سفرنامه اندونزی (بالی 1)

حوالی نیمه شب و فرودی آرام در فرودگاه دنپاسار...

میهمان یک زوج هندو مذهب بودیم با دو فرزند: تدی ۹ ساله و رندی ۵ ساله که اتاق خوابشان را به رسم مهمان نوازی در اختیار ما نهادند.

پیشاپیش از ساری (میزبان مان) برای پرواز دیر وقتمان عذر خواهی کرده بودیم و پاسخ شنیدیم که مشکلی نیست و منتظرمان می مانند و تذکر دادند برای رسیدن به شهر فقط از تاکسی های Blue Bird استفاده کنیم. این شرکت در تاکسیرانی اندونزی بسیار خوشنام است و از تاکسی متر برای محاسبه قیمت استفاده می کند. وقتی رسیدیم، زن و شوهر خواب آلود، نشستند و برای ۳ روز اقامت در بالی یک برنامه فوق العاده ریختند. قاطعانه می گویم به لطف ساری درک من از بسیاری گردشگران که ۲ هفته در این جزیره می مانند، بیشتر است. ابتدا یک لیست از علایقمان نوشتند و یک خروار سوال در مورد جاذبه های بالی پرسیدند تا فقط جاهایی که حس خوبی بهمان می دهد را بدون اتلاف وقت ببینیم. سوال بعدی در مورد گواهینامه بین المللی بود که هیچ کدام نداشتیم. گفتند بهترین راه برای گشتن بالی داشتن وسیله نقلیه شخصی است و پرسیدند اهل موتورسواری هستیم یا خیر. با پاسخ منفی ما به این نتیجه رسیدند که برایمان ماشین و راننده کرایه کنند. با شنیدن حرفهایشان کمی گیج شدیم. ماشین با راننده؟ یک درصد هم به ذهنمان خطور نمی کرد هزینه پایینی داشته باشد. پرسیدیم و دانستیم ۷۲ ساعت کرایه ماشین و ۲۴ ساعت در اختیار داشتن راننده (۸ ساعت در روز) چیزی حدود ۷۵۰۰۰ تومان در می آمد. فوق العاده بود و این مزیت را داشت که دیگر نگران پیدا کردن آدرس یا برنامه ریزی زمانی نباشیم چون ساری تمام جزئیات برنامه روزانه را با راننده هماهنگ می کرد. چنین شد که فردا صبح راس ساعت ۸ راننده و ماشین دم در منتظرمان بودند.

به دفتر خاطراتم رجوع کردم تا ببینم بعد از اولین گشت در بالی چه احساسی داشته ام؛

چنین نگاشته ام: به جرات می گویم امروز قشنگ ترین روز سفر بود...

برای رسیدن به اولین مقصد، از کوتا حدود ۴۵ کیلومتر راندیم تا به معبد افسانه ای بالی برسیم. Tanah Lot یک معبد مقدس نزدیک ساحل با تعداد بسیار زیادی توریست و بازار صنایع دستی که مجسمه های متنوع و سمبولیک بالی را می فروشند.

با اینکه حدود ۹۰ درصد جمعیت اندونزی مسلمانند، بیش از ۸۰ درصد اهالی بالی، هندو مذهب هستند. به دلیل تفاوت های بسیار، مردم اندونزی بالی را بیشتر یک ناحیه مستقل می دانند تا قسمتی از اندونزی.

بالی به جزیره خدایان معروف است. کم کم چشمانتان به دیدن مجسمه های فراوان خداهای این سرزمین عادت می کند.

دور نمای معبد تانا لات؛ باید به آب زد تا به ورودی معبد رسید. به عنوان اولین مقصد انتخاب خوبی نبود؛ هنوز اشتیاقی به کشف آیین هندو نداشتیم و وسوسه نشدیم تا زانو در آب فرو برویم...

معبد پورا بالونگ نیز در همان محدوده قرار گرفته و ظاهر مسحور کننده ای دارد...

بازدید از محوطه تانا لات (که یکی از زیباترین مناظر غروب بالی را نیز داراست)، تماشای مناظر طبیعی خارق العاده و بازار متفاوت صنایع دستی که با ازدحام گردشگران جای سوزن انداختن نداشت، فرصتی بود تا اندکی از تفاوت های جزیره را درک کرده و بخواهیم طبیعت و فرهنگ جزیره را عمیق تر بکاویم... بعد از یک ساعت راننده خوش اخلاق مان را در پارکینگ پیدا کردیم و سوار شدیم. روی کاغذ نگاه کردم تا مقصد بعدی را پیدا کنم: Bedugul

بدوگل در نزدیکی اوبود واقع شده... اوبود به جهت تعداد پرشمار جاذبه های توریستی از مناطق پر رفت و آمد جزیره تلقی می شود. بازارچه صنایع دستی و محله هنرمندان یا جنگل میمونهای مقدس... شالیزارهای پلکانی برنج یا معبد بدوگل تنها بخشی از دیدنیهای این منطقه به شمار می روند.

در طول مسیر، اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد، شالیزارهای تمام نشدنی برنج بود. نکته جالب، همسایگی شالیزارهایی ست که از نظر زمان برداشت هیچ تناسبی با هم ندارند و این هدیه آب و هوای استوایی است تا زمانی که یک همسایه برنج می کارد، دیگری شالیزار سبزش را به تماشا بنشیند و آن یکی محصولش را برداشت کند و این چرخه پایان ناپذیر تکرار می شود و در وجود گردشگری چون من، دیدن یک معجزه را تداعی می کند... (درختان میوه هم همین چرخه را طی می کنند.)

زمانی که دکمه شاتر را می چکاندم تا کمی طراوت شالیزار سوغات بیاورم، خاک هم گوشه ای از دل مرا به یادگار گرفت... به دیدن رقص خوشه ها با نسیم میهمانم کرد و تپش قلبم را، شادمانی ام را، ستایشم را به خاطر سپرد.

از چند دقیقه قبل باران گرفته بود و بازدید از شالیزارهای پلکانی ناممکن شد. رسیدیم بدوگل: به دریاچه زیبای بِراتان و معبد خیره کننده اش که به نوعی سمبل بالی به شمار می رود... دریاچه براتان مشهورترین دریاچه بالی ست و نمای خیره کننده ای از کوه های دوردست و معبد روی دریاچه فراهم می کند و امکانات بسیاری برای ورزشهای آبی فراهم نموده است.

اکثر قریب به اتفاق مجسمه ها و خدایان هندو با پارچه پوشیده شده اند... حیا در تمام ادیان تعریف شده و در مکانهای مقدس بسیار ملموس تر است.

معبد اولون دانو

نمای دیگر معبد

بر بلندای دریاچه مه به پیامبری آمده بود؛ خرق عادت می کرد و به خدا فرا می خواند...

باران شدت گرفت و بازدید از جنگل میمونهای مقدس به روز دیگری موکول شد. به سمت ساحل کوتا رهسپار شدیم. معروف ترین ساحل بالی ست و اطرافش را فروشگاه برند های مشهور، رستورانها و هتل ها فرا گرفته اند.

کوتا سرزنده ترین و با روح ترین ساحلی ست که در تصور بگنجد... نمونه ی کوچک حیرت آوری از کره خاکی ست. یک ساحل شادِ شلوغ که وقتی به گردشگرانش بنگری، از صورتی که به صورت دیگر نظر کنی، پرچم کشورها عوض می شود. سرگیجه ی شیرینی می دهد تشخیص این همه تفاوت. احساس فوق العاده ای است بودن در میان آن جمعیت و تماشای شور و شوقشان... بالی یکی از نزدیک ترین مقاصد توریستی به استرالیاست و بخش عمده ای از گردشگران بالی با پروازهای ارزان از آنجا می آیند؛ با این وجود کشوری نیست که بخواهید نماینده اش را بیابید و در چرخش چشم یا گوش دادن به قیل و قال جمعیت پیدایش نکنید. دیدن گردشگران چه حمام آفتاب گرفته باشند چه در حال مطالعه... چه در حال شنا یا در حال استراحت؛ موجی از زندگی را به سوی نگاه کنجکاو شما پرتاب می کند.

اگر از غروب خورشید چشم پوشی کنیم، مطبوع ترین منظره ساحل کوتا، تماشا کردن گردشگرانی ست که برای موج سواری آمده اند. همانها که موقع رسیدن به فرودگاه بالی یا ترک آن، با تخته های موج سواریشان حس کنجکاوی را به جان آدم می اندازند.

کم کم غروب از راه می رسید و این برای ما اولین تصویر غروبِ اقیانوس بود... دلم جر می زند تا احساسم را به واژه دربیاورم و نمی توانم...

در دوردست ها، انگار، کسی پیدا بود... در تعقیب خورشید، قلم به دست گرفته بود و هنرمندانه، رنگ های ناب بر بوم می پاشید و چَشم می نواخت و دل می ربود و مجنونها از پی می گذاشت و می گذشت...

 

صبح فردا را با دیدن رقص باستانی بالی آغاز کردیم. در آیین هندو، رقص جایگاه والایی دارد چرا که هنری مقدس شمرده می شود که از خدا به انسان رسیده است. در ورودی سالن، دختری با لباس سنتی ایستاده و با لبخندی دلنشین خوش آمد می گوید. تا زمان شروع نمایش گروه موسیقی که همه یکسره بنفش پوشیده اند، با آوای شاد سازهای بالیایی شما را سرگرم می کنند. رقص سنتی بالی، در هفت مرحله اجرا می شود. بخش ابتدا و انتهایی آن با ورود و خروج یک حیوان سمبولیک همراه است و مهمترین بخش آن که شامل رقص دو دختر هندوست، تکیه بر حرکات چشم و مخصوصا دست رقصنده ها دارد.

باغ معبد گوا گاجا – تعدادی سنگ بزرگ در باغ وجود دارد که از قدمت بسیاری برخوردارند. این معبد تعمدا در فضای میان دو رود ساخته شده و اهالی معتقدند فضایش انرژی جادویی دارد.

حوضچه شستشو

غار فیل بازمانده از قرن ۱۱

فضای کوچک داخل غار

سنگهای چیده شده در این قسمت نشان از قدمت بسیار زیاد معبد دارند. این فرضیه مطرح است که در گذشته معبد متعلق به مانک های بودایی بوده است.

یکی از مجسمه های معبد

مقصد بعدی معبد تیرتا بود. این معبد برای چشمه آب مقدسش مشهور است. سمت چپ معبد، یک ویلای مدرن وجود دارد که برای بازدید سوکارنو، اولین رئیس جمهور اندونزی ساخته شده و در حال حاضر برای اقامت افراد مهم به کار می رود. روز بازدید ما، یک آیین ویژه هندو برگزار می شد. 

اولین تصویر از نیایش مردم در معبد تیرتا...

برای ورود به معبد نه تنها داشتن حجاب برای بدن الزامیست که باید کمربندی هم به کمر ببندید تا اجازه ورود بیابید.

حوضچه آب مقدس – هندوها ابتدا بدنشان را در آب می شستند تا آلودگیها را از روح و جسمشان دور کنند، سپس بیشترشان لباس سپید رنگ می پوشیدند و هدایایشان را پیشکش خدایان می کردند و ساعتی به دعا می نشستند.

هندوی جوان غرق در فکر بود.

یکی از میزهای بی شمار پیشکشی که بسیار زیبا تزئین شده بود. برای احترام به فضای معنوی و نیایش مردم نزدیک تر نرفتیم.

این حوضچه با وجود گیاهان بسیارش، شفافِ شفاف بود.

ماهیها انگار انرژی موجود در فضای مقدس دور و برشان را درک کرده بودند. رفتار و حرکاتشان بسیار دیدنی بود و تماشایشان ساعتی ما را به خود مشغول کرد.

دهان باز آن یکی را نگاه کنید. وقتی این عکس را می گرفتم، رضا داشت برایشان غذا می ریخت…

در خروجی معبد، از میان بازار صنایع دستی می گذرد. محبوب ترین سوغاتی های بالی ماسک های چوبی و زیورآلات دست ساز جزیره اند. برای خرید سوغات، معبد تیرتا هم به اندازه اوبود مناسب است مشروط بر آن که قیمت های پیشنهادی فروشندگان را تقسیم به ۵ کنید. اگر اهل چانه زدن نیستید، بهتر است در این مکان از خرید صرف نظر کنید.   

 

پی نوشت ۱: بالی محل اتصال اقیانوس آرام و اقیانوس هند است. "دروازه اقیانوس" پیوند زیبای این دو را نشان می دهد.

پی نوشت ۲: اطلاعات آیین هندو را در گزارش بعد برایتان خواهم نوشت...


مطالب مشابه :


سفرنامه گوا

سفرنامه الکترونیک - سفرنامه گوا - خاطرات مسافری آشنا بر بال الکترونهای بی پروا




سفرنامه هند - از تصمیم تا بمبئی (قسمت اول)

گلسنگ: همزیستی دوستانه گل و سنگ - سفرنامه هند - از تصمیم تا بمبئی سفرنامه هند: گوآ




سفرنامه هند- قسمت سوم: اورنگ آباد

گلسنگ: همزیستی دوستانه گل و سنگ - سفرنامه هند- قسمت سوم: اورنگ آباد سفرنامه هند: گوآ




سفر به مرز کمونیسم و کاپیتالیسم (سفرنامه اوکراین) - بخش دوم

[شرمفارسی] - سفر به مرز کمونیسم و کاپیتالیسم (سفرنامه اوکراین) - بخش دوم - وسواس نخست ما ایرانیان




اسباب میکشیم!

گلسنگ: همزیستی دوستانه گل و سنگ - اسباب میکشیم! - این وبلاگ، روزانه نویسی نیست. حال و هوا




سفرنامه اندونزی (بالی 1)

کوله پشتی نارنجی - سفرنامه اندونزی (بالی 1) - هوای سفر دارم، کفشهایم را می پوشم و کوله پشتی ام




برچسب :