وقتی خودم تنهایی شدم عروس کشون خودم....

و اما عروسی ............(این خیلی جالبه)

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

حالا فکر می کنید که مامان علی چه عروسی واسه ما گرفت وقتی اون عقد به اون بزرگی به نظرش فقط نامزدی بود حالا پس باید یه عروسی خیلی شاهانه بگیره که عروسی حساب بشه....

بله شاید شما ها هم فهمیده باشید ... هیچ عروسی توی کار نبود...306.gif. و من خیلی ناراحت بودم که حتی کارت عروسی هم ندارم ......... ولی دیگه مهم نبود با خودم گفتم بی خیال همه چی فقط می خوام برم سر خونه و زندگیم همین از هر چیزی بهتره .......

با خودم گفتم قربون امام رضا برم می رم زیارت بعد بر می گردم می یام سر زندگیم

توی این دو سال خانواده های ما هیچ رفت و آمدی با هم نداشتن از هم بیزار بودن و حق داشتن ......

خونه را اجاره کردیم .. من با هزار تا ذوق که نمی تونم الان وصف کنم با یه دل خیلی شاد وسایم را از شاهین شهر آوردم اصفهان آوردم توی خونه ی خودم با بابا آوردیم دو تا ماشین وسیله داشتم ....

خونه ی خیلی قشنگی بود یه مجتمع خیلی بزرگ و شیک ....ما طبقه ی اول بودیم وسایل را با آسانسور بردیم بالا .......

و این جا خونه ی منه!!!!

به به چه روزی بود یه خونه ی خالی که قرار بود با وسایل من پر بشه....... همه چی را بردیم توی سالن گذاشتیم و برگشتیم.

فردای اون روز تنهایی اومدم توی همون خونه که حالا وسایل من ریخته شده بود داخلش . البته نچیده بودیم .

خودم تنهایی یه کم از وسیله هام را گذاشتم این طرف واون طرف خیلی خوشحال بودم ظهر دو تا از دوستام هم اومدند و با هم شروع کردیم به چیدن خونه خیلی لذت بخش بود اون روزها حسابی خونه را چیدیم گاز ، یخچال، لباس شویی خودمون سه تادختر جووون چیدیم...

عصر دوستام رفتند و علی اومد اولین بار من و علی توی خونه ای که قرار بود بشه محل زندگی مون با هم تنها می شدیم علی خیلی خیلی خیلی خوشحال بود وقتی دید که آشپزخونه را چیدیم خیلی خوشش اومد من حسابی خسته بودم و کثیف . بقیه ی اتاق ها خالی بود شب قرار بود وسایل چوبی را بیاره آقای مغازه دار. من رفتم یه دوش گرفتم توی خونه ی جدیدمون با چه وضعیتی !!! خیلی خنده دار بود اون روز من و علی برای چند ساعت واقعا طعم آرامش و راحتی را چشیدیم خیلی خوب بود..... با هم دوتایی خیلی راحت بودیم

دو ساعتی باهم بودیم تا این که شب شد و وسایل چوبی هم رسیدند چند نفر از فامیل های خانوم جون اومده بودند کمک با کمکشون مبلمان را چیدیم ولی ناقص ... فردا قرار بود بریم مشهد من و علی ... ولی خونه هنوز کامل نبود دیگه سپردم به دست همون فامیلمون ....

ساعت 2 ظهر من و علی قرار بود بریم مشهد حالم را نمی فهمیدم شب توی خونه ی بابام با چه فکرایی صبح کردم راستی روز قبلش رفتم آرایشگاه و موهام را مش کردم خیلی ناز شده بودم.. آخه قرار بودم عروس بشم....

خلاصه اون شب تا صبح خواب به چشمم نمی یومد ذوق داشتم داشتم می رفتم ماه عسل مشهد مقدس ....

و اما دوباره مامان علی شروع کرد..........

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

همه این رسم را دارند که وقتی عروس می خواد بره خونه ی بخت . خانواده ی داماد می یان دنبالش و عروس را با هزار تا ناز می برن با هزار تا بزن وبکوب و شادی و عروس کلی ناز می کنه تا بره در واقع همه ی عروس ها با عروس کشون می رن خونه ی بخت ...

ولی من ؟؟؟!!!!!

بیچاره من ، کدوم عروس کشون

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

و اما دوباره من بیچاره با بامبول جدید......

مامان علی به خاطر این که خدای نکرده علی نیاد دنبال من و حداقل یه کار از کارهای من هم مثل بقیه عروس ها نشه.... اون روز که قرار بود ما بریم مشهد از صبح زود آویزون علی شده بود و هزار تا کار بهش سپرده بود و نزاشت که علی بیاد دنبال من تا با هم بریم فرودگاه . تازه گفته بودن اگه خانوادش بیان فرودگاه ما می زاریم میریم و دعوا راه می اندازیم و هزار تا تهدید و من بیچاره آواره و تنها گفتم خدایا چیکار کنم اگه مامان اینا بیان حتما دعوا راه می افته طوری نیست بهشون می گم نیان توی خونه باهاشون خداحافظی می کنم و با علی تنهایی میرم . 0002015B.gif

تا ظهر منتظر علی بودم ساعت حدود 12 بود اما علی نیومد زنگ زد گفت فائزه مامان اینا پیشم هستند و خیلی کار دارند نمی تونم بیام خودت بیا اول خونه تا با هم بریم

باورتون میشه فکر نمی کنم تا حالا هیچ عروسی این طوری عروس کشون خودش شده باشه

بغض کردم 000202B4.gif

لعنت به مامانش این آخرین زجری بود که می تونست توی آخرین لحظه های دوران عقد به من وارد کنه ... طوری نیست توکل به خدا ... اشکام را پاک کردم دلم را پاک کردم از غم و بلند شدم رفتم با مامان اینا خداحافظی کردم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

گفتم علی گرفتار شده نمی تونه بیاد من خودم میرم .... و خانواده ام با حسرت به من نگاه می کردن و حرفی نمی زدن مامانم خیلی گریه کرد وقتی داشتم رفتم از خونمون با بابام خداحافظی نکردم آخه خونه نبود و راست طاقت خداحافظی نداشتم............

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

داداش هام با گریه دنبالم کردن و من تنها ، تنهای تنها شدم عروس کشون خودم

یه ساک برداشته بودم یه ساک کوچولو .... توش وسایل سفرم را گذاشته بودم چند تا دونه بلوز و حوله و برس و ....

راه افتادم سوار اتوبوس شدم می خواستم با اتوبوس بیام تا خونه . آخه توی اتوبوس کسی کاری به کار آدم نداره و آدم راحت تره

از خونه ی ما که شاهین شهر بود تا خونه ی خودم حدود 2 ساعت راه بود . (نوشتم که فکر نکنید علی نیومد دنبالم چون راه نزدیک بود نه راه خیلی دور بود خودش یه مسافرت بود اما چه می شد کرد مامان جونشون تمام تلاششون را کردن که من با چشم گریون برم مشهد)

و من با چشم گریون راه افتادم تنها خودم بودم و ساکم دو ساعت توی راه بودم و توی این دو ساعت با خودم به بعد فکر می کردم سعی کردم به حالا فکر نکنم به تنهاییم فکر نکنم به این که هیچ کس دنبالم نیست فکر نکنم به این که علی نیومد دنبالم فکر نکنم به این که عروس کشون نداشتم فکر نکنم به این که غریبم فکر نکنم

فقط به این فکر کنم که دارم میرم مشهد و تا یک ساعت دیگه از دست مامان علی راحت می شم و دیگه خودم خونه و زندگی دارم ....

به جاده چشم دوخته بودم چقدر زیبا بود .... تا حالا به پیچ و خم جاده این قدر قشنگ نگاه نکرده بودم چقدر دلنشین بود این خطوط مارپیچ جاده

و من یه دفعه چشم باز کردم و دیدم که رو به روی در خونه ی خودم ایستادم رفتم تو....

مامان و بابای علی با کمال پرویی اومده بودن توی خونه ی من با دل راحت نشسته بودن روی مبلمان من و تقریبا شوکه شده بودن باورشون نمی شد این خونه وزندگی ماست . باورشون نمی شه دختری را که این قدر مسخرش کردن حالا یه خونه را به این زیبایی و کاملی چیده... 00020459.gif شوکه شده بودن...... 

زحمت کشیدن از جاشون پا شدن و سلام کردن من هم سلام کردم می خندیدم می خواستم نفهمند که من چقدر ناراحتم می خندیم خنده ای که توش هزار تا گریه بود از تنهایی ولی به رو نیاوردم خواستم داغشون کنم و می دونم که کردم....

سریع چمدونمون را با علی بستیم و راه افتادیم به سمت فرودگاه

قلبم تند تند می زد یعنی داره تمام می شه یعنی دارم راحت می شم یعنی دارم میرم مشهد یعنی دیگه بعد از این می یام توی خونه ی خودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

توی همین فکرها بودم که دیدم نشستم روی صندلی هواپیما پهلوی علی و هواپیما داره بلند می شه از روی این زمین پر از ذلت .........

خوشحال بودم بلند شده بودیم از روی زمین 0002043B.gif 

توی آسمون وقتی مطمئن شدم دیگه دست مامان علی بهم نمیرسه تازه چشمام را دوختم توی چشمای علی

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 این شوهره من کسی که قرار باهاش زندگیم را شروع کنم و شب میلاد حضرت فاطمه ی زهرا ........ این مرد قراره تا آخر عمرم سایه ی بالای سر من بشه .... این مرد قراره مرد زندگی من بشه...... و من همیشه در کنارش باشم....تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.comتصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.comتصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.comتصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.comتصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

و بالاخره تمام شد ما مشهد بودیم

باور کردنش سخت بود با خودم می گفتم نکنه دارم خواب می بینم ؟؟؟2uge4p4.gif

یادش بخیر .............. اون روز وقتی برای اولین بار با علی رفتیم حرف امام رضا ... چه زیارتی کردم امام رضا را چقدر بهم چسبید این زیارت .......... قربون برم آقا ........ اصلا بلد نبودم حرم کجاست ولی خود آقا طلبیده بودم یه دفعه چشم باز کردم دیدم جلوی حرم آقا ایستادم و اشکام نمی زاشتند که ضریح را واضح ببینم چه قدر لذت بخش بود....

 شب با علی قرار گذاشته بودیم توی همون صحنی که وارد شده بودیم سر ساعت قرار رسیدیم به هم و عاشقانه رفتیم به سمت هتل اون شب اولین شب از زندگی مشترک ما بود و اون شب چه شب خوبی بود...........

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد


مطالب مشابه :


جملات زيباي متن كارت عروسي

اس ام اس جديد 93 - جملات زيباي متن كارت عروسي - اس ام اس,اس ام اس جديد,اس ام اس عاشقانه,اس ام اس خنده دار,اس ام اس غمگين,اس ام اس تولد,اس ام اس 93 - اس ام اس جديد 93.




متن کارت عروسی سری جدید | متن کارت عروسی

خانه اس ام اس - متن کارت عروسی سری جدید | متن کارت عروسی - خانه اس ام اس , اس ام اس جدید , عاشقانه , خنده دار , سرکاری , تیریک.




متن کارت عروسی

سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما .... اس سری جدید متن کارت عروسی سری جدید متن کارت عروسیv سری جدید متن کارت عروسی سری جدید متن کارت عروسی سری جدید




فصل اول عروسی

خواهر های دیگم عروس فامیل شده بودند و خدا رو شکر زندگی ها شون خوب بود واسه همین مامانم هم دوست ... واسه کارت عروسی هرچی میگشتیم کارت جالبی که به دلمون بشینه پیدا




عکس چند مدل لباس عروس ساده و شیک برای عروسای ساده پسندمون

لباس عروس جدید ایرانی مدل 2014 ، لباس عروس 2014،لباس عروس رنگی و شیک. مدل های جدید و شیک لباس عروس ۲۰۱۴. لباس عروس جدید ایرانی مدل 2014 ، لباس عروس




وقتی خودم تنهایی شدم عروس کشون خودم....

و من خیلی ناراحت بودم که حتی کارت عروسی هم ندارم ......... ولی دیگه مهم نبود با خودم گفتم بی خیال همه چی فقط می خوام برم سر خونه و زندگیم همین از هر چیزی بهتره .




متن بسیار جالب کارت عروسی کاملا جدید

به نـــگاهم خـــــــــــوش آمدی - متن بسیار جالب کارت عروسی کاملا جدید - در سقوط هم می توان سهمگین،باشکوه،با صلابت و زیبا بود این را آبشار به من آموخت.




برچسب :