لطیفه با نمک
غضنفر: اون مورچه رو ميبيني كه بالاي اون كوهه؟
قل مراد: كدومو ميگي؟ اوني كه چشماش بسته است
يا اوني كه چشماش بازه؟
حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!
شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود! مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم!
سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله!
مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!
به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!
مطالب مشابه :
شیرینی لطیفه
شیرینی لطیفه ۱۰.از فر که بیرون آوردیم صبر میکنیم تا یک کمی خنک بشه بعد به درباره وبلاگ
به این میگن لطیفه!!!!
سمفونی صبر - به این میگن لطیفه!!!! آره بابا لطیفه ، همون جک ، باورت نمیشه ؟! درباره وبلاگ
لطیفه های انگلیسی با ترجمه پارسی
کلبه ی زبان - لطیفه های انگلیسی با ترجمه پارسی - کلاس انلاین زبان در این جا - کلبه ی زبان
لطیفه
درباره وبلاگ. منوی لطیفه. جهل مركب به از آن جهت كه من به تو مبتلا شدم و صبر پيشه كردم و
لطیفه با نمک
لطیفه با نمک. غضنفر چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم! سه نفر می درباره وبلاگ
برچسب :
لطیفه درباره صبر