آخرین مقاله چاپ شده من در هفته نامه نسیم جنوب
تابستان، سنگی، کوچه آسیاب یادش بخیر | |
تابستان که فرا می رسید، کتابها را به گوشه ای می انداختیم و دوچرخه را مهیا می کردیم برای خیابان گردی وبازیهای کودکانه . یادش بخیر، صبح زود داخل کوچه که می آمدیم ، هرکدام از بچه های محل که دوچرخه داشتند ، با دوچرخه می آمدند وکسانی هم که دوچرخه نداشتند ، بر ترک دوچرخه دیگری سوار شده وبه قول خودمون گله ای !! می رفتیم، در ابتدا از مغازه لک بالا( خیابان سنگی) سیب ترش می خریدیم و جهت صرف سیب ترش با نمک به زیر درختان در خیابان بیسیم و یا به داخل میدان امام که آنروزها پر از درختان جمبو ولیلک و... بود ، رفته و زیر سایه درختان آنجا استراحتی می کردیم وپس از خوردن ، بچه ها تیر کمان سیمی را از کنار لیفه شلوار شان ( که اکثراً پاچه راست آنها بخاطر عدم برخورد با زنجیر چرخ وگیر کردن در زنجیر بالا بود ) در آورده وبه شکار!! گنجشککان بیچاره می پرداختند . پس از آن دوباره به محل می آمدیم ،با بچه ها در گوشه ای از دیوار درون سایه ای می نشستیم و با هم حرف می زدیم . صدای فرفره فروشها وآلسکا فروشها که با تعطیلی مدارس کوچه ها را برای یافتن خریدارطی می کردند از هر کوچه ای به گوش می رسید . بعضی از روزها هم بچه ها مشغول ساختن کاغذ هوا می شدند.(( یادش بخیر درخت سه پسونی نبش کوچه آسیاب وجود داشت که چسب ساخت کاغذ هوا و.... بچه های کوچه آسیاب و کوچه های همجوار را تامین می کرد!! . در سمت دیگر کوچه آسیاب و روبروی درخت ذکر شده نیز یک درخت گل ابریشم بود که شبها ،به خصوص شبهایی که رطوبت هوا زیاد بود عطر وبوی خاصی به آنجا می داد . )). کاغذ هوا که درست می شد ، بچه به بالای پشت بام میرفتند و آنها را هوا می کردند و بعضاً این بازی به مسابقه ای برای بچه های محل تبدیل می شد . کاغذ هواها همانطور که در هوا درحال پرواز بودند ، به قول خودمان برایش نامه می فرستادیم ، به این شکل که کاغذی را به شکل مربع در می آوردیم و وارد نخ بسته شده به زیر کاغذ هوا می کردیم و خود کاغذ با کم وزیاد کردن بند ، به بالا وزیر کاغذ هوا می رسید . پس از خسته شدن از بازی با کاغذ هوا ، یا آنرا جمع می کردیم ویا آنرا به میله ای می بستیم وبرای نگاه کردن به کارتون از پشت بام پایین می آمدیم کارتون هایی را که آنزمان معمولاً نگاه می کردیم " الاتحاد قوه " ،" گراند دایزر" ، "پپرو" و... بود که از شبکه های عربی دریافت میشد . برنامه ظهر هم که ناهار بود و قاعدتاً خواب ، که ما داخل منزل به دلیل اینکه سه برادر بودیم ، چیزی به نام خواب وجود نداشت و آنقدر سرو صدا و تو سر هم بزن وشیطنت می کردیم تا اینکه بعد الظهر می شد و همه از خواب بیدار می شدند ،بعد الظهرهم به بالای بام می رفتیم وسری به کاغذ هوا میزدیم کاغذ هوای بیچاره هم، یا به علت کم وزیاد شدن باد ، نخ بریده بود ، یا در درختی گیر کرده بود . خلاصه دوباره به جمع بچه های محل می رفتیم گاهی اوقات ، بچه ها تیرمایه بازی می کردند و گاهی اوقات گل کوچک . ودیگربه علت اینکه انتهای کوچه آسیاب و انتهای کوچه شهید عاشوری ، دارای شیب بود ، بچه ها تخته های محکمی می آوردند و سه یا چهار بلبرینگ به زیر آن می بستند ، فرمانی را با چوب به روی یکی از بلبرینگهایی که قابلیت دوران داشت قرار می دادند . یکی از بچه ها طنابی را به انتهای دوچرخه اش می بست و نفر دیگر سوار بر گاری خودساخته می شد و طناب را می گرفت و دوچرخه سوار هم با تمام سرعت شروع به حرکت می کرد و زمانی که گاری به سرعت می رسید، طناب را رها کرده وخود گاری سوارفرمان گاری را به دست می گرفت وسواری خوبی می خورد . "چو کیلی" ، "هفت سنگ" ، " گل به شده" و ... بازیهای دیگری بود که در ایام تابستان انجام می دادیم . فوتبال بازی هم در میدان 1 ومیدان 2 ( میدان 1 مکان فعلی منازل واقع در خیابان ملاصدرا ومیدان 2مکان فعلی منازل شرکت نفت بود) در کنار به قول خودمون گتا (بزرگا) ، تا زمان تاریکی هوا و اذان مغرب به طول می انجامید ، بلافاصله به منزل می رفتیم ، دست وصورتی می شستیم وبرای ادای نمازبه مسجد شهید عاشوری می رفیم . شب هم رختخواب را روی پشت بام یکساعت زودتر پهن می کردیم تا به اصطلاح خودمون خنک بشه ، نم وشرجی ریخته شده روی رختخواب آنزمان چه حالی می داد ، آنقدر تو سر وکول هم می زدیم تا خواب می رفتیم ، صبح هم همینکه خورشید بالا می آمد ، مجال خواب ماندن را می گرفت وآنقدر به چشمانت نزدیک می شد که مجبور بودی از خواب بلند بشی و..... دوباره راهی کوچه و بازی با دوستان . یادش بخیر دوران خوبی بود برادران نبوی، جوکار ، زاهدی ، بختیاری، سیمرونی و.... همه وهمه بدور از قیل وقال زندگی از حال هم باخبر بودند ، ولی اینک بدلیل اینکه هرکس خودش تشکیل زندگی داده و .... .فاصله ها بسیار زیاد شده . یاد مغازه داران محل هم بخیر ، کل احمد ، شاطر ، کلانی ، سید اصغر ، ابراهیمی ، جعفر ، سید رضا ، نجاری سید باشی و.... ، یاد دم دم سحریهای اصغر جنت پور هم بخیر. بچه های ما نیز دیگر مثل قدیم با هم جمع نمی شوند ، آنقدر بازیهای رایانه ای و برنامه های متنوع تلویزیونی وجود دارد که دیگر تجمعات وبازیهای قدیمی در حال فراموش شدن هستند. راستی تا یادم نرفته اینو هم بگم که ، هفته پیش که به بوشهر آمدم ، وارد کوچه آسیاب که شدم به ناگاه چشمم به درخت سه پسون ذکر شده در بالا افتاد ، اما فردای همانروز که از منزل بیرون آمدم ، کارگرانی را که در ساختمان جدیدالتاسیس روبروی این درخت مشغول به کارند را در حال بیرون آوردن این درخت خاطره ها دیدم ، از دیدن این منظره اشک در چشمانم حدقه زد ، به این فکر کردم که ما انسانها چقدر بی رحمیم که حتی به یک درخت که علاوه بر میوه وسایه ای که به ما می دهد ، باعث تلطیف هوا وزیبایی نیز می شود رحم نمی کنیم ، اما ما به خاطر دید بیشتر نمای ساختمان ، شاخ وبرگ این درخت را کم کم کوتاه کرده و.... وسپس آنرا از ریشه در می آوریم . راستی در خت گل ابریشم جلوی بانک ملت نبش کوچه آسیاب هم به این حال وروز دچار شد ، اما دریغ از یک مسئول در شهرداری که بگوید واقعاً چرا ؟ آیا بعد از قطع این درختان وصدها درخت دیگر در نقاط مختلف شهر ، آیا مالک یا مالکین را ملزم به کاشت درخت به جای درختان قبلی کردیم ؟ آیا ..... . | |
از اين نويسنده:
از صندلی داغ احمد نجفی تا کرسی ولرم حسن غلامی :: شماره ۴۱۰ پيشنهادهاي جنوبي ;نصب فانوس دريايي در بوشهر و چند پيشنهاد ديگر :: شماره ۴۰۹ |
مطالب مشابه :
اثر چاپ شده در کاتالوگ جشنواره بین المللی کارتون "کتاب" تهران 90
زنده باد آزادی - اثر چاپ شده در کاتالوگ جشنواره بین المللی کارتون "کتاب" تهران 90 -
کون سوخته
گروه موسیقی مروارید لیان هنر و هنرمند(حسین دهقانی) توکای مقدس ایران کارتون
وقتی نیروی جاذبه کرمکی میشود!
گروه موسیقی مروارید لیان هنر و هنرمند(حسین دهقانی) توکای مقدس ایران کارتون
دانلود بازی رزیدنت اویل 4 نسخه اچ دی برای کامپیوتر - نسخه ریلودد
لیان به این روستا اعزام می شود و بار دیگر خود را درگیر دانلود فیلم و سریال و کارتون.
آخرین مقاله چاپ شده من در هفته نامه نسیم جنوب
بوشهریم شهری خفته در کرانه خلیج فارس همان که قبلاَ لیان یعنی سرزمین آفتاب درخشانش می
برچسب :
کارتون لیان