شرح درس سوم کاوهی دادخواه
قالب شعر: مثنوی از شاهنامه
** منی چون بپیوست با کردگار شکست اندر آورد و برگشت کار
منی: من + ی مصدری – من بودن – نشانِ غرور بپیوست: آغاز کرد
برگشتن ِ کار: کنایه از نابسامانیِ امور و زوالِ حکومت – به زبانِ امروز « ورق برگشت»
با: علیه تاکید بیت بر « ناسپاسی و فرجامِ بدِ آن»
معنی بیت: وقتی جمشید در برابرِ خداوند، غرور را آغاز کرد، دچارِ ضعف و شکست شد و اوضاع به هم ریخت.
** چه گفت آن سخنگوی با فر و هوش چو خسرو شدی، بندگی را بکوش
چه: ضمیر تعجبی، به معنیِ عجب فرّ: در اینجا یعنی شکوه
هوش: عقل را: برای خسرو: پادشاه
خسرو شدن، بندگی: تضاد خسرو شدی: کنایه از قدرت را به دست آوردی
تلمیح به: العفو عندالقدره و یادآور این مصراع است: تواضع ز گردنفرازان نکوست
معنی بیت: آن سخنگویِ باشکوه و عاقل، چه زیبا گفت که هنگامی که به پادشاهی رسیدی در بندگیِ حق، کوشش کن.
پیام بیت: اظهار عبودیّت در برابر خداوند در زمانِ قدرت
** به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو سپاس
به دلش اندر: دو حرف اضافه برای یک اسم، از ویژگیهای سبکی – در دلش
واج آرایی حرف (س) تلمیح به آیه ی الا بذکرالله تطمئن القلوب
یزدان: خداوند مفهوم: ناسپاسی عاملِ اضطراب است.
معنی بیت: هرکس نسبت به خداوند، حق نشناس و ناسپاس شود، از هر سو در دلش ترس و اضطراب به وجود میآید.
** به جمشید بر تیره گون گشت روز همی کاست زو فرّ گیتی فروز
به جمشید بر: بر جمشید ( دو حرف اضافه برای یک اسم ) روز: مجاز از روزگار
تیرهگون گشت روز: کنایه از، اوضاع و احوالش نابسامان و ناگوار شد . بدبخت شد.
همی کاست: می کاست زو: از او
گیتی فروز: روشن کنندهی جهان ، خداوند
یادآور عبارتِ : اصبحتُ امیراً و امسیتُ اسیراً
فر: تائید الهی است که در شاهنامه به عنوان بقا و دوامِ عزّت و بهروزیِ شهریاران مطرح شده است. فر در ادبیات حماسی مانند نورِ ولایت در ادبیّات عرفانی است و تلمیح به یک باور دارد.
نمونه های دیگر:
- چنان شاه پالوده گشت از بدی که تابید زو فرّهیِ ایزدی
- بگردد همی از رهِ بخردی از او دور شد فرّهی ایزدی
معنی بیت: به دلیل این ناسپاسی ، سرنوشت جمشید دگرگون شد و روزگارش تیره و تار شد و عظمت و شکوهِ او کاهش یافت. ( فرّهی ایزدی از او دور شد )
** نهان گشت آیین فرزانگان پراگنده شود نام دیوانگان
نهان گشت ، پراگنده شد: تضاد فرزانگان، دیوانگان: تضاد
آیین: رسم و رسوم، روش واج آرایی صامت « ن »
پراگنده شدنِ نام: کنایه از مشهور شدن
دیوانگان: جمعِ دیو: استعاره از امرای پست و فرومایه
معنی بیت: راه و رسم خردمندان، بی اعتبار شد و از بین رفت و فرومایگان و بیخردان شهرت یافتند. ( بیانگر چیرگیِ ظلم بر جامعه )
** هنر خوار شد جادویی ارجمند نهان راستی، آشکارا گزند
هنر، جادویی: تضاد خوار، ارجمند: تضاد
نهان، آشکارا: تضاد راستی، گزند: تضاد
هنر در شاهنامه، مترادفِ جنگاوری و در مقابل حیله گری است.
جادویی: نیرنگ ارجمند: ارزشمند
گزند: تباهی، ناراستی، دشمنی
مفهوم بیت: ارزشها و خوبیها، بی ارزش شدند.
معنی بیت: هنر و فضیلت، بی ارزش شد و جادوگری ارزش یافت. راستی پنهان شد و نادرستی و دروغ آشکار شد.
** شده بر بدی دست دیوان دراز ز نیکی نبودی سخن جز به راز
بدی، نیکی: تضاد دراز، راز: جناس ناقص افزایشی
نبودی: نمی بود، ماضی استمراری دیو: استعاره از آدم پلید
دراز بودنِ دست: کنایه از نیرو و توان و جرات داشتن
مفهوم: تسلّط اهریمنصفتان و آشوبگران
این بیت با دو بیت قبل، ارتباط معنایی دارد.
** ندانست خود جز بدآموختن جز از کشتن و غارت و سوختن
کشتن، غارت، سوختن: مراعات نظیر سوختن: سوزاندن
معنی بیت: ضحّاک چیزی جز بدآموختن نمیدانست و چیزی جز کشتن و غارت و سوختن بلد نبود.
** هم آن گه یکایک ز درگاه شاه برآمد خروشیدن دادخواه
یَکایَک: ناگهان درگاه: دربار برآمد: بلند شد
خروشیدن: فریاد زدن دادخواه: صفت جانشین اسم (کاوه)
شاه: ضحّاک
معنی بیت: در آن لحظه، ناگهان فریاد اعتراضِ ستمدیدهای از کاخ بلند شد.
** ستم دیده را پیش او خواندند برِ نامدارانش بنشاندند
ستمدیده: صفت جانشین اسم (کاوه) او: ضحّاک خواندند: احضار کردند
برِ: کنارِ «ش» در نامداران: مفعول = او را نامداران: بزرگان
معنی بیت: انسانِ ستمدیده (کاوه) را پیش ضحّاک آوردند و او را کنار اشخاصِ نامدارِ درباری نشاندند.
** بدو گفت مهتر به روی دُژم که برگوی تا از که دیدی ستم
مهتر: بزرگتر در اینجا « ضحّاک» به روی: به حالت دُژم: خشمگین
که: ضمیر پرسشی برگوی: بیان کن دیدی ستم: حسآمیزی
به روی دُژم: قید
معنی بیت: شاه با چهرهای خشمگین به او گفت، بگو که از چه کسی ستم دیدهای؟
** خروشید و زد دست بر سر ز شاه که شاها منم کاوهی دادخواه
دست، سر: تناسب بر، سر: جناس واجآرایی مصوت « ا »
آوردنِ « منم » : تاکید و نشان عدم ترس
دست بر سر زدن: کنایه از شدّت غم و ناراحتی، مصیبت دیدن، اظهار شکایت و گلهمندی
معنی بیت: کاوه فریاد زد و از دست شاه بر سرش کوبید و گفت: ای شاه! من کاوهی دادخواه هستم.
** یکی بی زیان مرد آهنگرم ز شاه آتش آید همی بر سرم
بی زیان مرد: مردِ بی زیان ( ترکیب وصفی مقلوب ) « م » در آهنگرم: هستم
آید همی: میآید آتش: استعاره از ظلم
آتش بر سر آمدن: کنایه از مورد ظلم واقع شدن، ستم دیدنِ بسیار
معنی بیت: مردِ آهنگرِ بی آزاری هستم که شاه نسبت به من ستمِ بسیار می کند.
** تو شاهی و گر اژدها پیکری بباید بدین داستان داوری
گر: یا اژدها پیکر: کنایه از قدرتمند بباید: لازم است
داستان: قضیّه داوری: قضاوت
اژدها پیکر: به معنی قدرتمند، هول انگیز و وحشتناک. پرچمی که ضحاک داشته، نقش اژدها بر آن نقش بسته بود، اژدها پیکر، لقب ضحّاک هم بوده است.
مفهوم: صاحبِ هر مقام و منزلتی که هستی، باش، به شکایت من علیه تو، باید رسیدگی شود.
** اگر هفت کشور به شاهی تو راست چرا رنج و سختی همه بهر ماست
هفت کشور: مجاز از کلّ جهان تو راست: از آنِ توست
ماست، راست: جناس بیت استفهام انکاری دارد ( هفت کشور از آنِ توست )
{ رُبع مسکون یا ربع زمین که مسکونی بود را به هفت اقلیم تقسیم می کردند }
معنی بیت: اگر پادشاهی هفت کشور ( کلّ جهان ) متلّق به توست، پس چرا رنجها و سختیها ، فقط نصیب ما میشود.
** شماریت با من بباید گرفت بدان تا جهان ماند اندر شگفت
شمارگرفتن: حساب پس دادن جهان: مجاز از مردم جهان
بباید: لازم است بدان: مرجع ضمیر آن، شمار (حساب و کتاب ) است.
معنی بیت: لازم است برای این اقدامِ ظالمانه به من حساب پس بدهی تا مردمِ جهان، شگفتزده شوند.
** مگر کز شمار تو آید پدید که نوبت به فرزند من چون رسید
مگر: شاید ، امید است چون: چگونه ( ضمیر پرسشی )
معنی بیت: امید است ( شاید ) در این حساب پس دادن تو مشخّص شود که چگونه باز هم نوبت به یکی از فرزندان من رسیده است. ( پس از کشتن 17 فرزند )
** که مارانت را مغز فرزند من همی داد باید به هر انجمن
انجمن، در این بیت به معنیِ هر دفعه، هر بار، نوبت غذایی
مارانت: به مارانت همی داد: می داد
معنی بیت: چرا در هر وعدهی غذایی باید مغز فرزندان مرا به ماران تو بدهند؟
** چو برخواند کاوه همه محضرش سبک، سوی پیران آن کشورش
چو: وقتی که محضر: استشهادنامه
سبک: تند و سریع (قید) پیران: بزرگان
معنی بیت: وقتی که کاوه استشهادنامهی ضحّاک را خواند، فوراً به سوی بزرگانِ دربار رو نمود.
این بیت، موقوفالمعانی است با بیت بعد.
** خروشید کای پایمردان دیو بریده دل از ترس گیهان خدیو
پایمردان: همدستان، دستیاران دیو: استعاره از ضحّاک
خدیو، دیو: جناس ناقص افزایشی دل بریدن از ترس: کنایه از نترسیدن
گیهان خدیو: خداوند جهان ( ترکیب اضافی مقلوب )
معنی بیت: کاوه فریاد زد، ای کسانی که همدست و یاور دیو (ضحّاک) هستید و از خدای بزرگ، ترسی در دل ندارید.
بیت موقوفالمعانی است با بیت بعد
** همه سوی دوزخ نهادید روی سپردید دلها به گفتار اوی
دل سپردن، کنایه از علاقهمندی و پذیرش، تسلیم شدن
روی سوی دوزخ نهادن: کنایه از گمراه شدن روی، اوی: جناس ناقص اختلافی
دل به گفتار کسی سپردن: کنایه از مطیعِ محضِ کسی شدن
مرجع ضمیر او: ضحّاک روی نهادن: حرکت کردن
معنی بیت: همه گمراه و گناهکار هستید و به سوی جهنّم میروید و مطیع محض حرفهای ضحّاک شدهاید.
** نباشم بدین محضر اندر گوا نه هرگز براندیشم از پادشا
بدین محضر اندر: در این محضر، دو حرف اضافه برای یک اسم، ویژگی سبک خراسانی
براندیشم: بترسم آوردن نه در اول جمله، ضمن منفی کردن فعل، مفهوم تاکید دارد.
معنی بیت: من این استشهادنامه را امضا نمیکنم و هرگز از پادشاه نمیترسم.
** خروشید و برجست لرزان ز جای بدرّید و بسپرد محضر به پای
علّتِ ترسیدن؟ : خشم سپردن: لگدمال کردن، پایمال کردن
جای، پای: جناس ناقص محضر: استشهادنامه واجآرایی « را »
معنی بیت: کاوه فریادی کشید و درحالی که از خشم میلرزید، از جا بلند شد، استشهادنامه را پاره کرد و زیر پا انداخت.
** گرانمایه فرزند او پیش اوی از ایوان برون شد خروشان به کوی
گرانمایه فرزند: ترکیب وصفی مقلوب ( فرزند گرانمایه ) کوی: کوچه، برزن
اوی، کوی: جناس ناقص اختلافی ایوان: مجاز از دربار، قصر
شد: رفت خروشان: قید
معنی بیت: در حالی که فرزند عزیزش در کنارش بود، از دربار بیرون رفت و فریادکنان به سوی محلّههای شهر رفت.
** چو کاوه برون آمد از پیش شاه بر او انجمن گشت بازارگاه
چو: وقتی که انجمن گشت: جمع شد بازارگاه: مجاز از اهل بازار، مردم بازار
معنی بیت: هنگامی که کاوه از دربار ( از نزد ضحّاک ) بیرون آمد، مردم کوچه و بازار دور او جمع شدند.
** همی برخروشید و فریاد خواند جهان را سراسر سوی داد خواند
برخروشید، فریادخواند: تناسب جهان را سراسر: سراسر جهان، « را » فکّ اضافه
فریاد خواند: فریاد زد خواند: دعوت کرد خواند، خواند: جناس تام
داد : ایهام دارد. 1- فریاد 2- دادخواهی، تظّلم
جهان: مجازاً مردم جهان ، اغراق واجآرایی صامتهای « ر » ، « د »
معنی بیت: او میخروشید و فریاد میزد و مردم جهان را کلّاً به سوی عدالت دعوت کرد.
** از آن چرم، کاهنگران پشت پای بپوشند هنگام زخم درای
پشت پای: روی پای، سینهی پای بپوشند: بپوشانند
زخم: ضربه درای: در اصل زنگ کاروان، در اینجا به معنی پُتک
معنی بیت: از آن چرمی که آهنگران، هنگام ضربه زدن با پتک، روی پای خود را میپوشانند.
این بیت با بیت بعد موقوفالمعانی است.
** همان کاوه آن بر سرِ نیزه کرد همان گه ز بازار برخاست گَرد
همان: همان چرم کرد، گَرد: جناس ناقص اختلافی
واجآرایی مصوت « آ »
گَرد برخاستن: کنایه از بر پا شدنِ شورش یا با سرعت تاختن به قصد قیام و شورش
معنی بیت: کاوه آن چرم را بر سرِ نیزه کرد و در آن زمان در بازار شورش به پا شد.
** خروشان همیرفت نیزه به دست که ای نامداران یزدان پرست
خروشان: قید نیزه: در اینجا پرچم، درفش
نامداران: بزرگان همیرفت: میرفت
معنی بیت: کاوه، خروشان و درفش کاویانی به دست، جلو میرفت و ( میگفت ) که ای مردمِ صاحبنام و خداپرست!
این بیت با بیت بعد موقوفالمعانی است.
** کسی کاو هوای فریدون کند سر از بند ضحّاک بیرون کند
هوا: هواداری، میل، علاقه سر از بند بیرون کشیدن: کنایه از نافرمانی، رهایی از سلطه
معنی بیت: کسی که از فریدون هواداری میکند ( میلِ رسیدن به فریدون را دارد ) باید از سلطهی ضحّاک بیرون رود.
یادآورِ مصرعِ : دیو چو بیرون رود، فرشته درآید.
** بپویید کاین مهتر آهرمن است جهانآفرین را به دل دشمن است
بپویید: حرکت کنید، بپاخیزید مهتر: بزرگتر، در اینجا ضحّاک
آهرمن: اهریمن، شیطان مصرع اوّل، تشبیه دارد.
را: فکِّ اضافه، جهانآفرین را دشمن است: دشمنِ جهانآفرین است.
معنی بیت: بپاخیزید، زیرا ضحّاک همانند شیطان است و قلباً دشمنِ خداوند است. ( نشان ریاکاریِ ضحّاک )
** بدان بیبها ناسزاوار پوست پدید آمد آوای دشمن ز دوست
بیبها ناسزاوار پوست: پوستِ بیبها و ناسزاوار: دو ترکیب وصفی مقلوب
آن: صفت اشاره دشمن، دوست: تضاد
پوست، دوست: جناس ناقص پدید آمدن: شناخته شدن
معنی بیت: به وسیلهی آن پوست بیارزش، دوست از دشمن شناخته شد. ( مشخّص شد چه کسی دوست و چه کسی دشمن است )
** همیرفت پیش اندرون مردِ گُرد سپاهی بر او انجمن شد نه خُرد
همیرفت: میرفت ( ماضی استمراری ) گُرد: پهلوان، دلیر ( صفتِ کاوه )
پیش اندرون: پیشاپیش گُرد، خرد: جناس انجمن شد: جمع شد
معنی بیت: کاوه، آن مردِ دلیر، جلو میرفت و سپاهی در اطرافِ او جمع شد که سپاه اندکی نبود.
** بدانست خود کافریدون کجاست سر اندر کشید و همیرفت راست
آفریدن: الف زاید، فریدون سراندر کشیدن: کنایه از به راه افتادن، در پیش گرفتنِ مسیر
معنی بیت: کاوه میدانست که محلِّ اقامت فریدون کجاست، پس مستقیم به سویِ اقامتگاهِ فریدون به راه افتاد.
** به هر بام و در، مردمِ شهر بود کسی کش ز جنگاوری بحر بود
بام و در: تناسب و مجازاً همه جا شهر، بهر: جناس
کِش: که برای او ( ش: متمم )
معنی بیت: بر روی همهی پشت بام ها و کنار همهی خانه ها، مردمِ شهر قرار گرفته بودند . همهی کسانی که بهره ای از جنگاوری داشتند و میتوانستند بجنگند، آمدند.
** ز دیوارها خشت و از بام سنگ به کوی اندرون، تیغ و تیر خدنگ
خشت: ایهام تناسب، 1- آجر پخته 2- نیزهی کوتاه ( نیزه با تیغ و تیر تناسب دارد )
بام، دیوار، خشت: تناسب دارد تیغ، تیر: جناس به کوی اندرون: در کوی
تیرِ خدنگ: تیر از جنسِ درختِ خدنگ این بیت با بیت بعد موقوفالمعانی است.
معنی بیت: از روی دیوارها، پارههای آجر و از روی بامها، سنگ و از درون کوچهها، شمشیر و تیری که از چوبِ خدنگ ساخته شده بود. .....
** ببارید چون ژاله ز ابر سیاه کسی را نبُد بر زمین، جایگاه
در این دو بیت که موقوفالمعانی نیز هستند، تشبیه مرکب به کار رفته است. بیت قبل، مشبّه بود و این بیت، مشبّه به است.
ژاله: شبنم، قطرهی باران ببارید چون ژاله.... : اغراق ژاله، ابر: تناسب
تلمیح به ضربالمثل « جای سوزن انداختن نبودن » یا « گربه را مجال فرار نیست » دارد.
بیت به گستردگی و زیادی ابزارهای نبرد اشاره دارد.
به کار بردنِ صفتِ سیاه برای ابر، به علّتِ انبوهیِ جمعیّت است.
معنی بیت: ... مانند بارانِ تندی که از ابرِ سیاه ببارد، بر سرِ سپاهیانِ ضحّاک میبارید و بر رویِ زمین جایی برای ماندن باقی نمانده بود. ( زمین پُر از سلاح و کُشته بود )
** به شهر اندرون هر که برنا بُدند چو پیران که در جنگ دانا بُدند
برنا، پیر: تضاد به شهر اندرون: در شهر چو: مانند
معنی بیت: در شهر، هر جوانِ نیرومندی که بود همانندِ پیرانِ جنگ آموزنده و کاردان....
** سوی لشکرِ آفریدون شدند ز نیرنگ ضحّاک بیرون شدند
معنی بیت: همگی به سوی سپاه فریدون رفتند و از ستم و فریبکاری ضحّاک و از زیر سلطهی او خارج شدند.
جواب خودآزمایی « کاوهی دادخواه »
ج1- مبتنی بر ستایش دادپیشگی و تاکید بر دادگری است.
ج2- هم قدمی مردم کوچه و بازار در برابر ظلم
ج3- تلمیح به این باور دارد که فرّهی ایزدی که از جانب خدا به عنوان تایید الهی بر دلِ شهریاران میتابید، وقتی جمشید دچار کبر و خودخواهی شد، این تایید از او کاسته شدو در نتیجه روزگارش تباه گردید
ج4- مظهرِ خویهای اهریمنی و بیداد و منشِ خبیث بودند.
ج5- دو تن مرد پارسا برای نجات دیگران به عنوان آشپز، خورشخانهی ضحّاک را به عهده گرفتند و توانستند روزانه یکی از آن دو جوان را آزاد کنند.
ج6- شبیه حضرت ابراهیم (ع)
ج7- ضحّاک
ج8- جای سوزن انداختن نبودن – گربه را مجال فرار نیست.
ج9- شاهنامه سرگذشت ملّتی است در طول قرون و نمودار فرهنگ و اندیشه و آرمانهای آنهاست و کتابی است در خور حیثیّت انسان.مطالب مشابه :
نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی
وبلاگ دفتر اسناد رسمی 4 سبزوار - نحوه تنظیم و نوشتن استشهادیه محلی - سردفتر: غلامرضا لندرانی
چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟
طغراجه - چگونه یک استشهادیه محلی بنویسیم؟ - نوشتن مطالب اجتماعی فرهنگی وتاریخی - طغراجه
توضیحات درس اول تا چهارم زبان وادبیات فارسی پیش دانشگاهی ریاضی - تجربی
وقتی کاوه همه ی متن استشهادنامه فریاد کرد و لرزان از خشم از جای خود برخاست استشهادنامه
شرح درس سوم کاوهی دادخواه
پاسخ خودآزمایی و متن درس من این استشهادنامه را امضا نمیکنم و هرگز از پادشاه نمی
رأی وحدت رویه در خصوص تجدید نظرخواهی آراء از دادگاههای حقوقی و کیفری
متن سوگند نامه وکلا بسم ا… الرحمن الرحيم دراين موقع كه مي خواهم به شغل وكالت نائل شوم به
لايحه دفاعي در پرونده الزام به تنظیم سند رسمی/ دفاعيات خوانده
علاوه برآن مندرجات استشهادنامه نيز مورد تكذيب کننده وجه در متن آن قید نگردیده است
برچسب :
متن استشهادنامه