گزارش جلسه شماره 1010 به تاریخ 12/5/92 از همشهری عزیز بهمن صباغ زاده
سیاهمشــــــــــــــــــــــــــــــــق
به نام آفرینندهی زیباییهادرود دوستان عزیز. گزارش این جلسه را هم متاسفانه با تاخیر زیاد از حد میخوانید. سعی خود را خواهم کرد به نظم سابق برگردم و گزارشهای بعدی را قبل از شنبه آماده کنم تا بتوانم در یکشنبهی موعود منتشر کنم. امروز به این فکر میکردم که دو سال و نیم از انتشار اولین گزارشها میگذرد و در این مدت شما لطف داشتهاید و مطالب را با دقت فراوان خواندهاید و عیبهای مرا به من هدیه کردهاید و با تشویقهایتان دل مرا گرم کردهاید. دوستان عزیز. من تمام سعیام را میکنم که مطالب بهدردبخوری آماده کنم و در معرفی وبلاگ هم گفتهام که هدف اصلیام هم معرفی شعر تربت و شاعران تربتی است. در راستای این هدف بارها دستم را به سوی شما دراز کردهام و از شما یاری خواستهام و امروز هم به یاری شما بیش از پیش نیازمندم. من دوست دارم زندگینامههای مفصلی از شما شاعران همشهری تهیه کنم و نمونههای شعرهای زیبایتان را به انتخاب خودتان در ذیل مطالب انتشار دهم و از شما خواهش میکنم این مطالب را برای من ارسال کنید. اگر نمیدانید چطور زندگینامه بنویسید به سوالهایی که من نوشتهام پاسخ دهید و پاسخهایتان را برای من ارسال کنید تا من بنویسم. سوالات را میتوانید در بخش فراخوان همین گزارش و یا در آرشیو وبلاگ با برچسب قابل توجه شاعران تربت حیدریه بیابید. اگر شاعرانی را میشناسید که به ایشان دسترسی ندارم و با ایشان آشنا نیستم لطف کنید دست به قلم شوید و زندگینامهی آن شاعر را برایم بنویسید. یا حداقل مشخصات و تلفنش را در اختیار من بگذارید تا بتوانم با او تماس برقرار کنم. بخشهای دیگر مانند کنفرانس ادبی که شامل مقالههای ادبی میشود چه بهتر که از تربت حیدریه باشد و خیلی محبت خواهید کرد اگر مقالهای دارید برای من بفرستید. بخش شعرخوانی هم مختص شعرهای خوانده شده در جلسه نیست. هر کدام از دوستان شاعر تربتی برایم شعر بفرستد با افتخار در این بخش به عنوان شاعر مهمان خواهم آورد. بخش شعر محلی تربت هم به شعرهای شما اختصاص دارد و همینطور شعر طنز. در هر بخش میتوانید همکاری کنید دریغ نکنید. حتی اگر میتوانید مطالبی را به صورت هفتگی به من ایمیل کنید و بخش جدیدی را به وبلاگ اضافه کنید من با کمال میل استقبال میکنم. مطالب خود را به ایمیل بهمن صباغ زاده [email protected] بفرستید. شاعران همشهری و همشهریان دوستدار شعر و ادب به من کمک کنید تا بتوانم شعر تربت و شاعران تربتی را بهتر معرفی کنم.
در این شماره خواهید خواند:
1- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ غزل شمارهی 216 تا 220؛ گزیدهی دیوان شمس؛ به انتخاب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
3- کنفرانس ادبی؛ نگاهی به بیدل و داروین در یک نظریۀ علمی و فلسفی؛ عبید صافی (انجمن دوستداران بیدل-کابل)؛ قسمت اول
3- شعرخوانی؛ غلامرضا اعتقادی، علی اکبر عباسی، محمد جهانشیری، بهمن صباغ زاده
4- شعر محلی تربت؛ ضربالمثلهای منظوم شده؛ استاد اسفندیار جهانشیری
5- شاعر همشهری؛ موسی محمدزاده (1339)
6- شعر طنز؛ دولت امید؛ فرامرز عرب عامری؛ گردآورنده علی اکبر عباسی
7- فراخوانها؛ انجمن شنبهشبها؛ جلسهی مثنوی خوانی؛ انجمن شعر باران؛ انجمن داستان نویسی؛ وبلاگ سیاهمشق (همین وبلاگ)؛ کتابسرای بهارک
جلسه، ساعت 6:05 بعدازظهر آغاز شد.
۱- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ گزیدهی غزلیات شمس؛ تصحیح دکتر شفیعی کدکنی؛ قسمت چهل و چهارم
این غزلها که به انتخاب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برگزیده شدهاند معدودی از غزلیات شمس هستند و ایشان از بین 3339 غزل دیوان شمس (بر اساس نسخهی شادروان استاد فروزانفر) تنها 466 غزل را انتخاب کردهاند. ایشان در برخی از غزلها، تنها به نقل ابیات برگزیده اکتفا کردهاند. اما با اینحال سعی کردهاند گزیدهی جامعی از غزلیات شمس را داشته باشند به نحوی که نمونههای مختلف غزلهای جناب مولانا را در بر بگیرد. با توجه به وقت اندک جلسه و اینکه از دو ساعت زمان هر جلسه تنها میشود نیم ساعت را به ادبیات کلاسیک اختصاص داد، مجبور بودیم از گزیدهی غزلیات استفاده کنیم که در غیر اینصورت حدود 13 سال طول میکشید تا تمام غزلها خوانده شود. نتیجه این شد که گزیدهی حاضر را انتخاب کردیم و در هر جلسه 5 غزل از این کتاب را با قرائت شاعران حاضر در جلسه میشنویم و استاد نجفزاده و استاد موسوی در مواردی که لازم است توضیحاتی را ارائه میفرمایند.
غزل شماره دویست و شانزده (1410 نسخهی فروزانفر)
تا که اسیر و عاشقِ آن صنمِ چو جان شدم
دیو نیَم، پری نیَم؛ از همه چون نهان شدم؟
برف بُدم، گداختم، تا که مرا زمین بخورد
تا همه دودِ دل شدم، تا سوی آسمان شدم
نیستم از روانها، بر حذرم ز جانها
جان نکند حذر ز جان، چیست حذر چو جان شدم؟
آنکه کسی گمان نبرد، رفت گمانِ من بدو
تا که چنین به عاقبت بر سرِ آن گمان شدم
از سرِ بیخودی دلم داد گواهیای به دست
این دلِ من ز دست شد، وانچه بگفت آن شدم
این همه نالههای من نیست ز من، همه از اوست
کز مددِ میِ لبش بیدل و بیزبان شدم
گفت: «چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی؟»
من ز برای این سخن شهرهی عاشقان شدم
جان و جهان، ز عشق تو رفت ز دستِ کارِ من
من به جهان چه میکنم؟ چونکه از این جهان شدم
غزل شماره دویست و هفده (1435 نسخهی فروزانفر)
به گِردِ دل همیگردی، چه خواهی کرد؟ میدانم
چه خواهی کرد؟ دل را خون و رخ را زرد، میدانم
یکی بازی برآوردی که رَختِ دل همه بُردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد، میدانم
به حقِّ اشکِ گرمِ من، به حقِّ آهِ سردِ من
که گرمم پُرس، چون بینی که گرم از سرد میدانم
مرا دل سوزد و سینه، تو را دامن، ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد میدانم
به دل گویم که «چون مردان صبوری کن» دلم گوید:
نه مَردم، نی زن، ار از غم ز زن تا مرد میدانم
دلا، چون گَرد برخیزی ز هر بادی، نمیگفتی
که «از مردی، برآوردن ز دریا گرد میدانم ؟»
غزل شماره دویست و هجده (1436 نسخهی فروزانفر)
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی، نمیدانم
وزین سرگشتهی مجنون چه می خواهی، نمیدانم
در این درگاهِ بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی، چه خضرایی، چه درگاهی، نمیدانم
ز رویت جانِ ما گلشن، بنفشه وْ نرگس و سوسن
ز ماهت ماهِ ما روشن، چه همراهی، نمیدانم
زهی دریای بیساحل، پُر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم، چنین ماهی نمیدانم
شهیِّ خلق افسانه، محقّر همچو شهدانه
بجز آن شاهِ باقی را شهنشاهی نمیدانم
زهی خورشید بیپایان که ذرّاتت سخنگویان
تو نور ذات الَلهی، تو الَلهی، نمیدانم
هزاران جانِ یعقوبی همیسوزد از این خوبی
چرا ای یوسفِ خوبان در این چاهی، نمیدانم
خمُش کن کز سخنچینی همیشه غرقِ تلوینی
دمی هویی، دمیهایی، دمی آهی، نمیدانم
خمُش کردم که سرمستم از آن افسون که خوردستم
که بیخویشی و مستی را ز آگاهی نمیدانم
غزل شماره دویست و نوزده (1438 نسخهی فروزانفر)
ندارد پایِ عشقِ او دل بیدست و بیپایم
که روز و شب چو مجنونم، سر زنجیر میخایم
میان خونم و ترسم که گر آید خیال او
به خون دل خیالش را، ز بیخویشی، بیالایم
همیگردد دلِ پاره همه شب همچو استاره
شده خوابِ من آواره ز سحرِ یار خودرایم
اگر یک دم بیاسایم، روانِ من نیاساید
من آن لحظه بیاسایم، که یک لحظه نیاسایم
رها کُن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش
در آن آتش چو خورشیدی جهانی را بیارایم
که آن خورشید بر گردون ز عشقِ او همیسوزد
و هر دَم شُکرِ میگوید که سوزش را همیشایم
رها کن تا که چون ماهی گدازانِ غمش باشم
که تا چون مَه نکاهم من، چو مه زان پس نیفزایم
غزل شماره دویست و بیست (1446 نسخهی فروزانفر)
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم، آهسته، که سرمستم
در مجلسِ حیرانی جانی است مرا، جانی
زان شد که تو می دانی، آهسته، که سرمستم
پیش آی دمی جانم! زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم، آهسته، که سرمستم
ساقیِّ میِ جانان! بگذر ز گرانجانان
دزدیده ز رهبانان، آهسته، که سرمستم
رندیّ و چو من فاشی، بر ملَت قلَاشی
در پرده چرا باشی؟ آهسته، که سرمستم
ای می، بَتَرم از تو، من بادهترم از تو
پُرجوشترم از تو، آهسته، که سرمستم
از بادهی جوشانم، وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم؟ آهسته، که سرمستم
***
مطلع غزلهای هفتهی آینده:
غزل شماره دویست و بیست و یک (1447 نسخهی فروزانفر)
رفتم به طبیب جان، گفتم که «ببین دستم
هم بیدل و بیمارم، هم عاشق و سرمستم
غزل شماره دویست و بیست و دو (1453 نسخهی فروزانفر)
در آینه چون بینم نقش تو، به گفت آرم
آیینه نخواهد دم، ای وای ز گفتارم
غزل شماره دویست و بیست و سه (1458 نسخهی فروزانفر)
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم، زیرا که تویی بارم
غزل شماره دویست و بیست و چهارم (1462 نسخهی فروزانفر)
صورتگر نقاشم، هر لحظه بُتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
غزل شماره دویست و بیست و پنج (1447 نسخهی فروزانفر)
این شکل که من دارم، ای خواجه، که را مانم؟
یک لحظه پریشکلم، یک لحظه پریخوانم
***
3- کنفرانس ادبی؛ نگاهی به بیدل و داروین در یک نظریۀ علمی و فلسفی؛ عبید صافی (انجمن دوستداران بیدل-کابل)؛ قسمت اول
در این بخش کنفرانسهایی که توسط اعضای انجمن شعر شنبهشبها در جلسه ارائه میشود مطالعه میکنید. در هفتههایی که برنامهای از پیش تعیین نشده باشد از بین مقالات مختلف یک مقاله، تحقیق، پایاننامه و ... را انتخاب میکنم و در این بخش میآورم. شاعران انجمن و خوانندگان محترم هم میتوانند اگر مقالهای مدّ نظر دارند که خواندن آن را برای دیگران مفید میدانند به آدرس [email protected] بهمن صباغ زاده ارسال کنند تا در وبلاگ نمایش داده شود. برای رعایت امانت در مواردی که مشکل تایپی یا دستوری یا ... وجود داشته باشد و یا نیاز به توضیح میباشد در کروشه به نام نویسندهی وبلاگ {ن و: مثال} خواهد آمد.
چارلز داروین دانشمند انگلیسی، زیستشناس و بنیانگذار نظریه تکامل (۱۸۰۹-۱۸۸۲).
خلاصهی نظریهاش: (انسانها نیز گونهای از حیوانات، احتمالا میمونها، هستند که به مرور زمان تکامل یافتهاند.)
ابوالمعانی عبدالقادر بیدل سخنگوی بزرگ زبان فارسی. شاعر، فیلسوف و عارف بزرگ، چغتائی- برلاس (1644-1720) هند.
هیچ شکلی بی هیولی قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود
هر دو دانشمند یک موضوع را طرح کردهاند، ولی با دو هدف متفاوت. داروین شکل تکامل ظاهری انسان را طی تحقیقات چندین ساله در یک رسالهی علمی نوشته و ابوالمعانی بیدل تکامل و ارتقای باطنی انسان را در یک طرح فلسفی خاص خودش طرح نموده است. فصل مشترک هر دو نظریه ذکر تصادفی کلمهی "بوزینه" است. ابوالمعانی آن را به شکل شعر در قالب غزل سروده و بنا بر پایبندی ردیف و قافیه اجبارأ از بوزینه کار گرفته، ولی هدف آن حیوان بوده و شهرت این بیت همانا همسانی متنی هر دو نظریه است.
اینجا بحث روی شعر بیدل است و نظریهی داروین را به جایش میگذاریم زیرا یک نظریهی علمی بوده و آن را مبنی بر تجربیات خود ارائه نموده و هواخواهان و مخالفین هم دارد.
متاسفانه در افغانستان از این نظریات در بحثهای سیاسی و مذهبی بیشتر استفاده شده و در مراکز علمی و فلسفی کمتر یا هیچ مطرح نگردیدهاند. در قدم اول موسسات علمی که دانشجویان رشتهی بیدلشناسی را در چند کشور سند دکتورا میدهند، وظیفه داشتند این ابهام را از شعر بیدل دور میکردند زیرا بحثهای بینتیجه را در زمینه شاهد هستیم.
از نگاه منطقی تفاوت زمانی که بین بیدل و داروین موجود است، عاقلانه نیست که زحمات سی سالهی یک دانشمند زیستشناسی را عارف و یا فیلسوفی دو قرن قبل از وی در بیتی خلاصه کرده باشد و حتی اگر باقی سرودههایش را که عرفان ناب اسلامی است در نظر نگیریم، پس ما نظریهی داروین را که یک نظریهی علمی و تحقیقاتی زمانش است به جا میگذاریم، زیرا نظریاتش را با الفاظ واضح گفته است. ما در اینجا پرده از "بوزینۀ" شعر بیدل برمیداریم، این پردهبرداری از زمانی آغاز شد که در دههی پنجاه هجری این بیت در جریدهی انیس آن وقت به بحث کشانده شده و دانشمندانی که واقف بودند، زحمات خود را کشیدند و اندیشههایشان را نوشتند.
مرحوم علامه صلاح الدین سلجوقی در اثر معروف "نقد بیدل" (چاپ کابل سال 1343 ه ـ ش) که به نظر من بهترین کتاب در مورد بیدل است، این بیت را فشرده شرح داده ست. اگر چه آن شرح پاسخگوی هیچگونه سوال در مورد این شعر نیست، میتوان آن را نوعی تاریخ آغاز بررسی آن نوشت.
قابل ذکر است که شرح محترم سلجوقی بر مشکلات مخالفین نظریهی داروین افزود. گرچه تا همین دم علت ارائهی چنین ابهام را از دانشمندی چون سلجوقی درک ننمودهام، یقین دارم که نامبرده با کوچکترین کوشش میتوانست این معما را بگشاید.
علامه سلجوقی چنین فرموده است: "بسیاریها از من میپرسند که آیا این بیت به نظریهی داروین ارتباطی دارد؟ آری ارتباط دارد. ولی کمتر از دیگر اشعاری که درین باره مورد بحث شده است. ارتباط این بیت همان ارتباط لفظ آدمی و بوزینه است. ولی به سوی ارتقاء و تطوّر که اساس آن نظریه است، اشارۀ ندارد. بیدل در این بیت میگوید. طوریکه باقی فلاسفه گفتهاند:اشیاء عمومأ در هیولی یعنی در مادهی خود یکی هستند و تنها صورت است که آنها را از همدیگر جدا میکند. و از این رو آدمی قبل از قبول صورت انسانی خود با بوزینه مشترک بود". نقد بیدل صفحۀ 380
اگر شرح علامه سلجوقی را اولین شرح این بیت بدانیم، تا امروز در حدود پنجاه سال میشود. در این مدت بیدلشناسی نیست که بر آن سطری ننوشته باشد. در تمام مقالههایی که تا حال تهیه شده به نظر من تحلیل بیدلشناس و مخلص بیدل جناب عبدالحمید اسیر (قندی آغا) بهترین شرح در دسترس است. این مقاله در صفحۀ 423 کتاب "خط بوریا" که گزیدهی آثار منظوم و منثور قندی آغاست و به اهتمام محمد عبدالقادر آرزو در سال 1379 در کابل چاپ شده و آن را بعد از شرح کامل هیولی و صورت و همه جوانب مربوط آن با این کلمات چنین صادقانه به پایان میرسانند. "حضرت بیدل (رح) به تناسخ و عقاید باطله هیچگونه تمایلی نداشته و هم با حکمت و فلسفه سازگار نیست و بلکه با چیزیکه علاقهی ناگسستنی دارد همان عرفان و تصوف است و بس."
شعر بیدل، سبک بیدل و خود بیدل با جامعهی فرهنگی افغانستان بافت عجیبی دارد و باروری شعر بیدل در عرفان، فلسفه، اخلاق، اجتماع و بالاخره انسان و رهائی آن از ریا و اوهام بوده و جذابیت افکار پویا و جستجوگر را به طرف خود در دو قرن اخیر نه تنها حفظ کرده بلکه بر آن افزوده است. پاسخگویی به این همه اشتیاق برای جذب افکار بیدل ایجاب تاسیس مراجع علمی، قوی و منسجمی را مینماید تا اندیشهی بیدل را آن طوریکه هست، به نمایش گذارد.
در مطالعهی آثار دانشمندان که در بارهی بیدل نوشتهاند متوجه شدم که اکثر آنها اسناد معتبر دکترا در شعر بیدل از دانشگاههای هند، مسکو، تهران دارند که افتخار همهی ماست و از طرفی شعری که ما روی آن بحث داریم پنج دهه قدامت بحثی بینتیجه دارد؛ اگر اولیای امور یا اکادمی علوم ادارهی مرکزی بیدلشناسیای تاسیس نمایند و در یک برنامهی مشترک همهی این دانشمندان را جمع نمایند، کارهای ارزندهای صورت خواهد گرفت. مشکل بیدلشناسی در افغانستان همانا فعالیتهای فردی بوده که امکانات محدود و در مقابل آثار عظیمی و نه چندان آسان این سخنسرای بزرگ هیچکس را مجال رسیدن به منزل نمیدهد.
اینجا لازم میدانم که مدعی یک مطلب تازه در بارهی ابوالمعانی بیدل شوم و آن اینکه با حفظ مقام عرفانی بیدل که همه به آن یقین داریم، بیدل فیلسوفی بزرگی بوده که خود بانی فلسفهی نوین زمان خود است و من آن را "فلسفهی عرفانی" نامیدهام. با طرح این فلسفه شعر آدمی و بوزینه بدون شرح، معنی میشود. قبل از آنکه به فلسفهی عرفانی بیدل بپردازم، مرور کوتاهی بر رابطهی فلسفه و عرفان مینمایم.
اگر تعریفی کلی از فلسفه نماییم، دید بنیادی در مورد هستی، وجود، عقل و ارزشهاست که واژهی یونانی بوده و دوستدار حکمت ترجمه شده اما عرفان یک مرام و یک مکتب است که برای کشف حقیقت نه از راه استدلال و عقل بلکه با ذوق به حقیقت تکیه میکند. عرفان اسلامی تفاوتی که با فرقههای دیگر مثل مفسرین، محدثین، فقها، کلامیون، فلاسفه و غیره دارند این است که عرفای اسلامی با حفظ همهی اندیشههای دینی بافت اجتماعی و مردمی دارند و آثار و کتابهایی که تالیف نمودهاند و همچنان ایجاد حلقههای تصوفی گسترده در تمام سرزمینهای اسلامی دلیل اجتماعی بودن آنهاست.
در خراسان یا تمام حوزههای گفتاری زبان دَری بعد از قرن شش هجری، تصوف و عرفان اسلامی رشد سریع مینماید و با غنامندی که این مکتب از گرایش شعرا و علمای بزرگ و ایجاد آثار پُرارج ادبی و پیروی آنها از عقیدهی اسلامی معتدل یا میانه، نصیب خود نموده، عرصه را بر مکاتب فکری غیر خود تنگ میسازد. به نظر من اگر شعر دَری بستر لطیفی برای تصوف نمیبود، شاید تصوف در سرزمینهایی که زبان گفتاریشان دری هست این همه پلههای صعودی را طی نمیکرد. این روند تا امروز هم ادامه دارد و در نتیجه بهجز چند عالم محدود در ساحة فلسفه مانند ملاصدرا و ناصرخسرو بلخی قبادیانی اشخاص زیادی در ساحة مکاتب فلسفی ولو به هر شکلش ظهور نکردند.
تسلط فکری مکتب عرفان اسلامی در خراسان زمین، عوامل اجتماعی و سیاسی خود را داشت که بحث جداگانۀ است. ما در این جا از دو مکتب فکری یاد کردیم که فلسفه و عرفان اسلامی است. هر دو در پی درک حقایقاند با یک تفاوت که اگر به سوالهای مثل "زیبایی چیست؟" و یا "زندگی چیست؟" و هزاران پرسش که برای هر کدام اضافه از یک پاسخ وجود دارد، اگر ذهن ما جواب آن را در چوکات باورهای قبول شده پیدا نکند به نتیجهای نمیرسد و فکری که آن را "شکوک فلسفی" مینامند ایجاد میشود. اگر عارف از فهم ادراک عاجز ماند با اعتقاد و تعلیم که دارد به تحیر عرفانی میرسد و بر اساس ایمان به غیبی که دارد قناعت خود را حاصل میکند. این بسیطترین مثال بین فلسفه و عرفان اسلامی است و هرکس در ابتدای تعلیم به همچو مفاهیم برخورد میکند و برای ادراک آن میکوشد چنانچه ابوالمعانی بیدل در کتاب چار عنصر از اوان جوانی خود چنین یاد میکند: "فقیر بیدل را آغاز بنای شعور – بی امتیاز عجز وغرور – بر توجه بیرنگی بود.- نمیدانستم محرک سلسلهی نفس كیست، و باعث اضطراب طبعیت چیست. هر جا نسیمی در تصور میوزید، بوی بیخودی دماغ هوش میافشرد، و هرگاه صدائی به تخیل میرسید پیغام وداع شعور بگوش می رسید ... . روز و شب چون روز و شب با دود غبار عالم بیاختیاری ساخته بود، و سال و ماه چون سال و ماه به گردش رنگ تحیر باخته". (از مقالهی "عنصر عقل در شعر بیدل"– از همین قلم)
فلسفۀ یونانی خواسته و ناخواسته از هر باب وارد این حوزه شد و با گرایش ابن سینا به این فلسفه و ترجمۀ آثار ارسطو توسط ابونصر فارابی راه خود را باز نمودند و در مقابل دلچسپی علمای اسلامی چون امام غزالی و غیره به تصوف و عرفان، فلسفه و عرفان اسلامی را رو در روی هم قرار دادند و عرفان با پشتیبانی عقیدۀ اسلامی که حاکمیت مطلق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی داشتند، فلسفه را در حد تکفیر تا امروز از مقابل خود راند و در ساحة فلسفی هیچ پیشرفتی نشد و در شعر هر عارف پای عقل چوبین بود.
در خواندن کتاب چارعنصر ابوالمعانی بیدل وقتی به این سطر رسیدم "... اگر عقل در عرصۀ فهم ربوبیت نمیتاخت، هیچ کس سر تسلیم عبودیت نمیانداخت" حس کردم که عرفان بیدل باید مزایای بیشتری نسبت به عرفان تقلیدی داشته باشد، و اگر در مقایسه بین اقوال فلاسفه بنگریم، میبینیم که همخوانیهای بین بیدل و دیگران وجود دارد، مثلأ در این دو قول از ابن سینا و بیدل:
"آنکه از تنعم دنیا، رو گردانده است «زاهد» نامیده میشود. آنکه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد به نام «عابد» خوانده میشود. و آنکه ضمیر خود را از توجه به غیر حق باز داشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد به نام «عارف» شناخته میشود. البته گاهی دو تا از این عناوین یا هر سه در یک نفر جمع میشود." (ابن سینا/ الاشارات و التنبیهات)
"تقوای اهل دنیا منحصر است دامن از لوث ظاهر چیدن، بانظباط شرایط صوم و صلاة؛ و تقوای اهل عقبی، منع نَفس از شغل مناهی، بطلب درجات مزجاة ؛ و تقوای اهل الله، باز. داشتن دل از خطرات اسما و صفات، به پاس ناموس تنزُّه ذات"(بیدل /نکات)
... ادامه دارد
***
3- شعرخوانی
شعرخوانی با پنجاه و پنجمین غزل از دیوان حافظ، با قرائت استاد احمد نجف زاده آغاز شد:
خم زلف تو دام کفر و دین است
ز کارستان او یک شمه این است
جمالت، معجز حسن است لیکن
حدیث غمزهات سحر مبین است
ز چشم شوخ تو جان کی توان بُرد؟
که دایم با کمان اندر کمین است
بر آن چشم سیه صد آفرین باد
که در عاشقکُشی سحرآفرین است
عجب علمیست علم هیئتِ عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
تو پنداری که بدگو رفت و جان بُرد!
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل بُرد و کنون دربندِ دین است
***
جناب آقای غلامرضا اعتقادی مطابق معمول شعری مناسبتی خواندند. این شعر هم با توجه به رسیدن به آخر ماه رمضان به مناسبت روز قدس سروده شده است (بنا به وظیفهای که برای خود متصورم خود را ملزم میدانم شعرها را به طور کامل نقل کنم. پیشاپیش از توهینی که به اهل کتاب شده است عذرخواهم):
ای فلسطین، ای دیار انبیا
ای تو تنها یادگار انبیا
روز قدس از بهترین روزهاست
روز قدس در نزد ما روز خداست
امّت مسلم! خطابم با شماست
با شماها این خطاب از مصطفیٰست
وقتِ آن شد راه را پیدا کنید
خود شناسید و عدو رسوا کنید
نیست بالاتر ز وحدت حکمتی
این مسلمانان عالم، همّتی
با شعار وحدتت پُر کن جهان
دور کن زین سرزمین، طاغوتیان
قدس را تو از یهودی پلید
پاک کُن با خون پاکت، ای شهید
جان من! در خانهات اهریمن است
جان ز اهریمن چگونه ایمن است؟
این فلسطین جایگاه انبیاست
جایگاه انبیا و اولیاست
پاک کُن از مفسدان این خانه را
دور کُن زین خانه هر بیگانه را
این سخن از جانب رهبر رسید
از خمینی، سید و سرور، رسید
صور و صیدا را رها کُن تو، رها
پُر کُن این خانه از نور خدا
گر نداری دست و پا، با سینه رو
بهر محو ظلم و تو پُر کینه رو
ما به خون خویش آزادت کنیم
گر چه ویرانی، ز غم آبادت کنیم
تا شوی تو سرفراز اندر جهان
شاد گردد رهبر ایرانیان
اعتقادی دارد اینسان اعتقاد
پاک گردد قدس با خون و جهاد
***
آقای علی اکبر عباسی دوست خوبم غزل جدیدی از غزل هفتهی گذشتهی خود را برایمان خواندند که بسیار مورد تشویق قرار گرفتند. اما چون هنوز میخواهند تغییراتی در غزل اعمال کنند، نسخهی کامل آن را هفتهی آینده خواهید خواند:
در کیش ابوجهلان، قرآن به چه کار آید
یا آینه در شهر کوران به چه کار آید
...
***
جناب آقای محمد جهانشیری عزیز هم غزل زیبایی را که به تازگی سروده بودند را برایمان خواندند:
آن نیمه شب که از تو جدا گشت راه من
از امتداد چشم تو پُر شد نگاه من
رفتی، اگر چه تا به سحر فرصتی نبود
افتاد چتر تیرهی شب بر پگاه من
مهتاب پشت شرجی ابری اسیر شد
دیوار سرد کوچه که شد تکیهگاه من
وقتی تو را ز دست دلم داشت میگرفت
شاید شنید واژهی تقدیر، آه من
ای کاش مهربانی دستت مدام بود
آغوش جانفزای تو میشد پناه من
"آوا"ی من صداقت تلخیست در گلو
عشق تو بود در همه عالم گواه من
***
من هم که بهمن صباغ زادهام یک کار قدیمی خواندم:
با دست ِمهربان ِتو در باز میشود
شب با دو چشم مشکیات آغاز میشود
چون کودکی که تازه زبان باز کرده است
لب باز میکنی و دلم باز میشود
"ابراز عشق را به سخن احتیاج نیست"
عشق است آنچه بیسخن ابراز میشود
شانه به زلف پُر شکنت چنگ میزند
آیینه نیز لببهلب آواز میشود
بالاتر از سیاهی چشم خودت که نیست
هر رنگْ سایهای بزنی ناز میشود
پنهان نگاه میکنم و اشکهای من
هر قطره سیل خانهبرانداز میشود
***
اخیرا به مجموعهای از غزل معاصر دست یافتهام که تا حد زیادی با مجموعههایی که امروزه در فضای مجازی منتشر میشود تفاوت دارد. بیشتر سایتها و وبلاگهایی که در زمینهی گلچین غزل امروز فعالیت میکنند فقط به جذابیتهای ظاهری و زبانی اثر توجه دارند و گاها شعرهای سست و دمدستی هم به این مجموعهها راه پیدا میکنند. در این مجموعه آنچه قبل از زبان اهمیت دارد استحکام و قدرت شعر دست. هر هفته یکی از این غزلها را به همان ترتیبی که در آن مجموعه آمده است با شما مرور میکنم؛ غزل این هفته از نصرالله مردانی است:
مهربان آمدی، ای عشق! به مهمانی من
پُر شد از بوی خوشت خلوت روحانی من
خوش برآورده سر از باغِ تماشای وجود
سروِ ناز تو به سر فصل زمستانی من
هیچ كس غیرِ تو ـ ای خرّمی ِدیده! ـ نخواند
حرف ناخواندهی دل از خط پیشانی من
میكنم گریه منِ سوخته تا خنده زند
گل روی تو در آیینهی بارانی من
بیقرار آمدی و رفت قرارم از دست
بنشین تا بنشیند دل توفانی من
آفتابی شدی و یكسره آبم كردی
شد حریر نگهت جامهی عریانی من
بشكن ـ ای بغض! ـ و فرو ریز كه در خانهی دل
میزند شعله به جان آتش پنهانی من
هر چه گفتند و بگویند به پایان نرسد
قصهی زلف تو و شرح پریشانی من
***
4- شعر محلی تربت؛ ضربالمثلهای منظوم شده؛ استاد اسفندیار جهانشیری
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (bhoma) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (bdavat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
همانطور که بارها در مقدمهی این بخش نوشتهام گمان نکنم هیچ شهری در سطح کشور به اندازهی تربت حیدریه شاعر محلیسرا داشته باشد و علاوه بر آن کمتر پیش آمده که شاعرانی در این عرصه با قدرت ظاهر شوند و از این حیث هم شاعران تربت سنگ تمام گذاشتهاند. با مرور همین بخش، یعنی شعر محلی تربت، میتوانید این مطلب را درک کنید. یکی از این شاعران محلیسرا استاد اسفندیار جهانشیری است. ایشان در یکی دو ماه اخیر لطف کرده و بخشی از اشعار محلی خود را در اختیار من که بهمن صباغ زادهام قرار دادهاند به تدریج این اشعار را ویرایش کرده و در وبلاگ خواهم آورد.
دو ضربالمثل منظوم شده
1ـ درختِ که دِ مِلکِ مُردُم بِکَری فِقَط فیش فیش بادِش از تو خَبو (درختی را که در زمین مردم بکاری تنها صدای بادش مال تو خواهد بود)
اَگِر مُردی کی یادِش از تو خَبو؟
نِه کَم و نِه زیادِش از تو خَبو
درختِ جُوزِ مونِ میلْکِ مُردُم
فِقَط فیشْفیشِ بادِش از تو خَبو
اگر مُردی (وقتی که مُردی) چه کسی از تو یادش خواهد بود؟/ - از مالی که به دست آوردهای - نه کم و نه زیادش از تو خواهد بود (یعنی به هیچ مقدار از تو نخواهد بود)/ درخت گردویی میان مِلکِ (زمین) مردم/ فقط فِش فِش بادش از تو خواهد بود.
2- مَروچَه هر چه دِ سالِ جَعْمْ کُنَه، شتر به یَگ هوفِ بالا مِکِشَه (مورچه هر چه در یک سال جمع کند شتر به یک مرتبه میبلعد)
اَگِر که مال دَری، خِیْلِ یا کَم
دِ ای دنیایِ واوِیْلا مَخورْ غم
مَروچَه هر چه جَم کِردَه به یَگ بار
شتر هوف مِکِشَه زودِ به یَگ لَم
اگر که مال - و ثروت - داری، چه زیاد و چه کم/ در این دنیای واویلا غم مخور/ مورچه هر چه (در یک غمر) جمع کرده است/ شتر به یکباره بالا میکشد (و میبلعد).
***
5- شاعر همشهری؛ موسی محمدزاده (1339)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس [email protected] بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مهولات) هم میتوانند زندگینامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشتهام که با جواب دادن به آنها و ارسال جوابها به من، خواهم توانست زندگینامهی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
موسی محمدزاده متولد سال 1339 در روستای آلی شهرستان مهولات است. دوران ابتدایی را در زادگاهش خوانده است اما برای تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان به شهر تربت حیدریه آمده است. محمدزاده در سال 1360 معلم آموزش و پرورش شد و اکنون در مقطع راهنمایی درس علوم را تدریس میکند. سرودن شعر را از سال 1368 آغاز کرده است. از دوران نوجوانی با خواندن اشعار پروین اعتصامی به شعر گفتن علاقهمند شده است. او دنیای بدون شعر را دنیای ساکن و ساکت میداند. او تا کنون مجموعهای از اشعار خود را منتشر نکرده است.
نمونهای از شعر موسی محمدزاده را با هم مرور میکنیم:
دیدن یار
خواهم که شبی به دیدن یار روم
با دامن گل به نزد دلدار روم
دل برکَنم از دیار و از جاه و مقام
با دیدهی باز و عقل هشیار روم
خواهم که ز پرتویَش دمی بهره برم
در پرتوی او چو گل به بازار روم
با آنکه بُوَد همیشه او از نظرم
خواهم که به سوی او دوصد بار روم
مِهرش نرود ز دل، که در عمق دل است
بر درگه او به قصد ایثار روم
یادش به کویر دل نسیم سحر است
راهش روم ار چه بر سر دار روم
***
منبع: مجموعهی شعر دربی؛ سید علی موسوی؛ صفحهی 170 و 171
***
۶- شعر طنز؛ دولت امید؛ فرامرز عرب عامری؛ گردآورنده علی اکبر عباسی
آقای فرامرز عرب عامری در 25 تیرماه 1355 در شهرستان شاهرود به دنیا آمدهاند. ایشان که در رشتهی ادبیات تحصیل کردهاند با مدرک لیسانس از دانشکدهی ادبیات فارغالتحصیل شده، در رشتهی نقشهکشی نیز فوق دیپلم گرفته اند. پس از فوق دیپلم نقشهکشی دوباره به رشتهی ادبیات برگشته و اینک دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی زبان و ادبیات فارسی هستند. اشعار ایشان محدود به قالب و موضوعی خاص نمیشود اما به غزل بیشتر گرایش دارند. مجموعهی شعرهای "تخته سنگ" (انتشارات فصل پنجم)، "شهر مترسکها" (انتشارات شاملو)، "سهساله" (سیمیا هنر) از ایشان منتشر شده است. ایشان چند دفتر شعر با موضوعات مختلف از جمله اشعار عاشقانه، عاشورایی، فاطمی، ترانهها، شعر طنز و مجموعهای از اشعار عرفانی را زیر چاپ دارند که امیدوارم به زودی منتشر شود. ایشان در حال حاضر در تهران سکونت دارند و اشعارشان در سایتهای مختلف از جمله "شعرناب"، "شعرنو" و "پایتخت شعر" انتشار مییابد.
با تشکر از خانم "هانیه" بهخاطر ارسال این شعر زیبا. و با تشکر ویزه از شاعر خوب همروزگارمان جناب آقای فرامرز عرب عامری که لطف کردند و وقت شریفشان را در اختیار من گذاشتند و تلفنی به سولات من پاسخ دادند تا بتوانم شرح حال مختصری از ایشان بنویسم.
پدر در آورده گرونی از ما
ساخته یه پرتقال خونی از ما
هر چی رو که دست می ذاری گرونه
کی میشه خرج و دخلمون بخونه؟
بخونه از روزایی که غم نبود
کنار هم شادیامون کم نبود
هیشکی دل نامهربونی نداشت
اینهمه شهرمون روونی نداشت
خونههامون اگر که کاگلی بود
ماشینامون اگر که هندلی بود
اما دلامون خوش و خرم بودن
شاد بودیم، مشکلامون کم بودن
محبتا اینهمه دوغی نبود
اکثر قولامون دروغی نبود
توکوچهها بهایی داشت نجابت
خیلی دعاها میشد استجابت
تو هر محلی پُر با مرام بود
هر کی میدیدی همه چی تمام بود
شهرمون آثار فرنگی نداشت
اینهمه معتاد و مفنگی نداشت
اینجوری قلب آدما دور نبود
زندگیمون اینهمه ناجور نبود
اونهمه صاف و سادگی کجا رفت؟
روزای خوب زندگی کجا رفت؟
کاشکی یکی بیاد و غوغا کنه
کُلّ درای بسته رو وا کنه
الهی که تموم بشه تباهی
سر برسه روزای روسیاهی
یه آشنا بیاد با شاکلیدش
غوغا کنه با دولت امیدش
***
۷ الف- فراخوان
انجمن شنبهشبها
جلسات هفتگی انجمن شنبهشبها در اولین روز هفته (راس ساعت ۶ بعدازظهر) در طبقهی پایین مسجد قائم واقع در خیابان قائم برگزار میشود. این جلسات به خواندن و بررسی آثار ادبیات کلاسیک، ارائه کنفرانسهایی در زمینهی ادبیات و شعرخوانی و نقد شعر اختصاص دارد. از تمامی علاقهمندان دعوت میشود در این جلسات شرکت کنند.
جلسهی مثنوی خوانی
جلسات مثنویخوانی به همّت احسان انوریان، همشهری هنرمند و مهربان و به روایت دکتر رضا نجاتیان هر سهشنبه در حسینیهی صفار شرق واقع در خیابان باغسلطانی، باغسلطانی 9 برگزار میگردد. در این جلسه که ساعت 9:00 سهشنبهشبها شروع میشود ابتدا حکایتی از مثنوی معنوی، اثر بیبدیل مولانا جلالالدین بلخی، خوانده میشود. پس از روایت داستان، حاضرین در جلسه، برداشتهای خود از داستان را بیان میکنند و پیرامون آن به بحث و تبادل نظر میپردازند.
انجمن شعر باران
انجمن باران سهشنبهها در مکان میدان شهدا، ساختمان انجمنهای ادارهی ارشاد اسلامی از ساعت ۱۷ به بعد برگزار میشود. این جلسه به همت آقای محسن اسلامی تاسیس شده است و هر سهشنبه پذیرای شاعران گرامی است. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به وبلاگ انجمن http://baran-torbat.blogfa.com مراجعه کنید.
جلسهی شعر قهرمان
این جلسه از طرف شاعران جوان تربت حیدریه به یاد استاد جاودانیاد محمد قهرمان تشکیل شده است. جلسهی شعر قهرمان به مدیریت محمد امیری شاعر جوان و بااستعداد همشهری در روزهای یکشنبه راس ساعت 6:30 دقیقه در محل میدان شهدا، ساختمان آموزشهای هنری ارشاد برگزار میشود. حضور علاقهمندان به شعر در این جلسه آزاد است.
انجمن داستان نویسی
از تمامی علاقهمندان به نویسنگی دعوت میشود در جلسات انجمن داستان که به سرپرستی استاد موسوی هر هفته یکشنبهها از ساعت 16 الی 25 در محل کانون بسیج هنرمندان واقع در خیابان فردوسی شمالی، میدان بسیج، کانون فرهنگی ورزشی جوانان بسیج برگزار میشود، شرکت کنند. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به وبلاگ انجمن داستان تربت حیدریه http://andkt.blogfa.com مراجعه کنید.
وبلاگ سیاه مشق (مطالبی پیرامون شعر ولایت زاوه: شامل رشتخوار، مهولات، دولت آباد و تربت حیدریه)
دوستان عزیز و مخاطبان ارجمند میتوانند در تهیهی مطلب برای بخشهای مختلف این وبلاگ به نویسنده کمک کنند. فرستادن مقاله، کنفرانس، سخنرانی، مصاحبه در زمینهی ادبیات برای بخش کنفرانس ادبی؛ فرستادن شعر برای بخش شعرخوانی؛ ارسال شعرهای محلی خود و یا دیگران؛ قصههای گویشی یا اوسنههای تربتی، ضربالمثلها، فریادها و به طور کلی ادبیات گویشی برای بخش شعر تربتی؛ تهیهی زندگینامهی خود و دیگر شاعران این خطه برای بخش شاعر همشهری؛ ارسال شعر طنز علیالخصوص اشعار شاعران تربتی از جمله فعالیتهایی است که میتوانید انجام دهید. مطالب خود را میتوانید به ایمیل نویسندهی وبلاگ بفرستید و فراموش نکنید با کمک و همفکری یکدیگر خواهیم توانست شعر تربت را بهتر معرفی کنیم.
برای نوشتن زندگینامه میتوانید به چند سوال پاسخ داده و پاسخها را برای من به آدرس پست الکترونیک بهمن صباغ زاده (در گزینههای بالای وبلاگ سمت چپ) بفرستید. این سوالات را میتوانید در بخش فراخوان همین گزارش و یا در آرشیو وبلاگ با برچسب قابل توجه شاعران تربت حیدریه بیابید.
کتابسرای بهارک
آقای امین دائیان صاحب این کتابفروشی خود یک کتابخوان حرفهای و بسیار علاقهمند است که عمرش را با کتاب صرف کرده و اطلاعات زیادی در این زمینه دارد. اهل کتاب میتوانند با مراجعه به این کتابفروشی کتاب مورد نظر خود را راحتتر پیدا کنند و یا سفارش دهند تا برایشان تهیه شود. البته با توجه به اینکه در تربت حیدریه بیشتر کتابفروشیها تبدیل به لوازمالتحریر شده است و یا کمکم در حال تبدیل است، حمایت از این کتابفروش ِکتابدوست را وظیفهی خود دانستم. آدرس: خیابان فردوسی جنوبی؛ بین فردوسی جنوبی 56 و 58؛ سرای امین؛ داخل سرا، سمت چپ؛ کتابسرای بهارک؛ آقای امین دائیان؛ 05313333977
۷ ب- فراخوان
درود شاعر همشهری
از فروردین 1390 تصمیم گرفتم در زمینهی معرفی شعر و شاعران
مطالب مشابه :
رتبه بندی دانشگاههای علوم پزشکی، اعلام شده از سوی وزارت بهداشت
سامانه فیش حقوقی. دانشگاه علوم پزشکی تربت حیدریه. 17. دانشگاه علوم پزشکی
پذیرفته شدگان دانشگاهها و موسسات آموزش عالی شهرستان خواف
بهداشت عمومی تربت حیدریه. مهندسی فناوری تربت حیدریه. بهلولی هانیه. علوم فیش حقوقی و
افتخارات علمی کاریزک لیست فوق لیسانس هاودکترای کاریزک ناگهانی
فیش حقوقی فرهنگیان دانشگاه تربت حیدریه. 24.
گزارش جلسه شماره 1010 به تاریخ 12/5/92 از همشهری عزیز بهمن صباغ زاده
اخبار شهرستان تربت حیدریه فِقَط فیشْفیشِ بادِش دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی
معرفی دانشگاههای برتر ایران
فیش حقوقی. وبلاگ معرفی دانشگاههای برتر ایران دانشگاه تهران: مقدمه و تاریخچه:
برچسب :
فیش حقوقی دانشگاه علوم پزشکی تربت حیدریه