شیخ رضا طالبانی
پیش از اینکه به محتوای اصلی این نوشتار بپردازیم، اشاره ای کوتاه به «هجو» و پیشینه آن خالی از لطف نخواهد بود. هجو کلمهاى عربى است به معنى بد گفتن و زشت شمردن، عیبشمارى، ناسزا گفتن، سرزنش کردن، بیهودهگویى، یاوهپردازى و ... معانى دیگرى است که براى آن برشمردهاند.
با تأملی در ادبیات کهن ملل گوناگون درمییابیم که این نوع بیان در آثار بازمانده ی اغلب آنان، به صور گوناگون دیده شده است. در یونان قدیم از گویندگان پیش از هومر (یکی از بزرگترین شاعران حماسه سرای یونان در قرن هفتم ق.م و صاحب منظومههای حماسی ایلیاد و ادیسه) شعر از نوع هجا در دست نیست، اما از عهد هومر به بعد نمونههای فراوانی از این نوع ادبی به جای مانده است.
هجو در میان اعراب سابقهاى طولانى دارد و در تاریخ ادبیات عرب هجوسرایان فراوانى را مىتوان یافت. چنان که مىگویند شاعرى به نام «حطیئه» پس از آن که تمامى مردم زمان خود را هجو گفت، زبان به هجو خانواده خود گشود و در نهایت، خود را نیز طى قصاید و قطعاتى هجو کرد!
«جبران محمود» در تعریف هجو گفته است: هجو نوعى از شعر غنایى است که بر پایه نقد گزنده و دردانگیز است، و گاهى به سر حدّ دشنامگویى یا ریشخند مسخرهآمیز و دردآور نیز مىانجامد.
هجو آخرین دستآویز انسان آزردهخاطر است. امروزه هجو را به گونهاى از شعر محدود کردهاند که در آن، شاعر به بدگویى و دشنام به شخصى دیگر پرداخته باشد. شاعرى که دستش از انتقامگیرى کوتاه است، به تیغ زبان متوسل مىشود. چنانکه حکیم شفایی اصفهانی می گوید:
«دستش به انتقام دگر چون نمىرسد
شاعر به تیغ تیز زبان مىبرد پناه»
شاعر سعى مىکند تا لااقل با تنها حربهاش یعنی قلم، زشتکردارى مردم و حکام عصر خود را براى نسلهاى بعد از خود روایت کند. چنانکه در مقدمه منسوب به «فردوسى» خطاب به سلطان محمود غزنوى مىخوانیم:
چو شاعر برنجد، بگوید هجا
بماند هجا تا قیامت به جا
انورى ضمن اشاره به طمعکارى شاعران، یکى از دلایل سروده شدن قطعات هجوآمیز را تبیین کرده است:
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یکى «مدیح» و دگر «قطعه تقاضا»یى
اگر بداد، سوم «شکر»، وَر نداد، «هجا»
از این سه، من دو بگفتم، دگر چه فرمایى؟
«کمالالدین اسماعیل» نیز هجو را براى شاعر به مثابه چنگ و دندان براى شیر دانستهاست.
هر آن شاعرى، کو نباشد هجاگو
چو شیرى است، چنگال و دندان ندارد!
خداوند امساک را هست دردى
که الا هجا، هیچ درمان ندارد
چو نفرین بود بولهب را ز ایزد
مرا هجو گفتن پشیمان ندارد
برخى از شعرا با استناد به فرمایش حضرترسول اکرم خطاب به «حسّان ثابت» که فرمودهاند: «اُهْجُهُم و روحُالَامینِ مَعَک» یعنى: «هجوشان کن (مشرکان را) که جبرئیل نیز با توست و تو را یارى مىکند»، هجوگویى را جایز دانستهاند (رجوع شود به: ثعالبى، خاصالخاص، ص 102). چنان که کمال اسماعیل گفته است:
رسول «اُهْجُهُمْ» داد فرمان به حسّان
مرا هجو گفتن پشیمان ندارد
«فروید» هجو را «لطیفه تهاجمى» نامیده است. زیرا براى حمله و دفاع به کار مىرود و درعین حال، بىحیاست و «پردهدرى» مىکند. فروید به این نوع از ادبیات، لقب «ادبیات زمختى» داده است.
همه ملل شاعران هجوگوی دارند، اما در ادبیات کوردی تنها شاعری که در این زمینه شعر سروده است شیخ رضا است. از طرفی دیگر این شیوه ادبی بسیار متفاوت است، باید توجه داشت که هجو شیوه ای ادبی است و در همه زبانها وجود داشته و دارد و عدم وجود این شیوه در هر ادبیاتی نشانه ای از نقص و عدم تکامل آن زبان است.
زندگی شیخ رضا طالبانی:
شیخ رضا فرزند شیخ عبدالرحمان فرزند ملا احمد فرزند ملا محمود زنگنه و از خانواده «کاکه سووری قه راخ»، یکی از خانواده های بزرگ ایل زنگنه است. شیخ رضا در سال *1835 میلادی (1251 هجری قمری) در روستای «قرخ» از توابع چمچمال متولد شد. شیخ رضا دو برادر به نامهای «شیخ قادر» و «شیخ علی» داشته است. شیخ علی همانند دو برادر دیگرش علاقه ای به شعر نداشته است و بیشتر به دنبال علم بوده است. شیخ علی حافظ قرآن و بسیاری از احادیث پیغمبر بوده است. شیخ رضا تا سن هفت سالگی نزد پدرش به تحصیل پرداخته است و در سن هفت سالگی نزد عمویش، «شیخ عبدالغفور» رفته و به فراگیری قرآن و علوم اسلامی پرداخته است. پس از آن نزد «ملا اسعد جلی زاده» دانشمند بزرگ آن در شهر کویه رفته است. در کویه با عالم بزرگ آن دوران «ملا عبدالله جلی زاده» و «کیفی جوانرودی» شاعر مشهور هم شاگرد بوده اند. میانه شیخ رضا و کیفی به هم می خورد و نزاعی هجوی آنچنان بالا می گیرد که پس از مدتی ملا اسعد به ناچار کیفی را از کلاس خود اخراج می کند. شیخ رضا در سن بیست و پنج سالگی به فراگیری زبان های ترکی، عربی و فارسی می پردازد و اشعار وی به این زبان ها گواهی بر آن است که او این در این زبان ها به درجه استادی رسیده است. در سال 1860 به حلب و از آنجا به استانبول می رود. دو سال آنجا می ماند و سپس به کرکوک برمی گردد. در منطقه اربیل خبر مرگ پدرش را می شنود. شش ماه پس از مرگ پدرش میانه او و برادرش شیخ علی که اکنون جانشین پدر شده است به هم می خورد و نزد عمویش در شهر کویه می رود و از دخترعمویش خواستگاری می کند و عمویش نیز به او وعده می دهد که دخترش را به عقد وی درآورد. خلف وعده عمویش سبب عصبانیت شیخ رضا می شود و به کرکوک نزد برادرش برمی گردد و یکی از مشهورترین هجویاتش را نثار عمویش می کند.
در سال 1866 برای دومین بار عزم سفر می کند و به استانبول می رود. مدتی زیادی در آنجا می ماند و به کمک شعر و ادب خو را به خانوادی «صدرالاعظم» نزدیک می کند و در آنجا مورد توجه خانواده «باب عالی» قرار می گیرد و درهای دربار عثمانی به روی او گشوده می شوند. با کمک صدرالاعظم از راه مصر به حج می رود و سپس به استانبول که در قرون 18 و 19 میلادی یکی از مراکز تجمع روشنفکران مسلمان و غیرمسلمان بوده است بر می گردد. بسیاری از آزادیخواهان و روشنفکران اروپای شرقی که از کشورشان فرار کرده اند یا تبعید شده اند در استانبول تجمع کرده و احزاب مختلفی تشکیل می دهند و پس از مدتی استانبول شاهد تب و تاب مبارزات آزادیخواهی و به ویژه جنبش مشروطه خواهی می شود. شیخ رضا نیز نسبت به مشروطه خواهی بی تفاوت نمی ماند و با اشعاری زیبا و کوبنده به زبان های عربی و ترکی و همچنین هجویات قدرتمند و مشهورش بر علیه حکومت عثمانی قیام می کند. اما پس از انتقال قدرت از امپراتوری عثمانی به احزاب ناسیونالیست ترک، عرصه را بر همرزمان کردشان که در این مبارزات پابه پای آنها جنگیده بودند تنگ می کنند و سختگیری های ترکان ناسیونالیست موجب نارضایتی کردهای استانبول می گردد و به همین دلیل مبارزات را بر علیه ترکها از سر می گیرند. شیخ رضا نیز تیغ تیز اشعارش را به سوی نژادپرستان ترک باز می گرداند.
وی در سال 1884 استانبول را ترک می کند و به کرکوک باز می گردد. از طرف حکومت عثمانی برای وی حقوقی ناچیز تعیین می شود و خودش نیز اطراف شهر کرکوک مشغول کار کشاورزی می شود و زندگی رندانه و ادیبانه ای را می گذراند. با «وسمان پاشا» و «محمود پاشای جاف» و بسیاری از بزرگان کرکوک در ارتباط بوده است. در سال 1898 (یا 1900) برای همیشه کرکوک را ترک کرده و به بغداد رفته است و در تکیه طالبانی ساکن شده است. در بغداد رابطه بسیار خوبی با خانواده های «سلیم بیگ بابان» و «سید عبدالرحمان نقیبی» داشته است.
اشعار شیخ رضا به سبک عروضی و تقریباً در همه اوزان شعر سروده شده اند. اشعار ترکی و عربی وی جایگاه والایی را به خود اختصاص داده اند؛ اشعار عرفانی شیخ و به ویژه اشعار فارسی او از بهترین اشعار وی به شمار می روند اما متاسفانه اشعار فارسی او نیز همچون شاعران دیگر کرد علیرغم زیبایی و توان، مورد توجه ادیبان فارس زبان قرار نگرفته است.
اشعار کردی شیخ رضا در ظاهر کوتاه و در معنا بلندند. شیخ رضا بر همه گویشهای زبان کردی تسلط داشته است و همین سبب شده است که در وزن و قافیه مشکلی نداشته است. شیخ در اشعارش بیشتر از اصطلاحات فولکلور و عامیانه کوردی استفاده کرده است و همین سبب محبوبیت اشعار در میان کردزبانان شده است. در ادامه یکی از اشعار زیبای وی را به زبان کردی می خوانیم:
دڵبهری بێ وهفا
ڕۆژێ نهبوو ئهم دڵبهره بێ ڕوحمه وهفا کا
جارێ نهبوو ئهم کافره شهرمێ له خودا کا
حهیرانن ئهتیبا له عیلاجی مهرهزی من
لوقمانی ویسالت مهگهر ئهم دهرده دهوا کا
کارێ که غهم و دهردی فیراقت به منی کرد
سهرما به ههتیو با به دهواری شڕی ناکا
دێوانهیه شهخسێ که بهغهیری لهبی لهعلی
وهک شاهی سکهندهر تهلهبی ناوی بهقا کا
تاب و تهبی ئاتهشکهدهیی هیجری وهکوو شێت
نهزدیکه منیش واریدی سهحرایی فهنا کا
لهم ڕیگهیه تهقدیری ئهزهڵ وابوو که ئێمه
پاماڵی جهفا بین و ڕهقیب سهیر و سهفا کا
ڕۆح و دڵ و دین ههرسێ ئهکهم بهزل و نیساری
کامی دڵی من ئهگهر له لهبی لهعلی ڕهوا کا
سهر دانێ به ڕێی عهشق، ڕهزا لازمه عاشق
بۆ یار سهر و ماڵی سوپهری تیری قهزا کا
نقل است که عالمی بزرگ از شیخ می پرسد: شاعران بسیار توانا در زبان های کوردی، فارسی، ترکی و عربی کدامند؟ شیخ می گوید: «در کوردی مصطفی بیگ صاحبقران، در فارسی فردوسی، در عربی متنبه و در ترکی نامق کمال و در هر چهار زبان بنده حقیر».
که زبان سرخ شیخ رضا چنان بوده است که به واسطه آن از افراد ثروتمند و سرشناس باج می گرفته است و هرکس از دادن باج به شیخ امتناع کرده، از زبان سرخ وی در امان نمانده است و بسیاری از متمولان از تراس زبان شیخ به وی پول، چای و توتون می داده اند. برخی نیز که در شعر توانا بوده اند و شیخ هجویاتی را نثار آنها کرده است، در جواب هجوی رکیکتر نثار شیخ کرده اند. اما شیخ رضا همچنانکه هجو سروده است اشعاری نیز در مدح داشته است اما چون شمار آنها به نسبت اشعار هجو وی کمترند بیشتر به عنوان شاعری هجوگو مشهور استوی در بداهه گویی استاد است و اشعار زیادی از وی در این زمینه باقی مانده اند.
شیخ رضا طالبانی در تاریخ 20/10/1910 میلادی در بغداد دار فانی را وداع می گوید. شیخ رضا صاحب دو فرزند شده است، «محمد خالصی» که شاعر بوده است و 10 سال پس از مرگ پدر و در سال 1920 فوت می کند و «شیخ عبدالله» که جانشین شیخ بوده است و در سال 1941 در بغداد فوت کرده است. هر دو فرزند در گورستان گیلانی و در کنار مزار پدر به خاک سپرده شده اند. «شیخ علی» که در سال 1946 دیوان شیخ رضا را به چاپ رسانده است نوه شیخ رضا و فرزند شیخ عبدالله است.
شایان ذکر است که شیخ رضا وصیت کرده است که یکی از رباعیات فارسی خودش را بر روی مزارش بنویسند که در زیر این رباعی را می خوانیم:
یا رسول الله چه باشد چون سگ اصحاب کهف
داخل جنت شوم در زمرهی احباب تو
او رود در جنت و من جهنم کی رواست
او سگ اصحاب کهف و من سگ اصحاب تو
*لازم به ذکر است که همه تاریخ های ذکر شده در این نوشتار با استناد به کتاب دیوان شیخ رضا به تصحیح شیخ محمد خال و امید آشنا بوده است و در عمل ممکن است در این زمینه اختلافاتی وجود داشته باشد.
منبع : کردپرس
مطالب مشابه :
لطیفه کردی
سید یاسین قریشی - لطیفه کردی - طنز- کاریکلیماتور- کاریکاتور و کاریکلماتوری کوردی:
اس ام اس طنز کردی
موضوعات مرتبط: جوک و لطیفه و اس ام اس
نوروز
جوک-لطیفه- خنده دار- مسخره فرشته فیلم حبیب (بزن باران) madar-مادر - شعر مادر امیر
بخــوانید و تفـکر کنیـــد!
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار به شی کوردی; عکس های
موسیقی هورامی
دارند میتوانند مقالات را بهصورت تایپ شده به یکی از زبانهای کوردی یا جوک و لطیفه;
فهرست نام های دخترانه کُردی / ناڤێ کهچکان کوردی
کُــردهای خـراسـان - کُـرمانـج - فهرست نام های دخترانه کُردی / ناڤێ کهچکان کوردی - وبلاگ
شیخ رضا طالبانی
«فروید» هجو را «لطیفه تهاجمى شاعران بسیار توانا در زبان های کوردی، فارسی، ترکی و
پایان مرداد
کردی - فارسی. موضوع : لطیفههای یاسین و تهلقین به کوردی همراه با اوقات شرعی نماز
برچسب :
لطیفه کوردی