شعر پند پیران
«عزیز من مکن پند مرا خوار جوانی، خاطر پیران نگه دار
به پیران سر مکن از من جدایی مده بر باد ملک پادشایی»
[سلمان ساوجی]
ضربالمثل
«پیران سخن ز تجربه گویند، گفتمت هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن»
آنچه جوان در آینه نمیبیند، پیر در خشت خام میبیند.
اگر پیر هستید، اندرز بدهید و اگر جوان هستید اندرزپذیر باشید.
[ضربالمثل چینی]
تو هنگامی پیر شدهای که یادگیری را کنار بگذاری؛ تا زمانیکه به آموختن مشغولی، همچنان جوان و شادابی.
[ضربالمثل ژاپنی]
آوردهاند که ... مداد سفید
«همه مداد رنگیها مشغول بودند؛ جز مداد سفید. هیچکس به او کاری نمیداد. همه میگفتند: تو نمیتوانی کاری انجام دهی. یک شب که مداد رنگیها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد، ماه کشید، مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک و کوچکتر شد. صبح توی جعبه مداد رنگی، جای خالی او با هیچ مدادی پر نشد.
اشک در چشمانش حلقه زد. مدتها بود که احساس بیهودگی میکرد؛ اما با خواندن این مطلب حس میکرد باید مداد سفید جعبه مداد رنگیِ زندگی باشد. به ساعت نگاه کرد. باید از قفس طلایی که فرزندان برایش ساخته بودند بیرون میآمد. باید قفس تنهایی را میشکست. باید ثابت میکرد که تا زنده هست میخواهد زندگی کند. لباس پوشید و به راه افتاد.
وارد مسجد محل شد. برنامههای فرهنگی ـ ورزشی را از نظر گذرانید. تصمیم گرفت عضو کتابخانه شود و در یک گروه ورزشی که پیادهروی و نرمش را صبحهای زود در پارک نزدیک مسجد انجام میدادند، ثبتنام کرد. بعد به یک کلاس خوشنویسی رفت. از جوانی عاشق قلم و دوات بود؛ ولی هرگز مجالی برای محک زدن خود نیافت، میدانست که اینک زمان رسیدن به آرزوهاست.
سپس بهسوی یکی از دفترهای مهندسی ساختمان رفت و خودش را اینگونه معرفی کرد: ـ من ـ هستم، مدت سی سال بهعنوان مهندس نقشهکشی برای فلان ارگان دولتی مشغول به کار بودم، چند ماهی است که بازنشسته شدهام. فکر کردم شاید دفتر مهندسی شما با دیدن کارهای قبلی من، اجازه همکاری در امر نقشهکشی را به من بدهید.
جوان، که او فکر میکرد منشی است و تا آن لحظه ساکت مانده بود، لبخندی بر لب آورد و تمام قد از جا برخاست و دستش را جلو آورد.
ـ سلام آقای مهندس، من مهندس ... هستم، مدیر عامل این شرکت ساختمانی.
نمونههای کار را تحویل گرفت و مشغول بررسی شد. نیم ساعت بعد در دفتر باز شد و دو جوان دیگر وارد شدند. مهندس لبخندی زد و رو به دوستانش گفت: ـ ایشان جناب آقای مهندس ... هستند، از امروز بهعنوان استاد ما و در سِمَت مشاور نقشهکشی ساختمان از حضور و تجربهشان در کارها بهرهمند میشویم ... .
سرش را بالا گرفت. حالا دیگر احساس بیهودگی نمیکرد، او از این پس میتوانست ماه بکشد، مهتاب، ستاره و ... حالا میدانست اگر روزی نباشد، حتماً جای خالیاش در جعبه هزار رنگ زندگی احساس میشود.
«او از امروز سفید بود، سفیدِ سفید»
مطالب مشابه :
شعر- فصل بازنشستگی( از منظومه ی زندگی)
حرف های من - شعر- فصل بازنشستگی( از منظومه ی زندگی) - سروده ها و نوشته ها
شعر بازنشسته سرودۀ حمیدرضا طهماسبی
گل و بلبل - شعر بازنشسته سرودۀ حمیدرضا طهماسبی - اشعار حمیدرضا طهماسبی
بازنشستگی
یکی بود یکی نبود - بازنشستگی - وبلاگ شخصی محسن مردانی خلاصهی کتاب و برگزیدهی شعر
شعر پند پیران
بازنشستگان آئينه تمام نماي شاغلين است - شعر پند پیران - موضوعات مربوط به بازنشستگان و
بازنشستگی
وب گردی و وب نویسی - بازنشستگی برچسبها: پاییز و درخت, بازنشستگی و سفر, شعر,
حکم حقوق بازنشستگی
حکم حقوق بازنشستگی. رادیو و از همه بدتر، سرودن شعر طنز گذشته است و به همین خاطر، فعلا
شاعر بازنشسته
شعر هم آن گونه کالا بعضی ها طوری به طور رسمی از شاعری اعلام بازنشستگی می کنند که آدم
حقوق بازنشستگی
داستانک - حقوق بازنشستگی - بـــزرگترین آرشیـــو داستـــــــــــان ♥ شعر های عاشقانه
بدل و راه های تشخیص آن
شعر و ادبیات و اطلاعات شعر بازنشستگی. زندگی شطرنج دنیا و دل
برچسب :
شعر بازنشستگی