قبل از عیـــد به روایت تصویــــر
سلام سلام بچه ها...
چطورین؟؟؟امیدوارم بدتون نیاد...
زیاد چیزه خاصی نداریم ...ولی خب... این ترم اینطوری گذشت...
خانم مؤمن زاده: این شبیه چیه؟؟با کلی ذوق و اینا
ما: شبیه ماهی
خانم مؤمن زاده: نه،شبیه چیه؟
ما:هیچی.
خانم مؤمن زاده: شبیه گیتااااار
ما:واااای چقدر شبیـــــــــــه...والبته ازون شکلکاا
اینجاست که بقول فاطمه : با ما دوست باش...حالا تو عکس پشتتو میکنی به دوربین که چی؟؟؟
مشکوکی...(همستر دکی جون)
اینم اره ماهی بود... بیشتر به شمشیر ماهی میخوره...هه...
قصدمون از عکس گرفتن این بود که : خانم یاوری از اول همه رو خانم میگه و میاد پایین.
یاد حرف خانم یاوری افتادم.چقدر اسم و فامیلتون طولانی؟؟؟بیخود نیست همیشه استادا اشتباه میگنااا....تا میان برسن به اسم دیگه خانم/آقا اشتباهی از دهنشون در رفته
البته 1 نکته دیگه هم هست.
به... یاد صبحانه مون بخیر... تا اومدیم تدارکات لازم ببینیم شد 12 ظهر... ولی خب خیلی چسبید...
جاتون خالی... نون سنگک داغ و پنیر و گردو (گردو به معنای واقعی،نه اون گردو (ای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی))
خدا بیامورز پارامسی... و مژه هاش
بقول هما جونم با رنگ غیر حیاتی سوگل رنگ آمیزی شده.
این ماهی قزل آلا قبل از عمل...
جراحان:سپیده جون و فاطی و لیلی
حین عمل
و بعد از عمل... چی بود و چی شد... تازه لیلا برداشت چشمشو در آورد، فشار داد تا ترکید... خلاصه رسید به عدسی چشمش... که جا شه بگم :
ای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
واااااای...اون روز هرچی به خانم یاوری سر آز اکو میگیم روپوشمون بو گند ماهی میده ،هی گیر داده چرا روپوش نپوشیدین...
سلول های اپیدرمی قورباغه.
فک کنم 7-8 بار من وفاطی به درست کردن لام اقدام کردیم...برای 1 +.
ولی آخرش + رو گرفتیم...
اینم داشتیم میرفتیم انتشارات جنگل،تو راه دیدیم قشنگه.فاطمه افتخار داد باش 1 عکس گرفت.
شبیه کیه؟؟؟
این یکی، رفتیم گزارش کارای آزمایشگاه جانور رو از روی میز استاد برداریم. اینو دیدیم.جالب بود.
هه.من اگه بودم همه عددا رو فارسی می نوشتم.و البته از خط کش استفاده می کردم.
راستی کلاس خطتون پیشه آقای پناهی به کجا رسید؟؟؟
این همون ماهی قزل آلا.که در بالا دیدین.یعنی قراره همون باشه.
ا... پس کلیه هاش کو آقای میرابوطالبی؟؟؟
(این تلافی اینکه جلو خانم حاجیان به زنگ اسمس من خندیدین)
این یکی ،مربوط به نمایشگاه دستاورد های زندانیان بود که تو یونی سالن بهرامیان بود.ما اعلامیشو خوندیم، این فکر رو کردیم واقعا دستاورد زندانیان...رفتیم دیدیم مبل و تخت و لوستر و ایناس...
با این عروسکی که گذاشتن ، بقیه فک میکنن شهر بازی و مهد کودک...
یعنی اعلامیه و تبلیغ یک نمایشگاه اینقدر با خود نمایشگاه باید فرق داشته باشه؟؟؟
با این یکی هم فاطی افتخار عکس داد.
هه... نگار رمز مشهور شدنت چیه؟
چی شد که عکست رو زدن رو دفتر من؟؟؟
نیوشا در حال خجالت کشیدن
آخه... این دده ددوودوور مون...با بچه هاااا.
با دوستای گل خوابگاهیمون... چقدر عاطفه از دستمون حرص خورد.
از کوی امام تا کوه صفه رو پیاده رفتیم... بعد کلی جون کندن و سر بالایی رفتن رسیدیم به تابلویی که نوشته بود کوه صفه 1000 متر دیگه...ههمون جیغ زدیم.. نه راه برگشت داشتیم نه راه پیش... چند متر دیگه رفتیم ،رسیدیم به این تابلو که 200 متر نوشته...دوباره جیغ زدیم(ایندفعه از خوشحالی)
این جاست که میگن خواستن توانستن است... تازه من میخواستم برگردم از تابلوی قبلی عکس بگیرم...کسی بام نیومد...حیف شد...حالا اگه رد شدین ،یاد ما بیافتین...
در راه کوه صفه...و در حین استراحت
هه...آخه چه خوش گذشت.... در حال برگشت...
نامردا وایسین منم بیام...
ولی اعتراف میکنم که خوابگاهیا بیشتر ما راه رو بلد بودن...
البته قرار بود تولد زهرا اخلاقی باشه...که ما نه کیکی دیدیم نه تولدی...
اینو من خیلی دوست داشتم... چسبک ماهی..
اسب آبی بود؟؟؟ماهی اسبی؟؟؟ یا اسب ماهی؟؟؟ نمیدونم یچیزی تو این مایه هااا
اینم یادگاری شیرین جونم.
گوگولم... خیلی خوشگل کشیدی...میوووو...بخورمش؟؟؟
اینم سفره هفت سین یونی ... که خیلی زشت بود...من با تمام بی هنری و بی سلیقگیم قشنگ تر از این درست میکنم.تا اینجا سال نوتون مباااااااااارک...
بفرمایید شیرینی... بیاد شیرینی های آقای پناهی که هیچ کس رنگشون ندید
یاد جیگر و ببعی جـــــــونم بخیر
مطالب مشابه :
قبل از عیـــد به روایت تصویــــر
نیوشا در حال خجالت بفرمایید شیرینی دانشجویان حقوق دانشگاه اصفهان.
رمان نوتریکا 2 .... 8
با جعبه ی شیرینی و دسته گل کی میخواستند به اصفهان بروند؟! نیوشا لبخندی زد و به سمتش امد
توصیه هایی مفید برای مو مشکی ها
شیرینی عید دختر زیبا صنایع دستی اصفهان (نیوشا ضیغمی وبلاگ
عکسهای Dream World(شهربازی) و شو تیفانی
رفتن به اصفهان اشکان شیرینی زندگی نیوشا نی نی گل ما نیوشا و
رمان نوتریکا 10 ( جلد دوم ) قسمت آخر
ظرف شیرینی را برداشت وگفت: نیوشا سرش را پایین انداخت وگفت: به سمت اصفهان در حرکت بودند
رمان نوتریکا 2 .... 10
ظرف شیرینی را برداشت وگفت: نیوشا سرش را پایین انداخت وگفت: به سمت اصفهان در حرکت بودند
رمان نوتریکا 7 ( جلد دوم )
قرار بود هفت صبح فردا به مقصد اصفهان پرواز نیوشا در اغوش نیما و نوید به رمان شیرینی
لیست کاربران smskb.ir
اصفهان: 1- کافی نت 7- کافی نت نیوشا - میمند (50001333593204) 8 خ شهید همایون فر جنوبی - جنب شیرینی
عکس های دیدنی و نایاب از ایران قدیم
نیوشـــــا طرز پخت انواع شیرینی به علی ابن حمزه و دروازه قرآن از پل دروازه اصفهان
برچسب :
شیرینی نیوشا اصفهان