سفر تایلند
عصر رفتم دفتر هواپیمایی گفتند هنوز پاسپورت ها را نیاورده اند .البته زمانی که من رفتم دفتر خلوت بود ولی کم کم سر و کله افرادی که عازم تایلند بودند و هنوز پاسپورت هایشان آماده نبود پیدا شد مسئول آژانس می گفت سفارت تایلند قبلا پاسپورت ها را خیلی زود آماده می کرد ولی به تازگی پاسپورت را همان روزی که فردایش پرواز است آماده می کند .البته برای مسافرین ساکن تهران سخت نیست ولی برای کسانی که شهرستانی هستند مشکل ساز می شود چون این ترس وجود دارد که سفارت پاسپورت ها را آماده نکند و مسافرین سرگردان شوند .به هر صورت حدود ساعت ۱۰ شب اگر اشتباه نکنم پاسپورت ها را آوردند و تحویل ما دادند .من هم که دیگر جایی نداشتم رفتم نزد مسئول دفتر اطلاعات هواپیمایی گفتم می خواهم بروم فرودگاه امام ."چون صبح ساعت ۷ پرواز بود ". ایشان هم زحمت کشید زنگ زد به یک آژانس تاکسی تلفنی و تقاضای ماشین کرد .بعد از ۱۰ دقیقه ماشین آمد سوار شدیم و رفتیم به طرف فرودگاه .بعد از مدتی که یادم نیست چقدر ساعت شد رسیدم فرودگاه و مبلغ ۱۰ هزار تومان بابت کرایه از من گرفت هر چه چونه زدم قبول نکرد و گفت دیگران ۱۲ هزار تومان و حتی بیشتر می گیرند .رفتم داخل و مشغول قدم زدن شدم .
در حال قدم زدن داشتم فکر می کردم و به گوشه و کناره های فرودگاه می رفتم مسافرین هم داشتند از کشور های مختلف بر می گشتند از دبی یادم هست ولی از دیگر کشورها یادم نیست .بودند یا نبودند .بهر حال گرسنه شده بودم رفتم برای خوردن غذا که چشمم افتاد به رستوران که پیتزا تهیه می کرد سفارش پیتزا و نوشابه دادم و رفتم سر میز نشستم پیتزا بعد از حدود بیست دقیقه آماده شد جایتان خالی دلی از عزا در آوردم .بهر صورت شب را تا صبح در فرودگاه پرسه می زدم تا صبح شد .حدود ساعت ۶ رفتم طرف میز "چک اوت" برای گرفتن کارت پرواز .کارت پرواز را گرفتم رفتم طرف سالن پرواز مسافرین دیگر هم آمده بودند آنجا هم می بایست از گیت پرواز رد می شدیم گفتند باید لوازم شخصی خودتان را در بیاورید حتی کمربند و ساعت و غیره حتی گفتند کفشهایتان را هم در بیاورید چرا؟ نمی دانم .حتما قانون است !.سپس سوار هواپیما شدیم و هواپیما بعد از اینکه مسافرین سوار شدند .به سوی آسمانها پر کشید .در هواپیما ابتدا با شکلات پذیرایی شدیم و بعد از مدتی برایمان صبحانه آوردند .صبحانه مفصلی بود بعد از خوردن صبحانه با یکی از مسافرین که همراه خانمش برای ماه عسل عازم تایلند بودند مشغول صحبت شدیم گفت می خواهیم بعد از تایلند برویم دبی وگفت می خواسته اول برود دبی بعد بیاید تایلند ولی تصمیمش عوض شده است .بالا خره بعد از حدود ۷ ساعت پرواز و گذشتن از آسمان چند کشور که بعضی از آنها خیلی سرسبز بودند و برخی بیابانی که از بالا می توان حدس زد به آسمان تایلند وارد شدیم .
تایلند از بالا خیلی سر سبز به نظر میرسید .کم کم هوا پیما ارتفاع خود را کم کرد و مهماندار هم راجع به آب وهوای شهر بانکوک و موضوعات مختلف دیگری صحبت نمود و بالاخره هواپیما به زمین نشست .و مسافرین مشغول جمع و جور کردن وسایل و لوازم خود شدند .درب هواپیما باز شد و مسافرین پیاده شدند .من هم فقط یک کیف همراهم بود و زیاد لوازم زیادی نداشتم .بعد از سوار شدن به اتوبوس های فرودگاه ما را به طرف سالن خروجی بردند بعد از میز خروج راه افتادیم و در درب خروج بعدی تور لیدر با داشتن پلاکاردی که عبارت "پرنس تور" رویش بود به استقبال ما آمده بود البته در تهران مسئول آژانس به من گفته بود که فردی با پلا کارتی به این نام به استقبال شما می آید.البته تور لیدر هایی از تورهای دیگر هم آمده بودند .سالن فرودگاه خیلی شلوغ بود از کشورهای دیگر آمده بودند که توریست های ژاپنی حضورشان از همه چشمگیر تر بود با آن قیافه های با مزه شان .فرودگاه خیلی تمیز به نظر می رسید .یکی از چیزهایی که خیلی جلب توجه می کرد وجود باجه هایی برای چنج کردن دلار بود و این را در جاهای مختلفی که رفتم می دیدم من هم به طبع آن مقداری دلار در همان سالن با بات چنج کردم هر بات حدود ۳۰ تومان ایران بود .عافبت بعد از حدود نیم ساعت یا اندکی بیشتر تمامی مسافرین جمع آوری شدند ولی دو نفر از مسافرین پیدا نشدند که نفهمیدم از هواپیما جا مانده بودند یا در سالن گم شده بودند یا به جای دیگر رفته بودند البته بگویم که قیافه های مسافرین ایرانی هم۱۸۰ درجه تغییر کرده بود .حالا دیگر همه لباس راحت پوشیده بودند و... .
ما را بر اساس هتل های جداگانه سوار اتوبوس های مختلفی کردند و لیدر بعد از سوار شدن مسافرین شروع به سرشماری نمود و بعد از اطمینان از جا نماندن مسافرین اتوبوس حرکت کرد فاصله فرودگاه تا هتل حدود نیم ساعت طول کشید و در این مدت لیدر در مورد تاریخ کشور تایلند و پادشاه قبلی که کی بوده و حالا چه کسی حکومت می کند و خصوصیات مردم و جاهای دیدنی و از همه مهمتر برنامه تور را برای ثبت نام مسافرین و مبلغ تورهای داخلی صحبت نمود یکی از تورها تور کشتی تفریحی کروز بود که مختص توریست ها است و ظاهرا خود مردم تایلند حق استفاده از این تور کشتی را ندارند در این تور کشتی خواننده های زیادی اجرای نقش می کنند و حتی بعضی از خواننده ها ترانه های ایرانی هم می خوانند و در کل همه شادند البته با صرف یک شام حسابی .خلاصه بعد از نیم ساعت که گذشت به هتل رسیدیم به نام" فرست هتل" و مسئول تور مرا به مسئول هتل معرفی کرد و خودش رفت تا مسافرین بعدی را به هتل های دیگری ببرد و او هم بعد از دادن چند عدد ژتون صبحانه غذاهای اسلامی و کلید اتاق مرا به اتاقم راهنمایی نمود همین جا یادآوری می شوم که در این هتل دو نوع غذا داده می شود اگر مسلمان باشی ژتون غذاهای اسلامی "غذاهای حلال "داده می شود و اگر نباشی ژتون نوع دیگر .البته سالن غذاخوری هتل هم جداگانه بود با ژتونهایی با رنگ دیگر و فکر کنم رنگ ژتون غذای اسلامی صورتی بود.
مرا به اتاقم راهنمایی کردند و قتی وارد شدم نفس راحتی کشیدم یک اتاق با دو تختخواب که معمولا دستکم ۲ نفر می آیند مسافرت ولی من چون یک نفر بودم و آنها اتاق یک تخته نداشتند آن یک تخت خالی بود .کیفم را کناری گذاشتم و چند دقیقه روی تخت دراز کشیدم تا خستگی حدود ۸ ساعت را از تن خود بیرون کنم پس از آن مشغول ورانداز اتاق شدم اتاقی حدود ۱۵ متر مربع با تلویزیون و دوعدد مبل و چراغ خواب ویک عدد دستگاه پخش موسیقی که خراب بود با یخچال که چند قوطی آب میوه و نوشابه و نوشیدنی غیره ه ه!! و چند عدد بطری آب معدنی که مسئول تور گفته بود فقط دو عدد از آب معدنی ها مجانی و مصرف بقیه نوشیدنیها به حساب فرد گذاشته می شود که در موقع تسویه حساب از مسافر گرفته می شود البته لازم به توضیح است که مقداری پول در بدو ورود به عنوان گرویی از فرد گرفته می شود که در صورت خسارت زدن به لوازم و مواد مصرف شده در یخچال از آن برداشت می شود. قیمت نوشابه ها و آب میوه ها ی موجود در یخچال خیلی گران تر از بیرون است و من به همین خاطر از مصرف آنها اجتناب می کردم و از بیرون تهیه می نمودم تا در مصرف پول صرفه جویی گردد .به هر صورت بعد از گرفتن دوش سرحال آمدم و لباس راحتی پوشیدم و زدم بیرون هوا مقداری گرم بود ولی غیر قابل تحمل نبود و همه جا سرسبز. توی خیابان اینقدر دستفروش بود که حد نداشت اکثرا هم در کار آماده سازی مواد غذایی بودند از سرخ کردن مرغ تا تهیه غذاهای تایلندی و فروش میوه جات مناطق گرمسیری که به نظر من خیلی خوش مزه می آمدند .
اصولا میوه های گرمسیری خوشمزه هستند حداقل برای من .مثلا نارگیل تازه و آبدار را در یخ می گذارند و هر فردی که می خواست بعد از پرداخت پول که ۲۵ بات بود سر نارگیل را می شکستند و بعد از گذاشتن نی در آن به فرد می دادند واقعا در آن گرما خیلی دلچسب بود .یا میوه ای بود کوچکتر از پرتقال ولی با طعم نارنگی که آب می گرفتند و در بطریهای نیم لیتری با ۲۵ بات قیمت می فروختند .یا یک برگهایی بود که آب آن در همان نوع بطری می فروختند .من یک بطری از آن را خریدم و خوردم اینقدر مقوی بود که بعد از چند دقیقه احساس خواب آلودگی به من دست داد و مجبور شدم چند ساعت در هتل بخوابم .یک نوع میوه دیگر هم وجود داشت به نام رامبوتان که هم خوشمزه بود هم از لحاظ شکل بامزه که عکس آن در زیر مطالب آورده ام که بعد از نصف کردن پوسته آن میوه آن گرد و نرم و سفید رنگ بود و هسته آن هم نرم بود ولی نمی بایست خورده شود .از غذاهای آنها هم من مصرف نکردم همان آنها یک چیزی شبیه سوپ بودند با مواد مختلف و متفاوت که با مذاق من سازگار نبودند و اکثرا هم غذاهای سبزیجات .اینقدر بازار غذا فعال بود که من تا به حال ندیده بودم و بیشتر هم این غذاها در خیابان و روی چرخ دستی پخته می شدند و مشتری هم فراوان .
یکی از چیزهایی که جلب توجه می کرد وجود مکانهایی برای ماساژ بود که دختران و زنان زیادی در آن کا رمی کردند و با هر با رد شدن از مقابل آنها برای ماساژ مردم را به داخل دعوت می کردند .انواع ماساژ وجود داشت که مهمترین آنها ماساژ تایلندی بود که تمام بدن را با روشهای خاصی ماساژ می دادند و قیمت آنها هم متفاوت بود از ۱۵۰ بات تا ۳۰۰ بات که معمولا ماساژورهای داخل هتلها گرانتر از خیابان ها می گرفتند وماساژهای دیگری برای پاها دست ها وغیره هم وجود داشت که ارزانتر هم بودند .اولین روز بود که به تایلند رسیده بودم و می خواستم یک کمی شهر را بگردم یک توک توک گرفتم "توک توک موتور سه چرخی است که روی آن اتاق دارد و قیمت آن هم ارزانتر از تاکسی می باشد و معمولا کرایه آن هم ۲۰ بات است "و به راننده گفتم می خواهم بروم معبد بزرگ واو قبول کرد که ببرد ولی مرا به یک معبد دیگر برد و من هر چه با زبان اشاره اصرار کردم و فهماندم که این آن معبدی که مورد نظر من بود تفاوت دارد قبول نکرد من هم تسلیم شدم و به همان معبد رفتم البته بد نبود یک محوطه ای بود در حدود ۵۰۰ متر مربع که در وسط آن محوطه اتاقی بود که مجسمه بودا در وسط آن قرار داشت مجسمه بزرگی بود به رنگ طلا و در حالت نشسته که پارچه زرد رنگی روی شانه او که تا پایین او را پوشانده بود و چند پیرزن هم که متولی آنجا بودند به تمیز کردن مجسمه و محل مشغول بودند و مردم هم برای عبادت و راز و نیاز در جلوی مجسمه زانو می زدند و به دعا می پرداختند .همیشه افرادی که به آنجا می آمدند با خود خوراکی و آشامیدنی می آوردند ودر کنار مجسمه می گذاشتند که من فلسفه اش را نفهمیدم .بعد از تماشای معبد سوار توک توک شدم و او مرا به یک مرکز جواهر فروشی هم برد هر چه گفتم من نمی خواهم چیزی بخرم به گوشش فرو نرفت که نرفت من هم فقط دوری تو محوطه زدم و برگشتم و مرا به هتل باز گرداند و ۲۰بات را گرفت و مینی تور تمام شد . در کنا رهر چهار راهی که نگاه می کردی مجسمه هایی از بودا وجود داشت کوچک و بزرگ که در محفظه هایی قرار داده بودند و هر فرد بودایی که رد می شد به طرف آن ادای احترا م می کرد و به راه خود ادامه می داد که این برای من خیلی جالب بود که چقدر در ایمان خود محکم هستند . خیلی گرسنه ام شده بود رفتم به رستوران مک دونالد ی که نزدیک هتل بود رفتم و منوی آن را خواندم ویک ساندویچ همبر سفارش دادم قیمت آن ۲۰ بات بود به اضافه نوشابه که بعد از پرداخت پول مشغول خوردن شدم دیدم هیچ فرقی با ساندویچ های وطنی ندارد حالا چرا اینقدر جا افتاده و تبلیغ می کنند نفهمیدم. بعد از خوردن ساندویچ به طرف هتل حرکت کردم تا به استراحت بپردازم .
صبح روز بعد حدود ساعت ۵/۷ که از خواب بیدارشدم بعد از دوش گرفتن به طرف سالن غذاخوری هتل راه افتادم و متصدی سالن بعد از گرفتن ژتون صبحانه اجازه ورود داد و من هم بعد از انتخاب چند نوع غذا مشغول خوردن شدم اکثر توریست ها که به سالن غذاهای اسلامی می آمدند از هند یا پاکستان بودند این را از روی لباسهایی که پوشیده بودند میتوان شناخت . سالن غذاخوری غیر اسلامی هم در آن طرف سالن قرار داشت و توریست های دیگر کشورها به آنجا می رفتند .بعد از خوردن صبحانه نوبت به دسر رسید که شامل موز و تکه های آناناس و هندوانه رسید که خیلی چسبید .بعد از خوردن به طرف کانتر هتل رفتم و کلید اتاق را تحویل دادم و به طرف خیابان حرکت کردم .در خیابان دستفروشان مشغول پهن کردن بساط خود بودند و کسانی که برای تهیه غذا های خیابانی آماده می شدند کالسکه های خود را ردیف می کردند تقریبا ار حدود ۵۰ متری هتل در دو طرف پیاده رو در کنار هم بساط خود را می گستراندند و این صف تا حدود ۲۰۰ متری که به یک چهارراه می رسید ادامه داشت و من مشغول تماشای آنها شدم بیشتر دستفروشان زن بودند البته مغازه هایشان هم فروشنده خانم داشت .بعد از گشت در این محیط به آن طرف خیابان رفتم ساختمان چند طبقه ای که مرکز خرید و فروش کامپیوتر و تجهیزات جانبی آن بود تجهیزات جالبی که من تا آن وقت ندیده بودم .این قضیه فیلم پرونو مثل اینکه در همه جا است چون از برابر هر مغازه ای که رد می شدی چند سی دی بهت نشان می دادند چون من فکر می کردم فقط در ایران اینکار صورت می گیرد ولی آنجا هم ... .تمام مغازه ها پر از تجهیزات کامپیوتر بود و خیلی هم گران "البته به نظر من ". بعد از مدتی گشتن در طبقات ساختمان و تماشای آنها بیرون آمدم . خیابانهای اطراف هتل تمیز بودند ولی در بعضی جاها کثیف بود و منظره بدی داشت سه نفر خانم مشغول جاروب کردن پیاده رو بودند ویک نفر از آنها به باغچه ای که کنار خیابان بود می رسید و گلهای داخل آن رامرتب می کرد البته از سگهای آنجا غافل نشویم که در هر گوشه کناری در حال پرسه زدن بودند ول همه آرام و مظلوم .همان وسط پیاده رو می خوابیدند داخل جوب دنبال غذا می گشتند و کاری با کسی نداشتند البته یک چیزی که برای من جالب بود جثه کوچک آنها بود که من نفهمیدم از گرسنگی همینطور کوچولو مانده اند یا به صورت ژنتیکی کوچک می باشند. یک بار می خواستم جایی بروم و برای همین با یک راننده تاکسی به توافق رسیدم که مرا که می برد بر گرداند .سوار شدم به محل رسیدم پول که گرفت گفت منتظر می شوم برگردی .من هم به گشت و گذار مشغول شدم بعد از اتمام کار وقتی بر گشتم دیدم نیست فکر کردم اشتباه آمده ام و جایش جای دیگر است ولی بعد از دقت فهمیدم من اشتباه نمی کنم بله آقای راننده رفته بود من هم حیران بودم که چکار کنم نه آنها زبان من را می فهمیدم نه من زبان آنها .انگلیسی من هم که زیاد خوب نبود و آنها هم که انگلیسی بلد نبودند " کسانی که در رستورانهای مک دونالد و پیتزا کمپانی و KFC کار می کردند انگلیسی خوب و روانی داشتند" مانده بودم چکار کنم زمان آمدن تا حدی مسیر را به خاطر سپرده بودم برای همین شروع به حرکت کردم و تا جاهایی هم آمدم ولی نتوانستم مسیر را تشخیص بدهم و عاقبت گم شدم .از شانس بد باران هم شروع شد. با انگلیسی شکسته بسته به هر کس هم می گفتم می خواهم بروم first hotel .آنها هم اولین هتل را نشانم می دادند البته آنها درست می گفتند چون فکر می کردند که منظور من اولین هتل است در حالی که نام هتل من first hotel بود . بالاخره به چند توک توک فهماندم و یکی از آنها متوجه شد و قرار شد من را به آنجا ببرد با دو برابر قیمت "۴۰ بات" من هم سوار شدم و بعد از گذشتن از چند خیابان و کوچه مرا به هتل رساند .من هم خوشحال که به مقصد رسیده ام و زیر باران خیس نشده ام .رفتم داخل هتل و از مسئول کانتر کلید اتاق را گرفتم و بعد از تعویض لباس به استراحت پرداختم . بعد از یک ساعت استراحت احساس گرسنگی کردم بنابر این از هتل بیرون آمدم و به رستوران پیتزا کمپانی "Pizza Company" که کنار هتل قرار داشت رفتم با انگلیسی شکسته بسته سفارش دادم منویی به من داد که در آن لیست تعداد زیادی پیتزا قرار داشت با شکل آنها. من هم مانده بودم که کدام را انتخاب کنم یکی از دیگری خوشگلتر ولی نمی دانستم کدام را انتخاب کنم ویتر "waiter" هم منتظر انتخاب من بود بالاخره شانسی یکی را انتخاب کردم و پول آن را پرداختم .بعد از حدود ۲۰ دقیقه آماده شد من هم گرفتم و شروع به خوردن کردم .از نظر من خوشمزه می آمد ولی طعم خاصی که آن را از پیتزاهای وطنی مجزا کند حس نکردم .شب شده بود من هم خسته بودم بنابر این دوباره به هتل برگشتم تا بخوابم که فردا دوباره به گشت و گذار در شهر بپردازم . صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم بعد از صرف صبحانه از هتل بیرون رفتم تقریبا بعد از حدود پانصد متر پیاده روی در خیابانی که هتل در آن بود به یک پل رسیدم که رودخانه ای در زیر آن جریان داشت که از وسط شهر می گذشت و پس از تحقیق فهمیدم که نام رودخانه مکونگ است و ظاهرا همین رودخانه باعث حیات شهر است و قایق های زیادی در آن رفت و آمد می کردند و از ظاهر قضیه متوجه شدم که این قایقها مشابه اتوبوس کار می کنند و مردمی که در روستاهای اطراف رودخانه زندگی می کنند با این وسیله به شهر می آیند و بر می گردند و هر قایق به ناحیه خاصی می رود و چیزی که برایم خیلی جالب بود در کنار رودخانه هم ایستگاه هایی برای این اتوبوس های آبی درست کرده و جاهایی که این قایق ها می رفتند در بالای ایستگاه ها نوشته شده بود البته موضوع قایق ها را بعد از بررسی متوجه شدم زیرا اول فکر می کردم این قایق ها برای توریست ها یا مردم محلی که می خواهند در طول رودخانه گردش کنند و به تفریح بپردازند وجود دارند ولی بعدا پی به اشتباه خود بردم .بالاخره آن روز با گشت و گذار در شهر و پرسه زنی به پایان رسید و بعد از مراجعت به هتل مسئول تور با تلفن اعلام کرد که فردا عازم پاتایا "pattaya"خواهیم شد و خودت را آماده کن و در لابی هتل باش تا ما بیاییم . صبح روز بعد پس از صرف صبحانه به اتاق برگشتم و وسایل خود را مرتب کرده و در کیف گذاشتم و در لابی هتل منتظر شدم پس از حدود نیم ساعت مسئول تور به هتل آمد و مرا با هتل تسویه حساب کرد وسوار اتوبوس شدیم .سوار که شدم دیدم بقیه کسانی که با هم از تهران پرواز داشتیم هم هستند .سپس اتوبوس بعد از سوار کردن چند نفر در هتل های مختلف به طرف پاتایا راه افتاد از بانکوک تا پاتایا حدود ۳ ساعت فاصله است وارد جاده که شدیم مناظر زیبایی خود نمایی می کرد در دو طرف جاده مزارع زیادی وجود داشت و سرسبز بود و اصلا در آنجا بیابان معنایی ندارد.مسئول تور راجع به گیاهان و درختانی که وجودداشتند توضیح می داد . گیاهی بود شکل بوته سیب زمینی ولی بزرگتر به نام سیب زمینی ترش که در تغذیه خوک استفاده می شود و چند گیاه دیگر.بعد از ۲ ساعت در یک پمپ بنزین توقف کردیم و مسافرین برای استراحت پایین آمدند .در پمپ بنزین فروشگاه مجهزی وجود داشت که کالا های زیادی در آن به فروش می رسید از مواد غذایی تا صنایع دستی و همسفران هم که مشغول خرید . بعد از حدود نیم ساعت استراحت اتوبوس به حرکت در آمد و مسافرین هم از استراحتی که کرده بودند خوشحال و چند نفر از مسافرین مرد شروع کردن به آواز خواندن و یکی از آنها رقص راشروع کرد و بقیه هم کف می زدند و تشویق می کردند .جاده در حال تعمیر بودو کارگران در حال کار و به همین خاطر ترافیک ایجاد شده بود ولی بالاخره اتوبوس از ترافیک درآمد و به راه خود ادامه داد تا به پاتایا رسیدیم ودر ورودی شهر مسئول تور راجع به شلوغی خیابان ها و عدم دقت رانندگان ماشینها در خیابان صحبت کرد که مواظب خود باشید زیرا اینجا اکثر رانندگان مواظب عابرین نیستند و چون توریست ها هم می توانند ماشین و موتور کرایه کنند بنابر این ممکن است مشکلاتی بوجود آورند و مخارج بیمارستان هم گران است پس خیلی مواظب خودتان باشید و یکی از مشکلات آنجا عدم وجود تاکسی و توک توک بود و وانت هایی بودند که مسافرین بر بالا در قسمت حمل بار می نشستند و این تنها وسیله برای رفت و آمد بود که کرایه هر مسیر ۲۰ بات بود .مسئول تور شروع به پیاده کردن مسافرین در هتل های انتخاب شده کرد .تعدادی از مسافرین از جمله من در هتل پاتایا سنتر Grand Central Pattaya Hotel اتاق داشتیم .بنابر این مسئول تور ما را در هتل اقامت داد.هتل به غیر از مخارج هتل ۱۰۰ دلار هم به عنوان گرویی از افراد می گرفت ولی در زمان تسویه حساب در صورت زیان نزدن به وسایل و لوازم هتل پس می داد .مرا به اتاقم راهنمایی کردند .اتاق خوب و تر و تمیزی بود با امکاناتی در حد معمول .هتل نزدیک دریا قرار داشت وفاصله هتل تا دریا حدود ۱۰۰ متر بود .منظره دریا از داخل اتاق جلوه خاصی داشت . (قیمت های هتل در پاتایا) بلافاصله پس از تحویل اتاق به لابی هتل آمدم مسئول تور در لابی بود و راجع به تورهای داخلی پاتایا با چند نفر از مسافرین صحبت می کرد و در صورت درخواست ثبت نام می نمود .من هم کاتالوگ را از وی گرفتم و شروع به ورق زدن کردم .یک تور بود که از آن خوشم آمد .تور جالب و دیدنی شو تیفانی Tiffany's Show . عکس های آن جالب به نظر می رسید و نشان می داد که ارزش رفتن را دارد .قیمت آن را پرسیدم ۸۰۰ بات قیمت تور شو بود که نمی دانم قیمت بلیت آن چند بود.بعد از پرداخت قرار شد بعد از ظهر با اتوبوس به آنجا برویم .من هم به اتاق برگشتم و بعد از پوشیدن لباس راحتی برای دیدن شهر بیرون آمدم .هتل داخل کوچه قرار داشت و فاصله آن تا خیابان حدود ۳۰ متر و فاصله تا دریا بعد از رد شدن از کوچه حدود ۷۰ متری می شد که خیابان آن به صورت بلوار بود و آن طرف بلوار دریا قرار داشت .به طرف ساحل رفتم دریا قشنگ به نظر می رسید ولی ساحل خوبی نداشت در آبهای ساحلی آن آشغال های زیادی ریخته بودند و برای شنا اصلا سالم به نظر نمی رسید ولی تعداد زیادی صندلی هایی که کنار ساحل برای استراحت می گذارند گذاشته بودند ولی اکثرا خالی بودند و تک و توکی توریست آنجا بود که روی آنها لم داده بودند و قایق هایی وجود داشت که در ازای پرداخت پول در دریا می چرخاندند. در کنار دریا هم در امتداد آن پارک ساحلی وجود داشت که در آن مردم به استراحت می پرداختند . البته طرف چپ هتل که در امتداد ساحل قرار داشت خیابانی وجود داشت که به واکینگ استریت ختم می شد البته در آخر خیابان دوباره ساحل وجود داشت و در این خیابان بعد از غروب آفتاب محل تجمع افراد برای خوشگذرانی می شد زیرا در دو طرف خیابان پر از بار و دیسکو و کاباره بود این را من روز بعد متوجه شدم البته بعضی از اطلاعات را قبلا از اینترنت گرفته بودم .نزذیک هتل داخل کوچه یک رستوران ایرانی قرار داشت که من نهار ظهر را آنجا صرف کردم و بعد از چند روز یک غذای حسابی که چلو مرغ بود خوردم .چون در رستوران های محلی غذا طوری است که آدم به زحمت سیر می شود .زمانی در بانکوک یک بار در رستورانKFC غذایی سفارش دادم که فقط هفت تکه کوچک گوشت مرغ را در داخل جعبه گذاشته بودند که بعد از خوردن به زحمت گوشه معده قرار گرفت .البته یک کا ر اشتباهی ما ایرانی ها انجام می دهیم آن هم وعده های غذایی کم وزیاده خوری در آن است که در جاهای دیگر وجود ندارد و در تایلند هم وجود نداشت و رستوران های آنجا همیشه برای پذیرایی آماده است پس بنابر این وعده غذایی زیاد و خوردن کم است که این هم برای سلامتی انسان خوب است هم آدم همیشه از غذاهای متنوع لذت می برد که این را در آنجا تجربه کردم .به هر حال تابعد از ظهر به پرسه زنی در شهر با سر زدن به مغازه ها و چند پاساژ گذشت.بعد به هتل برگشتم تا خود را برای رفتن به "تیفانی شو "آماده کنم.در هتل پس از کمی استراحت به لابی آمدم و منتظر شدم پس از مدتی انتظار مسئول تور آمد و کسانی را که در سیتی تور ثبت نام کرده بودند به داخل اتوبوس راهنمایی کرد. مسافرین هم با لباسهای شیک و راحت که بر تن کرده بودند به داخل اتوبوس رفتند و چند نفر دیگر هم که در هتل های دیگر اقامت داشتند سوار نمود و به سوی محل رهسپار کرد .مسافت زیادی بین هتل و محل "شو " وجود نداشت حدود ده دقیقه بیشتر طول نکشید که به آنجا رسیدیم.محوطه واقعا شلوغ بود تعداد زیادی اتوبوس و مسافر آنجا بود که اتوبوس ها مربوط به کسانی می شد که در حال تماشای شو بودند یا برای سانس بعدی خود را آماده می کردند از کشور های دیگر هم توریست آمده بود که بیشتر از کشورهای ژاپن و کره و چین بودند وتشخیص شان از هم مشکل بود.مسئول تور بلیت ها یی را که قبلا خریداری کرده بود به مسافرین داد و منتظر شدیم تا سانس تمام شود .پس از حدودیک ساعت یا بیشتر شو تمام شد و مردم از سالن بیرون آمدند و پس از آن هنرپیشه هایی که شو را اجرا می کردند بیرون آمدند صحنه جالبی بود همه داشتند از آنها عکس و فیلم می گرفتند و ظا هرا پس از اجرای هر سانس اینکار انجام می شود .خلاصه مسئول مربوطه اعلام کرد که باید داخل شویم ما هم داخل سالن انتظار شدیم .در سالن انتظار از افراد با نوشابه یا شربت خنک استقبال نموده داخل سالن اصلی شدیم و در اینجا متوجه شدم که عکس گرفتن و فیلمبرداری ممنوع است .پس از لحظه ای هنرپیشه ها وارد شدند در این موقع من بصورت مخفی از آنها عکسی گرفتم که یکی از مسئولین سالن متوجه شد و به من تذکر داد و من با زبان اشاره فهماندم که متوجه نبوده ام و خلاصه <ببخشید>. هنرمندان شو شروع به هنر نمایی کردند خیلی جالب و عالی بود صحنه هایی که نمی توانم بیان کنم و فقط باید دید رقص های فولکوریک تایلندی همراه با آواز و نمایشهای بسیار تماشایی که تماشاچیان آنها را تشویق می کردند.اینکار بیش از یک ساعت طول کشید و نمایش به پایان رسید .تماشاچیان مشغول بیرون رفتن شدند . در محوطه باز جلوی سالن مردم منتظر هنر پیشه ها بودند تا از آنها و یا با آنها عکس و فیلم یادگاری بگیرند.در همین موقع آنها آمدند و شور عجیبی برپا شد و مردم هم مشغول شدند .هر کس که با آنها عکس می گرفت پولی به آنها می داد .من هم چند عکس از آنها گرفتم تا برای یادگاری داشته باشم بعد از اتمام کار همه سوار اتوبوسها شدند و رفتند و اتوبوس ما هم به طرف هتل راه افتادیم .شب شده بود .وقتی به هتل رسیدم اول رفتم به رستوران مک دونالد Mc Donald و یک عدد ساندویچ همبرگر گرفتم و همانجا خوردم و دوباره به هتل برگشتم و در اتاق به خواب رفتم .صبح روز بعد پس از صرف صبحانه از هتل بیرون رفتم .صبحانه در این هتل بر خلاف قبلی در بانکوک ژتون نداشت و افراد با نشان دادن کلید اتاق خود وارد سالن غذاخوری می شدند و به خوردن مشغول .صبحانه هم تنوع زیادی داشت و همه نوع مواد غذایی مانند چندین نوع مربا و کره و پنیر و سوسیس و تخم مرغ آب پز و نیمرو و دسر های مختلف وجود داشت که هر کس بر اساس طبع و مزاج خود انتخاب می کرد .در بیرون از هتل هم خیابان زیاد شلوغ نبود و مغازه داران هم مشغول خرید و فروش بودند در سمت چپ کوچه منتهی به هتل پاساژی قرار داشت که در چندین طبقه ساخته بودند و در آن تعداد زیادی مغازه وجود داشت و در طبقه سوم آن شهر بازی قرار داشت یک سینما وجود داشت که در آن فیلم های ترسناک به نمایش می گذاشتند و در قسمتی دیگر جاهایی بود که افراد می بایست از راهرو های آن می گذشتند و در طول مسیر در جاهایی اشیاء ترسناک قرار داشت که ناگهان ظاهر می شدند و باعث ترس می شد و خلاصه انواع بازیهای ترسناک وجود داشت .پس از گشت و گذاری از آن بیرون آمدم و به طرف واکینگ استریت walking street pattaya راه افتادم که در آخر بلوار قرار داشت ولی در آن زمان خیابان خلوت بود و ماشینها در رفت و آمد .ولی بارها باز بود و تعداد اندکی توریست مشغول بودند .طول خیابان که بارها و دیسکوها قرار داشت بیشتر از ۲۰۰ متر نبود و در آخر خیابان به کنا ساحل ختم می شد و ادامه داشت که نفهمیدم به کجا ختم می شود .پس از گشت در خیابان دوباره به طرف هتل برگشتم و اول خیابان واکینگ استریت در طول ساحل که پارک ساحلی قرار داشت که دختران زیادی نشسته بودند و بعدا فهمیدم آنها کسانی هستند که منتظر توریست ها هستند .واقعا خیلی ناراحت کننده است که افرادی بخاطر امرار معاش تن به هر کاری بدهند و این قضیه آنجا بود . چند ساعتی را در پارک گذراندم و مشغول تماشای محیط شدم از دور دریا خیلی قشنگ و زیبا بود ولی ساحل تمیزی نداشت .یکی از تفریحاتی که در دریا انجام می شد این بود که فرد را به چتر نجات می بستند و این چتر به وسیله طنابی به قایق وصل می شد و موقع حرکت قایق چتر باز به هوا می رفت و این کار مقداری طول می کشید و پس از سپری شدن زمان بازی تفریحی دوباره پایین می آمد واز دور منظره زیبایی به نظر می رسید چترهای رنگارنک و آسمان و دریای آبی .ولی اکنون حسرت می خورم که چرا من این بازی را انجام نداده ام ولی در آن لحظه هرکس این منظره را می دید می ترسید.گرسنه ام شده بود روبروی جایی که نشسته بودم در آن طرف خیابان رستوران " کی اف سی " قرار داشت داخل رفتم و از روی منو یک غذای خوب سفارش دادم و قیمت آن را که ۲۳۰ بات بود پرداختم البته این قیمت علاوه بر غذا شامل یک نوشابه و سیب زمینی سرخ کرده هم می شد و پس از حدود ۱۰ دقیقه غذا آماده شد و من هم مشغول خوردن شدم .جالب بود که هر زمان اراده می کردی غذا حاضر بود و رستوران ها ی باز که این از محاسن کشور های توریست خیز است .در ایران که فقط در وعده های خاص غذا موجود است ودر بقیه روز تعطیل. خلاصه پس از صرف نهار بلوار را در جهت مخالف خیابان واکینگ استریت رفتم و چند پاساژ دیگر گشتم تا عصر شد و هوا رو به تاریکی رفت من هم به طرف خیابان واکینگ استریت را افتادم اول خیابان را بسته بودند ظاهرا از اول غروب خیابان برای رفت و آمد ماشینها بسته می شود و در بقیه روز باز است .غوغای عجیبی شده بود خیابان شلوغ شده بود و دیسکوها و بارها و رستوران غذاهای دریایی مشغول فعالیت و دختران جوان هم با زبان تایلندی به تبلیغ مشغول بودند .عده ای به تبلیغ غذاهای دریایی با پلاکاردی که جلوی خود گرفته بودن و عده ای دیگر برای دیسکوها و گوگو ها.اکثر مشتریان بارها اروپایی بودند و من توریست های آسیایی ندیدم .تا نصفه های شب آنجا بودم تا خسته شدم و خیابان هم کم کم داشت خلوت می شد بنابر این به طرف هتل راه افتادم .اول در رستوران مک دونالد شام مختصری خوردم و به هتل رفتم و خوابیدم . فردای آن روز مسئول تور تماس گرفت که نصف شب خودت را برای برگشتن به ایران آماده کن و ساعت ۳ نصف شب در لابی هتل باش .آن روز را طبق روال روز بعد گذراندم و ساعت ۳ شب بود که مسئول تور آمد و پس از تسویه حساب با هتل سوار اتوبوس شدیم و دو ساعت بعد در فرودگاه بودیم .البته هتل صبحانه ای که می بایست در هتل بخوریم در ظرف های یکبار مصرف به مسئول تور داده بود که او هم در اتوبوس به مسافرین داد.در فرودگاه طی مراحلی سوار هواپیما شدیم و نزدیکی های ظهر در فرودگاه بین المللی هواپیمای ماهان به زمین نشست .من یک تاکسی به مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان کرایه کردم تا با مرکز شهر برساند تا از آنجا عازم شهر خودم شوم و تاکسی هم مرا به میدان انقلاب رساند.
مطالب مشابه :
بهترین شیرینی فروشی های تهران
بهترین شیرینی فروشی های تهران و معروفترینهای تهران دسر خوشمزه شکلاتی یکی
قنادی های مشهور تهران
ترینهای تهران شیرینیفروشیهای معروف تهران شعبه دسر خوشمزه
کافه نادری
کافه نادری نام یکی از کافه های قدیمی تهران است و دسر سرو خوراکی فروشی ها عرضه
بستنی فروشی در دوره قاجار
شاه در روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵/۱۶ ذیقعده ۱۳۱۳ ه.ق/ در تهران های ترور بودند دسر
بستنی
بستنی نوعی دسر یخی است بستنیفروشیهای دورهگرد به زودی در تهران پیدا شدند که بستنی
همه چیز درباره بستنی
شده را می توان اولین بستنی ها دانست و طبق اطلاعات موجود، رومیهای دسر بستني در تهران
سفر تایلند
که عبارت "پرنس تور" رویش بود به استقبال ما آمده بود البته در تهران فروشی هم برد هر دسر
عکس: غذاهایی که دلتان نمی آید آنها را بخورید(ویژه عید)
پیتزا و اغذیه فروشی های ایران دسر نسکافه; طرز و کافی شاپ های تهران و ایران را به
برچسب :
دسر فروشی های تهران