مقام صبر و جایگاه مرگ در اندیشه مولانا
صبر انسان در سختی ها و مصائب که در قالب نوعی امتحان الهی زندگی وی را تحت تاثیر قرار می دهد از دیدگاه مولانا از جایگاه والایی برخوردار است.
در اندیشه مولانا صبر نیروی بازدارنده ای است که با پشتوانه معرفت،اراده انسان را به نحوی مهار میکند که از گزند تصمیمات جاهلانه و خودسرانه مصون مانده و روندی رو به رشد را دراین راستا پی گیرد.
علی رغم برخی برداشتهای امروزی از مقوله صبر که منزلت این عنصر اخلاقی را به حدی فرو کاسته است که از آن بیشتر به عنوان یکی از عوامل بازدارنده رشد در عرصه ها و مناسبات فردی-اجتماعی یاد میشود،در اندیشه مولانا صبر از جایگاه فوق العاده پویا و سازنده ای برخوردار است.
از آنجا که معرفت و آگاهی در اندیشه مولانا خاستگاه هرگونه پویایی و حرکت رو به رشد است و پشتوانه حیات معنوی هر انسان به شمار میرود،مقوله صبر نیز ار داشتن این پشتوانه مستثنی نبوده و اساسا شکل گیری و بهره دهی آن بر پایه معرفت استوار است.
پرواضح است که مفهوم صبر در اندیشه مولانا مانند سایر اخلاقیاتی که وی به شرح و تبیین آنها پرداخته است با آنچه به زبان عامیانه صبر خوانده می شود متفاوت است البته نه از جهت سنخیت که از جهت خاستگاه،مراتب و غایت.
در یک نگاه عمومی به مساله صبر آنچه در وهله اول به ذهن متبادر میشود واکنشی از جنس تحمل توام با کنترل اراده و عدم اتخاذ تصمیمات ناگهانی در شرایط نابهنجار و غیر معمولی است که شخص با آنها رو به رو میشود و بنا به تشخیص مصالح و منافع خود و احیانا با در نظر گرفتن هنجارهای اخلاقی وادار به نوعی موضع گیری بازدارنده میشود که بیشتر در قالب سکوت و یا بی توجهی به مساله ایجاد شده نمایان میشود.چنین نگاهی به مساله صبر در یک تحلیل کلی خصوصا در زمینه مسایل اجتماعی همواره با نوعی احساس رکود و سرخوردگی همراه است که با شاخص های امروزی رشد اجتماعی خصوصا در زمینه هایی که اخلاق در آنها نقش موثری دارد،سر ناسازگاری دارد.
طبیعی است ، در چنین برداشتی؛ از مفهوم صبر به عنوان یک عامل بازدارنده که میتواند مسیرهای منتهی به رشد را به طریقی مسدود نماید یاد میشود، حال انکه در اندیشه مولانا، صبرعامل جهش و رشد و نوعی پویایی بر مبنای معرفت است و خود شاهراهی است برای نیل به هدف والای رشد.
قبل از ورود به بحث یادآوری چند نکته الزامی است:
١- نگاه مولانا به صبر مانند سایر مقولات اخلاقی که به آن پرداخته است یک نگاه معرفت شناسانه متکی بر جهان بینی خاصی است که خود پایه ریزی کرده و بالطبع دارای خاستگاه،غایت و ویژگی های خاص خود میباشد،در جهان بینی توحیدی مولانا خاستگاه و غایت هر پدیده و رفتار انسانی مبتنی بر معیارها و موازینی است که خود به تشریح و تبیین آنها پرداخته است.
در نظام توحیدی مولانا خاستگاه و اساس هر پدیده و رفتار اخلاقی-انسانی،معرفت است و غایت آن وصول به گوهر ناب انسانیت.بنابراین مساله صبر نیز از این قائده مستثنی نبوده و با شکل گیری بر پایه نوعی معرفت راهنمای وصول به غایتی الهی-انسانی است.
٢- یکی از محورهای اندیشه مولانا تبدیل دانش به معرفت است. اگر دانشی به معرفت تبدیل نشود تنها کوله بار ما را سنگین می کند ،معرفت یعنی نگاه واقعی به مسایل. این معرفت و بینش باعث تغییر صفات بشری می شود.
رشد،پویایی و تکامل از لوازم یک حرکت معرفت شناسانه به شمار میروند به عبارت دیگر حرکتی که بر مبنای نوعی معرفت و شناخت شکل گیرد یک حرکت تکاملی و رو به رشد خواهد بود.اساسا معرفت در اندیشه مولانا یک جوشش درونی است که با همراهی کوشش بیرونی متناسب با خود و با تعمیم وگسترش یافتن در عرصه های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی،شخص را تا سرمنزل نیل به والاترین ارزش های انسانی پیش میبرد.
این جوشش درونی دارای ابعاد گسترده ایست،نیت و اراده پاک،ایمان،اخلاص،دانایی،تعقل،عشق و ...هر کدام به نحوی سازنده و تضمین کننده معرفتی خواهند بود که از چشمه درون می جوشد و حیات مادی ومعنوی انسان را سیراب میکند.
"آدمی را حق تعالی هر لحظه از نو می آفریند و در باطن او چیزی دیگر تازه تازه فرو می فرستد که اول به دوم نمی ماند و دوم به سوم، الا او از خویشتن غافل است و خود را نمی شناسد."(فیه ما فیه)
معرفت تحفه ایست الهی،که فیض بهره وری از آن دمادم برای هر انسانی مهیا است بدیهی است که این تحفه تنها به انسانهایی عنایت میشود که از جان و دل پذیرای آن باشند و مقدمات میزبانی از آنرا به خوبی فراهم آورده باشند.
در حقیقت معرفت همان دانش و آگاهی است که با نوعی بصیرت و ادراک درونی همراه شده به نحوی که از مرتبه دانستگی صرف به مرتبه دانستگی توأم با ایمان واشتیاق به عمل ارتقاء می یابد. در واقع معرفت حرکتی است از دانستگی منفعل به سمت دانستگی فعال و زاینده.
معرفت تجربه ایست درونی که در دو ساحت عقل و دل، زاده شده و رشد میکند،چارچوب معرفت دانش و کسب آگاهی است که در ساحت عقل شکل میگیرد ،اما آنچه این دانش و آگاهی را رشد داده و از بند دانستگی صرف و رکود می رهاند و به مرتبه بصیرت،پویایی و فعالیت توام با اشتیاق سوق میدهد،عشق است و ایمان که در ساحت دل شکل میگیرد،به عبارتی کسب معرفت حرکتی دوجانبه به سمت هدفی واحد است که این هدف در جهان بینی توحیدی مولانا همانا نیل به کمالات الهی – انسانی است.(١)
***
تمثیل گریختن مومن و بی صبری او در بلا به اضطراب و بی قراری نخود و دیگر حوائج در جوش دیگ و بر دویدن تا بیرون جهند:
بنگر اندر نخودی در دیگ چون می جهد بالا چو شد زآتش زبون
هر زمان نخود برآید وقت جوش برسر دیگ و برآرد صد خروش
که چرا آتش به من در میزنی چون خریدی چون نگونم میکنی
داستان از اینجا شروع میشود که دانه ای نخود که در یک دیگ آب جوش در حال پخته شدن است و از حرکتهای ناشی از جوشش آب آرام و قرار ندارد و گهگاهی تا سر دیگ بالا می پرد،زبان به شکوه گشوده و از این وضعیت به کدبانو شکایت میکند که تو که مرا با آن قیمت از بازار خریداری کردی چرا در آتش مرا میسوزانی و از بین می بری؟
میزند کفلیز کدبانو که نی خوش بجوش و بر مجه زآتش کنی
زآن نجوشانم که مکروه منی بلکه تا گیری تو ذوق و چاشنی
تا غذا گردی بیامیزی به جان بهر خواری نیستت این امتحان
آب میخوردی به بستان سبز و تر بهر این آتش بداست آن آبخور
کد بانو در حالی که دیگ را با کفلیز به هم میزند به نخود چنین پاسخ میدهد: علت اینکه تو را میجوشانم دشمنی با تونیست بلکه دوست دارم که با جوشیدن و پخته شدن در این دیگ از این حالت خشکی و بی خاصیتی به در آیی و با گرفتن ذوق و مزه و چاشنی،رشد کنی و یک مرتبه به مطلوب وکمال خود نزدیک تر شوی.این دیگ بوته امتحان توست اگر گذشته خود را که در بستان سبز و خوش آب و هوایی آب میخوردی و لذت میبردی به یاد آوری در خواهی یافت که آنهمه آسایش و خوشی مهلتی بوده تا خود را برای شرایط سخت کنونی آماده سازی و این دیگ و این آتش بوته امتحان توست از خدا بخواه که از این امتحان سربلند بیرون آیی.
ای نخود می جوش اندر ابتلا تا نه هستی و نه خود ماند تورا
گر جدا از باغ وآب و گل شدی لقمه گشتی اندر احیا آمدی
شو غذی و قوت واندیشه ها شیر بودی شیر شو در بیشه ها
ای نخود در این دیگ امتحان بجوش تا به مرتبه ای برسی که از خود و از هستی کنونی خود که همانا جمود است و رکود و بی خاصیتی وا رهی و پا به مرتبه ای بالاتر گذاری به مرتبه پختگی،پویایی،فایده رسانی و خاصیت دهی.اگردست تقدیر و اراده الهی تو را از خانه امن و آرامش گذشته ات که باغ بود و آب و سر سبزی و طراوت به این شرایط سخت کشانده است بدان که در این ماجرا خیر تو نهفته است و بدان که نیستی تو نابودی مطلق نیست بلکه تو با گذشتن از این مرحله ،از هستی گذشته خود که همانا مرتبه جمود و بی خاصیتی بود،مرده ونجات یافته و پا به مرحله والاتری از هستی خواهی گذاشت(مرتبه حیوانی)مرتبه ای که در آن با تبدیل شدن به غذا و قوت انسانی و تغذیه انسانها باعث رشد استعدادها و قوای فکری و روحی آنها خواهی شد و این در حقیقت همان هستی جدید توست که در قالب روح تفکر و اندیشه در یک وجود انسانی خود را نشان میدهد و تو با پا گذاشتن در ساحت وجودی انسان که مرتبه وجودی او مرتبه حیوانیت(حیوان ناطق) است،یک مرتبه از مراتب هستی را پشت سر گذاشته و به مطلوب نهایی خود نزدیک تر میشوی.(٢)
چون چنین بردی است مارا بعد مات راست آمد ان فی قتلی حیات
پس برو شیرین و خوش با اختیار نه به تلخی و کراهت دزدوار
زآن حدیث تلخ میگویم تورا تا زتلخی ها فرو شویم تورا
تو ز تلخی چونک دل پرخون شوی پس زتلخی ها همه بیرون روی
بنابر این تو پس از نابودی و مرگت برد خواهی کرد،پس با روی خوش و اشتیاق و با اختیار خود به سمت مرگ قدم بردار نه باکراهت و تلخی و از سر ناچاری،تحمل کن و استوار بمان وبدان که هر کس تحمل خود را در سختی ها و مصائب از دست بدهد راهی به سر منزل کمال نخواهد یافت.
تمثیل صابر شدن مومن چون بر سر و خیر بلا واقف شود
سگ شکاری نیست او را طوق نیست خام و ناجوشیده جز بی ذوق نیست
آن نخود گفت چون چنین است ای ستی خوش بجوشم یاریم ده راستی
تو دراین جوشش چو معمار منی کفچلیزم زن که بس خوش میزنی
تا که خود را در دهم در جوش من تا رهی یابم در آن آغوش من
سگ ولگرد را چون توانائی شکار ندارد ، نه طوقی به گردنش می اندازند و نه ارزشی به او می دهند همچنانکه میوه خام و نپخته هیچگاه به ذائقه آدمی شیرین نخواهد بود .پس ای نخود! از پختگی گریزان نباش و بجوش.(۳)
نخود پس از شنیدن حکمت جوش خوردنش در دیگ،متنبه شده رو به کدبانو کرد و گفت:اگر چنین است که میگویی پس خوش بجوشان مرا و با این جوشش یاریم ده تا بدان مقصود عالی که خود به من شناساندی نایل آیم،اگر در این جوشش تو هادی من هستی پس من به داشتن چنین هادی افتخار میکنم،بزن ای هادی، کفچلیزهدایت را بر سرم فرود آر،بزن که خوش میزنی بزن تا ازهستی خود و منیت رها شده و شایستگی ورود به مرتبه والای هستی را بیابم.
عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت درجوش داشتن کدبانو نخود را
آن ستی گوید ورا که پیش از این من چو تو بودم زاجزای زمین
مدتی جوشیده ام اندر زمن مدتی دیگر درون دیگ تن
ز این دو جوشش قوت حس ها شدم روح گشتم پس تور ا استا شدم
چون شدم من روح پس بار دگر جوش دیگر کن ز حیونی گذر
کدبانوکه از این به بعد نماینده یک روح انسانی است درادامه بیان حکمت جوشاندن نخود در دیگ اینچنین میگوید:من هم مانند تو پیش از این از اجزای زمین بودم(اشاره به خلقت نخستین انسان از خاک)و دست امتحان الهی مرا به ورطه بلاخیز دنیا کشانده،من کسی هستم که مدتها در مطبخ زمان(۴) و همچنین در دیگ تن(۵) جوشیده ام و در طول زمان زندگی ام در دنیا با مشکلات و مصائب گوناگونی رو به رو گشته ام ،در نتیجه این دو جوشش رشد کردم و به مرتبه حس و بعد ازآن به مرتبه روح انسانی پا گذاشتم و بدین ترتیب از تو بالاتر رفتم اما برای من مرتبه دیگری در پیش رو است من هنوز باید یک جوش دیگر را تجربه کنم و آن جوشیدن در دیگ مرگ است و نابودی و مردن از هستی دنیایی و پا گذاشتن به مرتبه ای بالاتر که همانا ملکوت است و همنشینی با ملائک و پس از آن رسیدن به مرتبه کمال مطلق که مقام امن الهی است.
آری ای نخود ما انسانها هم روزی در دیگ مرگ خواهیم جوشید و کدبانوی هستی با دستی که از آستین تقدیرش برون می آورد کفلیز اجل را گرفته و دیگ آشفته مرگ را به هم خواهد زد و ما را در بوته این امتحان دشوار خواهد سنجید:
از خدا میخواه تا زین نکته ها در نلغزی و رسی در منتها
***
دراین داستان مولانا ضمن اشاره ای گذرا و ضمنی به مساله صبردر مشکلات و شرایط سخت و فضیلت آن،مساله مرگ و حیات پس از مرگ را نیز طبق آنچه گذشت با بیانی شیوا مطرح کرده است.
در چنین نگاه متعالی به مساله صبر به وضوح با این واقعیت رو به رو خواهیم شد که بدون داشتن آگاهی ، معرفت و ایمان به نتایج مطلوبی که به دنبال چنین صبری حاصل میشود،اتخاذ آن کار دشواری خواهد بود.
از صبر و نماز یاری بجویید و این دو بسیار دشوار است مگر بر بندگان خاشع خدا.۴۵ بقره
مقام خشوع و فروتنی در برابر خدا با شناخت او حاصل میشود،آگاهی به وجود خدا و علم به صفات و توانایی های ذاتی او هر گاه در وجود انسان با ایمان قلبی و اشتیاق درونی همراه شود،او را به سر منزل شناخت و معرفت الهی رهنمون شده ، با شناخت خدا راه او بر حل بسیاری از مناقشات و شبهات شک آفرین و سست کننده اراده هموار شده و با تمسک به این معرفت به درک مقام خشوع نایل میشود و در این مقام است که طبق فرموده قرآن صبر بر انسان آسان می گردد.
از صفاتش رسته ای والله نخست در صفاتش باز رو چالاک و چست
زابر و خورشید و زگردون آمدی پس شدی اوصاف و گردون بر شدی
آمدی در صورت باران و تاب می روی اندر صفات مستطاب
آنچه گذشت کلیتی از مفهوم صبر را ارائه میدهد که باید به نحوی در جزئیات زندگی فردی-اجتماعی انسان وارد شده و در زمینه های مختلف مجال بروز پیدا کند،صبر در مشکلات و دشواری های زندگی،صبر در روابطی که شخص با دیگران برقرار میکند،صبر در تصمیم گیری ها و ... از جمله مصادیق صبر است که به جای خود باید مورد بحث و بررسی بیشتری قرار گیرد.
مساله دیگری که در این داستان مورد توجه قرار گرفته مساله مرگ و حیات پس از مرگ است اساسا در جهان بینی توحیدی مولانا مرگ مرزی است بین مراتب هستی و انسان موجودی است که هستی او دارای مراتب است،تولد انسان مرز ورود او به مرتبه هستی دنیوی و مادی و مرگ او مردن و نابودی از این هستی مادی و تولدی دوباره در مرتبه ای بالاتر از هستی مادی یعنی ملکوت و هستی معنوی است،بنابر این مرگ انسان تولدی است دو باره در عرصه ای متعالی و فراتر از آنچه تاکنون به آن مشغول بوده است،بدیهی است که در چنین رویکردی به مساله مرگ،نه تنها ترس از مرگ جایگاهی ندارد بلکه انسانی که به حقیقت مرگ آگاه باشد(ضرورت معرفت)با آغوش باز به استقبال آن خواهد رفت:
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
/
چون چنین بردی است مارا بعد مات راست آمد ان فی قتلی حیات
.........................................................................................................
پی نوشت ها:
(١):لازم به ذکر است مفهوم معرفت در اینجا برداشتی است کلی از آنچه در جهان بینی توحیدی مولانا مورد بحث قرار گرفته و سایر معانی و مفاهیمی که می توان در حوزه های فلسفه و عرفان برای معرفت و مباحث معرفت شناسی برشمرد از دایره بحث ما خارج است.
(٢): البته ازآنجا که هستی نخود با جوهر انسانی یکی نخواهد شد به مراتب بالاتر که صرفا برای وجود انسانی قابل تعریف است،راه نخواهد یافت و شاید نهایت مطلوب برای دانه نخود همان مجال بروز پیدا کردن در مرتبه حیوانیت است.
(۳):همانطور که گذشت در اندیشه مولانا معرفت زمینه و مقدمه هر خصیصه اخلاقی از جمله صبر است ،بازگویی حکمت جوشیدن نخود در دیگ توسط کدبانو در حقیقت همان مرحله کسب معرفت است کدبانو در اینجا نخود را با فضیلت صبر و همچنین نتیجه آن که نایل شدن به کمال مطلوب است آشنا می کند.و نخود پس از کسب معرفت کافی در این زمینه به این نتیجه میرسد که حق با کدبانو است و با اشتیاق به جوش خوردن در دیگ رضایت میدهد.
(۴):اشاره به مشکلاتی است که منشا بیرونی دارند مانند اتفاقات و حوادث ناگوار و شرایط دشواری که در طول زمان گریبان گیر انسان میشوند.
(۵):اشاره به مشکلاتی است که خاستگاه درونی دارند و منشا آنها نفسانیات و تمایلات جسمانی و متعلقات تن است که به کار گیری نادرست آنها سبب ساز چنین مشکلاتی است.
***
منابع:
مثنوی معنوی،بر اساس نسخه نیکلسون
ابیات:
4159-4160-4161
4162-4163-4164-4165
4178-4180-4181
4187-4192-4193-4195
4196-4197-4198-4200
4203-4205-4206-4208
4209
4182-4183-4184
مطالب مشابه :
درس های قیام کربلا ( صبر و استقامت)
شعر در مورد شهیدان بدون صبر، در هیچ کاری نمیتوان به نتیجه مطلوب رسید.
گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین (ع)
گلچین اشعار زیبا در باره امام حسین این شعر بسیار زیبا از شاعر بر آتش دل ز صبر
چند خطی در باب شعر
چند خطی در باب شعر حالا بر اساس این الگو می توانیم در باره ی صبرکردی، صبرکردی، صبر
مقام صبر و جایگاه مرگ در اندیشه مولانا
مقام صبر و جایگاه مرگ در شعر - عرفان تولدی است دو باره در عرصه ای متعالی
شعر زیبای مولانا در باره ماه رمضان
شعر زیبای مولانا در باره ماه رمضان سروده هایی در باره صبر چو ابریست خوش، حکمت
دکلمه هایی از شهدا+شعر درباره شهید+متن زیبا در مورد شهید و شهادت (جدید و زیبا)
دکلمه هایی از شهدا+شعر درباره شهید+متن زیبا در مورد شهید و شهادت مزید صبر من است.
بیا در بسترم امشب : بهار سعید / شعر و شاعران
" قـرن ها صبر آورند و از وی در باره چگونگی بهترین خانم بهار سعید در عرصۀ شعر از
نوحه در باره ی میلاد حضرت محمد
نوحه در باره ی هستم و به شعر و شعر خوانی در مورد اهل بیت عصمت صبر ایلدی قان
پاسخی به شبهه افکنی های ناصر پورپیرار در خصوص زندگی و اشعار سعدی (1)
حق و صبر. پاسخ به از سال ۱۳۰۰ به بعد نزدیک به ۷۰۰ مقاله و ۱۵۰ کتاب در باره در شعر کار
جايگاه پيامبر اسلام در اشعار مولوي
مولوی در اینباره در دفتر ششم که سرنوشت را بینیاز نمیکند، و صبر از عوامل
برچسب :
شعر در باره صبر