خاطرات منتشر نشده آیت ا... هاشمی رفسنجانی در سال ٦٥ (1)

جمهوریت: سال ٦٥ از جمله سالهای پر حادثه و سرنوشت ساز در تاریخ نظام مقدس جمهوری اسلامی است. پیروزی های بزرگ ایران در جبهه های جنگ عراق را برای جبران مافات به تکاپو انداخته است. آمریکا تلاش می کند تا به طریقی با مسوولان نظام ارتباط برقرار کند و سیاست کار با ایران پیروز را در دستور کار قرار داده است. پیغام هایی محرمانه بر سر گروگان های آمریکایی در لبنان فرستاده شده است. فروردین ٦٥ در اوج نبرد در جبهه ها، امام (ره) دچار حمله قلبی می شوند و شرایط وخیمی پیدا می کنند. به جهت حفظ روحیه مردم و رزمندگان خبر کسالت ایشان مخفی می ماند و تلاش ها برای بهبود ایشان...

خاطرات منتشر نشده آیت ا... هاشمی رفسنجانی در سال ٦٥ را هر روز در وبسایت جمهوریت پیگیری کنید.

 

جمعه ١ فروردین ١٣٦٥ / ١٠ رجب ١٤٠٦ / ٢١ مارچ ١٩٨٦


به نمازجمعه رفتم. در جماران برف می‌بارید اما در دانشگاه تهران هوا آفتاب کمرنگی داشت. هوا سرد بود. لشکر فجر مجاهدان عراقی برای رفتن به جبهه در نمازجمعه شرکت داشتند. (نیروهای لشکر فجر متشکل از معاودین عراقی در این روز از مقابل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در میدان فردوسی تا محل برگزاری مراسم نمازجمعه در دانشگاه تهران را رژه رفتند و پس از شرکت در نمازجمعه، راهی جبهه‌های نبرد شدند.) به همه کارکنان دفترم مثل هر سال، هزار تومان عیدی دادم.

اول وقت آقایان محسن رضایی و صیاد (شیرازی)، (آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سرهنگ علی صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی بودند.) اطلاع دادند دیشب در منطقه پنجوین حمله کرده و ارتفاع کانی‌مانگا را از ارتش ما گرفته است. صیاد آمد، توضیح داد و برای جبران مافات به سوی (جبهه) غرب حرکت کرد.

امام برخلاف معمول هر سال با مسوولان جلسه نداشتند و فقط خانواده‌های شهدا به زیارت امام رفتند. عصر عفت و یاسر همراه آقای خامنه‌ای به مشهد رفتند. فائزه هم به رفسنجان رفته است. من و مهدی در منزل ماندیم، (بانو عفت مرعشی همسر آقای هاشمی و فاطمه، محسن، فائزه، مهدی و یاسر فرزندان و دکتر حمید لاهوتی و دکتر سعید لاهوتی دامادهای ایشان هستند.) مراسم عید نداشتیم و دید و بازدیدی نبود.

 

شنبه ٢ فروردین ١٣٦٥ / ١١ رجب ١٤٠٦ / ٢٢ مارچ ١٩٨٦


صبح زود فاطی و سعید به رفسنجان رفتند. من و مهدی در تهران ماندیم. برای سخنرانی در سمینار سیدرضی، بیشتر به مطالعه درباره او و حکام زمانش پرداختم.

آقای سرهنگ جمالی [جانشین فرمانده نیروی زمینی ارتش] آمد و گزارش داد که دیشب نیروهای ارتش در پنجوین بخشی از آنچه پریشب از دست داده بودند، پس گرفته‌اند. از اطرافیان خاص [سرهنگ صیاد شیرازی] فرمانده نیروی زمینی شاکی بود و ضعف نیروی زمینی را معلول کارهای آنها و حذف نیروهای لایق می‌دانست و علاج را در برکناری آنها عنوان می‌کرد و برای فرماندهی نیروی زمینی، سرهنگ [حسین] حسنی‌سعدی را پیشنهاد می‌کرد.

فائزه از رفسنجان تلفن کرد. معلوم شد به زمین خورده و بیهوش شده ولی سریعا علاج شده است. عصر عفت از بعضی ناهماهنگی‌‌ها در مشهد تلفنی گله کرد.

با آقای [آیت‌الله خامنه‌ای] رئیس‌جمهور تلفنی صحبت کردم و گفتم خوب است با‌ آقای فهد – شاه عربستان – تلفنی صحبت کنند و او را تشویق نمایند که با اوپک بهتر همکاری کنند. گویا مذاکرات کنفرانس اوپک پیشرفت کرده و تولیدکنندگان نفت تلاش می‌کنند قیمت را به همان ٢٨ دلار در هر بشکه برسانند و راه را هم کم کردن تولید نفت و سهمیه‌ها است؛ گویا عربستان صمیمانه همکاری نمی‌کند و وقت‌کشی می‌نماید.

شب دکتر [حسن] روحانی آمد. درباره جنگ مذاکره کردیم. گزارش هیات اعزامی به [جبهه] غرب را آورد که برای مقصران عقب‌نشینی از منطقه چوارتا، تقاضای تنبیه کرده‌‌اند. شب محسن رضایی تلفنی خواست که نیروهای جهاد رزمی از جبهه شمال‌غرب به جنوب بروند و صیاد خواست که همان جا بمانند. قرار شد فردا تصمیم بگیریم.

 

 یکشنبه ٣ فروردین ١٣٦٥ / ١٢ رجب ١٤٠٦ / ٢٣ مارچ ١٩٨٦

در منزل بودم. بیشتر وقتم به مطالعه گذشت. کتابخانه‌ام را تنظیم کردم. با جلسه فرماندهان ستاد قرارگاه خاتم در تماس بودم. در این جلسه مسایلی در ارتباط با تبادل امکانات ارتش و سپاه برای جنگ مانند توپخانه، نیرو و... مطرح بود. جلسه تا ساعت چهار بعدازظهر طول کشید و بالاخره به نتایجی رسیدند؛ لابد مثل گذشته در مرحله اجرا به اشکال برمی‌‌خوریم. تعدد مراکز نظامی [ارتش و سپاه] مضر است و نمی‌شود چاره‌‌ای کرد؛ جوشکاری هم مسکن است نه علاج.

خبر دادند که ارتش از منطقه کانی‌مانگا و گزیشن – دو ارتفاع مهم در منطقه پنجوین عراق – عقب‌نشینی کرده است و لابد به اینجا هم ختم نمی‌شود. این ارتفاعات را در عملیات والفجر چهار گرفته‌ایم.

آقای سعیدی از ژنو تلفن کرد و گفت کنفرانس اوپک تصمیم گرفته است سطح تولید نفت را به ١٤ میلیون بشکه در روز کاهش دهد و تولیدکنندگان خارج اوپک هم قبول کرده‌اند که تولیدشان را کم کنند، ولی مقدار را نگفت. ضمنا سهمیه عراق را ١٧٠ هزار بشکه بالا برده‌اند. در پذیرش این توافق تردید داشت. گفتم اگر مخالفت با ازدیاد سهمیه عراق موجب به هم خوردن تصمیمات اوپک شود، بپذیرند. باید برای حفظ قیمت نفت فداکاری کنیم و ضرر سیاسی را با توضیح جبران نماییم.

عصر احمد آقا آمد. درباره احتمال دخالت خطوط سیاسی در پرونده انفجار نخست‌‌وزیری، لزوم اجرای عدالت، مشکلات تضاد ارتش و سپاه، پیشنهاد ادغام نیروی زمینی ارتش در سپاه، مطرح شدن سپاه به عنوان نیروی زمینی ارتش و حفظ دو نیروی هوایی و دریایی، ضعف‌های قوه قضاییه و لزوم تقویت شورای [عالی] قضایی بحث شد.

شب آقایان [علی] شمخانی و [محسن] رفیق‌دوست آمدند. از عملکرد سپاه و تداوم عملیات والفجر ٩ گله کردم و گفتم شما کار را شروع کردید و آن را ناقص به دست ارتش دادید و خودتان را عقب کشیدید و اهمیت لازم را به موضوع ندادید و عراق بخشی از شکست خود را جبران کرده و ارتش تحقیر و فتح مخدوش شده است.

پیشنهاد گسترش واحدهای سپاه را داشتند. گفتم وضع موجود را تقویت کنند. پیشنهاد تعویض [سرهنگ صیاد شیرازی] فرمانده نیروی زمینی را داشتند؛ گفتم طرح‌تان را بیاورید. در مقابل اشکالات پاسخی نداشتند. شام را با مهدی، حاضری خوردیم.

 دوشنبه ٤ فروردین ١٣٦٥ / ١٣ رجب ١٤٠٦ / ٢٤ مارچ ١٩٨٦

صبح به احمد آقا تلفنی گفتم به امام عرض کند که امروز در صحبت‌های خودشان، مردم را تشویق به رفتن به جبهه‌ها کنند. از آقای [میرحسین موسوی] نخست‌‌وزیر درباره نتایج جلسات اوپک پرسیدم. معلوم شد دیشب وزیر نفت اندونزی با کاهش سهمیه‌‌اش مخالفت کرده و نزدیک بوده همه چیز از هم بپاشد که ایران شرط خود را پس گرفته و پیشنهاد بررسی بیشتر داده و تصمیم‌گیری به امروز موکول شده است. مثل اینکه عمال استعمار نمی‌گذارند کار به خوبی پیش رود و کارشکنی می‌کنند.

به زیارت امام رفتیم. ملاقات رسمی بود. آیت‌الله خامنه‌ای به مشهد رفته‌اند. من [میلاد امام علی(ع) را] تبریک گفتم. امام هم مفصل صحبت کردند و مخالفان جنگ را مورد ملامت قرار دادند و تشویق به جبهه رفتن کردند.

به خانه برگشتم. آقایان اروج و اقبالی آمدند. برنامه مسافرت به خوزستان و جبهه را با قطار تنظیم کرده‌اند؛ موافقت کردم. عصر به حسینیه ارشاد رفتم و در مراسم [بزرگداشت] هزارمین سال [تولد] سیدرضی که بنیاد نهج‌‌البلاغه تشکیل داده بود،‌ سخنرانی کردم. برای این سخنرانی زیاد مطالعه کرده بودم.

امروز عراق در فاو از سه محور به نیروهای ما حمله و از خط ما عبور کرده ولی با تحمل تلفات زیاد شکست خورده و [سلاح] شیمیایی زیادی به کار برده است.

آقای نخست‌وزیر اطلاع داد که کنفرانس اوپک با اصرار کشورهای عراق و ونزوئلا برای بالا بردن سهم تولیدشان، ناموفق به پایان رسیده است و برای دو هفته تنفس داده‌اند. گفتم در مصاحبه خود عراق را مسوول شکست کنفرانس معرفی کنند.

شب حاجیه والده و بستگان آمدند. برایشان از بیرون غذا خریدیم. عازم عمره هستند. فشارخون والده بالا است و ناراحت است.


××× پیغام های آمریکایی ها


سه‌شنبه ٥ فروردین ١٣٦٥ / ١٤ رجب ١٤٠٦ / ٢٥ مارچ ١٩٨٦


اول وقت از جبهه سوال کردم، مساله مهمی نداشتند. به زیارت امام رفتم. مشکلات بین ارتش و سپاه، اختلاف افسران نیروی زمینی با آقای صیاد فرمانده نیرو و ادامه گزارش‌‌های قبلی درباره مذاکرات غیرمستقیمی که با آمریکایی‌ها بر سر کمک به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان در مقابل گرفتن امکانات نظامی داریم، گزارش کردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتیاط می‌دهند. برای رفتن به خوزستان از ایشان خداحافظی کردم.

آقای غزالی از مشهد آمد. از برخی مسوولان گله داشت. برای عیادت از مجروحان جنگ به بیمارستان طرفه رفتیم، هدایایی هم دادم. مصاحبه‌‌ای هم بعد از عیادت از مجروحان انجام دادم.

(آقای هاشمی درباره بیانات امام خمینی(ره) در مورد ضرورت رفتن به جبهه‌ها گفت: «سخنان امام آن‌قدر جدی بود که ما لحظه‌ای فکر کردیم، مجلس را رها کنیم و به جبهه‌ها برویم. ایشان حجت را تمام کردند و معمولا وقتی امام این‌طور سخن می‌گویند، مسایلی هست که ما نمی‌فهمیم و لابد مسایل مهم‌تری را در نظر دارند که فرمودند تکلیف است و باید به جبهه رفت. ما در شرایطی هستیم که اگر خوب از آن استفاده کنیم، می‌توانیم جنگ را به صورت خوبی تمام کنیم و به پیروزی دست یابیم و اگر به دشمن مهلت دهیم تا خود را آماده کند، ممکن است زمان بیشتری از ما گرفته شود.» رجوع کنید به کتاب «هاشمی‌رفسنجانی، مصاحبه‌های سال ١٣٦٥»، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، ١٣٨٧.)

به مجلس رفتم و کارها را انجام دادم. به منزل برگشتم. عفت و یاسر از مشهد رسیدند. ساعت سه بعدازظهر همراه با یاسر و مهدی و پاسداران برای سفر به جبهه با لباس بسیجی به راه‌آهن و با [خودروی] پیکان و به صورت ناشناس رفتیم. از ایستگاه رباط‌کریم سوار شدیم که کسی ما را نشناسد. در بین راه با آقای [صادق] افشار رئیس راه‌آهن درباره وضع راه‌آهن و کمبود بودجه و برنامه‌های توسعه مذاکره کردیم. با آقایان [محسن] رفیق‌دوست [وزیر سپاه پاسداران]، [علی] شمخانی [جانشین فرمانده کل و فرمانده نیروی زمینی سپاه] و [ابراهیم] سنجقی (آقای ابراهیم سنجقی رباط فرماندهی کل سپاه با آقای هاشمی بود.) که همراه بودند، درباره امور جنگ و سپاه و ارتش بحث کردیم. ساعت سه بعد از نصف شب بیدار شدم و تا صبح نخوابیدم.

 

چهارشنبه ٦ فروردین ١٣٦٥ / ١٥ رجب ١٤٠٦ / ٢٦ مارچ ١٩٨٦


ساعت شش صبح به اندیمشک رسیدیم. به خاطر امنیت بیشتر با قطار آمدیم. تا ساعت پنج بعدازظهر در پایگاه هوایی دزفول ماندیم. آقایان دکتر [حسن] روحانی، (آقای دکتر حسن روحانی رئیس کمیسیون امور دفاعی مجلس و رئیس ستاد کل پدافند کشور بود) سرهنگ [مصطفی] ترابی و رحیم صفوی آمدند. درباره جنگ و مسایل مربوط دیگر مذاکره کردیم و تصمیماتی اتخاذ شد. هوا ابری است. از تهران اطلاع گرفتیم، گفتند که عفت برای سفر عمره به مکه پرواز کرده است.

عصر با مینی‌بوس به اهواز رفتیم. سر شب به گلف وارد شدیم. (یکی از پایگاه‌های مهم و فعال رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس، «پایگاه منتظران شهادت» نام داشت که در محل باشگاه گلف شرکت نفت واقع در حومه اهواز تشکیل شده بود و به دلیل حساسیت و اهمیت فعالیت‌هایش، محل حضور و رفت و آمد فرماندهان ارشد جنگ محسوب می‌شد. برای آگاهی بیشتر از تاریخچه و اهمیت گلف در سال‌های دفاع مقدس به بخش ضمایم همین کتاب مراجعه نمایید.) قرار بود فردا برای ملاقات با فرماندهان سپاه که از جبهه می‌آیند، به پایگاه امیدیه برویم. آقای [محمدعلی] انصاری از بیت امام، تلفنی گفت حضرت امام دستور داده‌اند به تهران برگردیم. نگران شدیم و تفسیرهای گوناگون داشتم. در تلفن بعدی گفتند اگر کار ضروری دارم، برای برگشت عجله نکنم. آقای [میرحسین موسوی] نخست‌وزیر هم چیزی نمی‌دانست و آقای خامنه‌ای هم در تهران نبودند.

نخست‌وزیر گفت احتمالا آقای [سیدکاظم] شریعتمداری به زودی از دنیا برود. (آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری از مراجع تقلید شیعه پس از رحلت آیت‌الله بروجردی به عنوان یکی از مراجع جانشین مطرح شد و پس از درگذشت آیت‌الله محسن حکیم و با ارسال پیام تسلیت از سوی محمدرضا شاه پهلوی به ایشان به عنوان مرجع تقلید مورد نظر حکومت مشخص گردید. آیت‌الله شریعتمداری از جمله روحانیون میانه‌رو و اصلاح‌طلب حوزه علمیه قم بود که با روش‌های انقلابی مخالفت می‌ورزید. وی معتقد به حرکت تدریجی به سوی حکومت اسلامی بود. آیت‌‌الله شریعتمداری در سال ٤٢ به همراه حضرت امام خمینی(ره) مبارزه علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد اما روش آیت‌الله شریعتمداری برخلاف امام(ره) روش مسالمت‌آمیز و صلح‌جویانه بود. وی در اوج مبارزات انقلابی خواستار حفظ سلطنت و اجرای کامل قانون اساسی شد که با مخالفت روحانیون طرفدار امام(ره) مواجه گردید. آیت‌الله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از شخصیت‌های تراز اول روحانیت مطرح شد و مبادرت به تاسیس حزب خلق مسلمان در برابر حزب جمهوری اسلامی پرداخت. این حزب در تبریز تحرکاتی را موجب شدند و صدا و سیمای این شهر را سه روز اشغال کردند. در سال ٦١ در پی افشای توطئه‌براندازی، مشخص گردید که آیت‌‌الله شریعتمداری در جریان توطئه بوده اما آن را تایید نکرده است. ایشان در تلویزیون به اطلاع خود از کودتا اعتراف کرد. در پی آن جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در یک عمل بی‌سابقه در تاریخ شیعه، ایشان را از مرجعیت خلع نمود. از آن پس آیت‌الله شریعتمداری تا هنگام مرگ در بهار سال ١٣٦٥ خانه‌نشین بود. آقای شریعتمداری در روز پنجشنبه ١٤ فروردین ١٣٦٥ به علت سرطان کلیه در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.) از سیاست و کیفیت برخورد با مراسم پرسید؛ گفتم که در شورای [مرکزی جامعه] روحانیت مبارز، چگونه تصمیم‌گیری شده است.


بیماری ناگهانی امام


پنجشنبه ٧ فروردین ١٣٦٥ / ١٦ رجب ١٤٠٦ / ٢٧ مارچ ١٩٨٦


پس از نماز در همان ساختمان گلف اهواز، به مذاکره درباره مسایل جنگ پرداختیم. آقای محسن رضایی از قرارگاه آمد و سپس روسای قرارگاه‌های نجف، کربلا، نوح، مسوولان توپخانه و مهندسی رزمی آمدند و هریک گزارش وضع و کار را دادند و از مشکلات و کمبودها گفتند و تا نزدیک غروب یکسره مذاکره کردیم.

پیش از ظهر با رئیس‌جمهور تلفنی مذاکره کردم. اطلاع داد که دیروز حال امام به هم خورده و خطرناک بوده است. ایشان را که خارج از تهران بوده، احضار کرده بودند و معلوم شد احضار من هم – که دیشب انجام شد – به این جهت بوده و به دیگران اطلاع نداده‌اند و امروز حالشان بهتر است و خطر رفع شده. عصر از بیت امام پرسیدم. آقای [محمدعلی] انصاری گفت، حالشان به سرعت رو به بهبودی است و دیگر لزومی ندارد من بروم. عصر از اهواز به دزفول آمدیم و شب را در پایگاه هوایی دزفول ماندیم. عراق در جبهه شمال حمله کرده است.

 

شنبه ٩ فروردین ١٣٦٥ / ١٨ رجب ١٤٠٦ / ٢٩ مارچ ١٩٨٦

بعد از نماز صبح با اتومبیل به طرف تهران حرکت کردیم. برای مشاهده و ملاحظه امنیت منطقه با اتومبیل حرکت می‌کنیم. منطقه آباد و حاصلخیز است. در رستورانی بین همدان و قزوین برای استراحت توقف کردیم. چای و کباب برگ مصرف شد. کافه‌چی من را شناخت. با لباس بسیجی بودم. خیلی خوشحال شده بودند. ساعت دوونیم بعدازظهر به تهران رسیدیم. خسته بودم.

بعد از استراحت و استحمام به زیارت امام رفتم. (امام هنگام ملاقات فرمودند: «از لحظه‌ای که تو به طرف خوزستان حرکت کردی، در ناراحتی بودم تا لحظه‌ای که به تهران برگشتی.» عبارتی که بتواند جواب این لطف امام باشد، نیافتم و گفتم این سفرها خطری ندارد و نباید جنابعالی ناراحت بشوید و نیز امام فرمودند وقتی سرفه می‌کنند استخوان‌های سینه‌شان درد می‌گیرد. احمد آقا گفت درد به خاطر ماساژهای شدیدی است که هنگام سکته دکتر داده است. امام گفتند دلیلش این نیست. من به شوخی گفتم سرفه نفرمایید. امام از اخبار عقب‌نشینی ارتش از تصرفات عملیات والفجر ٩ پرسیدند. تایید کردم.) حالشان خوب و خطر رفع شده است. احمد آقا و دکتر [حسن] عارفی و دکتر [مسعود] پورمقدس، گزارش جریان حمله قلبی امام را در حالی که در دستشویی بوده‌اند، دادند. امام با فشار دادن زنگ، دکترها را خبر کرده‌اند. تعبیه زنگ در مراکز خلوت از ابتکارات جالب احمد آقا است. ایشان را در بیهوشی کامل درک کرده‌اند. با ماساژ دکتر پورمقدس تنفس امام برگشته و سپس به بیمارستان بیت منتقل شده‌اند.

این حادثه در روز پنجشنبه ٧/١/٦٥ ساعت پنج بعدازظهر اتفاق افتاده است. از کارهای خوب احمد آقا، تاسیس یک بیمارستان کوچک قلب با وسایل مدرن در کنار منزل امام است که با کمک دکتر عارفی انجام شده؛ مجهز و خوب است. این کار کمک کرده که کسالت امام کاملا مخفی مانده و اگر به بیمارستان‌های رسمی منتقل شده بودند، علاوه بر خطری که در بین راه ایشان را تهدید می‌کرد، منتشر شدن خبر کسالت، ضربه روانی به جنگ و انقلاب می‌زد و باعث روحیه گرفتن دشمن می‌شد.
اول شب آقای محسن رضایی و [سرهنگ] ترابی (آقای هاشمی به دلیل نمایندگی حضرت امام(ره) در شورای‌عالی دفاع، مسوولیت دفتر مشاورت امام در ارتش جمهوری اسلامی را عهده‌دار بود. سرهنگ مصطفی ترابی‌پور از طرف آقای هاشمی در این دفتر فعال بودند.) از مریوان آمدند. گزارش کامل وضع جبهه والفجر ٩ را دادند؛ خوب نیست و احتیاج به مقاومت سپاه دارد. از آقای نخست‌وزیر اوضاع را پرسیدم. گزارش‌ها را آوردند، خواندم. عفت به مکه رفته است. برای من، مهدی و یاسر از بیرون شام آوردند: سالادالویه و ساندویچ. شب زودتر از معمول خوابیدم.

 

یکشنبه ١٠ فروردین ١٣٦٥ / ١٩ رجب ١٤٠٦ / ٣٠ مارچ ١٩٨٦

امروز با یاسر و مهدی، در منزل بودم. بیشتر وقتم به مطالعه گذشت. آقای رضایی اطلاع داد که وضع جبهه‌ها آرام است. نیروهای سپاه در شمال‌غربی تقویت شده‌اند و این مساله باعث بالا رفتن روحیه ارتش و سپاه شده است. از دکتر ولایت [وزیر امور خارجه] وضع ارتباطات خارجی را پرسیدم. خبر تازه‌ای نبود. با دکتر روحانی درباره وضع جنگ و تعقیب تصمیم‌ها صحبت کردم.

ظهر [آقای غلامرضا] آقازاده [وزیر نفت] آمد و گزارش کامل جلسات اوپک را داد. برای جلسات آینده مشورت کرد و قرار شد هرگونه تلاش برای حفظ قیمت نفت بشود و در ارتباط با عربستان فعال باشیم.
آقای [محسن] کنگرلو [مشاور نخست‌‌وزیر] آمد و گفت چهار نفر برای مذاکره درباره گروگان‌های آمریکایی در لبنان، آماده‌اند به ایران بیایند و در مقابل کمک‌های ما برای آزادی آنها، برنامه ارسال نیازهای دفاعی را اجرا کنند. موافقت کردم بیایند.

آقای محسن رضایی آمد. پیشنهاد شد فرماندهی جنگ را به ایشان واگذار کنم و نیروی زمینی [ارتش] را تحت کنترل عملیاتی او قرار دهم. با استخدام پاسدار افتخاری شش ماهه، برای تقویت کادرهای لشکرهای سپاه و نیز با تشکیل ستاد نیروهای سپاه خارج از قلمرو شورای سپاه و اینکه نامه به امام بنویسند، موافقت کردم.
آخر شب آقای رضایی اطلاع داد که دشمن در منطقه پنجوین، مین‌ها را جمع کرده و گویا قصد تعرض دارد. از جبهه جنوب اطلاع دادند حدود ١٥ نفر از نظامیان عراقی برای پناهندگی به طرف ما آمده‌اند که نیمی از آنها توسط نیروهای عراقی از پشت تیر خورده‌اند و بقیه رسیده‌اند. آنها می‌گویند وضع ارتش عراق بد است.


امام (ره) و توصیه های وصیت گونه...

دوشنبه ١١ فروردین ١٣٦٥ / ٢٠ رجب ١٤٠٦ / ٣١ مارچ ١٩٨٦


اول وقت آقای رضایی اطلاع داد که نیروهای سپاه در منطقه میشلان حمله کرده‌اند و هنوز نتیجه روشن نیست. ظهر آقای [کمال] خرازی [رئیس سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی] آمد و گزارش سفر به کوبا برای شرکت در کنفرانس روسای خبرگزاری‌ها را داد و گفت وضع سیاسی ما در جهان خوب است. درباره جنگ روانی و راه انداختن فرستنده تلویزیونی در مرز برای داخل عراق تاکید کردم.
عصر برای عیادت خدمت امام رسیدم. امروز هم بی‌نظمی در عملکرد قلب امام دیده شده است. به دکترها گفتم اگر نیاز دارید برای کمک به شما از خارج دکتر بیاوریم؛ گفتند نیاز نیست. چون کسالت معلوم است و علاج هم معلوم و نگرانی ندارند و به‌طور کلی حال امام را رو به بهبودی می‌دانند.

مدتی با امام حرف زدم. قیافه امام پژمرده شده. صدایشان ضعیف است. سرم در یک دست و باتری تحریک قلب در دست دیگر، ولی روحیه خیلی خوب است. دستگاه فیلمبرداری کامل و اتوماتیک در بیمارستان تعبیه شده که همه حرکت‌ها را فیلم می‌گیرد و در اتاق دیگر کنترل می‌شود. فیلم ملاقات خودم را در اتاق کنترل دیدم؛ این فیلم‌‌ها تاریخی است.

احمد آقا گفت امام توصیه‌های وصیت مانندی می‌فرمایند. به آیت‌الله منتظری پیغام می‌دهند که حرف‌هایشان را با مشورت قبلی بزنند. از آقای رئیس‌جمهور خواسته‌اند که با دشمنان سازش نکنند. از من درباره جنگ و وضع جبهه‌ها سوال کردند و از حال آقای خامنه‌ای. آقای محسن رضایی اطلاع داد که دیشب در منطقه والفجر ٩ نیروهای ما عمل کرده‌اند و به جای اول برگشته‌اند، چون یک جناح موفق نبوده است.

 

چهارشنبه ١٣ فروردین ١٣٦٥ / ٢٢ رجب ١٤٠٦ / ٢ آوریل ١٩٨٦

امروز تا ساعت چهارونیم بعدازظهر در منزل بودم. به دفتر آقای رئیس‌جمهور رفتم. در سمینار «لبیک با امام» که با حضور ائمه جمعه مراکز استان‌ها، استاندارها و فرماندهان سپاه برای پشتیبانی جنگ تشکیل شده، شرکت کردم. ابهاماتی داشتند. سخنرانی کردم و آن ابهامات را رفع نمودم. گفتم هدف تنظیم اعزام نیروهای مردمی و امکانات مردمی و دولتی در خدمت جنگ است. آنها اختیارات بیشتر و سپاه امکانات بیشتر می‌خواستند.

شب سران قوا مهمان آیت‌الله خامنه‌ای بودیم. احمد آقا نیامده بود. پیشنهاد وزیر خارجه عمان درخصوص پیغام آمریکا مبنی بر کمک ما به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان در مقابل گرفتن نیازهای تسلیحاتی مطرح شد. با اینکه اصل مطلب را قبول داریم، چون از فاز دیگری در جریان است، قرار شد از طریق دیگری عمل نشود. رئیس‌جمهور تاکید بر لزوم عدم یاس آمریکا داشتند و من پیشرفت کاری را که از طریق [محسن] کنگرلو انجام می‌شود، توضیح دادم و مورد تایید قرار گرفت. قرار شد آقای وحیدی مسوول اطلاعات سپاه، با چهار آمریکایی که به این منظور به زودی به ایران می‌آیند، صحبت کنند.

آقای [محسن] رضایی اطلاع داد که چند نظامی عراقی در جبهه به ما پناهنده شده‌اند. آنها می‌گویند که عراق آماده می‌شود تا دوشنبه آینده در منطقه فاو حمله کند. گفت امشب در جبهه شمال نیروهای ما به صورت محدود حمله کرده‌اند.

آقای حائری‌شیرازی درخصوص مسایل شیراز مشورت کرد. گفتم تسلیم نظرات آیت‌الله منتظری باشد و سعی در تفاهم با رقیبان داشته باشد. امام جمعه زنجان اصرار به سفر من به زنجان داشت و برای استان زنجان، لشکر مستقل سپاه می‌خواست. آخر شب مصاحبه رادیو تلویزیونی داشتم. (در این مصاحبه اهداف و نتایج سمینار لبیک با امام تشریح شد. در بخشی از این مصاحبه آمده است: «از مسایلی که در این سمینار مورد بررسی قرار گرفت، نحوه تامین نظرات امام امت بود و در نتیجه بررسی و بحث کمیسیون‌های مختلف و جمع‌بندی نظرات تصمیم گرفته شد که در هر استان یک ستاد به نام ستاد جنگ مرکب از استاندار، امام جمعه استان که اکثرا نماینده امام هم هستند و فرمانده سپاه پاسداران ناحیه همراه با مسوولی از جهاد سازندگی تشکیل شود که این ستاد، نظارت عالیه بر همه مسایل مربوط به جنگ را در هر استان برعهده خواهد داشت. از وظایف این ستادها تنظیم امکانات مردمی و دولتی است که با درخواست سپاه این عوامل و امکانات به جبهه اعزام شوند، البته سایر عوامل که در این رابطه بودند کماکان به کار خود ادامه خواهند داد و در مرکز هم یک شعبه‌ای عالی مرکب از امام جمعه تهران، نخست‌‌وزیر، فرمانده سپاه، سرپرست سازمان تبلیغات اسلامی و رئیس ستاد ارتش تشکیل می‌شود و در مجموع امکانات موجود کشور و نیازهای جبهه و جنگ زیر نظر این شورا و ستادها اداره خواهد شد.» رجوع کنید به کتاب «هاشمی‌رفسنجانی، مصاحبه‌های سال ١٣٦٥»، دفتر نشر معارف انقلاب، ١٣٨٧).

 

پنجشنبه ١٤ فروردین ١٣٦٥ / ٢٣ رجب ١٤٠٦ / ٣ آوریل ١٩٨٦

امروز صبح با آیت‌الله خامنه‌ای به زیارت امام رفتیم. حالشان بهتر بود، ولی هنوز باید مدتی در بیمارستان بمانند. لازم است به نحوی در چند روز آینده در انظار ظاهر شوند، مخصوصا در یکی از اعیاد آینده. دکترها اجازه نمی‌دهند.

با هم به منزل ما آمدیم. درباره مسایل جنگ و مشکلات نیروی زمینی و سپاه مشاوره کردیم. نظر ایشان هم این بود که مسوولیت جبهه‌ها را به آقای محسن رضایی بدهیم و نیروی زمینی را به‌طور موقت در کنترل عملتیاتی او قرار بدهیم.
سرهنگ [مصطفی] ترابی آمد و راجع به ارتش و جنگ و سپاه حرف داشت. آقای [حسین] مهدیان آمد و راجع به مسایل خیریه [مرحوم ابوالفضل] تولیت و مشکلات دفتر نشر [فرهنگ اسلامی] مذاکره شد. احمد آقا آمد. راجع به کیفیت ظهور امام در روزهای آینده صحبت شد. به جایی نرسیدیم. قرار شدم به آیت‌‌الله منتظری هم از حال امام اطلاع دهم. فاطی و فائزه که در ایام عید سفر کرده بودند، آمدند. تلفنی با عفت در هتل الفتح مکه صحبت کردیم.



در گذشت آیت ا... شریعتمداری


ج
معه ١٥ فروردین ١٣٦٥ / ٢٤ رجب ١٤٠٦ / ٤ آوریل ١٩٨٦

تا ساعت ده و نیم صبح در خانه کار کردم. در نماز جمعه شرکت کردم. عصر آقای رضایی اطلاع داد، دشمن در منطقه هزار قله و شاخ شمیران تک کرده که در هزار قله رفع شده و در شاخ شمیران درگیری ادامه دارد.

عصر بستگان برای دیدنی عید آمدند. از نوق برگشته‌اند. آقای نخست‌وزیر اطلاع داد یک کشتی که به تازگی خریده‌ایم، وارد شده است و می‌تواند برای ترابری فاو مفید واقع شود. به دکتر روحانی گفتم بررسی کند.

آقای [سیدکاظم] شریعتمداری دیشب در بیمارستان مهراد [تهران] فوت کرده‌اند و بنا به تصمیم جامعه روحانیت مبارز، جنازه ایشان را بدون سر و صدا با حضور خانواده در قبرستان ابوحسین [قم] دفن کرده‌اند. خبرگزاری‌های بین‌المللی این خبر را با وسعت مخابره کرده‌اند. آقای ری‌شهری [وزیر اطلاعات] عصر اطلاع داد که در قم جمعی از طرفداران ایشان تظاهرات به راه انداخته‌اند. درباره کیفیت برخورد با آنها مشورت کرد. گفتم با دیگران هم مشورت کنید.

 

شنبه ١٦ فروردین ١٣٦٥ / ٢٥ رجب ١٤٠٥ / ٥ آوریل ١٩٨٦

ساعت هشت‌ونیم صبح به مجلس آمدم. آقای محسن رضایی اطلاع داد، دشمن ارتفاع شاخ شمیران در منطقه دربندیخان [عراق] را پس گرفته است ولی جنگ ادامه دارد. (در روز ١٥ فروردین در جبهه شمالی در اثر هجوم دشمن به استعداد ٢ تیپ پیاده و یک گردان زرهی در منطقه دربندیخان عراق، ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ سورمر سقوط کرد.) [آقای محمدرضا آیت‌اللهی] وزیر معادن و فلزات با معاونان آمدند و گزارش وضع زمین‌شناسی و اکتشاف و استخراج معادن و نیاز به نیروهای متخصص بیشتر را مطرح کردند.
[آقای محمدجواد ایروانی] وزیر اقتصاد [و دارایی] و معاونان آمدند. گزارش وضع بانک‌ها، مالیات‌ها و سرمایه‌گذاری‌های خارجی را دارند و به لایحه مالیات که در مجلس مطرح است، انتقاداتی داشتند. کارکنان مجلس به عنوان عید به ملاقات آمدند. درباره رفتن به جبهه و گران شدن غذای مجلس و نیاز به مسکن صحبت شد.
ظهر [آقای محمد سعیدی‌کیا] وزیر راه و ترابری آمد. مشکل انتقال هواپیماهای نیروی هوایی به هواپیمایی کشوری، برای استفاده از امتیازات آنها برای آوردن نیازهای نظامی و راه‌حل آنها و لزوم توسعه راه‌آهن و ایجاد مرکز تحقیقات راه‌آهن – که تاکنون خارجی‌ها انجام می‌داده‌اند – را مطرح کردند.
آقای [قربانعلی] دری [نجف‌آبادی] آمد. گزارشی از وضع فاو داد و از لزوم تقویت پدافند گفت. عصر مسوولان بهداری سپاه آمدند. گزارشی از وضع بهداری سپاه و امداد جبهه و مصدومان اصلی شیمیایی عراق و معالجه مجروحان و نیازهای جبهه دادند. با تقویت دفاع در مقابل حملات شیمیایی، فقط شش در هزار از مصدومان شیمیایی شهید می‌شوند.
آقای سیدمحمدباقر حکیم [رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق] آمد. درباره جنگ و قرارگاه رمضان صحبت شد. از وضع عراقی‌های مهاجر به ایران خیلی نگران و ناراحت بود و از کمیته عراق که در دفتر ریاست‌جمهوری است، گله داشت. (کمیته عراق متشکل از آقایان سیدمحمد خاتمی، محمدعلی‌هادی نجف‌آبادی و صباح زنگنه بود. این کمیته برنامه‌ریزی‌های مربوط به آینده عراق و نحوه تنظیم همکاری نیروهای اسلامی عراق را انجام می‌داد.) دلداری دادم. قرار شد تعقیب کنم. آقای [رضا] امراللهی [رئیس سازمان انرژی اتمی] آمد و گزارش انرژی اتمی را داد.

 

یکشنبه ١٧ فروردین ١٣٦٥ / ٢٦ رجب ١٤٠٦ / ٦ آوریل ١٩٨٦


امروز اولین جلسه علنی مجلس در سال جدید تشکیل شد و چند لایحه به تصویب رسید. تا موقع تنفس در جلسه علنی بودم. آقای رضایی اطلاع داد، نیروهای ما از شاخ شمیران عقب نشسته‌اند. خیلی اوقاتم تلخ شد. با اینکه قرائتی از حمله دشمن داشته‌اند، اما نیروی کافی برای دفاع نگذاشته‌اند؛ خودشان مدعی‌اند که نیرو نداشته‌اند. آقای زمانی آمد و از نبود شرح وظایف تبلیغات جبهه شاکی بود.
ظهر آقای [حمید] تمیرزاده معاون اجرایی نخست‌وزیر آمد و برای تسریع در تصویب ورود کالا از سوریه، کره‌شمالی و ترکیه بابت طلب‌مان، خارج از سقف ارز مصوب، کمک خواست.
عصر برای دیدن سایت موشک ضد هوایی سام ٢ که از لیبی گرفته‌ایم، در مطنقه پرندک به جنوب تهران رفتیم و تا مغرب طول کشید. خیلی وسیع و پر دردسر است. موشک‌های هاک آمریکایی، خیلی جمع و جورتر است. از همان جا به خانه رفتیم. در طول راه با دکتر روحانی، مسایل جنگ را مورد بحث و مذاکره قرار دادیم.

 

سه‌شنبه ١٩ فروردین ١٣٦٥ / ٢٨ رجب ١٤٠٦ / ٨ آوریل ١٩٨٦


مقداری از جلسه علنی را ماندم، به آقای کروبی سپردم و در جلسه ستاد قرارگاه خاتم شرکت کردم.
ضعف‌‌های خطوط دفاعی و نیروی زمینی و راه‌های تقویت خطوط و جبران ضعف‌ها بررسی و تصمیماتی اتخاذ شد. دیروز در جبهه شرهانی هم عقب‌نشینی کرده‌اند. عراق فهمیده که خطوط دفاع ما آسیب‌پذیر است و به خاطر شکست سخت در فاو، می‌کوشد در عملیات کوچک، برای تبلیغات و بالا بردن روحیه ارتش و مردم چیزی به دست بیاورد.
ظهر [آقای محمدتقی بانکی] وزیر نیرو آمد. از تخریب نیروگاه رامین [اهواز] با بمباران عراق خیلی ناراحت است. خسارت خیلی زیاد بوده. گفتم دفاع نیرومندی در مقابل حملات هوایی نداریم. قرار شد برای ایجاد هزار مگاوات برق با نیروگاه گازی در منطقه تهران اقدام نمایند.
عصر آقای [علی] شمخانی [فرمانده نیروی زمینی سپاه] آمد. وضع جبهه فاو و برنامه آینده را گفت. خط دفاعی ما در فاو تا حدودی قابل اطمینان است. تاکید بر کمک به نیروی زمینی در دفاع از خطوط کردم. حاج ابراهیم از مسوولان یکی از مساجد تهران آمد. معامله‌‌ای با وزارت نفت کرده که خواهان اجرای آن بود.
در جلسه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم. دکتر [عبدالله] جاسبی درباره دانشگاه آزاد اسلامی توضیح داد که نسبتا موثر بود و کمی از مخالفت‌ها کاست. شب شورای‌عالی ستادهای پشتیبانی جنگ جلسه داشت. اساسنامه‌ها را تصویب کردیم. نزدیک ساعت یازده شب به دفترم آمدم. شام خوردم و خوابیدم.

 

چهارشنبه ٢٠ فروردین ١٣٦٥ / ٢٩ رجب ١٤٠٦ / ٩ آوریل ١٩٨٦

تا ساعت هشت صبح در دفتر کار کردم. در مراسم تشییع‌جنازه مرحوم عباس مرادی – پاسدارم که در سفر خوزستان در تصادف اتومبیل مجروح شد و دیشب فوت کرد – شرکت کردم. خیلی مغموم شدم. جوان لایقی بود. آقای [مرتضی] الویری آمد و اطلاع داد که آقای تقی محمدی یکی از متهمان پرونده [انفجار] نخست‌وزیری که در بازداشت بوده فوت کرده است. بازجوها مدعی‌اند انتحار کرده. گریه کرد و متاثر شدم. پیشامد مهمی است و در کل کار تاثیر خواهد گذاشت.

آقای [محمود] محمدی‌عراقی آمد. تاکید بر ضرورت تعیین نماینده امام در سپاه داشت. گفتم به خاطر باز گذاشتن دست فرماندهان سپاه در جنگ به تاخیر افتاده است. معمولا تعارض بین نماینده امام و فرماندهان سپاه بوده است.

چند هزار نفر از رزمندگان راهیان کربلا از استان خراسان مقابل مجلس آمدند. برای آنها سخنرانی کردم. (هنگام عزیمت سه لشکر از رزمندگان استان خراسان از مقابل مجلس شورای اسلامی به سوی جبهه‌های جنگ، آقای هاشمی به کشورهای حامی صدام اخطار کرد تا از فرصتی که به دست آمده، استفاده کنند و تسلیم حق شوند. در غیر این صورت، این حق ایران خواهد بود تا حق ملت خود، عراق و اسلام را بگیرد. ایشان هم‌چنین به سفر جورج بوش معاون رئیس‌جمهور آمریکا به خاورمیانه اشاره کرد و گفت: «خیال می‌کردید جنگ به بن‌بست رسیده و فاتح ندارد ولی دیدید که فاتح دارد و جمهوری اسلامی برای حرف خود پشتوانه دارد.» رجوع کنید به کتاب «هاشمی‌رفسنجانی، سخنرانی‌های سال ١٣٦٥»، دفتر نشر معارف انقلاب، ١٣٨٧) خیلی باحال بودند. با آقای خامنه‌ای درباره تشویق [پرسنل] هوانیروز که در عملیات والفجر ٨ خوب عمل کرده‌اند، مشورت کردم. موافقند.

عصر هیات‌رئیسه مجلس جلسه داشت. آقای [محمد] یزدی [نایب‌رئیس مجلس] از عمره برگشته بود. وضع عربستان و سوریه را گفت و درباره درخواست نمایندگان مبنی بر شرکت در جنگ و تعطیل مجلس بحث شد. موافقت با تعطیل نشد و قرار شد مرخصی‌ها را محدود کنیم و به جای مرخصی، اعزام به جبهه و ماموریت‌های پشت جبهه باشد.

شب جلسه سران قوا، در مجلس مهمان من بودند. [آقای غلامرضا آقازاده] وزیر نفت آمد. سیاست‌مان در اوپک مشخص شد. قرار است این هفته اوپک برای حمایت از قیمت نفت جلسه داشته باشد. سپس درباره وضع عراقی‌های مهاجر به ایران و مجلس اعلا بحث شد. قرار شد به فعال شدن آنها توجه شود. از جبهه اطلاع دادند که قرارگاه ابوالفضل(س) در حال آماده شده است. شب در مجلس خوابیدم.


مطالب مشابه :


یکی از بنیان گذاران پیوند مغز استخوان درگذشت

وی که یکی از بنیان گذاران پیوند مغز استخوان بود روز گذشته در بیمارستان دکتر شریعتی تهران




زین‌العابدین مؤتمن از روشنفكران نسل خود می‌گوید

استادانى است كه درباره صائب تبریزى، زندگى، روزگار، شعر وى و تاریخچه بیمارستان مهراد




خاطرات منتشر نشده آیت ا... هاشمی رفسنجانی در سال ٦٥ (1)

برای آگاهی بیشتر از تاریخچه و اهمیت گلف در سال‌های شریعتمداری دیشب در بیمارستان مهراد




به بهانه ی معراجی ها.....+فیلم

بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان, وبلاگ رسمی: پایگاه مقاومت بسیج پردیس باهنر اصفهان مسئولین




خوانندگان

تاریخچه ورزشها. خانه ساعت ۹ صبح سه شنبه ۸ فروردین، از مقابل بیمارستان مهراد به سمت قطعه




هنرمند بزرگ ایرج قادری در گذشت..

تـاریخچه ی درد یا رد می کرد و از فروردین سالجاری در بیمارستان مهراد تهران




برچسب :