خلاصه 50 نمایشنامه ایرانی
نمایشنامه :هاملت با سالاد فصل
نویسنده:اکبر رادی
داستان درباره زندگی عروسی است که پس از ۷سال ماه عسل ،داماد را به خانه میآورد تا به پدر، عمو، پدربزرگ و اعضای خانوادهاش معرفی کند. داماد از خانوادهای دونپایه است و عروس از خانوادهای اشرافی، خانواده عروس هرکدام بسته به سلیقه خود انتظاراتی از داماد دارند و او نمیتواند انتظارات آنها را به جای آورد،پس آنها به بهانهای کوچک تصمیم به کشتن او میگیرند.
نمایشنامه:خیال روی خطوط موازی
نویسنده :حمیدرضا آذرنگ
این نمایش روایت آدمهایی است که محله آنها در کنار خط راه آهن است و همگی یک آرزو دارند و آن امکان سفر به مشهد و زیارت حرم امام هشتم شیعیان است اما مشکل اصلی آنها عدم امکانات مالی برای انجام این سفر است. اما این قطار آرزو هیچوقت از اندیمشک آنها را جلوتر نمیبرد.
نمایشنامه:هابیل وقابیل
نویسنده:علیرضا کوشک جلالی
نمایشنامه داستان مردی است نویسنده که همسرش او را ترک کرده است ،با دنیای بیرون رابطه زیادی ندارد ،5 روز به عید مانده و او از همه جا ناامید است در پایان تصمیم به خودکشی می گیرد.
نمایشنامه:زمستان 66
نویسنده :محمد یعقوبی
نمایش نامه زمستان 66درباره خانواده ای است كه به خانه جدید اجاره ای خود وارد شدهاند و این روز مصادف است با اولین روز موشك باران تهران درسال 66و تمام داستان این روز از زاویه دید زنی دیده میشود كه سرگرم مطالعه نمایشنامهای از همسرش است.
نمایشنامه:چند حکایت از چندین حکایت رحمان
نویسنده:علیرضا نادری
داستان نمایش چهار حكایت از چندین حكایت رحمان، در قهوه خانهای بین راه میگذرد كه مردی به نام خالو و شاگردش عباسو آن را اداره میكنند. مطیر و حسون(راننده كامیون و شاگردش) از مشتریان دائمی این قهوه خانه هستند، كه چندی را بنابر نوع كارشان، در این مكان میگذرانند.
این چند نفر به كمك هم راوی چهار داستاناند از یك واقعه یعنی حمله عراقیان به محل زندگی آنها و چگونگی ایستادگیشان دربرابر سربازان عراقی.
نمایشنامه :شام آخر
نویسنده :محمد چرمشیر
نمایشنامه داستان سه زن است که هر کدام به دلیلی در زندان به سر می برند ،آنها بعد از ورود به زندان دیگر اسم ندارند و با شماره ای که به آنها داده می شود شناسایی می شوند.یکی از آنها که از همه قدیمی تر است وچند بار ازدواج کرده به جرم قتل شوهر آخرش به اعدام محکوم شده است ،او دختر کوچکی دارد که در دارالایتام نگهداری می شود و تنها آرزویش این است که از زندان آزاد شود و با دخترش زندگی کند اما در پایان اعدام می شود.
نمایشنامه :بهجت
نویسنده :محمد چرمشیر
نمایشنامه داستان زنی است که بچه دار نمی شود و شوهرش دیگر تمایلی به زندگی با او ندارد.زن بسیار غمگین و عصبی است و مدام در حال فال گرفتن و رفتن نزد رمال های مختلف است تا شاید از آینده زندگی زناشویی اش مطلع شود.در پایان تصمیم به خودکشی می گیرد.
نمایشنامه :شبق
نویسنده :حبیب نریمانی
نمایشنامه داستان زن و شوهری است که علی رقم مخالفت خانواده هایشان برای ازدواج با هم از شهرشان فرار کرده اند و در یک دخمه (طبق متن )زندگی می کنند.در همسایگی آنها مردی زندگی می کند که به قصد فریب آن دو با آنها آشنا می شود .او موفق می شود مرد را فریب دهد و در یک کارخانه خارج از شهر مشغول به کار کند و خود از فرصت به وجود آمده زن را نیز فریب می دهد ،زن حامله می شود.و سپس زن و بچه را با هم می کشد .ما در پایان متوجه می شویم که این مرد شیطان است که برای فریب زن ومرد آمده است.
نمایشنامه:جعفر خان از فرنگ آمده
نویسنده :حسن مقدم
جعفر خان، فرزند حاج اکبر، از فرنگ باز می گردد و پدر با دیدن سر و وضع غیر متعارف او در می یابد که باید خود را به آب و آتش بزند تا بتواند از جعفر همانی بسازد که می خواهد. کوشش های پدر ناموفق می ماند، زیرا دولت نیز به جعفر میدان می دهد تا در جهت عملی کردن افکارش بتازد. جعفر مامور می شود تا در جعفر آباد، که به نیوجف تغییر نام داده، شهری صنعتی و فضایی بسازد. اهل روستا به عنوان عمله برنامه های جعفر به کار گماشته می شوند تا جامعه آرمانی او را بسازند. حاجی که نمی تواند جعفر را به راه بیاورد، پس از آن که می شنود او با یک دختر فرنگی ازدواج کرده سکته می کند و با مشورت داماد حاجی به جای بیمارستان روانه تیمارستان می شود. اما روانپزشک او را به خانه می برد و مراقبت می کند.
جعفر خان در غیبت پدر برنامه هایش را عملی می کند. حاج اکبر سلامت خود را باز می یابد و همچنان بنای مخالفت با جعفر را می گذارد. جعفر پس از آن که مردم روستا را به جان هم می اندازد کشور را به مقصد فرنگ ترک می کند.
نمایشنامه:شب هزار ویکم
نویسنده :بهرام بیضایی
نمایشنامه در سه اپیزود است
اپیزود اول:
در این نمایش شهرناز و ارنواز خواهرانی هستند که هزار شب برای پادشاه داستان ساخته اند و به این ترفند هر شب جوانی را از مرگ رهانیده اند.
این نمایش، هزار و یکمین و آخرین شب پادشاهی ضحاک را روایت می کند.در این شب این دو خواهر آخرین داستان خود را برای ضحاک که همانا داستان هزار شب پادشاهی او است، روایت می کنند و بی پرده با ضحاک از همه چیز سخن می گویند و راز ماندن خود را در کنار ضحاک می گشایند.
اپیزود دوم:
این نمایش روایت خورزاد نیکرخ و ماهک، همسر و خواهر پور فرخان است که برای یافتن نشانی از او نزد شریف در بغداد آمده اند. پورفرخان کسی است که به درخواست خود شریف و دربار بغداد هزار افسان را به عربی ترجمه کرده. اکنون که اعراب آن را به عربی خوانده اند، محتوای آن به مذاق ایشان خوش نیامده و پور فرخان را در بند کرده اند. همچنین شریف تنها نسخه هزار افسان را از این دو خواهر می گیرد و از بین می برد.
اپیزود سوم:
حکایت زنی است به نام روشنک که دور از چشم همسر در مدت هزار و یک شب، کتاب هزار و یک شب را خوانده است. کتابی که جامعه مردسالار خواندنش را برای زنان مضر می داند و چنین باور دارد که هر زنی که این کتاب را بخواند، خواهد مرد. این نمایش روایت تقابل مرد نادان و زن دانا است.
نمایشنامه: خروس
نویسنده:محمد رحمانیان
ماه جان و کاکا ،خواهر و برادری هستند که در دهی در افغانستان زندگی می کنند،کاکا در پی خرابی هایی که طالبان مسبب آنهاست در فکر جمع کردن غنایم است..دارایی ماه جان یک خروس است. کاکا خبر می آورد که طالبان در جایی افراد زیادی را به قتل رسانده.او از ماه جان می خواهد که به آن محله برود برای جمع کردن غنایم، میدهد.ماه جان با خود دختری زخمی برمی گردد ، مردی او را از خانواده اش خریداری کرده و از مزار شریف به آنجا اورده و رها کرده است.آنها متوجه می شوند که دختر باردار است.دخترقصد سقط کردن بچه اش را دارد،مردی طالبانی برای جمع آوری غنایم به خانه آنها می آید،دختر در مقابل او مقاومت می کند ،مرد طالبانی به شکم او لگد می زند و بچه اش سقط می شود،در پایان کاکا به دست طالبان کشته می شود ودختر برای باز پس گرفتن خروس ماه جان که مرد طالبانی آن را غصب کرده خود ار به مرد طالبانی می فروشد.
نمایشنامه :شهادت خوانی قدمشاد در طهران
نویسنده: محمد رحمانیان
زنی بازمانده از خاندان قاجار در صدد است تا در ایام محرم با کمک زنان تعزیه ای راه بیندازد،درگیری بین مشروطه خواهان وآزادیخواهان است ،عده ای زن برای فرار از درگیریهای بیرون به خانه عالمتاج پناه می آورند،علیخان نوکر عالمتاج متوجه می شود که این زنان که نام یکی از آنها قدمشاد است مطرب چی هستند.عالمتاج از آنها می خواهد تا مجلس عروسی قاسم را برایش اجرا کنند و آنها هم که از شهادت خوانی اطلاعی ندارند مجلس عروسی ننه غلام حسین را برای او اجرا می کنند. عالم تاج غش می کند،پس از مدتی که به هوش می آید زنان با بیاض هایی که به آنها داده شده مجلس شهادت خوانی را راه می اندازند،مشروطه چی ها به خانه عالمتاج حمله می کنند ،عالمتاج از علی خان می خواهد که او را بکشد ،علی خان به گلوی عالمتاج تیغ می کشد،قدمشاد و همراهانش نیز به استقبال تیرهای مشروطه خواهان می روند.
نمایشنامه: آمیزقلمدون
نویسنده :اکبر رادی
شکوهی کارمند بازنشسه اداه مالیات است که با همسرش شوکت زندگی می کند.شوکت تحت تأثیر حشمت خانوم زن بیوه همسایه در فکر رفتن به خارج از کشور است برای همین مخارخ خانه خود به دست می گیرد تا خرج سفرش را مهیا کند.شکوهی وقتش را با دوستانش در پارک ومرقبت از بته کوچک گلی سپری می کند.بدهد.شوکت از ناکامی هایش در زندگی با شکوهی گلایه می کندو تنها حشمت خانوم را به حریم خود راه میدهد .در پایان شکوهی به خواب رفته دو دخترش ماندانا و رکسانا را در خواب می بیند که هر کدام می خواهند پدر را نزد خود ببرند.ناگهان شکوهی در نقش حسنک ظاهر می شود. شوکت در حال غر زدن است.شکوهی از او می خواهد که حداقل امشب اندکی در رفتارش تجدید نظر کنداما شوکت نمی پذیرد و قضیه رفتنش به رم را با حشمت خانم با او در میان می گذارد واز او می خواهد که به خانه یکی از دخترانش برود .شکوهی به حیاط می رود و با گلی سرخ وارد می شود وتولد شوکت را به او تبریک می گوید اما شوکت حرف خودش را ادامه می دهد ،شکوهی سرش را روی کاناپه می گذارد و میمیرد.
نمایشنا مه: کاکتوس
نویسنده :اکبر رادی
"کاکتوس" نمایش تکپردهای و کوتاهی درباره پزشک و نمایشنامهنویسی است که در روزمرگی زندگی بین آنها و زن و فرزندانشان دیگر درکی وجود ندارد. پزشک این نمایش قصد خودکشی دارد و نویسنده قصه، با ماجراهایی که این نمایشنامه را تشکیل میدهد، مانع خودکشی او شده و در نهایت خود را میکشد.
نمایشنامه: خاطرات هنرپیشه نقش دوم
نویسند:بهرام بیضایی
موهبت و ذوالفقار در پی یافتن کار وکاسبی به تهران می آیند ،روزی که دیگر از یافتن کار نا امید شده اند مردی به آنها پیشنهاد کار می دهد.کار آنها در واقع خرابکاری بر ضد دولت است وباید در لباس آدمهای مختلف ذهن مردم را بر ضد دولت مغشوش کنند ولی آنها به خاطر سادگی شان از این موضوع بی اطلاع هستند.ذوالفقار عاشق زنی در این گروه به نام بلقیس می شود،آنها به واسطه راهنماییهای بلقیس در کارشان پیشرفت می کنند.بلقیس در یکی از تظاهرات ها دستگیر می شود.موهبت متوجه خطرات کارشان می شود ،گروه را ترک می کند و در یک موزاییک سازی مشغول کار می شود.ذوالفقار که پول چشم هایش را کور کرده است می ماند.تا اینکه در تظاهرات به دست نیروهای مسلح کشته می شود.
نمایشنامه :شب روی سنگفرش خیس
نویسنده: اکبر رادی
نمایشنامه داستان دکتری است که به خاطر عقایدش از دانشگاه اخراج شده است او به همراه دختر نابینا و خواهرش در خانه ای مستأجر هستند،دوستش دوباره از او دعوت می کند که به دانشگاه بازگردد.صاحب خانه دکتر از او طلب کار است و در ازای طلبش از خواهر دکتر خواستگاری می کند.خواهرش قبول نمی کند.یکی از همسایه های دکتربه نام ملکشاهی با خواهرش رابطه برقرار می کند،خواهر دکتر به سر اغ ملکشاهی رفته واز او پول قرض می گیردبه اندازه مبلغ بدهی یشان دختر دکتر از این کار عمه اش ناراحت می شود و خود را می کشد.
نمایشنامه:گریه در آب
نویسنده:محمد چرمشیر
دو برادر برای فروش خانه پدریشان به آنجا می روند که دگر خرابه ای بیشتر از آن باقی نمانده.آنها منتظر مرد خریداری می مانند که قرار است برای خرید خانه بیاید اما در پایان متوجه می شویم که خریداری وجود ندارد و یکی از برادرها می خواهد خانه را به دست آورد .
نمایشنامه:روزگار طولانی تنهایی
نویسنده :شهرام کرمی
زن و شوهری بچه دار نمی شوندو با بچه دار شدن همسایه شان تصمیم می گیرند بچه ای خیالی را بزرگ کنند ،آنها عروسکی را در خیال به جای بچه خود قبول می کنند. او را بزرگ می کنند وبه مدرسه می فرستند.بچه عاشق دختر همسایه شده و می خواهد با او ازدواج کند اما زن و مرد با این کار او مخالفت می کنند .
نمایشنامه :سفر
نویسنده:اسماعیل خلج
تاجری ورشکسته دو پسر دارد که یکی اهل فن بیان و بزرگی است و دیگری نادانی است که همه چیز را در قدرت جسمانی می داند.پسرهایش تصمیم به سفر می گیرند ،پدر که مخالف سفرشان است بعد از رفتن آنها در پی یشان می رود .پدر از دور شاهد تلاش آنها برای یافتن کار است.بعد از اینکه پسرها از نزدبک با مشکلات آشنا می شوند و تجربه به دست می آورند پدر خود را به آنها نشان می دهد و در پایان پارچه می خرند وبرای تجارت به شهرشان بازمی گردند.
نمایشنامه :خر خریدن خا لو
نویسنده:اسماعیل خلج
نمایشنامه داستان خا لو وسلمان است که با هم هیزم جمع می کنند و هیزم ها را به یک بریانی می برند ومی فروشندو تصمیم دارند با سکه هایشان اسب بخرند اما از آنجا که خالو شکمو است هر بار به جای گرفتن سکه خود در بریانی می نشیند وبریانی می خورد.چون سکه هایش کم است و قادر به خرید اسب نیست تصمیم می گیرد خر بخرد اما برای خرید خر به ده سکه نیاز دارد در حالی که 9 سکه دارد.خالو برای یافتن راه چاره نزد فالگیر می رود ،فالگیر هم پیشنهاد می کند که برای رها شدن از وسوسه 9 سکه اش را به او بدهد و فکر کند که به او نداده و کس دیگری را در پی سکه ها بفرستد برای فروش هیزم ها هم کس دیگری برود.خالو فردا شخص دیگری را برای گرفتن سکه ها نزد فالگیر می فرستد اما او سکه ها را پس نمی دهد.سپس فالگیر با نقشه داروغه و سلمان به دام می افتد وپولها را پس می دهد.در پایان خالو موفق می شود خر بخرد و سلمان در حال خوردن بریانی است در حالی که تصمیم به خرید اسب ومزرعه داشت.
نمایشنامه :الو سلام
نویسنده :مهرداد رایانی مخصوص
پسری در پی مداوای پدرش او را به خارج از کشور می برد ، پدر مداوا نمی شود . ایام محرم است پدرو پسر به ایران باز می گردند.پدر به حرم اما رضا می رود و در آنجا شفا میابد.پسر می خواهد که نزد پدر به مشهد برود اما در بین راه تصادف می کند ومی میرد .پدر پسرش را در حرم اما رضا به خاک می سپارد.
نمایشنامه : عزیز مایی
نویسنده:مهرداد رایانی مخصوص
عزیز و تقی دو دوست صمیمی هستند که هنگام جنگ برای پاکسازی یک منطقه رفته بودند اما یک انفجار باعث می شود که همه از سرنوشت عزیز بی اطلاع شوندو تصور کنند که او شهید شده ویا فرار کرده است.اما عزیز نجات پیدا کرده ولی حافظه اش را از دست داده است و حالا بعد از ده سال برگشته است ،او متوجه می شود که پیرمردی که بزرگش کرده با مادرش مرده اند،مریم ،همسرش، با اصرارمادر عزیز با یکی از همرزمانش ازدواج کرده اما همسرش شهید شده است.در پایان عزیز دیوانه می شود.
نمایشنامه :نقل زنان سنگی
نویسنده :چیستا یثربی
دو نقال زن هر یک شروع به گفتن نفل خود می کنند تا نقل بهتر بماند ودیگری بمیرد.نقل زن اول اینگونه آغاز می شود که روزی در پی کشف اسرار می رود،به خانه ای می رسد که در آنجا پیرزنی زندگی می کند این پیرزن اسرار و فنون آینده نگری می داند.به دختر می گوید که تمامی اسرا ر در هجره چهلم این خانه است .روزی که زن در خانه تنها می ماند در هجره چهلم را باز می کندودر آنجا پسری زیبا می بیند وعاشقش می شود،پیرزن باخبر می شود و می گوید که بهای فهمیدن این راز ازدواج با پسر است.دختر با پسر ازدواج می کنداما پسر پسر نه صحبتی می کند نه به دختر ابراز علاقه می کند.دختر هر روز برای پسر قصه ای تعریف می کند،پسر به زبان می آید و همه قصه ها یی را که دختر تعریف کرده برای او بازگو می کند اما باز هم ابراز علاقه نمی کند؛روزی پسر به دختر شاخه گلی می دهد ،خار آن شاخه گل در دست دختر فرو می رود و او بیهوش می شودفبه هوش که می آید متوجه می شود پسر وپیرزن بچه داخل شکمش را برده اند.
زن دوم تعریف می کند که در کودکی خانواده اش را از دست داده واز آن به بعد تنها در جنگل زندگی می کرده است.روزی مسافری راه گم کرده از او مسیری را می پرسد ،دختر در قبال دادن نشانی به مرد از او می خواهد که پرنده شود ،مرد پرنده می شود اما خودش نمی تواند ،او عاشق مرد می شود و هر بار برایش شرط جدیدی می گذارد چون می خواهد مرد را کنار خود نگه دارد از او می خواهد تبدیل به سنگ شود تا همیشه در کنارش بماند ،مرد سنگ می شود اما دختر دیگر قادر به شکستن طلسم نیست.در پایان متوجه می شویم که آنها مادر ودختر هستند که بعد از سالها همدیگر را پیدا کرده اند.
نمایشنامه :هتل نیمکت
نویسنده :ابراهیم مکی
نمایشنامه داستان دو پیرمرد کارتن خواب است که یکی از آنها هر شب روی سنگ زیرین نیمکت می خوابد ودیگری روی نیمکت،یک شب هر دو با هم روی نیمکت نشسته اند ،هر دو برای اولین بار است که همدیگر را دیده اند بنابراین شروع می کنند به دروغ گفتن درباره خانه و زندگیشان تا اینکه آخر شب می شود وهر کدام منتظر می شوند تا دیگری برود تا خودش روی نیمکت بخوابد.بعد از مدتی جر وبحث دو پیرمرد داستان واقعی زندگی خود را بیان مکنند واینکه هر شب را در این پارک سپری کرده اند.تصمیم می گیرند برای تصاحب صندلی مسابقه بگذارند چون یک نفر بیشتر نمی تواند روی نیمکت بخوابد،مسابقه به این شکل است که از روی نیمکت بلند می شوند وهشت قدم ازآن دور می شوند وبعد هر کس که زودتر خودش را به نیمکت رساند روی نیمکت می خوابد.آنها از زوی نیمکت بلند می شوند ولی همین که از نیمکت فاصله می گیرند پیرمرد سومی وارد می شود وروی نیمکت به خواب می رود.
نمایشنامه :شطرنج سوئیسی
نویسنده:هوشنگ فضلی
نمایشنامه داستان نویسنده معروفی است که زنی او را متهم به سرقت ادبی می کندو می گوید که کتابهای مرد ،نوشته معشوقه زن ،پویا،است. زن به این شرط که مرد نوشته ها را به نام او (زن)چاپ کرده و با او ازدواج کند حاضر می شود از گناه مرد چشم بپوشد و درغیر این صورت از او شکایت خواهد کرد ،مرد هم چاره ای جز پذیرفتن ندارد.
نمایشنامه :دعوت
نویسنده :غلامحسین ساعدی
نمایشنامه داستان دختری است که به صورت تلفنی به یک مهمانی دعوت شده است.او با وسواس زیاد لباسهایش را انتخاب می کند اما هنگام خروج از خانه متوجه می شود که هیچ چیز به یادش نمی آید اینکه چه کسی دعوتش کرده و باید کجا برود .در پایان درمانده شروع به گریه کردن می کند.
نمایشنامه:وعده گاه نهنگ
نویسنده :حمیدرضا نعیمی
جوان و پیرمردی زیر آوار معدن گیر افتاده اند،پیر مرد سالها پیش در پی جسد پدرش به این معدن آمده و دیگر به میان مردم بازنگشته و از مردم فاصله گرفته .جوان که بی تجربه است با پیرمرد مشاجره و جدل می کند وحتی تصمیم به کشتن پیرمرد می گیرداما پس از شنیدن سرگذشت پیرمرد آرامتر می شود.گازهای سمی وارد معدن شده اند جوان با زحمت بسیار موفق می شود که پیرمرد را هم با خود نجات دهد.
نمایشنامه :ارتفاع
نویسنده:حسن حامد
نمایشنامه داستان پسر جوانی است که بسیار از زندگی نا امید است وتصمیم به خودکشی گرفته ،بربالای بام رفته و می خواهد خود را از آنجا به پایین پرت کند دختری به نام فرشته او را از این کار می خواهد منصرف کندودر پایان پسر جوان روی لبه پشته بام به خوابی ابدی فرو می رود.
نمایشنامه:درد متوسط
نویسنده:محسن یلفانی
نمایشنامه داستان مرد جوانی است که از زندگی زناشویی اش راضی نیست واین مربوط می شود به رابطه عاشقانه نافرجامی که در گذشته داشته ،همسرش از این وضعیت خسته شده وتصمیم می گیرد با بچه دار شدن زندگی اش را سرو سامان بخشد اما هنگامی که مرد از حامله بودن زن مطلع می شود خانه را ترک می کندو وقتی به خانه برمی گردد متوجه می شود که زن خودکشی کرده است.
نمایشنامه:تله
نویسنده:محسن یلفانی
نمایشنامه داستان علی جوانی شهرستانی است که برای تحصیل به تهران آمده است ،پدر و مادرش منتظر بازگشت او هستند تا او کمک خرجشان باشد ،دختر عمه اش نیز سالهاست منتظر برگشتن اوست. بعد از اتمام تحصیلات به شهرستان باز می گردد اما او تصمیم دارد که برای ادامه تحصیل و ازدواج با دختر مورد علاقه اش و سپس خروج از کشور به تهران برگردد،مادرش با فهمیدن این موضوع تشنج می کند،در این اوضاع دختر عمه اش برای دیدن او می آید و او در این میان درمانده است.
نمایشنامه:دلی بای وآهو
نویسنده :عباس معروفی
روز عروسی دلی بای با آهو است .دلی بای ناپدید می شود ،پس از مدتی جنازه اش را پیدا می کنند که توسط مردی به نام قاراچوکا به قتل رسیده است .معلوم می شود که قاراچوکا عاشق آهو بوده است وبعد ازدواج آهو با دلی بای تصمیم به قتل دلی بای می گیرد .آهو بعد از این ماجرا به کوهستان میرود وقاراچوکا را نفرین می کند و قارا چوکا دیکر رنگ خوشبختی نمی بیند.
نمایشنامه :اجباری
نویسنده:ابراهیم رهبر
پسرجوانی که نمی خواهد به سربازی رود به مادرش می گوید که اگر زن بی سرپرست بوده و فقط یک پسر داشته باشد پسر از سربازی معاف می شود ،زن نیز که بعد از مرگ شوهر اولش ازدواج کرده است با فهمیدن این موضوع علی رقم میل شوهرش مهریه اش را می بخشد وطلاق می گیرد.
نمایشنامه:شب واقعه
نویسنده:محمد عارف
نمایشنامه داستان دو هوو است که با هم در یک خانه زندگی می کنند.شبی مردی با کیسه ای از غنایم جنگی به خانه آنها می رود ،کیسه را در حفره ای در ایوان خانه پنهان می کند تا فردا به امیر کوفه تحویل دهد و مژده گانی بگیرد،نیمه شب آوای قرآن از حفره به گوش می رسد وکبوتری از حفره بیرون می آید؛ زنها می فهمند که د ر کیسه سر امام حسین پنهان شده است ،مرد به بوزینه تبدیل می شو د و توسط دو زن اسیر می شود.
نمایشنامه:نگین
نویسنده:حمید امجد
دختر جوانی با اصرار خانواده و بدون علاقه با مردی ازدواج می کند .شوهرش مردی بدگمان به همه چیز است .زن از زندگی اش با شوهرش راضی نیست تا اینکه باردار می شود و شوهرش متوجه می شود که بچه دختر است ،از زن می خواهد که بچه را سقط کند،زن بچه را سقط می کند و بعد درخواست طلاق می دهد .ماجرا را برای خانواده اش تعریف می کندخانواده ابتدا او را حمایت می کنند ولی بعد از طلاق گرفتنش از او می خواهند که رجوع کند،او تصمیم می گیرد که به سفر رود و در سفر دست به خودکشی می زند.
نمایشنامه:پرسشنامه
نویسنده:ابراهیم مکی
پرستاری در یک کلینیک مسئول زدن سرم ضد هاری است ،مردی به او مراجعه می کند و از پرستلر می پرسد که از زمان گاز گرفتگی تا هار شدن چقدر طول می کشد ،پرستار در فکر تصاحب کردن مرد است برای همین از جواب دادن تفره می رود ،پس از اصرار زیاد مرد پرستار پاسخ او را می دهد و می گوید 24 ساعت .مرد به پرستار می گوید که 24 ساعت از زمان گاز گرفتگی اش گذشته و بهتر است که پرستاربه او سرم تزریق کند ،پرستار به او پرسشنامه ای می دهد ،مرد مشغول پر کردن پرسشنامه می شود اما هار می شود وبه زن حمله می کند.
نمایشنامه:دقیانوس امپراطور سرزمین افسوس
نویسنده:محمود استاد محمد
شهر افسوس امپراطوری دارد به نام دقیانوس .مردم این شهر بت پرست هستند،وزیر یکتا پرست می شود ،همراه با او تعدادی از درباریان نیز یکتاپرست می شوند ،آنها تصمیم می گیرند که شبانه بتها را بشکنند.امپراطور مطلع شده وهمه را دستگیر می کند ،آنها موفق به فرار می شوند و در غاری پناه می گیرند و در همانجا به خواب فرو می روند.
نمایشنامه:باغ
نویسنده:ابراهیم رهبر
نمایشنامه داستان زنی است که با فرزندانش زنگی پرمشقتی را سپری می کند ،شوهر او چند ماهی است که برای یافتن کار آنها را ترک کرده است ولی تا کنون پول زیادی برای آنها نفرستاده است .زن به همراه دخترش در مزرعه ارباب کار می کنند ،دختر دلبسته سرکارگر خود می شود وبرای اینکه به چشم سرکارگر خوب به نظر بیاید پارچه ای می خرد تا برای خود لباس بدوزد ،زن از این موضوعع باخبر می شود ودختر را تنبیه می کند،دختر نیز مأیوس وناامید می شود.
نمایشنامه:پشت درهای خاکی
نویسنده:محمد عارف
مرد جوانی که دانشجو وبازیگر تئاتر است هنگام جنگ دانشگاه را رها می کند وبه جبهه می رود ،در جبهه مجروح می شود و روی ویلچر می نشیند .چند سال گذشته و او همچنان خود را در یک اتاق حبس کرده است ومدام با همزادش صحبت می کند،او تصمیم می گیرد که از زندان تنهایی اش رها شود وخود را در رودخانه بشوید و در ادامه اتاق را ترک می کند.
نمایشنامه :اشک مصنوعی
نویسنده:رزیتا اصلمند
مردی به یک چشم پزشکی می رود ،چشم پزشک به رفتار مرد مشکوک است زیرا مرد از گفتن شغلش طفره می رود .دکتر چشمهای مرد را معاینه می کندو برایش اشک مصنوعی تجویز می کند .مرد اسلحه ای را بیرون می آورد وقصد کشتن چشم پزشک را می کند،مرد که مشخص می شود یک قاتل است به دکتر می گوید در صورتی نجات خواهد یافت که چاره ای برای کوررنگی اش بیابد ،دکتر برای رهایی از دست مرد عینک خود را به او می دهد ومرد او را رها می کند.
نمایشنامه:اسب سفید
نویسنده:محسن خسروی
در پی وزیر شدن فردی باهوش ولایق دو درباری مقام خود را از دست می دهند.آنها در پی چاره ای برای از بین بردن وزیر هستند .خبر مرگ مادر پادشاه به گوششان می رسد ،آنها از فرصت سوء استفاده کرده و با نیت از بین بردن وزیر نزد پادشاه می روند و به او می گویند که برای راحتی مادرتان در پاسخگویی به سوالات نکیر و منکر وزیر را که فرد باهوشی است با او به خاک بسپارید،پادشاه این موضوع را به وزیر می گوید وزیر متوجه دسیسه دو درباری است می پذیرد ودر هنگام خروجش به شاه می گوید که شما نیز روزی خواهید مرد ،پادشاه که ترسیده است منصرف می شود و تصمیم می گیرد وزیر را تا زمان مرگش زنده نگه دارد ودو درباری را به همراه مادرش به خاک می سپارد.
نمایشنامه:افسون معبد سوخته
نویسنده:نغمه ثمینی
زن ومردی بودایی در معبدی از سوی استادشان آموزش می بینند ،قرار است آنها به رازی که مورد نظر استاد است پی ببرند و به جانشینی استاد نائل شوند .مرد راز را در می یابد اما از آنجا که عاشق زن است در مقابل وسوسه زن که اگر راز را به من بگویی عشق تو را خواهم پذیرفت نمی تواند مقاومت کند وراز را به زن می گوید ،زن راز را به استاد گفته وگردنبند استادرا می گیردو جانشین استاد می شود .مرد آنجا را ترک گفته و پس از هفت سال دست به خلق موجودی از عطر وگل نیلوفر وخاک می زند و با عبادت فراوان موفق می شود موجود را جان دهد.سپس نقابی به چهره می زند و در شمایل یک زن به معبد باز می گردد.زن راهبه عاشق مرد نیلوفری می شود ،این بار مرد می پذیرد که در ازای گرفتن گردنبند عشق او را بپذیرد ،زن گردنبند را به او می دهد ،مرد به او می گوید که جوان نیلوفری مخلوق بشر است واز عشق واحساس هیچ چیز نمی داند.راهبه خود را به آتش می کشد زیرا برای به دست آوردن عشقی بی اساس از اصل خود دور شده است.جوان نیلوفری متوجه می شود که از عشق واحساس ناتوان است اما ناگهان شعله کوچک عشقی در وجودش جان می گیرد ،مرد جوان را از خود میراند جوان در پی رانده شدن از سوی خالقش خود را به آتش می کشد مرد نیز با دیدن این صحنه خود ومعبد را در آتش می سوزاند.
نمایشنامه :عروسی شغال
نویسنده:محمد رضایی راد
نمایشنامه داستان مرد مخترعی است که در خانه معشو قه اش که در خارج از کشور به سر می برد و خانه را به او سپرده زندگی می کند،مرد موفق به اختراع دستگاه آب شیرین کن شده است .زن پس از سالها باز می گردد وتصمیم به فروش خانه دارد ،مرد سعی دارد اختراعش را به زن نشان دهد ودوباره به او نزدیک شده واز فروش خانه منصرفش کند.در پایان به توافق می رسند .
نمایشنامه:پنجره ای بر بادها
نویسنده:فرهاد ناظر زاده کرمانی
مردی به همراه همسرش در روستایی زندگی می کنند ،زن آبستن شده و مرد فکر می کند که زن به او خیانت کرده است ،از ترس حرف مردم زن را به بیابانی می برد و در آنجا به خرسنگی می بندد وکتک می زند ،مرد ،زن را در گذر مطرب های مست رها می کند تا زن را با خود به آن سوی خلیج ببرند .
نمایشنامه:انتخاب چهارم
نویسنده:عفت قلم چی
نمایشنامه داستان زنی است که ده سال پیش شوهرش او رابا یک پسر بچه رها کرده ، او به صورت غیابی از شوهرش جدا می شود .او تصمیم می گیرد که دوباره ازدواج کنداما شوهرش بعد از ده سال بازمی گردد .هر کدام از مردها از زن می خواهند که با او ازدواج کند اما در پایان زن دست به انتخاب چهارمی می زند وآینده اش را آنطور که خودش می خواهد رقم می زند.
نمایشنامه :شب نشینی در جهنم
نویسنده :مهرداد رایانی مخصوص
سه مرد با هم در یک مهمانی نشسته اند هر کدام از زن مورد علاقه خود سخن می گویند،در پایان متوجه می شویم که هر سه زنی که آنها در باره شان صحبت کرده اند در واقع یک نفر هستند که هر بار با نامی جدید با یکی از آنها ازدواج کرده و سپس به صورت غیابی طلاق گرفته است.
نمایشنامه:پاییز
نویسنده:نادر برهانی مرند
نمایشنامه داستان مردی است که به دختری دل می بندد اما پس از مدتی متوجه می شود که دوستش نیز به آن دختر علاقمند است ،خودش را کنار می کشد تا دوستش به دختر مورد علاقه اش برسد.مرد ودوستش با هم به جنگ می روند دوستش به شهادت می رسد اما پیش از شهادتش از مرد می خواهد که سرپرستی بچه اش را به عهده بگیرد،مرد مجروح می شود و به خانه باز می گردد سالها از آن زمان گذشته اما مرد همچنان در حال وهوای جنگ سیر می کند وخانواده اش را تحت تأثیر خود قرار داد ه است در پایان برادرش او را وادار می کند که به وصیت دوستش عمل کند و با همسر دوست شهیدش صحبت کند.
نمایشنامه :یک کاسه نذر
نویسنده:زهرا نجف پور
دختر وپسری جوان علی رقم مخالفت خانواده هایشان تصمیم می گبرند با هم ازدواج کنند،آنها برای اینکه به هم برسند نذر می کنند ،با هم ازدواج می کنند اما جنگ شروع شده و پسر مجبور می شود که زن باردارش را ترک کرده و به جبهه برود ،پسر پس از دوازده سال اسارت باز می گردد به همسرش مشکوک می شود ودلیل این همه انتظار را می پرسد زن در پاسخش سکوت می کند،مرد از زن دلیل از بین رفتن بچه شان را می پرسد،زن بیان می کند که در همه این سالها او نیز جنگیده است و در حین جنگ گلوله ای به شکمش اصابت کرده و بچه اش مرده است ،مرد حرف زن را نمی پذیرد .زن از او می خواهد که نذرشان را ادا کنند وپیاده به حرم امام رضا بروند تا اگر دروغی در میان است زن در بین راه بمیرد.
نمایشنامه:خداحافظی با پاپیون
نویسنده:محسن آهنین جان
زن و شوهری نمایشنامه ای را تمرین می کنند ،موضوع این نمایشنامه اینگونه است که مرد به زن خیانت می کند ،زن از شوهرش جدا شده وبا اسلحه مرد را می کشد.پس از تمام شدن تمرین زن به مرد می گوید که اگر چنین اتفاقی در واقعیت بیفتد حتما مرد را خواهد کشت،آنها دوباره نمایش را تمرین می کنند واین بار مرد پنهانی گلوله های واقعی در اسلحه می گذارد.
نمایشنامه:رقیه خانم میمون زاییده
نویسنده:ابراهیم مکی
مردی نعلبند در ایستگاه اتوبوس به انتظار نشسته است ،روزنامه فروشی آنجا بساطش را پهن کرده و خبرهای داغ آن روز را جار می زند یکی از خبرها این است که رقیه خانم میمون زاییده ؛مرد نعلبند کنجکاو شده سوالهای متعددی از روزنامه فروش می پرسد ،روزنامه فروش که کلافه شده با مرد جرو بحث می کند ،دعوا بالا می گیرد ومرد نعلبند با چکشی برسر روزنامه فروش می کوبد و او را می کشد.
نمایشنامه :کانال کمیل
نویسنده :کوروش نریمانی
کانال کمیل داستان رزمندهای است که باوجود گذشت سالها از زمان جنگ تحمیلی به خاطر حضور نداشتن در خط مقدم جبهه و تنها گذاشتن دوستان خود در کانال کمیل گرفتارعذاب وجدان شده است. وی تصمیم میگیرد به همراه یک گروه تفحص اجساد شهداء مدفون در کانال کمیل را پیدا کند
مطالب مشابه :
کمدی داماد دیوانه
دنیای شادی،سرگرمي و دانلود - کمدی داماد دیوانه - هر چي كه بخاطرش تو اينترنت ميايد:دانلود-جک
تئاترهای کمدی موزیکال
تئاتر کمدی موزیکال - تئاتر آزاد (کارگردان و بازیگر سابق تئاتر داماد دیوانه) بازیگران:
اولین سلام
شاید cd تئاترهایی مثل داماد دیوانه یا زیبایی و شادی این دو تئاتر در سالن های مختلف
خلاصه 50 نمایشنامه ایرانی
تــــــئاتــر داماد از خانوادهای دونپایه شهید شده است.در پایان عزیز دیوانه می
برچسب :
تئاتر داماد دیوانه