خلاصه قسمت بيست و يكم ماه عسل ...

علي درياست..علي رو نميشه باسم كشت                        علي رو قبل ازاون محراب يك دريا ابن ملجم كشت

 

وسپس وله اي از احوالات مهمانان بعد از برنامه پخش شد وپس از پخش وله آقاي عليخاني گفتن ديروز يكي از فصل هاي ماه عسلو سپري كرديم وبابتش خوشحال شديم وخدارو شكركرديم ودرادامه گفتن ممنونم از دوستان خودم در نظام پرستاري كه  قرار شد خانوم سليماني وهمسرشونو به حج عمره بفرستن وماهم تونستيم به نوبه ي خودمون بدرقشون كنيم با دفترچه هاي موسسه مالي واعتباري ثامن الحجج و درادامه گفتن بريم وارد دنياي مهموناي امروزمون بشيم ومن امروز برنامه رو در دوقسمت تقديمتون ميكنم وسپس وارد دكور شدن وبامهموناي برنامه سلام واحوالپرسي كردن كه خانوم گفتن زندگيشون طبيعتا مث قديم نميگذره كه آقاي عليخاني پرسيدن شما بااين واقعيت دردناك چه كردين؟ كه خانوم گفتن نميتونستيم بااين قضيه كنار بيايم ونميتونستيم فكرشم بكنيم كه بتونيم از اين ماجرابگذريم ودرادامه گفتن كه 14 ساله كه باهمسرشون ازدواج كردن وثمره ي زندگيشون يك پسر 12 ساله بود كه كنارشون نشسته بود وگفتن كه زندگيمون خوب بوده وهمسرم كار آزاد داشتن وگفتن ماجرا از جايي شروع شد كه برادر بزر گ مهدي دنبال حق وحقوق خانوادگيشون بود وبا خانواده اختلاف داشت نه فقط بامهدي وهميشه بايد مهدي اين قضيه رو خاتمه ميداد وبه برادرش ميگفت سعي كنيم تا مادر زنده س حرفي از حق وحقوق نزنيم وگفتن كه هر سري اين قضيه تموم ميشد اما ايندفه مسر بود كه حقشو بگيره وسند خونه رو از مادرش ميخواست ومادرشم گفت دست مهديه و مهدي به هواي اينكه به مادرش سربزنه برادرشو ديد چون ايشون همون پايين خونه مادرشون زندگي ميكرد كه باهم درگير ميشن ومادرشونم ميرن پايين وشاهد صحنه اي ميشن كه خدابراي هيچكسي نيارهو گفتن كه ايشون حين دعوا از كارد آشپزخونه استفاده ميكنه ومن نميدونستم.

 

 

كه هدفش چيه اما هرچي بوده كشتن برادرش نبوده مطمئنا اما مهدي به بيمارستانم نرسيد وتموم كرد ومن ازاين ناراحتم كه چراميخواست حقشو اينطوري بگيره.چراازراه قانوني اقدام نكرد .چرااين وسط مهدي بايد فداميشد حالا درسته كه بعدش پشيمون شد اما فايده اي نداشت ودرادامه گفتن كه ايشون چند روزي فراري بود ونميدونست كه مهدي فوت كرده تااين كه بهش خبردادن ومادر وخواهرهاشونم ازايشون دفاع نكردن و موقعي كه ايشون مياد شناسنامشونو ببره زنگ ميزنن پليس مياد وايشونو دستگيرميكنه ومن وقتي ايشونو تو دادگاه ديدم مفلوك وبيچاره ديدم وهيچ وقت اون صحنه يادم نميره وايشونم تو دادگاه گفت كه هدفش اين نبوده و يك لحظه عصباني شده اماهمون يك لحظه عصبانيت زندگي منو از هم پاشيد وديگه هيچكس براي علي پدرنميشه وگفتن كه علي هم خيلي پسر عاقليه وگفتن كه علي همزمان بامن متوجه ماجرا وفوت پدرش شد واين ماجرارو طور بدي به ماگفتن ويك نفركه نميدونست من از اين ماجراخبرندارم اومد گفت كه چه حيف شد ومن پرسيدم چي حيف شد وگفت همين فوت مهدي ومن كاملا شوكه شدم وعلي هم كنارم بود ومتوجه شد وگفتن كه اين فاجعه براي مادرش عميق تر بوده چون هم مادر قاتل بوده وهم مادر مقتول ومن شنيدم كه ايشونم نظرش قصاصه اما بعد رفتن امضا كردن ورضايت دادن  موند نظرعلي.من وعلي هم اولش نظرمون قصاص بود اما بعد نظرش عوض شد وماهم بخشيديم ورفتيم امضاكرديم كه اين قضيه دوسال طول كشيد وگفتن كه با برادرشوهرشون رابطه اي ندارن وتقريبا باخانواده ي شوهرشونم رابطه اي ندارن  وآقاي عليخاني از علي پرسيدن كه كي اومدي به مامانت گفتي كه ميخواي رضايت بدي كه علي گفت مامانم بامن صحبتايي ميكرد.

 

 

دمورد اين كه اگه ببخشيم چي ميشه يااگه قصاص كنيم چي ميشه ومن فهميدم كه اگه ببخشيم بهتره ويكي ازدلايلش اين بود كه دوس نداشتم بچه هاي عموم مث من بشن وبعد آقاي عليخاني پرسيدن كجا رو اگه دستكاري ميكردين حال اين روزاتون بهتربود كه خانوم گفتن شايد بهتربودكه اين مسئوليتارو كتر رو دوش مهدي مينداختن وآقاي عليخاني درآخرگفتن كه مهموناي قسمت بعدمونو حتما ببينين كه خيلي اهميت داره ودرپيان آقاي عليخاني روبه علي گفتن كه تو خيلي مسئوليتت زياده واينكه خيلي عاقلي چون تو 12سالگي هنوز شغلتو انتخاب نكردي وگفتن كه خدا صبربده به مادر مهدي وهمينطور رضا هم آرامش بگيره چون بيشترازهمه اذيته وازمهمونا خدافظي كردن ووله اي پخش شد وپس از پخش وله  آقاي عليخاني بامهوناي جديدشون سلام واحوالپرسي كردن و آقا گفتن كه اهل قوچانن وخانوم گفتن كه 3 تا فرزند داشتن كه اوليش بابك بود كه آقا گفتن دانشجوي بجنورد بود وخدمت سربازيش مهد وسپس اقاي عليخاني دعوت كردن كه فيلمي رو ببينيم وپس از پخش فيلم مادر چي شد كه رضايت دادي وگفتي گذشتم وخانوم گفتن به خاطر رضاي خدا وبعد به خاطر پدرومادرش كه داشتن پرپر زدن جوونشونو ميديدن واينكه ياد بابكم افتادم وآقا گفتن همسرم پيشنهاد كردكه ببخشيم ومنم قبول كردم ويك دفه اين تصميم توي دلامون افتاد ومن اون لحظه اشك شوق ريختم وخانوم گفتن كه اگه نميبخشيدم فكر ميكنم دچار عذاب وجدان ميشدم.

 

 

وآقاگفتن چن روز قبل ازاين اتفاق پسرم به من اس ام اس داد ونوشته بود انا للله وانا اليه راجعو ن وپس ازاين بخشش پسرم خواب ديد كه من وهمسرم رفتيم مكه وپسرمم خوشحاله ودرآخر آاي علیخاني ازشون تشكركردن وبهترين هارو براشون آرزو كردن واز دكور خارج شدن وگفتن از اميرالمومنين بخوايم كه خشم مون رو كنترل كنيم.ماهتون عسل وتيتراژ انتهايي برنامه باصداي مهدي يراحي روي آنتن رفت

 

 


مرمر..

 

 

به نام خدا

ماهِ عسل    _     فصل  بیست و   یک   

موضوع : بخشش     و  گذشت    .. چیزی که خودت تجربه کردی نمیذاری دیگری تجربه کنه احسان علیخانی با گامهای بلندش به سمت دوربین میاد  و دعای فرج رو میخونه و زل میزنه و میگه : سلام ...  خوش اومدید .. مچکرم که برنامه ی   خودتونو نگاه میکنین  تسلیت میگم شهادت حضرت أمیرِ مؤمنان  حضرت علی علیه السّلام  رو که در    قلبِ ماه رمضان قرار گرفته   .. خوش به حالِ اونایی که  فقط اسمِ بچّه شیعه بودن روشون نیست   گوشه ای از رفتار علی بن ابیطالب  هم   روشون اثر گذاشته ..  خوش به حالِ تو   .. من که نتونستم   .. میخوام ولی نتونستم  .. خوش به حالِ تویی که  سعی میکنی  منش و کردارِ علی  رو ذرّه ای  دنبال کنی .. همه مون از طُفولیت      اسمِ علی  /  محبّتِ علی   درونمون    نفوذ  کرده   ولی کاش بتونیم  با دنبال کردن اخلاق  و أعمالش   ، اون محبّتَ   رُ  توو قلبمونه اثبات کنیم   ..

 

 

باز هم تسلیت میگم شهادت حضرت امیر   رو    توو این تاریکیِ مطلق  قراره برایِ کُلِ دنیا  ماه باشه  کسی که کوه و زیرِ پاش دیده   نباید همکلامِش  چاه باشه کسی که حاکمِ دنیاست اما یه لحظه حرصِ دنیا رو نخورده

 

علی رو کوچه خوابا  می پَرستن   آخه نونِ فقیرا رو نخورده

چراغِ خونشو  خاموش کردند

علی چیزی نگفت گوشه نشین شد  

ازش چشم و چراغشو گرفتند  

علی  تنهاترین مردِ زمین شد  

چقدر چشماشو رو  حقِّ  خودش بَــــــــــــــــــست

چقدر فریادشو  تویِ گلو کُشت  

اگه از پشتِ سر خنجر نمیخــورد    

مگه میشه علی رو از  رو به رو کُشت   


(          مگه میشه علی رُ    روبِرو کشت         )

 

چراغِ خونشو خاموش کردند   علی چیزی نگفت گوشه نشین شد

ازش چشم و چراغشو گرفتند  علــــــی تنهاترین  مَردِ  زمین شد   

 

احسان علیخانی برایِ بیننده هایِ ماهِ عسل از رفتار و کردارِ بی مثالِ حضرت علی  میگه  اینکه تلاشمونو بکنیم   تا محبّتمون رو کامل کنیم     اینکه  محبّت داریم به حضرت علی   کم نیست باید  خدا رو شکر کنیم   ولی میشه مُزَیَّن   کرد  این محبتَ     رُ     با  پیروی  از   عاداتِ علی   جایی که میتونیم ببخشیم بگذری اگه کمکی از دستمون برمیاد واسه کسی    دریغ نکنیم  اگه میخواهیم بزرگ بشیم   بزرگی به دست بیاریم     راهِ بزرگ شدنو     پی بگیریم  خیلی  ساده  ست  بریم  بازمونده یِ برنامه یِ دیروز رو ببینیم   برمیگردیم خدمتتون.

 

 


علی دریاست دریا رو نمیشه ساده با سم کشت  علی رو قبل از اون محراب یه لشکر ابن ملجم کشت  علی قربانیِ کوفه ست  علی رو کوفه کم  کم کُشت آخه  کی باورش میشه  علی رو  ابن ملجم  کشت     در آیتمِ پشتِ    صحنه یِ  فصلِ بیستمِ ماه عسل میبینیم که  محمد پیوندی  از خانم سلیمانی میپرسه چرا آخر برنامه  بغض  کردین ؟   خانم سلیمانی  میگن آخه یادِ زحَمات    و فداکاریایِ همکارام  توو دوران  جنگ افتادم ( دوباره بغض میکنه  ) که چجوری    با جون و  دل کار میکردند   و بعد خانمِ علی فولادی ، ایشون رو میبوسه به نشانِ قدردانی  و لوحِ حضور د ر ماه   عسل  از  دستِ علی فولادی تقدیم میشه به خانم سلیمانی که جانشو نجات داده    و در آخر آقای پیوندی از خانم سلیمانی میخواد آخرین حرفایی که شهیدا لحظه ی مرگشون زدند به عنوان وصیّت   رو بگن که  مادراشون بالای  سرشون نبودند   و این وصیّت ها رو   به پرستارا گفتند  که خانم سلیمانی  میگه همه شون  راضی بودند    از اینکه دارن شهید میشه ..  همه شون خوشحال بودند      ..   میگفتند که به خانواده هامون بگید ما خیلی راحتیم  ..

 

 

خوشحالیم   .. و خودمون دوست داشتیم که شهید بشیم  احسان علیخانی میگه که نظام پرستاری برای تشکر از خانم سلیمانی پرستارِ حواس جمعِ دوران جنگ  یک سفر حجِ عمره به ایشون و همسر نازنینشون    تقدیم کردند   که حالا همیشه صنف  پرستارا  از مقوله ی  رسانه که در قالب مطلب / قلم / مستند / فیلم /  سریال   از پرستارا حرف میزنه   شاکی بودند  اما خدا رو شکر  استثنائاً  از دست ما راضی  بودند دیروز  ..    بریم سراغ قصه ی امروز که من دل آشوبه دارم  مهمونای بخش دوم برسند چون  از راه دوری میان  .. سپس وارد دایره ی چرخانِ دنیای مهمانها میشه   و خانم  و پسر نوجوانی رو میبینیم  که حاضر شدند در قاب ماه عسل و غمی در چهره شون   دیده میشه  .. طی پرسش احسان علیخانی از  شرایط زندگی خانم میگه  که  سرِ یک  اختلافِ مربوط به ارث و میراث  برادرشوهرشون به اسم رضا  ،  برادرِ خودش یعنی همسرِ این خانم رو به قتل میرسونه  که اسمِ  مقتول  مِهدی بوده ..     .. وقتی که آقا مِهدی رفته بوده به مادرش سر بزنه برادرش که در طبقه پایین زندگی میکرده  با هم مشاجره میکنند چون پدرِ این خانواده سالها قبل  فوت کرده بوده   و این جرُّ  بحثا چند  وقت یک بار پیش میومده  و این مشاجره  این بار  منجر به قتلِ ناگهانیِ مهدی که 8 سال  از برادرش کوچکتر بوده میشه  و به اعترافِ خودِ رضا  _ قاتل  علّتِ این واقعه ی دردناک   فقط یک خشم چند
ثانیه ای بوده   ..

 

 

که همون لحظه  که چاقویِ آشپزخونه  جانِ مِهدی رو میگیره   ، رضا رو هم دچارِ اندوهی بی بازگشت میکنه   .. اندوهی ماندگار در   دل ...    مادرِ این  خانواده که هم  مادر قاتل بوده هم مقتول  رضایت میده  به عدم قصاص پسرش  ولی حمایتی از پسرِ قاتلشون  نمیکردند چون بعد از اینکه رضا  میاد  تا شناسنامه ش رو برداره  وقتی میشنوه  برادرش درجا فوت شده .. مادر و خواهرا  زنگ میزنن پلیس تا  برای دستگیریِ رضا فرزندشون   اقدام کنه  .. در وهله ی بعد  همسرِ مهدی که قَیِّمِ علی فرزندش هم حساب میشده   تصمیم به قصاص میگیره  و بارها با تنها پسرش _ علی   به  صحبت و تبادل نظر میشینه    درباره ی قصاص  یا بخشیدنِ عموش   .. که  در نهایت  به این نتیجه  میرسند   که  رضایت بدن قاتلِ پدرِ علی   که عمویِ علی بوده   آزاد شه به شرطِ اینکه   هرگز نبینند   قاتل رو  .. و اطرافشون نباشه    ..  خانم گفت خیلی سخت بود چون بچه  ای که پدر از دست میده  به آغوش عمو پناه می بره   و  میگه  آغوش عمو ، بویِ پدرم رو میده  اما  علی چیکار میکرد   . .می گفت آغوشِ عمویِ من   ، بویِ خونِ پدرِ من رو  میده      و اینکه قاتل  از اعضای خانواده بود خیلی دردناک تر میکنه  این فاجعه رو   ..  خانم میگه که من  در دادگاه   قاتلِ مهدی یعنی رضا رو  مفلوک و بیچاره دیدم شرمگین بود ..   همش اشک میریخت  موقعی که  علی بیا بغلت کنم .. منو حلال کن .. با این  که علی فکر نمیکرد من بگم برو  .. اما گفتم برو بغل عموت     .. علی لذّتی نبرد     ولی   به رضا  انگار دنیایی رو دادند    .. و  احسان علیخانی هم  در لا به لای گفتگو  گفت     فکر نکنیم قتل برای اونایی که از نظر فرهنگی دچارِ ضعف هستند   یا در مناطق دور دستِ .. ممکنه برای هرکسی  رخ بده همونطور که خانم   میگن   برادرشوهرشون  مهربون بوده و ایشون دعوا و کتک کاری ای  ازش ندیده بود با اینکه توو زندگی شخصی ش  اختلاف    داشته    ولی آدم آرومی بوده

 

 



ولی بخاطر  کنترل نکردن عصبانیت   در عرض چند ثانیه  برادرش رو به قتل میرسونه   بخاطر رسیدن به حق و حقوقش   .. و زندگی چند تا خانواده رو از هم میپاشه  آقای علیخانی میگه من مخالفت داشتم که علی آقا  بیاد توو جمعمون اما شما دوست داشتی کنارتون باشه ما به خواسته تون احترام گذاشتیم    .. علی هم در جواب پرسشی از احسان علیخانی  میگه  که مامانم برام توضیح داد ببخشیم چی میشه قصاص کنیم چی میشه   منم فکر کردم که بخشش  بهتره ..  علیخانی  میگه بچه های عموتو دیده بودی ؟ گفت یکی شونو علیخانی میگه چون دلت سوخت .. میخواستی اونا هم مثل تو بی پدر نشن ..    تو خیلی مرد شدی خودتم گفتی که با اینکه دوازده سیزده سالته   هنوز شغلتو انتخاب نکردی        و خیلی خوبه   تو مسئولیتت بیشتر شده باید کنار مامنت باشی و افتخار آفرین   .. علیخانی برای روحِ آقا مهدی طلبِ آمرزش و آرامش میکنه  . از خانم تشکر میکنه   که اینقدر عاقلانه تصمیم گرفتند و به قول خود خانم چیزی رو به پسرشون  القا نکردند   . ...........

 

 

در قسمت بعد  خانم و آقایی از قوچانِ  خراسان رضوی حضور پیدا کردند که  اولین فرزندشون به اسم بابک   که سرباز بوده در پاسگاه  در طیِ تعقیب خلافکاری شهید میشه به این صورت که اون  خلافکارِ در حالِ فرار   با چاقو بر شاهرگِ بابک میزنه  و شهید  میشه البته قبل از این تصاویر احسان علیخانی میگه تصاویری رو میخواهیم پخش کنیم  که بیمارانی که هیجان براشون خوب نیست تماشا نکنند  و بچه ها هم نبینن  ولی اگه نظرِ منو مطلق  برداشت نکنید  نوجوونا ببینند  خصوصاً اونایی که هنوز در دوران لات بازی هستند  یا اشیایی از قبیلِ چاقو  و قدّاره    در جیب ولباسشون پیدا میشه  .. در تصاویری واقعی میبینیم که موقعِ اعدامِ قاتلِ  بابک هست  عده ی زیادی   محوِ تماشا ایستادند با خانواده و دوستان !!!! ( که به قول احسان علیخانی ) با پیک نیک اشتباه گرفتند ! !   و روحانی ای با قاتل صحبت میکنه وازش میخود  شهادَتِین  بگه     مادرِ قاتل و پدرش  به التماس و زاری  افتادند در برابرِ پدر بابک  .. پدر بابک میگه  که  فرزندش  سرباز بوده و بعد میخواسته بره دانشگاه برایِ این جامعه مفید  باشه   ..

 

 

مادر قاتل با ناله و فَغان میگه که شما حق دارین .. بخدا شما حق دارین ... تو رو خدا پسرمو ازم نگیرین   ...     آقایی ایستاده و از پدر بابک میخواد بخاطر خدا بگذره از قصاص   .. قاتل تا آخر عمر در زندان باشه ولی از قصاص بگذره در نهایت اینهمه   خواهش و تمنّا پدر و مادر بابک  تقاضایِ إحقاقِ حقِّ عرفی شون رو دارند در لحظاتی که چند ثانیه طنابِ دار بر گردنِ قاتل  قرار داده شده و حتی به دست و پا زدن هم افتاده  مادرِ مقتول فریادی میزنه  که  گذشتم ..    و قاتل رو از مرگِ حتمی نجات میدن  .. پدر بابک در اون لحظاتفقط گریه میکنه که میگه از شوق بوده .. خانمم در یک آن به من گفت   ببخشیم   .. من هم گفتم ایرادی نداره  ..   که اگر   ده الی پانزده ثانیه دیرتر میگفت    قاتل  از دنیا رفته بود  مادرِ بابک جواب میده در این پنج ماهی که از قتلِ بابک  اولین پسر از سه  فرزندِ پسرمونفوت  شده بود  صبح ها با یاد اون بلند میشدیم   ..  ظهر و   شب با یادش گریه  میکردیم من از حضرت زینب خواستم .. بهشون متوسّل شدم    که به من صبر بده همونطور که دراین 5  ماه   صبر داده     .. صبر بده تا بتونم بگذرم  از قتلِ این جوون   چون      من کهشاهدِ چاقو خوردنِ بابک نبودم   ولی مادرِ این پسر و برادر و پدرش دارن جون دادنِ  پسرشونرو   میبینند     .. آقای شکفته  پدر بابک هم  گفت با خدا معامله  کردم  ..

 

 

فقط برای رضای خدا آقای علیخانی  هم گفت من جسارت کردم در برابر شما نشستم انقدر بزرگید   .. آقا ی شکفته
میگن که آقای علیخانی یه  چیز جالب براتون بگم  .. بابک دو روز قبل از اون اتفاق به من پیامک  زد  که إنّا لله وَ إنّا إلیهِ راجِعون  .. من یهو بغضم گرفت   مادرش گفت چی بود ؟ من نگفتم بابک چی فرستاده    ..  در همین  لحظات مادر بابک  آرام  گریه میکنه   و پدرش هم با اشکی در چشم ولبخندی بر لب ادامه میده  ک چن وقت پیش  پسر دومش خواب میبینه که من و مادرشون از مکّه  اومدیم  و بابک  از دیدن ما خیلی خوشحاله  .. پسرمون گفت من توو  خواب گفتم  مگه بابک شهید نشده   ..       ! .............. بابک روحش شاد بود   شادتر شد  .. احسان علیخانی  هم میگه شما حج نرین  کی بره واقعا و ضمن تشکر وافر   از این پدر و مادر مُجاهد   از دنیای  مهمونا بیرون میاد  و میگه  حرف زدنِ من از گذشت  و بخشیدن خیلی دشواره برام  ..  چون من فقط حرفشو میزنم  ..  مهمونای ما بزرگی کردند .. ولی خانممحترم برادر عزیز که ما رو تماشا میکنین    همیشه  اولیای دم دلشون لطیف و ظریف نیست که ببخشند  .. گاهی از حقشون استفاده میکنند     و قصاصِ جون عزیزشون  رو انجام میدن  چون با جان عزیزشون بازی شده هرجور میتونی بمون   ..    من با تو سازش میکنم


مطالب مشابه :


عکسهای جدید احسان علیخانی,فرزاد فرزین و پدرش

۹۱ شبکه دو سیما با اجرای احسان علیخانی. احسان علیخانی و علیخانی,فرزاد فرزین و پدرش.




دانلود برنامه ویژه تحویل سال با حضور فرزاد فرزین و پدرش ..

91 در شبکه دوم سیما با حضور فرزاد فرزین و پدرش با مجریگری احسان احسان علیخانی,




احسان علیخانی و ماه عسل 93

پوستی داشتند، چند سال است که رابطه دوستانه دارد، پسری که خودش و پدرش احسان علیخانی و




ماه عسل 90 قسمت شانزدهم..

شانزدهمین قسمت از ماه عسل 90 ، پس از خواندن دعای فرج توسط احسان علیخانی و سمیرا و پدرش




دانلود آهنگ جدید بابک جهانبخش به نام مدار بی قراری

دانلود آهنگ جدید بابک جهانبخش به نام مدار بی قراری. با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ و لینک مستقیم




عکس های سال تحویل احسان علیخانی

عکسهای جدید احسان علیخانی,فرزاد فرزین و پدرش. هومن سیدی در سال ۹۱ برنامه تحویل سال نو




قسمت شانزدهم ماه عسل نود

شانزدهمین قسمت از ماه عسل 90 ، پس از خواندن دعای فرج توسط احسان علیخانی و سمیرا و پدرش




خلاصه قسمت بيست و يكم ماه عسل ...

و احسان علیخانی هم در در همین لحظات مادر بابک آرام گریه میکنه و پدرش هم با اشکی




برچسب :