صبر جمیل، کلید ورود به بهشت 3 - صبر جمیل یعنی چه؟

در این بخش از سایت برگزیده ها مطالبی درمورد صبر جمیل را برای شما آماده کرده ایم ، امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.

صبر جمیل

صبر جمیل

صبر جمیل

در شماره اول آیات صبر را برایتان خوانیدم

در شماره دوم به تحلیل اولین آیه نشستیم

و اکنون:

در دومین آیه مورد بحث،از صبر «حضرت یعقوب‏» که اسطوره‏اى در صبر و شکیبایى است، سخن به میان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السلام‏ که سخت مورد علاقه‏اش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانى اشکبار صبر کرد تا سرانجام دیده‏اش نابینا شد، اما هرگز سخنى بر خلاف رضاى حق بر زبان نراند و پیوسته‏ شاکر و صابر بود، به تعبیر خودش‏ «صبر جمیل‏» داشت، چنان که در آیه مورد بحث آمده‏است: "وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ " «(برادران یوسف) پیراهن او را با خونى دروغین(نزد پدر )آوردند،(حضرت یعقوب‏ خطاب به فرزندانش)گفت: هوس‏هاى نفسانى شما،این کار را در نظرتان زینت داده، من‏ صبر جمیل مى‏کنم و از خداوند در برابر آنچه شما مى‏گویید، یارى مى‏طلبم»1

برگزیده ها: برادران دروغگو و کم حافظ ه، از این غافل بودند که اگر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام‏ را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدر شان مى‏آورند، لااقل چند جاى پیراهن را پاره کنند تا دلیلى بر حمله گرگ باشد، در حالى که آنها پیراهن برادر را خون آلو د کرده، نزد پدر آوردند، به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها با خبر شد و جمله «بل سولت لکم انفسکم امرا» را گفت، ولى چون در آن شرایط، کارى از دستش ساخته ‏نبود، در حالى که بى‏اختیار اشکش جارى بود، گفت: «فصبر جمیل‏» ، صبر خواهم کرد، صبرى زیبا (که توام با شکرگزارى و سپاس خدا باشد، آلو ده به ناسپاسى و جزع و بى تابى‏نگردد).

درباره «صبر جمیل‏» ،مفسران تعبیرات مختلفى دارند، بعضى گفته‏اند: صبر جمیل، صبرى است که نه بى تابى در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضى گفته‏اند: صبر جمیل ‏آن است که براى خدا باشد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل ‏چیست؟ فرمودند: «هو الذى لاشکوى معه، صبرى است که شکایتى در آن نباشد.»2

بعضى نیز گفته‏اند: صبر جمیل آن است که شکایت نزد خلق در آن نباشد، و از آن ‏جمیل‏تر این که عرض حال خود به خالق کند و با این عرض حال و پناه آوردن به او،حق عبودیت را انجام دهد.

به همین دلیل وقتى که فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام بر آن حضرت خرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مکن،حضرت فرمودند: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى‏گویم،نه به دیگران و از خدا چیزهایى مى‏دانم که شما نمى‏دانید، قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ »3

در سومین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگرى از پیامبران الهى که همگى در برابر مشکلات صبر و شکیبایى پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحم ت الهى گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، مى‏فرماید: «و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را به یاد آور که‏ همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحم ت‏ خود وارد کردیم، زیرا آنها از صالحان بودند، وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ  وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ »4

صبر اسماعیل روشن و آشکار است، زیرا اولا آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانى شود، هر چند خداوند،بر آنها محبت کرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعیل براى آنها فرستاد. ثانیا،در سرزمین خشک و سوزان مکه،کنار خانه خدا ماند تا تدریجا آنجا رونق ‏گرفت.

در مورد صبر ادریس گفته‏اند: نخستین کسى بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوى خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادى که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند.

گفت : جز این نیست که شرح اندوه خویش تنها با خدا می گویم زیرا آنچه من از خدا می دانم شما نمی دانید (سوره یوسف آیه 86)

نامیدن «ذو الکفل‏» به این نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگى که پیش از او به ‏نبوت رسیده‏اند، به این علت‏ بوده است که او در میان بنى اسرائیل مى‏زیست، خداوند به ‏یکى از انبیاء که حکومت‏ بنى اسرائیل را در دست داشت، وحى فرستاد که مى‏خواهم ‏قبض روحت کنم، باید حکومت ‏خود را به دیگرى واگذارى، هر کس که در برابر تو تعهد کند،تا هر شب به عبادت خدا برخیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم‏ داورى کند،بى آن که خشمگین گردد.

جوانى گفت: من متکفل همه اینها مى‏شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش(با تمام مشکلاتى که داشت) وفا کرد، خداوند او را به مقام نبوت مبعوث ‏نموده و ذو الکفل نامیدش.5

آرى،این سه بزرگوار،همه از اسطوره‏هاى صبر و شکیبایى بودند که قرآن کریم به‏ عنوان سرمشقى براى مسلمین جهان، به زندگى آنها اشاره مى‏کند.

در چهارمین آیه، سخن از گفتگوى حضرت موسى علیه السلام و خضر علیه السلام است، در این ‏داستان پر از نکات آموزنده و انسان ساز،آمده است:حضرت موسى علیه السلام براى فراگرفتن‏ علوم تازه‏اى نزد حضرت خضر علیه السلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومى که خدا در اختیارش گذارده، چیزى به ایشان بیاموزد، زیرا این علوم، غیر از «علم شریعت‏» بود که ‏حضرت موسى علیه السلام بر آن آگاهى کامل داشت.

این علوم مربوط به اسرار تکوینى حوادث ‏مختلف جهان بود، ولى به هر حال حضرت خضر علیه السلام که از بى‏صبرى حضرت موسى‏علیه السلام در برابر این آموزش نگران بود،به او چنین گفت: «تو هرگز نمى‏توانى با من شکیبایى کنى و چگونه مى‏توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى، قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا  وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » 6

حضرت موسى علیه السلام به حضرت خضر علیه السلام قول داد که صابر و شکیبا باشد، ولى‏حوادث و پیش آمدها چنان عجیب و تکان دهنده بود که پیمانه صبر حضرت موسى علیه السلام‏ که از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر علیه السلام‏ گشود، حضرت خضر علیه السلام نیز پیمانش را در مورد صبر و شکیبایى یادآور گشت و موسى علیه السلام عذرخواهى کرد، ولى بار سوم، براى همیشه از او جدا شد.

این داستان عجیب، مطالب زیادى را به ما مى‏آموزد، که تنها یک بخش از آن‏ مربوط به بحث ما است و آن این که حضرت موسى علیه السلام صبر و شکیبایى بیشترى داشت، به اسرار تازه‏اى راه مى‏یافت و این ناشکیبایى او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این‏زمینه بیاموزد، در حالى که به گفته یکى از مفسران معروف،اگر صبر و حوصله بیشترى‏داشت،هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش مى‏شد. 7

به این ترتیب صبر و شکیبایى یکى از کلیدهاى علم و آگاهى است.

صبر اسماعیـل روشن و آشکـار است، زیـرا اولا آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانى شود، هـر چنـد خداونـد،بر آنها محبت کرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعیل براى آنها فرستاد. ثانیا،در سرزمین خشک و سوزان مکه،کنار خانه خدا ماند تا تدریجا آنجا رونق‏گرفت

 

ممکن است‏ سؤال شود که آیا پیامبران، آگاهترین افراد زمان خود نیستند؟ پس‏ چگونه حضرت موسى علیه السلام به خاطر فرا گرفتن علومى به دنبال حضرت خضر علیه السلام شتافت و قبل از این که بیش از چند نکته بیاموزد، حضرت خضر علیه السلام او را از خویش جدا ساخت؟

پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبرى باید دانشمندترین و آگاه‏ترین فرد نسبت‏ به ‏قلمرو ماموریتش، در نظام شریعت ‏باشد و حضرت موسى علیه السلام چنین بود، ولى قلمرو ماموریت ‏حضرت خضر علیه السلام مربوط به عالم تکوین بود و کارهایش همچون ملائکه‏ «مدبرات امرا» (ماموران تدبیر در جهان آفرینش)بود. به همین دلیل کارهایى که از حضرت خضر علیه السلام سر مى‏زد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسى علیه السلام بلند شود و هنگامى که حضرت خضر علیه السلام اسرارش را شرح داد،همه را پذیرفت.

اصولا قوانین حاکم بر جهان تکوین با آن چه در جهان تشریع است،گرچه سرانجام ‏به یک نتیجه منتهى مى‏شود، ولى در ظاهر،از هم جداست و از همین رو، دوستى و همراهى حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسى علیه السلام مدت کوتاهى طول نکشید.

ممکن است‏ بعضى از پیامبران و هم چنین امامان علیهم السلام به اسرار تکوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام که از روایات استفاده مى‏شود، ولى این ‏امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین علیهم السلام ضرورتى ندارد،ز یرا یک‏ فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.

در ادامه بحث و شماره آتی بررسی چند آیه ی دیگر را تقدیم حضور شما خوانندگان محترم خواهیم کرد.

 

1- یوسف/ 18.

2- تفسیر قرطبى،ج 5،ص 338.

3- یوسف/ 86

4- انبیاء/ 85- 86.

5- روح البیان،ج 5،ص 515.

6- کهف/ 67- 68

7- در روح البیان ج.5،ص‏287 چنین آمده است:در روایتى آمده است که اگر موسى علیه السلام صبر مى‏کردهزار نکته عجیب،عجیب‏تر از آن چه آموخت از حضرت خضر علیه السلام فرا مى‏گرفت،به همین دلیل هنگامى‏که موسى علیه السلام این سخن را از حضرت خضر علیه السلام شنید،گریه کرد.

 گردآوری: بخش دین و اندیشه برگزیده ها 


,