گفتگو با جناب آقای دکتر علی ( عمران) اسدی
زندگی آقای دکتر عمران اسدی در یک نگاه
1331_تولد در اتو (6/12/1331)
1337-ورود به مکتب خانه در اتو
1339/7/1_ورود به کلاس چهارم ابتدایی با بر گزاری یک امتحان جهشی
1342/3/30_اتمام کلاس ششم در اتو
1345-1342-ادامه تحصیل در زیرآب در مقطع راهنمایی( دوره اول دبیرستان)
1344-شرکت در المپیاد درسی به عنوان نماینده سوادکوه در قائمشهر
1348-1345-ادامه تحصیل در قائمشهر در رشته ادبیات
1345-فوت پدر به علت سرطان
1349-انجام کار حسابداری در طرح استحصال چوب در اتو ولاجیم
1348-اخذ مدرک دیپلم در سن 16 سالگی
1349- شرکت در امتحان کنکور
1350-قبولی در رشته روان شناسی دانشگاه تبریز
1353-شرکت در فعالیت سیاسی بر علیه رژیم شاه در دانشگاه تبریز
1354- قبولی در امتحان بورسیه اعزام به فرانسه و ممانعت از اعزام به دلیل فعالیت سیاسی
1354-شروع خدمت سربازی در پایگاه ششم شکاری بوشهر
1/10/1356 قبولی در ازمون استخدامی وزارت بهداری و شروع دوره کارورزی ششماهه در بیمارستانهای روانپزشکی تهران جهت اخذ تاییدیه روانشناسی بالینی
1357/6/17-قبولی در رشته روانشناسی بالینی و رشته مدیریت توانبخشی در مقطع کار شناسی ارشد
1359-1358-وقوع انقلاب فرهنگی در ترم سوم و باز ماندن از تحصیل
1370-قبولی در رشته مدیریت خدمات بهداشتی و در مانی در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران
1363-1367-پذیرش مسولیت هایی مانند کارشناس روان شناسی،مسول بهداشت روان استان سمنان،مدیر بهداشت دهان و دندان بهداشت حرفه ای بیماریهای غیر واگیر وبهداشت مدارس استان
1367-1375-مدیر شبکه بهداشت ودرمان شهرستان سمنان
1375-1385 مدیر گروه مرکز گسترش شبکه های بهداشتی ودرمانی دانشگاه علوم پزشکی سمنان
1384-1385-تدریس در مدرسه عالی بهداشت،دانشکده پزشکی سمنان،دانشگاه آزاد دانشکده پرستاری ومامایی
1385-بازنشسته شدن از کارهای دولتی
1385-خدمت در موسسه حمایت از مستمندان برای کمک به نیازمندان در زمینه های مختلف
-1385-1393-خدمت در موسسه درمان و نگهدارنده مربوط به اعتیاد وابسته به دانشگاه علوم پزشکی سمنان وبخش خصوصی به عنوان روان شناس بالینی
مقدمه
از ابتدای شروع بکار وبلاگ نیکان اتو قرار بود گفتگویی با جناب آقاعمران اسدی انجام گیرد،اما در عمل این کار بیش از یکسال به تاخیر افتاد.او متولد (1331 6/12/)است و اکنون شاخه های سبز عمرش به بالای شصت سال رسیده است.زندگی او به تحصیل وکار و تدریس سپری شده است.همه این سالها همچون سالکی سر به زیر زائر معبد دانایی بود و یا در پی نشر دانایی.
سالهای زیادی در سمنان روزگار می گذراند.قبل از انکه روی خوش زندگی را ببیند ،پدر را که در سرش آرزوی بالندگی فرزندش را داشت در13 سالگی از دست می دهد.اما سایبان مهربانی خانواده و فامیل را در سرش احساس می کند و لحظه ای دست از تلاش و اعتماد بر خود بر نمی دارد.در برابر تند بادهای حوادث زندگی با جثه کوچک ولی مردانه می ایستد.فرازهای غم انگیز زندگی اش را با درخشش زیبا پشت سر می گذراند و تجسم بخش آرزوهای پدر می گردد.
وقتی با او سخن می گویی به آرامی و بامتا نت به سوالات جواب می دهد.او اهل تبلیغ و هیاهو نیست و با عالم و آدم صمیمی است.در مورد همه حرمت نگاه می دارد.اندیشه هایش انسان دوستانه است.نه اسیر تعصبات سنت گرایان رویگردان از واقعیات است و نه مرعوب فضای روشنفکری.او در واقعیات زندگی و زمان خود زیست می کند و حوادث زندگی خود را با حافظه ای خوب و به روانی آب و صادقانه برایم نقل می کند. دوست ندارد در دیدگاهی خاص خود را اسیر نماید.بی ریا عشق را می ستاید و زندگی خود را وقف کمک به هم نوع و انسان کرده است.در این مورد خود را میراث دار ماندگار مادر مهربان و دوست داشتنی خود می داند.
پناهگاه هم محلی ها ،دوستان و فامیل است و بسیاری از تنش ها و درد و غم اطرافیان را با نسیم ادب و اخلاق وتخصص خود آرام می کند.ایشان برای نسل من (1342) در این محل و دیار یک الگو بوده و هست. مبارزات دوران دانشجویی او در تبریز بر علیه حکومت پهلوی ،تلاش بی وقفه او برای رسیدن به پیروزی و موفقیت در زندگی ،همدلی و کمک و یاری او به انسانها و خصوصیات بارز شخصیتی او دلائلی بود که ما را به سمت او جذب می نمود.در این گفتگو او به باز خوانی زندگی خود می پردازد و رویداهای زیبا و تلخ زندگی خود را با ادبیات و کلام خود در قالب کلمات و جملات می ریزد و در مقابل منظر نگاه من و شما قرار می دهد.
امید وارم عدد شمع میلاد او به بالای صد برسد.
متن گفتگو
ابتدا مختصری از اوضاع اجتماعی واقتصادی واموزشی وفرهنگی اتو که بخاطر دارید را برای اطلاع نسل فعلی بیان کنید.
ابتدا بایستی خوشحالی وانبساط خاطر خودرا از عملکرد جنابعالی ،و سایر افرادی که همانند شما عشق به زادگاه خود دارند، وبا ایجاد چنین وبلاگهایی اهتمام جدی در شناسایی اداب ورسوم <<اتو>> داشته وبه یک نوعی پل ارتباطی بین نسل قدیم وجدید وهمینطور تبادل وتعاطی فکری دراینمواردبا هم نسلان خود وخلاصه با ادمیانی که بدلیل اینکه زادگاه خود ویاپدران ویا اجدادانها<< اتو >>نقطه مشترک بوده رااعلام دارم وبرای جنابعالی وسایرین ،ارزوی توفیق و کامیابی داشته باشم .
دوم اینکه دربیان خاطرات شخصی خودم ،سعی ام براین باشد که افرادی که در قید حیات نیستند ویا اینکه در قید حیات بوده ودر راستای زندگی من مددرسان خودم و یاسایرین بودند را در کمال صداقت بیان نموده ،که هم یادی از خصایل نیکوی این درگذشتگان ویا بازماندگان انها، نموده که هم نام نیک انهادر خاطره نسل فعلی زنده بماند وهم در روایت زندگی، رسم امانتداری را بجا اورده باشم. بنابر این روابط درون خانوادگی خود را کمتر وروابط اجتماعی با مردمان اتو را در سطح گسترده تر وبا تعمق بیشتر مطمح نظر قرار بدهم.
سوم اینکه منابع بازگویی این خاطرات زندگی شخصی ویا دیده ها وشنیده های خودم ویا وابستگان وخویشاوندان که با هم حشر ونشر داشته و به اضافه مراودات ومکالمات بجا مانده در مجامع ومراسم که توسط معمرین دران جمع بیان شده و همین طور مادر مرحومم از دهه های 10 و 20 و30 یعنی قبل از تولدم ودوران کودکیم که بخاطر م مانده، بیان میشود، ودر واقع با عنایت به سن وسال 62 سالگیم وبرگشت به سی وچندسال قبل که برخی از روایتهای زندکی مردم دیار خودرا از افراد موثقی شنیدم ،یک بازده زمانی نزدیک به یک قرن را دربر میگیردواین وا کاوی صرفا در راستای اطلاع رسانی به نسل جوان ومیانسال فعلی و برای اشنایی با گذشتگان خود بوده، قصد وهدفی دیگری در میان نخواهد بود وامیدوارم در این تاریخ نگاری مستند ، امانتدار خوبی باشم .
اما ازاین مقدمه که بگذریم در پاسخ به این پرسش بایستی به اطلاع تان برسانم باتوجه به شواهد ونشانه های برجامانده منطقه کسلیان به دلیل برخورداری از منابع ومواهب طبیعی و بکر ودست نخورده در یک قرن گذشته، محیط مناسبی برای دام ودامپروری سنتی بوده وبا مراجعه به پیشه اجداد مان شاید بتوان گفت همه طوایفی که مقیم اتو بوده ویا به این روستا مهاجرت کردند مناسبت منطقه برای دامداری بوده ،که یا گاو ویا گوسفند داربودند که شواهد بجا مانده از گاو سراها در جنگلهای اطراف اتوکه امروز تنها نامی ازانها باقی مانده موید این امر میباشد. دوم اینکه زمینهای زراعتی تاشعاع حدود500-1000متر به زراعت اختصاص داشته ودر دهه های 1310و20 به دلیل افزایش جمعیت شروع به تبر تراشی برای تحصیل زمینهای زراعتی از بیشه های جنگلی مجاور زمین زراعتی نموده که دراواخر سالهای1338-39-40 را خودم شاهد بوده که دران سالهاجنگلبانها که غیر بومی بوده، افرادی رابازداشت ،که باوساطت وتدابیر مدبرانه وسیاستمدارانه کدخدای وقت ،مرحوم حاج حسن دادوی رهایی پیدا کردند وضمن اینکه به دلیل کثرت تعداد دام درهرخانواده، نیاز به همکاری چندین نفر به خصوص نسل جوان خانواده بوده که با سرپرستی ومدیریت بزرگ خانواده، تحت عنوان<< مختاباد >>انجام وظیفه کرده همین امر زمینه اشتغال زیادی را فراهم می ساخت.و همچنین برای تامین علوفه وغذای خانواده کار کشاورزی که عمدتا کشت برنج وگندم وجو وارزن بوده هم رونق داشته ودر واقع ،بجز در نفت و قند وشکر چای و نمک به نوعی خودکفابوده وبیشتر روابط تجاری ،با دستفروشهای محلی که اغلب از فیروزکوه وروستاهای اطراف ان منطقه می امدند ،به صورت (تهاتری) بوده مانند تبادل نمک با گتدم ویا جو ویا مغازه داران در رباط سر (نام قدیم زیراب) که برخی از انها از مهاجرین شهمیرزاد سمنان بوده، که اخلاف انها در حال حاضر مقیم زیراب میباشند . ودر مرحله بعد تعامل زیادی دربین خود روستاها بوده که درکمال حسن نیت همجوار هم زندگی میکردند وبر خلاف سایر مناطق در کشور ،که اختلاف ودرگیریهای زیادی از نظر قومی و قبیله ای در زمینه مراتع ودام زمین کشاورزی وخیلی موارد دیگر باهم داشتند، این دست از خصومت ها مسبوق به سابقه نیست، بلکه ازدواج دختر وپسر از دو روستا باعث قرابت سببی و وصلتهای فامیلی شده ،که در حال حاضر هم شاهد این نوع از خویشاوندی بوده که ریشه درگذشته دیار مادارد
(نمایی کلی از روستای اتو )
ازنظر اجتماعی خانواده ها به صورت گسترده ودرکنار هم زندگی میکردندوزوجهای جوان ،تا زمانی که استقلال اقتصادی نسبی بدست نمی اوردند، ازخانواده جدا نمی شدند وخانه ها در کنار هم بوده واز در ودیوارحیاط ، خبری نبود، به عبارتی حیاط وکوچه ها به صورت مشاع ومشترک قابل استفاده بوده واز دهه40 دیوارکشی حیاط به مرور متداول شد واداره روستا از بعد سیاسی ،بعهده کدخدا بوده که رابط مامورین دولتی از جمله ژاندارمری در زمان سرباز بگیری ویا اطلاع از کسانی که به سن سربازی رسیدند وبایستی به سربازی یا به قول ان زمانها به اجباری بروند ویا مامور ثبت احوال برای تهیه شناسنامه (سجل احوال) ویا دراین اواخر همکاری با مامورین بهداشت برای سمپاشی بر ضد مالاریا وواکسیناسیون (ایمن سازی) وبیماریابی ویا مامور مالیات وباج وخراج دادن مراتع به دامداران وموارد دیگراز این دست .........، که قبل از سال 1320( زمان فوت) عمویم خلیل الله بیک (پدر برادران اسدی مرحومین فضل الله وحاجی شیراقا گل اقا علی اقا وحسین اقا) بوده وپس از فوت ایشان ،مرحوم حاج حسن دادوی این سمت را عهده دار بوده وبه دلیل اینکه سوادنداشتند ،مرحوم علی مدد اسدی در کار کتابت به ایشان مدد میرساندند وپس از فوت ان مرحوم قبل از سال 1340 این سمت به پسر عمویم حاج شیر اقا اسدی رسیده که تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشته و بعد ازانقلاب هم اداره روستاها در قالب شورا ودهداری تداوم یافت .بد نیست این را اضافه کنم که سربازی در دوره پهلوی اول قبل از 1320 دوازده سال بود که از هر قوم وطایفه یک نفر به سربازی گسیل میشد که مرحومین حاج حسن دادوی و حاج میرزا بابا شهابی از جوانانی بوده که دوره سربازی 12 ساله را به نیابت از مردم اتو به سر انجام رساندند.
اطلاعات خوبی بود که بخش عمده انرا من برای بار اول شنیدم و بالطبع برای هم نسلان من ونسلهای بعدی میتوانداگاهی بخش باشد درخصوص وضعیت اموزشی وفرهنگی چه چیزهایی بخاطر دارید ؟
در خصوص اموزش با توجه به سابقه تاریخی اموزش در ایران که مدارس براساس الگوی فرهنگی از اواخر دوره قاجار وابتدای حکومت پهلوی اول در ایران ازشهرهای بزرگ شروع شده تابتواند در شهرها وبخشها وروستاها بنیان بگیرد زمان زیادی گذشته، ودر یک برنامه تلویزیونی شبکه تبرستان که از منطقه دودانگه ساری گزارش تهیه می کرد یکی از اعضای شورا روستای پهندر شروع بکار مدرسه براساس سبک ومتد وزارت فرهنگ ان زمان را در سال 1320 در ان روستا اعلام نموده که با توجه به مصاحبه جنابعالی با عزیزان پیشکسوت اقایان عطایی واسدی وفتاحی شروع به تحصیل انان در مدرسه پیر نعیم بود، اغاز بکار اموزشی دردهستان کسلیان به سال 1334 به روستای پیر نعیم برمیگردد، ولی باید اضافه کنم در نبود خدمات اموزشی به سبک جدید ،اموزش در مکتبخانه در اتو قدمت زیادی برخوردار است، همانطوریکه در چند ماه گذشته به برخی از این افراد فاضل اشاره داشتید .ولی انچه از متولدین قبل از 1320 شنیدم مرحوم ابوالحسن شهابی جد بزرگوار خانواده شهابی هم به عنوان معلم مکتبخانه از متقدمین بوده وهم درتدوین وپایه گذاری فرهنگ عاشورایی و تعزیه خوانی ،بانی خیر این پدیده فرهنگی ومذهبی بودند وبعدازایشان مرحوم حسین تقوی ادامه دهنده راه ایشان بوده وامتیاز مرحوم تقوی ،قصیده های پر نغز ومغز ایشان درخصوص پیش بینی عالمانه شان، از اثرات تخریبی مدرنیزاسیون بر اداب ورسوم وسنت ان دوره، میتوان بیان کرد واز محتوی اشعار میتوان دریافت که ایشان دراندوره مسافرتی به تهران داشته وظواهر فرهنگی بر گرفته شده از فرهنگ غرب که در اعمال ورفتار مردم مشهود بوده از نزدیک مشاهده کرده ومن یکبار این قصیده را که به درخواست جمعی از مردم ،در یکی از اعیاد، احتمالا بعد از نماز عید فطر از داماد ان مرحوم (مرحوم حاج نادعلی رستمی) خواستار شده ،ایشان این قصیده را که بسیار هم مطول بوده از حفظ خوانده که بعدها که من درک فهم بیشتزی یافته واین اشعار را از زبان سایر افراد شنیدم ،متوجه بینش وبصیرت مرحوم تقوی شده، که با علم دانش سنتی زمان خود، با سراییدن چنین اشعاری توانسته ،دغدغه های فکری خود را از این هجمه فرهنگی در ان زمان به خواننده یا شنونده منتقل کند ،که جادارد نواده های ایشان درثبت وضبط تراوشات فکری این عالم بزرگوار اقدام عاجل معمول دارند که خدای ناخواسته به دست فراموشی سپرده شود وپس ازاین بزرگواران شخصیت فرهنگی دیگری که تداوم بخش امور اموزشی بوده مرحوم حاج نادعلی رستمی بوده که بکار مکتب داری همت گماشته اگر چه من از محضر درسی ایشان تلمذ نکرده ولی همیشه از راهنمایی وهدایت درسی ایشان بهره مند بوده و از خصوصیت بارز ایشان این بوده که، گرچه سواد قرانی داشته ولی در دوره خود انسان بسیار با سواد و اندیشمندی بوده وعلیرغم مخالفت ضمنی برخی از علما در خصوص اموزش متد جدید، ایشان مشوق خانواده ها به ثبت نام فرزندان خود در مدارس جدید بوده و میتوان گفت با بینش واگاهی که از دانش نوین روز داشته برای من وهمسالانم نقش یک مشاور راداشته ودر تفهیم مطالب، از جمله مسابل شرعی واجتماعی به مردم عوام نهایت سعی خودرا در تشریح وتجزیه وتحلیل مطالب بکار می گرفت ،که نشان ازمهارت ایشان در امر اموزش وتعلیم وتربیت میباشد وهمچنین در نگارش نامه های اداری وثبت وضبط امور ماترک متوفی برای وراث ورفع بسیاری از نیازمندیهای مردم در ان زمان که نیاز به کتابت بوده، فرد با سواد وبادانشی نبوده، ویا اگر بوده به اندازه ایشان از فن نگارش بر مبنای فرهنک ان زمان برخوردار نبوده وبدون هیچ چشمداشتی رافع نیاز مردمان زمان خود بود ودر ادامه فرد دیگری که غیر بومی بوده وکمتر از ایشان نام برده شده روحانی به نام احمدی بوده که چند صباحی درمنزل حاج اقا هاشم زاده ،اقامت داشته وبنا به گفته مادرم ایشان در مکتبخانه اتو تدریس نموده وسیاری از دختران ان زمان از جمله خواهر گرامی وهمیشه زنده یاد من حاجی پری(سیمین)مادرشهیدان بزرگوار بزرگی وسایر همسالان شان از محضر ان بزرگوار کسب فیض تموده بطوریکه خواهرم قران را با تسلط تلاوت میکرده ودر خواندن کتاب ومطالب درسی فرزندان در مقطع ابتدایی توان کمک راداشته ، که نتیجه حضور در ان مکتبخانه میباشد. اگر بخواهم جمعبندی از این ادوار اموزشی داشته باشم ونتیجه انرا به عینیت نشان بدهم اولین واحد تولیدی که در دهه 1330 در زمینه فراوری چوب، شروع بکارنموده کارخانه تهیه تراورس لاجیم بوده وباتوجه به اینکه در دوران کودکی مان دران زمان در محاورات مردم، صحبت از حضور مهندسان امریکایی بوده و من در حدود پنج سالگی یکی از انهارا که پایین دست روستا ،نرسیده به مرکزبهداشتی درمانی فعلی ،به اتفاق کودکان همسن وسالم از دور دیده که سنگ شکن متحرکی را مدیریت میکرده و سنگ از اطراف توسط نوجوانان ویابا کامیون کمپرسی از رودخانه اتو به پای سنک شکن حمل میشد وراننده یکی از این کامیونها پسر عموی جوانم مرحوم حاج حسین اقا اسدی (اسد پور)بودندکه در این مسیر امد ورفت مرا سوار کامیون خود کرده وکنار خود نشانده ،من که برای اولین بار سوار ماشین شده عقربه هاو نشانگر های بنزین وکیلومتر شمار پیشخوان راننده برای من تازگی داشته وحس کنجکاویم را تحریک کرده هنوز در تصورات ذهنی من جا خوش کرده (ببخشید از مطلب دور افتادیم )
نه بفرمایید بسیار جالب است
میخواستم نتیجه زحمات اموزش مکتبخانه را باز گو کنم بهر حال با شروع بکار کارخانه چوب بری لاجیم وحضور امریکاییها احتمالا این کارخانه درراستای اصل چهار ترومن (رییس جمهور ان وقت امریکا) که بعد از جنگ جهانی دوم ،به منظور کمک به ایران بودجه ای دراختیار کشورمان قرار گرفته ، ساخته شد وگردانندگان ان به غیر از ریاست کارخانه ، جوانان انوقت اتویی بودند که به زبان امروزی معاونتهای اداری ومالی وپشتیبانی واجرایی وترابری وتاسیسات، دراختیار اتوییها ازجمله برادران اسدی اقایان چراغعلی صفایی رمضان قاسمی فیض الله شهابی ایت الله شهابی برارگل بزرگی .......بوده وسایرین هم در مشاغل فنی دیگری بوده که نشان از توانمندی فردی و ماحصل اموزش مکتبخانه بوده که به دلیل دارابودن سواد توانستند این مشاغل را احراز نمایند. ودر واقع گرداننده اصلی این واحد تولیدی بودند وجالب اینکه اولین شرکت تعاونی مصرف در کنار این واحد تولیدی که شکل گرفته مدیر عامل ان ابتدا پسرعمویم مرحوم حاج علی اقا اسدی بوده که اولین کارمنداداری بوده ودر راستای ارتقای اداری به اداره کل ناحیه ساری که در واقع ستاد کل اداری ناحیه راه اهن شمال بوده انتقال یافته ودر ادامه در کارخانه اشباع تراورس شیرگاه، تاحد معاونت اداری ومالی تصدی پیدا کرده وبعد از ایشان مرحوم حاج رمضان قاسمی این سمت رادارا بودند که ازخصلتهای عمده ایشان بیان شیوا وروابط عمومی بالا و پویا درارتباط با سازمانها وادارات واشراف وتسلط لازم رادر ادبیات ادرای داشتند ،که ایشان هم مدارج عالی اداری را کسب نمودند وهمین طور رییس هیات مدیره این شرکت پسر عمه مهربان ودوستداشتنی مرحوم حاج چراغعلی صفایی بودند، البته اسم بردن از این بزرگواران صرفا برای نشاندادن اثر بخشی اموزش مکتبخانه ای ، دران دوران بود که ثمره ان دراداره کارخانه چوب بری لاجیم تجلی پیداکرد. ببخشید حال که موج خاطرات مان به لاجیم رسیده میتوانم از یک فرد غیر بومی که ارادت خاصی به اتو ومنطقه داشتند نام ببرم ؟
-چرا که نه؟
بعد از شروع بکار کارخانه تراورس در لاجیم به عنوان یک واحد صنعتی با حدود 100 نفر پرسنل ضرورت تامین سلامت کارکنان ایجاب میکرده که یک واحد درمانی در جوار این واحد صنعتی فعالیت داشته باشد بدین منظور زن وشوهری که احتمالابهدار یا بهیار واز فارغ التحصیلان بهداشت ودرمان ان موقع راه اهن بوده ، بنام اقای دکتر عالیشاهی و همسرشان که انسانهایی بسیار شریف و مهربان بوده و روابط دوستانه ای با خانواده اتویی داشتند نام ببرم اگر چه از اصل ونسب ایشان مطلع نیستم ولی بسیا ر دوست داشتنی ورئوف ومهربان بوده به خصوص که اطلاعات علمی خوبی داشتند و تشخیص درستی داده ودرمان ایشان هم افاقه پیدا میکرده و من خودم دوباره توسط ایشان تحت درمان قرار کرفتم چون هدف شما نیکان منطقه بوده حیفم امد از ایشان نامی نبرم چون به یقین همسن وسالتان از درمان ایشان بی نصیب نماندند.
آقای اسدی در مورد پیشینه وجود مکتب خانه و اهمیت مقوله آموزش در روستای اتو مطالبی که بیان داشتید در واقع تاریخچه کاملی بوده ونام نیکی از این نیکان را در اذهان نسل حاضر زنده کردید حال با توجه به این سیر تاریخی که اشاره کردید بایستی به دوره ای برسیم که اموزش شما وهمسن وسالهایتان یعنی متولدین دهه1330 به بعد شروع میشود درخصوص این سالها بفرمایید وضعیت چگونه بود؟
هر چه سن آدم بالا برود بهتر می تواند گذشته خودش را تبیین کند. با توجه به عنوانی که برای این وبلاگ تهیه کردید ( نیکان ) ، این اسم بازگوی این است که شاید بشود همه ادم هایی که در گذشته اتو بودند به نوعی آدم های نیک به شمار میروند. چون دارای صداقت و ازخود گذشتگی و افراد فعالی بودند و آدم هایی بودند که در دهه های 20 در ارتقاء فکری و آموزشی آن نسل بسیار اثرگذار بودند و بسیاری از آقایان که بعدها در تحولات اجتماعی و فکری و فرهنگی اتو قدم هایی برداشتند ، نتیجه آموخته های این افراد بودند. مثل آقای باکویی که با فرزندش صحبت کردید در زندگی ما نقش مهمی داشت.
اولین جایی که بخاطرم میرسد ، مکتب خانه ای بود که به همت پدران و مادران ما و در راستای اولویت آموزشی برای فرزندان خود به راه انداختند. شاید آموزش و بحث فراگیری سواد ودانش در اتو سابقه 150 ساله داشته باشد. زیرا یک قرآنی دست نویس بود که در اختیار دخترخاله من ( دلپسند احمدی ) بود. در آن وقت آن قرآن قدمت 50 ساله داشت چون متعلق به مادربزرگ او ( صنمبر ) بود.یا باروابطی که با پسر عموی پدرم علی مدداسدی داشتم ایشان ازباسوادان زمان خودش بود که بسیار خوش خط بوده وکار باچرتکه (به عنوان ابتدایی ترین رایانه درایران) را با سرعت انجام میداد ومحاسبه با روش سیاق(روش محاسباتی در قدیم با استفاده ازعلایم ونشانه های ریاضی خاص خود که من اطلاع زیادی ازچند چون ان ندارم ولی سال گذشته یکی ازدانشجویان از تز دکترای خود در تلویزیون صحبت میکرده که موضوع ان سیاق بوده) را به خوبی انجام میداد با توجه به تولد ایشان که بایستی 1270شمسی بوده باشد میتوان قدمت سابقه اموزشی را 150 سال یا بیشتر مفروض دانست حضور من در مکتبخانه به سال 1337 بر میگردد یعنی درسن6- 5سالگی وبازهم در راستای همت پدران مان که علاقمند به باسواد بودن فرزندان خود بودند در بعد تاریخی اموزش سنتی همیشه ملازم بود با ملای مکتب خانه که آدم هراس انگیزی بود. ولی معلم مکتبخانه ما مرحوم حاج اقا رحمت الله باکویی بود که شما چندی پیش با یکی از فرزندان ایشان در خصوص زندگی ان مرحوم مصاحبه ای داشتید. خصیصه بسیار مهم آقای باکویی جنبه انسانی وعاطفی ومردمداری او بود. در مکتب خانه بچه های 4-5 ساله تا آدم های 10-15 ساله به شکل مختلط دختر وپسرحضور داشتیم. در مورد آقای باکویی دو نکته را باید یادآور شویم. اول اینکه آقای باکویی بدون اطلاع از تئوری های اموزشی امروزه و بطور ذاتی انسانی عاطفی و معلم وارسته ای بود. نکته دوم اینکه با خانواده ها ارتباط خوبی داشت. سرمایه او رابطه عاطفی بود که با خانواده ها برقرار می کرد. چون حضور ما در مکتب خانه در صبح و عصر بود. در این فاصله زمانی هر روز مهمان یکی از خانواده ها بود. خانواده ها با خلوص نیت پذیرای او بودند.و بر خلاف شیوه اموزش مدرن که ابتدا کلمه را یاد می دادند وبه اصطلاح به حافظه سپرده میشد وبعد حروف را که هنوز این شیوه دراموزش جدید کاربرد دارد ایشان ابتدا حروف الفبا را با نوشتن سر مشق شروع میکرد وما به عنوان تکلیف شب ان حروف را نوشته ودر یک صفحه از دفترچه که ان موقع نایاب بود مینوشتیم که هم طرز نوشتن ان کلمه را یاد گرفته وهم ان حرف را در ذهن بخاطر بسپاریم تا در اینده در قرائت قران ویا خواندن یک متن بکارمان اید
آیا کتک زدن و تنبیه در روش آقای باکویی وجود داشت؟ روش آقای باکویی در برخورد با دانش آموزان تنبل چگونه بود؟
بدلیل همان خصلت عاطفی همواره سیمای متبسم داشته و همین امر باعث میشده که هیچ موقع عصبانی نشده و شیطنت کودکانه را با طیب خاطر پذیرا بوده و تنبیه نمی کرد. بر خلاف انچه که در سریال دکتر قریب در مکتبخانه ان دیار فلک کردن مرسوم بود ایشان فقط چوبی در دست داشته که بیشتر نشانگر ارعاب وتهدید بود ونه چیز دیگر .
(آقای باکویی معلم دوران مکتب خانه آقای اسدی )
در مورد نقش روحانیون خصوصا نقش حاج آقا مصطفوی در اتو چه چیزی می توان گفت؟
یکی از اقدام قابل توجه مردم اتو دعوت از روحانیون ازحوزه علمیه قم بود از شیوه دعوت وچگونگی ان اطلاع درستی ندارم اما همواره در ایام ماه رمضان روحانیونی اعزامی که کار تبلیغی وروضه خوانی وبرقراری نماز جماعت را عهده دار بوده که این امر در اعتلای اگاهی از مسایل مذهبی وتا اندازه ای در امور اجتماعی تاثیر گذار بوده و این روحانیون عمدتا از حوزه علمیه قم اعزام می شدند واز ابتدای دهه 1340 مرحوم حاج اقا مصطفوی هرساله عهده دار این ماموریت شده ودیگر روحانی غیر بومی دعوت نمی شده ایشان سخنوری توانا که از فصاحت بیان بالایی برخوردار بوده وبه دلیل اشنایی با فرهنگ و اداب رسوم مردم مصادیق گفتاری وارشادی شان برای جامعه ملموس بوده به عبارتی موعظه شان مبتنی وبر گرفته ازعملکرد خوب وبدمردم پای منبرشان بوده و با توجه به گرایش تدریجی تجدد طلبی در فرهنگ مردم اثار سوء انرا باتمثیل عامه پسند و معنی دار باز گو میکرده یک نمونه انرا که مادرم از موعظه بالای منبر ایشان مکرر بازگو می کرده و نشانگر از بین رفتن حرمت عروس ومادر شوهر و پسر خانواده یک (مشکل اجتماعی) بوده در قالب این تمثیل طنز امیز به رشته سخن دراورده"پسری که به تازگی با دختر خانم تازه بدوران رسیده ای ازدواج کرده واین خانم که از خانه داری وشوهرداری تنها به سر وضع خود رسیدن هنر دیگری نداشته وتا لنگ ظهر می خوابید وشوهر ومادر شوهر می بایستی کار خانه را انجام داده یک روز بین پسر ومادر در خصوص امور خانه بحث در میگیرد که کدام یک کار خانه را انجام دهند در این بین عروس از خواب بیدار میشود و با تشررو به شوهر ومادر شوهر میکند که چرا با سرو صدا مانع خواب او شده وبا عصبانبت دستور میدهد بجای سرو صدا کردن از این پس این کارها را روزانه نوبتی انجام دهید یک روز نوبت شما وروز دیگر مادرتان " بکار گیری چنین روش سخنوری و بکارگیری مصادیق این چنینی نهایت هوشمندی و نشانگر شناخت کافی سخنران از مستمعین خود بوده که چه بگویدو برای کدام مخاطب بگوید. امور دیگری که به نقش ایشان اهمیت می بخشد همت بارز شان در عمران وابادی وتوسعه اتو وروستاهای دیگرمیباشد واقعیت این است که در قبل از انقلاب رسیدگی به اقصی نقاط ومکانهای دور دست کشور مد نظر مسئولین نبوده وسرمایه گذاری وتوسعه بیشتر در پایتخت وشهرهای بزرگ بوده به عنوان مثال در دهه چهل در شهرهای قایم شهر وسوادکوه جز کارخانه نساجی وگونی بافی در قایم شهر ومعدن ذغال سنک زیراب که هردو از دوره پهلوی اول شروع بکار نمودند در یک بازه زمانی بیست ساله هیچ واحد صنعتی تاسیس نشده و راه ارتباطی زیراب به فایم شهر شوسه ومنبع تامین برق درزیراب یک موتور دیزل بوده که ازساعت 4بعداز ظهرتا 10شب روشن بوده وپس از ان برخورداری از روشنایی برق امکانپذیر نبوده وبالمال اوضاع در روستاها بد تر از این بوده در چنین موقعیتی اخذ بودجه واعتبار از دولت نیازمند لابیگری وارتباط خاص بوده که ایشان در این زمینه کمر همت بسته وتلاش قابل تقدیری برای تحقق خواست مردم از خود نشان داده البته همراهی و تعاون خودیاری مردم در به بار نشستن این مساعی پشتوانه موثری در کسب این نیاز اجتماعی بوده به عنوان مثال حفر چاله تیر برق از زیراب تاروستا توسط اهالی با توجه به امکانات ناچیز فنی دران زمان از این نمونه ها میباشد وخلاصه اینکه حاج آقا مصطفوی در واقع حق بزرگی بر گردن همه اتویی ها دارد.ویار غار مردم در عروسی وعزا بوده ودر توسعه وبرخورداری روستا همه بزرگان محل که ادامه دهنده راه او بوده از ایشان الگو گرفته وبه قول معروف در این موارد راه وچاه را ازایشان اموختند که خدایش بیامرزد که با اقدام خالصانه خود توانست برای مردم در زمینه های فرهنگی ، اعتقادی و دینی واجتماعی قدم های موثر بردارد.
آقای اسدی از دوران مکتب خانه چه خاطراتی در ذهن شما مانده است؟
من 5الی 6 ساله بودم که وارد مکتب خانه شدم. افرادی که هم دوره من بودند تا جایی که یادم می آید آقایان غلامحسین دادویه ، محمد عطایی ، انبیا وهاب زاده و علیجان بزرگی بودند. دوره مکتب خانه 1 الی 2 سال بیشتر نبود. مکان در تکیه سابق که ساختمان فعلی حسینیه جای ان ساخته شده بود و هیچ گونه امکاناتی هم نداشت کف تکیه بانمد که هرکس از خانه خودش می اورد مفروش بود و وسط تکیه اجاق هیزمی بود که مرحوم احمد احمدی (پدر آقای علی اکبر احمدی) که از همه بزرگتر بود درابتدای صبح اجاق را روشن میکردو حاج آقا محمدرضا احمدی که باز ازما بزرگتر بودند ودر نبود اقای باکویی مکتبخانه را اداره می کردند از خروجی های این برهه زمانی بوده که بعد از اتمام مکتب خانه راه حوزه را در پیش گرفت. روزی که داشت به حوزه کرداباد میرفت از طرف مردم بدرقه شد. این بدرقه در کنار تکیه فعلی صورت گرفت. او سوار بر اسبی شد و به همراه پدرشان به مقصد کردآباد حرکت کرد. من 2 سال در خدمت آقای باکویی بودم و تلاوت قرآن را یاد گرفتم. کتابهای نصاب السبیان (کتابی که در قالب شعر معادل کلمات فارسی را به عربی اورده واگر اشتباه نکنم مقدمه ای بود برای ورود به عروض وقافیه که در حوزه های علمیه تدریس می شد) را خوانده واشعار انرا حفظ نموده ومعادل بسیاری از کلمات فارسی را به عربی مطلع بوده ومن وسایرهم سن وسالهایم میتوانستیم از این پس کتابهای موجود دران زمان همانند خزائن الاشعار و کلیات سعدی وکتاب معین البکاء را که به "جوهری " معروف بود بخوانیم . معین البکاء یا جوهری که منقش به تصاویری از صحنه های روز عاشورا بود که در آن واقعه روز عاشورا ومراثی متربت بر ان به نظم و نثر در آمده بود بعدهادر دهه پنجاه توسط استاد گرانقدرشهید مطهری در کتاب سه جلدی خود "قیام حسینی "این کتاب را که امیخته با تحریفاتی بود نقد علمی ومنطقی کرده ودر واقع غبار خرافی را از این واقعه بزرگ زدوده است .
بنظر میرسد به دوره ای رسیدیم که دوره مکتبخانه به سر رسیده ومدرسه با اسلوب جدید اظهار وجود میکند
چه مراحلی طی گردید تا اینکه در اتو به جای مکتب خانه مدرسه تاسیس شد؟
آنچه الان به خاطرم می آید در دهستان کسلیان از نظر تاریخی بر خلاف بقیه نقاط خرده مالکی رواج داشت. یعنی کسی را به عنوان خان در اتو نداشتیم. تنها خان منطقه خانواده اسد الله دادونژاد بودند. آن طوری که خوانین نسبت به مردم ظلم و ستم روا می داشتند ، ایشان این گونه نبود. نفوذ او بیشتر در پیرنعیم و کچید بود. آقای دادونژاد در پیرنعیم مدرسه ای دایر کرده بود. ( سال 1325 ) . تعدادی از بچه های اتویی تحصیل را در آنجا شروع کردند. به تدریج نزدیک دهه 40 بود که ساخت مدرسه رونق گرفت. مدرسه پیرنعیم مکتب خانه را از رونق انداخت.
رفت و آمد بچه ها برای خانواده ها یک مشکل بود. لذا در فکر ساخت مدرسه در محل بودند. افراد موثر در این قضیه عبارت بودند از آقایان علی مدد اسدی ، حاج فیض الله شهابی حاج رمضان قاسمی ، برادران اسدی و حاج چراغعلی صفایی و حاج برارگل بزرگی.
این موضوع با مخالفت های دادونژاد مواجه شد. آموزش و پرورش یک مدرسه را برای منطقه کافی میدانست. این آقایان با تلاش فراوان مجوز تاسیس مدرسه را بدست آوردند. این موضوع منجر به شکل گیری یک بسیج همگانی شد. لذا در اول فروردین 1340 در منزل پسر عمویم حاج علی آقا اسدی جمع شدند.(برسم ان زمان در اولین روزسال همگان به طور دست جمعی از خانواده ریش سفیدان وبزرگان دید وبازدید را شروع میکردند و تا اخر روستا به تک تک خانواده ها برای مبارک باد سر میزدند ودر انروز همین روال طی شد که ثمره ان این تجمع بود) سخنگو پسر عمه حاجی صفایی بود و اعلام نمود که مجوز را گرفتیم و باید مدرسه را بسازیم.
دو موضوع وجود داشت. 1- تامین هزینه ساخت 2- ساخت و ساز و تامین مواد اولیه برای ساخت مدرسه
یک مسئله ای در آن روز اتفاق افتاد که وقتی به گذشته نگاه میکنم یک نقطه درخشانی است. وقتی موضوع کمک های مالی مطرح شد هر فردی میتوانست در حد 2-3 تومان کمک نماید (یاد اوری اینکه حقوق کارکنان دولت در ماه 90 تومان بود ) ولی مرحوم حاج طهماسب ملکی با آنکه بچه نداشت در حد 20 تومان کمک نمود. ایشان کارمند جنگلبانی بود ، دستمزد روزانه هر کارگر 2-3 تومان بود.
این تصمیم گیری منجر به این شد که در عرض 6 ماه با توجه به امکانات آن زمان ، مدرسه اتو با شش کلاس بنا گردید. در امر ساخت مدرسه از بنا یا نجاری خارج از اتو کمک گرفته نشد. تمام بنایی با مرحوم حاج باب الله صفایی که هم بنا بود و هم به تعبیر امروز معمار بود و کارهای نجاری با مرحوم حاج عبدالله بزرگی بود که نجاری به تمام معنا بود. مادران و خواهران زیادی هم در ساخت مدرسه شرکت داشتند جون اسکلت مدرسه چوبی بود ودیواره با کاهگل پر میشد که در زمان کوتاه نیاز به گارگر زیادی بود ومعمولا رساندن کاهگل بدست بنا توسط خانمها انجام میشد. یک اطاق مدرسه را برای مدیر آن در نظر گرفتند. وراهرو سرتاسری در وسط که سه کلاس در شمال وسه کلاس درجنوب راهرو که از نور کافی هم برخوردار بودند
همزمان با اتمام ساخت مدرسه شما در کلاس چندم بودید؟
من کلاس پنجم و ششم را در اتو خواندم. بعد از اتمام مکتب خانه مرحوم علی مدد اسدی و پسر عمو حاج شیرآقا اسدی مدیر مدرسه پیرنعیم ( هوشنگ زارع ) را دعوت کردند تا در منزل آقای اسدی از من امتحان بگیرد . ( تعیین سطح). از من در درس های ریاضی و املاء امتحان به عمل آمد و چون نمره منفی نگرفتم بصورت جهشی یکدفعه در کلاس چهارم ابتدایی نشستم. ( 1338). وشاید این امر برای سایر همسن وسالم که همانند من سابقه گذراندن دوره مکتبخانه راداشتند هم اتفاق افتاده که چندان مطلع نیستم
از مدرسه اتو چه خاطرات دیگری را به یاد می آورید؟
چیزی که رسم بود ، آن روزها دعای صبحگاهی بود که من همیشه آن را می خواندم. مفهوم دعا سلامتی خودمان و سلامتی پدر و مادر و تاج و تخت پادشاهی بود که در پایان آن دانش آموزان آمین می گفتند.
مطلب دیگری که یادم مانده ، رای گیری انقلاب سفید در 6 بهمن 1341 در محل همین مدرسه بود. اولین رای گیری در مدرسه اتو بود و تجمع خیلی بالایی بود. یک سماور چایی قرار داده بودند و از رادیو برنامه پخش مستقیم می شد. رای گیری پیرامون " از بین رفتن فئودال ها ، ملی شدن جنگل ها ، سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات ، و شرکت زنان در انتخابات و سپاه دانش... " از اصولی بودند که به رای گذاشته شد. مفاد انتخابات از نظر تاریخی به دلیل ارتباطی که مردم با روحانیت داشتند زیاد مقبول مردم نبود.
اقای اسدی به دلیل فقدان آگاهی ظاهرا در عامه مردم پذیرش وجود داشت .
اینطور نبود؟
عامه مردم آرائ و افکارشان بیشتر از گفته های روحانیون تاثیر میگرفت واعتقاد بالایی به روحانیت داشتند حتی رادیو که تنها وسیله ارتباط جمعی بود به دلیل اینکه سخنگوی دولت بوده ونشر موسیقی (لهو ولعب به اعتقاد متدینیین )مورد اقبال عموم در ان سالها قرار نگرفت وبودن رادیو در منزل زیاد توصیه نمی شد
بعد از ساختن مدرسه چه کسانی به عنوان معلم در آنجا تدریس می نمودند؟
اولین معلم از قائمشهر اگر اشتباه نکنم بنام احمد اکبری بود . معلم بیشتر اوقات در اتو ساکن بود. جوان مجردی بود که با مردم رابطه خوبی داشت. وعلاوه بروظیفه روزانه برای بزرکترها در شب کلاس اکابر برگزار کرد وکتاب مخصوصی را وزارت فرهنگ ان زمان برای دوره اکابر تالیف کرد که در ان یک خانواده از روستا به تهران مسافرت میکنند وتوسط یک راهنما از مظاهر تجدد ان زمان مثل بانک مرکزی کتابخانه بیمارستان بازار .......بازدید کرده که خواننده ضمن مطالعه متن که بسیار روان نوشته شد با اثار پیشرفت ان زمان اشنا میشد و این کلاس به دلیل اینکه اغلب بزرگترها سواد قرانی داشتند مورد استقبال قرار گرفت.
آن زمان در زنگ ورزش چکار میکردید؟
بچه ها در زنگ ورزش در حیاط مدرسه والیبال بازی میکردند. ورزش والیبال حتی در بین بزرگترها گسترش پیدا کرد. ودر واقع رواج این ورزش از دست اوردهای نظام جدید اموزشی بود.
وضعیت مشاغل و بیکاری در میان مردم چگونه بود؟
آن موقع همه مردم شاغل بودند. اگر فقری بود بین همه مردم بود. باتوجه به اینکه هنوز جنگل ملی نشده بود استفاده از جنگل در دو بخش زمینه کسب وکار را فراهم میساخت در مرحله اول نگهداری دام (گاو) درجنگل بود که گاوسراهای متعددی در نقاط مختلف جنگل دایر بود که یک یا دوخانواده با حدود ده نفر جمعیت اشتغال بکار داشتند واز قبل ان امرار معاش میکردند دوم استحصال چوب از درخت توسط بخش خصوصی بوده که برخی از متمولین در زیراب یا شیرگاه به عنوان کار فرما وافرادی به عنوان پیمانکار فعالیتهایی از جمله قطع درخت با تنها ابزار ان زمان (تبر) تهیه تراورس وحمل ان با اسب وقاطر از جنگل به کنار جاده وبارگیری توسط کامیون وحمل ان به شهرهای مختلف توسط اهالی صورت میگرفته ایندست از اشتغال تقریبا حدود نه ماه از سال باعث امرار معاش مردم بوده که درامد ان برای افراد توانمند ی که چند راس اسب دراختیار داشتند قابل توجه بود ضمن اینکه در جوار این نوع کارها امور کشاورزی هم رونق داشت که به شیوه سنتی و با تلاش وخستگی زیاد به تولید گندم وجو وبرنج ... پرداخته و زنان در ان دوره که دوشادوش مردانشان از هیچ تلاشی در نگهداری وتربیت فرزندان فروگذار نمیکردند در صنایع دستی ان زمان از جمله تهیه پشم گوسفند که به وفور به دلیل گوسفندار بودن بسیاری از خانواده ها موجود بود در کار نساجی از جمله تهیه چوخا جوراب ودستکش پشمی وتهیه پارچه ابریشمی و پرورش نوغان (پرورش کرم ابریشم ) ید طولایی داشتند یک نمونه ازاین دست از فعالیتها که خود شاهد بوده تهیه برگ توت از روستاهای دور دست در دهستان کسلیان وحکایتی که مادرم از ده سال قبل تر نقل می کرد رفتن چند تن از زنان روستا ازجمله خودایشان به روستاهای لاجیم وورکی وحتی تا نزدیک به 30 کیلومتری ساری با پای پیاده و افرادی بچه به بغل که شب را در روستای ورکی سر کردند برای تهیه برگ توت جهت تغذیه کرم ابریشم که نشانگر تلاش شبانه روزی این عزیزان بوده که از دسترنج خود بهره برده وابروداری کنند . احساس میکنم زیاد روده درازی میکنم واطاله کلام خستگی خوانندگانتان را بدنبال خواهد داشت
نه بر عکس بازگویی این موارد باعث اشنایی بیشتر نسبت به گذشتگان وسختیها ومرارتهای انها در روزگاران گذشته خواهد شد
از جمله مشاغل دیگر نگهداری گوسفند بوده که در کودکی خودمان شاهد ده هارمه گوسفند بوده وهمین طور علفهای سرسبزی که در مراتع پاییندست وبالادست که درچند ماهی به عنوان قرق مانع ورود سایر احشام به ان مراتع میشدند در نتیجه در ان علفزارهای وسیع نظاره گر چزای گوسفند ان وحضور جوانان برومندی که امور چوپانی را به عهده داشتند بودیم از رمه های گوسفندی که شاید بالغ بر 500 راس گوسفند بوده متعلق به کدخدای ان زمان که قبلا هم از ایشان نام بردم حاج حسن دادوی می توانم اشاره کنم ویادی از خدمات ایشان بنمایم که همجوار خانه ما سکونت داشته ودر اینخانه شاهد حوادث تاریخی زیادی بوده که بامدیریت مدبرانه ایشان ختم بخیر میشد وضرری متوجه اهالی روستا نشده واز نظر شخصیتی فردی جنتلمن بوده که همیشه ملبس به لباس مخصوص به خود کت شلوار شیک وکلاه شاپو بوده وتا انجایی که به خاطر دارم در سالهای 1335یا36 به مکه مکرمه تشریف بردند به همراه اقای ولی نژاد از اجداد اقایان ولی نژاد در لاجیم که برای اولین باربا یک مینی بوس که به چوب کبریتی معروف بودند به اتو امده ومورد استقبال تمامی مردم محل در ایستگاه فعلی قرارگرفته وپس از پیاده شدن ایشان مینی بوس به سمت لاجیم حرکت کرده واز کارهای ماندگار شان پس ازدرگذشت ایشان حال به وصیت خودشان یا تصمیم وراث بوده ازماترک شان برای لوله کشی اب چایی از بالادست روستا به منبعی که در کنار حمام خزینه ای قدیم وهمینطور برای احداث ان حمام استفاده نمودند این اقدام در ان برهه زمانی که سطح بهداشت جوامع روستایی وحتی شهرها دراستفاده از اب اشامیدنی سالم در پایینترین سطح خود بوده اقدامی فکورانه ومردمی بوده و همین امر باعث شده که بیماری وبا به صورت فراگیر در خیلی از روستاها دامن مردم را میگرفت در اتو شاهد این دست از بیماریهانبوده که نتیجه ان لوله کشی بوده که برای اولین بار لوله گالوانیزه را ما در دوران کودکی خود شاهد بوده ودر روزی که کار لوله کشی در حال انجام بود استاد کار را بخاطر ندارم ونمیدانم چه کسی بوده ولی مرحومین حاجی برارگل بزرگی و پسر خاله حاجی رحمت احمدی ور دست ان استاد بوده که کار حدیده لوله ورشته کنفی را بکار میبردند
مطالب مشابه :
اطلاعيه سازمان سنجش آموزش كشور
به اطلاع كليه داوطلبان آزمون جامع وارزيابي حرفه اي دانشگاه جامع علمي خانه كارگر. قم. قم
معرفی نشریات تخصصی عمران و معماری
اعلام نمرات و های فنی دانشگاه تبریز گارگر شمالی،بالاتر از پمپ
گفتگو با جناب آقای دکتر علی ( عمران) اسدی
1353-شرکت در فعالیت سیاسی بر علیه رژیم شاه در دانشگاه تبریز. به گارگر در نمرات
برچسب :
نمرات دانشگاه خانه گارگر تبریز