پروای بی پروای من5


اگه بخوام باهاشون برم دانمارک که دیگه فاتحــــــــــــــــــــ ــــــــــــه!!
چون خانواده ی آذین و چند تا از دوستاش اونجان .
واسه همینم هست که داره خودشو می کشه بره دانمارک دیگه !
در اصل پدر من وسیله ی رسیدن آذین خانوم به آمال و آرزوهاشه !
و وقتی که فکر می کنم می بینم که واقعا لیاقت پدر من آدمی مثل آذینه !
وقتی به راحتی قید بچه شو می زنه که دنبال زن تازه از راه رسیدش بره اون سره دنیا ...
حالا فکر کن منم بخوام برم !
همینجا تو خونه ی خودمون ، به زور حریف آذین می شم !
اونجا تو غربت ، قاتی فک و فامیل آذین !
اه اه ! اصن فکرشم آزارم می ده !
به ساعتم نگاه انداختم . یک ربع به سه بود .
یک ساعت بود که غرق در افکار بودم .
حالا خیلی فرصت داشتم تا برم خونه سارا اینا.
چپیدم تو حموم و وان رو پر کردم .
واسه آرامش اعصاب و روان و تخلیه ی انرژی منفی فوق العاده است .
حداقل واسه من که اینجوریه .
خوابیدم تو وان . وای باز قیافه ی بهزاد اومد تو نظرم !!
یادم که می افته حالت تهوع می گیرم به خدا .
نا خودآگاه بهزاد رو با پسری که دو سه ساعت پیش دیدم مقایسه کردم .
وای وای !
اصلا این کجا و اون کجا ؟
نه قیافشون ، نه تیپشون ، نه استیل کلیشون اصلا هیچیشون قابل مقایسه نیست آخه لامصــــــب !
خنده ام گرفت !
آخه من چه می دونم این پسره که امروز دیدم چه جوریه ! شاید مثل بهزاد هرزه باشه شایدم بدتر!!
نه بابا ! اصن بهش نمی یومد !
وااااااااا ...!!
اصن به من چه آخه ؟؟
گیریم این پسره که اسمشم نمی دونم آخره بچه خوشگل و خوش تیپ ! چه ربطی به من داره آخه ؟؟
یه جوری دارم مقایسشون می کنم انگاری اونم اومده خواستگاری ، بعد من تو یه دو راهیه عشقی گیر کردم !!
که کدومو انتخاب کنم و با خودم بلند بلند خندیدم .

«فصل دوم »

با مهارت خاص خودم ماشین رو مقابل در خونه پدری سارا پارک کردم .
یاد آذین افتادم که هر وقت می خواد ماشین رو پارک کنه جونش در می یاد .
منم با بدجنسی بهش می گم : بده من پارک کنم !
اونم با حرص می گه : نمی خواد ، خودم می تونم !
بعد من زوم می کنم و روش و اون بیشتر هل می کنه دست آخرم یا ماشینو می ماله به جدول یا با نیم متر فاصله پارک می کنه .
این وسطم پدر هی سعی می کنه به آذین روحیه بده که تو می تونی !!هه هه هه !
منم دوباره با بدجنسی می گم : ماشین وسط خیابونه سوئیچو بده ببرمش بغل و اون با نفرت نگام می کنه .
اون روز که یه ضرب امتحان شهری گواهیناممو قبول شدم قیافش عین یه دایی ناسور ماده ی در حال انقراض شده بود !
آخه خودش ده ، پونزده باری امتحان داد ، آخرم با بدبختی قبول شد و نمی دونی چه شیرینی داد انگار آپولو هوا کرده !
من دو سال قبل از گرفتن گواهینامه هم ، رانندگی می کردم ااینقدر حرص می خورد که خدا می دونه !
مرتب به پدر می گفت : اگه تصادف کنه ، چون گواهینامه نداره ، جریمه اش سنگینه هاا !
و پدر هم غر می زد بهم ، اما من کار خودمو می کردم .
وقتی هم گواهینامه گرفتم پدر گفت : چه ماشینی می خوای که برات بخرم ؟
دوباره تا من اومدم که دهن باز کنم و بگم : من همین ماشین خودتونو دوست دارم و نیازی نیست ماشین برام بخرین "
آذین دقیقا شبیه لنگه کفش وسط دعوا ، پرید وسط که : مهرداد جان آخه چه خبره ؟؟
2 تا ماشین تو پارکینگ هست مگه می خوایم کلکسیون راه بندازیم ؟
پدر هم که کلن ید طولانی ، در امر زن ذلیی داره گفت : آذین درست می گه ، ما که هر جا می ریم با ماشین آذین می ریم و ماشین من تقریبا واسه توست دیگه !
با اینکه عاشق ماشین شاسی ام و تو این چند وقت هم همش پشت همین مورانو نشستم ولی دلم از این سوخت که چرا پدرم باید اینقدر تحت تاثیر یه آدم باشه ؟
چطور اون روز که آذین گواهینامه گرفت سریع رفتن بنگاه دوستش و یه سوناتای مدل سال به نام خانوم کرد ؟
چرا هر چی که نوبت من می شه ، اخی می شه !؟
والله به خدا ! من که همین ماشین از سرمم زیاده ولی زورم می یاد که پدرم واسه آذین جون اقیانوســــــــــــــــــ ـــــــه آرامه ، به من که می رسه می شه تنگــــــــــــــــــــــ ـه ی هرمــــــــــــــز !!!
حالا بهونشون چی بود واسه ماشین خریدن :
اینکه آذین ، ماشین شاسی دوست نداره !!
دوســـــــــــــــــــت نداره هــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــا !
یه وقت کسی فکر نکنه عرضه نداره یه مسیر 10 متری رو با ماشین شاسی بره هـــــــــــــــــــــآ !
یه بار که شمال بودیم پدرم اینقدر نازشو کشید که بشینه پشت همین مورانو ! خانومم با کلی افه قبول کرد !!
دو قدم رفت ، زرت کوبید به درخت !
حالا ببین چقدر بی عرضه است دیگه !!
پدر هم گفت : فدای سرت ! راننده تا صد بار به اینور ، اونور نکوبه که راننده نمی شه !!!
و من با خودم گفتم : این منطقت تو حلقم ! یعنی من که این همه مدته رانندگی می کنم تا حالا هم به هیچ جاندار و غیر جانداری نکوبیدم راننده نشدم دیگه !! آقا حتما نشدم دیـــــــــــگه !
ای بابا !
ماشین که چیزی نیست ، از اینم صد مرتبه پست تر بود ، کار منو راه می انداخت !
اون که نمی تونم آرومش کنم دلمه که پر از نفرته !!
نفرت تحقیرهای علنی و لبخندهای ژکوند بعد از پیروزی که آذین تحویلم می ده .
دزدگیر رو زدم و به عادت همیشگیم بلند با خودم گفتم : اگه یه روزم به آخر عمرم مونده باشه ، همون روز حالتو می گیرم آذین !
و زنگ منزل سارا اینا رو فشردم.



مطالب مشابه :


دانلود رمان پروای بی پروای من

رمان پروای بی پروای من نویسنده:ebrahimi.fari تعداد صفحات:۲۵۹۴ خلاصه رمان: پروا تک فرزند خانواده که




پروای بی پروای من2

پروای بی پروای من2 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه رمان پروای بی پروای من.




رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|25

بـــاغ رمــــــان - رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|25 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید




پروای بی پروای من4

پروای بی پروای من4 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه رمان پروای بی پروای من.




رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|7

بـــاغ رمــــــان - رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|7 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید




پروای بی پروای من5

پروای بی پروای من5 - رمان+رمان ایرانی+رمان عشقولانه+رمان عاشقانه رمان پروای بی پروای من.




رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|3

بـــاغ رمــــــان - رمـــــان پــروای بــی پــروای مــن|3 - همه مدل رمان را در اینجا بخوانید




برچسب :