران »

چشم اندازی نوین به دنیای «جبران خلیل جبران »

 روشنفکر، کبری؛

زندگی ، آثار و افکار جبران خلیل جبران بارها مورد دقت نظر و بررسی موشکافانه قرار گرفته است. ناقدان وصاحب نظران هر یک او را به گونه ای ترسیم نموده اند. عده ای او را تا مرزپیامبری بالا برده و گروهی او را دست نشانده استعمار، بی دین و لاییک دانسته اند. وجود اینگونه تناقض شدیددر آرا، انگیزه لازم برای نگرش مجدد درشخصیت جبران و مطالعه آثار او رافراهم می آورد تا از این طریق به چهره ای نزدیک به واقع از او دست یابیم.
جبران خلیل جبران در سال 1883 م در خانواده ای مسیحی و ساکن روستای بشری واقع در شمال لبنان متولد شد.پدر وی چوپانی خشن و دائم الخمر بودولی مادری مهربان، دلسوز و فداکارداشت. وی دوران کودکی را با گشت وگذار در دامن طبیعت و مشاهده مناظرزیبای شمال سپری نمود. از همان کودکی،گوشه گیر بود و اوقات زیادی به فکر فرومی رفت. او در کنار درس به نقاشی علاقه ای وافر داشت. تا دوازده سالگی کنار برادر و دو خواهرش بسان روستاییان دیگر زندگی را در فقر گذراند. در سال 1895م افزایش فشارهای اقتصادی، مادررا مصمم کرد تا به همراه کودکان جلای وطن کند و پدر که در زندان به سر می برد،در وطن باقی ماند. هجرت بدون همراهی پدر و تحمیل مشقات زندگی بر مادر او رانسبت به "زن" خوشبین ساخته و "مرد" رادر نظر او در هاله ای از بدبینی قرار داد که هیچگاه این بدبینی از بین نرفت.
اعضای خانواده راهی بوستون - یکی از ایالتهای آمریکای شمالی - شدند و درفقیرترین محله آن منزل گزیدند. برادربزرگش پطرس، در دکان کوچکی مشغول به کار شد. مادر نیز به سختی کار می کرداما از آنجا که خانواده نسبت به جبران محبتی خاص داشتند و او را کم سن تر ازآن می دیدند که مسؤولیتی بپذیرد ، وی رابه فراگیری زبان انگلیسی و نقاشی ترغیب کردند. جبران در چهارده سالگی به صلاحدید برادر به لبنان بازگشت تا درمدرسه " حکمت" بیروت و پای درس استاد "یوسف حداد "(1949م - 1865م)با زبان پدرانش هرچه بیشتر آشنا گردد.این مسافرت فرصتی بود تا بار دیگر به مشاهده وطن مینوسرشت پرداخته وروحیه تعمق در هستی و عشق به میهن درروح و جانش زنده شود. همچنین در این مدت با مشاهده بی عدالتیهای اجتماعی وستمی که فئودالها بر مردم روا می داشتند،بینش خاص اجتماعی او پایه ریزی شد. (1) در همین سالها شور جوانی، او راشیفته دختری به نام " حلا ضاهر" کرد امااولین تجربه عشق برای او به ناکامی انجامید. پایبندی به سنتهای اجتماعی وفقر اقتصادی که جبران، آن را دلیل شکست خود در عشق می دید، انگیزه پیدایش اثر ادبی او به نام "الاجنحة المتکسرة" (بالهای شکسته) شد. جبران در بالهای شکسته، عامل اساسی ناکامی خود را در اختلاف شدید طبقاتی بین خانواده دختر و خانواده خود و نیز دخالت کاهن مسیحی برای دسترسی به ثروت پدر دختر می داند. از این رو این کتاب، فریاد اعتراض آمیزی نسبت به پولداران ودینمردان است(2) ، هر چند در آثار دیگرنیز ستیزه جویی وی با کاهنان و مالداران کاملا مشهود است. جبران در 1902م وپس از چهار سال بار دیگر به بوستون بازگشت و با مصیبت و غم و اندوه مواجه شد. بیماری سل، خواهرش را به کام مرگ درافکنده بود. در چهره مادر نیزعلائمی از این بیماری دیده می شد. سال بعد از آن هم برادر به دیار ابدیت پیوست.به دلیل این مصیبتهای پی درپی، ترس ازمردن، کابوس اوقات تنهایی وی گردید(3) و شاید برای فراموش کردن این دلهره دائمی بود که خود را وقف هنر کرد. جبران که تا آن زمان به پشتیبانی خانواده اش دلخوش بود، خواهر دیگرش را تنها قرین خود در سرزمین غریب می دید. او هم تمام نیرو و توان خود را در انگشتانش جمع کرده بود تا با گلدوزی زندگی خود وبرادر را تامین کند. خواهر - دومین زن زندگی جبران بعد از مادر - ایثار گرانه ازاو حمایت می کرد و همین امر بود که سبب شد وی تا پایان عمر نسبت به زن دیدی مثبت و قدرشناسانه داشته باشد. اوبعدها در نامه ای به "می زیاده" یاد آورمی شود: " با تمام وجودم مدیون "زن "هستم. اگر زن(مادر) و زن(خواهر) وزن(دوست) نبود، در میان خفتگانی که آرامش دنیا را با خرناسه های خود بر هم می زنند، به خواب می رفتم." او در جای دیگر چنین می نویسد: "زن مانند زندگی است که هر انسانی مالک آن است و مانندمرگ است که بر هر انسانی چیره می گرددو چون ابدیت، همه افراد بشر را در برمی گیرد." (4)
جبران برای اینکه از خواهر عقب نماند به فروش دست نوشته ها ونقاشیهای خود پرداخت. در چنین روزگاری پر تب و تاب، اولین اثر ادبی اوبه نام "الموسیقی" منتشر شد. این اثرادبی، آثار دیگری چون عرائس المروج(عروس دشتها)، الارواح المتمردة(روانهای سرکش) و الاجنحة المتکسرة(بالهای شکسته) را در پی داشت.
در پاریس جبران به خاطر نقاشیهای خود مورد تحسین قرار گرفت. یکی ازبازدید کنندگان به نام"ماری هاسکل" که شیفته هنر وی شده بود، برای تکمیل این فن به او پیشنهاد مساعدت مالی کرد. اوسومین زن زندگی جبران بود که به کمکش می شتافت. با کمکهای وی در سال 1908م به نزد نقاش و پیکرتراش معروف فرانسوی "رودان" (1840م - 1917م)رفت تا اصول نقاشی را از این هنرمند فراگیرد. همانجا با افکار و زندگی شاعر وهنرمند انگلیسی ویلیام بلیک آشنا شد.وابستگی به عالم روح ، تامل و اندیشه ودرون نگری تا سر حد غفلت از اطراف، مشارکت دادن "زن" در تاملات هنری وملاطفت با او، خط و مشی زندگی بلیک بود. جبران پس از شنیدن این توصیفات مصمم شد تا او را الگوی زندگی خود قراردهد. (5)
شنیدن خبر فوت مادر در پاریس بر اوگران آمد اما چاره ای جز صبر نداشت. درسال 1910 م به بوستون بازگشت تا به زندگی هنری خود ادامه دهد و چون تنهایی را ترجیح می داد، در نیویورک درآپارتمان کوچکی که خود آن را " صومعه"می نامید، اقامت گزید. در این شهر مرحله دیگری از زندگی یعنی تنهایی همراه باتامل و تفکر را آغاز می کند. جبران درصومعه اش، بیشتر وقت خویش را صرف نوشتن و نقاشی می کرد. در همین سالها بامیخائیل نعیمه و دیگر ادبای مهجر آشناشد. این جمع در سالهای بعد به تشکیل انجمن ادبی "الرابطة القلمیة" همت گماشتند. در سال 1920م جبران رسما به عنوان رئیس انجمن انتخاب گردید. اواکنون به اوج شهرت رسیده بود. با این حال به زبان عربی بسنده نکرد بلکه بافراگیری زبان انگلیسی تالیفاتی نیز برای خوانندگان این زبان به رشته تحریر درآورد. این تالیفات آنچنان مورد استقبال قرار گرفت که در کلیساها و حتی در مراسم ازدواج خوانده می شد. اما شهرت وی مانع از نفوذ و پیشرفت خطیر بیماریی که از خویشان به ارث برده بود، نمی شد. اوکه طی سالیان عمر برای مبارزه بابیماریهای اخلاقی جامعه قد علم کرده بود، حس می کرد که از درون چیزی او رامی کاهد و او توان مبارزه با آن را ندارد، به این ترتیب با اینکه هیچ علاقه ای به میراث خواری داشت، با وارث شدن بیماری سل، در دهم آوریل سال 1931م در بیمارستانی در نیویورک از پای درآمد.طبق وصیتش، جسدش را به زادگاهش منتقل کردند(6) که تا ابد از تپه های وادی"قادیشا" صدای ریزش آب و زمزمه چوپانان را بشنود و این جبران بود که درهیات کودکی درمانده و فقیر از بشری خارج شد اما اکنون هر چند زنده نبود امادر چشم هم وطنان خود به مرتبه پیامبری نزدیک می شد و این همان آرزوی سالیان دراز او بود. بر سنگ قبرش نوشتند: " هنایرقد نبینا جبران" - که البته بعدها این کلمه به "بیننا" تغییر یافت.
تالیفات جبران تجلی شخصیت اوست. این تالیفات، شیرین، خواندنی واغلب در قالب داستان است. مکان وقوع حوادث، روستاهای لبنان است و قهرمانهااز میان روستاییان کشاورز و چوپان می باشند که سادگی و فقر از خصوصیت ویژه آنهاست . در دیگر موارد زنان ستمدیده و قابل ترحم را تصویر می کند وبر آنان دل می سوزاند. شاید بتوان گفت که جبران، برای جبران تحقیری که از زمان کودکی و در جوانی از جامعه دیده بود،می خواست به گونه ای مطرح شود ومی دید که یکی از روشها، حرکت مخالف با روند عادی جامعه است. لذا همه آنچه را که در جامعه جاری بود ، زیر سؤال برده و آماج حملات تند و تیز خود قرار می دادو با راه حلهای خلاف عرف و قاعده ای که ارائه می داد، می خواست کرامت از دست رفته را به چنگ آورد. (7) اسلوب ادبی جبران :
سبک ادبی جبران را متاثر از "اسحاق"(1856-1885)،"روسو"(1712-1778)،"نیچه"(1844-1900) و نیز تورات می دانند(9) با وجود این باید اعتراف کرد که جبران،بانی مدرسه رومانتیک شرقی است;مکتبی که بعد از او هزاران دنباله رو داشت و خصوصیات ویژه اش به فکر یازجی یادیگران نمی رسید. رومانتیسم جبرانی،آمیزه ای از نوع غربی آن و چیزهای دیگربود. مسائل فردی و درونی با مسائل فکری، عاطفی، سیاسی، دینی و تمام مشکلات اجتماع انسانی قرین بود. بیان راه حلهای واقع بینانه یا غیر واقعی ودرست یا نادرست، این سبک را از نظیرغربی خود متمایز می سازد. در جای جای آثار جبران و دیگر پیروانش، قضیه وطن عربی چونان ستاره ای فروزان می درخشد.در عین حال هریک از آثارش، بیانگرجنبه ای از جنبه های روح اوست.
در تمام داستانهای جبران، گرچه قهرمانها متعددند اما همگی یک تنند.جبران همان شبحی است که پیشه ای جزگورکنی ندارد و همان کسی است که درآخرین دم و قبل از خودکشی می گوید:"زندگی، زنی زیبا اما بد سیرت است;کسی که سیرت او را بازیابد صورتش رازشت می شمرد." (10) آنچه باعث می شودمخالفان، نوک تیز حمله خود را متوجه جبران نمایند، پرداختن افراطی او به لذات و عشق جسمانی و ترسیم بدون حجاب و پوشش انسان خصوصا "زن" درنوشته ها و نقاشیهاست که اینگونه موارداز آنجا که با اخلاق دینی در تعارض بوده و با لجام گسیختگی و بی بندوباری هم سنخ است، بیشتر با باورهای مذهبی متضاد می نماید.
در این راستا "هاملتون جب" مستشرق اسلام شناس در کتاب "مطالعاتی درتمدن اسلامی " در مبحث ادبیات عرب می گوید :" شامیان مهاجر مقیم درمصر وبوستون سبکی برگزیدند که با ذوق عربی متناسب نبود. اینان قادر به حل مسائل نفسانی عرب نبودند چرا که از کیش مسیحیت پیروی می کردند. حتی مسائل مربوط به سبک را لاینحل باقی گذاشتندزیرا سبک عربی سبکی ویژه و برخاسته از الگوهای اسلامی است که در راسشان قرآن و حدیث قرار دارد." (11)
... در صف مخالفان ، مصطفی لطفی منفلوطی (1876م -1924م) نویسنده معروف مصری قرار دارد که به عنوان منهدم کننده سبک جبرانی مطرح شده است. (12) وی در الازهر درس خواند وشاگرد محمد عبده (1849م -1905م)بود. سبک او نیز سبکی برخاسته از آیات قرآن کریم است و در قیاس با اسلوب مهجر که متاثر از تورات و انجیل است، باذوق ناقدان عربی تناسب بیشتری دارد.
در معارضه با جبران، برخی ازتحلیلگران شخصیت و آثار وی، آن چنان مبالغه نموده اند که به استشهاد عنوانهای انتخابی در آثارش (المجنون - یوحناالمجنون - الاله المجنون) و با استناداعتراف صریحش در مقاله المخدرات والمباضع که می گوید: "انا متطرف حتی الجنون" او را مبتلا به نوعی جنون واختلال عصبی و شیزوفرنی واسکیزوفرنی و مالیخولیا دانسته اند. (13) جبران بر همه این اعتراضها واقف بودولی نه کلام آنان را مردود می شمرد و نه ازحرفهای خود دست بر می داشت. او بین خود و مقدسات مردم فاصله ای به درازای سالها می دید لذا بر همه آنها پشت پا زده وراه و رسمی ورای عرف جامعه را به نسل جوان پیشنهاد می کرد و با اعتقادی به شدت افراطی بر آن تاسی می جست چراکه اعتقاد داشت: آنکه در بیان حقیقت، راه میانه در پیش گیرد، تنها موفق می شودنیمی از آن را بازگو کند اما نیمه دیگر حق،همواره در حجاب ترس از گمان و قیل وقال مردم باقی خواهد ماند. (14)
با چنین صراحت و اعتماد به نفس وهماهنگی در گفتار و عمل بود که قشرجوان و نوجوان جامعه چنان به او اقتدامی کنند که "اشتر" می گوید:
"نوشته های او اثر عظیمی در کشور برجای نهاد و زنان با الگو قرار دادن "وردة الهانی " مردان خود را ترک کردند." (15) واین همان چیزی بود که جبران می خواست و هفده سال قبل از مرگش درسال 1914م بدان اعتراف کرد: (16) " آمده ام سخنی بگویم و خواهم گفت و اگر مرگ اجازه سخن گفتن ندهد، "فردا"هیچ رازی از رازهای کتاب بی نهایت رامخفی نخواهد داشت و آنچه امروز با یک زبان می گویم آینده با زبانهای بیشمارخواهد گفت ." (17)
او در کنار سبک رومانتیک، از سبک سمبولیسم یا رمزگرایی در بسیاری ازجاها استفاده می کند از این رو تاریخ نویسان ادب عربی ، تبلور مکتب رمزی در ادبیات عرب را از سوی جبران می دانند. جبران با استفاده از این اسالیب وبا ترکیب همه عوامل مؤثر بر افکارش ودر راستای رسالتی که بر دوش می دید ،مدرسه ای خاص بنا نهاد که به نام "اسلوب جبرانی" اشتهار یافته است و ادیبانی همچون میخائیل نعیمه، نسیب عریضه،رشید ایوب، امین مشرق، نذره حداد،ایلیا ابوماضی، عبدالمسیح حداد و ولیم کستفلیس از جمله پیروان این اسلوب بودند. (18) این مدرسه دارای مشخصات ویژه ای بود از جمله:
آزادی زبان، جهت دادن نثر به سوی شعر، تحکیم پیوند ادب و سایر هنرها،دانستن رسالت اجتماعی برای ادبیات،سیر در وادی روحانیت، امتزاج برخی ازارزشهای ادب غربی با ادب عربی و سوق دادن ادبیات به سوی انسانیت. (19) با مرگ جبران، این چشمه جوشان فرو نخشکید بلکه شعرای مشهوری نظیرابو شبکه، صلاح لبکی و سعید عقل راسیراب کرد. (20)
سبک او گرچه خالی از نقاط ضعف نیست، اما مهارتش در ایجاد وحدت بین هنر و زندگی با استفاده از رمزگرایی وخیال پردازی، عاطفه رقیقی است که به الفاظش، طنینی خوش و رنگهایی دیده نواز می دهد. سبک ویژه او را " نثر شعری "خوانده اند; نثر است از آن جهت که دارای وزن و قافیه نیست اما در عین حال ازشعر، تعبیر عاطفی و مجازی و صور وآهنگ آن را به ارث برده است. (21) از دیدبلاغی که بدان بنگریم در تعابیر او،اسلوب انشاء و خصوصا استفهام درمعنی مجازی (انکار، توبیخ، تمنی،تعجب، حیرت و نگرانی و ...) مکررا به کار رفته است، همچنین نثر او به صورخیالی و بدیعی مزین گشته و مساوات رابه کنار گذاشته و از ایجاز و خصوصااطناب در بسیاری از جاها استفاده کرده است. به عنوان نمونه وقتی می گوید:"الغباوة مهدالخلو والخلو مرقدالراحة" (22) به گونه ای موجز بیانگر این مطلب است که غفلت و نادانی در طول زندگی انسان او را از تفکر و تجزیه وتحلیل مسائل و تلاش برای اصلاح وتغییر امور و گام برداشتن در جهت پیشرفت باز می دارد و به همین ترتیب اواز دغدغه سختیها و رنج و عذابی که اینگونه امور بر انسان هوشمند و آزاده تحمیل می کند، در آسایش است. یا واژه" کهوف الشرائع و التقالید" (23) را برای تمام عوامل منفی اعم از جهل و ترس وظلم و تباهی ناشی از تقالید پوسیده وعرف ستمگر جامعه به استعاره می گیرد.
از لحاظ صنعت بدیع نیز شاهد کاربردبی حد و حصر این صنعت خصوصا طباق در انواع آن در آثارش می باشیم. (24) تاسی از کلمات تورات و انجیل و نیز کتاب مسلمانان، قرآن، در آثار جبران غیر قابل انکار است. از این رو می بینیم در داستان خلیل کافر آیات انجیل را مورداستشهاد قرار می دهد (الارواح المتمرد،ص 100- 111- 112- 139 -140 -146)و مقاله نشید الانسان را با آیه 12 از سوره مبارکه بقره آغاز می کند. (دمعة و ابتسامة،ص 212) و اصطلاحات و اسلوب قرآنی در بسیاری از عبارات او مشاهده می شود.بنابراین افکار او به دور از تعالیم الهی وخصوصا مسیحیت نیست. خودش می گوید: یسوع از مدتها پیش به افکارم چنگ می انداخت. او بزرگترین حقیقت درحیات بشر است. (25) او همچنین ازپیشوای شیعیان حضرت علی «علیه السلام »تمجید نموده و از صور بلاغی "نهج البلاغه" متاثر شده است. (26) تمایل او به مسلک صوفیانه و باطنیه، امری انکارناپذیر است. او همصدا با صوفیان معتقداست که در این جهان هرچیزی به سوی محبت ره می سپارد و هر انسانی در این راه گام بردارد، از حرص و طمع و تکبر فکری و فرهنگی و نیز پیروی کورکورانه از تقالیدو سنن جامعه خواهد رهید. بدون شک یک چنین گرایشی به افکار صوفیانه دلایلی شخصی و اجتماعی دارد که ازمهمترین آنها مبارزه منفی با قدرت حاکم می باشد. آثار جبران :
حاصل عمر جبران در دو دسته آثارخلاصه می شود، متون ادبی و نقاشیها;نوشتارهای او مجموعا به 16 تالیف می رسد که از میان آنها 8 کتاب با نامهای:"الموسیقی" ، "عرائس المروج"، الارواح المتمردة " ، "الاجنحة المتکسرة" ، "دمعة و ابتسامة" ، "المواکب" ، "العواصف " و"البدائع و الطرائف " به زبان عربی نگاشته شده و 8 اثر دیگر با نامهای: "المجنون" ،"السابق ، "النبی "، "رمل و زبد" ، "یسوع بن الانسان "،"آلهة الارض"، "التائه " و"حدیقة النبی " به زبان انگلیسی نوشته وبعدها توسط مترجمان به عربی ترجمه گردیده است.
تالیفات او به دو قسم ادب داستانی وادب غیر داستانی (مقاله - امثال - شعرو...) تقسیم می شوند. بهترین نمونه داستان بلند او "الاجنحة المتکسرة" است و داستانهای کوتاه او در کتابهایی چون"عرائس المروج "، "الارواح المتمردة"،"دمعة و ابتسامة" ، "العواصف " ،المجنون ، و "السابق " جای دارند. در این آثار دو نمایشنامه نیز وجود دارد:"الصلبان" که در کتاب "العواصف " آمده و"ارم ذات العماد" که در "البدائع والطرائف" آورده شده است. این دونمایشنامه تا حدی ضعیف به نظرمی رسند چرا که از حرکت و ماجراجویی کمتری برخوردارند. و در سرتاسر آنهاگفتگو به شکل ممتدی ادامه دارد. البته این نکته را در اکثر داستانهای او می بینیم .نویسنده وقتی قصه ای را آغاز می کند ، درپی ذکر حوادث و وقایع جالب و شنیدنی نیست. بلکه هدفش این است که لابلای داستان، از زبان قهرمان یا خود که راوی یاشاهد ماجراست، به تبلیغ عقاید و افکار ونظرات خود بپردازد. زیرا حرفه او داستان نویسی نیست. او خود را صاحب پیامی می داند که باید به گوش جهانیان برساند.از این رو در داستانها " پیام" بر حوادث غلبه دارد. او قضاوت را به خواننده وانمی گذارد بلکه خود وارد صحنه شده باسخنرانیهای طولانی و غرا، حکم صادرمی کند. او برای رساندن پیام خویش به الگو نیازمند است و قهرمان داستانها،الگوهایی هستند که با مردم جامعه به همدردی می نشینند. در عموم داستانها،قیام، راه حل نهایی است گرچه قیامهای اوگاه غیر عملی است زیرا با سبک شرق همخوانی ندارد.
موضوع داستانها و مقالات او مسائل قومی، اجتماعی، فکری و هنری یعنی چهار گرایشی است که ویژه ادب معاصرمی باشد، در "الاجنحة المتکسرة"،"الارواح المتمردة" ، "عرائس المروج " و"العواصف " متمرد و ناراضی می نمایداما در " دمعة و ابتسامة " رویایی سرگردان بوده و در "المجنون " و "السابق " و"المواکب " حکیمی ژرف اندیش وسرانجام در "النبی " راهبری مبشراست. (27)
جبران هنرمندی دارای سبک چندمنظوره است. او با تصویرها و رنگهامی اندیشد و با الفاظ و خطوط، اندیشه وتخیلات خود را آشکار می سازد. گاه باقلم مو افکار خود را در قالب خطوطریخته و زمانی به زبان مادری و وقتی دیگر با زبان محل زندگی خود - انگلیسی- سخن می گوید. نقاشیها و نوشته های اودو جلوه از ظهور فکر اویند. او در نقاشیهانیز همچون تالیفات از سبک رمزی کمک می گیرد. به عنوان مثال وقتی می خواهدبه قدرت خداوند واحد اشاره کند، تصویرکف دستی را می کشد که در وسط آن یک چشم وجود دارد و بقیه اجزای جهان دریک دایره به صورتی منظم دور این چشم قرار دارند و با این روش وحدانیت وجودرا که خود از معتقدان بدان است، تصویرمی نماید و وقتی می خواهد گرایش به آزادی را نشان دهد ، جوان قوی و قدبلندی را تصویر می کند که با داشتن دوبال، پاهایش به زنجیر کشیده شده است.او همه قوا را جمع نموده و عضلات راکشیده تا پرواز کند اما توان آن را ندارد چراکه به قید و بندهای زیادی که رمز هوی وخواهشهای نفسانی است ، بسته شده است . (28) مبانی اندیشه جبران :
جبران از معتقدان به وحدت وجوداست. در نظر او خدا و انسان و طبیعت همه مظاهر مختلف وجودی یگانه ازلی وابدی اند ، از همین رو محور اصلی سخنان"مصطفی " در " النبی" انسان است چرا که در او نفخه اولی دمیده شده و ذاتی عاری از هر آلودگی دارد :"کالمحیط هی ذاتک الربانیة فهی ابدا طاهرة من الدنس."(النبی ص 89) این انسان پس از "جدایی از اصل خویش " همواره در این دنیااحساس غربت می کند و در حالتی مملواز سرگشتگی و حزن و اندوه به سرمی برد. او آنگاه عطشش مرتفع می گرددکه یک بار دیگر به ذات مطلق "وصل" گردد. این معانی با مطالعه مقدمه کتاب"النبی " به دست خواهد آمد. شهر"اورفلیس" (29) (النبی، ص 43) که" مصطفی " در آن فرود آمده، رمز دنیا وبیرون شدن از بهشت لقاست و انتظارمصطفی برای بازگشت سفینه (عودة السفینه، ص 43) رمز اندوه دائمی انسان تا اتصال مجدد به منشا هستی می باشد ودریای بیکران نیز رمز وجود مطلق است.(البحرالواسع، ص 46) با چنین دیدصوفیانه ای، جبران نسبت به انسان وهستی خوشبین است و در آنها چیزی جزخیر نمی بیند و با اعتقاد به اصل وحدت وجود، در نظرش همه انسانها سوار برمرکبی واحدند تا به ذات الهی شان منتقل گردند. (30) شاید بارزترین دلیل بر صدق این گفتار، مقاله "صوت الشاعر" باشد.جبران در این مقاله می گوید: "همه جای کره خاکی را دوست می دارم، زیرا کشتزار"انسانیت"یعنی همان روح الهی در زمین است. (31) در دنباله مقاله با کاربرد واژه های"یا اخی" و یا "رفیقی" که خطابی بر آمده از محبت او نسبت به انسانیت است،پیوند عاطفی خود را با اطرافیانش به نمایش می گذارد: "انت اخی و کلانا ابن روح واحد قدوس کلی ... و انت رفیقی علی طریق الحیاة و مسعفی فی ادراک کنه الحقیقة المستترة وراء الغیوم. انت انسان و قد احببتک یا اخی ... انت اخی و انااحبک ..." (32)
او انسان را از آن جهت که از روح واحد منشا گرفته است، می ستاید و آنگاه که بر او ظلم می شود، همدرد با او اشک می ریزد. (33) با وجود این دید خوش بینانه،می بینیم کتاب "العواصف " سراسر مملواز مقالاتی حاکی از مواضع بدبینانه اونسبت به انسان می باشد. او دیگر از انسان و طبیعت مایوس گشته است و"العواصف " طوفانهای ترسناکی است علیه هرآنچه می اندیشیده و همه دیدگاههای مثبتی که نسبت به مظهر خدادر زمین داشته است. او در بعضی از این مقالات (یا بنی امی ، بین لیل و صباح ،المخدرات و المباضع) (34) اعتراف می کندکه تلاشهایش عقیم بوده و تفکرش ره به باطل می پیموده است. این بدبینی و یاس آن چنان بر او سیطره می یابد که حتی به انکار ارزش شاعران، هنرمندان و پیامبران- این سه قشری که همواره مورد ستایش او بودند - می رسد. چنانکه از زبان "الاله المجنون" (35) (مقاله حفار القبور)می گوید: "شعر حرفه ای کهنه و قدیمی است که نه به سود مردم و نه به زیانشان می باشد. خدا و پیامبران و دین الفاظی هستند که پیشینیان وضع نموده اند و تو ازآنان اقتباس کرده ای. (36) حکمت نیز صفتی از صفات انسانهای ناتوان است." (37) اینگونه بیراه گفتنها، اوج ناامیدی او ازانسان و رابطه اش با اجتماع را می رساند.به عبارت دیگر انسان خود به تنهایی ازآنجا که روح خداست، قابل ستایش است، اما همین انسان آنگاه که نقش خود را به خوبی در جامعه ایفا نمی کند، سزاوارطعن می گردد.
نویسنده در آثارش یک بار شخصیت انسانها را از لحاظ فردی و بار دیگر ازجهت اجتماعی بررسی می کند. او عقیده دارد، افراد در زندگی هر کدام به تنهایی ازفلسفه خاصی پیروی می کنند و به این ترتیب دیدگاه انسانها نسبت به محیطخارج سه گونه است: گروهی بر زندگی نفرین می فرستند; دسته دوم مبارکش دانسته اند و گروه سوم در آن تامل می کنند. جبران، اولی را به خاطردردمندی اش و دومی را به خاطر کرمش وسومی را به پاس شعور والایش دوست می دارد. (38)
او در قالبی تمثیلی، بینش افراد رانسبت به جهان اطراف چندگونه می داند:اول بدبینانی که به سایه زندگی چشم دوخته اند. دوم خوش بینان سطحی نگری که به جزئیات، دل خوش کرده اند. سوم رحمدلانی که به تلاشی بیهوده برای یاری رساندن به عدم پرداخته اند. چهارم صوفیانی که بتهای دست ساز بشر راعبادت می نمایند. پنجم خیال پردازانی که سرگرم اوهامند. (39)
ادامه دارد
پی نوشتها:
1) الفاخوری - حنا: الجامع فی تاریخ الادب العربی، دارالجیل، 1995، ط 2 ، ج 2،ص 219-220
2) جبران - جبران خلیل: المجموعة الکاملة لمؤلفات جبران خلیل جبران : (با مقدمه میخائیل نعیمه) لبنان، مکتبة الرسول اکرم ،ص 17-19
3) الفاخوری - حنا: همان منبع
4) غسان - خالد: جبران فی شخصیته و ادبه،بیروت، مؤسسه نوفل، 1983، ط 1، ص 16
5) الفاخوری - حنا: همان منبع ، ص 224
6) حطیط - کاظم: اعلام و رواد، بیروت،دارالکتاب اللبنانی، 1987، ص 439 ; جبران جبران خلیل: المجموعة الکاملة، ص 30
7) قبش - احمد: تاریخ الشعرالعربی الحدیث،
بی تا، ص 295-298
- علی - ابراهیم: مع اعلام الشعرالعربی، بیروت،منشورات دار احمد، 1974، ص 171-172
- المقدسی - انیس: الفنون الادبیه و اعلامها،بیروت، دارالعلم للملایین، ط 5 1990 ،ص 324-326
8) شیخ ناصیف یازجی و دو فرزندش ابراهیم وخلیل از علمای بنام دوره خود بوده و در تعریب تورات و انجیل سهم عمده ای داشته اند. در شرح حال ابراهیم می خوانیم که او به دستور اسقفان مسیحی و پس از 9 سال تلاش ، انجیل را به زبان عربی فصیح ترجمه کرد.
9) الحاوی - خلیل: جبران خلیل جبران ،(مترجم سعید فارس باز)، بیروت، دارالعلم للملایین، 1982 م، ط 1، ص 25 - 60
- جبران - جبران خلیل: فی ضوء المؤثرات الاجنبیة، نذیرالعظمة، دمشق، دار طلاس، 1987،ط 1، ص 173 - 203
- ابی فاضل - ربیعه: المدخل الی ادبنا المعاصر،بیروت، دارالجیل، 1985، ط 1، ص 74
10) جبران - جبران خلیل: العواصف، بیروت،مؤسسه نوفل، 1988، ط 2 ، ص 74
11) الجندی - انور: خصائص الادب العربی ،بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1985، ط 2 ، ص 304
12) همان منبع ، ص 305
13) خالد - غسان: همان منبع، ص 35-36
14) جبران - جبران خلیل: العواصف،ص 100 - 109
15) الاشتر عبدالکریم: النثرالمهجری، ص 136
16) جبران - جبران خلیل: المجموعة الکاملة ،ص 5 مقدمه
17) جبران - جبران خلیل: دمعة و ابتسامه،بیروت، مؤسسه نوفل، 1988، ط 2، ص 223
18) الخوری - ابراهیم: نوابغ الادب، ص 21
19) زکاء طنسی: بین نعیمه و جبران ، ص 56-58
20) موسی - منیف: الشعرالعربی الحدیث فی لبنان، بیروت، دارالعوده، 1980، ط 1 ، ص 286
و نیز رک : قصیده غلواء ابو شبکه و قصیده سام صلاح لبکی و قصیده قدموس سعید عقل .
21) جیده - عبدالحمید: الاتجاهات الادبیة فی الشعر العربی المعاصر ، بیروت ، مؤسسه نوفل،1980 ، ط 1 ، ص 319
22) جبران - جبران خلیل: الاجنحة المتکسرة ،بیروت، مؤسسه نوفل، 1988، ط 2، ص 28
23) الاجنحة المتکسرة، ص 30
24) الحاوی - خلیل: همان منبع، ص 283-295
25) الفاخوری - حنا: همان منبع، ص 224
26) الحاوی - خلیل: همان منبع، ص 301
27) زکا طنسی: همان منبع، ص 21
28) الناعوری - عیسی: ادب المهجر ، مصر ،دارالمعارف ، 1961 م ، ص 54-55
29) جبران - جبران خلیل: النبی ، بیروت ،مؤسسه نوفل، 1988 ، ط 2 ، ص 43
30) همان منبع ، ص 91
31) جبران - جبران خلیل: دمعة و ابتسامة،ص 216
32) همان ، ص 218
33) همان ، ص 219
34) جبران - جبران خلیل: العواصف ، ص 71،91،100
35) همان ، ص 33
36) همان ، ص 36
37) همان ، ص 38
38) جبران - جبران خلیل: دمعة وابتسامة،ص 172
39) جبران - جبران خلیل: المجنون، بیروت،مؤسسه نوفل ، 1988 ، ط 2، ص 71-73
و جبران - جبران خلیل: البدائع و الطرائف،بیروت ، مؤسسه نوفل، 1988، ط 2، ص 100-103


مطالب مشابه :


مقایسه ای بین سیر ادبیات داستانی کودکان در ایران و سرزمینهای عربی

منابع مطالعاتی ادبیات سیر ادبیات داستانی از پیشگامان ادبیات عرب بوده اند ، از




سیر مطالعاتی ویرایش

پیج فیسبوک زبان و ادبیات عرب دانشگاه انجمن ایرانی زبان و ادبیات سیر مطالعاتی




الفاظ اللهجة السودانیة فی شعر المتنبی

های مفید و کمیاب زبان و ادبیات عرب . مطالعاتی لدیوانه عددا كبیرا من سیر یشد به الاسیر




قضاوت ممنوع

پیج فیسبوک زبان و ادبیات عرب دانشگاه انجمن ایرانی زبان و ادبیات سیر مطالعاتی




چشم اندازی نوین به دنیای «جبران خلیل جبران »

در این راستا "هاملتون جب" مستشرق اسلام شناس در کتاب "مطالعاتی ادبیات عرب ادبیات،سیر




مدرسان زبان عربی باید تغییر کنند

استاد زبان و ادبیات عرب دانشگاه رازی گفت: مدرسان زبان عربی باید تغییر سیر مطالعاتی




یوم الأربعین

پیج فیسبوک زبان و ادبیات عرب و تجاری سازی رشته زبان و ادبیات سیر مطالعاتی




معرفی دکتر عدنان طهماسبی

برچسب‌ها: اساتید گروه زبان و ادبیات عرب دانشگاه سیر مطالعاتی




برچسب :