نقد کتاب شعر رؤیا زرین (چاپشده در روزنامه اعتماد مورخ سیام فروردین نودویک)
وقتی مصرفگرایی بیمصرف میماند
حاشیهنویسی بر «شیوههای دلپذیر آوریل»، نوشتهی رویا زرّین
حسین ایمانیان
وضعیت کلی شعر فارسی در حال حاضر طوری است که نقادی جزئیتپردازانهی کتابهای مختلف را تا حدودی از اهمیت ساقط کرده است؛ هر کتاب شعری به دست میگیری، پیش از آنکه بر مؤلفههای بهخصوص آن دقیق شوی، مجبوری آن را سیمپتوم دیگری از مسألهی بنیادین شعر امروز بگیری و، به این ترتیب، باز، و این بار از زاویهای دیگر، به همان امر کلی بیندیشی. برخلاف تصور رایج باید گفت هیچ بحرانی در شعر امروز وجود ندارد: مسألهی اساسی، استقرار کنش شعرنویسی در وضعیتی پسابحرانی است؛ به بیان دیگر شعر امروز چنان رخوتناک است که نشاندهندهی فقدان هر نوع بحران درونماندهگار و بنیادی است. نوشتن، چاپکردن و نقدنوشتن در فضای پیرامون شعر، چنان یکنواخت و روتین انجام میگیرد که هیچکدام از این کارها وجهی پرسشناک به خود نمیگیرند و هیچ مسألهای تولید نمیکنند؛ نظم و آرامشی گورستانی بر شعر امروز حکمفرما است: آرامشی که نه از بهسامانبودن موقعیت، که از یکنواختیای فاقد (سر)زندهگی حاصل شده است. مدتها است که از طرفی همهچیز سر جای خود است و از طرفی دیگر هیچ اتفاقی نمیافتد، هبچ کاری انجام نمیشود. کتابهای شعر یکی پس از دیگری به چاپ میرسد، جایزههای مختلف برگزار میشود، در مطبوعات دربارهی کتابها مینویسند، جلسات نقدوبررسی برگزار میشود و همهی اینها هیچ بحرانی تولید نمیکند.
طبعاً بخشی از حقیقت وضع موجود شعر فارسی در نقد تاریخی آن به دست خواهد آمد. هرآنکه (به گمانم پرهام شهرجردی) برای نخستین بار از نامگذاری دههای شعر دست کشید و شعرهای دههی هشتاد را شعرهای «پساهفتاد»ی نامید، و به این ترتیب، وجود هویتی کلینگرانه با نام «شعر دههی هشتاد» را انکار کرد، مداخلهای هوشمندانه داشته است. آنچه درونیترین مؤلفههای شعر امروز را نشانگذاری میکند، جز در نسبت با مؤلفههای هویتساز گفتمان شعری دههی هفتاد دستیافتنی نیست؛ جدا از بیرونیت (امر حاشیهای) متفاوت وضع موجود شعر نسبت به نیمهی دوم دههی هفتاد، همهی یکدستی شعر امروز را میتوان در واپسگرایی یا امتناعی محافظهکارانه از روحیهی نوجویانهی موجود در وجه عام شعرنویسی آن زمان جستوجو کرد. بیآنکه قصد جانبداریای تمامقد از آوانگاردیسم خام مختص دههی هفتاد در میان باشد، یا ارزشی به مسابقهای الصاق شود که در بدعتگذاریهای تمهیدسالارانه جریان داشت، نمیتوان انکار کرد که رخوت و ملالآوری عام شعر امروز (البته شعری که به صورت رسمی در قالب کتاب عرضه میشود)، در نوعی صرفنظر یا رویگردانی از «امر نو» قابل رؤیت است؛ به بیانی سادهتر: جریان غالب شعرنویسی امروز در وضعیتی استقراریافته، در قالببندیهای ژنریک از پیش موجود، متن تولید میکند و کنش شاعرانه، صرفاً به «احضاری ژنریک» (تعبیری از علی سطوتی قلعه) فروکاسته شده است. اگر سعی کنیم کلیشهایترین مدولاسیون زبانیای را که در شعر آزاد فارسی مصرف میشود مشخص کنیم، به مجموعهای محدود از المانهای ریتوریقایی، یک لحن ثابت مشخص، لحنی که نوعی رمانتیسیسم بورژوایی، یا بهتر: یک لمپنیسم فرهنگی را بازنمایی میکند، و عینیتپردازی و شیءزدهگیای زیر سیطرهی شدید فرهنگ غربی میرسیم که میتوان گفت قریببهاتفاق شعرهای امروز بر الگوی آنها نوشته میشوند. مدولاسیون زبانی مورد نظر همان فربهگی آشنای زبان شعر فارسی است: همان زبان ژنریکی که اکثریت شاعران امروز در قالب آن تعبیرسازی، تصویرسازی، سطرسازی و بالاخره «شعرسازی» میکنند. به این ترتیب باید گفت که مادهی شعرِ امروز نه تمامیت زبان فارسی، که تنها یک مدولاسیون کلیشهای و قالببندیشدهی آن است؛ همین مسأله به خودی خود دال بر یکنواختی کلی و ملال گورستانی شعر امروز است. همینجا به نکتهی ظریفی میرسیم: شعر اکثریت امروز نهتنها کلیشهای است، که کلیشهایترین شعر ممکن است؛ به بیانی دیگر، نهتنها در قالببندی زبانی از پیش موجودی مستقر میشود، که از میان قالببندیهای موجود در تاریخ شعر مدرن فارسی، در کلیشهایترین قالببندی آن محدود مانده و حتی تکثر و تنوع موجود در طیف ژنریک شعر مدرن را بازتولید نمیکند. وضع موجود شعر فارسی از آن رو پسابحرانی است که به ویرانهای باقیمانده از شکستِ گفتمانهای نوجویانهی شعر دههی هفتاد میماند: هیچ تازهگیای را جستوجو نمیکند و بیآنکه «چرا»یی پیش از شعرنوشتن بگذارد، به کاریکاتوری توخالی از «تولید انبوه» میپردازد؛ انبوهنویسیِ شعر، بیش از آنکه سویهای سودجویانه را پیگیری کند، از خواستی بورژوایی برای بر پیشخوان بودن آب میخورد. حادترین بخش قضیه آنجا است که بخش اعظمی از محصولات این انبوهنویسی به هزینهی شخص شاعر چاپ، امضا و توزیع میشوند.
اکثریت شعر امروز تماماً فرهنگزده است؛ مجموعههای شعر، بیآنکه حامل رادیکالیتهای باشند که سویهی ضدفرهنگی هنر را تولید میکند، تمامقد به کالایی فرهنگی تقلیل یافتهاند و همه، نسخههایی مشابه از خط تولیدی واحد اند. آنچه در متن شعرها پیش گذاشته میشود چیزی جز بازنمایی احساساتزدهی نوعی لمپنیسم بالای شهری نیست و در فقدان کامل حیثیتی سوژهگانی، صرفاً یک عینیتپردازی فتیشیستی از ابژههای فرهنگیِ تکراری عرضه میشود. تفاوت کتابها، تفاوت نامها و طرحجلدها است؛ هم ترکیببندیهای نحوی مشابه است، هم حالوهوای کلی حاکم بر شعرها: اولی مصرفِ سرخوشانهی همان فربهگی زبانیای است که بدان اشاره شد، و دومی یک سرخوردهگی سانتیمانتالیستی از مصرفگرایی پوچ طبقهی مرفه که نوسانهای پیشآمده در کامروایی جنسیاش به تم اصلی شعرها بدل شده است. (البته نباید به شیوهای سادهانگارانه نتیجه گرفت که تولیدکنندهگان چنین شعرهایی، همه متعلق به طبقهی مرفهاند، چنین پنداشتی قطعاً نادرست است؛ حتی اگر با تحقیقی میدانی ثابت شود که درصد زیادی از شاعران مورد نظر خاستگاه طبقاتی مرفهای دارند، باز هیچ گزارهی انتقادیای تولید نشده است. بحث این است که فانتزی شعرهای مورد اشاره، فانتزی بورژوایی است و تنها سازوکار ایدئولوژیک مصرفگرایی بیقیدوبند است که شعرها را معناگذاری میکند.) آنچه امروز در کتابهای شعر بازنمایی میشود، شاید برای نخستین بار در تاریخ شعر مدرن فارسی، چنان درمانده و فروبسته است، که هیچ نسبتی با شرایط انضمامی جامعهی ایران برقرار نمیکند. حتی زلزلهای که با به خیابان آمدن امر سیاسی ایجاد شده هم تأثیری بر وجه عام شعر رسمی امروز نگذاشته و محصولات آن از پوستهی فرهنگی خود بیرون نیامدهاند.
پیش از این عنوان شد که «امر کلی» حاکم بر شعرنویسی امروز چنان اسفناک و ناامیدکننده است که هر بحثی را دربارهی کیفیت مجموعههای شعر، از موضوعیت میاندازد؛ حاشیهنویسی امری ناگزیر است و همچنان باید نقدهایی تولید کنیم که متن شعرها را به شیوهای جزئیتپردازانه بررسی نمیکند. «شیوههای دلپذیر آوریل»، نوشتهی رویا زرّین، یکی از سیمتومهای مشخص وضعیت کلی شعر امروز است. نامِ کتاب نخستین نمود فرهنگزدهگی آن است: قرار است نشانهای از فرهنگِ غرب نوعی مدرنیت جعلی را به نامِ مجموعه حقنه کند. سراسر شعرهای کتاب پر از نامها و نشانههای فرهنگی-غربی است: فضای شعرها به نوعی شیءوارهگی محض واگزار شده و مدام از فیلمها، آدمها و کالاهای هنری غرب نام برده میشود؛ مؤلف با چنین تمهیدی قصد دارد تمِ رمانتیکِ شعرها را با لایهای فتیشیستی بپوشاند تا به این ترتیب شمایل شعرش را از تکرار رمانتیسیسم مبتذل، یا ادبیات کارتپستالی نجات دهد. عیناً همان تمهیدی که در رمانی عامهپسند با عنوان «کافهپیانو» به کار گرفته شده است. راوی-شاعرِ متنها مدام بین زن-مادر نوسان میکند و «سلیمان» و «اسماعیل» را خطاب میکند؛ «زن»ِ راوی چیزی جز ملالِ فراق برای گفتن ندارد و «مادر»ش نیز تنها یأسی رمانتیک را بازنمایی میکند. از شهر، فقط مکانهای بیخطری به شعر خوانده شده که چیزی جز «امر خصوصی» در آنها رخ نمیدهد: سینما، کافه، دربند و... هیچ خبری از امر کلی نیست؛ هیچ خبری از نبض خیابانهای تهران، از امر کلی حاکم بر زندهگی مشترک جامعهی ایرانی در شعرها یافت نمیشود. فاجعه اینجا است که راویِ این شعرها، وقتی خیابانهای تهران به زمینِ سیاست بدل شدهاند، دست از عافیتجویی رمانتیکاش برنمیدارد و دقیقاً از برج عاجی احساساتی بدان مینگرد: «شهر مردمانی که با کلاههای چه / و کفشهای چینی به خیابان میروند / تهران تبدار / تهران هذیانهای بیانتها». آن شیءوارهگی اینجا هم خود را نشان میدهد و امر سیاسی با بیانی فتیشیستی جعل میشود: «کلاهِ چه» نهتنها حامل آن فرهنگزدهگی غربیمآبی است که پیشتر اشاره شد، که نوعی فروکاستن مردمِ در خیابان به یک تیپ مضحک خاص است. فاصلهی راوی با بدن مردم و فانتزی بورژوایی نگاه او است که تاریخ را جعل میکند و رخدادی سیاسی را «هذیانهایی بیانتها» میخواند. ادامهی شعر، اما، نجاتِ آن است: روایت حرکت شبانهی راوی (گویا از یک شهرستان) به سمت تهران: «سوار اتوبوسی میشوم / که رأس نیمهشب هوای تو را دارد / اتوبوسها تمام اتوبان را مسابقه میدهند / و ما، همهی ما، خودمان را، خونمان را، به تو میرسانیم / نفس بکش تهران، نفس بکش» تنها اینجا است که سوژهی شاعر به سوژهای سیاسی بدل میشود: دست از ترجمهی احساساتی و فتیشیستی رخداد برمیدارد و بدناش را به بدن مردم پیوند میزند. با این اوصاف، حتی بند دوم شعر نیز صرفاً شعری دربارهی سیاست است، شعری که امر سیاسی را توصیف میکند؛ چنین چیزی با «شعر به مثابهی سیاست» فرسنگها فاصله دارد. چهارمین کتاب رویا زرّین، عیناً مشابهِ انبوهِ کتابهایی که در بازار عرضه میشوند، چیزی جز تکرار مکررات نیست؛ همهی دورخیزهای خلاقانهی شعر او در محدودهای اشباعشده از تعبیرسازیها و فضاسازیهای تکراری و ملالآوری چارچوببندی شده که هیچ کورسوی امیدی در ادامهی شاعری او نمیگشاید: او در گفتمانی به بنبست رسیده شعر مینویسد؛ گفتمانی فرهنگزده که شعرنویسی را به خطتولیدی فاقد سوژهمندی بدل کرده است. گفتمانی معطوف به صنعت سرگرمی که همهی غایتمندی آن مصرفشدن و بازار را قبضهکردن است؛ و دریغا که چنین گفتمانی حتی از دغدغههای روزمرهی مخاطبان ایدهآل خود نیز جا مانده است: ایدئولوژی مصرفگرایی، در قالب اشباعشدهگی برآمده از انبوهنویسی، به نهایت خود رسیده است؛ وضع موجود شعر رسمی امروز را میتوان مصرفگرایی بیمصرفمانده نامید.
مطالب مشابه :
يک شعر جالب در مورد ارزش علم و اعتماد به نفس
يک شعر جالب در مورد ارزش علم و اعتماد يک شعر جالب در مورد ارزش در جهل مرکب
مقاله ای در مورد اعتماد و اطمینان به سیستم
مقاله ای در مورد اعتماد و ادبيات + شعر; آن ها نظریاتی را در مورد استفاده از نسخه
مقاله در مورد اعتماد به نفس
مقاله در مورد اعتماد به دانلود آهنگ زیبای « یکی هست » با صدای مرتضی پاشایی+متن شعر
گلچین کتابهای موفقیت -خلاصۀ کتاب اعتماد به نفس
مطرح میشود که در شعر منسوب در جست و جوي «اعتماد به فقط ميتونيد در مورد همان
هوش هیجانی و عزت نفس
شعر و روان باشدکه ما در مورد خود چه احساسی بودن،و مورد اعتماد یا بی
نقد کتاب شعر رؤیا زرین (چاپشده در روزنامه اعتماد مورخ سیام فروردین نودویک)
(چاپشده در روزنامه اعتماد مورخ ای را که در شعر آزاد فارسی مورد نظر همان
یک شعر زیبا در مورد شب قدر
بیا تو دست خالی برنمیگردی یکبار امتحان هیچ ضرری نداره اعتماد شما یک شعر زیبا در مورد
اعتماد به نفس در 10 روز
شعر عاشقانه نیاز به جلب توجه دیگران اعتماد به نفس در کسانی فوق 27- خوشحالی یعنی در مورد
برچسب :
شعر در مورد اعتماد