آموزش نحو
يَستَعمِلُ النَّجَّارُ المِنشارَ لِقَطعِ الخَشَبِ: نجار اره را برای بريدن چوب به کار می برد.
يستعملُ : فعل مضارع و فاعل آن اسم التجارُ و مرفوع، المنشارَ : مفعولٌ به و منصوب، لِقطعِ : جار و مجرور، الخَشبِ : مضاف اليه و مجرور.
شَنَّت قُواتُنا الهُجُومَ عَلَی مَواقِعِ العَدُوِّ: نيروهای ما به مواضع دشمن حمله کردند.
شَنَّ : فعل ماضی، تاء (ت ) تأنيث، قواتُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، نا: مضافٌ إليه، علی مواقعِ: جار و مجرور، العدوِّ: مضافٌ إليه و مجرور .
يَستَعمِلُ القَصَّابُ السِّکِّينَ لِقَطعِ اللُّحُومِ: قصاب چاقو را برای بريدن گوشت ها به کار می برد.
يستعملُ: فعل مضارع، القصابُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، السکينَ: مفعول به و منصوب، لِقطعِ: جار و مجرور، اللحومِ: مضافٌ إليه و مجرور.
يَجلِسُ التَّلاميذُ اَمامَ الطَّاوِلَةِ: دانش آموزان جلو ميز می نشينند.
يجلسُ: فعل مضارع، التلاميذُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، أمامَ: مفعولٌ فيه(ظرف مکان) و منصوب، الطاولةِ: مضاف إليه و مجرور.
شَيَّدَ البَنَّاءُ بيتاً مِنَ الجَصِّ وَ الطَّابُوقِ وَ الإسمِنتِ وَ الحَديدِ: بنا خانه ای را از گچ و آجر و سيمان و آهن ساخت.
شَيّدَ: فعل ماضی، البناءُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، بيتاً: مفعولٌ به و منصوب، مِنَ الجَصِّ: جار و مجرور، واو: حرف عطف، الطابوقِ: معطوف به الجَصّ، واو: حرف عطف، الإسمنتِ: معطوف به الطابوقِ، واو: حرف عطف، الحديدِ: معطوف به الإسمنتِ.
يَشرَبٌ بَدرٌ عَصيراً: بدر آب ميوه می نوشد.
يشربُ: فعل مضارع، بدرٌ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، عصيراً: مفعولٌ به و منصوب.
اِفتَتَحَ الأَطباءُ الإجتماعَ بِتِلاوَةِ آياتٍ مِنَ القُرآنِ: پزشکان جلسه را با خواندن آياتی از قرآن افتتاح کردند.
إفتتحَ: فعل ماضی، الأطباءُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، الإجتماعَ: مفعولٌ به و منصوب، بِتلاوةِ: جار و مجرور، آياتٍ: مضافٌ إليه و مجرور، مِنَ القرآنِ: جار و مجرور.
اِستَقبَلَ المُواطِنُونَ رئيسَ الجُمهُورِيَّةِ بِالهُتافاتِ : شهروندان با شعار از رئيس جمهور استقبال کردند.
إستعملَ: فعل ماضی، المواطنون: فاعل و مرفوع نشانه رفع آن (و) فرعی و اسم ظاهر، رئيسَ: مفعولٌ به و منصوب، الجمهوريةِ: مضافٌ إليه و مجرور، بِالهتافاتِ: جار و مجرور.
يَنتَخِبُ عَميدُ الکُلِّيَّةِ عَشَرَةَ طُلّابٍ للمُساهَمَةِ فی إدارَةِ الکُلِّيَّةِ: رئيس دانشکده ده دانشجو را برای اداره دانشکده انتخاب می کند.
ينتخبُ: فعل مضارع، عميدُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، الکليةِ: مضافٌ إليه و مجرور، عشرةَ: مفعولٌ به و منصوب، طلابٍ: تمييز مفرد و مجرور، لِلمساهمةِ: جار و مجرور، في إدارةِ: جار و مجرور، الکليةِ: مضافٌ إليه و مجرور.
أَطلَقَ الجُنُودُ النَّارَ علی الأعداءِ: سربازان به روی دشمنان شليک کردند.
أطلقَ: فعل ماضی، الجنودُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، النارَ: مفعولٌ به و منصوب، علی الأعداءِ: جار و مجرور.
أَلَمَّ الطَّلَبَةُ بِقَواعِدِ النَّحوِ العَرَبِيِّ إِلماماً کامِلاً: دانشجويان با قواعد دستور زبان عربی کاملاً آشنا شده اند.
ألمَّ: فعل ماضی، الطلبةُ: فاعل و مرفوع اسم ظاهر، بِقواعدِ: جار و مجرور، النحوِ: مضافٌ إليه و مجرور، العربيِِ: صفت برای النحو، إلماماً: مفعول مطلق نوعی(بيانی)، کاملاً: صفت برای إلماماً .
وَقَفَ في مِنَصَّةِ الشَّرفِ عِندَ الأستِعراضِ: هنگام سان ديدن در جايگاه تشريفات ايستاد.
وقفَ: فعل ماضی فاعل آن ضمير مستتر هُوَ ، في منصةِ: جار و مجرور، الشرفِ: مضافٌ إليه و مجرور، عندَ: ظرف مکان (مفعولٌ فيه)، الإستعراضِ: مضافٌ إليه و مجرور .
قامَ بِأعمالٍ إستِفزازِيَّةٍ: دست به اعمال تحريک آميز زد.
قامَ: فعل ماضی فاعل آن ضمير مستتر هُوَ ، بِأعمالِ: جار و مجرور، إستفزازِيَّةٍ: صفت برای اعمال، چون أعمال جمع مکسر غير عاقل است ، صفت آن به صورت مفرد مؤنث می آيد .
بَکَت مِن شِدَّةِ الأَلَمِ: از شدت درد گريست.(مؤنث)
بکَت: فعل ماضی، تاء تأنيث و فاعل آن ضمير مستتر هي/ من شدة: جار و مجرور متعلق به بکت/ الألم:مضاف اليه و مجرور.
جَمَعَ حَطَباً کَثيراً: هيزم زيادی جمع کرد.
جمع:فعل ماضی،فاعل آن ضمطر مستتر هو/ حطبا:مفعول به و منصوب/ کثيراً: صفت جانشين مفعول مطلق.
أُفَضِّلُ هَذا اللَّاعِبَ لِأَنَّهُ يَتَعاوَنُ مَعَ زَملائِهِ: اين بازيکن را ترجيح می دهم زيرا او با همبازی هايش همکاری می کند.
افضل:فعل مضارع،فاعل آن ضمير مستتر أنا/ هذا:مفعول به و محلاً منصوب/ اللاعبَ: عطف بيان/ إنّ: از حروف مشبهة بالفعل/ ه:اسم إنَّ و محلاً منصوب/ يتعاون:فعل مضارع ،فاعل آن هو مستتر،جمله فعليه خبر إنَّ و محلاً مرفوع/ مع زملاء:جار و مجرور متعلق به يتعاون/ ه:مضاف اليه و محلاً مجرور.
تُوجَدُ فی تُونِس مَصانِعُ النَّسيجِ وَ تَجميعِ السَّيَّاراتِ: در تونس کارخانه های بافندگی و مونتاژ ماشين وجود دارد.
توجد: فعل مضارع مجهول/ فی تونس: جار و مجرور/ مصانع: نائب فاعل و مرفوع/ النسيج: مضاف اليه و مجرور/ وَ: واو عطف/ تجميع: معطوف به النسيج/ السيارات: مضاف اليه و مجرور.
توضيح: وقتی می گوييم (تجميع: معطوف به النسيج) يعنی نقش (النسيج) مانند نقش (تجميع ) است، در اصل (تجميع ) نيز مضاف اليه است.
يَعتَمِدُ إقتِصادُ البَحرَينِ عَلَی تَربِيَةِ الماشِيَةِ وَ زِراعَةِ الخُضارِ: اقصاد بحرين به دامداری و کشت سبزيجات متکی است.
يعتمد: فعل مضارع/ إقتصاد: فاعل و مرفوع، اسم ظاهر/ البحرين: مضاف اليه و مجرور/ علی تربية: جار و مجرور/ الماشية: مضاف اليه و مجرور/ وَ: واو عطف/ زراعة: معطوف به الماشية/ الخضار: مضاف اليه و مجرور.
توضيح ۱ : به حروفی چون: في، علی، عَن، إلی، بِ، مَعَ، ... حروف جرّ می گويند، اسم يا ضميری که پس از حروف جر بيايد، مجرور به حرف جرّ ناميده می شود. حرف جرّ+ مجرور به حرف جر= جارّ و مجرور مانند: في المدرسةِ: جار و مجرور/ بِالباصِ: جار و مجرور
توضيح ۲ : غالباً دو اسم که به دنبال هم می آيند، يا موصوف و صفت هستند يا مضاف و مضاف اليه. راه تشخيص آنها، صفت بدون موصوف در دنيای خارج از ذهن ما به تنهايی وجود ندارد و وجودش به موصوف وابسته است، مثلاً: البابُ الصغيرُ: باب موصوف ، الصغير: صفت است، مفهوم صغير بدون موصوف در دنيای خارج از ذهن ما وجود ندارد. طِفلٌ صغيرٌ: طفل موصوف، صغيرٌ: صفت است.به عبارت ديگر، صفت ويژگی است که از موصوف جدايی ناپذير است.
صفت از نظر اعراب ( رفع، نصب، جر) از موصوف پيروی می کند. مانند: رجلٌ کبيرٌ، الحديقةُ الکبيرةُ، رجلاً کبيراً، صفٌ جميلٌ، دفترآً صغيراً ....
مضاف و مضاف اليه: دو اسم هستند که به دنبال هم می آيند، ولی مفهوم هريک از آنها به تنهايی در دنيای خارج از ذهن ما وجود دارندمثلاً: بابُ المدرسةِ (درِ مدرسه) باب:مضاف، المدرسة: مضاف اليه. هرکدام از کلمات ( باب، المدرسة) به تنهايی در خارج از ذهن ما وجود دارند.
مضاف اليه از نظر اعراب ( رفع، نصب، جر) از مضاف پيروی نمی کند.و هميشه مجرور است، مانند: مَکتبُ الشرطةِ، بابُ الحديقةِ، کتابُ التلميذِ، قلبُ المؤمنِ، رأسُ الحيوانِ ....
سافَرَ رَئيسُ السُّلطَةِ القَضائِيَّةِ إلی مَدينَةِ هَمدان وَ تَفَقَّدَ المَحاکِمَ هُناکَ: رئيس قوه قضائيه به شهر همدان مسافرت کرد و از دادگاه های آنجا ديدن کرد.
سافر: فعل ماضی/ رئيس:فاعل و مرفوع، اسم ظاهر/ السلطة:مضاف اليه و مجرور/ القضائية: صفت/ إلی مدينة: جار و مجرور/ همدان:مضاف اليه/ و: حرف عطف/ تفقد: فعل ماضی، فاعل آن هُوَ مستتر/ المحاکم: مفعول به و منصوب
حَدَثَ حَريقٌ في مَنزِلِ صَديقِي وَ کانَتِ الخَسائِرُ فادِحَةً: در خانهﻯ دوستم آتش سوزی رخ داد و زيان ها سنگين بود.
أَعلَنَتِ الحُکُومَةُ الإيرانِيَّةُ الحِدادَ العامّ عَلَی الزِّلزالِ في شَمالِ ايرانَ: دولت ايران به خاطر زلزله ی شمال ايران عزای عمومی اعلام کرد.َ
أُريدُ بِطاقاتِ الهاتِفِ الجَوَّالِ: سيم کارت تلفن همراه می خواهم.
مَنَحتُ صَديقي جائِزَةً لِفَوزِهِ في السِّباقِ: به دوستم به خاطر پيروزی اش در مسابقه جايزه ای دادم.
قَدَّمَ المُوَظَّفُ تَقريراً لِرَئيسِهِ حَولَ أعمالِ دائِرَتِهِ:کارمند گزارشی در باره ی کارهای اداره اش به رئيس خود ارائه کرد.
تَلعَبُ بَعضُ الحَشَراتِ وَ الدِّيدانِ دَوراً مُفيداً في خِدمَةِ الإنسانِ: برخی حشرات و کرم ها نقش سودمندی در خدمت به انسان ايفا می کنند.
مطالب مشابه :
آموزش نحو
آموزش زبان عربی به فارسی، سايت های دانشجويان با قواعد دستور زبان عربی کاملاً آشنا شده
اختلاف ترجمه های قرآن بر اساس دستور زبان عربی و ساختار آن
مترجم عربی حرفه ای - اختلاف ترجمه های قرآن بر اساس دستور زبان عربی و ساختار آن - ترجمه و تدریس
فنون ترجمه زبان عربی
زبان عربی، چرا؟ - فنون ترجمه زبان عربی - إنّا أنزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون - زبان عربی
اثر ترجمه عربی بر واژگان و دستور زبان فارسی چیست؟
مترجم عربی حرفه ای - اثر ترجمه عربی بر واژگان و دستور زبان فارسی چیست؟ - ترجمه و تدریس عربی
تأثیر ترجمه ی عربی در واژگان و دستور زبان فارسی
شبکه مترجمین عربی -مترجم ماهر زبان عربی - تأثیر ترجمه ی عربی در واژگان و دستور زبان فارسی
کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی
کوچه باغ اندیشه ها - کاربردهای نادرست دستور زبان عربی در فارسی - دلنوشته های دبیران ادبیات
شیوه های آموزش زبان عربی
زبان عربی زبان قرآن روش سنتي ترجمه و دستور اولين و قديمي ترين روش تدريس و آموزش زبان است
برچسب :
دستور زبان عربی