زندگینامه شهدای گروه انقلابی ابوذر نهاوند

زندگینامه شهدای گروه انقلابی ابوذر نهاوند

شهید حجت الله عبدلی

خلاصه: شهید حجت الله عبدلی در 25 مهرماه 1333 در شهرستان نهاوند ...

حجت الاسلام عبدلی در 25 مهرماه 1333 در شهرستان نهاوند در خانواده ای مستضعف و مذهبی متولد شد. پدرش مقنی بود. حجت الاسلام در دوران نوجوانی و جوانی هم کار می کرد و هم درس می خواند. در دوران تحصیل از جمله دانش اموزان ممتاز شمرده می شد که بارها مورد تشویق قرار گرفته بود. حضور در جلسات قرآن باعث شد که با ماشاءا... سیف آشنا گردد و توسط ماشاءا... به فعالیت های مذهبی رو بیاورد. حجت الاسلام از جمله مستمعین منظم سخنرانی های حجت الاسلام فاکر بود. که در قم دستگیر و پس از بازجویی های ساواک تحویل دادگاه نظامی می گردد و محکوم به اعدام می شود. حکم اعدام وی نیز مانند سایر همرزمانش در سحرگاه روز 30 بهمن 1352 با دستور شخص شاه در میدان چیتگر به اجرا درآمد.

شهید عبادالله خدارحمی

خلاصه: شهید عباد الله خدارحمی در سال 1328 شمسی در شهرستان نهاوند ...

عبادالله خدارحمی در سال 1328 شمسی در شهرستان نهاوند به دنیا آمد با توان جسمی شایان ملاحظه ای که داشت در نوجوانی به ورزش کشتی روی آورد . تواننست تا کسب مدال طلای فهرمانی آموزشگاههای کشور پیش برود . سالهای نوجوانی و آغاز دوره جوانی عباد هماهنند بسیاری از هم سن و سالهای خود تحت تاثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی نابهنچار قرار داشت . روحیه ورزشکاری و توان جسمی کم کم می رفت که از عباد چهره ای خشن و ناارام بسازد . چنانکه سالهایی را در این آل  و هوا سپری کرد . اما در پشت همه درگیری ها موضوع احقاق حقی نهفته بود . در واقع جوانمردی عباد باعث شده بود که خود را مسئول حمایت از مظلومان بداند . تحول عظیمی درون عباد پس از آشنایی با جمع جوانان مذهبی به ویژه پس از ورود او به گروه ابوذر آغاز شد . چنانکه دوستانش او را چون حر می دیدند . با پیوستن به گروه عباد ورزش کشتی را کنار گذاشت و به تعبیر خودش فهرمانی او را مغرور کرده بود

شهید بهمن منشط

خلاصه: شهید بهمن نشاط در دی ماه 1333 شمسی در خانواده ای مذهبی و ...

شهمید بهمن منشط در دی ماه 1333 شمسی در خانواده ای مذهبی و متوسط در شهرستان ملایر متولد شد. او دوران کودکی را در ملایر گذراند و سپس به ضرورت شغل پدر، در نهاوند ساکن شد. و آن جا تحصیلات خود را تا کلاس چهارم دبیرستان دنبال کرد.بهمن در دوران دبیرستان از جمله جاززنان معروف نهاوند بود که بارها به شهرهای شمالی کشور جهت اجرای برنامه در اردوهای آموزشی اهزام شده بود. در سال 1349 در جرگه دانش آموزان آقای طالبیان قرار گرفت و با راهنمایی ها و هدایت های آقای طالبیان توسط ولی ا... سیف به مطالعات دینی و جلسات مذهبی روی آورد. با شروع برنامه های سخنرانی حجه الاسلام فاکر در نهاوند در سال 1350، منشط و دوستانش جذب سخنرانی های ایشان شدند. و از آن پس شیوه ی زندگی آنان کاملاً متحول گردید، از ان پس از فعالیت های موسیقی کنار کشید و از قاریان به نام قرآن شد. دوستی نزدذیک آقای ولی ا... سیف و منشط باعث شد که بهمن در جلسات ضد بهایی ضور فعالی داشته باشد.وی هنگام شهادت در 30 بهمن 1352 نوزده ساله بود.

شهید ولی الله سیف

خلاصه: شهید ولی الله سیف در اسفند 1333 در شهرستان نهاوند ...

ولی ا... سیف در اسفند 1333 در شهر نهاوند در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. رفت و آمد او به جلسات و هیئت های مذهبی از همان دوران گودکی به همراه پدر آغاز شد. حضور در جلسات قرآن مطالعات گسترده در زمینه کتب مذهبی، حضور در مساجد و منابر انقلابی شهر، زمینه های رشد فکری و شخصیتی سیف را فراهم نموده بود.ولی ا... سیف نخستین رابط و مبلغ فرهنگی آقای طالبیان در میان دانش اموزان و جوانان نهاوند بود و با تلاش و ترغیب وی، دومین عضو مؤثر گروه ابوذر یعنی، بهمن منشط به اعضای گروه پیوست.ولی ا... سیف در نظر دوستان و آشنایان چهره ای منزه و معنوی بود، با تسلط شایانی که در احکام و معارف دینی داشت.پاسخگوی بسیاری از پرسش های شرعی و اعتقادی جوانان بود.وی سرانجام در سرگاه 30 بهمن ماه 1352 با دستور شاه در میدان چیتگر تهران اعدام و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

شهيد روح الله سيف

خلاصه: شهید روح الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند ...

شهید روح الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند به دنيا آمد.شهید روح الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند به دنيا آمد.شهید روح الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند به دنيا آمد.شهید روح الله سیف در فروردین 1332 در شهرستان نهاوند به دنيا آمد.

گروه ابوذر در خاطرات

گروه ابوذر در خاطرات

خلاصه: هنوز و هميشه شهيد چون خورشيد برتارك آسمان حقيقت شهامت وشجاعت مي درخشد. ميراث شهيد بال وپر سوخته نيست ميراث شهيد(پروازاست)دو چيز است كه درست در لحظه افتادن بالا مي روند

مقدمه هنوز و هميشه شهيد چون خورشيد برتارك آسمان حقيقت شهامت وشجاعت مي درخشد. ميراث شهيد بال وپر سوخته نيست ميراث شهيد(پروازاست)دو چيز است كه درست در لحظه افتادن بالا مي روند ، اشك شبانگاه عاشقان ، خون پاك شهيدان ، هيچ چيز همچون شهادت تر جمان توانائي انسان نيست عارف ترين انسان كسي است كه بفهمد مرگ صميمي تر از زندگي است ، اين را شهيدان گفته اند. گوشه هايي از خاطرات گروه ابوذر نهاوند. شهيد ولي الله سيف شهيد عبادالله خدارحمي شهيد بهمن منشط شهيد حجت عبدلي شهيد ما شاالله سيف شهيد روح الله سيف قبلاً از شهداي عزيز و گرانقدر گروه ابوذر به علت عدم وقت كافي و فرصت مناسب نتوانسته ام خاطراتي از آنها را ذكر نماييم. پوزش طلبيده و اميدوارم كه خانواده محترم و گراميشان نيز عفو فرمايند مطمئناً ديگر دوستان اداي تكليف خواهند نمود. در سال 1339 هجري شمسي در دبستان ابتدايي بدر واقع در ميدان پاي قلعه در كلاس اوّل ثبت نام و پس از مدتّي از سال تحصيلي با شخصي به نام آقاي حجت الله عبدلي آشنا شدم. پدر زحمت كش و مهربان ايشان به نام مرحوم مشهدي ميرزا با پدر بزرگم مشهدي داود لحاف دوز و مادر بزرگم دوست و نسبت فاميلي داشتند. حجت الله عبدلي علي رغم اينكه دوران تحصيلات ابتدايي را مي گذراند بسيار خوش رو ، مهربان و از نظر سيستم بدني قوي و در فرا گيري درس تقريباً مستعد و باهوش بود. بعد از تحصيل در دوره ابتدايي و ورود به دبيرستان ، متاسفانه سعادت هم كلاسي با ايشان فراهم نگرديد. در سال 46 در نهاوند فقط دو دبيرستان پسرانه ابن سينا و كورش كبير داير بود عداه اي در دبيرستان ابن سينا و عده اي ديگر در دبيرستان كورش كبير ثبت نام مي كردند. دبيرستان ابن سينا براي سال اول متوسطه ، ظرفيت ثبت نام 3 كلاس داشت در اين سال با فردي به نام ولي الله سيف آشنا شدم كه ايشان نيز با خانواده پدري ام به طريقي نسبت فاميلي داشتند در اين دبيرستان همراه ولي الله سيف به مدت سه سال در يك كلاس و حتي روي يك ميز و نيمكت مي نشستيم و از همان ابتداي آشنايي با وي متوجّه شدم كه داراي افكار مذهبي است. از جمله اينكه موهاي ظاهر شده در صورت را ، حتي در دوران نوجواني نمي زدند با گفتن جملاتي از ائمه و بزرگان ديني بچّه ها را به سمت توحيد و آشنايي با مكتب اسلام و اعمال واجب و مستحبي دعوت مي كردند غالباً ما را به منزل پدري خود دعوت و پس از پذيرايي توسط مادر مهربانش ، قرآن و علوم ديني آموزش مي دادند. در طول سه سال تحصيلي در دبيرستان ابن سينا ، دانش آموزان با توجّه به دقت رعايت مسائل مذهبي ، به ايشان لقب امام ولي اطلاق مي كردند و بين همه دانش آموزان محبوبيت خاصي بر خوردار شده بود بنده هم كه از نزديك در كنار ايشان بودم سعادت بيشتري نصيبم شد. دوره متوسطه دوم دبيرستان ابن سينا رشته طبيعي و دبيرستان كورش كبير رشته رياضي را ثبت نام مي كرد. با ثبت نام دراين دبيرستان همراه ولي الله سيف توفيقي حاصل شد كه سه يال دوره رياضي را با ايشان بودم كه جمعاً 6 سال تمام در يك كلاس از فيض وجود اين عزيز بهره مند گرديدم. در دبيرستان كورش كبير يك كلاس رياضي به ظرفيت حدود 40 نفر پذيرفته مي شد كه در سال 49 همراه تعدادي از بچه هاي دبيرستاني قبلي از جمله ولي الله سيف در كلاس چهارم رياضي دبيرستان كورش كبير ثبت نام و با تعداد زيادي از دانش آموزان آن دبيرستان نيز آشنا شديم. بهمن منشط كه جواني بشاش ، فعّال و زرنگ بود در اين سال با ما همكلاس شد. با حضور ولي الله سيف كه گفتم فردي مذهبي و مشهور بود و همچنين بهمن منشط كه سالهاي قبل در كارهاي تربيتي دبيرستان فعلي فعاليت داشت كلاس پرجنب و جوش و خاصّي تشكيل گرديد. در همان سال ما در انتهاي خيابان ظفري منزلي تهيّه كرده بوديم كه چند متري بيشتر با منزل بهمن فاصله نداشت اين افتخار نصيب بنده شده كه بعضي از روزها همراه با ايشان به دبيرستان برويم. و در مسير راه از فيض وجودش بيشتر بهره مند گردم. پس از مدت كمي انس و هم نشيني ولي الله با بهمن در دبيرستان كورش كبير دوستي عميقي بين آنها بوجود آمد به طوري كه ، يك باره تحوّلي عظيم در رفتار ، منش و كردار بهمن ايجاد و موضوع مرجعيت و اعلم بودن حضرت امام (ره) براي هم كلاسي ها به عنوان مرجع تقليد از سوي اين عزيزان تبيين گرديد. تا قبل از انس و الفت ، بهمن آواز مي خواند. عصر جمعه اي از من دعوت كرد به منزل ايشان بروم. احتمالاً كسي از خانواده اش حضور نداشت. حوضي وسط حيات داشتند كه از آب خالي شده بود همانگونه كه گفتم ايشان در فعّاليتّهاي تربيتي دبيرستان فعّاليّت چشم گيري داشت و از صداي خوشي برخوردار بود بدين منظور تعداد خيلي زيادي تصنيف را در اختيار داشت آنها را داخل حوض ريخت و همه را به آتش كشيد متوجّه شدم مسير زندگي اش تغيير يافته است زيرا در زمان بسياراندكي قرآن را فرا گرفت و حتي آموزش را شروع كرد. اذان گفتن او معروف و مشهور شد و جايگزين آواز او گرديد. بهمن از نظر بيان كلام نيز بسيار قوي بود بعد از اين تحوّل ، هم كلاسي ها را به جلسات مذهبي و قرائت قرآن به صورت دوره اي دعوت و براي اطمينان خانواده هاشان ، در منازل آنها حضور مي يافت و كلاس قرآن و احاديث را به صورت محرمانه بر پا مي كرد. در اين رابطه آشنايي بچّه ها هم به حدّي رسيد كه از تشكيل كلاس محرمانه قرآن در منازل هم فراتر رفت و به جلسه شبهاي دوشنبه يعني به جلسه قرآن بزرگواراني كه از نظر مذهبي در شهر شهرتي داشتند كشانده شد. به غير شركت در جلسه قرآن شبهاي دوشنبه ، اينگونه جلسات به هيأت هاي سينه زني معروف شبهاي جمعه شهر نيز راه پيدا كرد. متوجه شديم هدف گروه با راهنمايي و هدايت ولي الله و بهمن از اين اقدام و شركت در اين هيأتها ، دادن آگاهي بيشتر به سران و اعضاء هيأت ها بود. پس از چند جلسه اي شركت در مجالس فوق الاشاره ، از دست اندركاران هيأت ها خواسته شد چند دقيقه اي وقت را براي ولي الله و يا بهمن اختصاص دهند تا با ايراد و سخنراني و بيان هدف بپردازند. آنها نيز حقيقتاً از حضور نوجوانان در جلساتشان استقبال نموده و انصافاً همكاري كردند. همچنمان كه عرض شد بهمن از نفوذ كلام بيشتري برخوردار بود اين وظيفه را ايشان به عهده گرفت. با گذشت زمان افراد هيدت به اين نتيجه رسيدند كه به جز عزاداري ، مبارزه با رژيم كه از سال 42 توسط حضرت امام خميني (ره) شكل گرفته اهداف اين نوجوانان بود و با ابراز اينگونه سخنراني ها مسير ديگري را بايد كرد بنابراين منشأ اين حركت ، همان ادامه نهضت امام بود . مراسم مذهبي ديگري كه به صورت خيلي آرام انجام مي شد و مردم به علت اذيت و آزار نيروهاي امنيتي جرات شركت در آن نداشتند توسط اين نوجوانان نيز به صورت فعاليتهاي ضد رژيم تبديل شد و لذا در اين جلسات نام حضرت امام خميني (ره) به جرات و علنا به زبانها آمد. در اين هنگام اعضاء گروه ابوذر با مداحان و گويندگان مذهبي ارتباط بيشتري برقرار مي كردند و از آنها مي خواستند به جاي اشعارهاي مذهبي و سنتي به شعارهاي سياسي و انقلابي بپردازند لذا شهيد منشط با مرحوم پدرمكه در اين زمينه فعال بودند انس و الفت خيلي زيادي برقرار كرده بود و با ايجاد همين ارتباط در منزل ما بيشتر حضور مي يافت و ايشان پدرم را تشويق و ترغيب مي نمود شعارهاي كوبنده و ضد رژيمي را براي ماههاي محرم و صفر هيئت حسيني دو خواهران كه جمعيت خيلي زيادي ااز جوانان و نوجوانان را جذب خود مي نمود تهيه نمايد و با مداحاني كه ذكر شاه و ايادش را مي كردند مبارزه مي كرد. سال اول دبيرستان تقريباً به پايان رسيده و دانش آموزان كلاسهاي رياضي و طبيعي دو دبيرستان هماهنگ شده بودند سال 49-50 اين هماهنگي و وحدت عمدتا توسط ولي الله و بهمن انجام گرفت. ناگفته نماند حاج محمد طالبيان در هدايت و راهنمائي و تشويق گروه نقش بسيار موثري را عهده دار بودند. و بيشترين خط مشي ها را از ايشان مي گرفتند. در سال 1350 كه كلاس پنجم رياضي بوديم طرحي پيش بيني شد كه براي آگاهي بيشتر مردم شهر بايد موقعيت و مناسبتي را فراهم آورد. قرار شد كه روز عيد غدير خم جشن بزرگي گرفته شود براي خرج ان روز مقرر گرديد كلاس ما كه 37 نفر بودند پول جيبي خود را كه از خانواده تحويل مي گرفتند و بيش از يك يا دو ريال نبود به يكي از بچّه هاي كلاس به صورت روزانه تحويل دهند. كسي كه اين امر را به عهده گرفت آقاي ولي الله كشفي بود. بعداً بچه ها رشته طبيعي دبيرستان ابن سينا هم در اين امر شركت نمودند و چند ماهي جمع آوري اين وجوه ادامه داشت. سرانجام روز عيد غدير خم جشن خيلي با شكوهي در مسجد شاهزاده محمّد برقرار شد. و يكي از روحانيون به ايراد و سخنراني پرداخت. و تعداد خيلي زيادي از مردم شهر در اين مراسم شركت كردند و بدين مناسبت با دانش آموزان مذهبي و فعّال كه در برقرار اين جشن نقش بسزايي داشتند بيشتر آشنا شدند و لذا هدف از بر پاي اين مراسم ، علاوه بر جشن ولايت جلب نظر مردم براي حركتهاي بعدي بود. در ادامه و روند كار شركت دانش آموزان هر دو دبيرستان در مجالس مذهبي و هيأت ها مرتب قوّت بيشتري مي گرفت. در اين رابطه مقاله اي توسط بهمن منشط و ولي لله سيف تهّيه و مقرر گرديد كه توسط يكي از همكلاس ها در جلسه اي مذهبي نسبتاً شلوغ شهر قرائت شود. يكي از روزهاي جمعه دعاي سمات در منزل آقاي درخشان واقع در پست مسجد جوانان منعقد گرديد و از قبل براي قرائت مقاله آقاي علي محمّد صدري انتخاب شد در آن جلسه هنگاميكه مقاله قرائت مي گرديد ، معلوم شد كه مسؤول حفاظت اطلاعات شهرباني شهر از موضوع با خبر شده و خود را به آنجا رسانده. در انتهاي قرائت مقاله ، جلسه از حالت عادي تقريباً خارج شده بود حضور مأموران ، موجب رعب و وحشت حاضرين در جلسه گرديد كه در پايان جلسه مقاله را مأموران شهرباني وقت با زور اخذ و با خود بردند. ساعت حدود 7و8 شب بود خبر اين جلسه و اخذ مقاله به اطلاع معتمدين مذهبي شهر كه در جلسه حضور نداشتند رسانده شد. براي اينكه خطري كسي را تهديد نكند و مشكلي ايجاد نگردد سريعاً در منزل پدرم ( مرحوم حاج نور الدين حميدي ) و با حضور آقاي صادق حاجيان و حاج اسد متقي كه از افراد با نفوذ و فعالان هيأت ها بودند تشكيل گرديد با توجه به اينكه منزل يكي از اين ماموران شهرباني چند قدمي منزل ما بود و آقايان فوق الذكر با مرحوم پدرم مي توانستند كاري انجام دهند سرانجام حوالي ساعت 12 شب با رايزني هاي فراوان كه به عمل آمد مقاله از ايشان تحويل گرفته شد. پس از اين شاهد حضور ماموران ساواك در نهاوند شديم. و ساختماني به منظوراستقرار و كنترل شهر در خيابان حافظ پشت ژاندارمري وقت اجاره نمودند كه بچّه ها سريعاً مأموران را مورد شناسايي قرار دادند وچون فعّاليّت دانش آموزان براي رژيم محسوس شده بود مأموران ساواك حضور خود در محيط ها ي آموزشي را امري لازم و واجب دانستند و علي رغم حضور آنان در محوطه دبيرستان ها كه موجب نگراني تعدادي از دانش آموزان گرديده بود و لذا حضور ماموران هيچ گونه تاثيري در روند مبارزه عزيزان گروه ايجاد نكرد. در همين سال قرار بود وابستگان به رژيم شاهنشاهي در روز 6 بهمن كارناوالي در سطح شهر مانند سالهاي گذشته براي فريب كاري عمومي و نشان دادن علاقه ظاهري مردم به رژيم راه بيندازند. بچّه ها كه بسيار هوشيارانه اهداف خود را دنبال مي كردند در شب 6 بهمن همان سال شعارهاي هشدار دهنده اي از جمله ( مرگ بر اين مراسم ) را روي ديوراهاي منازل محل عبور و مرور مردم اعلام و انزجار و نفرت خود را ابراز نمودند با ادامه اين كارها حضور مأموران جيره خوار ساواك بيشتر و فعاليت مزدوران در سطح شهر گسترده تر شد. سرانجام سوزاندن خودرو تعاون روستايي ، به آتش كشيدن خانه زنان و ساير فعّاليتّهاي گروه ابوذر ، حضور مأموران را هر روز نمايان تر مي نمود. از طرفي پس از مراسم نماز عيد فطر سالهاي 49 و 50 و جمع آوري هدايا مردم براي امور خيريه از جمله خريد مدرسه مهديه و حضور روحانيون از جمله آقايان محمودي ، اسلامي ، فاكر ، ري شهري و ... در نهاوند و خريداري مدرسه مهديه و افتتاح كتاب خانه فعّال اين مدرسه ، كتابهاي تهيّه شد كه بچه ها براي دسترسي به آنها بايد متحمل زحماتي مي شدند امّا با اين اقدام كتب مورد نياز نسل آنروز به صورت محرمانه و در موقعيتهاي مناسب دست به دست به بچّه ها مي رسيد كه در اين رابطه سطح آگاهي افراد قشر نوجوان و جوانان با مطالعه اينگونه كتب از مسائل سياسي و نظامي و ... فراتر رفت. افرادي بعنوان فرقه ضاله ي بهائيت در شهر فعّاليّت مي كردند. براي مبارزه با اين فرقه جلسات مخفيانه اي تشكيل مي گردد و سخنراناني از شهرهاي اطراف براي آگاهي مردم در منازل معتمدين محل دعوت شدند و تقريباً فعاليت اين فرقه متوقف گرديد اما طرفداران رژيم براي انحراف فكري مردم ، حضور اعضاء گروه را در محافل مذهبي طرفداران بهائيت معرفي كردند كه با سخنراني كوبنده و معروف منشط كه همراه با ايثار و از خود گذشتگي بود توطئه آنها نقش بر آب شد و ايشان به عنوان فرزند اسلام محبوبيت خاصّي پيدا كردند. با عنايت به گستردگي فعّاليّت وعدم وقت كافي در شبهاي جمعه براي عده اي معدود از اعضاء به منظور سخنراني در هيأت هاي حسيني افراد ديگري از گروه نيز به سخنراني پرداختند و كار به جائي رسيده بود كه علناً اعلام شد با سينه زني و عزاداري تنها نمي توان كاري از پيش برد زمان ، زمان فداكاري است و اسلام در اين زمان خون مي خواهد ما جوانان تشنه شهادتيم مردم به پا خيزند و به پيامهاي امام لبيك گويد . رساله حضرت امام (ره) در محافل و مناسبتها در اختيار افراد قرار مي گرفت و به مسائل سياسي آن بيشتر توجّه مي شد. گروه براي ورزيده شدن و تقويت روحيه بچّه ها ي هم كلاسي هفده پارامتري كه در كتاب مناظره دكتر وپير كه از جمله كتب ممنوع پخش بود را به همديگر توصيه كردند و ملزم به اجراي آن شدند.. پس از واقعه 15 خرداد 52 در بازار قم ( موضوع درگيري شبانه ولي الله و عبادلله خدارحمي ) با يكي از ماموران شهر باني شهرستان قم و تقاضاي اسلحه ايشان توسط دوستان فوق الاشاره ، پس از درگيري و زخمي شدن طرفين سرانجام مبارزه ، منجر به كشته شدن پاسبان كشيك مي گردد. در همان شب رژيم سراسيمه با اعزام نيروي ويژه به نهاوند اقدام به دستگري تعدادي از كسانيكه قبلاً توسط شهرباني شناسائي شده بودند مي نمايد و آنها را براي بازجويي به تهران اعزام و پس از گذشت بيش از 8 ماه محاكمه ، آنهم با سخت ترين شكنجه ها ي وحشيانه كه با دفاع جانانه ياران گروه غيور ابوذر در مقابل زورگويان سر سپرده ساواك روبرو. شده بود سرانجام شش نفر از بهترين عزيزان ما در سحر گاه سي ام بهمن ماه 52 اعدام و بقيه را به حبس هاي يكسال تا ابد محكوم مي نمايند. اما با قوت گرفتن تظاهرات مردم در دوران انقلاب همگام با آزادي زندانيان، عزيزان محبوس نيز آزاد مي شوند. شايان ذكر است از دانش آموزان سال ششم رياضي آن سال ، رژيم پهلوي به جز يكي دو نفر كسي را دستگير نكرد زيرا مقاومت و پايمردي ولي و بهمن و ديگر عزيزان در مقابل دژخيمان اين موقعيت را براي آنها فراهم نكرد از سويي ديگر در كنكور آن سال نيز با توجه به استعداد علمي بالاي كلاس ، كسي در دانشگاههاي كشور پذيرفته نشدند. و لذا سعادتي براي عزيزان فراهم شد كه 6 نفر آنها در سحر گاه 30/11/52 شربت شهادت بنوشند و در كنار نهضت عظيم امام (ره) به دعوت پروردگارشان لبيك گويند و به خيل شهداي اسلام بپيوندند. شايان ذكر است شنيدن و قايع و حوادث مبارزاتي جالب و آشنايي با سير تحولات نسل هاي آينده لازم و ضروري است ، اما دوران مبارزه كه همواره سختي ها و تنگناها را براي اشخاص به همراه دارد اگر براي رضاي حق تعالي و رسيدن به اهداف و كمال انسانيت باشد شيرين و گوارا مي شود. در اين رابطه بايد با مسائل و مشكلاتي كه براي خانواده اينگونه مبارزان بخصوص والدين شان ايجاد مي شود نيز توجّه داشت. از خداي متعال براي تمامي شهدا ، امام شهدا و مبارزين راه حق و فضيلت علوّ درجات خواستاريم و اميد است ان شاءالله در يوم القيامت ، همه از شفاعت آنان بي نصيب نگرديم.

 

سهم الدین حمیدی

خاطرات و یادها

  اشعار مرتبط با گروه ابوذر + نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر 1391 ساعت 16:4 شماره پست: 719

خلاصه:

آقاي عبدالله اشرفي ظلم چو ز اندزاه به در مي ورد حوصله جمع به سر مي رود جان به كف خويش نهد آدمي تا رهد از يوغ اسـارت دمـي هردمي اين خلق به پا خاستند آنچه هـدف بود بيـاراستنـد صحنه ي تاريخ به هم برزنند آنچه بخواهند رقم مي زنند عسرت و محروميت و اضطراب عامل اصلي است به هر انقلاب هر كه كند ظلم به خلق خداي سلطنتش زود بر افتـد زپاي گردش اين چرخ چنين شد مدام فلسفه زندگي است انتقام قطره به پا كرد بسي نيل را پشه چو پر شد بزند فيل را قصه قرآن بر شهنامه است عاقبت حاكمان خود كامه است صحنه ي تاريخ كه افسانه نيست كاوي آهنگر و ضحاك كيست چند مورخ همگي حاكي اند كاوه و فيروز نهاوندي اند شاعر شيرين سخن استاد ما كرده به شهنامه ي خود نام ما يافت يكي نامه چو از باستان نظم كشيد ان همه در داستان كاوه و ضحاك در آنها نبود شاخه و برگي است كه بر آن فزود كرد قيامي چو از اين آب و خاك كاوه ي آهنگر عليه ضحاك تا كه شنيد او كه با ماديستان قارون كاوه است يكي پهلوان ساخت و آراست يكي داستان در دل شهنامه ي ار باستان كاوه دليري ز نهاوند بود شاعر شيرين سخن آن را سرود كاوه فريدون به حكومت رسيد رعيت از آن ظلم و ضحاكي رهاند حمله ي اعراب چو در مي گرفت فيروزان را هم به اسارت گرفت كوفه اسيران نهاوند را برد به خواري زن و فرزند را فيروز از اين درد دلش خون بشد حال طبيعي اش دگر گون بشد گفت كه سوزاند عمر اين دلم حل كنم از هر جهت اين مشكلم خنجر خون بار به كف بر كشيد والي اعراب به خون در كشيد رعيتي و بردگي و بندگي مرگ بود بهتر از آن زندگي زندگي آرامش و عدل است و داد ورنه به آرندز آهش نهاد گروه ابوذر هر كه بر او نور هدايت بتافت راه خدايي و رهايي بيافت شش نفر از شش جهت و شش طرف عهد نمودند كه در يك هدف از طبقات سوم و كارگر آن كه به حق رنج كشد مستمر ريشه ي طاغوت زجا بر كنند شاخ تنومند ستم بشكنند تا نفس آخر و اعدامشان دست ندارند ز اسلامشان خار سر راه خود آتش زنند ريشه ظلم را از سر عالم كنند راه خدا پيشه خود ساختند بر سر هر غير حقي تاختند دست بشستند چو از جان خويش خوي ابوذر بگرفتند پيش پيرو اصحاب پيامبر شدند ياسر و عمارو ابوذر شدند قصه اصحاب و روايات را ياد گرفتند هر آيات را بهر شكوفايي اين انقلاب نقشه كشيدند به وقت شباب ظلم ستيزي همه شد كارشان تپه يزدان شده چون غارشان يك تنشان را عبادات گرفت حجرعدي را به اطلاعت گرفت آن دگر حر دلاور شده پيرو مولايش چو قنبر شده گلشن و گلخن همه را سر زدند سكه اي برنام ابوذر زدند بهر مجهز شدنش اين گروه خيمه به صحرا زده و گاه كوه چند سفر رفته و كسب خبر كرده از افراد بسي معتبر و هله ي اول ودر آغاز كار دست ببردند به يك انفجار بعد به شبنامه ي ضد رژيم وعده نمودند عذابي اليم هركه كند جمع زر و مال خويش هيچ نبخشد به فقر و پريش تيزي شمشير جواب وي است گرچه عذابي دگرش در پي است ما به ابوذر بكنيم اقتدا نيست كسي صاحب زر جز خدا شايد از اين پرده ندايي رسد عاقبت اين كار به جايي رسد آن كه در اين را قدم مي زند نقشه ي طاغوت به هم مي زند آينه ي عيب نماييم ما مظهري از عالم غيبيم ما ديده فرو بست چو از جان خويش راه ببردند به ايمان خويش جان كه نه از بهر فداكاري است بارگراني و پر از خواري است هركه بر او نور خدا تافته است هم چو گروه نام نكو يافته است در دل اين شهر ساواك لانه كرد چمبره زد ، دام پر از دانه كرد تاخت به هر انجمي در خفا شرم نكردند ز كار خدا رو ح الله سيف و ماشالله و لي خدارحمي ، منشط و بعد عبدلي كاسب و استاد معلم گرفت شهر از اين كار ساواك در شگفت هر كسي اصل و نسبش پست بود با ساواكي ها همه هم دست بود شصت تن از شهر به زندان شدند گه همدان ، گاه به تهران شدند يك تن از اين شش نفر هم قسم زير شكنجه چو نياورد كم برد ساواك شان سوي بيدادگاه جمله به چالش بكشيدند شاه هيچ كس تن به ندامت نداد وعده ي ديدار قيامت نهاد برف نشسته به زمين چون حرير بهمن پنجاه و دو ، ميدان تير شش تا كبوتر سوي حق پر كشيد برف به سر خون ابوذر كشيد مامور دژخيم و همان شش نفر شاهد شان بود سپيده ي سحر خوي سحر گير و نظر پاك باش راز گشاي تن بي باك باش آقاي محمد سيف ( غريب) ابوذری های نهاوند گروهی در کمال عشق مولا نهادند سر به تیغ ظلم اعداء ابوذر نام و در کار خدایی نمودند جان خود در دین فدایی به دنیای جوانی دل نبستند نهال بي خيــالي را شكــستند برای دین و میهن کرده فریاد خوشی و راحتی را برده از یاد ابوذرهای شهر ما نهاوند جوانانی برومند ، طاهری چند سلاح سرخ خون آماده کردند دل دژخیم دون آزرده کردند ز محرومان ایران غصه خوردند غـم ویــرانی میــهن ببردند نهاوند زاده بودند سرفرازان به میدان عمل ، هان یکه تازان به دوران سیاهی چون ستاره بسی بند اسارت کرده پاره به راه مرتضی رفتنــد آنان ابوذر مشرب ودر كار جانان دلی پاک و پر از عشق خدایی که ای مولای ما مهدی کجایی به دوران اسارت عشق پرواز به جان این ابوذر کرده آغاز ولي الله ومنشط عارف ومرد عباد وحجـت آن آزادگي كـرد ماشاالله زاده رنج ومحن بود دلي پاك وبه فكر اين چمن بود روح الله چون به وصل حق رضا داد شهادت را عجب خونش بهاء داد ولي الله شهيدي اهل فكر بود مرام او حسين واهل ذكر بود چو منشط دل به مكتب داد وقرآن زبهر دين وميهن گشته بي جان عباد ، مرد مبارز با بدي ها يـل آزاده ودر كـــار عــقــبــي ابوذرهاي ايران سي بهمن لباس اين شهادت كرده بر تن نهاوند با ابوذر مفتخر بـاد دل مـردان حـق از آن ثمر باد غريب در كار خوبان دلبري كن دل از غير خــدا جانا بري كــن



مطالب مشابه :


زندگینامه شهدای گروه انقلابی ابوذر نهاوند

دبيرستان ابن سينا براي سال اول متوسطه ، ظرفيت پس از اين شاهد حضور ماموران ،همدان (ملایر




نشاني حوزه هاي امتحاني آزمون ورودي دانشگاه علوم اسلامي رضوي

(ابن سينا) يك ، هنرستان فني و حرفه اي سينا بعثت ، بين بعثت 6 و 8 ، دبيرستان شاهد مالك




زندگینامه شهدای گروه انقلابی ابوذر نهاوند

دبيرستان ابن سينا براي سال اول پس از اين شاهد حضور زندان شدند گه همدان ، گاه به تهران




جغرافياي تاريخي شهر همدان

در ميداني به نام بوعلي سينا در شهر همدان شاهد تخريب و دبيرستان ابن سينا




شيميدان هاي نامي اسلام

شاهد-علوم تجربي زيست شناسي همدان. ابن سينا ، رنجي براي كيمياگري و ساختن طلا نكشيد؛ زيرا




اسامي معلمان نمونه كشوري سال 89-88

(معاون دبيرستان شاهد) نمونه استان همدان شامل زهره تربيت‌معلم ابن سينا)




مکانهای توزیع کارت آزمون کنکور 86 در سراسر کشور

دبيرستان ابن سينا مباركه دبيرستان شاهد پسرانه دبيرستان خاتم النبياء همدان(33)




برچسب :