فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ

فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ

ـ خیام و حافظ، دو شاعر ایرانی هستند که با کمترین سروده، بیشترین شهرت را در بین ایرانیان کسب کرده‌اند. گفته می‌شود که خیام فقط ۲۰ رباعی سروده است و حافظ حدود ۵۰۰ غزل با پنج‌هزار بیت‌شعر در کارنامه خود دارد. در حالی که فردوسی حدود ۶۰ هزار بیت شعر دارد و سعدی و مولوی نیز جزو شاعران پرکار ایرانی بوده‌اند. چرا حافظ تا به این حد شهرت پیدا کرده است که می‌گویند تقریبا در هر خانه ایرانی، یک دیوان حافظ وجود دارد؟
حافظ، یک شاعر کیفی است و کیفیت در شعر او بسیار مهم است. شاید اگر حافظ فقط تعداد ۳۰ غزل از همین غزلیاتش را می‌گفت. کافی بود تا او به‌عنوان یک شاعر بزرگ زبان فارسی در فرهنگ و تاریخ فکر جاودانه شود. ‌
ـ ما شاعرانی داشته‌ایم که مردم حتی اسم آنها را نشنیده‌اند و معروفیتی بین توده تحصیلکرده ما ندارند. ‌
حافظ اشعار خودش را جمع‌آوری نکرد و سرنوشت متفاوتی نسبت به مولوی، سعدی و فردوسی درخصوص جمع‌آوری اشعار پیدا کرد. به نظر شما اگر حافظ دیوان اشعارش را جمع‌آوری می‌کرد به چه تعداد از سروده‌های خودش قانع می‌شد و شعرهای ضعیف را حفظ می‌کرد؟
من فکر می‌کنم تعداد غزل‌های ضعیف حافظ به حدود ۱۰ تا می‌رسد و بقیه در سطح بسیار بالا‌ هستند و یا ممکن است ابیاتی از غزل‌ها را حذف می‌کرد. البته ما بعد از گذشت ششصد سال داریم در مورد اشعار حافظ بحث می‌کنیم. ‌
ـ آیا نوع برخورد و مواجهه ایرانیان با دیوان حافظ، به صورت غلو‌آمیز است، به صورت اغراق شده به آن علا‌قه نشان می‌دهند و به نوعی این کار از عقلا‌نیت به‌دور است؟ ‌
چرا اغراق شده باشد؟ اصلا‌ مساله عقلا‌نی نیست. هنر با عقل خیلی سروکار ندارد. هنر عمدتاً با حیات عاطفی و احساسی آدم‌ها ارتباط دارد. اینکه یک شاعر، شهرت زیادی پیدا می‌کند به این علت نیست که عقلا‌نیت ما را اقناع می‌کند. بلکه به دلیل این است که او نیازهای روحی و احساسی ما را اقناع کرده است.
ـ حرف شما درست است. در عین حال حافظ، شعرهایی دارد که آدم را به فکر کردن وادار می‌کند و تمام دیوانش محدود به اشعاری نمی‌شود که درباره عشق و احساس باشد؟ ‌
ممکن است بعضی از اشعار حافظ ما را وادار کند که فکر کنیم ولی در واقع او می‌خواهد خود ما را معرفی کند. اساسا معلوم نیست که حافظ جبرگرا است یا اینکه تفویضی و اختیارگرا. حافظ، تابع وقت خودش است و اینکه وقت او چه حکم بکند. ما نیز از صبح تا شب ده‌ها بار جبری و ده‌ها بار اختیارگرا می‌شویم.
ـ یعنی ممکن است به صورت ذهنی بپذیریم که جبر حاکم است و در عمل اختیارگرایی را بپذیریم. این مشکل به ضعف فکری و فرهنگی ما مربوط می‌شود؟ ‌
انسان این مشکل را دارد. چون ممکن است در یک روز به طور مکرر تفویضی و جبری شویم. کسی هم که جبرگرا است روزانه کار می‌کند. پس این نشان می‌دهد که تفویضی است. اگر بنا بود که همه دنیا، هستی و زندگی جبری باشد و یا همه‌اش اختیاری بود زندگی نمی‌توانست دوام بیاورد. دوام هستی و زندگی به این است که هم جبری است و هم اختیاری.
قولی هست که نسبت می‌دهند به امام صادق(ع.) ایشان در آنجا گفته‌اند: <لا‌جبر و لا‌تفویض بل امر بین الا‌مرین.> یعنی نه جبر مطلق است و نه تفویض مطلق.
ـ به چه علت شعر حافظ تا این اندازه برای خواننده ایرانی اشعارش جذبه دارد که او را <لسان‌الغیب> و بیان‌کننده راز می‌دانند؟ ‌
برای اینکه حافظ، آینه تمام نمای حیات روحی و عاطفی ما است. هیچ شاعری مثل حافظ، بیان‌کننده کیفیت روحی و عاطفی ما نبوده است و شاعران دیگر به نوعی به یکی از جنبه‌های زندگی ما توجه داشته‌اند. برای مثال، فردوسی شاعر بزرگی است و مقدار زیادی از هویت ملی ما مدیون فردوسی است اگر فردوسی نبود شاید زبان فارسی نمی‌توانست در مقابل موج عربیت و عربی‌گرایی مقاومت کند. همچنان‌که مصری‌ها و شامی‌ها نتوانستند مقاومت بکنند و زبان‌شان از بین رفت. اما همین فردوسی فقط با یک جنبه از حیات عاطفی ما سروکار داشت و آن خودباوری ملی و جنبه حماسی است. ‌
فردوسی نیروی انگیزش مقاومت در مقابل عوامل غیرایرانی را در ما تقویت کرد. مولوی هم شاعر بزرگی است. اما فقط با جنبه عرفانی زندگی ما سروکار دارد. حافظ همه این جنبه‌ها را دارد و برای هرکسی حرف می‌زند. ‌
ـ این چند پهلو بودن و داشتن ایهام باعث نمی‌شود که هرکس از دید خودش شعرهای او را تعبیر بکند و در واقع ما را از حافظ اصلی دور کند؟ ‌
حافظ اصلی همین است که در چند لا‌یه و برای طبقات مختلف مردم سخن می‌گوید. فرضا در افسانه‌های ما هست که اسکندر در یزد زندانی ساخت و اسرا را در آنجا زندانی کرده بود. از قدیم به یزد، زندان اسکندر می‌گفتند و شیراز را ملک سلیمان. حافظ در یک دوره که در یزد اقامت داشت در غزلی گفته دلم از زندان سکندر گرفته و می‌خواهم به ملک سلیمان بروم.
یعنی او می‌گوید از یزد به شیراز بروم. اما ممکن است یک آدم معمولی بگوید منظور او از ملک سلیمان همان دنیای آخرت و دنیای گسترده آخرت است و زندان سکندر هم این دنیا است. به طور کلی اشعار حافظ لا‌یه‌های مختلف دارد و هرکس در حد فهم و شعور خودش، شعر او را می‌فهمد. ‌
یک خصوصیت استثنایی غزل حافظ این است که ابیات با هم مرتبطند. مثلا‌ غزل <ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد...> را حافظ در مدح شاه شجاع گفته و ابوالفوارس آمده در آنجا اشاره به آن پادشاه دارد، اما وقتی این را در مورد پیامبر اسلا‌م به کار گیریم، به نوعی این کار گمراه کردن خواننده است. ‌
ما اگر یقین داشته باشیم که حافظ چنین ایهامی در نظر ندارد، آن گمراه کردن اتفاق افتاده است. این شعر حافظ در مورد شاه شجاع است ولی ممکن است حافظ معنای باطنی هم در نظر داشته باشد. عظمت حافظ در این است که این معنای ظاهر و معنای پنهان را در کنار هم می‌گذارد. ‌
همین ایهام داشتن در برخی موارد دردسرساز می‌شود. وقتی او گفته: <بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم/ اگر موافق تدبیر من شود تقدیر>، اصرار برخی‌ها که می‌گویند شراب در دیوان حافظ فقط بر شراب روحانی دلا‌لت دارد، جای تامل دارد؟ به بیان دیگر حافظ حداقل در حد کلمات این موضوعات را مطرح کرده است.
در حد کلمات این حرف‌ها را مطرح کرده‌است ولی هیچ نمی‌دانیم فراتر از کلمات هم نبوده باشد. شاعران قرن پنجم ما مثل دقیقی درباره شراب خوردن خودشان صحبت می‌کردند و حتی ابن‌سینا بزرگ‌ترین حکیم مشائی ما اهل این کارها بود. ‌
ـ حافظ اشعار جنجال برانگیزی هم دارد، مثل: <پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.> نظر شما در مورد این شعر چیست؟ ‌
برخی می‌خواهند از حافظ فقیه و مفتی بسازند. درحالی که حافظ آدمی مثل من و شما بود و در عالم هستی خطا می‌بیند. ‌
ـ اما حافظ پیر و مراد نداشت که او را در اینجا خطاپوش می‌داند؟ ‌
حافظ پیر نداشت ولی می‌خواهد این را از زبان کس دیگری مطرح کند. یعنی می‌خواهد از گردن خودش بیندازد.
ـ چرا حافظ در اشعارش کنجکاوی در مورد خلقت را فضولی فهم ضعیف رای ارزیابی می‌کند؟ ‌
عرفان ما از خیلی پیش از حافظ بین عقل و عشق تعارض می‌دید. به طور کلی عرفان، معرفت را یک معرفت اشراقی می‌داند. ‌
ـ حافظ از این نوع عقل‌ستیزی‌ها دارد. اما در زمانی که تیمور گورکانی به ایران حمله می‌کند به نوعی نیاز به عقل را احساس می‌کند و از فکر حکیم و رای برهمن سخن می‌گوید. ‌ حافظ، دشمن عقل نیست. او عقل را برای امور دنیایی لا‌زم می‌دید و در زندگی تابع عقل بود. با این حال فلسفه هندی هم فلسفه اشراقی است و نمی‌توانست برای رهایی سرزمین کاری بکند. در زمان حافظ خاندان آل‌مظفر بر فارس و یزد و مناطق دیگر حکمرانی می‌کردند و با همدیگر جنگ می‌کردند. این کارها بود که باعث شد تیمور به ایران حمله کند. با این حال چرا حافظ از قول شیخ خودش، عاقلی را گناه می‌داند؟
این همان حرفی است که مولوی می‌گفت و پای استدلا‌لیون را چوبی می‌دانست. حافظ هم عقل استدلا‌لی را تخطئه می‌کند. همان عقلی که ما خودمان را بخواهیم به آن وابسته کنیم و بعد بخواهیم با آن وجود خدا را اثبات کنیم. چون با این کار خداوند را به این دلا‌یل وابسته می‌کنیم. در صورتی که خداوند فراتر از این دلا‌یل است. اما حافظ عقل متعارف را دارد برای پادشاهان روزگار خود شعر می‌گوید و پول دریافت می‌کند. ‌
ـ حافظ در طول عمرش فقط از شیراز به یزد و دوسال در آنجا اقامت داشت. ظاهرا قصد سفر به هند داشت و تا کرانه‌های خلیج‌فارس هم رفت. آیا می‌شود او را ایرانی‌ترین شاعر ایرانی بدانیم که در همین سرزمین به بلوغ فکری و هنری رسید؟ ‌
بله؛ به دلیل اینکه حافظ به تمام نیازهای روحی ما پاسخ می‌دهد و تصویر کاملی از حیات روحی و عاطفی ما است. با همه این بحث‌ها می‌خواهم بگویم که حافظ آدم بسیار مومنی بوده است. ‌
ـ اگر تا این اندازه مومن بوده چگونه گفته: <شب قدری چنین عزیز و شریف/ با تو تا روز خفتنم هوس است> و در جایی مذهب خود را عشق و می‌پرستی دانسته است و از زاهدان عذرخواهی کرده؟ ‌
حافظ نیازهای لحظه‌ای و انسانی داشته است. در ضمن پیغمبر اسلا‌م هم زهدگرا نبود و هر چیز زیبایی را دیده، به‌عنوان جلوه الهی تحسین کرده است. حتی لذات جسمانی را تا جایی که مشروع بود ستایش می‌کرد. یعنی اساسا زهدگرایی خشک، برخلا‌ف اسلا‌م است. ‌
ـ می‌توان از این شاعر باتوجه به رگه‌های اندیشه‌ای در اشعارش انتظار داشت از لحاظ فکری و فلسفی به ما کمک کند؟ ‌
فکر در اشعار حافظ موج می‌زند ولی او فیلسوف نیست. چون فلسفه می‌خواهد مساله <وجود> را از لحاظ علل و آثارش بیان کند. ما از حافظ باید انتظار داشته باشیم که نسبت به احوال روحی خودش و احوال روحی ما صادق باشد.
ـ در زمان حیات حافظ حداقل شش شاه بر شیراز در مقاطع مختلف حکومت کردند. حافظ در اواخر عمر شاه زین‌العابدین جوان و تازه به قدرت رسیده را به صلح دعوت می‌کند و او را از شروع جنگ دیگر پرهیز می‌دهد. آیا حافظ واقعا صلح‌طلب بود؟ ‌
حافظ، صلح‌طلب بود. او در دوره آشوب‌زده و عجیب و غریبی زندگی کرده است و می‌دانست چه خطراتی فارس را تهدید می‌کند. البته درباریان مختلف او را به جلسات مختلف دعوت می‌کردند و حافظ آنها را نصیحت می‌کرد. حافظ یک عالم قرآن‌شناس، کلا‌م‌شناس، عرفان‌شناس و آگاه به علوم زمانه‌‌اش بود و به همین علت درباریان از عقاید و راهنمایی‌های او استفاده می‌کردند. ‌
آیا وقوع جنگ بین شاهزادگان آل مظفر حاکم بر فارس باعث نمی‌شد احیانا کسانی به قدرت برسند که مداحی‌های حافظ را بدون پاسخ بگذارند و به او پولی ندهند. یعنی حافظ چنین دغدغه‌ای هم داشت. ‌
حافظ از آنها پول می‌گرفت ولی اهل تجمل نبود. ‌
ـ سفر دوساله حافظ به یزد به خاطر این بود که شاه شجاع در یک مقطع او را در تنگنای مالی قرارداد و او مجبور شد نزد شاه یحیی پسرعموی شاه شیراز که حاکم یزد بود برود؟
این حرف‌ها مطرح است ولی حافظ با شاه شجاع رقابت شاعرانه هم داشت. شاه شجاع، شعرهای حافظ را بی‌معنا می‌دانست و چون خودش شاعر بود، شعرهای حافظ را نقد می‌کرد. به همین دلیل حافظ رنجش‌هایی از شاه‌شجاع داشت. ‌
ـ در حال حاضر بیشترین کتابی که در مورد حافظ چاپ می‌شود در ارتباط با موضوع <فال> گرفتن است. اینکه بخواهند او را زبان غیب بدانند و از او فال بگیرند و فرضا بدانند دیگری نسبت به ما چگونه فکر می‌کند، این یک وضع بغرنج به نظر می‌آید
اینکه حافظ را لسان‌الغیب بدانند از زمان خودش شروع شد. اما آدم وقتی نسبت به موضوعی یقین ندارد فال می‌گیرد. با این حال هنر حافظ این است که وقتی شما دچار ابهام هستید به نوعی به شما جواب می‌دهد. ‌ یعنی هرکس برحسب شرایط روحی خودش، شعر حافظ را با وضع خود تطبیق می‌دهد. اساسا کسی که به مسائل دینی واعتقادی و عالم غیب ایمان دارد از دیوان حافظ فال می‌گیرد، اما کسی که به این چیزها معتقد نیست به طور طبیعی فال نمی‌گیرد. به هرحال وقتی حافظ می‌گوید سروش عالم غیب به من بشارت داد، بعضی‌ها به این باور می‌رسند که از آن فال بگیرند. ‌
ـ خود شخص حافظ ممکن است خیلی چیزها بگوید ولی ما نباید قبول کنیم او با عالم غیب ارتباط دارد؟ ‌
ما در دل حافظ نبوده‌ایم تا در مورد این حرف‌هایش قضاوت کنیم. ممکن است کسی به این چیزها اعتقاد نداشته باشد و حرف‌های حافظ را توهمات روانی بداند. اما اگر اعتقاد به عالم غیب داشته باشیم از آن فال می‌گیریم. ‌
ـ اگر حافظ را صرفا یک شاعر بدانیم، به نظر شما تا چه مرحله فال گرفتن از دیوان حافظ اشکال ندارد و از آن مرحله به بعد به خرافه‌گرایی دچار می‌شویم؟
به طور کلی شعر حافظ چند بعدی است و هر کس از دید خودش شعر حافظ را تاویل تفسیر می‌کند. به بیان دیگر شعر حافظ، تاویل‌پذیر است و کسی که فال می‌گیرد، خواسته‌های خودش را روی شعر او فرافکنی می‌کند. ‌
ـ در حوزه روانکاوی فرویدی، فرافکنی یکی از سازوکارهای دفاعی انسان در مواجهه با اضطراب است. شخص مضطرب با فرافکنی سعی می‌کند منبع اضطراب را به چیز دیگری نسبت بدهد و خود را مبرا از آن بداند. پس این نوع فال گرفتن به مسائل روانی ربط پیدا می‌کند؟ ‌
انسان بدون مشکل روانی وجود ندارد. من دقیقا نمی‌دانم فروید در مورد فرافکنی چه می‌گوید ولی در مورد فال می‌توانم بگویم شخص، خواسته‌های خود را به شعر حافظ تحمیل می‌کند. ‌
ـ اینکه باور کنیم حافظ به‌عنوان شاعر، راه‌حل مشکل ما را ارائه می‌دهد خرافه است؟ ‌
من این را خرافه نمی‌دانم. کسی که فال می‌گیرد در واقع حافظ به فرافکنی او جواب می‌دهد. این باخرافه تفاوت دارد. خرافه دنباله توتم‌پرستی است و اساسا خرافه هر چیزی است که با منطق عقلی آدم سازگار نیست. حافظ یک آدم معمولی نیست. او ابیاتی دارد که ما از درک این آدم حیرت می‌کنیم. شاعر یعنی کسی که شعور دارد. به همین دلیل قدرت ایجاد ارتباط با عوالم دیگر را دارد.
شاعر فقط می‌تواند تخیل داشته باشد. مطابق اعتقادات مذهبی و دینی ما ایرانیان فقط پیغمبر و امام است که می‌توانند با عوالم دیگر ارتباط داشته باشند. ‌
به نظر من شاعر کسی است که شعور دارد. عالم شاعری، یک مرحله پایین‌تر از نبوت است و من و شما نمی‌توانیم در این حد مثل حافظ با عوالم دیگری ارتباط پیدا کنیم. ‌
ـ آیا این دلیلی برای شیفتگی ما نسبت به حافظ می‌تواند باشد؟ ‌
این شیفتگی بیهوده به وجود نیامده است. چرا ما نسبت به جامی و کمال‌الدین اسماعیل چنین علا‌قه‌ای نداریم. چون حافظ جوهره‌ای فوق انسانی دارد و ظرافت و پیوستگی در شعر حافظ بالا‌تر از حد انسانی است. به هرحال فرافکنی ما روی شعر حافظ جواب می‌دهد و خاصیت شعر حافظ این است. ‌
ـ به نظر شما علا‌قه زیاد ما به حافظ موجب نمی‌شود حتی اگر شاعران بزرگی هم ظهور بکنند آن علا‌قه اجازه ندهد عظمت شاعران جدید را بپذیریم؟ ‌
اگر شاعری بیاید که فرافکنی‌های ما با شعرش تطبیق کند همین وضع حافظ را پیدا می‌کند. گاهی اوقات این حالت را در برخی شعرهای دیوان شمس هم می‌بینیم. ‌
ـ آیا در جوامع دیگر وضعیتی مشابه با فال گرفتن با شعر حافظ مشاهده می‌شود؟ ‌
در هند چنین اعتقادی به برخی از متون هندی مثل اوپانیشادها وجود دارد و گاندی هرجا می‌رفت این نوع متون را با خودش می‌برد. اما این بیشتر در مشرق زمین دیده می‌شود. ‌
ـ حافظ در چند مورد تاکید دارد که در طریقت ما غیر از آزار دیگران گناهی وجود ندارد. حافظ با چه معیاری چنین ادعایی دارد؟ ‌
از دید حافظ گناه عبارت است از آزردن دیگران. این یک موضوع شرقی ایرانی- هندی است. در بین هندی‌ها <اهیمسا> یعنی بی‌آزاری و در مقابل هم <هیمسا> بزرگترین گناه است که آزار دیگران است. در اسلا‌م نیز <حق‌ا...> و <حق‌الناس> مطرح شده است و حق‌الناس دقیقا باید رعایت شود و همین رعایت حقوق مردم در دموکراسی هم مورد توجه است. این چیزی است که اسلا‌م می‌گوید ولی خیلی‌ها آمدند چیزهایی به اسلا‌م نسبت دادند که ربطی به آن ندارد. ‌
ـ حافظ در اشعارش به وفور علیه ریاکاری موضع می‌گیرد و آن را امری ناپسند می‌داند. تشویق او به ریاکاری‌نکردن و از سوی دیگر رعایت صداقت چه معنایی دارد؟
حافظ می‌خواهد صداقت را ترویج دهد. اما باید خیلی مواظب باشید و تصور نکنید که او مصلح اجتماعی است. او فقط کیفیات روانی خودش را به طور صادقانه بیان می‌کند و ما حس می‌کنیم انگار این ما هستیم که آن را بیان می‌کنیم. من گمان نمی‌کنم حافظ خیال اصلا‌ح جامعه داشته باشد. حافظ از ریا رنج می‌برد و می‌دید که در جامعه ریا هست. حافظ تا حدی که خودش از وجود ریا در جامعه رنج می‌برد، آن را بیان می‌کند. ‌
ـ حافظ از راه مدح سلا‌طین، روزگار می‌گذراند و گاه ادعا می‌کرد مدح سلطان در شان او نیست. با این حال می‌توان گفت که حافظ آینه خلقیات و اخلا‌قیات ما ایرانیان است؟ ‌
بله؛ حافظ آینه هستی ما است و به همین دلیل ماندگار است. برای مثال ما رندیم و ریاکاری می‌کنیم ولی از رندی و ریاکاری شکایت می‌کنیم. این چیزی است که در شعر حافظ هم وجود دارد. حافظ، گاهی از ریای خودش صحبت می‌کند و بعد هم شدیدترین حمله را به ریاکاری می‌کند. ما و حافظ، یک رنج داریم و در این رنج بردن، حافظ با ما شریک می‌شود و در سوی دیگر با لذت‌ها و شادی‌های ما همراه است. ‌
عظمت حافظ در این است که درد حافظ با درد ما یکی است. گاهی نیز درد او جهانی و انسانی است. به همین دلیل گوته شاعر بزرگ آلمانی هم از شعر حافظ لذت می‌برد. ‌
ـ حافظ به شدت نقد خود را متوجه ریا و عالم بی‌عمل می‌کند. این نوع نقد همان چیزی نیست که غربی‌ها از آن رنج ببرند؟ ‌
شاعری مثل گوته چیز دیگری می‌بیند و ما یک چیز دیگر می‌بینیم ولی گاهی مسائل ما امر کلی انسانی است. ‌
ـ در چه جاهایی حافظ به مسائل جهانشمول توجه می‌کند که شاعری مثل گوته را شیفته خود می‌کند؟ ‌
در جاهایی که به پرواز از قیدوبندهای اجتماعی و پرواز به فضاهای باز است حافظ به عوالم فوق جهانی و فوق انسانی پرواز دارد و می‌گوید: <من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/ آدم آورد در این دیر خراب آبادم.> نیاز به گریز و پرواز از شرایط زندگی مادی و اقتصادی، یک سنت گنوسی است و مشترک بین ما و اروپایی ها. گوته متوجه می‌شود که حافظ بهتر از هر کسی در مورد این میراث مشترک صحبت کرده است. چون گوته اسیر اخلا‌قیات اجتماعی مسیحی خیلی زشت بود که پدر آدمیزاد را درمی‌آورد. این اخلا‌قیات در اسلا‌م واقعی وجود ندارد و دیگران به اسم اسلا‌م آنها را اضافه کرده‌اند. به اعتقاد من اسلا‌م یکی از آزادانه‌ترین نظام‌های اخلا‌قی را دارد و همان طور که پیش از این گفتم از این جهات به دموکراسی نزدیک است. ‌
ـ تاجایی که ما از تاریخ عصر حافظ اطلا‌ع پیدا کرده‌ایم، حافظ حدودا از سن ۲۰ سالگی به بعد و در واقع در پنج دهه آخر عمر تا سال ۷۹۲ (سال وفات) درگیری خونین و سقوط و به قدرت رسیدن شش پادشاه و حاکم بر منطقه شیراز و اطراف آن را از نزدیک تجربه کرد. آیا آن همه تحولا‌ت سریع سیاسی و اجتماعی دوره حافظ با تحولا‌ت عمیق سیاسی و اجتماعی دوره ما تشابه دارد که خواندن شعر حافظ برای خواننده ایرانی امروز جذابیت‌های زیادی را به همراه دارد؟ ‌
همین طور است، اما تاریخ ما همیشه یکی از پرتحول‌ترین و پرآشوب‌ترین تاریخ‌های دنیا بوده است. ما همیشه در معرض این نوع تحولا‌ت بوده‌ایم. ما تا وقتی در این وضع جغرافیایی هستیم شعر حافظ با ما خواهد بود و تا وقتی که ما، ما هستیم و ما به‌عنوان یک پدیده تاریخی در دنیا وجود داریم، شعر حافظ ماندگار است. حافظ آینه‌ای است که هر ایرانی، خودش را در آن می‌بیند. این راز عظمت حافظ است و در این میان طرفداران و علا‌قه‌مندان او را طیف گسترده‌ای از افراد عادی تا نخبگان و دانشمندان مملکت را دربرمی‌گیرد. ‌


مطالب مشابه :


ریا ستیزی در شعر حافظ

بی شک ریا ستیز ترین شاعر زبان و ادب فارسی خواجه حافظ شیرازی است که نکوهش ریا و ریاکاری در




حافظ و ریا ستیزی

سپیده دم سکوت - حافظ و ریا ستیزی - Twilight Of Silence سپیده دم سکوت - چشم انداز شعر معاصر استان




حافظ....

شعر و ادب - حافظ . - شعر و ادب - شعر و اما هیچکدام به گرد حافظ در ریا ستیزی نمی رسند .




میترا لیثی - روزگارفریب و ریا در شعر حافظ

وقت صبح از عرش می آمد خروشی عقل گفت قدسیات گویی که شعر حافظ از بر می کنند و ریا ، آنچه




شعر حافظ

شعر حافظ بازتاب ما می­دانیم که حافظ یکی از بنیادی­ترین مبانی فکری­اش مبارزه علیه ریا و




فرافکنی انسان ایرانی با شعر حافظ

ـ به چه علت شعر حافظ تا این اندازه برای خواننده ایرانی حافظ از ریا رنج می‌برد و می‌دید




تحقیقی در باره’ حافظ

قدیمی ترین شعر حافظ چنین این رند چون خود او نظرباز و نکته گو، بیزار از زهد و ریا و منکر




ریا در شعر فارسی - حافظ

حکیمانه - ریا در شعر فارسی - حافظ - ادبیات ایران و جهان - حکیمانه




خرقه و خرقه سوزی در اشعار حافظ

شباهنگ -ادبی، ترجمه نظم و نثر-ایج فارس - خرقه و خرقه سوزی در اشعار حافظ - ادبی ،تاریخی ،ترجمه




برچسب :