روایت خیابان سعدی از شما تا جنوب
همشهری قزوین خرداد 92
شهری زیر پوست خیابان
قزوین_عاطفه حسینی - خبرنگار همشهری: خیابان سعدی یک شهر کامل است. شهری با جغرافیایی متفاوت! هم میانه دارد، هم جنوب و هم شمال. اینجا که میراث شمال نشین های رودخانه دزج است؛ از زمان پهلوی دوم در قزوین پا گرفته است. روی نقشه، یک خیابان بیش تر نیست؛ اما همین خیابان محله هایی دارد که قدمتشان به روزهای دور بر می گردد؛ یعنی همان دورانی که متکدی و ثروتمند دیوار به دیوار هم خانه داشتند. این را از مجاورت حیرت انگیز خانه های اعیان و فقیر نشین در کوچه های تو در توی سعدی می توان دریافت. جایی هم هست که فرعی ترین کوچه سعدی است. فرعی ای که از ظواهرش پیداست به ابتدای فقر نزدیک تر است. سعدی سه نیمه شده است؛ نیمه هایی به غایت متفاوت. سعدی از نوع شمالی، جنوبی و فرعی!
***
ابتدای خیابان سعدی یعنی همان جایی که روزگاری رود دزج به خشکی ختم می شده است؛ به موجب مجاورت با بازار شلوغ است. شلوغی ای که فقط به عابران پیاده برنمی گردد، دست فروش ها هم هستند. خیابان هم به لطف تعدد تاکسی ها و اتوبوس ها آرام ندارد. همان ابتدای خیابان مردم جمع شده اند مغازه کوچکی هست که می گویند طلا را ارزان می فروشد. از خانمی می پرسیم چه خبر است؟ می گوید:« اینجا اگر خلوت باشد جای تعجب دارد. طلای دست دوم می فروشند.» آقایی می گوید:« چون مغازه اش کوچک است مردم جمع می شوند.» تقلا می کنیم با فروشنده گفت و گویی کنیم؛ مردم راه نمی دهند. چند قدم آن طرف تر یک تره بار فروشی هست که پیرمردی وسطش نشسته و دارد باقلا جدا می کند. عباس علیجانی سی و پنج سالیست از راه فروش تره بار امرار معاش می کند. البته تنها نیست؛ اینجا در ابتدای سعدی جنوبی سبزی فروش ها زیادند. علیجانی از حال و روز این روزهای جیب مردم گله می کند و می گوید:« فروشمان کم شده است اما چاره ای نداریم. چون کارمان کسب است، چوب کاهش قدرت خرید را می خوریم.» او به تعریض پیاده روها اشاره می کند و ادامه می دهد:« قریب دو سالی می شود شهرداری پیاده روها را تعریض کرده؛ حتی محل عبور معلولین هم تعبیه شده است. این کار وضعیت عبور و مرور را خیلی بهتر کرده است.»
عرض خیابان را زیاد کنند!
علیجانی از تجمع تاکسی ها و اتوبوس ها در خیابان کم عرض سعدی گلایه می کند و می گوید:« با وجود اینکه عرض خیابان هیچ تغییری نکرده ولی بار ترافیکی آن به دلیل ایجاد ایستگاه تاکسیرانی و اتوبوسرانی زیاد شده است. به دلیل همین شلوغی هیچ کدام از کاسبان مغازه های سعدی جنوبی برای ماشین هایشان جای پارک ندارند و همین قیمت این مغازه ها را به شدت کاهش داده است.»
او معتتقد است اگر خیابان یکطرفه شود بار ترافیکی کم تر می شود و اضافه می کند:« خیابان کم عرض تر از آن است که تحمل این شلوغی را داشته باشد. این در حالی است که به دلیل یک طرفه شدن خیابان مولوی، حجم ترافیک به ابتدای سعدی منتقل شده است. یا این خیابان را هم یکطرفه کنند یا مغازه ها را بخرند؛ عقب نشینی کنند و عرض خیابان را زیاد کنند.»
سعدی جنوبی اجتماعی است از بانک ها، خانه های نسبتا قدیمی و مغازه هایی که عموما آدم را یاد بازار می اندازند؛ یعنی جوری چیده شده اند که گویا هنوز بازار تمام نشده است. پیاده روی تازه عریض شده ای هم دارد که قامت خیابان را عوض کرده است. چند قدم که جلوتر می رویم بوی کباب مستمان می کند. چهل سال است که آقای میانسالی دارد اینجا جگر کباب می کند و لای نان می پیچد. وقتی نامش را می پرسیم می گوید:« بنویسید بنده خدایی که دارد به زحمت در این آشفته بازار اقتصادی، کاسبی می کند.» او از گران شدن گوشت شروع می کند و می گوید:« این روزها چون قیمت بالای گوشت روی قیمت کباب تاثیر گذاشته است، مردم کمتر سراغ ما می آیند.» از نبودن جای پارک می نالد و ادامه می دهد:« اگر شهرداری این چند ساختمان قدیمی متروکه را بکوبد و جایش پارکینگ بزند، علاوه بر بهتر شدن چهره خیابان، کسبه هم نفس راحتی می کشند. این مردم حق دارند آرامش داشته باشند.»
هنوز حرفش تمام نشده، آقا و خانم جوانی به مغازه پا می گذارند. چهار سیخ کباب سفارش می دهند. هنوز ساعت به هفت نرسیده است. از قرار معلوم آن قدر ها هم که می گوید کار و کاسبی کساد نیست. در حالی که تعارفمان می زند؛ دنباله حرفش را می گیرد و می گوید:« شلوغی ها باعث شده نظافت شهرداری کفاف ندهد. مردم مجبورند خودشان روزی چند بار پیاده رو را تمیز کنند.»
تراکم در حد انفجار
کمی بالاتر از کبابی، کوچه حاج میر صادقی قرار دارد. حسین حداد یکی از ساکنین کوچه است؛ تا می فهمد چرا آمده ایم از ما می خواهد تا وارد بن بست یکم کوچه شویم. بن بست عجیبی است. از تیر برق وسط خیابان گرفته تا خانه ای که گویا اتاق خوابش ورودی کوچه است. جلوتر می رویم؛ اینجا بلند مرتبه سازی بیداد می کند. کلی واحد ساخته اند در این فرعی باریک و عجیب و غریب. یکی شان دوازده واحد دارد. حداد می گوید:« بارها به شهرداری مراجعه کرده ایم تا تراکم ندهد اما بی فایده بوده است. حتی روی خانه هایی که عقب نشینی دارند مجوز تراکم صادر می کنند. هیچ ماشین زباله بری نمی تواند به این کوچه بیاید. اگر یکی در این خانه های تو در تو بالا رفته، آمبولانس لازم شود؛ چاره ای جز مردن ندارد.»
بیراه هم نمی گوید اینجا پراید و رنو هم به زحمت رفت و آمد می کند چه برسد به آمبولانس. راجع به وضعیت پارکینگ داشتن ساختمان های بلند مرتبه می پرسیم که پاسخ می دهد:« بعضی هاشان دارند ولی کفاف نمی دهد. گاهی ساکنین ساعت ها دنبال راننده ماشینی می گردند که در مسیر پارک کرده است.»
***
سالن مطالعه ای به سبک پناهگاه
درست در ورودی کوچه زعفرانیه یعنی همان محله ای که کلی اسم و رسم دارد؛ قرار دارد. سابقا یعنی در جریان جنگ پناهگاه بوده و حالا دو سالی است شده: (قرائتخانه سعدی) اینجا گر چه کتاب امانت می دهند؛ اما از حیث شلوغی پر رفت و آمدتر از بسیاری از کتابخانه های قدیمی شهر است. کریم محمدی، مسئول قرائتخانه از استقبال جوانان خیابان سعدی از این محل حرف می زند و می گوید: « در ایام خاص امتحانات این سالن مطالعه به شدت مورد استقبال قرار می گیرد. از آن جایی که سالن مجزای خانم و آقا در این قرائتخانه تعبیه شده، همواره به هر دو گروه خدمت رسانی می شود.»از ظواهر امر پیداست این قرائتخانه که به شکل کاملا پناهگاهی دارد جای خالی کتابخانه عمومی در سعدی را پر می کند؛ حالا دیگر برای جوانان این خیابان شناخته شده است. به خصوص که در ابتدای یکی از قدیمی ترین محله های قزوین تعبیه شده است.
کمی آنطرف تر از قرائتخانه کنار حسینیه محمدزاده، مرکز بهداشتی به چشم می خورد که گویا بهمن ماه سال گذشته تاسیس شده است. پزشک این مرکز از 1700 خانواده ای حرف می زند که در قالب طرح پزشک خانواده در آن ساماندهی شده اند. گویا با وجود این مرکز و درمانگاه سعدی، مردم اینجا از حیث خدمات پزشکی در سطح قابل قبولی از امکانات قرار دارند.
آسفالت را تکه تکه کرده اند
اینجا شاطر مصطفی را همه می شناختند. هر چه باشد از قدیمی های محل بوده است. پرچم سیاهی روی نانوایی اش نصب کرده اند. خبری از شاطر نیست. پسرش که جای پدر نشسته؛ می گوید:« به دلیل نام و آوازه ای که این نانوایی دارد؛ اوضاع اقتصادی خوب است. مشتریان ثابت باعث می شوند مغازه های قدیمی در دوران گرانی هم فروش خوبی داشته باشند.»
ابوالفضل کلجه ای از آسفالن نامناسب کوچه گلایه می کند و ادامه می دهد:« به دلیل بعضی اقداماتی که توسط ادارات برق، گاز، آب و ... انجام شده است؛ آسفالت زعفرانیه تکه تکه شده است. چند باری هم تابلو زده اند که در دست تعمیر است اما نیمه کاره رها کرده اند.»
شهرام مرادی که خواروبارفروشی اش به لطف مجاورت با نانوایی مورد استقبال مردم واقع شده است؛ خانه های مخروبه قدیمی را بلای جای زعفرانیه می داند و می گوید: « خانه های قدیمی زیادی در زعفرانیه وجود دارند که نه تنها ارزش تاریخی ندارند بلکه با ایجاد خاک، موجب کثیفی کوچه هم می شوند.»
زعفرانیه بهترین جای قزوین است اما...
کنار یکی از این وانت هایی که سبزی می فروشد؛ مردم زیادی جمع شده اند. وقتی راجع به وضعیت کوچه می پرسیم؛ مجید ذوالقدر که با موتورش آمده سبزی بخرد؛ زعفرانیه را بهترین جای قزوین بر می شمارد و می گوید:« از حیث برخورداری از امنیت و آرامش، زعفرانیه جای خیلی خوبی است. مردم اینجا کاری به کار هم ندارند و در زندگی هم سرک نمی کشند. آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد هم بسیار کمرنگ است.» طیبه عبدی به آسفالت انتهای کوچه اشاره می کند و می گوید:« علاوه بر وضعیت آسفالت ، چند سالیست شلوغی هم به مشکلات مردم اضافه شده است. شلوغی تبعاتی هم دارد. مثلا علی رغم سرویس هر شبه شهرداری برای جمع آوری زباله ها به دلیل اینکه مردم زمان بیرون گذاشتن زباله را رعایت نمی کنند؛ کثیفی و بوی بد، ظاهر کوچه را به هم ریخته است.» رضا عبدی هم که حسابی مشغول پیچیدن سبزی برای مشتری هایش است؛ می گوید:« سابقا بیش تر ساکنین این کوچه بازاری بودند ولی چند سالی است با ورود آدم های جدید، شغل های دیگری هم پیدا می شود.»
***
سعدی شمالی را به سمت بالا می رویم. اینجا برعکس سعدی جنوبی از پیاده روی مناسب خبری نیست. آسفالت ریخته اند روی سطح عظیم کنار مغازه ها که تازه شیب هم دارد و تراز نیست. اما دیگر مشکل جای پارک مطرح نیست. بوی گل تازه وادرمان می کند پای حرف های علیرضا صفویه بنشینیم که یک سالی است اینجا گل می فروشد. او هم مثل همه کسبه قبلی از اوضاع اقتصادی می نالد؛ اما می گوید:« چاره ای نیست باید بگذرانیم.» صفویه از ترافیک سعدی شمالی راضی است و ادامه می دهد:« مردم در این خیابان آرامند و کاری به کار هم ندارند. خیابان هم چون عریض است خیلی شلوغ نیست.» البته او معتتقد است:« الان همه جای قزوین را مهاجرها گرفته اند. همین مسئله باعث شده تفاوت های فرهنگی به مشکلات زیادی دامن بزند. سعدی هم از این قاعده مستثنا نیست.»
خانه ای که همه سراغش را می گیرند
عکس شهید بابایی را روی بنر در ورودی کوچه نصب کرده اند. اینجا مردم بدجوری روی شهید بابایی تعصب دارند. هر چه باشد آبروی شهرشان در جریان جنگ بوده است. یک ساختمان دو طبقه آجری است.زنگ می زنیم بعد از یکی دو دقیقه خانمی جواب می دهد. هنوز بالا نرفته، می فهمد چرا آمده ایم. خودش می گوید:« اینجا هفته ای نیست خبرنگار نیاید.» مادر شهید بیمار است و از کهولت سن رنج می برد. عکس عباس بابایی همه جا هست. هر جا بنشینی روبرویت قرار می گیرد. می گوید:« از وقتی شوق پرواز را ساخته اند توجه ها به عباس بیش تر شده است. جوان تر ها بیشتر سراغ او می آیند.»
خانه شهید بابایی در ابتدای شیخ آباد قرار دارد. جایی که همه نشانه های قدیمی بودن را در خود پنهان کرده است. از خانه های پر نقش و نگار گرفته تا سقاخانه ای که هنوز جای شمع های روشن شده در آن گرم است. ابتدایش قبرستان و مرده شورخانه ای بوده که حالا تبدیل شده به تر کیبی از مدرسه و ساختمان خدمات شهری. هاشم رسولخانی که از ساکنین این کوچه است. صحبتش را با خانه هایشان شروع می کند که در طرح تمام نشدنی میراث فرهنگی است و می گوید:« به همین دلیل اجازه هیچ اقدامی را به ما نمی دهند نه می توانیم خراب کنیم و نه حتی با قیمت مناسب بفروشیم.» او از افغانی هایی که در خانه های فرسوده این منطقه سکونت دارند هم حرف می زند و ادامه می دهد:« وضعیت خدمات شهری در شیخ آباد خوب نیست و مردم بسیاری از کارهایی که وظیفه شهرداری است خودشان انجام می دهند.»
فاضلاب هایی که جا و مکان ندارند
عشرت چگینی یکی دیگر از ساکنین از فاضلاب هایی می گوید که جا و مکان ندارند و اضافه می کند:« در بعضی از کوچه های فرعی این محله اکو کشی انجام نشده و خانه ها هم چاه ندارند. در نتیجه فاضلاب ها روانه کوچه می شوند که علاوه بر بوی بد، محله را هم کثیف می کند.»
درست در میانه شیخ آباد مسجد احمد بکر قرار دارد.اطرافش را کفپوش کرده اند و چند تایی هم گلدان قرار داده اند. گویا جزء مناطق طرح پاتوق محله بوده که چند سالی در دستور کار شهرداری قرار گرفته است.فرخ لقا مددی، سرایدار مسجد از دشواری عبور و مردم روی این کفپوش ها حرف می زند و می گوید:.« این کف پوش ها با سنگ های ریز و غیر اصولی ساخته شده اند. پیرزن های زیادی وقتی برای نماز به مسجد می آیند؛ زمین می خورند. خودم چند بار دیده ام که دست و پای بچه ها اینجا شکسته است.» بیراه نمی گوید؛ راه رفتن روی این سنگفرش های ریز و اقعا دشوار است.
دوغاب بریزند روی سر کفپوش ها!
اکبر کیهانی، نظامی بازنشسته ای است که ساکن شیخ آباد است. از هفتاد میلیون اعتباری حرف می زند که برای ساخت این کفپوش ها هزینه شد؛ اما چون طرح را به پیمانکار ناشی سپردند درست از آب در نیامد. او می گوید:«طرح پاتوق محله طرح خوبی است اما به شرطی که خوب اجرا شود. کف پوش مناسب، آب نما و تعبیه فضای سبز لازم است. شهرداری فقط به منطقه شمال شهر و اعیان نشین خدمت رسانی می کند. با اینجا که محل زندگی طبقه مستضعف و کارگر است کاری ندارد. چند بار اعتراض کرده ایم حتی بعضی مسئولین آمده اند اینجا را دیده اند و حرف هایمان را تایید کرده اند. اما تا به امروز هیچ اقدامی انجام نشده است. لا اقل بیایند یک دوغاب بریزند روی سر این کف پوش ها تا مردم زمین نخورند.»
***
جایی شبیه هیچ!
انتهای محله شیخ آباد به جایی ختم می شود که چهره فقر از در و دیوار دارد بیرون میزند. سعدی فرعی یک بافت قدیمی است اما عاری از ارزش تاریخی. از همان هایی که کارشان از روسازی و به سازی گذشته و باید تخریبش کنند و دوباره بسازند. بوی فاضلاب قبل از هر چیز دیگری توی ذوق می زند. شیب خانه ها و کو چه ها رو به سقوط است. در خانه ای قدیمی باز است و صاحبخانه پیرزنی است که دارد از وانت دست فروشی، پارچه کیلویی می خرد. از تبعیضی می گوید که در ارائه خدمات شهری در این منطقه انجام می شود و ادامه می دهد :« اینجا هر کس پارتی اش کلفت تر است می آیند جلوی در خانه اش را آسفالت می کنند.» ماشالله علیزاده از آب گرفتگی خیابان هم گلایه می کند و می گوید:« از آنجایی که سطح اکثر خانه ها پایین تر از سطح خیابان است؛ آبگرفتگی خیابان خانه های مردم را هم خیس می کند و بوی فاضلاب همه جا می پیچد.»
طوبی رفعتی یکی از ساکنین این کوچه که از قضا در بن بستی زندگی می کند که نام دو شهید را یدک می کشد؛ از کفتر بازهایی می گوید که امان مردم را بریده اند و ادامه می دهد:« علی رغم اینکه امنیت در این خیابان وجود ندارد و مردم مجبورند کلید خانه هایشان را دو قفله کنند؛ خبری از گشت انتظامی نیست و نظارت چندانی صورت نمی گیرد.» او از ساختمان های در دست ساخت و سر و صدای ناشی از آن ها هم گلایه می کند و می گوید:« متاسفانه سرعت ساخت بعضی از این ساختمان ها آنقدر طولانی است که چند سال را هم رد می کند.»
دزدها به گونی عدس هم رحم نمی کنند
چند تایی مغازه قدیمی در سعدی فرعی هست که چون طول عمر دارد خیلی توی چشم است. ابراهیم هدایتی صاحب خواروبار فروشی ای است که نام خودش را بر آن گذاشته است. از نور کم خیابان شروع می کند و به گونی های حبوباتی می رسد که از دست سارقان جزء در امان نیست. او می گوید:« از آنجایی که تعداد معتادها هر روز در حال افزایش است؛ بعضی مواقع پیش می آید که از سر ناچاری مردم حتی شیشه های نوشابه را هم از جلوی در می دزدند.»
سعدی فرعی شبیه هیچ جا نیست. اساسا یک فرعی تمام و کمال است که گویا از نقشه شهر محو شده که کسی آن را نمی بیند. اما همین فرعی یکی از شهیدپرورترین نقاط قزوین بوده است و مردمش همیشه در هر حماسه ای صف های اول راپر کرده اند. حالا هم حق دارند شبیه یک شهروند زندگی کنند. حقی که پویا کسی به آن توجهی نمی کند.
***
شهر سعدی حرف برای گفتن زیاد دارد. یک تراژدی کامل شمال و جنوب شهر از نوع تبعیض های فاحش طبقاتی را می توان در قالب این خیابان تعریف کرد. خیابانی که گوشه گوشه اش یک درد دارد که با گوشه دیگر متفاوت است.
مطالب مشابه :
طراحی خیابان – ایده های نو
موضوع طراحی خیابان های شهر ما هر روز بیش از پیش شاهد سر و صدای زیاد ، شلوغی و ازدحام در
53/ شهرگزیده 4 / مناسبسازی شهر برای نابینایان
خیابانهای پیرامون آن شده است چرا که صدای آن در شلوغی خیابان گم میشود و تفاوت
به کار گیری حواس پنجگانه در انشا نویسی
( شلوغی شهروترافیک (صدای فروشنده ی دوره گرد آب ، گودی های خیابان راپرکرده وچاله های
به کار گیری حواس پنجگانه در انشا نویسی
( شلوغی شهروترافیک (صدای فروشنده ی دوره گرد آب ، گودی های خیابان راپرکرده وچاله های
روایت خیابان سعدی از شما تا جنوب
شلوغی ای که فقط به عابران پیاده برنمی گردد، دست فروش ها هم هستند. خیابان هم و صدای ناشی از
25 - باغ سپهسالار ...
توی "خیابان باغ سپهسالار" پا جای پای و صدای مادر که در آن ازدهام و شلوغی با عصبانیت
برچسب :
صدای شلوغی خیابان