نقش تقوا در رشد شخصيت انسان
يکى از مشکلات مهم در جهان ماشينى امروز، بخصوص در جهان غرب، عدم کنترل عوامل انحراف و فقدان راهنمايان فرهنگى و سقوط شخصيت والاى انسانى است از اين رو نقش تقوا در رشد شخصيتها و تکامل آنها و جلوگيرى از انحراف روحى اهميت واقعى خود را يافته و به عنوان درمان اصلى براى اصلاح ساختار انسانها مطرح مىگردد.
از اين رو، در اين مقاله نظر اسلام و کلام وحى به طور دقيق و گسترده و جامع الاطراف پيرامون تقوا در مسائل زير مورد تحقيق و بررسى قرار مىگيرد:
تقوا و شخصيت والاى انسان و تاثير تقوا در تکامل شخصيت انسانها با توجه به متون معتبر اسلامى-معناى تقوا از ديدگاه قرآن و مراتب تقوا و اقسام آن و عوامل پيدايش تقوا در قرآن و در گفتار پيشوايان اسلام و آثار فردى و اجتماعى تقوا و امتيازات خانوادگى و قبيلهاى-تقوا و مقاومت و غير اينها از مسائلى در معرفى تقوا از ديدگاه اسلام مىتواند مورد بحث قرار بگيرد.
نقش تقوا در رشد شخصيت انسان
اين حقيقت مسلم است که مشکلات و ناراحتيها و ناکاميهاى روحى در جهان، بخصوص در جهان غرب در اثر زندگانى ماشينى روبتزايد گزارده است، آمارهاى موجود بازگوى اين حقيقت ميباشد 1 و نيز مطالعه در حالات گناهکاران و حتى اعتراف آنان در پارهيى اوقات اين حقيقت را نيز روشن مىسازد که ضمير اکثر اين افراد(يعنى خيانتگران و مبتلايان به بيمارى هاى روحى)در دوران طفوليت مثل آسمان صاف بوده، سرکشى نداشته ولى به مرور زمان در اثر نبودن راهنمايان دلسوز و تمرکز انحرافهاى قواى روحى و تأثير روابط خارجى محيط، ناپاک و تيره و تبديل به يک عناصر خطرناک شدهاند و از همه مهمتر فقدان راهنمايان فرهنگى در محيط خانواده و خارج از خانواده و عدم کنترل عوامل انحراف در مسير فضيلت و تقوا، بالاترين مصيبتى است که حيات اجتماعى و ترقيات روز افزون اجتماع را در جنبههاى مختلف علم و صنعت تهديد مىنمايد.
راهنمايان فاسد و بىدين و بىتقوا قادرند چنان زيانهاى غير قابل جبرانى بار آورند که عملا اکثر افراد فعال مملکت يعنى سرمايههاى پر ارزش کشور را به عدهيى افراد ضعيف و وامانده تبديل کنند و افراد بىشخصيت تحويل جامعه دهند از اين رو است که نقش تقوا در رشد شخصيتها و تکامل اهميت واقعى خود را پيدا مىکند.
براى اينکه خوانندگان اهميت تقوا را در تبيين شخصيت و تکامل آن به خوبى بدانند لازم است ديدگاه اسلام در مساله تقوا و شخصيت والاى انسان و تأثير تقوا در تکامل شخصيت با توجه به متون معتبر اسلامى (قرآن و سخنان پيشوايان اسلام)و بطور کلى نظر اسلام و وحى در اين باره مورد تحليل و بررسى قرار گيرد.
براى اين کار لازم است قبلا معناى شخصيت و اجزاء متشکله آن بيان شود و سپس تقوا و نشانههاى آن و عوامل پيدايش تقوا و مسائل مربوط به تقوا از ديدگاه قرآن و اخبار و احاديث معتبر اسلامى بازگو گردد تا ابعاد گوناگون مسالهى، تبيين و روشن گردد.
شخصيت چيست؟
براى کلمهى«شخصيت»که در صحبتهاى روزانهى خود آنرا زياد استعمال مىکنيم تعبيرهاى مختلفى وجود دارد معناى معمولى آن عبارت است از آنچه که يک شخص در زمان سابق بوده، در حال است و آنچه در آينده خواهد بود و لکن در فّن روان شناسى عبارت است از کليه چيزهائى که وجود فردى را تشکيل ميدهد از قبيل دست و پا و مغز و قلب و استخوان و اعصاب و فکر و کليه احساسات شخص مثل عشق و نفرت و محبت و قدرت و ضعف حافظه و قوه دراکه و... 2 ولى اين دو تعبير براى شخصيت اشکال بزرگى دارد و آن اينکه بنا بر هر دو تعبير فکر و بدن(روح و جسم) جدا و مجزا از هم فرض شده است به طورى که هيچ يک از فکر و بدن در يکديگر تأثير متقابل ندارند در حالى که در علم طب ثابت شده است که وضع فکرى يک فرد بتوسط رشتههاى بسيار قوى با وضع بدنى انسان ارتباط کامل داشته و تمام فعاليتهاى بدن تحت تأثير وضع فکرى مىباشند.
با ملاحظه ارتباط بين فکر و جسم و تأثير متقابل آندو در يکديگر معناى شخصيت عوض شده عبارت مىشود از کليه چيزهائى که وجود شخصى را تشکيل مىدهند و با يکديگر همکارى مىکنند.
مطابق اين تعريف عکس العمل اشخاص در مقابل وقايع نيز جزئى از شخصيت آنها را تشکيل مىدهد و از همين جا است که پزشکان مىگويند سوء هاضمه اغلب در اثر بعضى از هيجانات روحى پيدا مىشود.
روانشناسان شخصيت انسان را به سه قسمت متمايز (قسمت ناخود آگاه-قسمت خود آگاه و وجدان) تقسيم کردهاند و خويشتن شناسى را بر روى اين سه پايه قرار دادهاند.
خود آگاه عبارت است از آن قسمت از فعاليت فکرى (2)-خويشتن شناسى تأليف دکتر«ويليام سبى مينجر»امريکائى ترجمه هوشنگ مستوفى در تاريخ 1333 شمسى
ما است که از وجود آنها آگاهيم و ناخود آگاه عبارت از آن قسمت از فعاليت فکرى ما است که بدون اراده و اطلاع، انجام يافته کاملا از کنترل انسان خارج است.
وجدان عبارت است از نيرويى است در درون انسان که در اثر تعاليم و تکاليف موجود در اجتماع و با ملاحظه نمونههاى خوب و بدى که به افراد آموخته مىشود تشکيل مىگردد و از مهمترين اجزاء شخصيت انسان به شمار مىرود.
وظيفهى اين نيروى عظيم درونى جلوگيرى از ارتکاب اعمال زشت و ناشايست مىباشد.
وجدان چون پاسبان مقتدر و باوفائى است که در مسير حرکات آرزوها و آمال قسمت ناخود آگاه که با فشار زيادى مىخواهند ابراز وجود نمايند به مقاومت پرداخته مانع از اظهار وجود برخى از آرزوهاى ناخود آگاه که به حال اجتماع يا شخص مضر است مىگردد.
اين آرزوهاى رانده شده دوباره به منبع اصلى خود( وادى ناخود آگاه)بازگشت مىنمايند و گاهى از اوقات اين آرزوها و احساسات درونى رانده شده به صورت رفتارهاى غير ارادى از قبيل عشق و محبت و نفرت و...در افراد بروز مىکنند مسالهى مهم و اساسى در اين مرحله اين است که وجدان انسانها يعنى آن پاسبان مقتدر و باوفا در برابر شهوات و تمايلات قواى نفسانى که عامل اصلى انحراف انسانها مى باشند مغلوب واقع نشود و چون چراغ روشن، صفحهى دل و قلب انسانها را تا اعماق آن روشن و زنده نگاه دارد.و در اين مرحله است که اسلام از طريق ارشاد و راهنمايى و تقويت وجدان به کمک آن مىآيد تا وجدان بتواند در برابر قواى غضبيه و شهويه و ساير تمايلات نفسانى منحرف کننده مقاومت کند.
و طريق مقاومت انسان در برابر عوامل گناه و انحراف تنها وقتى است که حالت تقوا و ترس از خدا و ايمان کامل نسبت به او در اعماق روح هر انسانى وجود داشته باشد اينجا است که نقش سازنده تقوا در رشد شخصيت انسان به خوبى آشکار مىگردد.
حال بايد ديد اين حالت باز دارنده از انحراف در باطن انسانها به نام تقوا چيست؟و ديدگاه اسلام و قرآن درباره آن کدام است؟
معناى تقوا از ديدگاه قرآن
در قرآن مجيد 210 آيه وجود دارد که کلمه تقوا به صورتهاى مختلف و صيغههاى گوناگون بکار رفته است و لکن تمام آنها در يکى از چهار معناى زير استعمال شده است:
1-خشيت(ترس)چنانکه در سورهى حج وارد است:
«يا ايهّا الذين آمنوا اتقوا ربّکم»«اى کسانى که ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد»و در سورهى شعراء: «اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقّون»«به ياد آوريد زمانى را که نوح خطاب به قوم خود گفت آيا از خدا نمىترسيد»و...
2-به معناى عبادت و بندگى چنان که در سورهى نحل وارد است:
«لا اله الا انا فاتقون»«معبودى جز من نيست پس مرا بپرستيد»و در سورهى 16 آيهى 52:«افعيز اللّه تتقون»«آيا جز خدا را عبادت مىکنيد؟»و در سورهى شعراء:«...قوم فرعون الا يتقوّن»«آيا قوم فرعون خدا را عبادت نمىکنند؟»
3-عدم عصيان چنان که در سورهى بقره وارد است:«...و دخلوا البيوت من ابوابها و اتقوّا اللّه»« به منزلها از طريق درهاى آن وارد شويد و از اطاعت خدا سرپيچى و عصيان نکنيد».
4-يکتا داشتن خدا و اخلاص در عمل چنان که در سورهى نساء مىفرمايد:«اتقوّا اللّه»يعنى«خدا را يکى قرار دهيد»و در سوره حجرات وارد است: «اوتلک الذيّن امتحن اللّه قلوبهم للتقوى»يعنى«آنان کسانى هستند که خداوند دلهاى آنان را براى توحيد و اخلاص و يکتا گرايى قرار داده است»و در سورهى حج مىفرمايد:«...فانها من تقوى القلوب»يعنى«اين اعمال و شعائر اسلامى همانا از اخلاص دلها ناشى شده است» 3 و در کتب لغت نيز نظير اين معانى گفته شده است مثل اين که اتقّاء به معناى پرهيز کردن و ترسيدن، خويشتن را به شدت از چيز زيان آور حفظ کردن و نگاهداشتن آمده است مثلا ابى القاسم حسين بن محمد معروف به راغب اصفهانى متوفاى 502 هجرى در کتاب:المفردات فى غريب القرآن»ص 530 در مادهى«وقى»مىنويسد:« الوقاية حفظ الشّى ما يوذيه و يضرّه»«وقايه حفظ شى است از چيزهايى که او را از ايذاء و زيان حفظ مى کند و تقوى نيز از اين ماده آمده است و معناى تقوى:«جعل النفس فى وقاية مما يخاف»يعنى انسان نفس خود را از چيزهايى که از آن مىترسد حفظ کند»سپس نقل مىکند که تقوى به معناى خوف و ترس نيز آمده است و استعمال تقوى به معناى خوف از باب استعمال مقتضاى شى بجاى مقتضى آن شى مىباشد.
سپس به معناى شرعى تقوى اشاره مىکند و مىنويسد:«و صارا التقوى فى تعارف الشرع حفظ النّفس عمّا يوثم و ذلک بترک المحطور و يتّم ذلک بترک بعض المباحث»يعنى«معناى تقوى در اصطلاح شرع حفظ انسان نفس خود را از گناهان باينکه محرمات شرعى را ترک کند که برخى از مباحات را نيز انجام ندهد.»
تقوا در دين اجتناب و دورى کردن از کارهايى است که موجب زوال و از بين رفتن دين و يا ضعف و سستى آن و سبب عقوبت و عذاب دنيا و آخرت و يا محروم شدن از فيوضات و برخوردارى از درجات آخرت مىگردد.
تقوا به معناى پارسايى و پرهيزگارى و يک نوع احتراز و پرهيز کردن است اگر به خدا نسبت داده شود معنايش دورى جستن از عذاب الهى است و البته اين معنى وقتى تحقق مىپذيرد که آدمى راه رضايت و خشنودى او را بپيمايد آنهم با فرمان بردن اوامر خداى تعالى و شکر گزارى نعمتهاى او و اين کلمه در قرآن 17 بار آمده است. 4
به ملاحظه همين معنا است که مرحوم شهيد آية... مطهرى در کتاب«ده گفتار ص 7 و 8 از معناى تقوا به عبارات زير تعبير آورده است»:
«تقوا دينى و الهى يعنى اينکه انسان خود را از آن چه از نظر دين و اصولى که دين در زندگى معين کرده است و خطا و گناه و پليدى و زشتى شناخته شده حفظ و صيانت کند و مرتکب آنها نشود».
چيزى که هست حفظ و صيانت خود از گناه که نامش تقوا است بدو شکل و دو صورت ممکن است صورت بگيرد و به تعبير ديگر ما دو نوع تقوا مىتوانيم داشته باشيم:تقوائى که ضعيف است و تقوائى که قوّت است.
در نوع اول، انسان براى اين که خود را از آلودگيهاى معاصى حفظ کند از موجبات آن فرار کند و خود را هميشه از محيط گناه دور نگهدارد شبيه کسى که براى رعايت حفظ الصحهى خود کوشش مىکند خود را از محيط مرض و ميکرب و از موجبات انتقال بيمارى دور نگهدارد، سعى مىکند مثلا به محيط مالاريا خيز نزديک نشود و با کسانى که به نوعى از بيماريهاى واگيردار مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم اينکه در روح خود حالت و قوّتى به وجود مىآورد که به او مصونيت روحى و اخلاقى مىدهد که اگر فرضا در محيطى قرار بگيرد که وسائل و موجبات گناه و معصيت فراهم باشد آن حالت و ملکهى روحى، او را حفظ مىکند و مانع مىشود که آلودگى پيدا کند مانند کسى که به وسائلى در بدن خود مصونيت ايجاد مىکند که ديگر نتواند ميکرب فلان مرض در بدن او اثر کند.
در زمان ما تصورى که عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول است...شايد علت پيدايش اين تصور اين است که از اول تقوا را براى ما«پرهيزکارى» و«اجتناب کارى»ترجمه کردهاند و تدريجا پرهيز از گناه به معناى پرهيز از محيط و موجبات گناه تلقى شده و کم کم به اينجا رسيده که کلمهى تقوا در نظر عامهى مردم انزوا و دورى از اجتماع مىدهد..»
از مطالعهى قرآن و کتب لغت و اخبار وارده در اين باب به خوبى در مىيابيم که تقوا حالتى نفسانى و نوعى حالت باز دارندگى مىباشد و عملى است اختيارى و عوامل مختلفى از قبيل اراده و تصميم و ملاحظهى مصالح دنيوى و اخروى و ايمان به خداوند و معرفت او و ساير عواملى که در آينده به برخى از آنها اشاره خواهد شد در انسان پديد مىآورد.و از آنجا که خداوند در برخى از آيات امر به تقوى مى کند مثل(اتقوا اللّه)و از آنجا که در موارد متعددى از آيات با تقوا شدن انسان را به تشخيص عقل احاله مىکند چنان که مىفرمايد:(الا تتقون-آيا شايسته نيست تقوا را پيشهى خود سازيد...)به خوبى استفاده مىشود که تقوا عملى ارادى و اختيارى است و در خمير مايهى هر انسانى، ميل به تقوا و عمل صالح و صالح بودن-از بدو خلقت قرار داده شده است چنان که در سورهى«الشمّس»(...فالهمها فجورها و تقواها...)خداوند به نفوس بشرها و طريق پيروى از فجور و بديها و تقوا و نيکيها يعنى به راه بد افتادن و يا به طريق رشد افتادن را الهام کرده و آن را در ذّات هر انسانى به وديعه نهاده است».
منتها اگر انسان درايت و انديشه صحيح را به کار اندازد و مصالح عمل صالح و مقاصد عمل بد را خوب ورانداز کرده با هم بسنجد عقل او به طور جزم او را به سوى نيکى و عمل صالح و تقوا راهنمايى مىکند و طريق حق و حقيقت برايش روشن خواهد شد.
پس راه تقوا رفتن راه اختيارى انسان است چنان که طريق ضلالت و گمراهى را پيمودن و آلوده به فساد و خيانت و زشتى بودن نيز به دست خود انسان انجام مىگيرد و اين که برخى از آيات قرآن و روايات گمراهى و ضلالت به خداوند نسبت داده شده است منافاتى با آيهاى که از قرآن نقل کريم ندارد زيرا خداوند بندگانى را که به اختيار خود راه گمراهى را انتخاب مىکنند و طريق فجور را پيش مىگيرند به حال خود وا مىگذارد و همين، معناى گمراه کردن خداوند بشمار ميرود.
فجور چنان که از آيهى بالا به خوبى استنباط مىشود در مقابل تقوا به کار برده شده است و معناى فجور حالت نفسانى ميل به گناه و تبهکارى است و لو اين که به جهاتى از قبيل ملاحظه مردم و غير آن گناهى از او نزد مردم نمايان نشده باشد ولکن چون خمير مايه بد کارى در او وجود دارد و تزکيهى روحى انجام نگرفته است با فراهم شدن زمينهى گناه مرتکب آن مىگردد چنين کسانى هرگز تقوا ندارند و جزو متقين نيستند و از اين جهت در آيهى ديگر ملاحظه مىکنيم:«...ام نجعل المتقين کالفجّار»«هرگز متقين را مثل بدکاران قرار نمىدهيم»(سوره 38 آيه 28).
متقين در مقابل فجار قرار گرفته در دو صف متضاد با يکديگر قرار دارند و داراى آثار خارجى و روحى متضاد نيز مىباشند بطوريکه متقين در روز قيامت در جوار رحمت الهى قرار مىگيرند چنان که مجرمين و فجار در دوزخ معذب مىباشند. 5
تذکر اين نکته نيز لازم است که اختيارى بودن تقوا منافاتى با اين ندارد که تقوا در اثر هدايت و راهنمايى پروردگار پيدا ميشود يعنى خدا مسير و جادهى حق را انسانها نشان داده و ميل به هر يک از دو طرف(تقوا و فجور)را در زواياى نفس و خمير مايه هر انسانى قرار داده است و انسانها با شناخت مسير حق، اختيار دارند خود را در جادهى تقوا قرار داده از گناه و فساد و فجور دور باشند و يا مسير فجور و گناه و عصيان را در پيش گيرند.
آرى اگر هدايت به معناى انداختن در جاده حق يا ناحق و سير دادن در يکى از دو مسير متضاد باشد نه تنها اينکار بر خداوند جايز نيست بلکه اصولا با هدف آفرينش بشر نيز ناسازگار است.
از اين رو در قرآن کريم آيه 9 شريفه:«او تقول لو ان اللّه هدانى لکنت من المتقين..»«يا مىگويد اگر خداوند مرا هدايت مىکرد، همانا جزو پرهيزکاران بودم»(سوره زمر آيه 57)بقرينه کلمه«لو»که براى امتناع مىباشد بصراحت دلالت دارد که هدايت خدا به معناى انداختن خدا بنده را در خط متيقن مىباشد.
تکامل و تقوا
تکامل کمى و کيفى مسير اصلى تمام موجودات و مقصود نهايى هر پديدهاى است به اين نحو که هر موجودى براى رسيدن به کمال مطلق(الله)در حرکت است و ضرورت دين و شناخت خداوند نيز در اين رابطه صورت عينييت به خود مىگيرد.
بديهى است که اين تکامل(يعنى حرکت به سوى خالق)وقتى به نحو احسن تحقق مىپذيرد که موانع آن برداشته شود و انسانها از تمام عواملى که مايهى رکود و بقاء و جمود در عالم خاکى باشد رهايى يابد و هر اندازه اين رهايى در جنبههاى مختلف زندگى مادى و در تمايلات روحى، خارجيت پيدا کند آرامش فکرى انسانها بيشتر شده، از قيد و بندهاى گرفتار کنندهى آنها کمتر مىگردد و هر اندازه که موانع و بندهاى گرفتار کنندهى آنها کمتر گردد و هر اندازه که موانع تقرب آنها به خالق خود کمتر شود يعنى کمتر مرتکب گناه و فساد گردند و بيشتر از فرمانهاى الهى پيروى کنند به همان اندازه نيز روح آنها و عقل و نفسانيات آنها رو به کمال ميرود و از عالم ماديت بريده شده و به عالم معنويت نزديکتر مىشوند.
از اين رو رهبران دينى ما، تقوا را کمال هر انسانى مىدانند چنان که راوى از رسول اکرم(ص)از معنى کمال سوال مىکند:«فما الکمال؟قال:تقوى الله عزّ و جل 6 يعنى«کمال چيست؟و در چه چيز تحقق مىکند؟در پاسخ مىفرمايد:تقوا در برابر خداوند است(يعنى تقوا در اين است که گناه او را مرتکب نگردد و از فرمانهاى او سرپيچى نکند و اوامر او را اطاعت کند و...)
آرى تقوا مسير تکامل هر موجودى است و انسان وظيفه شناس و مطيع اوامر پروردگار تابع سنتهاى الهى به مثابه باغبانى است که در مزرعهى روح خود علفهاى هرزه را که مانع رشد خويهاى نيکو و استعدادهاى سازنده انسانها مىشود از بيخ و بن مىکند و تکامل و بارورى آنها را قوت مىبخشد.
مراتب تقوا
انسانها در خلاصى از موانع و قيد و بندهاى دست و پاگير و در ميزان تقرب به خداوند و تکامل به سوى او مراتب گوناگونى دارند و بدين ملاحظه انسانها به چند نوع تقسيم مىشوند که در روايات به آنها اشاره شده است از جمله روايتى از امام صادق(ع)نقل شده است که فرمود:
«تقوا بر سه قسم است اول تقوا براى خدا و در راه خدا(و هو تقوى باللّه فى اللّه)(و آن ترک پاره يى از لذائذ حلال مثل ترک موارد شبهه ناک است و آن به اصطلاح اخبار تقواى«خاص الخاص»است.البته واضح است منظور اين نيست که لازم است حتى لذائذ حلال را ترک کنيم بلکه کمال وجدانى و عقلى هر انسانى حکم مىکند که تا مىتواند هم خود را در عيش و نوش و خورد و خوراک و پوشاک و ساير لذائذ مادى قرار ندهد گرچه از طريق حلال به دست آمده باشد زيرا اين عمل نه تنها انسان را از ياد خدا باز ميدارد بلکه از گرفتاريهاى ديگران غافل مىکند و از هم خورى و همدردى برادران دينى خود دور مىکند و در نتيجه آنان را از عمل به وظائف وجدانى خود باز مىدارد.
از اينجا روشن مىشود که تقوا با آن گشاده بازيها و افتادن در دامن لذائذ بىحد و حصر گرچه از طريق حلال تهيه شده باشد چندان سازگارى ندارد.
دوّم-تقوا يعنى ترس از خداوند که محرمات و حتى شبهات را مرتکب نشويم و در اصطلاح روايات قرآن تقواى خواص ناميده مىشود(و تقوى من اللّه و هو ترک الشبهات فضلا عن حرام و هو تقوى الخاص)
سوّم-تقوا از جهت ترس از عذاب و عقاب خداوند و آن ترک حرام است و اين تقواى مردم عادى مىباشد. 7
چنانکه در روايات ديگرى از امام صادق(ع)از معناى تقوى پرسش شد:حضرت در پاسخ اين سوال فرمود:«فقال ان لا يفقدک حيث امرک و لا يراک حيث نهاک» 8 يعنى«هر جا امر خداست حاضر باشى و جايى که نهى خداست حاضر نباشى.
بنابراين تقوا را دو جهت است:اول اکتساب طاعات و امتثال اوامر الهى باينکه سعى کند واجبى از او ترک نشود و در مرتبهى دوم سعى کند مستحبات را تا آن جا که بتواند ترک نکند.
جهت دوم-تقوى اجتناب از محرمات و ترک نواهى پروردگار است به اين که در محرمات و نواهى او از چيزهايى که به جا آوردنش موجب خشم و سخط اوست خوددارى نمايد.
فرمايش مجلسى در اقسام تقوا
علامه مجلسى در بحار الانوار در ذيل روايات مربوط به تقوا مىفرمايد:ورع و تقوا بر چهار قسم است:
1-ورع تابعين و آن پرهيز از گناهان و محرمات است.
2-ورع صالحين و آن پرهيز از مشتبهات است که در حرام واقع نشوند.
3-ورع متقين و آن ترک مباحثات است که در حرام واقع نشوند مانند ترک شوال از حال مردم از ترس اينکه مبادا در غيبت افتد.
4-ورع سالکين و آن اعراض از غير خدا است از ترس ضايع شدن عمر عزيز در کارهاى بيهوده هر چند منجر به حرام نشود.
براى اين که ماهيت تقوا را تقريب به ذهن کرده و در ضمن موقعيت هر يک از اين سه قسم بالا را بيان کرده باشيم لازمست ذهن خوانندگان را به اين نکتهى لطيف و پر معنى که در اخبار وارد است جلب کنيم و آن اين که در برخى از اخبار معتبر تقوا را به آبى که در نهرى جريان دارد تشبيه و طبقات و انواع سه گانه تقوا را نيز به درختان گوناگون و رنگارنگى که در کنار اين نهر نشانده شده است تشبيه نمودهاند که هر يک از اين درختان به تناسب ريشه و برگ و شاخه از آب نهر بهره مىگيرند و به ميزان قدرت و جوهر و طبع و لطافت خود از آن سيراب مىشوند و رشد و نمو مىکنند و از منافع و ثمرات آن تمام مردم استفاده مىبرند و در حقيقت تقوا به منزلهى منبع نيرو و مايهى حيات هر موجود زنده است که با ريشه ها و اساس تمام معارف و علوم فنون و شئون مختلف ادارى و اجرائى رابطه مستقيم دارد و موجب رشد و ترقى همه فضائل و کمالات انسانى به شمار مىرود.
اين مطالب که گفتيم شعر نيست که يافتيم بلکه حقيقتى است بس عظيم و کلام گهربار امام صادق(ع)به اين معناى دقيق پر ارزش دلالت روشنى دارد چنان که فرمود:
«تقوا به مثابهى آبى است که در نهرى جارى است و اين انواع سه گانه تقوا(که نام برديم)به منزلهى درختانى هستند که در کنار نهر آبى نشاندهاند و داراى رنگهاى مختلف و جنسهاى گوناگونى مىباشند و هر درختى از شيرهى اين آب نهر، به قدر اقتضاى ذات خود و طبيعت و جوهر و لطافت و سختى خويش از آن بهره مىبرد و به صورت شاخه و ساقه و برگ و شکوفه و ميوه در مىآيد چنان که خداوند در قرآن مىفرمايد:
«صوان و غير صنوان يسقى بماء واحد و يفضل بعضها على بعضا على بعضا فى الاکل...» 9 «درخت خرمايى که از يک ريشه رويده و از يک آب سيراب مىشوند و برترى داديم برخى از آنها را بر بعضى ديگر در خوردن...».
پس تقوا نسبت به طاعات به منزلهى آب است نسبت به درختان و طبيعتهاى مختلف درختان و ميوهها در رنگ و طعم به منزلهى اندازه ايمان افراد است پس کسى که در درجهى عالى ايمان باشد و جوهر و ذات صاف و با صفائى داشته باشد به همان نسبت پرهيزگارتر مىباشد و نيز کسى که تقواى بيشترى داشته باشد به همان اندازه خالصتر و پاکتر و در نتيجه تقرب چنين کسى به خداوند زيادتر است و هر عبادتى که براساس تقوا بنيان نشده است هيچ اثر وجودى بر آن مترتب نيست چنان که خداوند مىفرمايد:«افمن اسّس بنيانه على تقوى من اللّه و رضوان خير ام اسسّس بنيانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنّم» 10 يعنى«آيا کسى که مسجدى براساس تقوى و خدا پرستى تأسيس کرده و رضاى حق را طالب است مانند کسى است که بنايى بر پايهى سستى در کنار سيل بسازد که رود به ويرانى کشد و عاقبت آن بنا از پايه به آتش دوزخ افتد؟ 11
عوامل پيدايش تقوا
يکى از مسايل مهمى که در رابطه با موضوع تقوا مطرح مىشود علل و عوامل پيدايش تقوا مىباشد که يک حالت روحى و خود سازى است يعنى چه مسيرى را بايد بپيماييم و چه اعمالى انجام دهيم تا تقوا پيدا شود؟بررسى دقيق قرآن و اخبار وارده به خوبى نمايانگر جنبههاى مختلف اين مساله مىباشد.در قرآن مجيد متجاوز از 30 آيه در سورههاى گوناگون ضمن طرح مسائل بسيارى اين مسأله را مورد بررسى قرار داده است چنان که اخبار متعددى در کتب معتبر احاديث به جنبههاى مختلف آن نظر دارد.
در تمام اين آيات و اخبار اين حقيقت مشترک است که تا انسانها کاملا در محور(اللّه)قرار نگرفته و سير دقيق در مسير(اللّه)با عمل به قوانين اسلامى نداشته باشند حقيقت تقوا به معناى واقعى کلمه حاصل نمىگردد چون تقوا معنايى است به اصطلاح (مقول بالتشکيک)و داراى شدت و ضعف، هر اندازه که تقرب بخدا زيادتر باشد و عمل به قوانين و فرمانهاى پروردگار دقيقتر انجام بگيرد به همان اندازه نيز تقوا بيشتر است.چنانکه عکس اين رابطه در مورد مخالفت و عصيان به اوامر خداوند بعينه تحقق پيدا مىکند.
ما در اينجا اجمالى از موارد اسباب پيدايش تقوا که حدود 11 مورد هستند و در بررسى تفضيلى قرآن مجيد به دست مىآيد از نظر خوانندگان مىگذرانيم:
1-احساس اين که انسانها خالقى دارند و بايد آنرا پرستش کرد و عبادت او نمود حالتى در انسان ايجاد مىکند که منتهى به تقوا مىگردد چنان که مىفرمايد:
«اى مردم پرستش کنيد خداى خود را که شما و نسلهاى قبل از شما را آفريده است شايد(بدينوسيله) تقوا پيدا کنيد» 12
2-عمل به قوانين اسلامى باعث پيدايش تقوا است چنان که در قرآن مجيد مىفرمايد:«آنچه(از قوانين و اوامر در قرآن مجيد)به شما داديم با کمال قدرت و قوت بگيريد و دقيقا آنرا عمل کنيد و آنچه را که قرآن متضمن او است ياد آور باشيد و از آنها غفلت نکنيد تا شايد حالت تقوا در شما پديد آيد». 13
3-اجراى حدود الهى و قوانين جزائى و عمل به قانون«قصاص»در اسلام نمايانگر پيدايش تقواى اجتماعى در جامعههاى اسلامى است چنان که ميفرمايد:
«و لکم فى القصاص حياة يا اولى الالباب لعلکم تتّقون» 14 «اى صاحبان خرد، حيات و زندگى جامعه اسلامى با قصاص و مجازات مجرمين تأمين مىشود آن را عملى سازيد»زيرا مسلم است مصونيت جامعه از فساد و قتل و کشتار و هرج و مرج وقتى حاصل مىشود که فرد فرد جامعه به صورت عيان حس کنند که اين قبيل اعمال ناشايست که مستقيما آسايش و راحتى افراد جامعه را جدّا مورد مخاطره قرار ميدهد مورد مجازات واقع شده بدون کيفر نمىمانند و براى ديگران نيز باعث عبرت شده در نتيجه، تقواى اجتماعى تثبيت مىگردد.
4-عمل به قوانين«صيام»در اسلام موجب پيدايش تقوا است زيرا طبيعى است کسى دستور خدا را با وجود زحمت و مشقت فوق العاده آن عمل کند و گرسنگى و تشنگى را خصوصا در مناطق گرم و جلو آفتاب سوزان، بر خود هموار نمايد اين مطلب حکايت از اطاعت محض از فرمان خداى خود مىکند که تقوا را به درستى تفسير مىنمايد:«کتب عليکم الصيام کما کتب على الذّين من قبلکم لعلکم تتّقون»«بر شما مسلمانان روزه گرفتن واجب است چنان که بر کسانى که قبل از شما بودند واجب بود تا شايد تقوا تحصيل کنيد. 15
از اين رو در برخى از روايات از روزه، به عنوان تقوا و سبب تقوا تعبير شده است.
5-احساس اين مسأله که خدا يکى است و جز او خالقى وجود ندارد، انسانها را به تقوا مىرساند پس بايد اين احساس عالى را در سطح فکر و انديشهى خويش به وجود آوريم چنان که خدا از قول پيامبران گذشته از قبيل هود و صالح و نوح و لوط و شعيب و الياس و ساير انبياء نقل مىکند که همه آنان افکار امت خويش را به يگانگى خداوند توجه داده جدا آنان را به مطالعه در اين مسأله و پرستش خداى يگانه دعوت مىکردند چنان که قرآن مجيد از قول هود چنين نقل مىکند:
«ما فرستاديم هود را به قوم عاد و او به قوم خود گفت:«اى قوم خداى خود را بپرستيد و جز خداى يگانه موجودى نيست آيا شما تقوا را پيشه مىسازيد 16 » يعنى اگر مطالعهى شما در طبيعت و مظاهر شگفت انگيز آن به اين منتهى گردد که جز خدايى مدبّر و مدير و خالق وجود ندارد به اين معنى که شما به وحدانيت خدا قائل باشيد قهرا حالت تقوا در شما پيدا مىشود و فرمانهاى الهى را مو به مو اجرا کرده بر او عصيان نمىورزيد.
و نظير همين کلام از زبان ساير پيامبران در قرآن مجيد در سورههاى 26 آيهى 105 و 124 و 161 و سورهى 37 آيه 124 و سورهى 23 آيهى 32 و 23 و...وارد شده است که به صراحت مىرساند که اين، سنت الهى است و يکى از طرق پيدايش تقوا در افراد جامعه.
6-تدبر در اين که چه موجودى سفرهى عظيم گيتى-از زمين و آسمان-را براى تمام موجودات به خصوص انسانها گسترده است که رايگان از آنها بهره مند مىگردند و انواع نعمتها از شنوايى و گويايى و بينايى را به موجودات داده است و آنها را از عدم به وجود آورده است.
آيا اين تدبر کافى نيست که ما را متوجه روزى دهندهى قابل ستايش بکند و حالت تقوا را در انسان ايجاد کند چنان که خداوند در سورهى يونس مىفرمايد: «قل من يرزقکم من السماء و الارض امّن يملک السمع و الابصار و من يخرج الحىّ من الميت و يخرج الميت من الحىّ و من يدبر الامر فسيقولون اللّه فقل افلا تتقون»«بگو(اى پيامبر)اگر از آنها سوال کنيد چه کسى به شما از آسمان و زمين روزى مىدهد؟و کيست مالک شنوايى و بينايى؟و کيست آن که زندگى و حيات را(در بهاران)در درختان خشک و پژمرده- پديد مىآورد؟و مرگ و پژمردگى را(در فصل پاييز و زمستان)از حيات و نشاط به وجود مىآورد؟و کيست آن که چنين تدبير مىکند؟حتما پاسخ مى دهند که آن(اللّه)مىباشد پس در اين صورت چرا تقوا را پيشه نمىسازيد؟» 17
8-خداوند علاوه بر جنبهى خالقيت بر تمام موجودات جنبه ربوبيت نيز دارد به اين ترتيب که اعضاى و جوارح و ساير قواى داخلى و خارجى را که نياز مبرم هر موجود زندهيى است در او قرار مىدهد و موجود را به سوى آن هدايت مىکند.
مطالعهى اين جنبه در موجودات اين که پرورش دهنده و پروردگار موجودات کيست؟مسلما ما را به اطاعت از او و ايجاد تقوا در برابر فرامينش راهنمايى مىکند 18 چنان که در سورهى مومنون مىفرمايد:«قل من رّب السموات السبّع و ربّ العرش العظيم سيقولون للّه قل افلا تتقّون»«بگو(اى پيامبر)پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ خدا کيست؟به زودى مىگويند مال خدا است بگو پس آيا تقوا پيشه نمىسازيد؟»
9-بموجب اين آيه شريفه:فکيف تتّقون ان کفرتم يوما يجعل الولدان شيب»«چگونه تقوا را پيشه مىسازيد اگر شما منکر روز رستاخيز باشيد که در اثر شدت و فشار و سختى، اطفال را به صورت پيران در مىآورد»حالت تقوا و اطاعت از خدا و ترس از گناه و آلودگى با حالت کفر و بىدينى و لاابالىگرى سازگار نيست پس ادعاى برخى از افراد در عدم تنافى مکتب مارکسيسم و به طور کلى ماترياليسم با تقواى اجتماعى و نوعى اخلاق و خوددارى از گناه و انحراف هرگز صحيح نمىباشد.
نتيجه اين که حالت تقوا در صورتى در انسان پيدا مىشود که انسان عقيده به معاد و روز رستاخيز داشته باشد تا ملاحظهى حساب و کتاب و مجازات و رسيدگى به کيفر اعمال خود را از گناه و آلودگى(که هر انسانى مطابق غريزه به آنها متمايل مىباشد) نگاه دارد.
10-مسلم بودن اين پديده از نظر تاريخى که فردى از جنس بشر در دورانى از تاريخ پيدا مىشود که رسول بوده واسطه بين خلق و خالق بوده باشد و مردم را از خداى يکتا بترساند به تنهايى مىتواند سبب عقيده به مبدأ و باعث پيدايش تقوا نسبت به او باشد.
چنانکه در قرآن مجيد خداوند در سورهى 7/63 مىفرمايد:«...او عجبتم ان جاءکم ذکر من ربکّم على رجل منکم لينذرکم و لتتقوا و لعلّکم ترحمون»« آيا تعجب مىکنيد از اين که قرآنى از طرف خداوند بر مردى نازل شود که از جنس خود شما مىباشد تا شما را بترساند و در نتيجه شما تقوا پيدا کنيد تا شايد مورد رحمت قرار گيريد...»
11-مطالعهى آثار خلقت و نشانههاى بارز آفرينش از قبيل اختلاف شب و روز و بررسى اسرار موجودات همه و همه مىتواند سبب توجه به آفريدگار حکيم و توانا و...گردد و در نتيجه انگيزه طبيعى پيدايش حالت تقوا در روح انسانها شود چنانچه آيهى 187 از سوره دوم و آيهى 16 از سورهى 1 دلالت بر آن دارد.
نتيجهى مطالب بالا اين شد که تقوا يک حالت روحى و نوعى سير به سوى(اللّه)مىباشد که به مجرد اراده و يا تنها با به زبان آوردن آن در روح انسان حاصل نمىشود بلکه نياز به مقدماتى دارد و آن مقدمات شامل مبانى اعتقادى و ايمانى از قبيل اعتقاد به توحيد و پرستش و عمل يک سلسله تکاليفى است که براساس ايمان انجام مىگيرد اين مسأله را ما از نظر قرآن تا اينجا بررسى کرديم و اينک لازمست از نظر اخبار و احاديث نيز مورد بحث قرار دهيم:
اساس پيدايش تقوا در گفتار پيشوايان اسلام
اين حقيقت روشن است که انسانها در جهت استقلال و بىنيازى مادّى و معنوى خويشتن به حرکت تکاملى خود ادامه مىدهند و شب و روز به دنبال اين گمشده مىگردند و تلاش بىامان خود را براى به دست آوردن اين به کار مىبرند منتها در تطبيق آن در خارج، چه بسا دچار اشتباهاتى مىشوند.
برخى از کوته فکران بىنيازى حقيقى را در بى نيازى مالى از ديگران و جمع ثروت و تکاثر و تفاخر مىدانند و بعضى ديگر عزت و احترام و غناى ذاتى را در وابستگى عشرهيى دانسته و هر چه افراد عشره بيشتر باشد همان اندازه نيز خود را بىنيازتر فرض مىکنند چنان که گروهى ديگر نيز غنا را در رابطه با مناسبات بشرى و انس و الفت با سايرين تصور مىکنند و لکن از نظر رهبران اسلام هيچ کدام از موارد مزبور، در ايجاد غناى واقعى تأثير عميق ندارند و بمنزلهى سرابى است که انسانها را گول مىزند و حقيقتى پايدار ندارد.
حال جاى اين سوال باقى است که اين غناى روحى و اطمينان خاطر به چه طريقى پديد مىآيد؟در پاسخ اين سوال بايد گفت که تنها با اتصال به سرچشمهى کل هستى مىتوان از دستيابى و بىخاصيت بودن وجود انسانها جلوگيرى کرد و اين معنا هنگامى حاصل مىشود که هر انسانى وابستگى وجودى خويش را به خوبى درک کند و اين احساس عميقا در انديشهى وقتى بوجود مىآيد که بداند که آفريدگارى دارد شنوا و گويا و دانا و مدرک و آنرا با تمام وجود درک کند در اين صورت است که از غير خود کاملا قطع اميد مىکند و تنها به او وابسته مىشود و توکّل به او پيدا مىکند و به ياد مرگ خويش مىافتد و در نتيجه تقواى واقعى خدايى در روح او پديد مىآيد.
على(ع)فرمود:
«اتقوا اللّه الذّى ان قلتم سمع و ان اضمرتم علم و بادروا الموت، ان هربتم ادرککم و ان قمتم اخذکم و ان يستيموه ذکرکم» 19 «بترسيد از خدايى که اين صفات را دارد اگر حرفى بزنيد حرف شما را مىشنود و اگر آن را مخفى بداريد مىداند و به سوى مرگ خويش گام سريع برداريد و اگر از آن فرار کنيد شما را درک مىکند و اگر در مورد مرگ توقف کنيد و بايستيد شما را در برميگيرد و اگر آن را فراموش کنيد شما را ياد آورى مىکند بردبارى تنها اين نيست که انسان در مقابل شدائد و مشکلات روزمرهى زندگى، مقاومت کند يا تحمل در برابر زيانهاى مالى و جانى و خانوادگى داشته باشد، البته اين نوع بردبارى در اسلام نيکو است و لکن بردبارى براى پيدايش تقوا و مبارزه با کيش شخصيت و تحمّل در مقابل هواهاى نفسانى و جلوگيرى از طغيان خواهشهاى بىحد انسان و گسترش آن(صبر بر تقوا)يکى از اقسام مهم صبر بوده و بسيار با ارزش مىباشد زيرا اين نوع بردبارى ما را از يک سلسله مصيبتهاى بزرگ نامحدود و عذاب و خشم و غضب خداوند جلوگيرى مىکند از اين رو در نهج البلاغه على(ع)صبر و تحمل در برابر پيدايش تقوا در دنيا را با صبر و تحمل بر عذاب خدا در روز رستاخيز مقايسه مىکند و صبر در مقابل تقوا را خيلى آسانتر از صبر و تحمل عذاب پروردگار مىداند چنان که مىفرمايد:
«يا ايها النّاس اتقّوا اللّه فانّ الصبر على التقّوى اهون من الصبر على عذاب اللّه»يعنى«اى مردم تقوا را پيشه خود سازيد زيرا تحمل و صبر در مقابل پيدايش حالت تقوا براى شما در دنيا خيلى آسانتر از تحمل شما در برابر عذاب پروردگار در سراى ديگر است».
ممکن است برخى تعجب کنند که چطور تقوا را زير بناى تمام اعمال فردى و اجتماعى امت اسلامى محسوب مىداريم؟و اين اندازه به آن اهميت مىدهيم ولکن مطالعهى کلمات پيشوايان دينى حقيقت بالا را کاملا به ثبوت مىرساند آنجا که على(ع)در موارد متعددى حتى در بستر بيمارى، در آخرين لحظات حيات خود با چنان سوز دلى مردم مسلمان را مخاطب ساخته مىفرمايد:
«من شما را به تقوا در برابر آفريدگار وصيت مىکنم آفريدگارى که شما و همه موجودات را آفريده و برگشت شما به سوى او است و موفقيت شما در امور، مربوط به او بوده و تقرب به او آرزوى هر فردى از انسانها است تا آن جا که علت تقواى انسانها را چنين توجيه مىکند:«...فان تقوى اللّه دواء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشا ابصارکم و امن فزع جائکم و ضياء سواد ظلمتکم» يعنى«تقوا در مقابل خداوند دواى تمام دردهاى قلبى شما است و باعث بينايى قلبهاى شما و شفا دهندهى مرضهاى جسمى شما و اصلاح کنندهى فساد سينههاى شما، حافظ پاکى روح شما و زداينده تمام ناپاکيهاى نفسهاى شما و جلا دهندهى ديدههاى باطنى شما و نجات دهنده از دردها و گرفتاريها و روشن کننده از ظلمت نادانى و جهل و ساير صفات رذيله روحى شما مىباشد. 20
چنان که مشاهده مىکنيد امام درست دست روى نقطهى اصلى دردها و گرفتاريها و منشأ تمام بدبختيهاى فردى و اجتماعى امت اسلامى گذارده، صحبت از دوا و شفاء و بينايى و پاکى و صلاح انسانها مىکند و زير بناى آن را تحصيل تقوا شمرده و آن را کليد دست يابى به سعادت و نيکبختى انسانها مىداند.
از اين رو آن حضرت باز در جاى ديگر تقوا را به عنوان زمام تمام خوشبختيها و قوام آن معرفى مىکند و مىفرمايد:«انّى اوصيکم بتقوى اللّه فانهّا الزمّام و القوام فتسمکوا بوثايقها... 21 »«من تمام انسانها را به تقوا توصيه مىکنم زيرا او بمنزلهى زمام تمام سعادتها بوده و مايهى قوام و استحکام و تعادل زندگى بشرى مىباشد پس به آن چنگ بزنيد».
آثار فردى و اجتماعى تقوا
در موضوع تقوا تاکنون مسائلى مطرح گرديد اينک لازم است بدانيم که وجود تقوا(يعنى ملاک برترى فردى بر فرد ديگر و جامعهيى بر جامعه ديگر و موجب صلاحيت در انتخاب و تصدى امور و پستها )را در افراد و اطرافيان خود چگونه شناسايى کنيم؟ و آثار و علائم تقوا چيست؟که با احراز و عدم احراز آنها در شخصى بدانيم تقوا و صلاحيت روحى و عملى را دارد يا نه؟
مطالعهى مجموع اخبار و روايات و آيات قرآن در موضوع تقوا، ما را به يک سلسله آثار و علائم راهنمائى مىکند که قبل از بررسى آنها، توجه خوانندگان را به يک نکتهى مهم جلب مىکنيم و آن اين که معادلهى زير بين تقوا و علائم آن به اين ترتيب تنظيم مىگردد که:
کسانى که داراى تقوا هستند اين علائم و صفات را دارا مىباشند و لکن اين طور نيست که هر موقع از اين آثار در کسى وجود داشته باشد حتما تقوا را دارد (و باصطلاح علم منطق اينها لازم اعم تقوا مىباشند).
واضح است که صفاتى از قبيل ايمان و وفاى به عهد و انفاق در راه خدا و صبر و...، وقتى ارزش واقعى خود را دارد که همراه با تقوا باشد زيرا مغز تمام اين افعال خدا پسندانه تقوا و محور آن مىباشد چنان که در قرآن مجيد چنين آمده است:
-«آرى هرکس به عهد خود وفا کند و خدا ترس و پرهيزگار باشد که خداوند پرهيزگاران را دوست دارد» 20
».-«چنان که چند بار با تو عهد صلح و مسالمت بستند(مانند يهودان بنى قريضه)عهد ترا در هر مرتبه شکستند و در حفظ عهد با تو، راه تقوا نپيمودند 21 (و دشمنان اسلام و مشرکان مکّه را يارى کردند).
-«...اما آن کس که در راه خدا)انفاق مىکند و به پرهيزگارى پيش گيرد و جزاى نيک الهى را تصديق کند ما هم البته کار او را(در دو عالم)سهل و آسان مىگردانيم... 22 ».
-«...و محققا اگر آنان ايمان آورند و پرهيزگار شوند بهرهيى که از خداوند نصيب آنها شود بهتر از هر چيز خواهد بود 23 ».
-«...اگر صبر پيشه کرده پرهيزگار شوند(البته ظفر يابند)که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارها است.... 24 »
چنان که ملاحظه مىکنيد تمام اين صفات در مدار تقوا داراى ارزش واقعى هستند حتى اگر آنها از يهود و نصارى و دشمنان اسلام از کفر و دشمنى خود با اسلام دست بر دارند به خدا ايمان آورند، تقوا را پيشه سازند و به محور تقواى واقعى بر گردند قطعا گام به دايرهى سعادت و نيکبختى گذاردهاند:
-«...چنانچه اهل کتاب ايمان آورند و تقوا پيشه کنند البته گناهانشان را مستور سازيم و محققا آنها را در بهشت پر نعمت داخل مىگردانيم 25 »
ولکن آنان قدم در راه سعادت و نجات نمىگذارند از اين جهت که آنان تنها، دل به زندگى دنيا بستهاند و در چهار چوب محدود مادّيت غوطهورند و به تعبير قرآن زندگى اين دنيا در نظر کفار تزيين شده آنان گروندگان به خدا را مسخره مىکنند:
-«حيات دنيا و متاع دنيا در نظر کافران، جلوه نموده که اهل ايمان را مسخره مىکنند ولى مقام تقوا پيشگان روز قيامت برتر از کافران است و خدا به هر که خواهد روزى بىحساب بخشد... 26 ».
تقوا و امتيازات خانوادگى و قبيلهاى
يکى از ويژگيهاى برجسته اسلام در برابر اديان کنونى اين است که اسلام تمام امتيازات خانوادگى، قبيلهيى عشيرهيى و طبقاتى را به کلى لغو کرده است.
اسلام وابستگى پدر و پسرى و پدر و مادرى و همسرى و ساير علاقههاى خويشاوندى را در تصدى امورى که نياز به صلاحيت و تقوا دارند بدون اثر اعلام کرده است حتى زنان پيامبر به جهت همسر پيامبر بودن باعث ترجيح و موجب برترى و تصدى امرى و احراز مقام و حق تقدمى نيستند چنان که در قرآن مجيد سورهى 33 خطاب به همسران پيامبر مىفرمايد:
«...يا نساء النبى لستن کاحد من النسّاء ان اتقيتنّ فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروف»«اى همسران پيامبر شما مثل ساير زنان نيستيد اگر خدا ترس و پرهيزکار باشند پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگوييد مبادا آن که دلش بيمار(هوى و هوس)است به طمع افتد(بلکه متين)و درست سخن گويند...»
منظور اين آيه اين نيست که همسران پيامبر شما مثل زنان در مورد تقوا فرقى دارند بلکه شايد منظور اصلى خطاب به زنان پيامبر اين است که مسلمانان را متوجه يک توطئه سياسى که ممکن است در امر حکومت و تصدى امور مملکتى رخ دهد و آن اين که برخى از فرصت طلبان و مغرضان از نرمش سخنان آنها سوء استفاده کنند و در پوشش طرفدارى از همسران پيامبر، آنان را آلت دست اغراض جاه طلبانه خويش قرار دهند چنان که طبق تواريخ معتبر شيعه و سنى اين توطئه بعد از رحلت پيامبر در جنگ جمل پيش آمد و کلمات گهربار على(ع)در نهج البلاغه در موارد متعدد باين مسأله اشعار دارد که مسلمانها را به آن ياد آورى کرده است که از حوصلهى بحث ما فعلا خارج است.
تقوا و مقاومت
افراد با تقوا همواره بردبار و نيرومند در مقابل دشمنان و توطئهها و حيلههاى گوناگون آنان به خوبى هوشيار و در برابر آنها مقاومت مىنمايد و از وسوسهى دشمن نمىهراسد زيرا در رابطهى مستقيم با موجودى قادر و کامل و آفريننده و منتقم مىباشد که بر هر چيزى قدرت دارد 27 و اشيا را از عدم به هستى مىآورد و با اتکاء به اين قدرت کوبنده هر قدرت متجاوز را در هم مىگوبد از اين رو در قرآن کريم مىخوانيم:
«...و انّ تتقوا لا يضرکم کيدهم شيئا ان اللّه بما يعلمون محيط».يعنى«اگر صبر کنيد و تقوا پيشه سازند(خداوند به شما مدد مىرساند)دشمنان به شما ضرر نمىرسانند(زبرا)خداوند به آنچه که انجام مىدهند احاطه دارد». 28
«بلى اگر شما صبر و ايستادگى در جهاد پيشه کنيد و پرهيزگار باشيد هنگامى که کافران بر سر شما شتابان و خشمگين بيايند خداوند پنجهزار فرشته را(با پرچمى که نشان مخصوص سپاه اسلام دارد)به مدد شما فرستد.»
البته ناگفته پيدا است که اين آيه، به اين معنى نيست که مسلمانان بايد بدون فکر و اقدام در نجات خود باشند و تنها به اميد فرود فرشتگان امدادى خداوند، روز شمارى کنند بلکه خداوند اين کمک را در موارد ضرورى يعنى جايى که فداکارى و جانبازى مسلمانها در تمام ابعاد و زمينهها براى پيروزى بر دشمن انجام گرفته ولکن قدرت دشمن بقدرى زياد و پيچيده است که نه تنها صفوف متشکل مسلمانها در خطر نابودى است بلکه اسلام عزيز نيز روبرو با خطر جدى نابودى مىباشد در اين صورت است که لطف و رحمت پروردگار و وعدهى کمک به حق و بندگان صالح و مستضعف تحقق پيدا مىکند چنان که خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:
«و لقد نصرکم اللّه ببدر و انتم اذلّة فاتقوا اللّه لعلکم تشکرون» 29 يعنى«خداوند به شما که در جنگ بدر شکست خورده و ذليل شده بوديد يارى کرد پس تقوا داشته باشيد تا شايد سپاسگزار باشيد(يعنى کمک خداوند به جهت تقوا و توکل به خدا متوجه شما است).
منابع:
مقاله 978: تقوا و پرهيزكاري رسول خدا در مورد سعد آن چنان ناراحت و غمگين شد که اين بار مقاله ای درباره در مورد امام خمینی امامت مقامی است عظیم و تحمّل آن بر من مشکل است و با آن نقش تقوا در رشد از اين رو، در اين مقاله نظر اسلام و مثل زنان در مورد تقوا فرقى دارند پوشى از «تقوا» بر قامت، و در سنگر اراك، مورد سوءقصد در سال 1360ش). اين مقاله تقوا و روح علمی در برخورد با اما در این مقاله موضوع بحث ما مشخص کردن نقشی است که پزشک از مقاله در زکات، تقوا ، جهاد در راه خدا ، طلب الهی در مورد ما انسانها مطالب مشابه :
مقاله 978: تقوا و پرهيزكاري؛ معيار كرامت الهي
مقاله ای درباره اخلاص
نقش تقوا در رشد شخصيت انسان
مقاله ی در مورد شهيدان
تقوا و روح علمی در برخورد با بیمار
مقاله در باره شخصیت
برچسب :
مقاله در مورد تقوا