نقش سه عنصر عرب، ایرانی و ترک در سپاه عصر اموی و عباسی
1.مقدمه
پس از آن که اسلام از مرزهاى جغرافیایى جزیرة العرب خارج شد و در دورترین نقاط عالم منتشر گردید، ملیتها، نژادها و عناصر متنوعى را در خود هضم و بعنوان امت واحد، تحت لواى دین و اعتقاد اسلامى انسجام و اتحاد بخشید.از همان هنگام سازمان نظامى خلافت امو و سپس عباسى براى ادامه فتوحات و گسترش قلمرو خود، نیازمند نیروى *استادبخش تاریخ
**استادیار بخش تاریخ
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 139)
انسانى شدند که همواره از دیرباز یکى از مهمترین ارکان جنگ و موفقیت در آن بوده است.وسعت سرزمینهاى فتح شده که در سده نخستین اسلام از شرق تا جنوب هند و از غرب تا سلسله جبال پیرنه، در جنوب فرانسه گسترش یافت، جمعیت انبوهى از نو مسلمانان را به بعنوان نیروهاى مدافع دین جدید در اختیار خلافت اسلامى قرار مىداد.اگر چه در دوران خلافت خلفاى راشدین و اموى حساسیت ویژهاى در استفاده از نیروى انسانى در امور نظامى وجود داشت اما رفته رفته خلفا به وسعت میدانهاى عمیاتى و پراکندگى آنها از یکدیگر و سختىهاى تأمین نیرو، امداد و پشتیبانى از مرکز خلافت اسلامى و هزینههاى فوق العاده آن، ناچار شدند تا از ملیتها و نژادهاى گوناگون در سازمان نظامى خود بهره برند.البته ناگفته نماند که در همه جا افزایش نیروى انسانى عامل اصل موفقیت در نبرد نیست بلکه نحوه استفاده و بهرهبردارى از نیروى انسانى و سازماندهى و تقسیم وظایف در رستههاى تخصصى و استفاده بهینه از کارآیى آنان است که مىتواند نقش مهمى درپیروزى داشته باشد.اگرچه تنوع این عناصر و نژادها ترکیب و همگونى یک دست سپاه را بر هم مىریخت و توانایى در سازماندهى موفق آنان، خود قابلیتى ویژه مىطلبید اما این افزایش کمى نیروى انسانى در عصر اموى و عباسى موفقیتهاى درخشانى را براى خلافت اسلامى به ارمغان آورد.از میان گروهها موجود از جمله عرب، ایرانى، ترک، بربر، مغاربه، صقالبه، زواقیل، زنگیان و...سه عنصر شاخص و برجسته که در هر دورهاى خاص، اهمیت بیشترى در سازمان سپاه مىیافتند؛یعنى، عرب، ایرانى و ترک را مورد بحث و بررسى قرار دادهایم.
2.نقش عنصر عرب، ایرانى و ترک در سپاه اسلام از آغاز تا پایان امویان
1.2.عنصر عرب
حضور عرب در سازمان نظامى سپاه اسلام به عصر پیامبر(ص)و هنگام وجوب جهاد و مقابله با مشرکان بر مىگردد.در آن دوران عنصر عرب لحاظ آنکه دین جدید در میان آنان و سرزمینشان ظهور یافته بود، بعنوان تنها نیروى نظامى در جنگها به ایفاى نقش مىپرداخت و مىتوان گفت بر اساس آیات متعددى که خداوند مسلمانان را به بسیج براى مقابله با بتپرستى و شرک، فرا مىخواند؛بیشتر اعراب مسلمان جزیرة العرب براى دفاع و جهاد در راه دین جدید، به رسته جنگجویان و رزمندگان پیوستند.
اندیشه دینى و اعتقادى، محور اعتقاد و انسجام این نیروى نظامى بود.عنصر عرب در سپاه دوران پیامبر(ص)از دو جناح و طایفه عدنانى و قحطانى 1 تشکیل شده بود که آنان از عصر جاهلیت با یکدیگر درگیریهاى و رقابتهاى گستردهاى داشتند(ولهاوزن، 6:1963).پیامبر(ص)پس از انسجام پیمان موخاث و برادرى(ابن سعد، 1/238:1405 ق؛ابن هشام، 1/505:1356 ق)از آنان یک امت واحد ساخته بود.در این عصر عنصر هرب بطور داوطلبانه(مطوعه)در جنگها بعنوان یک وظیفه دینى و شرعى و به انگیزه کسب ثواب و اجر اخروى حضور مىیافت، اگرچه از غنایم هم سهمى مىبرد.
خلیفه دوم، براى تحقق تسلط نظامى خویش، یعنى گسترش اسلام در سرزمینهاى مجاور و تحت سلطه، امپراطورى بیزانس و نیز ایران، و همچنین گسترش میدانهاى عملیاتى و پراکندگى آنان، نیازمند نیروى انسان بود.و نمىتوانست صرفا به اعرابى متکى باشد که بر اساس طوع و رغبت در جنگ حضور مىیابند لذا به تأسیس دیوان پرداخت.یکى از اهداف این دوران سربازگیرى اجبارى بود.او به فرماندهش نوشت:«از میان قبایل مضر و ربیعه هیچکس را که داراى فکر و رأى و شجاعت و سوارکارى است رها نکنند، مگر آن که او را به سوى وم اعزام دارند؛اگر عطایاى سالیانهاى در نظر گرفته شد و نامشان بطور دقیق در دیوان جند ثبت شد.معاویه در عصر خلافت خویش نه تنها بر عنصر عرب تکیه کامل داشت بلکه مىکوشید تا اعراب نه چندان موافق بنى امیه یعنى یمانیان را هم با زور و یا تطمیع در سازمان نظامى سپاه خود وارد ساخت.او از آنان گروه و یگان هزار نفرى با تجهیزات قابل توجهى ایجاد کرد و با سران آنان به مشورت پرداخت.یگان یمنىها از این تقرب مغرور شده و با گروه سپاهیان مضرى که بنى امیه نیز جزو آنان بودند به برخورد و تعارض پرداختند.معاویه براى رفع این اختلافات، یگان جدیدى از قبایل قیسى سازماندهى و با
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 140)آنان نیز مثل یمنىها برخورد کرد.این عده را به جنگهاى صحرایى فرستاد و یمنىها را نیز مأمور جنگهاى دریایى کرد. او با دور اندیشى و تدبیر از هر دو تیره عرب بهره مىبرد(زیدان، 132:1373).
امویان همانند معاویه سیاست و راهکارهاى نظامى خویش را بر شالودههاى قدرت عرب استوار ساختند و در میان تمامى عناصر موجود در دستگاه نظامى و نژادهاى مختلف تنها به عرب متکى شدند اگر چه از موالى هم بهره بردند. آنان در این راه بخوبى از قبایل مخلتف عرب و نیز اختلافات و رقابتهایشان در تنظیم ساختار سیاسى قدرت و امور بهره گرفتند.
در آن دوران نیز اعراب به دو تیره یمانى و مضرى تقسیم مىشدند و ارتش اموى از هر دو تیره در سازمان خود بهره مىبرد.سازماندهى ارتش در این عصر بر اساس نظام قبیلهاى-عشیرهاى صورت مىگرفت و نام اعراب در دیوانهاى محلى شهرها و دیوان الجند بر اساس حسب و نسب قبیلهاى نوشته مىشد.در شیوه اسکان نظامیان عرب همان شیوههاى عصر جاهلى و قبیلهاى رعایت مىشد.بر این اساس بود که نظامیان عرب در شهرهاى مفتوحه، با ساکنان اصلى شهرها آمیزش و اختلاطى نداشتند(خطیب، 57:1378).
این عناصر بمحض نیاز حکومت به انجام جهاد و انتشار اسلام و یا سرکوبى شورشهاى داخلى، دو دسته داوطلب (مطوعه)و مرتزقه(موظف) 2 وارد عمل مىشدند و پس از پایان یافتن جنگ و درگیرى، جنگجویان عرب به شهرهاى خود باز مىگشتند(غولى، 155:1986).نقش قبایل عرب در دوران امویان بویژه سرکوبى بحرانهاى داخلى و نهضتهاى علویان بسیار برجسته بود.حکومت اموى پس از شکست در سیاست سلطه بر قبایل عرب از دوره عبد الملک تا پایان دوران هشام مىکوشید تا ارتش عربى مجهز و سازمان یافتهاى را بمنظور مقابله با شورشها و قیامهاى داخلى پدید آورد که با این ارتش توانست شورشهاى قبایل عرب را فرو نشاند(خطیب، 12-10:1378).آنان از انگیزههاى سیاسى قبایل در تقویت این ارتش بهره مىبردند، بدین گونه که از شامىها و قبایل عرب دمشق براى سرکوبى قبایل عرب عراق و ایرانیان سود مىجستند و حتى دیرى نپایید که این ارتش را تصفیه و قبایل عرب عراقى را از آن پاک سازى کردند و تنها به قبایل دمشقى و شامى به عنوان تنها نیروى نظایم مورد اعتماد، متکى شدند(گیب، 9-8: 1362).
قبایل قیسى و مضرى از مهمترین ناصر نظامى دستاه خلافت امویان در شرق و غرب عالم اسلام بودند.از آنان در فتوحات بویژه افریقیه و اندلس بهرهبردارى مناسبى شد.
در شرق سرزمینهاى اسلامى از جمله خراسان نیز نیروهاى عرب بعنوان عنصر اصلى نظامى دستگاه اموى، کاربرد جدى داشتند.حضور اعراب در خراسان را باید به سال 51 هجرى برگرداند که زیاد بن ابیه 50 هزار تن از نیروهاى جنگجوى عرب را همراه خانوادههایشان از بصره و کوفه به خراسان انتقال داد و در آنجا ساکن کرد(بلاذرى، 40: 1978 و طبرى، 5/226:1966).همچنین پس از چندى نیروهاى عرب شام را هم به آنان ملحق ساخت که یک گروه مستقل از تمامى سرزمینهاى شام را تشکیل مىدادند.
در ماوراء النهر، امویان شهر سمرقند را بعنوان پایتخت نظامى خود در دوران قتیبة بن مسلم باهلى انتخاب کردند. در دوران حکمرانى عبد اللّه بن عامر جنگجویان عرب در شهر بلخ ساکن گشتند(طبرى، 4/412:1966 و ابن اثیر، 5/138:1987).فرمانده امویان، مسلمه بن عبد الملک شهر«باب»الابواب» 3 را به عنوان پایتخت نظامى جنگجویان عرب قرار داد(طبرى، 5/14، 24:1966 و لهاوزن، 204:1968).
آنان در دوران خلافت عبد الملک مروان و حکمرانى حجاج در خدمت سرکوبى شورشهاى داخلى و ظلم و اجحاف و ستم در حق مردم عراق و خراسان قرار گرفتند که بدبینى فراوانى در میان مردم این نواحى علیه عرب و نظامیان اموى پدید آمد، بنابراین وقتى سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید، بیشتر وقت خود را صرف ترمیم خرابکارىهاى حاصله از سلطه ارتش عرب اموى در خراسان کرد و کوشید تا بنحوى ظلمها و ستمهاى گذشته را جبران کند.براى این کار ضمن دلجویى از ستمدیدگان و آزادى زندانیان و بازگرداندن تبعیدیان(ابن عبد ربه، 4/378:1987)، مسلمانان ایرانى را در ارتش عربى به کار گرفت و حقوق نظامیان را افزایش داد(خطیب، 1378).او با این کار کوشید
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 141)تا از یکه تازى عنصر در ارتش جلوگیرى کند و با ورود یک عنصر جدید به موازنهاى نسبى دست یابد.این امر بر خلاف سیاست همیشگى امویان بود و در حقیقت براى نخستین بار است که ایرانیان در ارتش اموى راه مىیافتند و حتى به پایگاههاى نسبتا بالایى مىرسیدند.سلیمان براى تحقق کامل آن هدف، نه تنها به قبایل یمنى روى آورد بلکه قیسیان و فرماندهان عرب آنان را نیز که در دوران حجاج در ارتش قدرت یافته بودند از کار برکنار کرد.او همین کار را هم با طرفداران نیرومند قتیبه بن مسلم باهلى در خراسان انجام داد(خطیب، 24:1378).
2.2.عنصر ایرانى
سیاستهاى عربگرایانه امویان در میان انبوه جمعیتها و عناصر تنوع سرزمینهاى فتح شده که عمدتا غیر عرب بودند، کارآیى مطلوبى براى عباسیان نداشت.آنان کوشیدند تا تکیه اصلى سازمان سپاه را بر عنصر غیر عرب متکى سازند.این کار دلایل دیگرى هم داشت، از جمله یکى از شعارهاى عباسیان برابرى عرب با عجم بود و نیز عباسیان براى موفقیت در دعوت خود به نیروى نظامى و انسانى نیاز داشتند و مىباید براى جذب این نیرو به مشارکت بیشتر غیر عرب و معارضان خلافت اموى و آنهایى که همواره به خاطر غیر عرب بودنشان مورد تحقیر دستگاه حاکمه قرار مىگرفتند، یعنى، موالى رومىآوردند.شاید بتوان گفت یکى از مهمترین عوامل پیروزى دعوت عباسیان همین توجه به سایر گروههاى نژادى در امر دعوت بود.علاوه بر آن دستهبندیها و رقابتهاى قبیلهاى خود اعراب، عربگرایى امویان را نه تنها با ناکامى روبرو ساخته بود بلکه شاید بنوبه خو عاملى نیز براى سقوط دولت اموى بود.اما این امر مانع از آن بود که عباسیان، خویش را از عنصر مجرب و کارآزموده عرب در سازمان سپاه بىنیاز بدانند.
چنانکه شرح آن رفت، عنصر عرب در عصر پیامبر(ص)و خلفاى راشدین تنها عنصر و در عصر امویان، عنصر کلیدى و مهم در سپاه بودند، اما رفته رفته سایر عناصر و نژادها نیز به سازمان نظامى سپاه راهى یافتند.یکى از این عناصر که در سازمان نظامى سپاه راه یافتند، ایرانیان بودند.آنان بهمراه سایر نژادها و گروههاى غیر عرب در زمره موالى قرار مىگرفتند.وقت عجم در پذیرش دین به عرب پیوست آنان را مولى خواندند(مطفى، 1/628:بىتا).موالى به مجموعه نو مسلمانان غیر عربى گفته مىشد که پس از آزادى، همچنان تحت ولایت و سرپرستى قبیله و یا مولاى خویش مىماندند. 4 البته در منابع، از ایرانیان حاضر در سپاه با عنوان«حمراء» 5 یاد شده است(طبرى، 3/512:1966). حمراء در عصر فتوح به طور وسیعى در جنگها حضور یافتند، سعد بن ابى وقاص وقتى با لشکر 12 هزار نفرى خود در لشکر سعد، مسلمان شده بودند(همان).سعد بن ابى وقاص در ثغور و مرزهاى تحت فرماندهى خود قباد نامى از حمراء را به مسؤولیت حفاظت از مرزها گمارد(همان، 4/28).همچنین در میان لکشریان فاتح حلوان به فرماندهى قعقاع بن عمرو جنگجویانى از حمراء وجود داشتند(همان).سعد آنان را در حلوان مستقر ساخت و قباد را به فرماندهى آنان منصوب کرد(همان، 4/34).عمر نیز در نامهاى که به فرماندهان لشکرها نوشت به حمراء اشاره مىکرد. 6
در عصر اموى، حضور حمراء در امور نظامى بسیار چشمگیر است، البته بعنوان معارضان خلافت، زیرا همواره امویان موالى را به دیده تحقیر مىنگریستند و همین امر باعث مىشد تا آنان براى احقاق حقوق خویش در تحرکات و آشوبهاى آن عصر حضور فعال داشته باشند.در لشکر مختار تعداد کثیرى از حمراء که حدود 20 هزار نفر گفهت شده است، حضور داشتهاند(مسعودى، 2/204:1346).دینورى مىگوید:«بسیارى از ایرانیان و فرزندان آنان را که در کوفه بودند و به مختار پیوستند حمراء مىگفتند»(293:1960).
چنانکه گفته شده در میان لشکریان مختار، کسى جز به زبان فارسى تکلم نمىکرد(همان).مختار به فرمانده سپاهش ابراهیم بن مالک اشتر توصیه کرده بود که حمراء را در هنگام جنگ پشت سر سواره نظام سازماندهى کند (المبرد، 2/405:بىتا).
3.2.عنصر ترک
یکى دیگر از عناصر نظامى که بیشتر در دوران خلافت عباسیان مورد استفاده قرار مىگرفتند«ترکان»یا«مشارقه» بودند.اگر چه استفاده از ترکان در امور نظامىگرى ابتدا از دوران اموى آغاز شد ولى استفاده وسیع و همه جانبه از آنان به جاى عنصر عرب در عصر عباسیان صورت پذیرفت.
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 142)براى نخستین بار در خلافت معاویه از ترکان در امور نظامى بهرهبردارى شد و آن هنگامى بود که سعید بن عثمان، والى خراسان از جانب معاویه نخستین کسى بود که از ترکان در امور نظامى بهره برد.او بعضى از ترکان و ساکنان سرزمینهاى ماوراء النهر را پس از فتح سمرقند به لشکر عرب ملحق ساخت(سیوطى، 188:بىتا؛حسن، 1/301: 1964).و در حقیقت یک لشکر ویژه از آنان بوجود آورد.به همین گونه قتیبه بن مسلم نیز در فتوح خود بسیارى از ترکان را پس از مذاکره با نیزک پادشاه ترک، در لشکر خویش وارد ساخت.ترکان از ابتداى دوره اموى در امورى چون نگهبانى از شخص خلیفه اموى و حراست از قصر وى مشغول خدمت مىشدند.در دوره عبد الملک مروان نیز از آنان براى سرکوبى برخى از شورشها و فتنههاى داخلى استفاده شد، از جمله در سرکوبى کسانى چون حارث بن عبد الرحمن سعید دمشقى که در بیت المقدس ادعاى پیامبرى کرده بود(ابن کثیر، 9/27:1966).
3.نقش عنصر عرب، ایرانى و ترک در عصر عباسى 1.3.عنصر عرب
صاحبان دعوت عباسى همچنان در کنار عنصر ایرانى و موالى، سردمدار قیام یعنى ابو مسلم را به اعتنا و توجه به نیروى عرب سفارش مىکردند.ابراهیم امام قبل از آن که ابو مسلم را به خراسان بفرستد ضمن آنکه او را«رجل منا اهل البیت»خواند، وى را به نیکویى و همراهى با یمانیان سفارش کرد، زیرا معتقد بود قیام جز یارى آنان به جایى نخواهد رسید.البته ابراهیم نسبت به قبیله ربیعه بدبین بود و آنان را چون مضریان از دشمنان خانگى مىدانست.در قسمت دوم این سفارش که البته جاى بحث و تفسیر دارد و نمىتوان آن را براحتى پذیرفت تا آنجا پیش مىرود که فرمان مىدهد اگر توانست در خراسان یک تن عرب زبان بر جاى نگذارد و حتى از کشتن بچهاى که درباره او بدگمان است درنگذرد(مقریزى، 95 و 96:1988 و طبرى، 7/423:1966).اگر این روایت را بفرض صحیح بدانیم، قطعا برداشت ما باید این باشد که او دستور قتل عرب را به مفهوم کلى نداده است بلکه منظور او را از عرب زبانان خراسان باید همان تیره عرب مضرى باشد که در عصر اموى در خراسان اسکان داده شدهاند.
ابو جعفر منصور با این سخن بر نقش عنصر عرب در دعوت عباسیان و قیام آن تأکید مىکند:«بر ما ضرورى است که حق آنان را به خاطر یارى در دعوت و تشکیل دولتمان بشناسیم»(آزادى، 222:1967).
بنابراین اگر چه عباسیان در دعوت خویش بر موالى متکى بودند اما نمىتوان نقش بسیارى از قبایل عرب را در موفقیت این دولت نایده انگاشت.با این که منابع در مورد لشکریان انقلاب عباسى اختلاف فراوانى دارند اما در کنار یاران ابو مسلم که عنصر غالب آن را کشاورزان ایرانى و موالى از سرزمینها و دهکدههاى دور از مرو تشکیل مىدادند، به اعرابى اشاره مىکنند که در میان آنان صاحب مکانت و جایگاه روشن بودهاند(ولهاوزن، 332:1968).بنابراین در لشکر عباسى در ابتداى امر دعوت، از اعراب مضرى، یمانى، خراسانى و ربعى حضور داشتند و اکثر فرماندهان نیز از اعراب و شیوخ عرب بودند. 7 بدیهى است در آن زمان عنصر عرب هنوز جنگآورى خود را حفظ کرده و چون در سرزمینهاى مختلف بویژه خراسان نیز ساکن بودند سران قیام نمىتوانستند از این عنصر مهم غفلت کنند.هنگامى که ابو مسلم دعوت و انقلاب خود را آشکار کرد و پرچمهاى سیاه را برافراشت، در دهکدهاى به نام آلین 8 در کمتر از دو روز بیش از دو هزار عرب به ابو مسلم پیوستند و قریب دو ماه از شصت دهکده نزدیک مرو حدود هفت هزار نفر در خدمت ابو مسلم قرار گرفتند و او فرمان داد براى آنان دیوانى جدید با ذکر اسامى و نامهاى پدران و قریههاى آنان ایجاد کنند(شعبان، 249:1977).از این هنگام رؤسا و شیوخ قبال عرب نقش مهمى در انقلاب و نبردهاى آن عصر و در اشغال سرزمینها و شهرهاى تحت سلطه امویان داشتند، از جمله محمد بن خالد قسرى، رهبر یمانیان توانست کوفه را تسخیر کند که تلاش فرمانده اموى حوثره براى باز پسگیرى کوفه نیز به سبب خارج شدن یمانیان بویژه بجیله و بجدل از صفوف لشکریان او ناکام ماند و نیز یزید بن هیبره والى اموى عراق را وادار ساخت تا پس از آنکه سستى عناصر یمانى در لشکر او باعث تضعیف مقاومتش شده بود، طلب امان کند(فوزى، 2/252:1970).عبد اللّه بن على هم نتوانست دمشق را فتح کند، مگر هنگامى که به تحریک یمانیان دمشق پرداخت و آنها را از صفوف مضریان جدا ساخت.او پس از پیروزى با ایراد خطبهاى ضمن درخواست همکارى از یمنىهاى شام براى یارى دولت جدید گفت:«شما و برادرانتان از ربیعه که
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 143)در خراسان هستید شیعیان و یاران ماید شما شهر دمشق را تسلیم ما کردید و ولیدبن معاویه را کشتید، شما از مایید و امر ما با شما تداوم مىیابد، بروید و ما را با مضر واگذارید»(ازدى، 189:1967).
بنابراین عباسیان دوستى و وابستگىهاى قبیلهاى را در خدمت وابستگى و دوستى با خود جهت دادند.در مجموع مىتوان گفت اگرچه نیروى اصلى مهاجم در لشکر عباسیان، خراسانیان به معناى جغرافیایى کلمه هستند اما در حقیقت عمده آنان عنصر عرب ساکن در خراسان بودند.دولت عباسى و قبل از آن، انقلاب عباسیان موفقیتى به دست نیاورده بود جز با لشکریان عرب.در لشکر دوره عباسى اول، بین دوران ابى العباس سفاح و سالهاى ابتداى حکومت منصور، اعراب یک مجموعه نظامى واحدى را تشکیل مىدادند.
در عصر اول عباسى، اعراب، در کنار عنصر ایرانى علاوه بر حکمران و ولایت، امارت جهاد، حج، فرماندهى سپاه و لشکرها را نیز بر عهده داشتند که برخى از آنان مصاحب و ندم خلیفه و از خاصان و مشاوران او بودند.منصور در دوران خلافت خویش دیوان چند را احیا کرد که بر اساس آن اعراب مواجب معینى بعنوان مزد مىگرفتند.
منصور در لشکر خویش از دو عنصر عرب و ایرانى برخوردار بود.اعراب از دو تیره یمانى و مضرى بودند.او براى حفظ تعادل و توازن بین آن دو تیره به هنگام نیاز بویژه زمانى که از تمرد و عصیان یکى از آنان خبر مىیافت از یکى علیه دیگرى استفاده مىکرد.منصور وقتى بغداد را احداث کرد، سپاهیانى از عرب مضرى و یمنى را در کنار ایرانیان که نیروى نظامى جدیدى در عصر عباسى محسوب مىشدند، سازماندهى کرد و وقتى با شورش دستهاى از سپاهیان یمنى روبرو شد، با تدبیرى که اندیشید بین این دو تیره مضرى و یمنى اختلاف افکند و آنان را به جان هم انداخت تا خود یکدیگر را سرکوب کنند، او محله کرخ را در بغداد به این اندیشه بنا کرد که شهر را از خطر درگیرى و نبرد بین این دو تیره حفظ کند(طبرى، 9/281:1966).به همان دلیلى که معتصم ناچار شد براى حفظ شهر از تجاوزات و غارتگریهاى نظامیان ترک، اردوگاهى را بنا کند که بعدها نام«سامراء»به خود گرفت.منصور شهر رصافه را هم به معین منظور یعنى اسکان فرزندش مهدى و سپاهیان خراسانى او احداث کرد تا چنانچه سپاهیان او یا سپاهیان فرزندش دست به شورش زنند، از یکى علیه دیگرى براى سرکوبى آنان بهره برد(همان، 9/128).
لشکر عباسى بعضى از فرماندهان با نفوذ قبیلهها را به خود ملحق مىساخت.کسانى چون خازم بن خزیمه التمیمى، معن بن زائدة الشیبانى، عقبة بن سلم الهنایى، عبد اللّه بن شهاب المسمعى، یزید بن مزید الشیبانى که آنان با قبایل خود هنگام فراخوانى براى جنگ یا سرکوبى شورش به لشکر عباسى مىپیوستند.
خلیفه مهدى نیز براى جلب رضایت مردم حجاز که به خاطر حمایت از قیام نفس زکیه، مورد تجاوز و ستم عامل منصور قرار گرفته بودند، از ایشان دلجویى و ضمن برگرداندن اموال از دست رفته آنان، تعدادى از لشکریان حجازى را که به حدود پانصد نفر مىرسیدند براى حفظ توازن بین ایرانیان و اعراب در لشکر و گارد ویژه نگهبانى خویش به کار گماشت(نعمان، 174:1939).پس از چندى عناصرى از اعراب داوطلب اعم از بیابانگردان و شهرنشینان نیز پس از فراخوانى و بسیج از سوى خلیفه، بدون آنکه نام ایشان در دیوان ثبت شود به لشکر عباسى پیوستند(ماوردى، 26: 1985).
در عصر امین و مأمون تعارض و درگیرى دو تیره مرى و یمانى عرب به درگیرى بین دو عنصر عرب و ایرانى تبدیل شد، فضل بن ربیع در بغداد بر عنصر عرب متکى شد و به بسیج و تجهیز آنان پرداخت و فضل بن سهل در خراسان عجم را در برابر عرب بسیج کرد.در نهایت با پیروزى مأمون عنصر ایرانى بر عرب غلبه کرد و همانطور که قبلا ایرانیان قدرت را از بنى امیه و حامیان عرب آنان به اجداد مأمون(در آغاز دعوت عباسى)منتقل کرده بودند، این بار نیز دوباره قدرت را به مأمون منتقل ساختند و عنصر عرب را به حاشیه راندند.این مقدمه حذف عرب بطور کلى در دو دهه بعد یعنى عصر معتصم بود که او به عنصر ترک تکیه کرد.
در دوران مأمور، اعراب شامى بارها خلیفه را مورد اعتراض قرار دادند که چرا همانند ایرانیان خراسان به اعراب شام توجه نمىکند.مأمون در پاسخ مىگفت:«اى برادر شامى به خدا سوگند قیس بر پشت اسبان نمىنشیند مگر آنکه مىبینم در بیت المال یک درهم براى من باقى نخواهد ماند و اما یمن، به خدا سوگند من هرگز آنان را دوست ندارم و
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 144)آنان نیز مرا دوست نمىدارند و اما قضاعه بزرگان آنان منتظر سفیانى و خروج او هستند چرا که از پیروان او مىباشند و اما ربیعه نیز از زمانى که خداوند پیامبرش را فرستاد از مضر در خشم و نفرت هستند»(حسن، 2/278:1964).
با این احوال مىتوان نتیجه گرفت که تقابل بین عرب و غیر عرب(موالى)در عصر اموى به تقابل بین عرب و ایرانى 9 در عصر عباسى تبدیل شد.اما این به سیاست خلفا بستگى داشت که چگونه غناصر مخالف و حتى معارض با یکدیگر را مورد بهرهبردارى قرار دهند.جالب آنکه در یکى از جنگها عباسیان با روم، لشکر عباسى از عناصر نظامى مختلفى از خراسانى، شامى، یمنى و داوطلبان عراقى و حجازى تشکیل شده بود(الدورى، 38:1945).شاید بتوان گفت این خطر خارجى بوه است که این عناصر ناهمگون را در برههاى از زمان به یکدیگر پیوند داده است.
هنگامى که معتصم به خلافت رسید و به جاى عرب بر عنصر ترک تکیه کرد، این کار غیرت و حسد فرماندهان عرب را برانگیخت.آنان با تحریک عباس بن مأمون کوشیدند تا خود را از سیره ترکان رها کنند.براى رهایى از خلافت معتصم تدابیرى اندیشیدند اما موفق نشدند و عباس بن مأمون در اینراه جان خود را از دست داد.از آن پس به مرور فرماندهان عرب و ایرانى از قدرت برکنار و حتى اسامى آنان از دیوان عطا حذف و تکیه و اعتماد بر ترکان افزایش یافت (حسن، 2/275:1964).در این دوران آتش عصبیتنژادى بین نظامیان عرب و ترک شعلهور شد و نزدیک بود که این آتش حیات معتصم را در جنگ با بیزانس به مخاطره اندازد بگونهاى که معتصم از آن پس عرب و ایرانى را به کلى از خود دور ساخت و تمام امور را به ترکان سپرد(همان، 2/278).در این عصر، مواجب اعراب و پاداش آنان از دیوان و حتى آنچه که به خاطر نسب عربى در دوران منصور دریافت مىکردند به کلى قطع شد(طبرى، 9/308:1966).
اما در پهنه قلمرو خلافت عباسى و بویژه سرزمینهاى مفتوحه بر غم تنوع نژادى و ملیتها در لشکر اسلامى باز هم عرب، عنصر مؤثر، کلیدى و مورد اعتماد مورد.از دوران متوکل تا پایان خلافت عباسیان نیروى عرب همچنان در دستگاه نظامىگرى عباسیان قدرت داشتند و تکیهگاه اصلى خلفاى عباسى بودند.
2.3.عنصر ایرانى
عباسیان بر اساس شعارهاى تساوىطلبانه بین عرب و عجم، توانستند بسیارى از عناصر غر عرب بویژه ایرانیان ه مفهوم اخص و موالى به مفهوم اعم را در نهضت خویش همراه سازند، در حقیقت تکیه اصلى دعوت عباسیان در میان موالى به خراسانیان، ابناء و...که بلحاظ نژادى و وطن، ایرانى بودند اهمیت بیشترى دادند و از آنان بعنوان نیروهاى مورد اعتماد خویش در سازمان نظامى سپاه استفاده کردند.بنابراین در دعوت عباسى چون مرکز ثقل حکومت و پایتخت به ایران نزدیک شده بود، عمده نیروى نظامى را نیز ایرانیان تشکیل مىدادند.علت رویکرد عباسیان به ایرانیان را قبلا در بخض عرب تشریح کردیم.ایرانیان در این عصر با خلفاى عباسى بر اساس«ولاء اصطناع» 10 ارتباط مىیافتند.آنان حقوقى ماهیانه داشتند و به عنوان موالى خلیفه یا دولت معروف بودند چنانکه عباسیان، آل برمک و بنى نوبخت ایرانى را موالى دولت خود نامیدند(ابن منظور، ماده صنع:بىتا).
سیاستهاى عرب گرایانه امویان در میان انبوه جمعیتها و عناصر متنوع سرزمینهاى مفتوحه که عمده غیر عرب بودند، کارآیى مطلوبى براى عباسیان نداشت.آنان کوشیدند تا تکیه اصلى سازمان سپاه را بر عنصر عرب متکى سازند.این کار دلایل دیگرى هم داشت، از جمله یکى از شعارهاى عباسیان برابرى عرب با عجم بود و نیز عباسیان براى موفقیت در دعوت خود به نیروى نظامى و انسانى نیاز داشتند و مىیابد براى جذب این نیرو به مشارکت بیشتر غیر عرب و معارضان خلافت اموى و آنهایى که همواره به خاطر غیر عرب بودنشان، مورد تحقیر دستگاه حاکمه قرار مىگرفتند؛یعنى، موالى رو آورند.شاید بتوان گفت یکى از مهمترین عوامل پیروزى دعوت عباسیان همین توجه به سایر گروههاى نژادى در امر دعوت بود.علاوه بر آن دستهبندىها و رقابتهاى قبیلهاى خود اعراب، عربگرایى امویان را نه تنها با ناکامى روبرو ساخته بود بلکه شاید بنوبه خود عاملى نیز براى سقوط دولت اموى بود.
خلیفه منصور بخوبى از نیاز خود به ایرانیان خواه در سرزمینهاى خویش، خواه در لشکر و یا در امور ادارى آگاهى کامل داشت، او نسبت به آموزش سلاح به آنان توجه ویژه داشت و به همین دلیل یگان بزرگى از ایرانیان در لشکر منصور و مهدى تشکیل شد(جاحظ، 23:1964).
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 145)1.2.3.خراسانیان:خراسانیان یکى از گروههاى نظامى ایرانى در خدمت عباسیان بودند.آنان در خراسان آن زمان که محدوده وسیعى را در برمىگرفت، پیدا شدند و رشد یافتند.ابن مقفع نیز توصیههایى در مورد لشکریان خراسانى به خلیفه دارد.او مىگوید:«و اما آنان لشکریانى هستند که هرگز همانند آنان در اسلام نبوده است و در آنها صفاتى است که شایستگى ایشان را کامل مىکند، آنان صاحب بصیرت و بینش در اطاعت خود و نزم مردم داراى فضل و برترى هستند.پاکدامن و مهذوب بوده و خود را از فساد حفظ مىکنند و خاضع در برابر والیان هستند و این وضعیت آنان را نزد کسان دیگرى نمىیابیم»(ابن مقفع، 194/195:بىتا).
محمد بن على بن عبد اللّه بن عباس، هنگامى که داعیان خود را به مناطق مختلف مىفرستاد، ضمن برشمردن وضعیت هر شهر و خصایص و ویژگیهاى اعتقادى و سیاسى مردم آن سرزمین، در مورد خراسانیان مىگفت:«اما بر شما باد مردم خراسان که در آنجا مردم زیادى با قلبهاى سالم و خالى از هوا و هوس هستند که فساد بر آنان راه نمىیابد بیشترین تبعیت و تعظیم را نسبت به سلطان دارند...»(اخبار الدوله العباسیه، 26:1971؛حموى، 2/253:1906).
قحطبة بن شبیب در مورد خراسانیان مىگوید:محمد بن على بن عبد اللّه به من گفت:«خداوند نخواست که شیعه ما جز در خراسان باشند، اما جز با آنان یارى نشده و ایشان هم جز به وسیله ما یارى نخواهند شد.بدرستى که از خراسان هفتاد هزار شمشیر برافراشته خواهد شد.آنان در طاعت ما چون آهن هستند و نامهاى آنان کنیههاى ایشان و نسب آنان سرزمین آنان است...»(اخبار الدوله العباسیه، 206:1971).
خلیفه منصور، مهدى را نیز نسبت به آنان سفارش نیک مىکرد و مىگفت:«تو را به خراسانیان سفارش خیر مىکنم زیرا آنان یاران تو و شیعیان تو هستند که اموال خویش و خونهاى خود را در راه دولت تو بذل کردهاند»(طبرى، 8/103:1966، ابن مقفع، 117:بىتا).
خراسانیان به نامهاى دیگر نیز از جمله شیعه، انصار الدوله(حموى، 2/351:1906)و رؤساء الشیعه معروف بودهاند. آنان در کنار عرب یمنى، مضرى و ربعى چهارمین گروه نظامى در لشکر منصور بودند(طبرى، 8/39:1966).
یک گروه دیگر هم در خراسان بعنوان نیروى نظامى حضور داشتند که آنان اعراب ساکن خراسان بودند.اینان از عصر بنى امیه در آنجا ساکن شدند و تحت تأثیر فرهنگ ایرانى، ظاهر خود را چون آنان مىآراستند و با آنان وصلت کردند و حتى به فارسى هم سخن مىگفتند.ایشان به مقامها و مناصب مهم در سپاه عباسى دست یافتند و به همراه نیروهاى تحت فرمان خود، نقش مهمى در سپاه عصر عباسى داشتند.اسامى این فرماندهان علاوه بر روشن ساختن اصلیت عربى آنان، مبین محل سکونتشان نیز هست؛مثل خازم التمیمى المروزى، قحطبه الطائى الجرجانى 12 ، الفضل التمیمى الطوسى، جدیع الازدى الکرمانى، عبد الملک العکى الجرجانى(الدورى، 37:1945).ساکنان خراسان که اصالتا از اعراب بصره و کوفه بودند، نقش بزرگى در دفاع از نظام و حکومت عباسى در برابر شورشیان و دشمنان خلافت داشتند.خلفا همواره آنان را براى اعزام به مناطق بحرانى یا سرزمینهاى آشوبخیز علیه عباسیان مثل بصره، موصل، شام و افریقیه تجهیز و آماده مىکردند.منصور هنگام انقلاب خاندان و نوادگان حسن مجتبى(ع)از آنان کمک گرفت.به همین گونه نیز در جنگ علیه ملبد بن حرمله 13 خارجى به سال 138 ه.ق از ایشان بهره گرفت.آنان در سرکوبى قیام یحیى بن عمر از نوادگان امام حسین(ع)توسط محمد بن عبد اللّه طاهر نیز در سال 250 حضور یافتند(طبرى، 7/425: 1966).همچنین در این عصر در جهاد علیه بیزانس نیز شرکت مىکردند.اعتماد خلفاى عباسى به ایشان زیاد بود.لذا بعضى از مناصب عالى را به آنان واگذار کردند.مثلا خازم بن خزیمه التمیمى المروزى الخراسان که منصور او را در هاشمیه به هنگام عزیمت به حج(سال 144 ق)بعنوان جانشین قرار داد(همان).
منصور عباسى ضمن داشتن اعتماد به خراسانیان، همواره به دنبال برقرارى توازن بین عناصر نظامى خود بود، لذا او سیاست جداسازى و پراکنده ساختن لشکر به گروهها و احزاب را به اجرا درآورد تا مبادا همه آنان علیه وى متحد شوند و نیز بتواند در مواقع ضرورى از ایشان برضد خودشان استفاده کند(طبرى، 9/923:1966).
دولت عباسى هر دو گروه اعم از خراسانى و ساکن خراسانى(ایرانى و عرب)را از هنگام آغاز دعوت سازماندهى مىکرد، اسامى آن جنگجویان را بر اساس قریه و شهرهاى آنان ثبت کرده و براى آنان جایگاه و درجاتى قرار داد و فرماندهى تعیین کرد(مصطفى، 1/614:بىتا).
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 146)سیاست کلى عباسیان در مجموع حفظ آنان از هر قبیله و اصل و نسبى بعنوان یک نیرو یا یگان متحد در لشکر عباسى بود.بنابراین دیرى نپایید که خراسانیان مهمترین عنصر جنگجو در لشکر عباسیان گشتند و زمام لشکر را در دست گرفتند.اهمیت و نقش ایشان تا اواخر عهد رشید همچنان باقى بود، و تا عصر المعتز، همچنان در لشکرهاى عباسى حضور داشتند(طبرى، 428:1966).
2.2.3.ابناء:ابناء یا فرزندان ایرانیان، یکى دیگر از گروههاى نظامى در عصر عباسیان هستند.در مورد خاستگاه و منشأ این ابناء در منابع اختلاف است.ولى آنچه در مجموع مىتوان بر آن اتفاق داشت، این است که آنان فرزندان ایرانیانى هستند که از عصر خسرو انو شیروان همراه و هرز براى یارى سیف بن ذى یزن علیه حبشیان به یمن آمده بودند(مسعودى، 2/56:1346).این اینرانیان ضمن سکونت در آن منطقه به وصلت با دختران عرب پرداختند بنابراین به فرزندان حاصل از این وصلت، ابناء گفته شد.این نام بدان جهت بدیشان داده شد که مادرانشان بلحاظ نژادى غیر از پدرانشان بودند(ابن منظور، 14/91:بىتا).از آنجا که اعراب، ایرانیان در آن منطقه را«احرار»یعنى آزادگان مىنامیند، فرزندان آنان نیز«بنو احرار»یا«ابناء الاحرار»خوانده شدند. 13 بعضى نیز گفتهاند اینان فرزندان ایرانیانى هستند که اعراب آنان را نزد خود به گرو نگه مىداشتند.
اما در مورد نحوه اسلام آوردن ابناء باید گفت آنان تقریبا در آستانه فروپاشى سلسله ساسانیان، بویژه پس از شکست خسرو پرویز از هراکلیوس(628 م)اسلام آوردند.به روایتى دیگر باذان فرماندار یمن در پى نامهاى که از پیامبر(ص)دریافت داشت و آن حضرت در نامه قید کرده بود که در صورت پذیرش اسلام، همچنان شاه یمن و ابناء باقى خواهد ماند، مسلمان شد و به دنبال او ابناء نیز به اسلام گرویدند(طبرى، 1/1571:1966).
ابناء نقش مؤثرى در سرکوبى اسود عنسى در یمن که ادعاى پیامبرى کرده بود، ایفا کردند و بعنوان نیروهاى نظامى دستگاه خلافت شورش متنبى و پیروانش را در هم کوبیدند.از ابناء پس از غائله رده تا دوران عباسى، سخنى در منابع نیست و ظاهرا برخى از آنان در این دوران بویژه در عصر بنى امیه به خراسان منتقل شدهاند زیرا تنها در عصر عباسى از ابناء در خراسان یاد مىشود که به ابناء الدوله، ابناء الشیعه، معشر الابناء، اهل السبق الى الهدى، مولدون، ابناء النقباء، یا ابناء الارباض معروف بودند.ابناء در اواخر عهد مهدى و ایام هادى و هارون گروه جدیدى را در تشکیلات سازمان نظامى عباسى تشکیل مىدادند؛ابناء علاوه بر خراسان در بغداد و بعضى دیگر شهرهاى عراق نیز ساکن بودند. آنان ارتباط خود را با خراسان حفظ مىکردند و در سختیها و شداید در کنار خراسانیان بودند.ابناء با تلاش معتصم در وارد ساختن ترکان به لشکر عباسى مخالف بودند.جاحظ هنگام وصف نیزههاى ترکان و ابناء به توصیف شجاعت و جنگیدن ابناء اینگونه اشاره دارد:«ابناء نیزه زنان ماهر در دوازههاى خندقها و گذرگاهها هستند، سواره و پیاده در لشکر مىجنگند و کر و فرّ مىکنند»(جاحظ، 48:1964).
یکى از ابناء، خود را چنین وصف مىکند:«اصل من خراسانى است...و فرع من بغدادى است-من در این راه از پدرم نسب و عرق دارم، در این فضیلت از موالى و عرب محققترم، ما در زیر سایههاى شمشیرهاى کوتاه و نیزههاى بلند صبوریم و با شجاعان به هنگام شکستن نیزهها و شمشیرها در هم آوزیزیم و تن به تن نبرد کنیم، ما ضربهزنندگان با کارد و کور کننده چشمان با خنجرى، ما فرزندان گذرگاهها و اهل ثبات به هنگام جولان دادن و جنگیدن و اهل شناخت به هنگام سرگردانى و حیرت، زینت لشکریان و زیور سربازان هستیم، بین نیزهها راه مىرویم و صفوف را مىشکافیم، ما یاران فتک و غافلگیرىایم، بىمحابا با نوک شمشیرها و نیزهها ضربه مىزنیم...بر جراحت و زخمهاى شمشیرها و نیزهها و به سختىها صبوریم...ما نزد دوازهها و راههاى خندقها و سر پلها مىجنگیم...ما در کنار نقبها و شکاف دیوارها بدنبال مرگ سرخیم...اگر ما بعنوان پیش قراول و طلیعه مأمریت یابیم، همه ما به جاى فرمانده لشکریم، در شب به سان روز مىجنگیم و در آب همانند روى زمین و خشکى...»(جاحظ، 30-31:5-1964).
3.3.عنصر ترک
ترکان در عصر عباسى اهمیت و جایگاه مهمتر و بیشترى نسبت به دوران اموى یافتند و در امور نظامى نقش ویژه و برجستهاى را ایفا کردند، آنان در عصر اول عباسى کنار دو عنصر عرب و ایرانى در سازمان سپاه حضور داشتند و به تدریج در عصر معتصم تنها عنصر سپاه گشتند.آغاز ورود ترکان به سپاه عصر عباسى را باید به دوره منصور بازگرداند.او
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 147)ابتدا«حماد ترکى»را مصاحب خویش قرار داد و مأموریتهاى نظامى بر عهده وى گذاشت؛از جمله در سرکوبى قیام استاد سیس در کنار منصور حضور داشت.خلفاى پس از او نیز از ترکان در امور حفاظت و حراست قصور خویش استفاده کردند.مهدى در لشکر خویش به بعضى از ترکان منصب فرماندهى داد که نقش مهمى در سرکوبى حرکت و قیام حسین بن على بن حسن بن حسن بن على(ع)مشهور به شهید فخ(169 ه.ق)ایفا کردند(طبرى، 6/168. 169:1966).حراست ویژه و نگهبانى خاص هارون نیز از جمله مسؤولیتهاى نظامیان ترک بود.در این وران(هارون) از نظامیان ترک براى ایجاد نظم و سرکوبى فتنهها در شهر زرنج به سال 180 ه.ق استفاده کرد(بلاذرى، 1/119: 1978).اشناس قبل از آن که از فرماندهان صاحب نام معتصم گردد، از فرماندهان مأمون بود.مأمون در دستگاه نظامى و لشکرى خود ترکان را نیز به کار گرفت.طولون مملوک، لقب امیر لشکر یا امیر حجاب گرفت و به ریاست نگهبانان در دوران مأمون منصوب گردید(مصطفى، 2/431:بىتا).
با درگذشت مأمون و خلافت معتصم، ترکان در دستگاه نظامى او به سبب برخى عوامل، عنصر اصلى سپاه شدند. این عوامل عبارت بودند از وجود اختلاف بین نیروهاى ایرانى و خلیفه.از هنگامى که ایرانیان عباس بن مأمون را براى خلافت تأیید کردند، سپس ظهور خرمیه، قیامهاى زندقه، مانویه، مزدکیه، قیامهاى شیعه و نیز قدرت گرفتن عناصر عرب و ایرانى و بىاعتمادى او نسبت به آنان، معتصم را به این اندیشه واداشت تا به عنصر جدیدى رو آورد.به همین دلیل به ترکان توجه کرد که تعداد آنان از هنگام دستیابى معتضم به خلافت، به سه هزار نفر مىرسیدند(طبرى، 8/392:1966).پس از چندى با افزایش قدرت نظامیان ترک و ایجاد مزاحمت براى مردم بغداد، چنانکه مىدانیم سامرا در 221 ه.ق بنا نهاده شد تا نیروى نظامى ترک در آن مکان ساکن شوند.البته بعدها پایتخت نیز به آن منتقل شد و این درست همان تدبیرى بود که در دوران امویاندر فسطاط انجام شد همانگونه که قبلا نیز شهرهایى چون کوفه و بصره براى سکونت نظامیان عرب احداث گردیده بود.معتصم لشکر خود را در این شهر جدید، به چند گروه و یگان تقسیم کرد و هر یک را در ناحیهاى خاص مستقر ساخت و اصلیت نژادى را در این تقسیم، ملحوظ داشت. براى هر محله فرماندهى تعیین کرد تا به اداره امور آن محل بپردازد.رفته رفته نفوذ ترکان باعث تضعیف قدرت معتصم شد، اگر چه او کوشید تا دوباره بر عنصر عرب در مقابل ترک تکیه کند و قدرت خویش را بازیابد اما فرصت این کار را نیافت.این موضوع چندان اهمیت یافت که جاحفظ کتابى را به عنوان«مناقب چند الخلافه و فضایل الاتراک»نگاشت. معتصم ترکان را بر سرزمینهاى مختلف ولایت داد؛از جمله، اشناس و وصیف را به سال 223 ه.ق و 224 ه.ق حاکم شام و مصر کرد(همان).
معتصم ترکان را از سرزمنیهاى ماوراء النهر؛مثل سمرقند، فرغانه، اسروشنه، چاچ، خوارزم، ترکستان، قفقاز، سغد، از طریق خرید، اسارت در جنگ یا هدایایى که والیان این سرزمینها براى خلیفه یا وزیر مىفرستادند، جلب کرده بود. پس از مدتى معتصم کاملا به ترکان متکى شد و به اخراج و حذف اعراب از دیوان جیش پرداخت و آنان را از شمار عطا و مواجبگیران خارج ساخت(مقریزى، 1/589:1270 ه.ق).
فرماندهى جنگها نیز در عهد معتصم در دست ترکان از جمله افشین، اشناس، منکجور، بغاى کبیر، اواجن اسروشنى، بشیر ترکى و بخارى خداه قرار گرفت.از هنگامى که ترکان مناصب کلیدى، بویژه فرماندهى سپاه را تحت سیطره خود گرفتند و در نتیجه نیروى خلافت تضعیف شد، بسیارى از ولایات از سلطه خلفا بیرون آمد و هر یک از این امرا براى خود لشکرى تدارک دیدند که گاهى حتى از لشکر خلیفه نیز نیرومندتر بود(ابن خلدون، 3/545-597: 1957).
بعضى از امراى ترک که به بالاترین مناصب نظامى دست یافته بودند، سرزمینها و ولایاتى را بعنوان اقطاع، از خلیفه مىگرفتند تا جزیه معینى براى او بفرستند اما آنان کسانى را بعنوان جانشین به آنجا مىفرستادند و خود در بغداد مىماندند.
ترکان نقش بزرگى در سرکوبى شورشها و فتنههاى دوران معتصم داشتند از جمله سرکوبى شورش بابک خرمدین به فرماندهى افشین ترک، که در معیت بغا و جعفر بن دینار اتفاق افتاد(طبرى، 10/317:1966).در نبرد عموریه نیز
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز » شماره 34 (صفحه 148)عنصر ترک نقش مهمى به سال 213 ه.ق در سرزمینهاى بیزانس ایفا کرد.افشین در سرکوبى قیام«ز ط ها»، بابک خرمدین و جنگ در سرزمینهاى روم نقش مؤثرى داشت.البته او بعدها مورد غضب خلیفه قرار گرفت و به زندان افتاد تا اینکه از گرسنگى مرد(طبرى، 7/311:1966).اگر چه تلاشهایى از جانب اعراب و ایرانیان براى رهایى از سلطه ترکان و معتصم انجام شد، اما همگى ناکام ماند(طبرى، 9/18؛ابن اثیر، 6/451:1965).
در دوران خلیفه الواثق(227-232 ه.ق)که وى نیز همانند معتصم قدرتى نداشت نفوذ ترکان رو به ازدیاد رفت و حتى یکى از ترکان براى نخستین بار منصب سلطان گرفت.او ولایت مصر را بکل یدر اختیار«اشناس»قرار داد.ترکان حتى در سیاست هم دخالت مىکردند و نفوذ آنان روز بروز بیشتر مىشد بگونهاى که حتى جانشین یا ولیعهد خلیفه را هم آنان انتخاب مىکردند(سیوطى، 226:بىتا).
واثق اداره حکومت و دولت اسلامى را بین دو ترک تقسیم کرده بود.اشناس را ولایت مغرب داد و جزیره و شام و مصر و مغرب را به او سپرد و ایتاخ را ولایت شرق داد.دجله، خراسان و سند را در اختیار او گذاشت.البته آنان به محل خود نرفته و جانشینى اعزام کردند.واثق بر خلاف معتصم که ترکان را تنها در امور لشکرى به کار مىگماشت، آنان را در اداره کلى دولت نیز سهیم ساخت(مصطفى، 2/434:بىتا).
خلیفه واثق به سال 232 ه.ق بغاى کبیر را در رأس لشکر مقتدرى براى جنگ با اعراب بنى سلیم، فزاره و دیگران در مدینه و حجاز اعزام داشت که آنان براى دومین بار نیز به قیس و تمیم در یمامه حمله بردند-، او وصیف را نیز به سال 231 ه.ق براى جنگ با کردهاى ناحیه اصفهان و فارس اعزام کرد.او وقتى از مأموریت خود بازگشت، واثق 75 هزار دینار با یک شمشیر به او جایزه داد و خلعت به او پوشانید(همان).
مهتدى در دوران خلافت خود سعى کرد تا براى رهایى از ترکان از«ابناء»، بهره برده و آنان را احضار و به قتل رسانید. او باز کوشید تا لشکریان را از دخالت در امور کشور و عزل و نصب وزیران با تحریک مغاربه علیه ترکان و حتى کمک گرفتن از مردم باز دارد(ابن اثیر، 7/81؛1965، ابن طقطقى، 247:1380 ه.ق).اما فوت او کار کنار زدن ترکان از امور خلافت را عقیم گذارد(یعقوبى، 2/536:1358 ه.ق).ترکان در بسیارى از مواقع، وقتى مواجب یا عطایاى آنان عقب مىافتاد و گاهى نیز براى درخواست افزایش مواجب، شورشهایى به پا مىکردند از جمله در دوران منتصر و مکتفى.این نکته قابل یادآورى است که عمده نیروهاى نظامى سه عنصر عرب، ایرانى و ترک معمولا در رسته سواره نظام سازماندهى مىشدند.آنان بعلت افزایش اختیارات و قدرت خویش در عرصه امور نظامى در
مطالب مشابه :
بازخوانی مطالبات رهبر انقلاب از دانشجویان
دانشگاه - بازخوانی مطالبات رهبر انقلاب از دانشجویان - مسائل و اخبار آموزشی، پژوهشی و دانشجوئی
لیست دانشگاههای غیرانتفاعی
دانشگاه - لیست غیرانتفاعی آفاق -ارومیه صفحه شخصی خودم در سایت دانشگاه اورمیه
یه شعر زیبا در مورد حسابداری میانه
به مستی شهره ی آفاق ساکن و اهل اورمیه - عضو هیئت علمی گروه حسابداری دانشگاه اورمیه
عرفان آیینه بین صائب تبریزی
(استادیار دانشگاه اورمیه) در پهنه گستره ی آفاق شعر فارسی، رنگین تر از غزل های صائب
زندگینامه ی صمد وورغون
وبلاگ شخصی اکبر زواری رضائی - زندگینامه ی صمد وورغون - وبلاگ تخصصی حسابداری و مدیریت مالی
همایش راهنمایان گردشگری ، ارومیه
برنامه ششمین جشن راهنمایان گردشگری، اورمیه، از ٣٠ بهمن تا ٢ اسفند ماه
نقش سه عنصر عرب، ایرانی و ترک در سپاه عصر اموی و عباسی
علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه (آفاق عربیه عضو هیئت علمی گروه حسابداری دانشگاه اورمیه
معماری درونگرا مقاله معماری)
دانشجویان شهرسازی پیام نور اورمیه. انجمن علمی مهندسي عمران دانشگاه
۱۶ آذر روز دانشجو،روز تکریم آمیختن علم و دانش با اخلاق اسلامی وبصیرت سیاسی،بر دانشجویان عزیزگرامی با
“دانشگاه، نقطه ی اساسی هر جامعه و نوآورىهاى علمى و آفاق شناخته اورمیه .
برچسب :
دانشگاه آفاق اورمیه