علت پيدا شدن حجاب از ديدگاه شهيد مطهري

اشارهعلت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست ؟ چطور شد كه در ميان همه يا بعضي ملل باستاني پديد آمد ؟ اسلام كه ديني است كه در همه دستورهاي خويش فلسفه و منظوري دارد چرا و روي چه مصلحتي حجاب را تاييد و يا تاسيس كرد ؟ .
مخالفان حجاب سعي كرده اند جريانات ظالمانه اي را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند و در اين جهت ميان حجاب اسلامي و غير اسلامي فرق نمي گذارند چنين وانمود مي كنند كه حجاب اسلامي نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمه مي گيرد .
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگوني ابراز شده است و غالبا اين علتها براي ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است . ما مجموع آنها را ذكر مي كنيم . نظرياتي كه به دست آورده ايم بعضي فلسفي و بعضي اجتماعي و بعضي اخلاقي و بعضي اقتصادي و بعضي رواني است كه ذيلا ذكر مي شود : . 1 - ميل به رياضت و رهبانيت( ريشه فلسفي ) .
2 - عدم امنيت و عدالت اجتماعي ( ريشه اجتماعي ) . 3 - پدرشاهي و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروي وي در جهت منافع اقتصادي مرد ( ريشه اقتصادي ) . 4 - حسادت و خودخواهي مرد ( ريشه اخلاقي )
. 5 - عادت زنانگي زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزي كم دارد به علاوه مقررات خشني كه در زمينه پليدي او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است ( ريشه رواني ) . علل نامبرده يا به هيچ وجه تاثيري در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بي جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كرده اند و يا فرضا در پديد آمدن بعضي از سيستمهاي غير اسلامي تاثير داشته است
در حجاب اسلامي تاثير نداشته است يعني حكمت و فلسفه اي كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده نبوده است . همانطور كه ملاحظه مي شود مخالفان حجاب گاهي آن را زاييده يك طرز تفكر فلسفي خاص درباره جهان و لذات جهان معرفي مي كنند

و گاهي ريشه سياسي و اجتماعي براي آن ذكر مي كنند و گاهي آنرا معلول علل اقتصادي مي دانند و گاهي جنبه هاي خاص اخلاقي يا رواني را در پديد آمدن آن دخالت مي دهند . ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد مي كنيم و ثابت مي كنيم كه اسلام در فلسفه اجتماعي خود به هيچيك از اين جهات نظر نداشته است و هيچيك از آنها با مباني مسلم و شناخته شده اسلام وفق نمي دهد و در خاتمه به يك علت اساسي اشاره مي كنيم كه از نظر ما موجه ترين آنها به شمار مي رود .

رياضت و رهبانيت

ارتباط مساله پوشش با فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه چون زن بزرگترين موضوع خوشي و كامراني بشر است اگر زن و مرد معاشر و محشور با يكديگر باشند خواه ناخواه دنبال لذتجويي و كاميابي مي روند . پيروان فلسفه رهبانيت و ترك لذت براي اينكه محيط را كاملا با زهد و رياضت سازگار كنند بين زن و مرد حريم قايل شده پوشش را وضع كرده اند كما اينكه با چيزهاي ديگري هم كه نظير زن محرك لذت و بهجت بوده است مبارزه كرده اند .
پديد آمدن پوشش طبق اين نظريه دنباله و نتيجه پليد دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است . ايده رياضت و ترك دنيا همانطوري كه در موضوع مال فلسفه فقر طلبي و پشت پا زدن به همه وسايل مادي را به وجود آورده است در مورد زن فلسفه تجرد طلبي و مخالفت با جمال را ايجاد كرده است . بلند نگهداشتن مو كه در ميان سيكها هندوها و بعضي ها در اويش معمول است نيز از مظاهر مخالفت با جمال و مبارزه با شهوت و از ثمرات فلسفه طرف لذت و ميل به رياضت است . مي گويند كوتاه كردن و ستردن مو سبب فزوني رغبت جنسي مي گردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است . در اينجا بد نيست قسمتي از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم . وي در كتاب " زناشويي و اخلاق " صفحه 30 مي گويد : . " بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پول ( بولس مقدس ) از طرف كليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده بيشماري راه بيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند شيطاني كه هر آن ذهن آنان را از تخيلات شهواني مملو مي ساخت .
كليسا ضمنا با استحمام به مبارزه پرداخت زيرا خطوط بدن انسان را به طرف گناه مي راند . كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحه بدن صورت بوي تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پول نظافت بدن و آرايش آن با نظافت روح منافات دارد . شپش مرواريد خدا شناخته شد . . . " . اينجا اين پرسش پيش مي آيد
كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيت چيست ؟ بشر طبعا بايد كامجو و لذت طلب باشد . پرهيز از لذت و محروم كردن خود بايد دليلي داشته باشد . چنانكه مي دانيم رهبانيت و دشمني با لذت جرياني بوده كه در بسياري از نقاط جهان وجود داشته است . از جمله مراكز آن در مشرق زمين هندوستان و در مغرب زمين يونان بوده است . نخله " كلبي " كه يكي از نخله هاي فلسفي است و در يونان رواج داشته است طرفدار " فقر " و مخالف لذت مادي بوده است ( 1 ) .
1 - سرسلسله كلبيون يكي از شاگردان سقراط است به نام " انتيس طينس " . او مانند استاد خود غايت وجود را در كسب فضيلت دانست ولي فضيلت را در ترك همه تمتعات جسماني و روحاني مي دانست . گفته اند : " از اين جهت او و پيروانش را يكي از علل پديد آمدن اينگونه افكار و عقايد تمايل بشر براي وصول به حقيقت است . اين تمايل در بعضي افراد فوق العاده شديد است و اگر با اين عقيده ضميمه گردد كه كشف حقيقت از براي روح آنگاه حاصل مي شود كه بدن و تمايلات بدني و جسماني مقهور گردد قهرا منجر به رياضت و رهبانيت مي گردد . به عبارت ديگر اين انديشه كه وصول به حق جزا از راه فنا و نيستي و مخالفت با هواي نفس ميسر نيست علت اصلي پديد آمدن رياضت و رهبانيت است .
علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادي به پاره اي از رنجهاي معنوي است . بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهاي مادي يك عده رنجهاي روحي وجود دارد . مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك سلسله خوشيها و كامرانيها است اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصيل و در نگهداري آن وجود دارد . بشر ديده است كه آزادي و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اين لذات مادي از دست مي دهد . از اينرو از
كلبيون مي گفتند كه گفتگوهاي " انتيس طينس " در محلي از شهر آتن واقع مي شد كه به مناسباتي آنجا را " سگ سفيد " مي خواندند . و نيز به سبب اينكه پيروان او در شيوه انصراف از دنيا و اعراض از علايق دنيوي چنانكه مبالغه كردند
كه از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگاني متمدن نيز دست برداشته حالت دام و دد اختيار نمودند با لباس كهنه و پاره و سر و پاي برهنه و موي ژوليده ( مانند هيپي هاي عصر ما ) ميان مردم مي رفتند و در گفتگو هر چه بر زبان مي گذشت بي ملاحظه مي گفتند
بلكه در زخم زبان اصرار داشتند و به فقر و تحمل رنج و درد سرفرازي مي كردند و همه قيود و حدودي كه مردم در زندگاني اجتماعي بدان مقيد شده اند ترك كرده حالت طبيعي را پيشه خود ساخته بودند " . ( سير حكمت در اروپا جلد اول صفحه 70 ) .
همه آن لذات چشم پوشيده تجرد و استغناء را پيشه خود ساخته است . شايد در رياضت هندي عامل اول و در فقر طلبي كلبي يوناني عامل دوم بيشتر موثر بوده است . علل ديگري نيز براي پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كرده اند . از آنجمله اينكه محروميت و شكست در موفقيتهاي مادي مخصوصا شكست در عشق سبب توجه به رياضت مي گردد
. روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهاي مادي بدين صورت مي گيرد كه آنها را پليد مي شناسد و فلسفه اي براي پليدي آنها مي سازد . افراط در خوشگذراني و كامجويي عامل ديگر توجه به رياضت است .
ظرفيت جسماني انسان براي لذت محدود است . افراط در كامجويي و لذات جسماني و تحميل بيش از اندازه ظرفيت بر بدن موجب عكس العمل شديد روحي مخصوصا در سنين پيري مي گردد . خستگي سرخوردگي به وجود مي آورد . تاثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولي مسلما اينها علت منحصر نمي باشند .

تاثير اين دو علت بدين نحو است كه پس از شكستها و عدم موفقيتها و يا خستگيها و فرسودگيها انديشه وصول به حقيقت در روح بيدار مي گردد . توجه به ماديات و غرق شدن در انديشه هاي مادي خود مانعي است براي اينكه انسان درباره ازليت و ابديت و حقيقت جاوداني بيانديشد و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمده ام و در كجا هستم و به كجا مي روم ؟ اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگي حالت گريز و بي رغبتي نسبت به ماديات در روح پديد آمد انديشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان مي گيرد . اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت مي شود . و البته بعضي از افرادي كه به سوي رياضت كشيده مي شوند تحت تاثير اين دو عامل مي باشند نه همه آنها .

بررسي

اكنون ببينيم از نظر اسلام و طرز تفكري كه اسلام به جهان عرضه داشته است آيا چنين تعليل و توجيهي براي پوشش صحيح است ؟ . اسلام خوشبختانه يك طرز تفكر و جهانبيني روشن دارد نظرش درباره انسان و جهان و لذت روشن است و به خوبي مي توان فهميد كه آيا چنين انديشه اي در جهانبيني اسلام وجود دارد يا نه ؟
. ما منكر نيستيم كه رهبانيت و ترك لذت در نقاطي از جهان وجود داشته است و شايد بتوان پوشش زن را در جاهايي كه چنين فكري حكومت مي كرده است از ثمرات آن دانست ولي اسلام كه پوشش را تعيين كرد نه در هيچ جا به چنين علتي استناد جسته است و نه چنين فلسفه اي با روح اسلام و با ساير دستورهاي آن قابل تطبيق است . اصولا اسلام با فكر رياضت و رهبانيت سخت مبارزه كرده است و اين مطلب را مستشرقين اروپايي هم قبول دارند . اسلام به نظافت تشويق كرده به جاي اينكه شپش را مرواريد خدا بشناسد گفته است : " النظافه من اعيمان " . پيغمبر اكرم شخصي را ديد در حالي كه موهايش ژوليده و جامه هايش چركين بود و بد حال مي نمود . فرمود : " من الدين المتعه " ( 1 ) يعني تمتع و بهره بردن از نعمتهاي خدا جزو دين است . و هم آنحضرت فرمود : " بيس العبد القاذوره " ( 2 ) يعني بدترين بنده شخص چركين و كثيف است
. اميرالمومنين عليه السلام فرمود : " ان الله جميل يحب الجمال " ( 3 ) خداوند زيبا است و زيبايي را دوست مي دارد . امام صادق فرمود : " خداو ند زيبا است و دوست مي دارد كه بنده اي خود را بيارايد و زيبا نمايد و بر عكس فقر را و تظاهر به فقر را دشمن مي دارد . اگر خداوند نعمتي به شما عنايت كرد بايد اثر آن نعمت در زندگي شما نمايان گردد .
به آنحضرت گفتند چگونه اثر نعمت خدا نمايان گردد ؟ فرمود به اينكه جامه شخص نظيف باشد بوي خوش استعمال كند خانه خود را با گچ سفيد كند بيرون خانه را جاروب كند حتي پيش از غروب چراغها را روشن كند كه بر وسعت رزق مي افزايد " ( 4 ) . در قديمي ترين كتابهايي كه در دست داريم مانند " كافي " كه يادگار هزار سال پيش است
بحثي تحت عنوان " باب الزي و التجمل " وجود دارد . اسلام به كوتاه كردن و شانه كردن مو و به كار بردن بوي خوش و روغن زدن به سر سفارشهاي اكيد كرده است .
1 - وسايل جلد اول صفحه . 277 2 و 3 - وسايل جلد اول صفحه . 277 4 - وسايل جلد اول صفحه . 278 عده اي از اصحاب رسول اكرم به خاطر اينكه بهتر و بيشتر عبادت كنند و از لذات روحاني بهره مند شوند ترك زن و فرزند كردند روزها روزه مي گرفتند و شبها عبادت مي كردند . همينكه رسول خدا آگاه شد آنها را منع كرد و گفت من كه پيشواي شما هستم چنين نيستم بعضي روزها روزه مي گيرم بعضي روزها افطار مي كنم بعضي روزها افطار مي كنم قسمتي از شب را عبادت مي كنم و قسمتي ديگر نزد زنهاي خود هستم . همين عده از رسول خدا اجازه خواستند كه براي اينكه ريشه تحريكات جنسي را از وجود خود بكنند خود را اخته كنند .
رسول اكرم اجازه نداد فرمود در اسلام اين كارها حرام است . روزي سه زن به حضور رسول اكرم آمده از شوهران خود شكايت كردند . يكي گفت شوهر من گوشت نمي خورد . ديگري گفت شوهر من از بوي خوش اجتناب مي كند . سومي گفت شوهر من از زنان دوري مي كند
. رسول خدا بيدرنگ در حالي كه به علامت خشم ردايش را به زمين مي كشيد از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فرياد كرد : چه مي شود گروهي از ياران مرا كه ترك گوشت و بوي خوش و زن كرده اند ؟ ! همانا من خودم هم گوشت مي خورم و هم بوي خوش استعمال مي كنم و هم از زنان بهره مي گيرم . از روش من اعراض كند از من نيست
( 1 ) .
1 - " كافي " تاليف محمد بن يعقوب كليني جلد 5 صفحه 496 و وسايل جلد 3 ص . 14 براي روايات نهي از تبتل و اختصا ( رهبانيت و خود را اخته كردن ) رجوع شود به " صحيح بخاري " جلد 7 صفحات 4 و 5 و 40 و " صحيح مسلم " جلد 4 صفحه 129 و " جامع ترمذي " چاپ هند صفحه 173.
دستور كوتاه كردن لباس - برخلاف معمول اعراب كه لباسهايشان به قدري بلند بود كه زمين را جاروب مي كرد - به خاطر نظافت است كه در اولين آيات نازله بر رسول اكرم بيان شده است : و ثيابك فطهر ( 1 ) . همچنين استحباب پوشيدن جامه سفيد يكي به خاطر زيبايي است
و ديگر به خاطر پاكيزگي است زيرا لباس سفيد چرك را بهتر نمايان مي سازد و به همين موضوع در روايات اشاره شده است : البسوا البياض فانه اطيب و اطهر . ( 2 ) رسول اكرم هنگامي كه مي خواست نزد اصحابش برود به آيينه نگاه مي كرد
موهاي خود را شانه و مرتب مي ساخت و مي گفت خداوند دوست مي دارد بنده اش را كه وقتي كه به حضور دوستان خود مي رود خود را آماده و زيبا سازد ( 3 ) . يعني لباس سفيد بپوشد كه زيباتر و پاكيزه تر است . قرآن كريم آفرينش وسايل تجمل را از لطفهاي خدا نسبت به بندگانش قلمداد كرده است و تحريم زينتهاي دنيا بر خود سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است : " قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق " ( 4 ) . در احاديث اسلامي آمده است كه ايمه اطهار با متصوفه كرارا مباحثه كرده و مرام آنان 1 - جامه هاي خويش را پاكيزه گردان . سوره المدثر آيه . 4 2 - وسايل جلد اول صفحه . 280 3 - وسايل جلد اول صفحه . 278 4 - بگو چه كسي زينتهايي كه خدا براي بندگان خود آفريده و روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است ؟ سوره الاعراف آيه . 32
را با استناد به همين آيه باطل نشان داده اند . اسلام التذاذ و كامجويي زن و شوهر از يكديگر را نه تنها تقبيح نكرده است ثوابهايي هم براي آن قايل شده است . شايد براي يك نفر فرنگي شگفت انگيز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر آرايش كردن زن براي شوهر پاكيزه كردن شوهر خود را براي زن مستحب مي داند . در قديم كه به پيروي از كليسا همه گونه التذاذات شهواني را تقبيح مي كردند اين حرفها را تخطيه كرده حتي مسخره مي دانستند .
اسلام تلذاذات جنسي در غير محدوده ازدواج قانوني را به شدت منع فرموده است و آن خود فلسفه خاصي دارد كه بعد توضيح خواهيم داد ولي لذت جنسي در حدود قانون را تحسين كرده است تا جايي كه فرموده دوست داشتن زن از صفات پيغمبران است : من اخلاق الانبياء حب النساء (2) .
در اسلام زني كه در آرايش و زينت خود براي شوهر كوتاهي كند نكوهش شده است كما اينكه مرداني كه در ارضاء زن خود كوتاهي مي كنند نيز نكوهش شده اند . حسن بن جهم مي گويد : بر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام وارد شدم ديدم خضاب فرموده است . گفتم رنگ مشكي به كار برده ايد ؟ فرمود : بلي خضاب و آرايش در مرد موجب افزايش پاكدامني در همسر او است . برخي از زنان به اين
1 - رجوع شود به وسايل جلد 1 صفحه . 279 2 - وسايل الشيعه جلد 3 صفحه . 3 جهت كه شوهرانشان خود را نمي آرايند عفاف را از دست مي دهند (
1 - كافي جلد 5 صفحه . 567   ) . حديث ديگري از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده كه : تنظفوا و لا تشبهوا باليهود . يعني نظيف باشيد و خودتان را شبيه به يهود نكنيد . بعد فرمود زنان يهودي كه زناكار شدند بدان جهت بود كه شوهرانشان كثيف بودند و مورد رغبت واقع نمي شدند
. خودتان را پاكيزه كنيد تا زنانتان به شما راغب گردند عثمان بن مظعون يكي از اكابر صحابه رسول اكرم است خواست به تقليد از راهبان به اصطلاح تارك دنيا شود ترك زن و زندگي كرد و لذتها را بر خويش تحريم ساخت . همسرش نزد رسول خدا آمده عرض كرد يا رسول الله ! عثمان روزها را روزه مي گيرد و شبها به نماز بر مي خيزد .
پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله خشمگين شده برخاست به نزد وي آمد . عثمان مشغول نماز بود . صبر كرد تا نمازش تمام شد فرمود : اي عثمان خدا مرا به رهبانيت دستور نفرموده است . دين من روشي منطبق بر واقعيت و در عين حال ساده و آسان است . " لم يرسلني الله تعالي بالرهبانيه و لكن بعثني بالحنيفيه السهله السمحه " ( 3 ) يعني خداوند مرا براي رهبانيت و رياضت نفرستاده است مرا براي شريعتي فطري و آسان و با گذشت فرستاده است . من نماز مي خوانم و روزه3 - كافي جلد 5 صفحه . 494

مي گيرم و با همسرانم نيز مباشرت دارم . هر كس كه دين مطابق با فطرت مرا دوست مي دارد بايد از من پيروي كند . ازدواج يكي از سنتهاي من است .

عدم امنيت

ريشه ديگري كه براي به وجود آمدن پوشش ذكر كرده اند ناامني است . در زمانهاي قديم بيعدالتي و ناامني بسيار بوده است . دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بيباكانه دراز بوده است . مردم اگر پول و ثروتي داشتند ناچار بودند به صورت دفينه در زير خاك پنهان كنند .
علت مخفي ماندن گنجها اينست كه صاحبان طلا و ثروت جرات نمي كردند كه حتي بچه هاي خود را از پنهانگاه ثروت خود آگاه سازند . مي ترسيدند كه راز آنها به وسيله بچه ها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند .
بدين ترتيب گاهي اتفاق مي افتاد كه پدر با مرگ ناگهاني از دنيا مي رفت و فرصت نمي كرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد . قهرا دارايي او در زير خاكها مدفون مي ماند . جمله معروف استر ذهبك و ذهابك و مذهبك : پول و مسافرت و عقيده خود را آشكار نكن يادگار آن زمانها است . همانطور كه در مورد ثروت امنيت نبود راجع به زن هم امنيت وجود نداشت . هر كس زن زيبايي داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفي نگهدارد . زيرا اگر آنها اطلاع پيدا مي كردند . او ديگر مالك زن خود نبود . ايران دوره ساساني ناظر جنايتها و فجايع عجيبي در اين زمينه بوده است . شاهزادگان و موبدان و حتي كدخداها و اربابها هرگاه از وجود زن زيبايي در يك خانه مطلع مي شدند به آن خانه مي ريختند و زن را از خانه شوهرش بيرون مي كشيدند .
در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود . سخن از به اصطلاح قايم كردن و مخفي داشتن زن بود كه احدي نفهمد . ويل دورانت در كتاب " تاريخ تمدن " قضاياي شرم آوري در اين باره از ايران قديم نقل مي كند . كنت گوبينو در كتاب " سه سال در ايران " مي گويد : حجابي كه هم اكنون در ايران است بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به ايران قبل از اسلام است .
و مي نويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتي در مورد زنها نداشتند . درباره انوشيروان - كه به غلط او را عادل خوانده اند - نقل شده كه وقتي يكي از سرهنگان ارتش او زني زيبا داشت . انوشيروان به قصد تجاوز به زن او در غياب او به خانه اش رفت . زن جريان را براي شوهر خود نقل كرد
. بيچاره شوهر ديد زنش را كه از دست داده سهل است جانش نيز در خطر است . فورا زن خويش را طلاق گفت . وقتي انوشيروان مطلع شد كه وي زنش را طلاق داده است به او گفت شنيدم يك بوستان بسيار زيبايي داشته اي و اخيرا آن را رها كرده اي چرا ؟ گفت جاي پاي شير در آن بوستان ديدم ترسيدم مرا بدرد . انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستان نخواهد آمد .

اين نا امني ها اختصاص به ايران و به زمانهاي قديم نداشته است . داستان اذان نيمه شب كه در " داستان راستان " آورده ايم نشان مي دهد كه چگونه مشابه اين جريانها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافت بغداد در بغداد هم رواج داشته است . در همين زمانها نزديك خودمان يكي از شاهزادگان در اصفهان از اينگونه تجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصه هاي زيادي از زمان حكومت او نقل مي كنند .

بررسي

ما وجود نا امني ها و بيعدالتي هاي زمان گذشته و تاثير آنها را در مخفي كردن زن منكر نيستيم . مسلما حجابهاي افراطي و عقايد افراطي درباره پوشيدن زن معلول همين نوع جريانهاي تاريخي است . ولي بايد ببينيم آيا فلسفه پوشش زن در اسلام همين
" قر " مي زنند و او را از شوهر و فرزند آواره مي كنند . اينگونه حوادث و يا حوادثي از قبيل ربودن زنان و دختران به وسيله تا كسي يا وسيله ديگر زياد اتفاق مي افتد و در روزنامه ها مي خوانيم . در روزنامه اطلاعات مورخ 6 ا 47 / 9 تحت عنوان " زنان امريكا در معرض خطر حملات جنسي " مي نويسد : . "
واشنگتن آسوشيتدپرس - سه پزشك محقق امريكايي در گزارشي كه براي دولت امريكا تهيه كرده اند اعلام نموده اند كه در ميان ايالات امريكا لوس آنجلس از لحاظ ميزان " زناي به عنف " مقام اول را دارد و واشنگتن مقام سيزدهم را حايز است .
البته اين بدان معني نيست كه زنان و دختران در واشنگتن از حملات جنسي در امانند اما امنيت آنها از بسياري از شهرهاي بزرگ امريكا بيشتر است . در هر صد هزار جمعيت لوس آنجلس 52 مورد زناي به عنف وجود دارد . در حالي كه در واشنگتن اين رقم 17 / 7 مي باشد .
در نيويورك در مدت شش ماه 3000 شكايت از هتك ناموس به زور به اداره پليس رسيده است . سن اين عده شاكيان بين شش سال تا هشتاد و هشت سال بوده و قسمت اعظم شاكيان چهارده ساله بوده اند " . پس اين ادعا كه در عصر ما امنيت ناموسي كامل برقرار است و صاحبان نواميس بايد از اين نظر خاطرشان جمع باشد ياوه اي بيش نيست .
ثانيا فرض كنيم امنيت ناموسي كامل در جهان برقرار شده و تجاوز به عنف ديگر وجود ندارد و هر تجاوزي كه به نواميس مردم مي شود از روي رضاي طرفين است ريشه نظر اسلام درباره پوشش چيست ؟ آيا نظر اسلام به عدم امنيت بوده تا گفته شود اكنون كه امنيت كامل برقرار شده دليلي براي پوشش نيست ؟
مسلما علت دستور پوشش در اسلام عدم امنيت نبوده است . لااقل علت منحصر و اساسي عدم امنيت نبوده است زيرا اين امر نه در آثار اسلامي به عنوان علت پوشش معرفي شده است و نه چنين چيزي با تاريخ تطبيق مي كند . در ميان اعراب جاهليت پوشش نبود و در عين حال امنيت فردي به واسطه زندگي خاص قبيله اي و بدوي وجود داشت . يعني در همان وقت كه در ايران ناامني فردي و تجاوز به ناموسي به حد اعلي وجود داشت و پوشش هم بود در عربستان اينگونه تجاوز بين افراد قبايل وجود نداشت .
امنيتي كه در زندگي قبيله اي وجود نداشت امنيت اجتماعي يعني امنيت گروهي بود و اينگونه عدم امنيت ها را پوشش نمي تواند چاره نمايد . به اين معني كه قبيله اي به قبيله ديگر شبيخون مي زد . در اين شبيخونها كه به وسيله قبيله بيگانه انجام مي شد همه چيز دستخوش غارت مي گرديد
هم مرد اسير مي شد و هم زن پوشش زن براي او امنيت نمي آورد . زندگي اعراب جاهليت با همه تفاوت عظيم و فاحشي كه با زندگي صنعتي و ماشيني عصر ما داشته از اين جهت مانند عصر ما بوده يعني فحشا و زنا حتي در مورد زنان شوهردار فراوان بوده است .
ولي به خاطر يك نوع دموكراسي و نبودن حكومت استبدادي كسي زن كسي را به زور از خانه اش بيرون نمي كشيد . با اين تفاوت كه نوعي عدم امنيت فردي در زندگي ماشيني امروز هست كه در آن عصر نبود . پوشش براي جلوگيري از تجاوز كساني است كه در يك جا زندگي مي كنند . بر حسب خوي و عادت قبيله اي بين افراد يك قبيله اينجور تجاوزها وجود نداشته است . لهذا نمي توانيم بگوييم كه اسلام صرفا به خاطر برقرار ساختن امنيت دستور پوشش را وضع كرد . فلسفه اساسي پوشش چيز ديگر است كه توضيح خواهيم داد به تفسير آيه " جلباب " مي پردازيم خواهيم ديد كه قرآن كريم بدين اصل توجه داشته است .
مدعي اين موضوع نيز نيستيم كه در عصر ما اين فلسفه بي مورد است و امنيت كامل براي زن از ناحيه تجاوزات مردانه برقرار است . تجاوزات به عنف كه در كشورهاي به اصطلاح پيشرفته همه روزه رخ مي دهد در روزنامه هاي ما هم منعكس است .
را خلق كردند . گويندگان اين سخن سعي كرده اند مسايل ديگري از قبيل نفقه و مهر را نيز براساس مالكيت مرد نسبت به زن توجيه كنند . در كتاب " انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران " صفحه 27 مي نويسد : . " هنگامي كه قانون مدني ايران تدوين شد هنوز از برده فروشي در بعضي از نقاط دنيا اثري به جا بود و در ايران نيز با اينكه اين كار علي الظاهر از ميان رفته بود ولي باز در مغز قانونگزاران آثاري از برده فروشي و آزار به زير دستان وجود داشت . زن را در آن دوره چون " مستاجره " مي پنداشتند . زن حق نداشت با مردان نشست و برخاست كند و در اجتماعات راه يابد و به مقامات دولتي برسد . اگر صداي زن را نامحرم مي شنيد آن زن بر شوي خود حرام مي شد
. خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاري مي دانستند كه كار او منحصرا رسيدگي به امور خانه و پروردن فرزند بود و هنگامي كه اين ابزار مي خواست از خانه بيرون برود او را سر تا پا در چادري سياه مي پيچانيدند و روانه بازار يا خيابان مي كردند "
. علايم و نشانه هاي افترا و غرض و مرض از اتمام اين نوشته پيداست . كي و كجا چنين قاعده اي وجود داشت كه اگر صداي زن را نامحرم مي شنيد بر شوي خود حرام مي شد ؟ آيا در جامعه اي كه دايما سخنرانان مذهبيش از بالاي منابر خطابه زهراي مرضيه را در مسجد مدينه و خطابه هاي زينب كبرا را در كوفه و شام به گوش مردم مي رسانند ممكن است چنين فكري در ميان مردم آن جامعه پيدا شود ؟ ! كي و كجا زن در ايران اسلامي برده مرد بوده است ؟
همه مي دانند كه در خانواده هاي مسلمان بيش از آنكه زن در خدمت مرد باشد مرد به حكم وظيفه اسلامي در خدمت زن بوده وسيله آسايش او را فراهم مي كرده است . زن در خانواده هايي مورد اهانت و تحقير و ظلم قرار گرفته كه روح اسلامي در آن خانواده ها نبوده يا ضعيف بوده است
. عجبا مي گويد : " زن حق نداشت كه با مردان نشست و برخاست كند . " من مي گويم : بر عكس در محيطهاي پاك اسلامي اين مرد بود كه حق نداشت در نشست و برخاستها از زن بيگانه بهره برداري كند . اين مرد است كه همواره حرص مي ورزد
كه زن را وسيله چشم چراني و كامجويي خود قرار دهد . هيچگاه مرد به طبع خود مايل نبوده حايلي ميان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت كه اين حايل از ميان رفته آنكه برنده بوده مرد بوده است و آنكه باخته و وسيله شده زن . امروز كه مردان موفق شده اند با نامهاي فريبنده آزادي و تساوي و غيره اين حايل را از ميان ببرند زن را در خدمت كثيفترين مقاصد خويش گرفته اند
. بردگي زن امروز به چشم مي خورد كه براي تامين منافع مادي يك مرد در يك موسسه تجارتي خود را صد قلم براي جلب مشتري مرد مي آرايد و به صورت " مانكن " در مي آيد و شرف خود را در ازاء چندرغا ز حقوق مي فروشد .
اين نشست و برخاست ها كه امثال اين نويسنده آرزوي آنرا مي كنند جز بهره كشي مرد و بهره دهي زن مفهومي ندارد . همه مي دانند نشست و برخاست ها در محيطهاي پاك كه موضوع بهره كشي مرد از زن در ميان نبوده است هيچگاه در جامعه اسلامي ممنوع نبوده است . نويسنده همين كتاب تاريخ روابط زن و مرد را از نظر جامعه شناسي به چهار دوره تقسيم مي كند : دوره اول مرحله طبيعي و اشتراكي اوليه كه زن و مرد بدون هيچگونه قيد و شرطي با هم خلطه و آميزش داشته اند
. در اين دوره به عقيده اين نويسنده اساسا زندگي خانوادگي وجود نداشته است . دوره دوم دوره تسلط مرد است . در اين دوره مرد بر زن غلبه كرده خود را مالك او دانسته او را همچون ابزاري در خدمت خود در آورده است . حجاب يادگار اين دوره مي باشد . دوره سوم مرحله قيام و اعتراض زن است . در اين مرحله زنان از ناسازگاري مردان به ستوده آمدند و در مقابل مظالم آنها ابتدا مقاومت كردند و چون دريافتند كه طبيعت خشن مردان به اين آساني حاضر نيست حق آنها را رعايت كند به منظور احقاق حق خود متدرجا عليه مردان طغيان كردند اتحاديه ها تشكيل دادند
به وسيله مطبوعات و كنفرانسها و دسته بندي ها با مردان مبارزه كردند . ضمنا چون دريافتند كه زورگويي مردان نتيجه تربيت ناسالم عهد كودكي و مخصوصا تبعيض بين پسران و دختران است در رفع نقايص آموزش و پرورش عمومي كوشيدند . دوره چهارم مرحله تساوي حقوق زن و مرد است

و به دوره اول شباهت كامل دارد . اين دوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شده هنوز در همه جا استقرار نيافته است . از نظر اين منطق پوشش زن عبارت است از زنداني شدن زن به دست مرد و علت اينكه مرد زن را اينچنين اسير مي كرده اين است كه مي خواسته هر چه بيشتر از وجود او بهره اقتصادي ببرد .

بررسي

تقسيم تاريخ روابط زن و مرد به چهار دوره به نحوي كه ذكر شد تقليد نارسايي است از آنچه پيروان كمونيزم درباره ادوار تاريخي زندگي بشر از نظر عوامل اقتصادي كه به عقيده آنها زيربناي همه پديده هاي اجتماعي است ذكر كرده اند . آنها
مي گويند ادوار تاريخي بشر عبارتست از دوره اشتراك اوليه دوره ملوك الطوايفي دوره سرمايه داري و دوره كمونيزم و اشتراك ثانوي كه شباهت كامل به دوره اشتراك اوليه دارد . آنچه درباره ادوار زندگي زن در كتاب سابق الذكر آمده كپيه اي است از آنجا ولي كپيه اي كه به هيچ حسابي درست در نمي آيد
. به عقيده ما چنين دوره هايي در زندگي زن هرگز نبوده است و امكان نداشته باشد . همان دوره اولي كه به عنوان اشتراك اوليه معرفي مي كند از لحاظ تاريخ جامعه شناسي به هيچ وجه مورد تصديق نيست .
جامعه شناسي تاكنون نتوانسته است قرينه اي به دست بياورد كه دوره اي بر بشر گذشته كه زندگي خانوادگي وجود نداشته است . به عقيده مورخين دوره مادرشاهي بوده است ولي دوره كمونيزم جنسي نبوده است . ما درباره اين ادوار نمي خواهيم به تفصيل بحث كنيم كافي است درباره خود اين مدعا كه مي گويند پوشش زن معلول مالكيت مرد نسبت به زن است بحث كنيم و آنرا مورد بررسي قرار دهيم : .
ما اين جهت را كه در گذشته مرد به زن به چشم يك ابزار مي نگريست و از او بهره كشي اقتصادي مي كرد به صورت يك اصل كلي حاكم بر همه اجتماعات گذشته قبول نداريم . علايق عاطفي زوجيت هرگز اجازه نمي داده كه مردان به صورت يك " طبقه " زبردست بر زنان به صورت يك " طبقه " زبردست حكومت كنند آنان را استثمار نمايند همچنانكه معقول نيست فرض كنيم در دوره هاي گذشته پدران و مادران به عنوان يك " طبقه " بر فرزندان به عنوان يك " طبقه " ديگر حكومت و آنها را
استثمار مي كرده اند . علايق عاطفي والدين و فرزندان همواره مانع چنين چيزي بوده است . علايق زوجين به يكديگر حتي در اجتماعات گذشته بيشتر عاطفي و عشقي بوده و زن با نيروي جاذبه و جمال خود بر قلب مرد حكومت كرده او را در خدمت خود گرفته است .
مرد به ميل و رغبت خود نان آور زن شده و راضي شده او با خيال راحت به خود برسد و مايه تسكين قلب و ارضاي عاطفه عشقي او باشد همچنانكه با ميل و رغبت خود زن را در پشت جبهه جنگ برده خود به وظيفه سربازي و فداكاري و دفاع از زن و فرزند قيام كرده است .
در عين حال انكار نمي كنيم كه مرد در گذشته هم به زن ظلم كرده و هم به فرزند و از هر دوي اينها بهره كشي اقتصادي كرده است همچنانكه به خود نيز ستم كرده است . مرد به علت جهالت و تعصبهاي بيجا ( نه به قصد استثمار و بهره كشي ) هم به خود ظلم كرده هم به زن و فرزند. مرد در گذشته از لحاظ اقتصادي هم در خدمت زن بوده هم از او بهره كشي اقتصادي كرده است . هر وقت طبيعت مرد به سوي خشونت گراييده عشق و عاطفه در وجودش ضعيف شده از زن به صورت يك ابزار اقتصادي استفاده كرده است .
ولي اين را به صورت يك اصل كلي حاكم بر تمام جوامع ما قبل ( قرن ) نوزدهم نمي توان ذكر كرد . تجاوز به حقوق واقعي زن استثمار زن خشونت نسبت به او منحصر به ما قبل قرن 19 نيست . در قرن نوزدهم و بيستم حقوق واقعي زن كمتر از گذشته پايمال نشده است . منتها چنانكه مي دانيم از مشخصات اين قرن اينست كه روي مقاصد استثمارگرانه سرپوشي از مفاهيم انساني گذاشته مي شود . سخن ما درباره اسلام است . آيا اسلام در دستورات خود درباره پوشش و حريم ميان زن و مرد چه هدف و منظوري داشته است ؟ آيا خواسته است زن را از لحاظ اقتصادي در خدمت مرد قرار دهد ؟ ! . قدر مسلم اينست كه حجاب در اسلام بدين منظور نيست
. اسلام هرگز نخواسته مرد از زن بهره كشي اقتصادي كند بلكه سخت با آن مبارزه كرده است . اسلام با قطعيت تامي كه به هيچ وجه قابل مناقشه نيست اعلام كرده است كه مرد هيچ گونه حق استفاده اقتصادي از زن ندارد .
اين مساله كه زن استقلال اقتصادي دارد از مسلمات قطعي اسلام است . كار زن از نظر اسلام متعلق به خود او است . زن اگر مايل باشد كاري كه در خانه به وي واگذار مي شود مجانا و تبرعا انجام مي دهد و اگر نخواهد مرد حق ندارد او را مجبور كند . حتي در شير دادن به طفل با اينكه زن اوليويت دارد
اولويت او موجب سقوط حق اجرت او نيست يعني اگر زن بخواهد فرزند خود را در مقابل مبلغي فرضا يكهزار ريال در ماه شير بدهد و زن بيگانه اي هم به همين مبلغ حاضر است شير بدهد پدر بايد اولويت زن را رعايت كند .
فقط در صورتي كه زن مبلغ بيشتري مطالبه مي كند مرد حق دارد طفل را به دايه اي كه اجرت كمتري مي گيرد بسپارد . زن مي تواند هر نوع كاري همينقدر كه فاسد كننده خانواده و مزاحم حقوق ازدواج نباشد براي خود انتخاب كند و درآمدش هم منحصرا متعلق به خود او است .

اگر اسلام در حجاب نظر به استثمار اقتصادي زن داشت بيگاري زن را براي مرد تجويز مي كرد معقول نيست كه از يك طرف براي زن استقلال اقتصادي قايل شود و از طرف ديگر حجاب را به منظور استغلال و استثمار زن وضع كند . پس اسلام چنين منظوري نداشته است .

حسادت

ريشه ديگري كه براي پيدا شدن حجاب ذكر كرده اند جنبه اخلاقي دارد . در اينجا نيز مانند نظريه سابق علت پديد آمدن حجاب را تسلط مرد و اسارت زن معرفي كرده اند با اين فرق كه در اينجا براي تسلط جويي مرد به جاي ريشه اقتصادي ريشه اخلاقي ذكر شده است گفته اند علت اينكه مرد زن را بدين شكل اسير نگه مي دارد
حس خودپرستي و حسادت وي نسبت به مردان ديگر است . مرد نمي خواهد ورشك مي برد كه مردان ديگر و لو با نگاه كردن يا همسخن شدن از زني كه تحت اختيار او است استفاده كنند . به عقيده اين دسته قوانين ديني و مذهبي با اينكه در جاهاي ديگر با خودخواهيها و خودپرستيها مبارزه كرده است
در اينجا برعكس عمل كرده روي اين خودخواهي مردان صحه گذاشته منظور آنها را تامين كرده است . برتراند راسل مي گويد : بشر توانسته است تا حدي در مورد مال و ثروت بر خودخواهي و بخل غالب گردد ولي در مورد زن نتوانسته است بر اين خودخواهي تسلط پيدا كند . از نظر راسل " غيرت " صفت ممدوحي نيست و ريشه آن نوعي بخل و امساك است . مفهوم سخن راسل اينست كه اگر بذل و بخشش در مورد ثروت خوب است در مورد زن هم خوب است . چرا بخل و امساك و حسادت در مورد مال نكوهيده و در مورد زن ستوده است ؟ چرا نان و سفره داشتن و نمك خود را خورانيدن از لحاظ اخلاق اقتصادي مورد تمجيد و ستايش است

و همين بذالي و گذشت و كام ديگران را شيرين كردن در اخلاق جنسي مذموم است ؟ به عقيده امثال راسل اين تفاوت علت معقولي ندارد اخلاقي نتوانسته است در مورد امور جنسي بر خودخواهي و تسلط جويي بشر غلبه كند برعكس تسليم خودپرستي شده همان رذيله را به نام غيرت از طرف مرد و به نام عفاف و حجاب از طرف زن تحت عنوان اخلاق حسنه پذيرفته است .

بررسي

از نظر ما در مرد تمايل به عفاف و پاكي زن وجود دارد يعني مرد رغبت خاصي دارد كه همسرش پاك و دست نخورده باشد همچنانكه در خود زن نيز تمايل خاصي به عفاف وجود دارد . البته در زن تمايل به اينكه شوهر با زن ديگر رابطه و آميزش نداشته باشد نيز وجود دارد ولي اين تمايل به عقيده ما ريشه ديگري دارد مغاير با ريشه تمايل مشابهي كه در مرد است . آنچه در مرد وجود دارد غيرت است و يا آميخته اي است از حسادت و غيرت ولي آنچه در زن وجود دارد صرفا حسادت است .
ما فعلا درباره لزوم عفاف مرد و ارزشش از نظر خودش و از نظر زن بحث نمي كنيم . سخن ما فعلا درباره حسي است كه در مرد وجود دارد و به نام " غيرت " ناميده مي شود كه : اولا آيا غيرت همان حسادت است كه تغيير اسم داده است يا چيز ديگري است ؟ ثانيا آيا ريشه پوشش و حجاب اسلامي احترام به حس غيرت مرد است يا جهات ديگري منظور است ؟ اما قسمت اول : ما معتقديم كه حسادت و غيرت دو صفت كاملا متفاوت اند و هر كدام ريشه اي جداگانه دارد
. ريشه حسادت خودخواهي و از غرايز و احساسات شخصي مي باشد ولي غيرت يك حس اجتماعي و نوعي است و فايده و هدفش متوجه ديگران است . غيرت نوعي پاسباني است كه آفرينش براي مشخص بودن و مختلط نشدن نسلها در وجود بشر نهاده است . سر اينكه مرد حساسيت فوق العاده اي در جلوگيري از آميزش همسرش با ديگران دارد اينست
كه خلقت ماموريتي به او داده است تا نسب را در نسل آينده حفظ كند . اين احساس مانند احساس علاقه به فرزند است . همه كس مي داند كه فرزند چقدر رنج و زحمت و هزينه براي پدر و مادر دارد . اگر علاقه مفرط بشر به فرزند نبود احدي اقدام به تناسل و حفظ نسل نمي كرد
. اگر حس غيرت هم در مرد نمي بود كه محل بذر را هميشه حفاظت و پاسباني كند رابطه نسلها با يكديگر به كلي قطع مي شد هيچ پدري فرزند خود را نمي شناخت و هيچ فرزندي پدر خود را نمي دانست كيست ؟ قطع اين رابطه اساس اجتماعي بودن بشر را متزلزل مي سازد . پيشنهاد اينكه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهي غيرت را كنار بگذارد درست مثل اينست كه پيشنهاد شود غريزه علاقه به فرزند را بلكه به طور كلي مطلق حس ترحم و عاطفه انساني را به عنوان اينكه يك ميل نفساني است ريشه كن كنيم
. در صورتي كه اين يك ميل نفساني در درجات پايين حيواني نيست بلكه يك احساس عالي بشري است . علاقه به حفظ نسل در زن هم وجود دارد ولي در آنجا احتياج به پاسبان نيست زيرا انتساب فرزند به مادر هميشه محفوظ است و اشتباه پذير نيست . از اينجا مي توان فهميد كه حساسيت زن در منع آميزش شوهر با ديگران ريشه اي غير از حساسيت مرد در اين مساله دارد . احساس زن را مي توان ناشي از خودخواهي و انحصار طلبي دانست ولي احساس مرد چنانكه گفتيم جنبه نوعي و اجتماعي دارد
. ما منكر حس حسادت و انحصار طلبي مرد نيستيم . ما مدعي هستيم كه فرضا مرد حسادت خود را با نيروي اخلاقي از ميان ببرد يك نوع حس اجتماعي در او وجود دارد كه اجازه نمي دهد با آميزش همسرش با مردان ديگر موافقت كند . ما مدعي هستيم منحصر شناختن علت حساسيت مرد به حس حسادت كه يك انحراف اخلاقي فردي است اشتباه است
. در برخي از روايات نيز بدين موضوع اشاره شده است كه آنچه در مردان است غيرت است و آنچه در زنان است حسادت . براي توضيح اين مطلب مي توان يك نكته را افزود و آن اينست كه زن هميشه مي خواهد مطلوب و معشوق مرد باشد .
جلوه گري ها دليري ها و خودنمايي هاي زن همه براي جلب نظر مرد است . زن آنقدر كه مي خواهد مرد را عاشق دلخسته خويش كند طالب وصال و لذت جنسي نيست . اگر زن نمي خواهد كه شوهرش با زنان ديگر آميزش داشته باشد به اين جهت است كه مي خواهد
مقام معشوق بودن و مطلوب بودن را خاص خود كند . ولي در مرد چنين احساسي وجود ندارد . اينگونه انحصار طلبي در سرشت مرد نيست . لهذا اگر مانع آميزش زنش با مردان ديگر است ريشه اش همان حراست و نگهباني نسل است .
زن را با ثروت هم نبايد قياس كرد . ثروت با مصرف كردن از بين مي رود و لذا مورد تنازع و كشمكش واقع مي شود و حس انحصار طلبي بشر جلو استفاده ديگران را مي گيرد . ولي كامجويي جنسي يك نفر مانع استفاده ديگران نيست . در اينجا مساله انبار كردن و احتكار مطرح نيست
. انسان اين حالت را دارد كه هر چه بيشتر در گرداب شهوات شخصي فرو رود و عفاف و تقوا و اراده اخلاقي را از كف بدهد احساس " غيرت " در وجودش ناتوان مي گردد . شهوت پرستان از اينكه همسران آنها مورد استفاده هاي ديگران قرار بگيرند رنج نمي برند و احيانا لذت مي برند و از چنين كارهايي دفاع مي كنند .
برعكس افرادي كه با خودخواهيها و شهوات نفساني مبارزه مي كنند و ريشه هاي حرص و آز و طمع و ماده پرستي را در وجود خود نابود مي كنند و به تمام معني " انسان " و " انساندوست " مي گردند و خود را وقف خدمت به خلق مي كنند و حس خدمت به نوع در آنان بيدار مي شود چنين اشخاصي غيورتر و نسبت به همسران خود حساستر مي گردند . اينگونه افراد حتي نسبت به ناموس ديگران نيز حساس مي گردند . يعني وجدانشان اجازه نمي دهد كه ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گيرد . ناموس اجتماع ناموس خودشان مي شود . علي عليه السلام جمله عجيبي دارد .
مي فرمايد : " ما زني غيور قط " يعني هرگز يك انسان شريف و غيور زنا نمي كند . نفرموده است : انسان حسود زنا نمي كند بلكه فرمود انسان غيور زنا نمي كند . چرا ؟ براي اينكه غيرت يك شرافت انساني و يك حساسيت انساني است نسبت به پاكي و طهارت جامعه .
انسان غيور همانطور كه راضي نمي شود . دامن ناموس خودش آلوده گردد راضي نمي شود دامن ناموس اجتماع هم آلوده شود . زيرا غيرت غير از حسادت است . حسادت يك امر شخصي و فردي و ناشي از يك سلسله عقده هاي روحي است اما غيرت يك احساس و عاطفه نوع بشري است
. اين خود دليل است كه " غيرت " از خودپرستي ناشي نمي شود احساس خاصي است كه قانون خلقت براي تحكيم اساس زندگي خانوادگي كه يك زندگي طبيعي است نه قراردادي ايجاد كرده است .

و اما اينكه آيا نظر اسلام درباره حجاب و پوشش احترام گزاردن به حس غيرت مرد است يا نه ؟ جواب اينست كه بدون شك اسلام همان فلسفه اي كه در حس غيرت هست يعني حفاظت پاكي نسل و عدم اختلاط انساب را منظور نظر دارد . ولي علت حجاب اسلامي منحصر به اين نيست . در بخش بعد كه تحت عنوان " فلسفه پوشش و حجاب در اسلام " بحث خواهيم كرد اين مطلب را توضيح خواهيم داد .

عادت زنانگي

به عقيده بعضي حجاب و خانه نشيني زن ريشه رواني دارد . زن از ابتدا در خود نسبت به مرد احساس حقارت مي كرده است از دو جهت : يكي احساس نقص عضوي نسبت به مرد ديگري خونروي ماهانه و حين زايمان و حين ازاله بكارت . اينكه عادت ماهانه نوعي پليدي و نقص است فكري است كه از قديم در ميان بشر وجود داشته است و به همين دليل زنان در ايام عادت مانند يك شي ء پليد در گوشه اي محبوس بوده اند و از آنها دوري و اجتناب مي شده است .
شايد به همين علت است كه از پيغمبر اكرم درباره اين عادت سوال شد . ولي آيه اي كه در پاسخ اين سوال نازل شد اين نبود كه حيض پليدي است و زن حايض پليد است و با او معاشرت نكنيد پاسخ رسيد كه نوعي بيماري تن است و در حين آن بيماري از همخوابگي احتراز كنيد ( نه از معاشرت ) : يسيلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض ( 
سوره بقره آيه . 222  ) . يعني از تو درباره حيض سوال مي كنند . بگو نوعي بيماري است بگو نوعي بيماري است در حال اين بيماري با زنان نزديكي نكنيد . قرآن اين حال را فقط نوعي بيماري مانند ساير بيماريها خواند و هرگونه پليدي را از آن سلب كرد .
در " سنن ابوداود " جلد اول صفحه 499 در شان نزول اين آيه مي نويسد : " انس بن مالك گفت عادت يهود اين بود كه همينكه زني از آنها حايض مي شد او را از خانه بيرون مي كردند نه با او غذا مي خوردند و نه از ظرف او آب مي آشاميدند و نه با او در يك اتاق مي زيستند . لهذا از رسول خدا در اين باره سوال شد و اين آيه نازل گشت . رسول خدا از دوري گزيدن از آنها منع كرد
و فرمود جز همبستري هيچ ممنوعيت ديگري ندارند " . از نظر اسلام زن حايض حكم يك انسان به اصطلاح " محدث " را يعني انسان فاقد وضو و غسل را دارد كه در آن حال از نماز و روزه محروم است . هر موجب " حدث " نوعي پليدي است كه با " طهارت " يعني وضو يا غسل مرتفع مي گردد
. بدين معني حيض را نيز مي توانيم مانند جنابت خواب بول و غيره پليدي


مطالب مشابه :


علائم شناسی

اطلاعات دفینه و گنج و فلزیابها - مجموعه اطلاعات دفینه و علوم غریبه و فلزیاب




روش مطالعه درست در دفينه يابي

بوی دفینه - روش مطالعه درست در دفينه يابي - علائم شناسی - دفینه یابی - باستان شناسی - جواهر




پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى نويسنده : عباس عزيزى

عاشق یک لحظه نگاهت - پندهاى حكيمانه علامه حسن زاده آملى نويسنده : عباس عزيزى - نکات ناب




اسامى مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) در كتب مذهبى اهل اديان

تحقیقات دانشجویان - اسامى مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) در كتب مذهبى اهل اديان - تحقیقات




علت پيدا شدن حجاب از ديدگاه شهيد مطهري

مردم اگر پول و ثروتي داشتند ناچار بودند به صورت دفينه در زير علايم و نشانه هاي افترا و




برچسب :