پدر گرام در بستر بیماری
تقریبا بیست روزی میشود که ابوی گرام در بستر بیماری قرار دارد والان ده روز است که در بیمارستان بابل کلینیک بستری می باشد. ومن هم به این خاطر شب ها پیش او می مانم. پست حاضر را برای پدر می نویسم تا در وبلاگم یادی از او نموده باشم.انسان وارسته و باتقوایی که برای من وبرادران مشعل هدایت و معلم اخلاق می باشد . بی اغراق بگویم رابطه ما با پدر رابطه صرف پدر فرزندی نیست . بلکه رابطه مراد و مریدی بین ماهست.در ادامه سطوربیشتر درباره اومی نویسم.
ابوشهیدین حاج آقا بزرگ نیازآذری فرزند مشهدی رحمت متولد 1313 از روستای آری از توابع بخش بندپی شرقی بابل است . نام مادرش مریم است که من به عشق مادر بزرگ نام دختر اولم را هم نام او قرار دادم. پدر در طول زندگی سختی ها و مشقات فراوانی متحمل شد. آقابزرگ دوران ابتدایی را در درازکلای بابلکنار و مدرسه بدر بابل گذراند و بخاطر حضور توده ای ها در سالهای 1325پدرش او رابه روستا فراخواند.پدر در سال۱۳۳۵بامادر گلم ازدواج نمود. مادر از روستای درزیکلای لفور سوادکوه واز خانواده بزرگ محمدی ها می باشند. (درباره مادریادداشت دیگری خواهم نوشت).
تحصیلات پنج ساله موجب شد اهالی و بستگان لقب" میرزاداداش" به وی دهند.و به واسطه داشتن سواد و آشنایی با قران بسیاری از امور مردم را رفع و رجوع می کرد. حتی ایشان در سالهای 40تا 42 بدلیل عدم حضور معلمین اعزامی اداره فرهنگ وقت مسوولیت تدریس و معلمی بچه های روستا را عهده دار شد . سالهای بعد که سپاهی دانش می آمدند عمدتا در منزل پدر سکونت می گزیدند. علاوه بر آن وعاظ ، مامورین جنگلبانی ، بهداشت و سایرین اگر به آری می آمدند مهمان آقابزرگ بودند. البته به گفته محلی ها زحمت ها به دوش" میزداش "ولی سودش به دیگران می رسید.! چون پدرهمواره در خدمت مردم بودند و هیچ وقت بدنبال مال اندوزی نرفتند.
ابوی گرام تا سال 1350در زادگاه اقامت داشتند ولی به دلیل تنگناهای دوران ستم شاهی ناچار به مهاجرت به شهر شدند.پیشتراز پدر حاج حسین برای ادامه تحصیل روانه بابل گردید وپدر برای نظارت بر تحصیل فرزندبزرگ خویش جلای وطن نمود. ابتدادر منطقه قاضی کتی وسپس در محله کتی غربی سکونت یافت. وهم اکنون نیز در همین محل هستیم. وقتی به بابل آمدیم پایگاه آری هاو سایر بستگان شدیم حتی خیلی از بندپی ها ولفوری ها برای امور درمان یا خرید به شهر می آمدنددر خانه پدر مهمان می شدندو در این راستا مادرعزیزمان بشدت در زحمت می افتادند. جالب اینکه علاوه بر پذیرایی شام و ناهار لباس برخی دوستان حاج حسین را نیز مادر می شستند!.
پدر قبل از انقلاب در محیط های کارگری امرارمعاش می نمودو در این مسیر سختی های زیادی را به جان خرید.به ویژه آنکه حدود پنج سال با خراز های سیار همکاری می کرد و به اغلب روستاهای منطقه مرکزی مازندران رفت وآمد داشتند. این شغل به خاطر مشقتف، خاص آذری ها بود ولی پدربرای تامین معاش خانواده آنرا قبول کرد. پدر به رزق و روزی حلال خیلی اهمیت می دادو همواره بر این اصل استوار هستند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی پدر ابتدا وارد بخش مبارزه با اعتیاد بهداری کمیته انقلاب اسلامی شد وسپس به استخدام سپاه پاسدران انقلاب اسلامی درآمد. سالهای حضور در سپاه با هشت سال دفاع مقدس مقارن شد و دو فرزندبرومندش را تقدیم اسلام و انقلاب نمود. پدر در سال 1371 از سپاه بازنشسته گردید و در روز خداحافظی باخواندن متنی خاطره ساز شد.به گفته فرماندهان او بسیار منظم و کاری بودو همواره به عنوان الگوی سایر پاسداران بود.
در سالهای دفاع مقدس علیرغم شهادت فرزندانش (رمضان و اسرافیل) به جبهه اعزام شد و از جانبازان شیمایی هستند. اما اقدامی برای پرونده جانبازی ننموده اند.او همواره مارا به نماز اول وقت ،انجام فرائض دینی و خدمت به مردم سفارش می کند. به تحصیل و تهذیب نوه ها بسیار حساس و همچنان ناظر بر رفتار فرزندان است. چون دختر نداشت عروس ها حکم دختر را برای او دارند و این روزها زحمت پرستاری پدر با آنان است.ما فعلا پنج برادریم (حاج حسین- حاج محسن -حاج بهمن - حاج اسماعیل و بنده ). دو برادر شهید و یک برادر در دوران کودکی به رحمت خدارفت. حاج آقابزرگ هم اکنون ۱۷ نوه و ۹نتیجه دارد.
بدون آنکه بخواهم تعصب خاصی داشته باشم و بطور قطع همه آنانی که ایشان را می شناسند نوشته هایم را تایید می کنند که پدر انسانی وارسته ،خداترس،اهل تجهد ، اهل مسجد و قرآن ، دائم الوضو، منظم ،صبور، خیر،فامیل دوست ، کارگشا ،شیفته اهلبیت ، اهل ذکر و سکوت و دارای سجایای اخلاقی متعالی بوده که مورد احترام بستگان ،طائفه ،همکاران وهم محلی ها می باشد. همیشه علاقمند به صلح و دوستی بین انسان ها ست و غالب اوقات سعی می کند بین فامیلان و اهالی سازش برقرار کند. بسیاری از بستگان و اهالی برای رفع اختلاف به او مراجعه می کنند و سنگ صبور آنان است.
در جریان انتخابات مجلس ودر کم لطفی ها و حوادث پیش آمده بشدت ضربه روحی خورد. پدر به آبروداری و عاقبت بخیری حساس هستند . او انسان بسیار حساسی بوده و از بد اخلاقی های سیاسی و اجتماعی بسیار نگران و متاثر می شود.
برای من ایشان سرمایه گرانبهایی می باشند و خدمتگذاری اش را افتخار می دانم داشتن چنین پدری را مایه فخر و مباهات دانسته از خدواند تبارک و تعالی می خواهم اورا برای ما نگهدارد. بیماریش لرزه برتنمان انداخت و اخوی ها به خصوص حاج اسماعیل برای درمان او خیلی زحمت می کشند. البته ما نمی توانیم ذره ای از محبت ها و بزرگواری های اورا جبران کنیم.
نگاشتن در باره انسانی بزرگ و مخلص در این مجال و مقال نمی گنجد و انشاالله در فرصتی مقتضی بیشتر از او خواهم نوشت.
مطالب مشابه :
متن های زیبا در مورد پدر و مادر
متن های زیبا در مورد پدر و پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو
اشعار در مورد غم از دست دادن پدر شعر مصیبت از دست دادن پدر، شعر ترحیم و اعلامیه
اشعار در مورد غم از دست دادن پدر شعر مصیبت برسايه ي رب در صحف همسايه پدر بود ايزد چو
ساخت کاغذ
متنی در مورد سی و پنجمین سالگرد فوت دکتر سخن بیسمارک در مورد امیر در تعزیت پدر.
شعر های در مورد سربازی
شعر های در مورد پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر،
جملات زیبا در مورد معلم+زیباترین پیامک روز معلم+آهنگ وسرود روز معلم+تصاویر متحرک روز معلم
معلم را زیرا پدر ومادر مرا از آسمان به زمین آورده اند ولی زیباترین جملات در مورد
پدر گرام در بستر بیماری
پدر در سال 1371 از سپاه بازنشسته گردید و در روز خداحافظی باخواندن متنی خاطره که مورد احترام
شعری از دکتر شریعتی
متنی در مورد سی و پنجمین سالگرد فوت دکتر در تعزیت پدر. قرآن؛ من شرمنده
برچسب :
متنی در مورد پدر