جشن تولد دو سالگی
سلام ناناز خانم زهرا خانم عسل خانم راتا خانم زندگی خانم هستی من عمرم وجودم قلبم همه چیزم دختر خوشگلم مونس من و بابایی زیباترین دختر مهربانم ئسلام.
خوبی مامان؟ قربونت بشم امروز میخوام از جشن تولد دوسالگیت برات صحبت کنم. (مامی کاش میدونستم الان که داری این مطالب رو میخونی چند سالته؟ چکار میکنی؟ شادی؟)
الهی که همیشه زنده و شاد باشی. آمین
خدایا دخترم رو زیر سایه ات همیشه نگه دار و همیشه شاد باشه و سالم و خوشحال
عزیزم مادر که بهش دا میگی پنج شنبه 29 آبان دایی محمد و خانواده خانمش و ... رو پاگشا کرد. به پیشنهاد بابایی قرار شد کیک بخریم و یه تولد برات بگیریم. بهش گفتم روی کیک اسم ستایش رو هم بنویسه آخه تولد اون یک آذره.
روز پنج شنبه رفتم دانشگاه بعد با بابایی رفتیم که برات تاب بخره. زن دایی سهیلا هم بیرون بود . انگار ستایش بهش گفته بود میخواهیم تولد بگیریم. آخه به هیچ کدام از مهمانها نگفته بودیم. من مخالف اینم که تو دردرسر خرید هدیه و کادو بیفتند. زن دایی با یه کادری بزرگی سوار ماشین شد. تاب رو روی صندلی های عقب ماشین گذاشتیم و زن دایی امد جلو و کنار من و بابایی نشست.
میدونستی رفته ایم تاب بخریم با دیدن من خیلی خوشحال شدی آخه از صبح که خواب بودی و من رفته بودم دانشگاه تا الان که ساعت 6:30 بود کلی میگذشت. سریع ازم پرسیدی تاب؟ اول میخواستیم تاب رو در نیاریم تا خونه خودمون . چون میدونستیم راضی کردنت برای دوباره بستن تاب و رفتن کلی دردسر داره. ولی اینقدر گفتی که بابایی رفت و تاب رو اورد. مبارکت باشه. مامانی سرسر هم برات میخریم. یک ماهی بود که میگفتی بابا تاب مامان سرسر بخره.
عزیزم با گریه و کلی مکافتن تاب رو بستیم و حرکت کردیم. نیایش و مامان جون هم سوار ماشین ما شد. ستایش اصلا دوست نداره بیاد شهرکرد و وقتی فهمید مامانش میخواد بمونه شهرکرد هی گریه میکرد که من نمیام. واسه همین اونها موندند با عمو اینا و یا دایی علی بیان.
خدا رو شکر تو راه خوابت برد. اما تا رسیدیم بیدار شدی. انگار خوابت رو نکرده بودی بیدار شدن همان و یک ساعت شاید هم بیشتر گریه کردن همان. بابایی رفت که کیکت رو بیاره. اینقدر گریه کردی که با امدن بابایی هم ساکت نشدی. نمیدونم چت بود. بردمت دستشویی حتی حاضر نبودی شلوارت رو بپوشی. هر کاری کردم لباسات رو عوض نکردی. و فقط میگفتی خوب.
خیلی خسته بودم حتی ناهار هم نخورده بودم. گریه هات داغون و عصبیم کرد بابایی هم همین طور. پایینی ها هی زنگ میزدند که همه امدند چرا شما نمایید. بلاخره قرار شد من برم شاید با دیدن رفتن من ، لباس بپوشی یا حداقل بیایی پایین. اما افاقه نکرد. من رفتم و ستایش و نیایش رو اوردم که شاید با دیدن انها بیایی. باز هم فایده نداشت. تازه میگفتی ما هم نریم. مامی بعد از دو ساعت کلنجار رفتن لباسهات رو پوشیدیم و رفتیم پایین. چشمات از بس گریه کرده بودی قرمز شده بودند.
رفتیم پایین . بابایی هم رفت و تاب رو اورد تا بازی کنی. بهتر شده بودی اما باز هم بداخلاق بودی. اعصابم ریخته بود بهم. خستگی دانشگاه و بعدش هم گریه های تو. بعد از خودن شام به بابایی گفتم برو کیک رو بیار . هم تو و هم ستایش و نیایش منتظر کیک تولد و فوت کردن شمع بودید و به من میگفتید تولد کی میگیریم. و تو هی فوت میکردی و اینطوری بهم نشون میدادیو من هم هی به بابایی میگفتم برو کیک رو بیار و تو هم مثل اینکه مادر و زن دایی ملوک و.. بهت میگفتند نه نیار و بذار تا خانواده آقای کیانی بروند. مهمونی برعکس تمام همونی ها تمام نمیشد . و انگار همه میخواهند با هم بروند. خلاصه دیگه عصبی تر شدم دو ستاعتی طول کشید محمد هم فردا باید میرفت خمینی شهر امتحان بده. فایز بهش گفته بود بشین تولد داریم. من هم قبل از شام به خانم کیانی گفته بودم . آقا یکیانی هم بابایی رو موقع تحویل گرفتن کیک دیده بود. برای همین هر چه بهشون میگفتیم بابا مگه چه اشکالی داره بذارید الان کیک رو بیاریم. ما که قرار نیست از کسی هدیه بگیریم از اونها هم نمیگیریم. اما انگار داریم با دیوار صحبت میکنیم . بلاخره آقای کیانی و محمد اینا رفتد. من به فایز گفتم من میخوام برم بالا. و بقیه که میدیدند من ناراحت شدم هی میخواستند از دلم در بیارند. بلاخره فقط به خاطر تو و ستایش به روی خودم نیوردم سعی میکردم شاد باشم و بخندم اما واقعا نمیتونستم. تازه عمه مهسا هم باور نمیشه اون هم با همون طرز تفکر مادر اینا میدید که من داشتم به زن دایی گله گی میکردم بعدش هی سعی میکرد به مادر اینا حرف بزنه که نباید کیک رو زود می اوردید و خوب کردی گذاشتید اونها برند اونها تازه امده خونه ما زشت بود تولد بگیریم. ... حرفهای اون که با این سیاست داشت در اصل به من زده میشد بیشتر عصبیم کرد. (اینقدر حرص خوردم که پ شدم)
خلاصه دخترم من و بابایی تصمیم گرفتیم هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت دیگه اینطوری و توی خونه کس دیگه ایی حتی پدربزرگات و ... تولد نگیریم . که اختیار کارهامون رو داشته باشیم.
عزیزم آخر شب تولد تو و ستایش رو گرفتیم و کلی عکس یادگاری گرفتیم.به دایی محمد و شکوه هم زنگ زدیم اونها هم بنده خداها زود برگشتند و امدند. زن دایی برات یه عروسک که اسمش رو دادا گذاشتی خریدساهره پول داد که نگرفتم مامان جون قول یه هدیه رو داد(ناراحت بود که پول پیشش نیت و چرا زودتر نگفتیم که کادو بیاره) محمد هم قول هدیه دادو ناراحت بود که از قبل نمیدونست. اما بقیه به روی خودشون هم نیاوردند. هرچند امکان نداشت من هدیه از کسی بگیرم. مهمونها که رفتند مادر به زور انگشتریس که پارسال برات خریده بود و کوچیک بود رو بهت هدیه داد. و رامین 20 تومان پول داد.
بعد اغز رفتن مهمونها داشتم ظرفهای کیک رو میشستم که امدی توی آشپزخونه و گیر دادی میخواهی ظرف بشوری. بلندت کردم تا تنها بشقابی که مونده بود رو بشوری . اما مگه دیگه ول کن بودی. خودت رو خیس خالی کردی شلوارت رو در اوردم که عوض کنم . زدی زیر گریه که باید ظرف بشوری به ملحفه پیچوندم بهت و همون طور بلندت کردم تا ادامه بدی ظرف های شسته شده رو هم داشتی کف میزدی و آب میکشیدی . من دستانم خشک شد. بابا امد گرفتت. باباجون هم هی ذوقت رو میکرد. نمیدونم چی شد که زدی زیر گریه و دیگه ساکت نشدی وای مثل عصری گریه میکردی . هیچ جوری ساکت نمیشدی . بلاخره زیر سینه ام خوابت برد. خیس خیس بودی. یه پتو برات اوردند اون رو پیچوندیم بهت و رفتیم بالا. مجبور بودمن لباسات رو عوض کنم. با ترس عوضشون کردم البته بینش بیدار شدی ولی سینهام رو گذاشتم دهنت تا خوابت برد. من هم همون طوری با لباسهای مهمونیو ساپورت خوابیدم. صبح ساعت 7 بیدار شدم و تازه لباسهام رو عوض کردم. وای چه شب بدی بود. خوشحالم که تولد واقعیت نبود.
دختر نازم روز تولدت قراره یه تولد 3 نفره بگیریم. مطمئنم خیلی بهمون خوش میگذرد.
مطالب مشابه :
کارت دعوت جشن تولد مناسب برای نوجوانان و کودکان :
کودک و هنر - کارت دعوت جشن تولد مناسب برای نوجوانان و کودکان : - - کودک و هنر
جشن تولد
شعر کودک و نوجوان - جشن تولد كيك تولد من آن جشن كوچك ما . زيبا و ديدني بود . گل هاي خنده انگار .
جشن تولد دو سالگی
کودک دوست داشتنی من . قربونت بشم امروز میخوام از جشن تولد دوسالگیت برات صحبت کنم.
فون تولد کودک |دانلود رایگان
دانلود فون تولد کودک ،دانلود رایگان لایه باز یا بک گراند عکس کودک تولد ، طرح تولد که در زیر
چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد
چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد اگر تولد يک کودک تا ده سال است و مي خواهيد کاغذ رنگي يا
جشن تولد کودکان
13 نکته درباره خوراکي هاي جشن تولد 1 – براي پيشگيري از آسيب ديدن بچه ها، حتما ميوه ها را پوست
جشن کودک
دانــــــــا - جشن کودک - * کلاس چهارم نسرین * تولد امام رضا (ع) - 5/7/91. عروسک
برچسب :
جشن تولد کودک