تحلیل جنسیتی ازدواج مجدد
بررسی عوامل و موانع فرهنگی- اجتماعی ازدواج مجدد چكيده : يكي از مهمترين حوزه هاي جامعه شناسي مطالعه خانواده و ازدواج است. ازدواج نهادي است كه از طريق آن مرد و زن با هم پيمان زناشويي مي بندند. اما اين پيوند ممكن است به دلايلي منجر به شكست شود و يا با فوت يكي از زوجين از هم گسيخته گردد. جدايي زن و مرد از يكديگر ، مشكلات زيادي را بر سر راه فرد طلاق گرفته و يا همسر از دست داده قرار مي دهد. چنانچه زندگي زناشويي جديدي آغاز گردد ، تا حدودي شرايط زندگي افراد ياد شده ، تغيير خواهد كرد. اما آمار بیانگر آن است که بخش وسیعی از زنان یاد شده که گاه جوان نیز هستند، تا پایان عمر، تنها می مانند که این امر می تواند تبعات فردی و اجتماعی عمیقی بر جای بگذارد. با توجه به آنکه زنان نیمی از افراد جامعه ی انسانی را تشکیل می دهند و بعنوان مادر و اولین مربی، تربیت نسل را بعهده دارند، توجه به سلامت جسمی، روانی و اجتماعی آنان، موجب سلامت نسل و جامعه خواهد بود. تعداد زنان مجردی که به علت فوت همسر تنها مانده اند، 6 برابربیشتر از مردان و تعداد زنان مطلقه ،2 برابر بیشتر از آنان است. این حقیقت تلخ، به دنبال خود آسیبهای عمیق فردی،اجتماعی،اقتصادی و طیف وسیعی از آثار و تبعات منفی داشته است. در این تحقیق هدفم شناخت ويژگي هاي زنان و مرداني است كه بعد از طلاق و فوت همسر مجددا ازدواج می کنند و يا از ازدواج مجدد احتراز می نمایند. شناخت فراوانی ازدواج مجدد، ابعاد جنسیتی آن، عوامل و موانع اجتماعی – فرهنگی موثر بر آن و چالش ها و چشم اندازهای ازدواج مجدد در این تحقیق مورد توجه بوده است. این تحقیق به روش پیمایشی در حوزه شهری کرج در تابستان 85 انجام گرفته است و در آن ویژگیهای 265 زن و مرد، مورد بررسی واقع شده است. ابزار جمع آوری اطلاعات، بهره گیری از پرسشنامه بسته محقق ساخته، با نحوه اجرای مستقیم بوده است. ضناً از فنون تکمیلی همچون مطالعات کتابخانه ای و اسنادی، استخراج مقالات و تحقیقات صورت گرفته در این زمینه و همچنین فیلمهای ساخته شده در حوزه بررسی های اعتقادی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی ازدواج مجدد، مدد گرفته شده است. تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش در دو سطح توصیفی و استنباطی با استفاده از نرم افزار spss تحت برنامه excel صورت گرفته است. نتایج این تحقیق بیانگر وجود ارتباط معنادار میان عوامل فرهنگی نظیر: سن، تحصیلات، مدت زندگی با همسر اول، تعداد فرزندان ازدواج اول، نحوه زندگی فرزندان ازدواج اول، سن در زمان فوت همسر و طلاق و تعداد سالهای گذشتن از فوت همسر و طلاق، با ازدواج مجدد زنان است. این بررسی نشان می دهد که ازدواج مجدد امری جنسیتی است و عوامل فرهنگی از مهمترین عوامل موثر در تبیین جنسیتی بودن ازدواج مجدد است.همچنین در این بررسی، وجود ارتباط معنادار میان احتراز از ازدواج مجدد و داشتن روابط فرازناشویی نظیر ازدواج موقت و روابط آزاد، مورد تأئید قرار گرفت.این پژوهش بیانگر آن است که نسبت ازدواجهای مجدد مردان مطلق ایرانی به مردان غربی 6 درصد بیشتر و نسبت ازدواجهای مجدد زنان ایرانی نسبت به زنان غربی 25 درصد کمتر است. در بين تمامي نهادها، سازمانها و تاسيسات اجتماعي، خانواده نقش و اهميتي خاص و بسزا دارد. تمامي آنان كه در باب سازمان جامعه انديشيده اند، برخانواده و اهميت حياتي آن براي جامعه تاكيد ورزيده اند (ساروخاني ، 1375: 11 ). مطالعة خانواده و ازدواج يكي از مهمترين حوزه هاي جامعه شناسي است. معمولا در تمام جوامع هركس در زمينه اي خانوادگي پرورش مي يابد ودرهر جامعه اكثريت عظيم بزرگسال متأهل هستند يا بوده اند. ( گيدنز، 1376 : 423 ). نخستين وظيفة آداب و تقاليد اجتماعي كه سازندة قوانين اخلاقي هر اجتماع است،آن است كه روابط ميان دو جنس مرد و زن را بر پايه هاي متين استوار سازد. چه اين روابط پيوسته منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط به شمار مي رود. اساسي ترين عمل تنظيم اين روابط همان ازدواج است ( ويل دورانت ، 1378:47 ). ازدواج عامل پيدايي خانواده است و خانواده از ديدگاهي يك نشان يا نماد اجتماعي شمرده مي شود و برآيند يا انعكاسي از كل جامعه است ( ساروخاني،1375 : 134 ). پديده اي مطلق و فارغ از بستر زمان ومكان نيست. در هر زمان و در هر جامعه چهره اي خاص دارد و با جامعه نيز دگرگون مي شود (ساروخاني، 1375: 22 ). ازدواج يك نماد اجتماعي است، زيرا با توجه به ساخت جامعه شكل مي گيرد و در خود بيماريها، نابسامانيها و به طوركلي ويژگيهاي كل جامعه را منعكس ميكند(ساروخاني، 1375 : 74 ). نهاد اجتماعي بسيار فراگيري است با وجود اين مانند ساير جنبه هاي زندگي اجتماعي تفاوتهاي زيادي درالگوي خانواده و ازدواج درميان فرهنگهاي گوناگون وجود دارد.( گيدنز، 1376: 424). آلن ژيرار مي گويد: در بين تمام مراسم، آداب و حوادث اساسي حيات انساني، ازدواج از اهميت بسزا برخوردار است. هم از نظرگاه فرد، هم از ديدگاه زيستي و هم از منظر اجتماعي. هيچ نهادي نيست كه همانند آن جهاني و از نظر غايت ثابت و پايدار باشد. از اين رو هيچ نهادي همانند آن تحت تاثير دگرگونيهاي اجتماعي قرار نميگيرد.( ساروخاني، 1375 : 11). ازدواج عملي است كه پيوندبين دو جنس مخالف را بر پاية روابط پاياي جنسي، موجب مي شود( ساروخاني ، 1375 : 23 ). و يا اتحاد يك جفت زن و مرد، براي بهبود و پيشرفت نسل آينده ( ويل دورانت ، 1378 : 47 ). ازدواج عرف يا نهادي است كه از آن طريق و براساس آن مرد و زن براي شركت دايم در زندگي به هم مي پيوندند. ازدواج خود مبناي خانواده است و تحت شرايط آن ، مرد و زن در اجتماع به طور قانوني مي توانند فرزند يا فرزنداني داشته باشند ( شيخي، 1368 : 107 ) ازدواج علاوه برآنكه برطرفكنندة نيازهاي مربوط به توليدمثل،تجديدنسلو… مي باشد، بسياري از نيازهاي ثانويه، عاطفي، فرهنگي و اقتصادي را نيز برطرف مي كند. ( شيخي، 1371 : 161 ). ازدواج ارتباطي را مي رساند كه در مقايسه با ديگر ارتباطات انساني هر يك بعدي از ابعاد حيات را مي پوشانند و حال آنكه زوجيت داراي ابعاد زيستي، اقتصادي، عاطفي و نيز رواني و اجتماعي است. ( ساروخاني، 1375 : 24 ) در انگاره هاي جمعيت شناسي مربوط به ادوار گذشته، ياخته هاي زناشويي به مراتب بيش از زمان حاضر بواسطة مرگ افراد متلاشي مي شدند و ازدواج مجدد كاملاً رواج داشت. اگر يكي از زوجين مي مرد، همسر بازمانده سريعاً به ازدواج مجدد دست مي زد، زيرا چنين اقدامي براي حفظ موجوديت خانوار، ضروري بود ( سگالن، 1370 : 43 ). امروزه كه به مسالة فرزندان ،پس از جدايي زن و شوهر مي انديشيم،مي توانيم به اين موضوع نيز بپردازيم كه مرگ يكي از والدين و ازدواج مجدد بازمانده چه تاثيري بر ذهن كودكان باقي ميگذاشت. ( سگالن ، 1370 : 43 ) گسيختگي زناشويي تقريباً هميشه از لحاظ عاطفي دردناك است و ممكن است دشواريهاي مالي براي يك يا هر دو طرف ايجاد كند ( گيدنز، 1376 : 439 ) ميليونها زن و مرد روزگار ما به محض آنكه بتوانند به سختي، خود را از لابلاي ويرانه هاي زندگي زناشويي شان بيرون بكشند، گرفتار رنج و درد شديد مي شوند و خود را به خاطر اين شكست ملامت مي كنند و بارديگر به غلط، تقصير و گناه اين شكست را به گردن خود مي اندازند. اگر تنها پاي اقليت كوچكي در ميان بود، شايد اين پاشيدگي بازتابي از شكستهاي فردي مي بود. اما وقتي كه طلاق، جدايي و ديگر انواع مصائب خانوادگي به يكباره ميليونها خانواده را در بسياري از كشورها در كام خود مي كشد، بسيار نامعقول است اگر صرفاً عوامل فردي را علت آن بدانيم. ( تافلر، 1374 : 288 ) پس از جنگ جهاني دوم، بحران شديدي كه در اثر نابودي ميليونها مرد در اروپا و بخصوص آلمان و اتريش و لهستان پديد آمد و موج فساد و انحطاط و بيماريهاي رواني و پريشاني بسياري كه زنان بي شوهر و اطفال بي پدر را رنج مي داد،همه مسائلي بسيار جدي بود كه در روح و اخلاق جامعة اروپايي آثار عميق و انحرافي شديدي بجا گذاشت(شريعتي، 1374 : 49 ). در سال 1958 ، جبهة آزاديبخش ملي الجزاير، به همة اعضاي خود توصيه كرد كه مجاهدان به خانواده هاي برادران شهيدشان بينديشند و با زناني كه همسرانشان را از دست داده اند ازدواج كنند تا شهادت ماية پريشاني اطفال و بدبختي زنان نگردد و خانواده يك شهيد به دامن فقر و فساد نيفتد.(شريعتي ، 1374 : 49 ) هرچند مرگ و طلاق به خودي خود واقعه اي يگانه و بي همتاست ولي كساني كه از نتايج آن در رنجند، تجربيات مشترك بسياري دارند.( گود ، 1352 : 265عليرغم تَساهُل اسلام در امر ازدواج و بي مانع بودن ازدواج مجدد مردان و زنان مجرد در اثر طلاق و فوت همسر كه نمونه هاي آن در تاريخ صدر اسلام بي شمار است،ازدواج مجدد در طول تاريخ با موانع اجتماعي بسياري همراهگشته است. به خصوص در مورد زنان مجرد مطلقه و بيوه، اين موانع بيش از مردان است. تا آنجا كه سالنامة آماري سال 82،تعداد زنان مجرد در اثر طلاق را دو برابر مردان گزارش مي كند و همين آمار براي زنان مجرد در اثر فوت همسر، 6 برابر مردان ذكرشده است. اين واقعيت تلخ بيانگر آن است كه زنان بعد از طلاق و فوت همسر،كمتر مبادرت به ازدواج مجدد مي كنند واين امر را بايد در طيفي وسيع از موانع اجتماعي بخصوص موانع حقوقي جستجو كرد. وجود مشكلات و موانع بر سر راه ازدواج مجدد زنان و بالعكس،تسهيل اين امر براي مردان، سبب شده است كه در بسياري از آثار مكتوب و نمايشي ادبيات كشورمان،بدان پرداخته شود. مساله ازدواج مجدد درطرحهاي پژوهشي پژوهشگران مورد توجه خاص قرار نگرفته است و مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران تنها يك طرح پژوهشي خاص در اين موضوع را معرفي ميكندكه درشهر شيرازانجامگرفته است و طرحهایی نیز در خصوص اختلالات رفتاری، ناسازگاری اجتماعی، عملکرد تحصیل و ویژگی های رفتاری کودکانی است که در خانواده های تک والد (زنان یا مردان بی همسر در اثر فوت یا طلاق) و ازدواج مجدد صورت گرفته است. این بررسی ما را در جهت شناخت عوامل و موانع اجتماعی- فرهنگی ازدواج مجدد یاری می رساند. مسأله تحقيق: جدايي زن و مرد در قالب طلاق يا فوت مي تواند مشكلات زيادي را براي فرد همسر از دست داده يا طلاق گرفته بوجود آورد. تنهايي، محروميت از زندگي خانوادگي، نبود سرپرست، رنج نگهداري از فرزندان، مشكلات مالي و اجتماعي، آسيبهاي روحي و رواني، هر يك مي تواند عاملي در جهت اقدام بخشي از اينگونه افراد به ازدواج مجدد باشد. اما بخشي ديگر از اين افراد ممكن است پس از تجربه ي طلاق يا فوت به علت وجود موانع فرهنگي – اجتماعي، تنهايي را به وصلت دوباره ترجيح دهند. اين امر بخصوص براي زنان ايراني كه با مشكلات عميق فرهنگي در حوزه ي ازدواج مجدد مواجهند، جدي تر است. اقربا، دوستان، همسايگان و بطور كلي وجدان جمع، مانع تحقق ازدواج مجدد از جانب زنان است. نتيجه ي آن اين است كه زناني احتمالاً جوان تا پايان زندگي، بدون همسر باقي خواهند ماند و اين امر تبعات فردي، اجتماعي و فرهنگي عميقي بر جاي مي گذارد كه در اين تحقيق بدان توجه شده است. شناخت مشكلات، عوامل و موانع فرهنگي، اجتماعي مؤثر بر اقدام و احتراز از ازدواج مجدد توسط زنان و مردان و بخصوص زنان طلاق گرفته و همسر از دست داده، موضوع اين مطالعه است. در اين بررسي به تفاوت هاي جنسيتي ازدواج مجدد و ويژگي هاي اينگونه زنان و مردان پرداخته است. همانطور كه در مبحث حقوقي ازدواج مجدد گذشت، ازدواج مجدد مرد در قانون مدني ايران هيچگونه منعي ندارد. اما زنان ايراني علاوه بر موانع حقوقي با موانع فرهنگي – اجتماعي عمده اي در حوزه ي ازدواج مجدد مواجهند. اين موانع موجب جنسيتي شدن ازدواج مجدد و تحقق فرصت هاي كمتر زنان نسبت به مردان در امر ازدواج مجدد شده است. زنان نيمي از افراد جامعه ي انساني را تشكيل مي دهند. آنان به عنوان مادر و مربي، تربيت نسل را بعهده دارند. سلامت جامعه در گرو سلامت جسمي، رواني و اجتماعي زنان است. اگر اين سلامتي آسيب ببيند، جامعه با خطر و آسيب جدي مواجه خواهد بود. با توجه به نرخ 6 برابري زنان مجرد بر اثر فوت نسبت به مردان و نرخ 2 برابري زنان مجرد بر اثر طلاق نسبت به مردان، حقيقت تلخ تنهايي جمعيت كثيري از زنان نمايان مي گردد، كه اين تنهايي د ر كنار خود، آسيب هاي روحي، رواني، عاطفي و اقتصادي را بهمراه دارد. اگر مشكلات اجتماعي منبعث از فرهنگ جامعه را نيز به مشكلات فوق اضافه نمائيم، خواهيم ديد كه زنان مجرد در اثر طلاق و فوت چه فشار مضاعفي را تحمل مي نمايند و در صورتي كه نگهداري و حضانت از فرزندان نيز بر عهده ي اينگونه زنان باشد، علاوه بر مشكلات مالي، با طيف وسيعي از آثار و تبعاتِ تجردِ ناشي از فوت و طلاق مواجه خواهيم بود. «تحقيقات بسيار زياد سالهاي اخير در مورد خانواده هاي تك والد، به ويژه مادران مجرد و خانواده هاي طلاق، نشان مي دهد كه اثرات اين پديده مي تواند بسيار پايدار باشد.» (روزنامه ي همشهري، سه شنبه 18 اسفند 1383) فرزندان اين گونه خانواده ها، «دو برابر بيشتر مبتلا به بيماري هاي روحي و رواني هستند. آنها همچنين در مورد احتمال خودكشي و بيماري هاي مربوط به مشروبات الكلي، دو برابر بيشتر در معرض خطر هستند. خطر ابتلاء به استفاده از مواد مخدر در بين دختران، سه برابر پسران در اين خانواده هاست. پسران نسبت به دختران بيشتر در معرض مشكلات روحي – رواني وسايل مربوط به مواد مخدر هستند. همچنين به دلايل مختلف، مرگ و مير در ايشان بيشتر است.» (همان منبع) «افت تحصيلي، اخراج از مدرسه، بزهكاري كودكانه، مصرف مواد مخدر، ارتكاب به جرايم بزرگسالان، تمايل به نقض قواعد و قالب هاي اجتماعي، در كودكاني كه فقط با مادر زندگي مي كنند، بيشتر است و اين كودكان، بيشتر در معرض ناهنجاري هاي احساسي و افسردگي هستند.» (همان) ملاحظه مي شود كه مشكلات بعد از فوت و طلاق تنها به فرد طلاق گرفته و همسر از دست داده، محدود نمي شود و فرزندان آنها را نيز در بر مي گيرد و طيف وسيعي از جامعه و نظام اجتماعي كل را تحت تأثير خود قرار مي دهد. «پژوهشگران معتقدند كه زيان فقدان مرد در خانواده هايي كه زن سرپرست آن است، تنها از دست دادن درآمد مرد نيست، مرداني كه همسرشان را طلاق داده اند، از تأمين معاش فرزندان خود دست مي كشند و مادران را وا مي دارند تا تمام بار مالي خانواده، اعم از خود و فرزندان را بر عهده گيرند. در نتيجه فشار اقتصادي باعث مي شود كه اين مادران فرصت كمتري براي مراقبت از كودكان خود داشته باشند.» (همان) «فشارهاي ديرينه ي ناشي از فقر، به همراه حجم بالاي وظايفي كه مدام اضافه مي شود، موجب آسيب پذيري و استرس در زندگي جديد مي گردد و مادران مجرد، غالباً سيكلي از نااميدي و يأس را براي خود و فرزندانشان تجربه مي كنند.» (همان) اكثر زنان بي همسر بر ا ثر طلاق يا فوت براي رفع مشكلات مالي خود و كسب درآمد كافي، مجبور به انتخاب مشاغلي هستند كه مستلزم صرف وقت به مدت طولاني و يا صرف ساعات غير معمول براي كار است. اين شرايط به معناي كمتر بهره مند شدن اينگونه زنان از تجربيات و آموزش هاي تربيتي است كه تأثير مستقيم بر تربيت نسل دارد. «مادراني كه به تازگي بيوه مي شوند، ضمن اين كه براي فقدان شريك و يار زندگي خود بسيار غمگين هستند، مجبورند وظايف و مسئوليت هاي خانه داري را نيز انجام دهند. اين تعديل و تنظيم وظايف، ممكن است ماهها يا سالها طول بكشد تا اين كه آنان بتوانند از عهده ي مشكلات اقتصادي برآيند.» (همان) «مادران مجرد .... همچنين مشكلاتي را در تحمل فشارهاي احساسي از قبيل شرمندگي و تنهايي دارند. بعضي از آنان حضور فرزند را مانع يافتن همسر مناسب مي دانند.» (همان) نه تنها حضور فرزند كه وجدان جمع نيز مانع از تحقق ازدواج مجدد از جانب زنان است. نگرش اجتماعي نسبت به ازدواج مجدد زنان منفي است و اين امر موجب تنها ماندن زنان پس از حادثه ي فوت و جدايي است كه بهمراه خود مشكلات عديده اي را فراهم مي آورد. شناخت عوامل و موانع اجمتماعي- فرهنگی ازدواج مجدد، گامي است در جهت تسهيل ازدواج مجدد براي زنان از طريق فرهنگ سازي و بهره مند ساختن زنان از زندگي شاد و توأم با سلامت جسمي، رواني و اجتماعي. مشكلاتي چون تنهايي، به دوش كشيدن بار مالي خانواده، سركوب نياز عاطفي، پرهيز از حضور اجتماعي، تحمل حرفها و نگاه هاي آزارنده ي مردم، افسردگي، يأس و نااميدي و حسرت، زنان و مادران مجرد را قرباني سنت هاي سخت اجتماعي و قوانين حقوقي برخاسته از فرهنگ اين جامعه نموده است و رهايي زنان از اين امر، تلاش عميق، آگاهانه و تؤام با شناخت را مطالبه مي كند و اين بررسي گامي است در راستاي اين تلاش.
اهداف تحقيق: - هدف كلي اين پژوهش، شناخت ازدواج مجدد و بررسي عوامل و موانع فرهنگي- اجتماعي مؤثر بر آن مي باشد. - اهداف خاص اين پژوهش عبارتند از: 1- شناخت فراواني ازدواج مجدد در ايران امروز. 2- شناخت موانع اجتماعي- فرهنگي مؤثر بر ازدواج مجدد. 3- شناخت چالش ها و چشم اندازهاي ازدواج مجدد. 4- شناخت ابعاد جنسيتي ازدواج مجدد. پيشینه تحقيق: در خصوص ازدواج مجدد ، تنها يك طرح پژوهشي بصورت خاص انجام گرفته است كه مجري آن مركز جمعيت شناسي دانشگاه شيراز بوده است. در اين مطالعه ، تعدا 946/17 خانوار شيرازي مورد بررسي قرار گرفته اند كه از اين تعداد ، 986 ازدواج مجدد پس از طلاق و 702 ازدواج مجدد بعد از فوت به ثبت رسيده است. بر اساس تحقيق فوق، 4% درصد از افراد بعد از فوت همسر ازدواج مجدد كرده اند و اين رقم براي كساني كه بعد از طلاق ازدواج مجدد كرده اند ، 5% درصد است. از تعداد 986 نفري كه بعد از طلاق مبادرت به ازدواج مجدد كرده اند ، تعداد، 660 نفر را مردان و 326 نفر را زنان تشكيل مي دهند كه به ترتيب 7% درصد كل نمونه را مردان و 4% درصد آن را زنان در بر مي گيرند. همچنين از تعداد 702 نفري كه بعد از فوت همسر اقدام به ازدواج مجدد نموده اند، تعدا 461 نفر را مردان و 241 نفر را زنان تشكيل مي دهند. يعني 5% درصد نمونه متعلق به مردان و 3% درصد آن متعلق به زنان است. اين پژوهش تعداد مردان بي همسر بر اثر فوت را 438 نفر و تعداد زنان مشابه را 3505 نفر گزارش نموده است كه به ترتيب 5% درصد مردان و 4% درصد زنان را در بر مي گيرد. اين رقم براي مردان بي همسر در اثر طلاق 83 نفر و براي زنان مشابه 327 نفر است كه به ترتيب 1% درصد را مردان و 4% درصد را زنان شامل مي شوند.در اين تحقيق تنها به تفاوتهاي جنسيتي زنان و مرداني پرداخته شده است كه ازدواج مجدد نموده اند و زنان و مردان بي همسر بر اثر فوت و طلاق ، مورد مطالعه قرار نگرفته اند. بر اساس پژوهش فوق ، مقايسه زنان و مرداني كه بعد از فوت همسر ، مجدداً ازدواج كرده اند ، با استفاده از آزمون T نشان داد که در تمامی متغیرهای مورد بررسی به جز تحصیلات، تفاوت معناداری بین زنان و مردان مشاهده می شود. در مقایسه زنان و مردانی که بعد از طلاق، ازدواج مجدد کرده اند، در تمامي متغير ها، به جز مدت زندگي با همسر اول ، تعداد فرزندان ازدواج اول و اختلاف سن ، تفاوت معنا داري با يكديگر دارند. « بررسي فوق نشان مي دهد كه 89 درصد از مرداني كه ازدواج اول آن ها منجر به طلاق شده است ، مبادرت به ازدواج مجدد نموده اند. در صورتي كه حدود 50% از زنان مطلقه ، امكان ازدواج برايشان وجود داشته است . 3/51 درصد از مردان با فوت همسر مجدداً ازدواج كرده اند. اما تنها 4/6 درصد زنان بيوه تن به ازدواج داده اند.(رجبي، سال ندارد: ص 62 ) فرضيه هاي پژوهش فوق را موارد زير تشكيل مي دهد: مردان بيشتر از زنان با افراد مجرد ازدواج مي كنند. تعداد فرزندان زندگي قبلي بر رضايت از زندگي فعلي تاثير دارد. نارضايتي زنان در ازدواج مجدد بيشتر از مردان است. رابطه خوب فرزندان همسر قبلي با جانشين پدر يا مادر ، بر رضايت از زندگي فر د ازدواج كرده تاثير دارد. 5- طولاني بودن مدت زندگي با همسر اول، بر رضايت از زندگي با همسر دوم تاثير دارد.» (رجبي، سال ندارد: ص 4) از بين فرضيه هاي مذكور ، تنها موارد يك ، سه ، و چهار مورد تائيد قرار گرفته است. غير از پژوهش فوق كه به طور خاص به مسأله ازدواج پرداخته است ، چند تحقيق نيز اختصاص به ويژگي هاي رفتاري كودكان و نوجواناني دارد كه والدين آنها ازدواج مجدد كرده اند و يا آن كه پس از طلاق يا فوت همسر ، مبادرت به ازدواج نكرده اند. در ذيل به اختصار به آنها مي پردازيم: 1-بررسي اختلافات رفتاري در كودكان پيش دبستاني تك والدي و مقايسه آن با كودكاني كه با هر دو والد زندگي مي كنند. اين پژوهش توسط آقاي حسن پاشا شريفي انجام گرفته است و طي آن 151 كودك 3 تا 6 ساله در مهد كودكهاي تهران مورد بررسي قرار گرفته اند كه پس از جمع آوري داده ها و با استفاده از آزمون مجذور کای نتايج زير حاصل شده است: الف-رفتارهاي ایذایی و اختلالهاي هيجاني –رفتاري در كودكان تك والدي بيش از كودكان دو والدي است. اما از نظر انواع ديگر اختلالهاي رفتاري مورد مطالعه اين پژوهش بين دو گروه ، تفاوت معني دار مشاهده نشد. ب-تاثير خانواده تك والدي بر اختلالهاي رفتاري پسران در همه موارد بيش از اثر متغير بر دختران بوده است.ج-محروميت از پدر و مادر در اختلالهاي رفتاري و هيجاني مورد مطالعه اين پژوهش تاثير يكسان داشته است. 2- بررسي ميزان ناسازگاري اجتماعي و عملكرد تحصيلي دانش آموزان شاهدي كه مادرانشان ازدواج مجدد نموده اند و مقايسه آنها با دانش آموزان شاهدي كه مادرانشان ازدواج ننموده اند ، در مقطع ابتدايي شهر مشهد. اين مطالعه توسط آقاي مهدي اژدري در سال 1373 انجام گرفته است.در اين پژوهش ، 300 دانش آموز از 18 مدرسه شاهد دخترانه و پسرانه مورد بررسي قرار گرفتند كه در نتيجه تفاوت معناداري چه از نظر عملكرد تحصيلي و چه از نظر ناسازگاري اجتماعي بين آزمودنيهاي سه گروه (يعني دانش آموزان غير شاهد ، دانش آموزان شاهدي كه مادرانشان ازدواج مجدد كرده اند و دانش آموزاني كه مادرانشان ازدواج مجدد نكرده اند) مشاهده شده ولي ميان دخترها و پسرها از نظر اين دو متغير، تفاوتي وجود نداشت. 3- بررسي و مقايسه ويژگي هاي رفتاري نوجوانان شاهد در خانواده هاي تك والدي و ازدواج مجدد در سطح شهرستان قروه. اين پژوهش توسط خانم زهرا نظري انجام گرفته است. طي اين مطالعه 140 دختر و پسر نوجوان 12 تا 17 ساله مورد بررسي قرار گرفته اند كه نتايج نشان مي دهد بين هيچكدام از گروهها اختلاف معناداري وجود ندارد و در رفتار ، عواطف و احساسات آنها تفاوت قابل ملاحظه اي ديده نشده است. بين گروههايي كه مادرانشان ازدواج مجدد كرده اند و آنهايي كه ازدواج نكرده اند و افراد عادي از نظرآماري تفاوت معناداري وجود نداشت.
روش تحقيق: اين پژوهش از طريق روش پيمايشي به انجام رسيد ، ابزار جمع آوري اطلاعات بهره گيري از پرسشنامه بسته محقق ساخته ، بانحوه اجراي مستقيم بوده ضمناً از فنون تكميلي همچون مطالعات كتابخانه اي و اسنادي و استخراج مقالات و تحقيقات صورت گرفته و فيلمهاي ساخته شده در حوزه بررسي هاي اعتقادي، حقوقي ، فرهنگي و اجتماعي ازدواج مجدد... و بررسي آماري مدد گرفته شده است . تجزيه و تحليل داده هاي اين بررسي در دو سطح توصيفي و استنباطي با استفاده از نرم افزار Spss تحت برنامه Excel صورت گرفته است . درسطح توصيفي با استفاده از مشخصه هاي آماري نظير جداول توزيع فراواني ، ميانگين و انحراف معيار به تجزيه و تحليل داده ها پرداخته و در سطح استنباطي از آزمون X2 بهره گرفته شده است . قلمرو موضوعي تحت پوشش اين بررسي عبارت است از زندگي قبلي و فعلي زنان و مردان بي همسر بر اثر طلاق و فوت و زنان و مرداني که ازدواج مجدد كرده اند . همچنين تاثير عوامل مختلف بر احتراز يا اقدام آنها نسبت به ازدواج مجدد ، رضايت فردي ، ارتباطات فرا زناشوئي و.... اين بررسي كه اطلاعات آن در تابستان 85 در محدوده مكاني شهر كرج جمع آوري شده است با هدف شناخت تفاوتهاي جنسيتي ازدواج مجدد و عوامل فرهنگي ، اجتماعي موثر برآن انجام گرفته است و متغييرهاي سن ، تحصيلات ، اشتغال ، منزلت شغلي ، ميزان در آمد ، تعداد ازدواجها ،سن ازدواج اول ، مدت زندگي با همسر اول ، تعداد فرزندان ازدواج اول ، نحوه زندگي فرزندان ازدواج اول ، اختلاف سني با همسر فعلي ، علت اقدام به ازدواج مجدد ، علت خود داري از ازدواج مجدد ، رضايت از زندگي فعلي تاثير زندگي قبلي بر فعلي و تجربه روابط فرازناشوئي در آن لحاظ شده است . در اين مطالعه، 300 پرسشنامه توزیع شد. با توجه به اینکه اطلاعات مورد مطالبه، به حوزه شخصی افراد مربوط می شد، پرسشنامه ها در پاکتهای در بسته توزیع و دریافت گردید. همچنین برای دسترسی آسان به سوالات، در صفحات یکرو و در سه برگ، سوالات تعبیه گردید. 265 پرسشنامه از مجموع پرسشنامه های توزیع شده جمع آوری گردید که 190 زن و مرد بي همسر بر اثر طلاق و فوت و 75 ازدواج مجدد را در بر می گرفت. ابزار جمع آوري اطلاعات ، پرسشنامه محقق ساخته 26 سوالي بود كه 25 سئوال بسته و يك سئوال باز در آن منظور شده بود. جامعه آماري: جامعه آماري اين پژوهش را زنان و مرداني تشكيل مي دهند كه حداقل يكبار طلاق و جدايي از همسر و فوت همسر را تجربه نموده اند . يعني هم زنان و مرداني كه بر اثر طلاق و فوت همسر مجرد هستند وهم آنها كه پس از طلاق و فوت همسر ازدواج مجدد نمودهاند . محدودیت سنی برای زنان و مردان یاد شده، مدنظر نبوده است. اما در جامعه آماری، زنان و مردانی مدنظر بوده اند که یکسال و بیشتر از تجرد آنها در اثر طلاق و فوت همسر می گذرد. در نتیجه زنان و مردان مجردی که کمتر از یکسال از حادثه طلاق و فوت همسرشان می گذشته است، در این بررسی لحاظ نشده اند. اما کسانی که کمتر از یکسال پس از حادثه فوت و طلاق ازدواج مجدد نموده اند، در جامعه آماری این پژوهش، مدنظر قرار گرفته اند. حوزه آماري اين تحقيق را تنها ساكنين شهر كرج در بر مي گيرند و ساکنین نقاط روستایی لحاظ نشده اند. اطلاعات، مأخوذ از نتایج تفصیلی سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1375 می باشد که توسط مرکز آمار ایران در سال 1376 انتشار یافته است، نشان می دهد که در آبان ماه 1375، جمعیت شهرستان 172/161/1 نفر بوده است که از این تعداد، 42/84 درصد در نقاط شهری سکونت داشته اند. تعداد مردها در نقاط شهری 628/502 نفر و تعداد زنان نیز 600/477 نفر بوده است. 94/0 درصد مردان را، افراد بی همسر بر اثر فوت و 39/0 درصد را مردان بی همسر بر اثر طلاق تشکیل می دادند. همچنین 14/6 درصد را زنان بی همسر بر اثر فوت و 72/0 درصد را زنان بی همسر بر اثر طلاق در بر می گرفتند. مقایسه آمار فوق، نرخ 6 برابری زنان مجرد بر اثر فوت و نرخ 2 برابری (حدوداً) زنان مجرد بر اثر طلاق را نسبت به مردان نشان می دهد. این امر، بیانگر آن است که در این شهر، همان نسبت حاکم بر جمعیت کل کشور، در خصوص اینگونه مردان و زنان نیز صادق است و زنان بیشتر از مردان پس از فوت همسر و طلاق، تنها می مانند.
روش نمونه گيري : ابتدا با مراجعه به سالنامه آماري 82، درصد جامعه اماري به تفكيك زنان و مردان بي همسر بر اثر طلاق و فوت استخراج گرديد و تعداد آن به نسبت كل جمعيت كرج محاسبه و مشخص شد . سپس بر اساس فرمول كوكران تعداد نمونه احتساب گرديد . اما از آنجا كه تعداد زنان و مرداني كه اقدام به ازدواج مجدد نموده اند در هيچ گزارش آماري ثبت و اعلام نشده بود ، به تخمين ،تعدادي از نمونه آماري به اينگونه زنان و مردان اختصاص داده شد و لذا دو گروه به شرح ذيل در نمونه آماري لحاظ گردید : الف- مردان و زنان بی همسر بر اثر طلاق و فوت ب- مردان و زنانی که پس از طلاق و فوت همسر اقدام به ازدواج مجدد نموده اند. دو گروه فوق، هر کدام به 4 گروه به شرح ذیل تقسیم می شود که در این بررسی مورد توجه بوده اند: مردان بی همسر بر اثر فوت. زنان بی همسر بر اثر فوت. مردان بی همسر بر اثر طلاق. زنان بی همسر بر اثر طلاق. مردانی که پس از فوت ازدواج مجدد نموده اند. زنانی که پس از فوت ازدواج مجدد نموده اند. مردانی که پس از طلاق ازدواج مجدد نموده اند. زنانی که پس از طلاق ازدواج مجدد نموده اند. به جهت خاص بودن نمونه و عدم دسترسي آسان به آن ، جمع آوري نمونه بصورت تصادفي و با مراجعه حضوري به منازل ، ادارت ، مراكز آمورشي و تجاري انجام گرفت .
فرضیه های تحقیق: ازدواج مجدد امری جنسیتی است. زنان فرصت های کمتری نسبت به مردان دارند. عوامل فرهنگی مهمترین عوامل موثر بر تبیین جنسیتی بودن ازدواج مجدد است. ازدواج مجدد در ایران امروز نسبت به کشورهای غربی کمتر است. وجود ارتباطات فرا زناشوئی متداول نظیر ازدواج موقت یا هرارتباط دیگر، مانع ازدواج مجدد است.
چارچوب نظري تحقیق: مطالعه و بررسي ازدواج مجدد جز در بستر فرهنگ و اجتماع ميسر نمي باشد، براي شناخت عوامل و موانع فرهنگي – اجتماعي ازدواج مجدد بايد به ساختار اجتماعي هر جامعه كه متأثر از فرهنگ آن جامعه است ، توجه نمود. در پشتيباني فرضيه فوق از اصل اولويت كل نسبت به جزء آگوست كنت ، دومين قاعده دوركيم در جامعه شناسي اثباتي ، تئوري وجدان جمعي دوركيم ، نظريه برخورد در اماتيك فرهنگ و طبيعت كلودلوي اشتروس و نظريه كنش متقابل اجتماعي پارسنز استفاده شده است. 1-پژوهش در ازدواج مجدد ، بايد در بستر جامعه و در ارتباط با ساير عوامل اجتماعي كه متاثر از فرهنگ جامعه مي باشند، صورت گيرد. بر حسب نظر كنت كه از جامعه شناسان اثبات گراست، «ممكن نيست كه پديده اجتماعي خاص جز در متن اجتماع كليتري كه به آن تعلق دارد، درك و تبيين شود. چنانچه در زيست شناسي نيز تبيين يك اندام و كاركردهاي آن ، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با كل ، امكان پذير نيست» (توسلي ،1384: 59) لذاست كه بايد عوامل اجتماعي و فرهنگي كه تشكيل دهنده هر جامعه اي هستند ،در مطالعه پديده هاي اجتماعي از جمله ازدواج مجدد در نظر گرفته شوند. معمولا تصمیمات فرد ، حتي در حوزه هاي خصوصي و شخصي زندگي اش متاثر از نگرش جماعتي است كه، در میان آنها زندگی می کند. دیدگاه منفی و آزاردهنده افراد جامعه نسبت به فرد طلاق گرفته می تواند عامل سوق دهنده وي به ازدواج دوباره باشد. همچنين نگرش منفي جامعه نسبت به فردي كه به ازدواج مجدد روي مي آورد ، مي تواند عامل خودداري وي از وصلت مجدد ، عليرغم ميل باطني اش باشد. به خصوص زنان كه ازدواج دوباره آنها به ويژه اگر داراي فرزنداني نيز باشند ، به تنوع طلبي و هوسبازي تعبير مي گردد. شايد بتوان اين تاثير پذيري از نگرش جامعه را بر اساس تئوري وجدان جمعی دوركيم توجيه نمود. «وي معتقد است كه بخش عمده حالات وجداني ما از طبيعت روان شناسي انسان به طور كلي مشتق نمي شود. بلكه نتيجه طرز برخورد افرادي است كه بهم پيوسته اند و يكديگر را تحت تاثير قرار مي دهند و بر حسب تعداد و دوري و نزديكي از يكديگر ، اين اثر متقابل ، كم و زياد مي گردد. از آنجا كه اين وجدان جمعي حاصل زندگي گروهي است ، تنها ماهيت گروه مي تواند آن را توجيه كند. بنابراين به نظر وي حجم و تراكم گروه نيز در چگونگي ظهور وجدان جمعي مؤثر است»(توسلي ،1384 :66) « براساس تئوري وجدان جمعي دوركيم ،وجدان جمعي عاملي است كه ماهيت خاص واقعيت اجتماعي را ، آشكار و تبديل آن را به هرگونه واقعيت ديگر نا ممكن مي سازد. دوركيم حتي به وجدان ، جنبه اي غير مادي و معنوي بخشيده و آن را نوعي وجود متعالي مي دانست.» (توسلي ،1384: 65). بنابراين ، نگرش و ديدگاه جامعه مي تواند در تصميمات شخص براي احتراز از ازدواج مجدد يا اقدام به آن موثر باشد و مي تواند تمايلات شخص را تحت الشعاع خويش قرار مي دهد. 3- در جوامع غربي ، طلاق و جدايي و تشكيل مجدد زندگي زناشويي امري طبيعي و عادي تلقي مي گردد. درصدر اسلام نيز ، ازدواج مجدد فرد همسر از دست داده يا طلاق گرفته امري عادي انگاشته مي شد. چنانچه اگر زني همسرش را از دست مي داد، پس از سپري شدن ايام عده به ازدواج مردي ديگر درمي آمد و مردان نيز هيچگاه از وجود زن بي بهره نبودند. گذشت زمان و تطور جوامع مسلمان ، فرهنگ ازدواج مجدد را نيز دچار دگرگوني كرده است ، به گونه اي كه هم اكنون در كشور مسلمان ايران ،ازدواج مجدد بر خلاف صدر اسلام از عموميت برخوردار نیست و تلقی مردم از ازدواج مجدد همانند صدر اسلام نمی باشد. دورکیم معتقد است که: «در هر جامعه موقعی که امری عمومیت كامل يافت، نسبت به آن جامعه صورت طبيعي دارد، در صورتي كه ممكن است همان امر در جامعه ديگر چندان شايع و مورد قبول نبوده ، صورت غير طبيعي يا مرضي داشته باشد. همچنين وقتي امري به مقدار كمي در جامعه شيوع پيدا كرده ، از نسبت معيني تجاوز نكند، براي آن جامعه طبيعي محسوب مي شود. (البته منظور آن نيست كه آن امر براي آن جامعه خوب يا بد است بلكه وجودش در آن جامعه طبيعي است.) ولي پس از گذر از آستانه معيني ، اين امر نيز جنبه مرضي به خود مي گيرد.» (توسلي ،1384 :64) ازدواج مجدد در جوامع غربي و در صدر اسلام به جهت عموميتش ، حالت طبيعي داشته است، اما در جامعه ايران به جهت عدم شيوع و عدم عموميتش كمتر مورد قبول واقع شده است و بيشتر از آن كه طبيعي تلقي شود ، غير طبيعي و مرضي انگاشته مي شود. 4-ازدواج مجدد مورد تمايل انسانها است ، موانع فرهنگي –اجتماعي مانع تحقق عملي آن است. در واقع ازدواج امري صد در صد طبيعي است و از طبيعت و ميل نهادينه بشر به تشكيل خانواده سرچشمه مي گيرد. ولي فرهنگ و عوامل آن ، براين طبيعت پيشي دارد. زيرا قبل از طبيعت بر ازدواج اثر مي گذارد. «از نظر کلود لوی اشتروس، ازدواج، محل برخورد دراماتیک فرهنگ و طبیعت است، با بیان قواعد اجتماعی و کشش جنسی، افرادی که حق زوجیت با یکدیگر دارند، از جانب فرهنگ برگزیده می شوند، یعنی فرهنگ است که با تمهید قوانین منع زنای با محارم، بسیاری از انسان ها را از برقراری روابط زوجیت با یکدیگر منع می کند و بسیاری دیگر را به برقراری چنین روابطی مجاز می دارد. سپس با استقرار روابط شروع زوجیت، کار طبیعت آغاز می شود و انتقال ویژگی های ارثی زوجین به فرزندانشان صورت می پذیرد.» (ساروخانی، 1382: 156) «هالبواکس، محقق معروف فرانسوی و شاگرد دورکیم، در رابطه با برخورد طبیعت و فرهنگ و الویت فرهنگ می نویسد: جایی که می توانست صرفاً جولانگاه طبیعت باشد و با آن، سوائق کور طبیعی آرام پذیرند، چنان در سیطره فرهنگ قرار می گیرد و با آداب و رسوم گاه طولانی و همیشه پیچیده اجتماعی همراه می شود که در بسیاری موارد، سوائق طبیعی در لابلای این همه قواعد اجتماعی به بوته اجمال نهاده می شوند. این از آن روست که همواره گروه اجتماعی، ابزار و وسایل بسیاری در راه بسط سلطه خود بر روی رفتار (حتی پنهان) اعضای خویش دارد. گروه اجتماعی می تواند افعال انسان ها را حتی با دگرگون سازی انگیزه های آنان به نظم آورد.» (همان منبع) نتیجه آن که فرهنگ، سنت، آداب و رسوم، نگرش جامعه و دیدگاه اطرافیان، بر میل طبیعی انسان نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده تأثیر می گذارد و تصمیمات انسان را در مورد ازدواج تحت الشعاع قرار می دهد. بخصوص نگرش جامعه نسبت به ازدواج مجدد در تمایل و احتراز انسان نسبت بدان موثر است. «پارسنز نیز ساختار اجتماعی را مبتنی بر الگوهای نهادی شده فرهنگ هنجاری می داند و آن را چهارچوب مرجع کنش انسان تلقی می کند.» (توسلی، 1384: 190) به عبارت دیگر فرهنگ را موثر بر اعمال و رفتار انسان می داند. «در نظریه کنش متقابل اجتماعی وی، سه نظام کنشی وجود دارد که او آنها را با شیوه تحلیلی خود، با عطف به واژه های شخصیت، جامعه و فرهنگ از یکدیگر متمایز کرده است و ارتباط نهایی میان این سه خرده نظام کنشی را در سطح نظام اجتماعی برقرار می داند.» (همان منبع) «پارسنز، واکنش های افراد را که چیزی جز الگوی مشترک فرهنگی هنجاری نیست، متأثر از ارتباط نظام اجتماعی با نظام کنشی شخصیت افراد می داند.» (همان) «از دیدگاه وی، یک نظام اجتماعی قبل از هر چیز و در نخستین برخورد، شبکه ای از روابط متقابل میان افراد و میان گروه هاست و عوامل زیادی را بهم پیوند می دهد.» (همان) - «نظریه کنش متقابل اجتماعی پارسنز سه عنصر را در بر می گیرد: اول انتظارات متقابل میان عامل ها.» (همان) که در ارتباط با ازدواج مجدد این عنصر همان انتظار جامعه از فرد طلاق گرفته و همسر از دست داده است و بالعکس. - «دوم ارزش ها و هنجارهایی وجود دارد که بر رفتار عامل ها حاکم است یا فرض می شود که حاکم است. (همان) در واقع بر اساس فرهنگ هنجاری جامعه، نگرشی در مورد افراد طلاق گرفته و همسر از دست داده یا آنها که ازدواج مجدد می کنند، در جامعه شکل می گیرد. همچنین فرد طلاق گرفته یا همسر از دست داده بر اساس این فرهنگ هنجاری که همان ارزش های جامعه است عمل می نماید و از آن تأثیر می پذیرد. - «سوم ضمانت اجرایی یا پاداش و تنبیهی که خود و دیگری در صورت عدم برآوردن انتظار متقابل نصیبشان می شد.» (همان) اگر فرد طلاق گرفته يا همسر از دست داده برخلاف انتظار جامعه عمل نمايد، با تنبيه جامعه مواجه مي شود. به عنوان مثال : در مورد زنان ممكن است از طرف جامعه طرد شوند، تحت فشار نگاههاي آزار دهنده افراد جامعه قرار گيرند، به لحاظ حقوقي ، حضانت فرزندانشان را از دست بدهند، از حقوق و مستمري شوهر فوت شده محروم شوند و یا با بي مهري و عدم حمايت خانواده يا فرزندان روبرو شوند. همانطور كه ملاحظه شد بر اساس نظريه پارسنز ، نظام اجتماعي كه بر اساس ارزشها ، هنجارها و به عبارتي فرهنگ هنجاري جامعه شكل يافته است، فرد را به سوي رفتاري سوق مي دهد كه در جهت منافع نظام باشد و با آن در تضاد نباشد . و به همين جهت است كه «نظام شخصيتي براي نظام اجتماعي از اهميت اساسي برخوردار است. آنچه نظام اجتماعي از نظام شخصيت طلب مي كند، مجموعه تمايلات و گرايشهايي است كه عامل را به سوي مناسب نظام سوق مي دهد.(توسلي ،1384 :192)
نتیجه گیری : از هم گسیختگی خانواده ها در اثر فوت و طلاق، واقعیتی اجتماعی است. گاه پیامدهای ناشی از این از هم پاشیدگی با ازدواج مجدد موفقی، پایان می گیرد و گاه نیز موانعی بر سر راه افراد بی همسر قرار می گیرد، که شانس تجربه زندگی دیگری را از آنها می گیرد. - این بررسی نشان می دهد که 47 درصد مردان و 30 درصد زنان پس از تجربه فوت و طلاق، ازدواج مجدد نموده اند. 44 درصد مردان پس از فوت همسر و 48 درصد پس از طلاق ازدواج مجدد نموده اند. در صورتی که 26 درصد زنان بیوه و 36 درصد زنان مطلقه، امکان ازدواج دوباره برایشان وجود داشته است. - یافته ها نشان می دهد که بین جنسیت و وضعیت تأهل تفاوت معناداری وجود دارد و این امر بیانگر، جنسیتی بودن ازدواج مجدد است. همچنین عوامل فرهنگی نظیر سن، تحصیلات، مدت زندگی با همسر اول، تعداد فرزندان، نحوه زندگی فرزندان ازدواج اول، سن در زمان فوت همسر و طلاق و تعداد سالهایی که از فوت همسر و طلاق می گذرد با وضعیت تأهل زنان رابطه معنادار دارد و بر ازدواج زنان تأثیرگذار است اما از میان عوامل فوق تنها نحوه زندگی فرزندان ازدواج اول با وضعیت تأهل مردان رابطه معنادار دارد. بر این اساس می توان گفت که عوامل فرهنگی از مهمترین عوامل موثر بر تبیین جنسیتی بودن ازدواج مجدد می باشند. - سن مردان و زنان بی همسر بر اثر طلاق، کمتر از مردان و زنان بی همسر بر اثر فوت است. - زنان و مردان بی همسر بر اثر فوت، سطح تحصیلات پایین تری نسبت به زنان و مردان بی همسر بر اثر طلاق دارند و به طور کلی سطح تحصیلات مردان بالاتر از زنان است. اما زنان بیوه، چه آنها که تنها می مانند و چه آنها که ازدواج مجدد می کنند، نسبت به مردان مشابه خود، سطح تحصیلات بالاتری دارند. - دوام زندگی اولِ زنان و مردا ن بی همسر بر اثر طلاق، نزدیک به ده سال از دوام زندگی اولِ زنان و مردان بی همسر بر اثر فوت، کمتر است و بطور کلی دوام زندگی اول زنان بیوه و مطلقه بیش از دوام زندگی اول مردان مشابه است. اما مردانی که ازدواج مجدد می کنند، دوام زندگی اولشان از دوام زندگی زنانی که اقدام به ازدواج مجدد می کنند بیشتر است. - زنان بطور متوسط یک فرزند بیش از مردان، از ازدواج اول خود دارا می باشند. مردانی که پس از فوت ازدواج مجدد می کنند، دو فرزند از زنان مشابه خود، بیشتر دارند. در حالیکه زنانی که پس از طلاق ازدواج مجدد می کنند از مردان مشابه خود یک فرزند بیشتر دارند. - بطور کلی، فرزندان ازدواج اولِ زنان، زندگی با مادر و فرزندان ازدواج اول مردان، زندگی با پدر را تجربه می کنند. اما زنان مطلقه ای شانس ازدواج مجدد داشته اند که فرزندی با خود به زندگی جدید نبرده اند. فرزندان اینگونه زنان، عمدتاً زندگی با پدر یا خانواده پدر و مادر و یا سایر نحوه های زندگی را تجربه می نمایند. این در حالی است که اکثر مردان مطلقی که ازدواج مجدد کرده اند، فرزندان ازدواج اول خود را به زندگی جدید، وارد نموده اند. نتیجه اینکه زنان مطلقه بیشتر از مردان مشابه خود، راضی به ازدواج با فردی می شوند که فرزند دارد. - بطور متوسط، سن طلاق زنان بی همسر، از سن بیوه گی آنها، ده سال کمتر است. میانگین سن بیوه گی برای زنان، بیشتر از مردان مشابه است. اما سن طلاق و بیوه گی در زنانی که ازدواج مجدد می کنند، کمتر از مردان مشابه می باشد. - میانگین مدت سالهای گذشتن از تجربه فوت همسر برای زنان بیوه و مردان مشابه، 6 تا 10 سال می باشد. این میانگین برای زنان و مردانی که حادثه طلاق را تجربه نموه اند، یک تا 5 سال ا ست. - زنان بیوه سالهای بیشتری را نسبت به زنان مطلقه برای ازدواج مجدد، انتظار می کشند. - میانگین سن ازدواج مجدد برای مردان 10 سال بالاتر از زنان است. سقف سن ازدواج برای زنان بیوه، 40 سال و برای زنان مطلقه، 45 سال است. اما برای مردان بیوه، بالای 60 سالگی و برای مردان مطلق، تا 50 سالگی است. - مردان بیوه و زنان مطلقه برای ازدواج با افراد جوانتر از خود، شانس بیشتری نسبت به مردان مطلق و زنان بیوه دارند. - این بررسی نشان می دهد که بین تجرد در اثر فوت و طلاق و اعتقاد به روابط فرازناشویی رابطه معنادار وجود دارد. 33 درصد افراد نمونه دارای روابط فرازناشویی نظیر روابط آزاد و ازدواج موقت بوده یا هستند. فراوانی روابط آزاد بیش از روابط از طریق ازدواج موقت می باشد. - بین تجرد بر اثر فوت و طلاق و نحوه ارزیابی تأثیر زندگی قبلی بر فعلی نیز رابطه معنادار وجود دا رد. 48 درصد افراد بی همسر بر اثر فوت و طلاق ارزیابی منفی از تأثیر زندگی قبلی بر زندگی فعلی خود دارند که می تواند یکی از عوامل موثر بر تجرد افراد فوق باشد. - بین اشتغال و تجرد نیز رابطه معنادار وجود دارد. 5/35 درصد از زنان بی همسر بر اثر فوت و طلاق، شاغل می باشند که این امر فارغ از میزان درآمد می تواند عاملی در جهت رویگردانی از ازدواج مجدد باشد. - تنهایی برای مردان و مشکلات مالی برای زنان پرفراوانی ترین مشکلات بعد از فوت و طلاق می باشد. مقایسه مردان و زنان نشان می دهد که مردان عمدتاً بخاطر داشتن خانواده و زنان بجهت نیاز روحی و عاطفی و رهایی از مشکلات اجتماعی اقدام به ازدواج مجدد می کنند. - زنان و مردان بی همسر بر اثر فوت، عمدتاً بخاطر فرزندان و زنان و مردان بی همسر بر اثر طلاق عمدتاً بخاطر تجربه تلخ دوستان و آشنایان از ازدواج مجدد و ترس از شکست مجدد، از ازدواج و وصلت دوباره احتراز می کنند. - مقایسه آمار ازدواج مجدد در غرب و ایران نشا مطالب مشابه :سال 1390نگاه مي كنه خدارا شكر شما در مهد كودك اكثر خواب آذرخش مربي » مهد كودك سال 1392دنياي كودك گهردشت كرج رفتيم خيلي در يخچال رو را به مهد كودك گذاشتيم و آتش حسادتملي جوانان سابق وتحت نظارت فعلي سازمان بهزيستي استان تهران در مربي تربيتي مهد كودك تصادف-خواستگاري خواهر باسي-تكميل مدارك-مريضي باباي باسيمن نلي هستم.متولد 1359.مهندس صنايع و در باسي مربي مهده و رو از مهد كودك براي كشمكش بر سر مطالبات معوقه معلمان شدت گرفت(كاركنان واحدهاى آموزشى شامل مدير، معاون، مربى كرج ، اصفهان مهد كودك مطالعات مطالعات طراحی مجتمع كودكان بي سرپرست رساله مطالعات طراحی مجتمع كودكان بي سرپرست پروژه طرح مط1-3-5- احساس عاطفه در كودك 3-2-6- مجتمع شبانه روزي و شيرخوارگاه كرج 6-5-6-12- اتاق مربي كودك تحلیل جنسیتی ازدواج مجددآنان به عنوان مادر و مربي طي آن 151 كودك 3 تا 6 ساله در مهد شهر كرج در بر مي عرفه چيست؟ و در عرفه چه بايد كرد؟و در عرفه چه هــیــئــت بــیــن الــحــرمــیــن كــرج; مهد كودك قرآني و پيش برچسب : مربي مهد كودك در كرج |